جستاری در شفاعت از منظر وهابیت – بخش 1

0
vahhabi.jpg

شفاعت مقامی است که خدای متعال به برخی اولیا و بندگان صالح خود اعطا می‌کند و ایشان در دنیا، عالم برزخ و آخرت می‌توانند در حق بندگان گنهکار مؤمن طلب مغفرت نمایند. خدای متعال هم در صورت وجود مصلحت، از سر تقصیر ایشان می‌گذرد.

 

  •  

بخش اول

چکیده

در کنار ادیان الهی و آسمانی صاحب شریعت، همواره ظهور و پیدایش فرقه‌های گوناگون، با مبانی فکری متفاوت و با برداشت‌های خاص از این ادیان، موضوعی چالش‌برانگیز بوده است. وهابیت در دنیای اهل تسنن، و بهائیت در تشیع از این جمله‌اند. وهابیت معتقد است مسلمانان از اسلامی که توسط پیامبر(ص) تبلیغ شده و در قرآن کریم موجود است، فاصله گرفته‌اند. ازاین‌رو، آنان بازگشت به اسلام ساده و بسیط عصر پیامبر و عمل به سیره صحابه را در دستور کار خود قرار دادند. این فرقه توسط استکبار جهانی و در بدترین شرایط تاریخی که امت اسلام از چهار سو مورد تهاجم شدید استعمارگران قرار داشت و بیش از هر زمانی نیازمند وحدت بود، شکل گرفت.

وهابیت دارای مبانی فکری بس متنوعی است که بسیاری از آنها با مبانی اصیل اسلامی در تعارض است. این مقاله، با رویکرد نظری و تحلیل آثار مکتوب وهابیت، به بحث شفاعت از منظر آنها ‌پرداخته، آن را مورد نقد و داوری قرار داده است.

کلیدواژه‌ها: وهابیت، ‌شفاعت، دعا و توسل، ضرورت شفاعت.

پیش‌گفتار

فرقه «وهابیت» منسوب به محمّدبن عبدالوهاب‌‌بن سلیمان‌بن علی تمیمی نجدی است. شیخ محمد، مبتکر عقاید وهابیون نیست؛ زیرا قرن‌ها پس از او این عقاید یا بخشی از آنها به صورت‌های گوناگون اظهار شده، اما به‌صورت مذهب تازه‌ای درنیامده بود. وهابیون می‌گویند: این مذهب سلف صالح است. ازاین‌رو، آنان خود را «سلفیه» می‌نامند. شیخ محمد در سال 1115ق در شهر «عینیه» از شهرهای نجد تولد یافت. پدرش در آن شهر قاضی بود. او فقه حنبلی را نزد پدر خود، که از علماء حنبلی بود، آموخت و نیاکان او همگی بر مذهب احمدبن‌حنبل بوده‌اند.

وی از همان زمان به مطالعه سرگذشت مدعیان نبوت همچون سباحو… علاقه فراوان از خود نشان داد. هرچند می‌توان وهابیت را قرائتی جدید از مذهب سنی حنبلی دانست که با تفسیری سطحی و ظاهربینانه از آیات و روایات، تنها خود را مسلمان دانسته و دیگران را مشرک و ریختن خون هر غیروهابی را مباح می‌شمارد، ولی اساس معتقدات وهابی‌ها را افکار و نظرات ابن‌تیمیه تشکیل می‌دهد. به همین دلیل، باید ابن‌تیمیه حنبلی را پیشرو علمای وهابی دانست که در قرن هشتم هجری می‌زیست. وی خود تحت تأثیر برخی احادیث و آراءاحمدبن حنبل پیشوای حنابله متوفای سال 241ق قرار داشت که در کتاب مشهور المسند و سایر آثارش آمده است (سبحانی، 1374، ص31).

ابن‌تیمیه در سی‌سالگی ملقب به ِ«امام‌المجتهدین» حنابله شد و پس از وفات زین‌الدین بن‌المختار به‌جای او، که شیخ حنابله بود، عهده‌دار تدریس مدرسه «الحنبلیه» دمشق شد (ابن‌کثیر دمشقی، 1408ق، ص 148).

