بازخوانی احادیث خلفای دوازده‌گانه پیامبر(ص)، با تأکید بر منابع اهل‌سنت -بخش 2

1

شنیدم از رسول خدا(ص) که می‌فرمود: پیوسته این دین، عزیز و شکست‌ناپذیر است، مادامی‌که دوازده خلیفه، رهبری آن را برعهده داشته باشند؛ در این هنگام مردم تکبیر گفتند و فریاد بر آوردند. سپس پیامبر(ص) کلمه‌ای فرمود که پنهان بود و من نشنیدم، به پدرم گفتم: ای پدر! پیامبر(ص) چه فرمود؟ گفت: حضرت فرمود: تمامی این دوازده خلیفه از قریش‌اند.

 
 

  •  

بخش دوم و پایانی/

ب) منابع روایی

روایاتی را که اهل سنت، درباره جانشینان دوازده‌ گانه پیامبر اسلام(ص) در منابع خود آورده‌اند، می‌توان به چهار دسته تقسیم نمود:

1. روایاتی که پیامبر(ص) به قریشی بودن خلفا اشاره کرده‌اند؛

2. روایاتی که پیامبر(ص) تعداد جانشینان خود را دوازده نفر بیان نموده‌اند؛

3. احادیثی که پیامبر(ص) اسامی مبارک ایشان را بیان فرموده‌اند؛

4. احادیثی که به برخی صفات جانشینان پرداخته‌اند.

ابتدا روایات منابع اهل سنت را نقل و سپس به تجزیه و تحلیل آنها می‌پردازیم. البته برخی روایات به چند ویژگی جانشینان پیامبر(ص) اشاره نموده‌اند که می‌توان آنها را در چند دسته جای داد.

روایات دسته اوّل: قریشی بودن

بخاری، در «صحیح» خود با بیان مقدمات روایی حدیث و ناقلان آن می‌نویسد:

حدّثنا ابوالیمان اخبرنا شعیب عن الزّهری قال کان محمّد ابن حبیر ابن مطعم یحدث انّه بلغ معاویة و هو عنده فی وفد من قریش ان عبدالله ابن عمرو ابن العاص یحدث انه سیکون ملک من فخطان، فغضب معاویة فقام فاثنی على الله بما هو اهله، ثم قال: امّا بعد، فانّه بلغنی ان رجالاً منکم یحدثون احادیث لیست فی کتاب الله و لا تؤثر عن رسول الله(ص) و اولئک جهالکم فایاکم و الامانی الّتی تضلّ اهلها فانّی سمعت رسول الله(ص) یقول: انّ هذا الامر فی قریش لا یعادیهم احد الا ان کبه الله فی النّار علی وجهه، ما أقاموا الدّین. (بی‌تا: 9 / 626)

به‌طور خلاصه پیامبر(ص) در این روایت فرموده است: خلافت در قریش است و هر کس با آنان بستیزد، خدا او را با صورت در آتش دوزخ می‌اندازد. البتّه تا زمانی [این امر برای قریش است] که دین را بر پا دارند.

در این روایت، یک خصوصیت مهم از خصوصیات جانشینان دوازده‌گانه درج شده و آن قریشی بودن ایشان است.

در همین بابِ «مناقب قریش» روایت دیگری با همین مضمون در صحیح بخاری آمده است: «حدثنا ابوالولید، حدثنا عاصم ابن محمّد، قال: سمعت ابی ابن عمر (رض) عن النّبی(ص) انّه قال: لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی منهم اثنان». (همان: 701)

در این روایت از تعداد و خصوصیات جانشینان سخنی به میان نیامده، فقط این خصوصیت که جانشینان پیامبر(ص) از قریش هستند، بیان شده است.

چنان‌که ملاحظه شد، در این روایات به قبیله قریش، فضایلی داده شده و از همه مهم‌تر اینکه خلافت از آنِ ایشان است.

همچنین ابی‌داوود از جابر بن سمره نقل می‌کند:

سمعت رسول الله یقول: لا یزال هذا الدّین عزیزاً الى اثنی‌عشر و کبّر النّاس و ضجّوا. ثم قال(ص) کلمة اخفیت. قلت لابی: یا ابه ما قال؟ قال: کلّهم من قریش. (بی‌تا: 2 / 30)

شنیدم از رسول خدا(ص) که می‌فرمود: پیوسته این دین، عزیز و شکست‌ناپذیر است، مادامی‌که دوازده خلیفه، رهبری آن را برعهده داشته باشند؛ در این هنگام مردم تکبیر گفتند و فریاد بر آوردند. سپس پیامبر(ص) کلمه‌ای فرمود که پنهان بود و من نشنیدم، به پدرم گفتم: ای پدر! پیامبر(ص) چه فرمود؟ گفت: حضرت فرمود: تمامی این دوازده خلیفه از قریش‌اند.

