جامعه موعود بهتر است یا جامعه دموکراتیک؟/ آیا اطاعت از امام(ع) انفعال نیست؟

0
emam-mahdi-11.jpg

نظام دموکراسی بر مبنای حق محوری است نه تکلیف محوری؛ اما حکومت عصر ظهور بر مبنای دین است و دین تکلیف گراست. آیا مردم و نظامهای دموکرات و حق اندیش هستند با حکومت امام زمان(عج) مشکلی نخواهند داشت؟

 

 

 ظهور منجی موعود یک اعتقاد عمومی در تمامی ادیان است. کتاب های مقدس آسمانی، چه آنها که بخشی یا تمام آنها وجود دارد و چه آنها که منقولاتی از آنان در کتاب های دیگر آمده است، بشارت داده اند که جهان در سیطره ظلم و فساد نمی ماند؛ بلکه جماعت صالحان به امامت “رهبر موعود” عدل و داد را در گیتی حاکم خواهند کرد.

ریشه دار بودن اعتقاد به مهدی و منجی، موجب آماده بودن مردم اعصار گوناگون برای پذیرش و تبعیت وی شده و می شود. از همین رو، این مفهوم موجب سوءاستفاده فریبکاران و شیادانی شده است که در طول تاریخ با ادعاهای دروغین، خود را مهدی یا از یاران او معرفی کردند تا از رهگذر عقیده پاک مردم به نیات آلوده خویش دست یابند. اتفاقاً بسیاری از این مدعیان، در نقشه خود موفق شده و به مقصود خود رسیده اند؛ چه مدعیان کوچکی که اهداف مالی و رمالی داشته اند، و چه مدعیان بزرگی که توانستند با این ادعا حکومت های عریض و طویل یا مذاهب منحرف دیرپا و گسترده ای برای خویش دست و پا کنند. 

همچنین دشمنان اسلام و انسانیت که همواره در ترس از حاکمیت عدل و انسان کامل به سر می برند، از یک سو با ساخته و پرداخته کردن سؤالات و شبهات، تلاش دارند که یا اعتقاد به ظهور منجی را در دل آدمیان سست کنند؛ و از سوی دیگر با تحمیق رسانه ای و ساختن فیلم های سینمایی، چهره ای هولناک از آن مرد الهی بیافرینند!

 

 

یکی دسته از شبهات در این زمینه ــ که بیشتر بین نخبگان رواج دارد ــ مسأله نسبت دموکراسی با حکومت مهدوی است؛ مثلاً فرض کنیم مردم کشوری در عصر ظهور بر مبنای دموکراسی و مردم سالاری، به حضرت مهدی(عج) حکومت عدل جهانی ایشان را نپذیرند؟ آیا امام(ع) دیکتاتورمآبانه حکومت خود را بر آنان تحمیل خواهد کرد؟ یا به رأی و آزادی آنان احترام خواهد گذاشت؟

متن کامل مصاحبه با استاد بهروزلک را در زیر بخوانید:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به کوشش: احمد محبوبی
عکس: سجاد ظاهری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابـنا: خبرگزاری ابنا با صاحب نظران و اندیشمندان عرصه مهدویت، در مورد مسائل، موضوعات و شبهات این عرصه مصاحبه و در پایان هفته در این خبرگزاری منتشر می کند. گفتگوی ما با حضرتعالی در مورد مهدویت و دموکراسی است. لطفا در ابتدا تاریخچه ای از شکل گیری دموکراسی در غرب را بیان فرمایید.