ابن‌تیمیه با دخالت در کارهای سیاسی و اجتماعی و سخت‌گیری در مسئله‌ امربه معروف و نهی از منکر خود را فردی قوی مطرح کرد و در بسیاری از مسائل اعتقادی و فقهی راه افراط را در پیش گرفت. علاوه بر اعتقاد به جسمانیت خدا، به‌علت جلوگیری از زیارت قبور، توسل به پیامبراکرم(ص) و بدگویی به علی‌ابن ابیطالب(ع) و مخالفت با پیشوایان مذاهب اربعه و حجت ندانستن اجماع امت، تجویز طلاق در ایام عادت، انکار برخی از ضروریات دین، مورد اعتراض شمار پرشماری از فقها و قضات زمان قرارگرفت و از تدریس و فتوا محروم شد. چندین بار در مصر، اسکندریه، مراکش، دمشق و شام به زندان افتاد. سرانجام, در سال 728 ق در دمشق درگذشت (سبحانی، 1374، ص 30ـ35).

پس از ابن تیمیه، محمد‌بن عبدالوهاب افکار و اندیشه‌های وی را احیا کرد. محمد‌بن عبدالوهاب، مذهب حنبلی داشت. البته بیشتر مردم شمال شبه‌جزیزه، به‌ویژه مناطق حجاز و مکه از دیرباز بر مذهب امام احمد‌بن حنبل می‌زیستند. حنبلی‌ها در آغاز فقط به قرآن و احادیث متکی بودند و قواعد عقلی را برای استنباط احکام تفسیر قرآن و شریعت مردود می‌دانستند. آنان خود را به حدیث پایبند می‌دانند. ازاین‌رو، اندیشه‌ورزی عقلانی را در مسائل دینی به هیچ‌وجه جایز نمی‌دانند. مذهب حنبلی، از میان مذاهب چهارگانه اهل‌سنت، معروف به مذهب اهل حدیث است و هر عمل و عقیده‌ای که برای آن، آیه یا حدیثی وجود نداشته باشد، بدعت و حرام می‌دانند (همان، ص 35).

وهابیون، که خود را پیرو اسلام و سلف صالح می‌دانند، معتقدند مسلمانان از اسلامی که توسط پیامبر(ص) تبلیغ شده و در قرآن کریم موجود است، فاصله گرفته‌اند. ازاین‌رو، بازگشت به اسلام ساده و بسیط عصر پیامبر و عمل به سیره صحابه را در دستور کار خود قرار دادند. آنان همچنین تأویل در بررسی آیات قرآن را جایز ندانسته، معتقدند قرآن را باید به همین صورتی که هست خواند و به آن عمل کرد. آنان برای دسترسی به اهداف خود، ابتدا به حکومت‌های محلی روی آورده، و با راه انداختن جنگ‌های داخلی رفته‌رفته قلمرو قدرت خود را توسعه دادند تا سرانجام، بر کل شبه‌جزیره عربستان مسلط شدند.

ظهور وهابیت و طرح مجدد افکار ابن تیمیه توسط محمدبن عبدالوهاب، در بدترین اوضاع، شرایط تاریخی نامناسبی صورت گرفت که امت اسلام از چهار سو مورد تهاجم شدید استعمارگران قرار داشت و بیش از هر زمانی نیازمند وحدت بود. در این زمان، انگلیسی‌ها بخش اعظمی از هند را از چنگ مسلمانان درآوردند و لشکر آنان گام‌‌به‌گام به‌سمت جنوب و غرب ایران پیش‌روی می‌کرد. فرانسوی‌ها به رهبری ناپلئون، مصر، سوریه و فلسطین را با قوه قهریه اشغال کرده بودند.

روس‌های تزاری، که مدعی جانشینی سزارهای مسیحی روم شرقی بودند، با حملات مکرر به ایران و دولت عثمانی می‌کوشیدند قلمرو حکومت خویش را از یک‌سو، تا قسطنطنیه و فلسطین و از سوی دیگر، تا خلیج‌فارس گسترش دهند. به همین دلیل، اشغال نظامی ایران و دولت عثمانی و اروپا و قفقاز را در صدر برنامه‌های خود قرار داده بودند. حتی آمریکایی‌ها چشم طمع به کشورهای اسلامی شمال آفریقا دوخته و با گلوله‌باران شهرهای لیبی و الجزایر، سعی در رخنه و نفوذ به جهان اسلام را داشتند (رضوانی، 1389، ص49ـ68). در چنین شرایطی، وهابیت شکل گرفت و بیش از پیش موجب تفرقه و جدایی مسلمانان گردید.

