دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد/پیامی می چکد از چلچراغ شیون او

0

توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟
قلم قناری گنگی ست در سرودن او

کشاندنش به صحارّی شعر ممکن نیست
کمیت معجزه لنگ است پیش توسن او

چه دختری ، که پدر پشت بوسه ها می دید
کلید گلشن فردوس را به گردن او

چه همسری ، که برای علی به حظّ حضور
طلوع باور معراج داشت دیدن او

چه مادری ، که به تفسیر درس عاشورا
حریم مدرسه ی کربلاست دامن او

بمیرم آن همه احساس بی تعلق را
که بار پیرهنی را نمی کشد تن او

دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیامی می چکد از چلچراغ شیون او

از آن ز دیده ی ما در حجاب خواهد ماند
که چشم را نزند آفتاب مدفن او

غلامرضا شکوهی

 

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!