همچنین شیخ سلیمان قندوزی حنفی، براساس سلسله سندی نقل می‌کند که پیامبر(ص) فرمود: «انّ هذا الامر لا ینقضی حتّی یمضی فیهم اثنی عشر خلیفة کلّهم من قریش». (قندوزی، 1422: 245)

همچنین پیامبر(ص) در روایت دیگری فرموده‌اند: «لا یزال أمر النّاس ماضیاً ما ولیهم اثنی عشر رجلاً کلّهم من قریش». (نَوَوی، 1426: 12، 119) در صحیح مسلم نیز، آمده است: «انّ هذا الامر لا ینقضی حتّی یمضی فیهم اثنی عشر خلیفة. قال: کلّهم من قریش». (بخاری، بی‌تا: 9 / 201) باز مسلم نقل می‌کند: «لا یزال هذا الامر عزیزاً الی اثنی‌عشر خلیفة. فقال کلّهم من قریش». (همان) همچنین نقل کرده است: «سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول لایزال الدین قائماً حتی تقوم او یکون علیکم اثنی عشر خلیفة من قریش». (همان)

چنان‌که ملاحظه می‌شود، در چند روایت اخیر به چند خصوصیت از نشانه‌های جانشینان پیامبر(ص) تصریح شده است. ما می‌توانیم براساس تقسیم‌بندی خود، این روایات را در سه دسته از روایات قرار دهیم؛ چون در این روایات هم به قریشی بودن جانشینان پیامبر(ص)، هم به تعداد آنان که دوازده نفر اند و هم به شکست‌ناپذیر بودن دین درصورت رهبری این دوازده نفر تصریح شده است.

روایات دسته دوم: دوازده نفر بودن

پاره‌ای از روایات افزون بر بیان قریشی بودن خلفا، تعداد آنها را دوازده نفر شمرده است. احمد بن حنبل در مسند خود از جابر بن سمره نقل کرده است: «سمعت النّبی یقول: یکون لهذه الامة اثنی عشر خلیفة»؛ (1990: 4 / 102) شنیدم که پیامبر اکرم(ص) فرمود: برای این امّت، بعد از من دوازده جانشین وجود دارد. در صحیح بخاری نیز دراین‌باره چنین آمده است:

حدثنا شعبه عن عبدالملک سمعت جابر ابن سمره قال سمعت النبی(ص) یقول: یکون اثنی عشر أمیراً. فقال کلمة لم أسمعها. فقال أبی انه(ص) قال: کلّهم من قریش. (بی‌تا: 9 / 729)

پیامبر(ص) فرمود: بعد از من دوازده جانشین، رهبری امّت مرا به عهده می‌گیرند و سپس کلمه‌ای فرمود که من متوجّه نشدم. در این هنگام پدرم گفت: پیامبر(ص) فرمود: تمامی آن دوازده نفر جانشین از قریش هستند.

همان‌طور که گفته شد، یکی از احادیثی که در منابع اهل سنت به وفور یافت می‌شود، همین حدیث است که به موجب آن پیامبر(ص) اعلام داشت که پس از مرگ من، دوازده خلیفه یا امام خواهند آمد که همگی از قریش هستند.

نکته درخور توجه دیگر اینکه با توجه به قرائن در این حدیث، پیامبر(ص) به مطلق حکمرانان نظر نداشت، زیرا تعداد آنها ـ اگر مراد غیر از ائمه معصوم شیعه(علیهم السلام) باشند ـ بیش‌از دوازده نفر بوده است؛ ازاین‌رو می‌توان نتیجه گرفت که پیامبر به امامان دوازده‌ گانه نظر داشته است.

برداشت‌های حافظان و فقهای اهل سنت از این دسته از احادیث، عبارت‌اند از:

از مجموع روایات یادشده چنین بر می‌آید که مردم مسلمان در هر عصری پس از پیامبر(ص) باید دارای رهبری باشند که نسب او به قریش منتهی شود. شاهد این مطلب برداشت و فهم حافظان و فقهای اهل سنت است:

1. ابن‌حزم پس از نقل روایات پیش‌گفته می‌گوید: «لا تحلّ الخلافة الاّ لرجل من قریش؛ خلافت بر مسلمانان برای غیر قریشی جایز نیست». (1356: 9 / 359)