وهابیت، در بسیاری از مبانی فکری و اعتقادی، در بسیاری از اصول مسلم دینی، با سایر فرق مسلمانان دارای دیدگاه‌های متفاوت و بعضاً متعارض می‌باشد که عمدتاً توسط ابن‌تیمیه و یا عبدالوهاب به‌وجود آمده است. ازاین‌رو، پرداختن به مبانی فکری و آرا و افکار وهابیت، و نقد آن مجال وسیع می‌طلبد. در این میان، این مقال، به بحث «شفاعت» از منظر وهابیت پرداخته، نقد و بررسی آن را وجهه همت خود قرار داده است.

شفاعت
1. معنای شفاعت

ابن‌فارس می‌گوید: «الشین و الفاء و العین اصل صحیح یدلّ علی مقارنه الشیئین، و الشفع خلاف الوتر»؛ شین و فاء و عین اصلی صحیح است که دلالت بر مقارنه و نزدیک شدن دو چیز به هم دارد و شفع خلاف وتر است» (ابن‌فارس، 1411ق، ج 3، ص 201). همچنین ابن منظور می‌نویسد: «شَفَعَ الْوَتْرَ مِنَ الْعَدَدِ شَفْعاً صیّره زوجاً»؛ هنگامی گفته می‌شود عدد فرد، شفع شد که زوج شده باشد. (ابن‌منظور، 1300ق، ج 8، ص 183). راغب اصفهانی در مورد آیه «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَه حَسَنَه یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَه سَیِّئَه یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها» (نساء: 85)؛ کسی که شفاعت [تشویق و کمک] به کار نیکی کند، نصیبی از آن برای او خواهد بود؛ و کسی که شفاعت [تشویق و کمک] به کار بدی کند، سهمی از آن خواهد داشت، می‌گوید: «أی من انضمّ إلی غیره و عاونه و صار شفعاً له أو شفیعاً فی فعل الخیر و الشرّ، فعاونه و قوّاه و شارکه فی نفعه و ضرّه»؛

یعنی کسی که به غیر خود ضمیمه گردد و او را کمک کرده و شفیع او گردد یا شفیعش در کار خیر و شرّ شود و او را کمک کرده و تقویت نماید و شریک او در نفع و ضررش گردد و ذکر» (راغب، 1363، ص263). بنابراین، شفاعت از ماده «شفع» به‌معنای جفت در مقابل طاق است (فراهیدى، 1305ق، ج2، ص927). شفیع با کمک به شفاعت‌شونده موجب برداشته شدن عذاب از او یا ترفیع درجه‏اش می‏شود. گویا شفیع با انضمام به سببیت ناقص، که شفاعت‌شونده از آن برخوردار است، آن را کامل کرده و او را از عذاب می‏رهد یا به مقامی نایل می‏سازد (طباطبائى، 1393ق، ج1، ص157).

ابن‌اثیر در‌باره معنای اصطلاحی «شفاعت» می‌نویسد: «هِیَ السُّؤَالُ فِی التَّجَاوُزِ عَنِ الذُّنُوبِ وَالْجَرَائِمِ»؛ شفاعت، عبارت است از درخواست گذشت از گناهان و جرم‌ها (ابن‌اثیر، 1367، ج2، ص485). قاضی عبدالجبار معتزلی نیز در تعریف شفاعت می‌گوید: «اَلتَّوَسُّطُ لِلْغَیِر بِجَلْبِ مَنْفَعَه أَوْ دَفْعِ مَضَرَّه»؛ شفاعت عبارت است از واسطه شدن به جهت جلب منفعت یا دفع ضرر از غیر (همدانی، 1408، ص688). درواقع، شفاعت حکومت قانونی از قوانین الهی بر قانون دیگر است و حقیقت آن، ایصال نفع یا دفع شر به نحو حاکمیت قانونی بر قانون دیگر است. رحمت خداوند بر عذابش سبقت دارد و با شفاعت، شفاعت‏شونده از شمول قانون عذاب خارج شده، مشمول عفو و گذشت و رحمت خداوند می‏گردد.