ـــ بسم الله الرحمن الرحیم. دموکراسی به معنای حاکمیت مردمی است. یعنی آحاد مردم از طریق انتخابات، اظهار نظرهای آحادی و فردی و رأی اکثریت به إعمال حاکمیت می پردازند. به عبارت دیگر دموکراسی شکلی از حکومت است که مردم در آن حاکم هستند و به نوعی خواسته های مردمی اعمال می شود و تاریخچه طولانی دارد. در یونان باستان هم بحث از دموکراسی بود. “افلاطون” و “ارسطو” به دموکراسی بدبین بودند و افلاطون از حکومت مردم سالاری و دموکراسی “آتن” خاطره خوبی نداشت. حکومت دموکراسی آتن حکومتی بود که “سقراط”، استاد افلاطون و فیلسوف فرزانه یونان باستان را به اعدام محکوم کرده بود. در کل آتن یک انسان فرزانه وجود داشت، مردم تحمل نکردند و او را به اعدام محکوم کردند. و این کینه ای در دل افلاطون ایجاد کرده بود. و ارسطو هم نسبت به دموکراسی بدبین بود. ارسطو به جای دموکراسی از جمهوریت سخن می گوید. جمهوریت شکلی از حکومت است که هرچند مردم حضور دارند اما تشخیص بهتری دارند و منافع جمعی را لحاظ می کنند.
در دوره میانه مسیحی با توجه به حاکمیت الهی کلیسا و نظریه های مسیحی و آئین دو شمشیر توسط “سنت آگوستین” و “آکوئیناس قدیس” هم این دوگانگی و عدم اقبال به مردم سالاری وجود داشت. خب؛ مردم سالاری نخستین نمود از رویکردهای اومانیستی در غرب مدرن است که به شکل شایع و فراگیر ابتدا زمینه هایی پیدا کرده و رفته رفته گسترش بیشتری پیدا می کند. قرارداد اجتماعی در غرب توسط کسانی چون “هابز”، “جان لاک” و “روسو” تئوری پردازی شد و آنها به دنبال این بودند که توضیح دهند حاکمیت مردمی چگونه امکان پذیر است و چگونه صورت می پذیرد. در روزگار اخیر دموکراسی عملا در شکل نظام های نمایندگی و پارلمانی با ظهور احزاب، تشکل های مردمی و«NGO»ها عملا رواج پیدا کرده و در عصر جهانی شدن موج دموکراسی سازی بسیار گسترش پیدا کرده است.


دموکراسی تلاشی بوده است برای مشارکت دادن مردم از یک سو و از سوی دیگر نفی استبداد؛ استبداد مطلقه که گاه از جانب دولت های باستانی یا دولت های مطلقه اعمال می شد. دموکراسی در صدد است که با این حکمرانی هوس رانانه و بولهوسانه جلوگیری کند. پس این فلسفه پیدایش دموکراسی است که مردم در سرنوشت خود دخالت کنند.
پس تا اینجا دموکراسی مثبت بوده است؛ به معنای اینکه نفی امری کرده که سلبی بوده است. اما سوال اینجاست که آیا دموکراسی بهترین است و یا بهترین نیست؟ و می توان بهتر از دموکراسی هم پیدا کرد؟ در شرایطی که فرض می شود انسان های فرهیخته ای وجود ندارند که بتوانند هدایت و رهبری جامعه را برعهده بگیرند و رضایت و توافق عمومی را ایجاد کنند دموکراسی می تواند بهترین باشد. و از سوی دیگر در شرایطی که مردم دارای افکار مختلف هستند، دیدگاههای متفاوت و منافع مختلفی دارند و منفعت گرا هستند اینجا دموکراسی بهترین است. اگر مردم دو ویژگی داشته باشند یک؛ افکار مختلفی برای اداره جامعه وجود داشته باشند. دو؛ منافع مختلفی داشته باشند، در اینجا چه کسی حاکم باشد؟ یک راه این است که استبداد نفی شود و افراد جامعه از طریق رأی اکثریت، جامعه را اداره کنند. این خوب است. اما اگر اکثر انسان ها آگاهی کافی پیدا کردند که خیر چیست و به این نتیجه رسیدند که یک انسان اعلم، آگاه و انسان حکیمی وجود دارد که می توان دور او جمع شد و این شخص می تواند انسان ها را راهنمایی کند و انسان ها دارای منفعت طلبی و دنیا طلبی نیستند که دنبال ازدیاد نفع باشند، در این شرایط آیا دموکراسی بهترین است؟ یا اینکه می توان سیستمی بهتر از دموکراسی پیدا کرد؟ در این شرایط است که مسئله حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) و مردم سالاری در آن مطرح می شود. اگر در چنین شرایطی در جامعه مهدوی صحبت از دموکراسی کنیم آن وقت پاسخ متفاوت پیدا می کنیم. خب حالا باید دید که خصوصیات جامعه مهدوی چیست؟ و آیا جامعه مهدوی دموکراسی پذیر است یا بهتر از دموکراسی است؟
لذا باید ببینیم که نسبت و یا ارتباط مردم سالاری دینی با حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) چیست؟ خب این پرسش را اینگونه باید توضیح دهیم که مردم در جامعه مهدوی چه جایگاهی دارند؟ آیا کومت جهانی مهدوی شکلی از حکومتی دموکراتیک را احیاء خواهد کرد یا نه، بهتر از حکومت دموکراتیک خواهد بود که متمایز از دموکراسی های مدرن امروزی است؟ به نظر می رسد که این صورت مسئله است؛ یعنی مسئله این است که آیا می توان حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) را یک حکومت مردم سالار و دموکراتیک تصور نمود یا نه؟ 