2. ابن‌حجر در ذیل حدیث «لا یزال هذا الامر فی قریش ما بقی من النّاس اثنان» می‌نویسد: «این حدیث، خلافت غیر قریشی را نفی می‌کند و نشان می‌دهد که خلافت باید همواره در میان قریش باشد». (1385: 13 / 117) وی می‌افزاید: «جمهورِ اهل علم بر این عقیده‌اند که شرط است که امام، قریشی باشد». (همان: 118)

3. همچنین ابن‌حجر از کرمانی، شارح دیگر «صحیح بخاری» نقل می‌کند: «زمان از وجود خلیفه قریش خالی نیست». (همان)

4. نَوَوی شارح صحیح مسلم نیز می‌نویسد: «حکم حدیث عبدالله بن عمر، یعنی: لا یزال هذا الامر فی قریش …؛ (1426: 12 / 200) تا روز قیامت مادام‌که دو نفر انسان وجود داشته باشد، خلافت در بین قریش ادامه دارد».

5. ابن‌حجر از قرطبی نقل می‌کند که: حدیث ابن‌عمر از مشروعیت خلافت خبر می‌دهد، یعنی امامت منعقد نمی‌شود مگر برای قریش. (1385: 13 / 118)

6 . ابن‌حجر همچنین از قاضی عیاض نقل می‌کند که: شرط قریش بودن امام، عقیده تمام علماست؛ تا آنجا که آن را اجماعی دانسته، کسی از گذشتگان در این امر اختلاف نکرده است. (همان: 119)

7. زبیدی عالم دیگر اهل سنت، در بحث از شرایط امام می‌نویسد: شرط پنجم از شرایط امامت آن است که امام باید از قریش باشد. دلیل این مطلب روایت رسول خدا(ص) است که فرمود: «الائمة من قریش». (ابی‌الفیض، بی‌تا: 2 / 230)

اکنون پس از یادآوری روایات و فتاوای نقل‌شده، این پرسش مطرح است که نسبِ رهبر و امام قریشی پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت در کشورهای گوناگون اسلامی و غیر اسلامی کیست؟ آیا ایشان تحت ولایت قریشی هستند؟ پاسخ درست این پرسش را باید در تفکر و اندیشه شیعی جست‌و جو نمود. در فرهنگ شیعه، جانشینان دوازده ‌گانه رسول الله(ص) اهل بیت آن حضرت‌اند. آنان یکی ‌پس ‌از دیگری رهبری امت اسلامی را بر عهده داشتند و امروز امامت امت را حضرت مهدی# به دوش دارد که به اعتقاد شیعه و سنی آن‌چنان‌که در منابع روایی خود بیان کرده‌اند، از فرزندان فاطمه زهرا÷ و امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است.

اهل سنت پس از رسول خدا(ص) با پذیرش خلافت تعدادی از رجال قریشی، ظاهراً تنها به شرط قریشی بودن عمل کردند، اما راهی که آنها برگزیدند، در آینده نه‌چندان‌دور، در سده هفتم هجری، که حکومت عباسیان پایان یافت، تبدیل به معضلی اعتقادی شد.

روایات دسته سوم: تصریح به نام دوازده خلیفه

این دسته از روایات، روایاتی هستند که تمامی اسامی جانشینان پیامبر(ص) و یا برخی از اسامی مبارک ائمه(علیهم السلام) در آنها درج شده است. ازجمله این روایات، حدیثی است که شیخ سلیمان قندوزی براساس سلسله سند علمای اهل سنت نقل، و به اسامی مبارک جانشینان پیامبر(ص) اشاره کرده است. بخشی از این روایت که گفت‌وگوی حضرت رسول(ص) با ذات اقدس الهی است، نقل می‌شود:

فنودیت یا محمّد أوصیائک المکتوبون علی سرادق عرشی فنظرت فرأیت اثنی عشر نوراً، فی کلّ نور سطراً اخضر علیه اسم وصی من أوصیائی اولهم علی، آخرهم القائم المهدی. فقلت یا رب، هؤلاء أوصیائی من بعدی؟ فنودیت یا محمّد هؤلاء أولیائی و احبائی و أصفیائی و حججی بعدک علی بریتی و هم أوصیاؤک و عزّتی و جلالی لأطهرن الأرض بآخرهم المهدی من الظلم و لَأَملکَنَّهُ مشار ِقَ الأرض و مغاربها و لأسخرن له الرّیاح و لأذللن له السّحاب الصّعاب و لأرقنه فی الاسباب و لأنصرنه بجندی و لأمدنه بملائکتی حتّی تعلو دعوتی و یجمع الخلق علی توحیدی، ثم لأدیمن ملکه و لأداولن الأیام بین أولیائی یوم القیامه. (قندوزی، 1422: 159)