بنابراین، شفاعت به‌معنای نفی مولویت خدا یا نفی عبد بودن شفاعت‏کننده نیست، بلکه شفیع، که بنده مقرّب حضرت حق است، به اذن خدای متعال و بر اساس قانونی که خود خدای متعال قرار داده، به کمک شفاعت ‏شونده آمده و درباره او وساطت می‏کند (طباطبائى، 1393ق، ج1، ص 157ـ159؛ مصباح، 1367، ص66ـ68). شفیع هم وقتی در دادگاه الهی شفاعت می‏کند، چون این شفاعتش به اذن خداست و در حقیقت، خود خداوند از وی خواسته تا برای افرادی با ویژگی‏های خاصی شفاعت کند. این امرهیچ منافات با توحید افعالی ندارد، بلکه همه شفاعت‏ها به خدا برمی‌گردد و به اذن و مشیت و اراده خداوند محقق می‏شود: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَه جَمِیعاً» (زمر: 44).

2. شفاعت؛ دعا و توسل

معـنای شفاعـت، طلـب و درخـواسـت چیزی است از صاحب شفاعـت برای شفاعـت‌شـونده. در این صـورت، شفاعـت پیامبر یا غیر او، به‌معنای دعا و نیایش او به درگاه الهـی است که بخشش گناه و برطرف کردن نیازها را از خداوند خواهان است. پس شفاعت نوعی دعاست. جواز طلب دعـا از ضروریات دین است. با این سخـن، طـلـب شفاعـت و یا دعا از هر مؤمنی جایز است، چه رسد به پیامبران، به‌ویژه رسول گرامی(ص). در شفاعت، شفیع به‌خاطر مقام و مرتبه‌ای که نزد خدا دارد، اجازه می‌یابد تا برای مجرم‌ها و گنه‌کاران وساطت کند و از طریق دعا و نیایش از خداوند بخواهد که از تقصیر آنها درگذرد.

البته این نکته را نباید فراموش کرد که شفاعت در گرو یک رشته شرایطی است و بدون تحقق یافتن آن امکان‌پذیر نیست. با نگاهی به زمان پیامبر گرامی(ص) و دوره‌های بعد، مسلمانان در شرایط و مناسبت‌های مختلف اقدام به درخواست شفاعت می‌کردند و سیر تاریخ اسلام این مطلب را تایید می‌کند. مرحوم علّامه امینی در توضیح توسل و شفاعت می‌فرماید:

توسـل بیش از این نیست که شخصی با واسطه قراردادن ذوات مقدسه به خدا نزدیک شود و آنان را وسیـلۀ برآورده شدن حاجات خود قـراردهد؛ زیرا آنان نزد خدا آبرومندند، نه اینکه ذات مقدس آنان را به‌طور مستقـل در برآورده شدن حاجت‌هایـش دخیـل بداند، بلکه آنان را مجـاری فیض، حلقه‌های وصل و واسطه‌های بین مولی و بندگان می‌داند… با این عقیده که تنها مؤثر حقیقی درعالم وجود خداوند سبحان است و تمام کسانی که متوسل به ذوات مقدسه می‌شوند، همین نیت را دارند، حال این چه ضدیتی با توحید دارد؟ (امینی، بی‌تا، ج3، ص403).

3.شفاعت در قرآن

در ذیل، به برخی از آیات شفاعت اشاره می‏شود:

1. آیات نافی شفاعت: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَلا خُلَّه وَلا شَفاعَه وَالْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (بقره: 254)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از آنچه به شما روزی داده‌ایم، انفاق کنید، پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است و نه دوستی، و نه شفاعت و کافران خود ستمگرند.

ازآنجایی‌که آیات دیگر به وجود شفاعت به اذن خداوند متعال صراحت دارد، این آیه شفاعت بدون اذن را نفی می‌کند.

2. ابطال عقیده یهود در شفاعت: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ وَاتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلایُقْبَلُ مِنْها شَفاعَه وَلا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَلاهُمْ یُنْصَرُونَ» (بقره: 47 و 48)؛ ای بنی‌اسرائیل! نعمت‌هایی را که به شما ارزانی داشتم به‌خاطر بیاورید و (نیز یاد آورید که) من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم و از آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمی‌پذیرد و از او شفاعت پذیرفته نمی‌شود و نه غرامت از او قبول خواهد شد و نه یاری می‌شوند (بقره: 47 و 48).

قرآن اعتقاد به یک نوع شفاعت باطل را که در یهود بوده، رد می‌کند؛ شفاعتی که هیچ‌گونه شرطی در شفیع یا کسی که شفاعت‌شده قرار نمی‌دهد و هیچ نوع ارتباطی با اذن خداوند ندارد. این مطلب با آیات دیگر، که اصل شفاعت به اذن خدا را ثابت دانسته و نیز با روایاتی که بیان خواهد شد، به دست می‌آید.