ابـنا: نقش مردم در حکومت جهانی امام زمان(عج) چه خواهد بود؟ آیا نقش فعال خواهند داشت و یا منفعل؟ و خصوصیات جامعه مهدوی چیست؟

ـــ مقایسه نظریه دموکراسی با مهدویت در دو برهه دوران غیبت و دوران تشکیل حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) شکل می گیرد. به نظر می رسد که در دوران غیبت ویژگی هایی وجود دارد که متفاوت از دوران حکومت مهدوی است. و احکام این دو را جداگانه بررسی کنیم.
جامعه مهدوی ویژگی هایی دارد. یک؛ گسترش آگاهی های همگانی به گونه ای که علم و آگاهی انسان ها آنچنان گسترش پیدا کرده که می توانند حقایق را همسان درک کنند و تضاد در دیدگاه ها و نگرش ها وجود ندارد. دو؛ آگاهی انسان ها به گونه ای است که می توانند آگاهتر از خود را بپذیرند. یعنی انسان های عصر ظهور کسانی هستند که تسلیم آگاه تر از خود هستند و نخبگان فرهیخته را آگاهانه می پذیرند. سوم؛ جامعه مهدوی جامعه وفور است و جامعه ای است که نعمت های الهی در آن کاملا آشکار شده است. از سوی دیگر نگرش مردم در تشخیص خیر این است که خیر عمدتا در فضایل انسانی نهفته است نه در جمع و تصاحب ثروت. این خصلت باعث می شود که انسان ها در جامعه مهدوی دارای تضاد شدید نباشند و حتی به جای تضاد شدید منافع، به دنبال فضایلی مثل؛ ایثار، کمک، امداد، مواسات، عدالت و امثال اینها باشند. انسان ها تلاش می کنند به دیگران خدمت کنند و زهد مثبت کاملا سرشار است. پس دنیا طلبی وجود ندارد و این باعث می شود که تضاد منافع شکل نگیرد که هر گروهی بیاید منافع خود را جستجو کند و اگر کسی دنبال حکومت باشد به قصد خدمت است نه برای کسب قدرت شخصی و گروهی.
اگر این سه ویژگی را در یک جامعه پیاده کنیم آیا نیازی به دموکراسی خواهیم داشت؟ خب؛ دموکراسی در یک جامعه ای جواب می دهد که انسان ها دارای دیدگاه های متفاوتی باشند، فهم شان متضاد باشد، تکثر باشد و از سوی دیگر منفعت، متعدد و متضاد باشد. در چنین جامعه ای دموکراسی بهتر جواب می دهد. اما در جامعه ای که تحت رهبری یک انسان فرهیخته باشد آیا دموکراسی در اینجا جواب خواهد داد؟ به نظر می رسد که ما در اینجا بهتر از دموکراسی را داریم. اصلا دموکراسی مورد فایده نیست و نمی تواند فایده بخش باشد؛ چون تضاد دیدگاهها نیست و انسان ها حاضر به پذیرش انسان فرهیخته تری هستند که آنها را بتواند رهبری کند و منفعت طلب و سودجو هم نیستند.