در این حدیث پیامبر(ص) می‌فرماید: «ای علی! خداوند هیچ موجودی را بهتر از من خلق نفرموده است. عرض کردم شما افضل هستید یا جبرئیل؟ فرمود: من افضل هستم و خداوند انبیائش را بر فرشتگانش برتری داده است و بر تمامی انبیا، مقدم داشته و بعد از من برترین مخلوق تو هستی و همچنین پیشوایان بعد از تو؛ و ملائکه، خدمتگزاران ما هستند». تا آنجا که می‌فرماید:

خداوند در شب معراج فرمود: ای محمد! تو رسول من و حجت من بر خلقم هستی و من بهشت را برای تو و پیروان اوصیای تو قرار دادم و جهنم را برای مخالفان اوصیای تو قرار دادم. عرض کردم: پروردگارا! اوصیای من چه کسانی هستند؟ از طرف پروردگار ندا رسید: اوصیای تو کسانی هستند که نام آنان بر کتیبه عرش من نوشته شده. پس نگاه کردم، دوازده نور را دیدم با رنگ سبز، اوّل آنان علی و آخر آنان قیام‌کننده، یعنی حضرت مهدی بود. عرض کردم: پروردگارا! اینان اوصیای بعد از من هستند؟ فرمود: بلی اینان اوصیای تو بعد از تو هستند و من زمین را با آخرین وصی تو پاک خواهم نمود.

ابوالمؤید از ابی‌سلیمان از پیامبر(ص) نقل می‌نماید که حضرت فرمود:

آن شبی که من به آسمان برده شدم، پروردگار به من فرمود: آیا رسول به آنچه از طرف خدا نازل شده، ایمان آورده است؟ عرض کردم: مؤمنین هم به آنچه از طرف خداوند نازل شده، ایمان آورده‌اند. خداوند فرمود: ای محمد! من به زمین نظر کردم و تو را برگزیدم، پس برای تو اسمی از اسم خودم مشتق کردم که هر جا اسم من برده شد، اسم تو همراه اسم من یادآوری شود؛ من محمود و تو محمد هستی. سپس بار دیگر به زمین نظر نمودم، پس از نام خودم اسم علی را انتخاب کردم.

ای محمد! تو و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان از فرزندان حسین را از نور خودم آفریدم و ولایت و رهبری شما را به آسمان‌ها و اهل زمین عرضه نمودم. پس هرکسی ولایت شما را پذیرفت، نزد من از مؤمنین؛ و هرکسی ولایت شما را انکار نمود، در نزد من از کفار محسوب می‌گردد.

ای محمد! اگر بنده‌ای از بندگان من آن‌چنان مرا عبادت کند تا شکسته شود و همچون پوست خشک گردد و در حالی مرا ملاقات کند که منکر ولایت شما باشد، من او را نمی‌آمرزم. ای محمد! آیا دوست داری آنان را ببینی؟

گفتم: بلی. فرمود: به طرف راست عرش بنگر! نگاه کردم. پس نام علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و مهدی بن حسن را دیدم، همچون دُرّ بین اسمای دیگر می‌درخشیدند. خداوند فرمود: ایشان حجت‌های من بر بندگانم هستند و آنان اوصیای تو هستند و مهدی از آنان است و مهدی آن کسی است که انتقام خون عترت تو را، از کسانی که عترت تو را کشتند، می‌گیرد و قسم به عزّت و بزرگی‌ام، اوست انتقام‌گیرنده از دشمنان من و کمک‌کننده به اولیای من. (همان: 160)

نکته شگفت اینکه: ابن‌حجر در «صواعق المحرقه» بعد از قبول خبرِ «الأئمة بعدی اثنى‌عشر» در تعیین آنها درمانده است، زیرا خلفای بنی‌امیه، چهارده نفر و خلفای بنی‌عباس سی و هفت نفر و آنان که غیر از این طایفه خلافت کردند، شش نفر بودند، علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام) و ابوبکر و عمر و عثمان و عبدالله بن زبیر، پس آن دوازده نفر کدام‌اند؟!