3. نفی شفاعت از کافران: «وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّیَ أَتانَا الْیَقِینُ فَماتَنْفَعُهُمْ شَفاعَه الشَّافِعِینَ» (مدثر: 46 ـ 48)؛ و همواره روز جزا را انکار می‌کردیم تا زمانی که مرگ ما فرا رسید، پس در آن روز شفاعت، شفاعت‌کنندگان به حال آنها سودی نمی‌بخشد.

ازآنجاکه مورد آیه، کسانی است که روز قیامت را تکذیب می‌کرده‌اند، مراد آیه، نفی شفاعت از کافران است.

4. نفی صلاحیت شفاعت از بت‌ها: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لایَضُرُّهُمْ وَلایَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَآؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لایَعْلَمُ فِی السَّمَاواتِ وَلا فِی الأَرْضِ سُبْحانَهُ وَتَعالیَ عَمَّا یُشْرِکُونَ» (یونس: 18)؛ آنها غیر از خدا، چیزهایی را می‌پرستند که نه به آنان زیان می‌رساند، ونه سودی می‌بخشد و می‌گویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند! بگو: آیا خدا را به چیزی خبر می‌دهید که در آسمان‌ها و زمین سراغ ندارد؟ منزه است او، و برتر است از آن همتایانی که قرار می‌دهند.

این آیه بیان می‌کند بت‌ها هیچ نفعی از نظر شفاعت ندارند.

5. اختصاص شفاعت به خداوند: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَه جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (زمر: 44)؛ بگو: تمام شفاعت از آن خداست؛ (زیرا) حاکمیت آسمان‌ها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوی او باز می‌گردانند، این آیه شفاعت را منحصراً از آن خدا می‌داند.

6. شفاعت مشروط برای غیرخدا: «ما مِنْ شَفِیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» (یونس: 3)؛ هیچ شفاعت‌کننده‌ای جز به اذن او نیست. «وَ لاتَنْفَعُ الشَّفاعَه عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ…» (سبأ: 23)؛ هیچ شفاعتی نزد او (خدا) جز برای کسانی که اذن داده، سودی ندارد. این آیات شفاعت غیر را مشروط به اذن خدا می‌داند. ازاین‌رو، می‌توان گفت: مقتضای جمع بین آیات در زمینه شفاعت این است که طبق عقیده توحید افعالی، و اینکه مؤثری بالاصاله در عالم به جز خدا نیست، و هر تأثیری به اذن و اراده اوست. برخی آیات، شفاعت را منحصراً برای خدا قرار داده است، ولی منافات ندارد که این حقّ اختصاصی خود را به کسی بدهد، تا با اجازه او، آن را اِعمال کند. همان‌گونه که به پیامبر(ص) و اولیای خود چنین اجازه‌ای داده است.

علّامه طباطبائی در همین زمینه می‏فرمایند: در آیاتی شفاعت به‌صورت مطلق از دیگران نفی شده، در آیاتی شفاعت مختص خداوند شمرده شده و در برخی دیگر، شفاعت غیر خدا به اذن الهی، ثابت گشته تا مشخص گردد که شفیع در عرض خداوند نیست و شفاعت مقامی است که خداوند آیات به او اعطا کرده و هیچ‌گاه مستقل از خدا نخواهد بود (طباطبائى، 1393ق، ج1، ص 157).

اجماع امّت در شفاعت

شفاعت یکی از اصول اعتقادی مسلم اسلامی است؛ اصل آن مورد پذیرش تمام فرقه‏های مسلمانان می‏باشد. آنچه اختلافی است، مسائلی از این قبیل است: آیا شفاعت برای رفع عقاب است یا برای ارتقای درجه، یا هر دو؟ آیا مرتکب گناه کبیره مشمول شفاعت می‏گردد، یا نه؟ شافعان چه کسانی هستند؟ و غیره. برای مثال، ‌معتزله برآنند که شفاعت صرفاً براى زیادت ثواب است، نه دفع عقاب، و کسانى که گناه کبیره کرده‏اند، مشمول شفاعت واقع نمى‏شوند (جرجانى، 1325ق، ج8، ص312ـ313؛ محقق حلّى، 1414ق، ص 126؛ ایجى، بی‌تا، ص 380).