به عبارت دیگر؛ قرارداد اجتماعی اساس نظریه دموکراسی مدرن است و “جامعه مشترک المنافع” اساس را بر منفعت افراد، گروهها و مردم می گذارد. در حالی که جامعه مشترک المنافع با نگاه منفعتی در جامعه مهدوی وجود ندارد. در جامعه مهدوی، جامعه و دولت کریمه مطرح است که اوج قصد و تلاش آنها را در دعای افتتاح می خوانیم که «اللهم انا نرغب اليك في دولة كريمة تعز بها الإسلام و اهله، و تذل بها النفاق و اهله، و تجعلنا فيها من الدعاة إلى طاعتك‏». کار اصلی جامعه، کار فرهنگی است. «من الدعاة إلى طاعتك» دعوت به خدا، «و القادة الى سبيلك، و ترزقنا بها كرامة الدنيا و الآخرة». اگر کار اصلی جامعه این باشد، دموکراسی یعنی چه؟ تکثری وجود ندارد. همه به دنبال ایثار و خیرخواهی هستند. اینجاست که نظام امامت بهتر از دموکراسی عمل می کند. در نتیجه در جامعه مهدوی و درعصر ظهور، دموکراسی ارزش اساسی خود را از دست می دهد. یعنی خود انسان ها و فرهختگان مشارکت فعال دارند و مشارکت تحت یک رهبر آسمانی و فرهیخته است. پس حضور مردم تنها به شکل حاکمیت مردم نیست. خب؛ مردم بر اساس چه چیزی حاکمیت می کنند؟ چون انسانها عقل دارند، عقلشان شکوفا می شود و عقلشان بر اساس علم است طبعا خودشان تسلیم حاکمیتی خواهند بود که انسان فرهیخته ای چون امام معصوم در آن حاکمیت دارد. و همگی با اقتدا به او سعی خواهند کرد که عقل، علم و درایت خودشان را افزایش دهند. و این سخن زیبا که از «امیرالمؤمنین علی(ع)» بخوبی این مطلب را روشن می سازد که فرمود: “ألا و إن لكل مأموم إماما يقتدي به و يستضي‏ء بنور علمه‏” یعنی “آگاه باشید که هر مأمومی امامی نیاز دارد که به او اقتدا کند و از علم او کسب نور کند”. در جامعه مهدوی، امام اکمل از همگان است و انسان ها هر چه بیشتر می خواهند تکامل پیدا کنند در اینجا راه آشکار تر و «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» است. و نیازی نیست که انسان ها عقل های ناقص خود را محور قرار دهند. همگی می فهمند که از امام اکمل و امام هدایت گر باید تبعیت کنند. در نتیجه دموکراسی بی معنی می شود. دموکراسی در جایی بود که اختلاف نظر وجود داشت و مردم می خواستند انتخاب کنند که کدام راه درست است و إعمال حاکمیت کنند. در اینجا مردم آگاهانه و داوطلبانه حضور دارند و تسلیم یک امر بالاتری هستند که آن هم نظام امامت است. مشارکت مردم می تواند از طریق تسلیم آگاهانه همگانی به یک نظام برتر حاصل شود و این را ضرورتی ندارد که نظام دموکراسی معرفی کنیم. بلکه ما این نظام را، نظام هدایت و نظام امامت می نامیم. و لذا امامان کسانی هستند که مردم را به طرف خداوند هدایت می کنند؛ «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» این کار پیامبران بوده و خدا می خواسته این سیستم برقرار شود و لذا در نظام امامت مهدوی انسان ها، مبتنی بر هدایت الهی عمل می کنند و این هدایت الهی اساس جامعه را تشکیل می دهد و ما از آن به “دولت کریمه” تعبیر می کنیم. پس مردم در دولت کریمه مشارکت دارند و فعال و متعهد هم هستند. فعال اند یعنی آگاهی دارند حضور داشته باشند. تعهد دارند یعنی سعی می کنند که با هم کمک کنند که امر الهی در جامعه محقق شود. و خودشان آگاهانه تسلیم یک راهبر هستند و آن راهبر، امام است. پس ما بهتر از دموکراسی در جامعه موعود داریم و هیچ ضرورتی برای تصور نظام دموکراتیک به معنای امروز از جامعه نداریم. بلکه “امت واحده” این معنا را دارد که همه انسان ها آگاهی دارند تحت هدایت الهی که در امام تجلی پیدا کرده جمع می شوند، اعتصام به “حبل الهی” می کنند. این حبل الهی که هر چه بیشتر تجلی پیدا خواهد کرد، امام است. پس ضرورتی برای طرح ایده دموکراسی نداریم؛ بلکه پرسش این است که حضور و مشارکت مردم در نظام امامت چگونه خواهد بود؟ پاسخ این است که انسان ها به شکل مشارکت حداکثری فعال و متعهدانه عمل خواهند کرد. ما در عرصه سیاست زمانی که از مشارکت سیاسی سخن می گوییم، می گوییم مشارکت سیاسی عبارت است از حضور آگانه مردم در صحنه. حضور آگاهانه فعال عبارت است از اینکه هر کس حزب خود را تشکیل دهد، باهم رقابت کنند و هر حزبی که جایگاه داشت و رای آورد حاکم شود. در حالی که در نظام امامت ضرورتی برای این کار نیست و مردم بهتر از نظام دموکراسی را خواهند داشت. چون همه انسان ها از عقلانیت کافی برخوردار شده اند به اضافه اینکه خودشان را متعهد می دانند و تعهد به هدایت، تعهد به کسب علم بیشتر و تعهد به فضایل دارند. پس مردم در جامعه مهدوی مشارکت فعال، آگاهانه و متعهدانه خواهند داشت. تعهد آنها به خاطر رسیدن به خداوند است. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون». تعهد آن ها طوری خواهد بود که بتوانند به فضائل و وظایف خود تحت اختیار یک هادی عمل کنند. پس خلاصه این است که در نظام مهدوی هیچ ضرورتی برای طرح و پیگیری دموکراسی به معنای حاکمیت مردم از پایین به بالا نخواهد بود بلکه مردم خودشان آگاهانه و داوطلبانه خواهند پذیرفت که جامعه ای اکمل از جامعه دموکراتیک وجود دارد. اما این بحث در مورد عصر غیبت متفاوت است.