بسیاری از اهل سنت و ازجمله ابن‌حجر کوشیدند تا این دوازده نفر را از میان این سه گروه انتخاب کنند. مثلاً دوازده نفر زیر را تعیین کردند: ابوبکر، عمر، عثمان و علی(علیه السلام) معاویه، یزید، عبدالملک، مروان، ولید، سلیمان و هشام بن عبدالملک و ولید بن یزید بن عبدالملک. دیگری از میان سه گروه، چند تن را به این علت که به‌اصطلاح، «خوب» بودند، تعیین کرده و گفته که: مراد پیامبر(ص) افراد زیر است: ابوبکر، عمر، عثمان، علی(علیه السلام)، حسن(علیه السلام)، معاویه، عبدالله بن زبیر، عمر بن عبدالعزیز، مهدی عباسی، طاهر عباسی و حضرت مهدی# و سپس اعلام می‌کند که نفر دوازدهم را نیافته است. (ابن‌حجر، 1385: 18)

روایات دسته چهارم: بیان صفات خلفای دوازده‌گانه

در این روایات، برخی از صفات دوازده جانشین پیامبر(ص) بیان می‌شود که در کسی غیر از امامان دوازده‌ گانه معصوم(علیهم السلام) دیده نمی‌شوند.

1. تعداد آنان همچون نقبای بنی‌اسرائیل، به هم پیوسته است: «عن عبدالله ابن مسعود قال: لقد سئلنا رسول الله(ص)، فقال: اثنی عشر کعدّة نقباء بنی اسرائیل؛ (خطیب بغدادی، 1997: 14 / 353) عبدالله بن مسعود می‌گوید از پیامبر(ص) درباره جانشینان بعد از آن حضرت پرسیدیم، فرمود: دوازده نفر هستند و همچون نقبای بنی‌اسرائیل به هم پیوسته‌اند.

این حدیث را مُتّقی هندی در کنز العمال نیز، از پیامبر(ص) نقل می‌کند: «یملک هذه الائمة اثنی عشر خلیفة کعدد نقباء بنی اسرائیل». (1993: 6 / 196)

2. دین اسلام به رهبری این دوازده جانشین، عزیز و شکست‌ناپذیر است: این روایت بسیار نزدیک است به روایت ابی‌داوود در سنن: «لا یزال هذا الدّین عزیزاً الی اثنی‌ عشر؛ (بی‌تا: 2 / 30) این دین تا زمانی‌که دوازده جانشین، رهبری آن را به عهده دارند، عزیز و شکست‌ناپذیر است».

مسلم نیز، در صحیح خود از قول پیامبر(ص) نقل می‌کند که حضرت فرمودند: «لا یزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفه؛ (ابن‌مسلم، بی‌تا: 6 / 3) اسلام، عزیز و شکست‌ناپذیر است، مادام‌که دوازده جانشین رهبری آن را به عهده داشته باشد». همچنین در جای دیگری از صحیح مسلم آمده است: «سمعت رسول الله(ص) یقول: لا یزال الدین قائماً حتّی تقوم او یکون علیکم اثنی عشر خلیفة کلّهم من قریش». (همان: 12 / 201)

ج: پاسخ به چند شبهه

اینک به تجزیه و تحلیل روایات مزبور و پاسخ اشکالاتی که ممکن است بر سند این احادیث وارد شود می‌پردازیم. به‌طورکلی احادیث پیش‌گفته، از کتب روایی، تفسیری و تاریخی اهل سنت، مخصوصاً از کتب معتبری همچون صحاح ستّه که مورد قبول عامه علمای اهل سنت است، نقل شده، و به‌جهت معتبر بودن صحاح ستّه از نظر اهل سنت، و نیز به‌دلیل صحت مضامین این روایات، از نظر امامیه، تحقیق درباره اسناد این احادیث ضرور به نظر نمی‌رسد؛ اما اشکالات و شبهه‌هایی که ممکن است از نظر دلالت به این احادیث وارد شود عبارت‌اند از:

متواتر نبودن احادیث

ممکن است گفته شود که این اخبار متواتر نبوده، فایده‌ای ندارند؛ زیرا مفید علم نیستند. در پاسخ این اشکال باید گفت: اتّفاقاً این اخبار متواتر و مفید علم‌اند؛ زیرا، خبر متواتری که به‌خودی‌خود، مفید علم باشد، خبری است که مطمئن باشیم کسانی که به تبانی شهرت دارند، در نقل آن تبانی نکرده‌اند. و از آنجا که اخبار مزبور این‌گونه‌اند؛ پس مفید علم‌اند.