در این زمینه ماتریدی ذیل آیه شریفه «وَلایَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی» (انبیاء: 28) می‌گوید: «این آیه اشاره به شفاعت مقبول در اسلام دارد» (ماتریدی، 1391ق، ص 148). کلاباذی (متوفای 380ق) می‌گوید: «علما اجماع دارند که اقرار به تمام آنچه خداوند در مورد شفاعت ذکر کرده و روایات نیز بر آن توافق دارد، واجب است…» (کلابازی، 1412ق، ص54). ابوحفص نسفی (متوفای 538 ق) می‌گوید: «شفاعت رسولان و خوبان از امت اسلامی، در حق گناهکاران کبیره، با اخبار مستفیض، ثابت است» (به نقل از: تفتازانی، 1407ق، ص 148).

سیدمرتضی علم‏الهدی در این‏باره می‏نویسد: «امت اسلام اتفاق دارند که شفاعت پیامبر اکرم(ص) در حق امتش مورد پذیرش واقع می‏شود» (مرتضى، 1405ق، ص 150). طبرسی نیز می‏گوید: «امت اسلام بر اینکه شفاعت پیغمبر اکرم(ص) در نزد خداوند مقبول می‏افتد، اتفاق‏نظر دارند، گو اینکه در کیفیت آن اختلاف دارند» (طبرسى، 1408ق، ج1، ص151؛ بحرانى، 1398ق، ص166). جرجانی از متکلمان بزرگ اهل‏سنّت می‏نویسد: امت بر ثبوت اصل شفاعت مقبول پیامبر اکرم(ص) متفقند (جرجانى، 1325ق، ج8، ص312). ایجی، دیگر متکلم بزرگ اهل‏سنت نیز می‏نویسد: «اجمع الامه علی اصل الشفاعه» (ایجى، بی‌تا، ص380).

ابوحیان اندلسی مفسر بزرگ اهل‏تسنن از کتاب المنتخب نقل می‏کند که «اجمعت الامه علی ان للمحمّد(ص) شفاعه فی الاخره» (تفتازانى، 1409ق الف، ج5، ص158). شیخ مفید می‌فرماید: امامیه اتفاق‌نظر دارند که رسول‌خدا(ص) در روز قیامت برای جماعتی از مرتکبان گناهان کبیره از امت خود، شفاعت می‌کند و نیز امیرالمؤمنین و امامان دیگر برای صاحبان گناهان کبیره از شیعیان شفاعت می‌کنند و خداوند بسیاری از خطاکاران را با شفاعت آنان از دوزخ نجات دهد» (مفید، 1372، ص15). شعرانی حنفی می‌گوید: «همانا محمّد(ص) اولین شفاعت‌کننده روز قیامت است…» (الشعرائی المصری، 1959، ص170). علّامه مجلسی می‌فرماید: «در مورد شفاعت، بین مسلمانان اختلافی نیست که از ضروریات دین اسلام است؛ به این معنا که رسول‌خدا(ص) در روز قیامت برای امّت خود، بلکه امت‌های پیشین شفاعت می‌کند…» (مجلسی، 1362، ج8، ص29).

بنابراین، اصل شفاعت مورد اتفاق مسلمانان است، گو اینکه در برخی خصوصیات آن اختلاف‏ نظر وجود دارد.

وهابیت و شفاعت

هرچند شفاعت به‌صراحت در قرآن کریم و روایات فراوانی بیان شده و اصل شفاعت اولیای الهی در آخرت، امری مسلم و مورد قبول همه مسلمانان است و برخی علمای اهل‌سنت، به تفصیل در مورد آن سخن گفته و بر آن تأکید کرده‌اند، اما به اعتقاد وهابیون شفاعت فعل خداست و حق اوست و درخواست فعل وی از غیر او، عبادت او بوده، شرک محسوب می‌شود.

آنها همین سخن را عیناً دربارۀ درخواست شفای بیماران از اولیا و مشابه آن تکرار ‌کرده، می‌گویند: این درخواست‌ها، درخواست فعل خدا از غیر اوست و طبعاً چنین درخواستی شرک است (مسلم، بی‌تا ، ج1، ص117 و130؛ ج2، ص22؛ ج7، ص59؛ بخاری، 1304ق، ج1، ‌ص36؛ ج8، ص83؛ ج9، ص160؛ ابن‌حنبل، بی‌تا، ج1، ص281؛ ج2، ص307؛ ج3، ص5؛ ج4، ص108؛ ج5، ص 143؛ ج6، ص428؛ فخررازی، 1411ق، ج3، ص63؛ سبحانی، 1374 ص21). در حقیقت، وهابیـت معتقـدند که فقـط باید از خداوند طلـب شفاعـت کرد تا پیامبر یا اولیـاء را شفیـع انسان قـرار دهد. اما درخـواسـت مستقیـم شفاعـت از پیامبر یا هریک از، صالحین و اولیاء شرک اکبر است. ابن‌تیمیه می‌گوید:

اگر شخصـی خطاب به مرده‌ای که در بـرزخ به سـر می‌برد، بگوید: مـرا دریاب، یا کمکـم کـن، یا شفیـع من باش و یا مـرا بر دشمنـم یاری گـردان و مانند این جمـلات، (که انجام آنها فـقـط در قدرت خداوند است)، از اقسام شرک است (ابن‌تیمیه، بی‌تا، ص40).

… کسـی که نـزد قبـر نبـی یا انـسان صالحـی آید و از وی کمـک طلبـد. مثلاً، بگوید: مـرضش را زایـل کنـد یا قـرض او را ادا کنـد، شـرکـی آشکار است که گوینـدۀ آن باید توبـه کند و اگر توبـه نکرد، باید کشته شود… بسیاری از افـراد گمـراه می‌گویند: این شخص از من به خداوند نزدیکتر است و من از خداوند دورتر هستم و من نمی‌توانم او را بخوانم، مگر به‌واسطۀ این شخص، و مانند این جملات. اینها همه گفتار مشرکان است (به نقل از: امین، 1410ق، ص 214).

محمدبن عبدالوهاب نیز می‌گوید: «خواندن و استغاثه به غیرخداوند، موجب خروج از دین و دخول در جرگۀ مشرکان و پرستـش کنندگان بت‌ها می‌شود و مال و خون چنین شخصی مباح است، مگر آنکه توبه کند» (همان). یا شیخ‌بن باز می‌گوید: کسی که بگوید: «اللهم انّی اسالک بجاه انبیائک و… جایز نیست، بلکه بدعت و شرک آلود است» (ابن عبدالله، 1415ق، ج4، ص311). ازاین‌رو، از نظر وهابیون درخواست شفاعت از پیامبر و اولیاى الهى جایز نیست و بدعت است (امین، 1410ق، ص10).

منابع

ابن‌اثیر، علی‌بن محمد (1367)، الکامل فی التاریخ، تهران، دار الاحیاء التراث العربی.

ابن‌تیمیه، احمد (1314ق)، مجموعه الرسائل و المسائل، محقق محمدعبدالحکیم عبدالحکیم، مکتبه التوفیقیه.

ابن‌تیمیه، احمد (بی‌تا)، الهدیه السنیه، ط.الثانیه، بی‌جا، دارالنشر مکتبه ابن‌تیمیه.

ابن‌جوزی، عبدالرحمن‌بن علی (1377)، مناقب بغداد، بی‌جا، دار غریب.

ابن‌جوزی، عبدالرحمن‌بن علی (1426ق) صفه الصفوه، بی‌جا، دارالمعرفه.

ابن‌حنبل، احمد (بی‌تا)، مسند احمد، بیروت دار صادر.

ابن‌فارس، احمد (1411ق)، معجم مقاییس اللغه، بی‌جا، دارالجبل.

ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل (1408ق)، البدایه و النهایه، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

ابن‌ماجه، محمد‌بن یزید قزوینی، 1373، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، تهران، دارالفکر.

ابن‌منظور، محمد‌بن مکرم (1300ق)، لسان العرب، تهران، دار صادر.

امین، سیدمحسن، کشف الارتیاب فى اتباع محمدبن عبدالوهاب، 1410ق، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

امینى، عبدالحسین (بی‌تا)، الغدیر، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

ایجى، عبدالرحمن‏بن احمد (بی‌تا)، المواقف فى علم‏الکلام، بیروت، عالم‏الکتب.

بحرانى، على‏بن میثم (1398ق)، قواعد المرام فى علم‏الکلام، قم، مطبعه مهر.

بخاری، محمد‌بن اسماعیل (1304ق)، ارشاد الساری، لشرح صحیح مسلم، بغداد، المطبعه الامیریه.

بخاری، محمدبن اسماعیل (1401 ق)، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر.

بن عبدالله، عبدالعزیز (1415ق)، مجموعه فتاوای بن‌باز، مکتبه دارطبریه.