ابـنا: نظام دموکراسی بر مبنای حق محوری است نه تکلیف محوری؛ اما حکومت عصر ظهور بر مبنای دین است و دین تکلیف گراست. اینکه مردم حق اندیش هستند با حکومت امام زمان(عج) مشکلی نخواهند داشت؟

ـــ در هر نظامی هم حق وجود دارد و هم تکالیف. این طور نیست که فقط حق گرای محض باشیم. حتی در نظام های فردگرایانه لیبرال این گونه نیست که افراد حقوق خود را طلب کنند بلکه تکالیفی را هم می پذیرند. اساس دموکراسی مدرن بر قرارداد اجتماعی است. در قرار داد اجتماعی قراردادی بسته می شود تا نظمی به وجود بیاید. افراد اگر تکالیفی را در این نظم نپذیرند نظمی به وجود نخواهد آمد. پس تکالیفی وجود دارد. به عبارت دیگر؛ افراد در نظریه “هابز” با هم توافق می کنند که از حق قدرت خود دست بکشند، آن را به شخص سومی واگذار کنند وهمگی تسلیم او شوند. یعنی تکلیفی را بر خودشان بپذیرند. یعنی آنجا هم تکلیف وجود دارد. حتی در قرارداد اجتماعی که “جان لاک” تصور می کند انسان ها از إعمال انفرادی قدرت خود خودداری می کنند تا بتوانند در یک جامعه مدنی وارد شده و همگی خود را به قوانین و تصمیماتی که در آن جامعه است ملزم و مکلف بدانند. در چنین جامعه ای اساسا حق و تکلیف وجود دارد و تصور اینکه یک جا حق محض است و در جای دیگر تکلیف محض، واقع بینانه نیست. اما اینکه حقوق انسان ها چه مقدار باشد؟ اراده افراد تا چه میزان اعمال شود؟ اینها در نظام های فردگرایانه بیشتر است. یعنی آزادی فردی را به انسان می دهند اما تکالیفی را هم می پذیرند. برای مثال؛ تصمیم به پرداخت مالیات یک نوع تعهد است و کسی که در جامعه ای زندگی می کند باید هزینه آن جامعه را تأمین کند. پس یک سری تکالیف وجود دارد ولی چون نظام لیبرالی است حدأقل تکالیف را می پذیرد. در جامعه مهدویت هم حق وجود دارد و هم تکالیف. یعنی این طور نیست که فقط تکالیف محض باشد. عدالت به معنای رعایت استحقاق ها و حقوق، شاخصه اصلی نظام مهدوی است. عدالت را رعایت می کنیم که چه بشود؟ حقوق انسان ها حفظ شود. در اندیشه اسلامی ما تعهدات و تکالیفی هم وجود دارد چون برخلاف نظریات فردگرایانه لیبرالی که تعهد اجتماعی برجسته است اینجا تکالیف و حقوق نسبت متفاوتی پیدا می کنند. پس حق و تکلیف در جامعه مهدوی وجود دارد. حق است اما تعهد هم وجود دارد. تعهد، تعهد به هدایت است. انسانها خود را مکلف احساس می کنند که به یک جامعه آرمانی برتر برای رسیدن به یکسری اهداف بیاندیشند و در نتیجه تعهد را می پذیرند. این چیزی است که ما در جامعه مهدوی داریم و حق و تکلیف توأمان است. اما چگونگی ترکیب آن به ماهیت نظام مهدوی بستگی دارد.