مفید علم نبودن روایات

ممکن است گفته شود از آنجا که اخبار مزبور متواتر بودند، همچنان‌که برای امامیه علم آورده‌اند، می‌باید برای ما هم علم می‌آوردند؛ و چون برای ما ـ اهل سنت ـ علم نیاوردند، پس متواتر نیستند. در جواب این شبهه می‌گوییم: علم‌آور نبودن این اخبار برای شما نمی‌تواند به‌منزله علم‌آور نبودن اخبار مزبور باشد؛ زیرا ممکن است چیزهای دیگری مانع علم شما به مضمون این روایات شده باشند؛ مانند اینکه نقیض این علم به ذهن شما پیشی گرفته و یا اینکه به واسطه شبهاتی که در ذهن شما بوده یا اشتباهاتی که از استدلال‌های باطل به‌دست آمده و یا خیال‌های شاعرانه، به نقیض آنها اعتماد و اعتقاد پیدا کرده‌اید و همین نکته، مانع علم شما شده باشد، همان‌طور که برای برخی حکما پیش آمده است.

مثلاً اعتقاد برخی از ایشان به قدیم بودن عالم و یا قاعده «الواحد لا یصدر منه الاّ الواحد» (از علّت واحد و بسیط جز معلول واحد صادر نشود) و یا اینکه: خدای تعالی، فاعل بالایجاب است، یعنی کارهای او به‌طور جبر صادر می‌شود و او اختیاری در آنها ندارد و سایر اعتقادات نادرست دیگر. این در حالی است که متکلمین برخلاف باورهای برخی حکما، مقالات و استدلالاتی گفته‌اند که خلاف گفتار آن حکماست. پس استفاده نکردن حکما از علم، برخلاف برهان‌هایی که متکلمین از آنها استفاده علمی کرده‌اند، دلیلی بر علم‌آور نبودن برهان‌های مزبور نیست. و این مطلب بسیار روشن است؛ و براساس همین اصل، برخی محققان اصولی، خبر متواتر را به شرط آنکه شبهه بر آن پیشی نگرفته باشد، علم‌آور دانسته‌اند.

گاهی چیزهای بدیهی و ضروری به علت فراهم نبودن زمینه، در ذهن نمی‌گنجند، مثلاً: گاهی به‌دلیل عدم توجه نفس، خرد، تجربه و حدس انسان، به چیزی، در آن‌باره علمی حاصل نمی‌شود، درحالی‌که درصورت توجه، برای او به سادگی علم حاصل می‌شود؛ حال عدم توجه ذهن به آن چیز، مانع ضرورت و بداهت آن علم نخواهد بود.

گاهی نیز ممکن است دلیل علمی، با وجود علم‌آور بودن، به‌جهت پیشرفت کار یا سایر اغراض، انکار شود. خدای تعالی در قرآن مجید داستان کسانی را که علم بر ایشان عرضه می‌شود، ولی آن را انکار کرده‌اند، می‌فرماید: «و هنگامی‌که آیات روشنی‌بخش ما به سراغ آنها آمد گفتند: این سحری است آشکار! و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، درحالی‌که در دل به آن یقین داشتند!» (نمل / 13 و 14) در اینجا خدای سبحان، نسبت یقین و انکار را به آنها داده است و آن نیست مگر پس از علم آنان.

خداوند باز در همین موضوع می‌فرماید: «ما می‌دانیم که گفتار آنها، تو را غمگین می‌کند؛ ولی (غم مخور و بدان که) آنها تو را تکذیب نمی‌کنند؛ بلکه ظالمان، آیات خدا را انکار می‌نمایند». (انعام / 33) خداوند در جای دیگری نیز، در وصف این افراد می‌فرماید: «اگر ما نامه‌ای روی صفحه‌ای بر تو نازل کنیم، و (افزون بر دیدن و خواندن،) آن را با دست‌های خود لمس کنند، باز کافران می‌گویند: این، چیزی جز یک سحر آشکار نیست!» (انعام / 7)

و باز می‌فرماید: «و حتّی اگر فرشتگان را بر آنها نازل می‌کردیم، و مردگان با آنان سخن می‌گفتند، و همه‌چیز را در برابر آنها جمع می‌نمودیم، هرگز ایمان نمی‌آوردند؛ مگر آنکه خدا بخواهد! ولی بیشتر آنها نمی‌دانند!» (انعام / 111) و باز در جای دیگر می‌فرماید: «و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم، و آنها پیوسته در آن بالا روند، باز می‌گویند: ما را چشم‌بندی کرده‌اند؛ بلکه ما (سر تا پا) سحر شده‌ایم!». (حجر / 14 و 15)

پس هنگامی‌که برخی از مردم، علم و خبر بدیهی را به سبب شبهات، انکار می‌کنند ـ یا به دلیل شهوت و غلبه هوای نفس، یا تقلید از پدر و مادر و امثال آن ـ این بهانه نباید انسان را از خود حقیقت که افاده علم دارد بیرون کند، بلکه مسلّم است که این روایات که مخالفان و موافقان بر نقل آن متّفق‌اند، موجب علم است. شیعه امامیه نیز بر درستی مضمون آنها اجماع داشته، این اسناد، اسناد اجماعی‌ای هستند که به‌دلیل همین اجماع، صحّت آنها در علم اصول ثابت شده است.