ترمذی، محمد‌بن عیسی (1408ق)، الجامع الصحیح و هو سنن ترمذی، تحقیق احمد محمد شاکر و دیگران، تهران، دارالفکر.

تفتازانی، سعدالدین (1409 ق الف)، شرح المقاصد، تحقیق و تعلیق عبدالرحمان عمیره، قم، منشورات الشریف الرضی.

تفتازانی، مسعود‌بن عمر (1407ق)، شرح العقائد النسفیه، محقق احمد سقا، مصر، مکتبه الکلیات الازهریه.

جرجانى، على‏بن محمد (1325ق)، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضى.

حجاج نیشابوری، مسلم‌بن (بی‌تا)، صحیح مسلم، شرح یحیی‌بن شرف نووی و دیگران، بی‌جا، دار احیاء التراث العربی.

خطیب بغدادی، احمد‌بن علی (1349ق)، تاریخ بغداد او مدینه السلام، بی‌جا، مکتبه العربیه.

دارمی، عبدالله‌بن عبد الرحمن (1426ق)، سنن الدارمی، بی‌جا، المکتبه العصریه.

راغب اصفهانی، حسین‌بن محمد (1363)، المفردات فی غریب القرآن، تهران، دفتر نشر الکتاب.

رضوانی، علی‌اصغر (1389)، سلفی گری (وهابیت)، چ هفتم، قم، مسجد جمکران.

رضوانی، علی‌اصغر (1390ش)، وهابیت و شفاعت، تهران، مشعر.

سبحانی، جعفر (1374)، آئین وهابیت، چ هفتم، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

سمهودی، علی‌بن عبدالله، (1404ق) وفاء الوفاء باخبار المصطفی، تصحیح محی‌الدین عبدالحمید، تهران، دارالکتب العلمیه.

شریف مرتضى، رسائل الشریف المرتضى، قم، دارالقرآن الکریم، 1405ق.

الشعرائی المصری الحنفی، عبدالوهاب (1959)، الیواقیت و الجواهر، قاهره، مکتبه المصطفی البابی المجلس.

طباطبائى، سیدمحمدحسین (1393ق)، المیزان فى تفسیر القرآن، ط.الثالثه، قم، اسماعیلیان.

طبرسى، فضل‏بن حسن، مجمع‏البیان، ط.الثانیه، بیروت، دارالمعرفه، 1408ق.

عبدالوهاب، محمدبن (1416ق)، الاصول الثلاثه و ادلتها و یلیها شروط الثلاثه و القواعد الاربعه، ریاض، وزاره شؤون الاسلامیه.

فخررازی، محمد‌بن عمر (1411ق)، تفسیر مفاتیح الغیب، تهران، دارا الکتب العلمیه.

فراء البغدادی الحنبلی، محمد‌بن ابی علی (1419ق)، طبقات الحنابله، بی‌جا، الامانه العامه الاحتفال.

فراهیدى، احمدبن خلیل (1405ق)، العین، قم، دار الهجره.

کلاباذی، ابوبکر محمد‌بن ابراهیم (1412ق)، التعرّف لمذهب أهل التصوّف، مصحح محمود امین نواوی، مصر، المکتبه الازهریه للتراث.

ماتریدی، محمد‌بن محمد (1391ق)، تفسیر الماتریدی المسمی تأویلات اهل السنه، بی‌جا، الجنه القرآن و السنه.

مجلسی، محمدباقر (1362)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.

محقق حلّى (1414ق)، المسلک فى اصول‏الدین، تحقیق رضا استادى، مشهد، مؤسسه الطبع و النشر فى الآستانه الرضویه.

مصباح، محمدتقى (1367)، معارف قرآن (خداشناسى)، قم، مؤسسه در راه حق.

مفید، محمدبن محمد نعمان (1372)، اوائل‌المقالات فی المذاهب و المختارات، تحقیق، مهدی محقق، تهران، دانشگاه تهران.

ملطاوی، حسن کامل (بی‌تا)، رسول الله فی القرآن الکریم، بیروت، دارالمعارف.

نسائی، احمد‌بن علی (1348ق.)، سنن النسائی، تهران، دارالفکر، ج1.

نیشابوری، مسلم‌بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بی‏تا.

همدانی، عبدالجباربن احمد (1408ق)، شرح الاصول الخمسه، بی‌جا، مکتبه وهبه.

منبع: فصلنامه معرفت ادیان – شماره 12

ادامه دارد …

 

Loading