ابـنا: فرض کنیم مردم کشوری در عصر ظهور بر مبنای دموکراسی به حضرت مهدی(عج) بگوید که ما نه با شما هستیم و نه بر علیه شما. تعامل امام با آنها چگونه خواهد بود؟

ـــ چون با نگاه دموکراتیک و حق مردم به مسئله نگاه می کنیم شاید تصور حق مردم این باشد که انسان ها هرگونه تشخص دادند و هرگونه طلب کردند و مصلحت دانستند باید مسائل اینگونه إعمال شود. اما امام زمان(عج) در جامعه می خواهد مأموریت الهی را محقق کند؛ مأموریت الهی آن است که «لیحق الحق و یحققه». در دعای عهد می خوانیم که امام می آید که احقاق حق کند و حق در زمین حاکم شود. «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقا» اگر با این نگاه بیاندیشیم امام زمان(عج) مأموریت دارد که جلوه های باطل را از بین ببرد. تصور کنید در عصر ظهور گروهی از مردم با اکثریت یا تمام آراء می خواهند بر شرک باقی بمانند. آیا چنین جامعه ای از نظر خداوند متعال مجاز به بقا هستند یا نه؟ خب؛ نه. خدا امام فرستاده تا مأموریتی را انجام دهد و آن احقاق حق و حاکمیت الهی روی زمین است. اینجا انسان ها مجاز نیستند که برخلاف اراده الهی عمل کنند و از منظر الهی و تشریعی فرصتی برای این نیست که کافر باقی بمانند. فرض کنید که گروهی انتخاب کنند که به شکل دموکراتیک ما می خواهیم کافر و بت پرست بمانیم. خب؛ مأموریت امام این است که اینها را از بین ببرد. از لحاظ تاریخی، سیره انبیاء الهی(ع) هم همین بوده است. مثلا مردم سرزمین «ملکه سبأ» در یک سرزمینی دور افتاده نسبت به مُلک «حضرت سلیمان(ع)» مشغول زندگی خودشان بودند و کاری به سلمیان(ع) نداشتند و او هم از آنها خبر نداشت. هُدهُد به سلیمان خبر آورد: “چه نشستی که یک گروهی در آن طرف عالم، خورشید پرست هستند”. غیرت توحیدی سلیمانی نپذیرفت و تحمل نکرد که آنها در یک سرزمین دور بر کفر و شرک خود باقی بمانند. فرض کنید که جامعه سبأ، پادشاهی نبود و شکل حکومت، دموکراتیک بود. سلیمان(ع) با ملکه آنجا مشکل داشت یا با بت پرستی؟ آن حضرت با بت پرستی ـ چه با دموکراسی ایجاد شود و چه با پادشاهی ـ مشکل داشت؛ لذا آن را نپذیرفت و تحمل نکرد. پس در جامعه مهدوی هم پذیرش شرک به هر نحوی جایز نخواهد بود. خدا در آیه 55 نور به این اشاره می کند که « يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئا» در جامعه مهدوی همه خدا را عبادت می کنند. عبارت «لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئا» نکره در سیاق نفی است و افاده عموم می کند. یعنی هیچ شرکی؛ در حالی که باقی ماندن بر ادیان دیگر میزانی از شرک و ناخالصی را با خود خواهد داشت. مضافا بر اینکه اگر بزرگترین جامعه جهانی امروز را مسیحیت بدانیم و در آینده این ادامه پیدا کند، بازگشت و اقتدای مسیح به امام مهدی(عج) زمینه ای باقی نمی گذارد که مسیحیت بگویند: ما می خواهیم مسیحی بمانیم. مسیحی ها منتظرند که مسیح بیاید و زمانی که حجت تمام شد و مسیح به حضرت حجت(عج) اقتدا کرد، مسیحی بمانند که چه بشود؟ با استدالال دموکراسی بگوییم اینها مجازند؟ نه؛ مجاز نیستند. یعنی اینها هیچ حق بقا بر کفر ندارند.
در دیدگاه علما در اینکه اهل کتاب و ادیان دیگر در عصر ظهور باقی می مانند یا نه؟ اختلاف نظر وجود دارد. یک روایت می گوید که اهل کتاب جزیه می پردازند. روایت دیگر می گوید که از آنها جز اسلام پذیرفته نمی شود و امام جزیه هم نمی پذیرد. روایات متفاوت است. اما جامعه توحیدی بر اساس قرآن کریم و بر اساس شواهد و قرائن، در عصر ظهور همه باید توحید را بپذیرند. آیه «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» تکوینی است. یعنی اجبار به پذیرش نمی شود کرد. شما می توانید شخص را وادار کنید پیش شما خم و راست شود و اطاعت خود را نشان دهد اما قلبا نمی شود که او را وادار کرد. پذیرش، امر قلبی است. “علامه طباطبایی” می فرماید: «لا إِكْراه» بیانگر این است که دین را به شکل زور نمی شود در دل انسان ها وارد کرد، انسان ها باید خودشان ایمان بیاورند و ایمان امری پنهانی است که با اطاعت ظاهری می توان فهمید که شخص ایمان آورده است ولی ممکن است شخص نفاق داشته باشد. و لذا مردم در جامعه مهدوی مجاز به کفر، اظهار کفر و حتی شرک نخواهند بود چون «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ»، حق می آید و هیچ شرکی هم باقی نمی ماند. تعدد ادیان نوعی شرک است «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»، و «ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِما» خدا می فرماید که ابراهیم یهودی و نصرانی نبود ابراهیم تسلیم بوده است. اگر تسلیم همگانی صورت بگیرد دین واحدی تشکیل می شود و کل جهان را تشیع، که اسلام حقیقی است می گیرد.