صادق نبودن برخی راویان

ایراد دیگری که بر این روایات به ذهن خطور می‌کند، این است که: به‌دلیل عدم اثبات راست‌گویی برخی از راویان احادیث، پذیرفتن آنها محلّ اشکال است. در پاسخ به این ایراد باید گفت: در خبر متواتر، نه‌تنها عدالت راوی، مسلمانی آنها نیز شرط نیست، چنان‌که این نکته در علم اصول هم ثابت شده است. آنچه در تواتر خبر واحد شرط است اطمینان عقلی بر عدم تبانی راویان بر آن و اطمینان بر عدم اجماع آنان بر دروغ است؛ این اشکال به‌دلیل علم‌آور و اطمینان‌بخش بودن روایات مزبور برای افراد منصف، محلّ توجه نخواهد بود.

ازاین‌رو با توجّه به مردود بودن اشکالات وارده از مضامین احادیث متواتری که محدّثین اهل سنت نقل نموده‌اند و همچنین تجزیه و تحلیل‌هایی که بعضی از علمای اهل سنت درباره مصادیق جانشینان پیامبر(ص) در کتب خود نگاشته‌اند، معلوم می‌شود که پیامبر(ص) با عبارات مختلف، در برخی روایات، تعداد خلفا و در برخی، پاره‌ای از خصوصیات آنان و در برخی دیگر، اسامی مبارک ایشان را بیان فرموده است.

حق این است که از متکلمین اهل سنت سؤال شود که ابراز نظرهای مزبور براساس کدام مدرک تفسیری و روایی یا تاریخی به‌دست آمده‌اند، درحالی‌که از منابع تفسیری، حدیثی و تاریخی، مطالبی خلاف آن مستفاد می‌شود؛ افزون بر اینکه مدارک تفسیری، حدیثی و تاریخی منابع اهل سنت بر انتصاب جانشینان دوازده‌ گانه پیامبر(ص) از طرف پروردگار تصریح کرده‌اند؛ بنابراین مشکل انحراف متکلمین اهل سنت بنابر گفتار امام علی(علیه السلام)، پیوند با غیر خویشان اهل بیت، و برداشتن اساس از محل اصلی و نصب آن در جای دیگر است.

نتیجه

با توجه به مباحث ارائه شده، نام، صفات، خصوصیات و مصادیق جانشینان پیامبر به‌طور متواتر در منابع مختلف اهل تسنن درج شده است که در منابع تفسیری در تبیین برخی آیات قرآن مانند آیه انذار، آیه تبلیغ و آیات مربوط به هدایت و صراط مستقیم قابل ارائه است. روایات فراوانی در مجامع روایی اهل سنت درباره مصداق دوازده پیشوای معصوم آمده که به‌صورت متواتر ضبط شده است. این روایات به چهار دسته قابل تقسیم هستند. در دسته اول به قریشی بودن، در دسته دوم به تعداد جانشینان، در دسته سوم نام مبارک آنها و در دسته چهارم به صفات آنان اشاره شده است.

با توجه به منابع قرآنی و روایی طرح شده به نظر می‌آید هرگونه شبهه دراین‌باره مردود است.

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. نهج‌البلاغه.

3. آلوسی بغدادی، سیدمحمود، 1985 م، روح المعانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

4. ابن‌اثیر، علامه شیخ عزالدین، بی‌تا، تاریخ کامل، قاهره، المطبعة الامیریه.

5. ابن‌جزی الکلبی، ابی‌عبدالله محمد بن احمد بن محمد، 1409 ق، القوانین الفقهیه، بیروت، دار الکتاب العربی.

6. ابن‌حجر هیثمی، احمد، 1385 ق، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبة القاهره.

7. ابن‌حزم، علی بن احمد، 1356 ق، المحلی، قاهره، مکتبة دار التراث.

8. ابن‌فارس، احمد بن زکریا ابوالحسین، 1979 م، مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، بیروت، دار الفکر.

9. ابن‌محمد، عبدالکریم، 1395 ق، المعجم الکبیر، محقق منیره ناجی سالم، بغداد، رئاسة دیوان الاوقاف.

10. ابن‌مسلم، حجاج، بی‌تا، صحیح مسلم، 1407 ق ـ 1987 م، بیروت، مؤسسة عزالدین للطباعه و النشر.

11. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، 1996م، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، مؤسسة التاریخ العربی.