ابـنا: اینکه شما فرمودید «جامعه مهدوی جامعه بدون تکثر است» به چه معناست؟ آیا به معنای جامعه بدون طبقه است؟

ـــ تکثر چند نوع است تکثر معرفت شناسانه داریم. یعنی انسان ها معرفت های متعددی از خیر داشته باشند، این عملا بی معنی است. وقتی که هدایت آمد تکثر دینی وجود خواهد داشت؟ آیا انسان ها دین متکثر خواهند داشت؟ تکثر سیاسی به معنی اینکه انسان ها با دیدگاهها و منافع مختلف با هم رقابت کنند، به نظر می رسد این تکثر سیاسی هم وجود نخواهد داشت. اما غیر از این سه تکثر، تکثر به معنای تفاوت شخصیتی انسان ها چه اشکال دارد باشد؟ البته معنای طبقه در مفهوم مارکسیستی شکل گرفته است. یعنی انسان ها در جامعه رسول اکرم(ص) چگونه بودند؟ آیا افراد ثروتمند یا فقیر نبودند؟ بله بودند. البته در جامعه مهدوی فقیر نخواهیم داشت. ممکن است یکی ثروتمندتر باشد یکی نباشد. «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» یکی بیشتر تلاش کند و یکی کمتر. ولی در جامعه مهدوی اکثرا خواهند دید که عشق به خدا، زهد مثبت، خدمت به دیگران و ایثار مال ثوابش بیشتر است. ما چون عقلمان نمی رسد فکر می کنیم جمع مال بهتر است ولی کسی که درک می کند ایثار بهتر است، چیزی می کارد که در جهان آخرت درو کند. ما که جاهلیم می ترسیم فردا نداشته باشیم و به دنبال جمع ثروت هستیم. فلذا در روایتی آمده است که؛ یک نفر می رود از امام حاجت می طلبد و امام بدون حساب بخشش می کند آن شخص کیسه خود را پر می کند، اما وقتی می خواهد از نزد امام برگردد پشیمان می شود و می گوید چه کار کنم؟ اگر وضع این طور باشد عملا ثروت جویی بی ارزش خواهد بود. ممکن است افرادی ثروت داشته باشند و این منافاتی ندارد.

پس تکثر در قشربندی اجتماعی و تکثر در دیدگاههای مختلف، امکان پذیر است. در عصر ظهور با توجه به آیه «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات» ممکن است سبقت جویی به شیوه های مختلف باشد؛ ولی منطق ساختار اجتماعی این طور نیست که بر اساس طبقه اجتماعی ـ طبقه زیر سلطه و طبقه مسلط ـ که “مارکس” تصور می کرد، باشد. چون همه تحت سلطه الهی و نظام حق است. پس تسلط نظام طبقاتی بی معنی است. لذا مفاهیمی مثل طبقه اینجا بی معنی خواهد بود. ساختار آن جامعه مثل این جامعه نیست. در نتیجه یک جامعه توحیدی داریم. جامعه توحیدی به این معنی که همه یک جور باشند نیست. چون فرد در قاموس دینی برجسته است. به لحاظ نظریه اجتماعی اسلام، افراد مهم هستند. «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى» خدا به قریه ها و اجتماع ها اشاره می کند ولی در آخر، محاسبه و حسابرسی بر اساس تلاش های فردی و آحاد است. و لذا در جامعه مهدوی ممکن است یکی عالم باشد یکی اعلم. کفه علم خواهد بود اما اعلم تر و تلاش گرتر مقدم خواهد بود و انسان ها تلاش خواهند کرد و عنایت خدا بر اساس تلاش انسان ها خواهد بود و این منافاتی با تکثر ندارد. همه، کف کمال را خواهند داشت ولی این به این معنا نیست که همه به لحاظ درجات یکی باشند و «السابقون السابقون» خواهیم داشت. اصحاب کهف هم به این جامعه برمی گردند و امام علی و ائمه(ع) هم بر می گردند. آیا درجه و رتبه همه یکی است؟ یقینا متفاوت است. این نشان می دهد که در آن جامعه توحیدی هدایت محور همه به سمت هدایت الهی خواهند رفت. در قرآن آیه «يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئا» داریم. از طرف دیگر «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعا» هم داریم. لذا جامعه متکثر را در جامعه مهدوی می توانیم فرض کنیم.

ابـنا: امروزه استکبار جهانی و صهیونیست ها از طریق هنر و فیلم به موضوع مهدویت می پردازند و به گونه ای در اذهان جوانان القا می کنند که به اهداف شیطانی خود برسند. تحلیل شما از این موضوع چیست؟

ـــ این موضوع چند علت می تواند داشته باشد. اول به خاطر تضاد منافع است. امروزه استکبار با استثمار پیوند خورده است. سود و منفعت استکبار با آرمان های مهدوی در تعارض است. فرض کنید یک شرکت چند ملیتی که حقوق انسان ها را رعایت نمی کند وقتی شعار مهدوی عدالت باشد اولین هدفی که اصابت خواهد کرد همین شرکت های چند ملیتی کذایی است. و لذا خداوند در قرآن می فرماید: «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏» یک عده از این حق و عدالت اکراه خواهند داشت. دوم اسلام ستیزی و اسلام هراسی است؛ برای اینکه منطق خودشان را قابل دفاع نمی دانند و اسلام قابل دفاع تر است با غیریت سازی و دشمن تراشی می خواهند خود را انسجام دهند و این یک مبنای دیگر برای اسلام ستیزی آنهاست. و گاهی به خاطر جهل اینهاست. به عبارت دیگر مقابله با آرمان مهدوی از سوی غرب به ترکیبی از جهل، ستیز تمدنی، غیریت سازی، منفعت خواهی و استکبار طلبی بر می گردد.
با توجه به آیه « قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُم» یکی از کلمات سواء و مساوی ما با اهل کتاب این است که همگی موعود داریم. هر چند موعود را به نام های مختلف می خوانیم. و این می تواند مبنای واحد و مشترکی میان ما و اهل کتاب باشد. این خاطره برای من نکته برجسته ای دارد که در جلسه ای که ادیان مختلف از زرتشتیان، ارامنه، کلیمیان، سنی و شیعه ایرانی حضور داشتند سخنرانی می کردم، گفتم: «این جهانی شدن، چشم انداز موعود ادیان است. یعنی جهانی شدن چشم اندازی است از اینکه شخصی که وعده داده شده می آید و جهان را پر از عدل و داد می کند و جهان در حال آماده شدن است.» یکی اشکال دارد و گفت: افراد حاضر در جلسه به موعودهای مختلف اعتقاد دارند. من می خواستم جواب دهم که کسی قبل از من یک جواب عامیانه داد و گفت: «هر کدام از این موعودها زودتر بیاید و ثابت شود که موعود واقعی است قدمش روی چشم ما، و همه از او اطاعت خواهیم کرد.» امروزه هم یکی از چیزهایی که ما را با کلیمی ها، زردشتی ها حتی با هندوها و بودایی ها پیوند می زند، اعتقاد به ظهور موعود است و این می تواند مبنای مشترکی برای ادیان باشد. اما چون گروهی منافع خود را با این امر در تضاد و تقابل می بینند این اجازه را نمی دهند که اخذ به مشترکات شود. ولی یقینا حضرت خواهد آمد و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد و هیچ ظلمی نخواهد بود.

ابنا: از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید تشکر می کنم.

ـــ بنده هم از شما و دوستان خبرگزاری ابنا تقدیر و تشکر می کنم که مروج مکتب اهل بیت(ع) هستید.

 

ابنا

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!