12. ابن‌هشام، عبدالملک، 1375، سیره، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی.

13. ابوداوود، سلیمان بن الاشعث السجستانی، بی‌تا، سنن، بیروت، دار الکتب العربی.

14. ابی‌الفیض، محمد بن محمد الحسینی الزبیدی، بی‌تا، اتحاف سادةالمتقین، بیروت، دار الفکر.

15. المقری الفیومی، احمد بن محمد بن علی، 1928 م، مصباح المنیر، قاهره، المطبعة الامیریه.

16. امینی، علامه عبدالحسین، 1374، الغدیر، ترجمه محمدباقر بهبودی، تهران، بنیاد بعثت، کتابخانه بزرگ اسلامی.

17. بحرانی، ‌هاشم بن سلیمان، 1380، کفایه الخصام (ترجمه غایه المرام)، مترجم محمدتقی دزفولی، شارح: محمّدحسین صفاخواه، تهران، کتاب‌فروشی اسلامی.

18. بخاری، حافظ ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم، بی‌تا، صحیح، بیروت، دار المعرفه.

19. تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر بن عبدالله الشهیر، 1409 ق، شرح المقاصد فى علم الکلام، قم، الشریف الرضی.

20. حاکم نیشابوری، الحافظ ابی‌عبدالله محمد بن محمد، 1406 ق، مستدرک، بیروت، دار المعرفه.

21. حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، 1974 م، شواهد التنزیل، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمیه.

22. حنبل، احمد بن محمد، 1990 م، مسند، قاهره، مکتبه التراث الاسلامی، دار الجیل.

23. خطیب بغدادی، احمد بن علی، 1997 م، تاریخ بغداد، محقق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتاب العربی.

24. زمخشری، الامام محمود بن عمر، 1407 ق، الکشاف، بیروت، دار الکتاب العربی، چ سوم.

25. سبط بن جوزی، شمس‌الدین ابوالمظفر یوسف، 1412 ق، تذکرة خواص الامة بذکر خصائص الائمه، بیروت، دار الکتب العلمیة.

26. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، بی‌تا، دُرالمنثور، بیروت، دار المعرفه للطباعة و النشر.

27. شافعی حلبی، علی بن برهان‌الدین، بی‌تا، سیره، بیروت، مکتبة الاسلامیه، دار احیاء التراث العربی.

28. شوشتری، نورالله، 1380، احقاق الحق، به اهتمام: محمود مرعشی، قم، مکتب آیت‌الله مرعشی.

29. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، 1373، الملل والنحل، تهران، اقبال.

30. شیرازی بیضاوی، ناصرالدین ابی‌سعید عبدالله، بی‌تا، تفسیر بیضاوی، بیروت، مؤسسة اعلمی.

31. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، 1362، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر.

32. طبری شافعی، محب‌الدین، 1997 م، ذخائر العقبی، قاهره، مکتبة التراث الاسلامی.

33. فخر رازی، امام محمد بن عمر، 1407 ق، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

34. ــــــــــــــــــــ ، بی‌تا، مفاتیح الغیب، لندن، دار الاسلام.

35. قاضی عضدالدین، عبدالرحمن احمد الایجی، 1997 م، المواقف، تحقیق عبدالرحمن عمیرة، بیروت، دار الجیل.

36. قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، 1423 ق، الجامع الاحکام القرآن، محقق هشام سمیر البخاری، ریاض، دار عالم الکتب.

37. قندوزی، شیخ سلیمان حنفی، 1422 ق، ینابیع المودة، قم، دار الاسوة للطباعه والنشر.

38. ماوردی، ابی‌الحسن علی بن محمد بن حبیب البصری البغدادی الماوردی، 1416 ق، احکام السلطانیة والولایات الدینیه، بیروت، دار الکتب العلمیه.

39. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، 1405 ق، کنزالعمال، بیروت، موسسة الرساله.

40. مقریزی، احمد بن علی، 1383، النزاع والتخاصم فیما بین بنی‌امیه و بنی‌هاشم، ترجمه محمدباقر مدرسی بوستان‌آبادی، تهران، امیرکبیر.

41. نَوَوی، محی‌الدین ابوزکریا یحیی بن شرف بن صری، 1426 ق، المنهاج فى شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ریاض، بیت الافکار الدولیه.

42. واحدی نیشابوری، محمدباقر، 1374، اسباب النزول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

43. هروی، احمد بن محمد مقیم، 1033 ق، طبقات کبری، کلکته، بی‌نا.

محمدرضا نورمحمدی

فصلنامه اندیشه نوین – شماره 27

 

Loading

1 COMMENT

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!