رفتار و گفتار یزید در آیینه تاریخ

0
معاویه، یزید را به همراهى سپاهى به جنگ تابستانى رومیان فرستاد. اما او خود را از همراهى با سپاه کنار کشید و – به اصطلاح – تمارض کرد تا آن‌ها از او پیش افتاده به روم رسیدند.
 

 

مرحوم علامه عسکری(ره) با استناد به منابع تاریخی به ویژگی های رفتاری و گفتاری یزید پرداخته است .
 

این محقق بزرگ اسلامی آورده است:

در تاریخ ابن‌کثیر آمده است: یزید مردى شراب‌خوار بود. روزى پدرش معاویه او را به نرمى چنین اندرز داد: اى پسرک من! چه بسا که مى‌توانى به آرزوهایت برسى، بدون این‌که پرده احترامت دریده شود و قدر و منزلتت کاستى گیرد، و زبان دشمنانت به دشنام و ناسزا به‌ رویت گشوده شود، و دوستانت به تو بدبین گردند. آن‌گاه گفت: اى پسرک من، این اشعار را به خاطر بسپار و آن را به کار بند:

روزهایت را براى کسب کمال به پایان بر و بر دورى از دوستانت شکیبا باش.

و چون شب آمد و جهان پرده سیاهى بر چهره افکند و دیدگان مراقبینت بر روى هم افتاد، آن‌را همان‌طور که خواهى به روز آور، که شب به منزله روز براى خوش‌گذرانی‌ها مى‌باشد!

چه بسا فاسق، که گمان مى‌برى زاهدى با صلاح است، ولى به شب کارهاى شگفت‌انگیزى از او سر مى‌زند!

شب پرده‌هایش را بر کارهاى نارواى او مى‌افکند، و او در آسایش خیال به خوش‌گذرانى مشغول است!

اما شادمانى شخص احمق، بى‌پرده و آشکار است، و بر آن هر دشمن کینه‌توزى نظاره‌گر و آگاه مى‌باشد. (تاریخ ابن‌کثیر/8/228)

آن‌گاه ابن‌کثیر چنین مى‌افزاید: یزید مردى شهوت‌ران بود که گاهى نماز هم نمى‌خواند. او بیشتر اوقات این چنین بود! (تاریخ ابن‌کثیر/8/220)

هنگامى که معاویه خواست از مردم براى یزید بیعت بگیرد، به زیادبن ابیه نامه‌اى نوشت و از او خواست تا از مسلمانان بصره به نام یزید بیعت بگیرد. زیاد در پاسخ او نوشت: آخر مردم به ما چه مى‌گویند اگر آنان را به بیعت با یزید بخوانیم؟! یزید که سگ‌باز است و جامه رنگارنگ مى‌پوشد و همواره همدم مى ‌و مطرب است! در حالى‌که در برابر مردم، شخصیت‌هایى چون حسین‌بن على، عبدالله‌بن عباس، عبدالله‌بن زبیر و عبدالله‌بن عمر هستند.

تو یکى دو سال پسرت را فرمان ده تا خودش را به اخلاق و روش اینان بیآراید، تا شاید بتوان در آن هنگام امر را بر مردم مشتبه کرد و وى را در ردیف ایشان، به عنوان مردى بزرگ جلوه داد! (تاریخ یعقوبى/2/220)

مبتلا شدن سپاه اسلام در روم به وبا وعکس العمل یزید 

معاویه، یزید را به همراهى سپاهى به جنگ تابستانى رومیان فرستاد. اما او خود را از همراهى با سپاه کنار کشید و – به اصطلاح – تمارض کرد تا آن‌ها از او پیش افتاده به روم رسیدند. معاویه از این ماجرا آگاه شد، ولى چیزى به روى خود نیاورد و او را به حال خود گذاشت! (تاریخ ابن‌کثیر/3/181)

سپاه اسلام در روم به وبا و تیفوس مبتلا شد و در همان حال یزید در دیر مران با همسرش ام‌کلثوم، دختر عبدالله عامر، بر بالش عیش و عشرت تکیه داده بود، و پس از اطلاع از حال مسلمانان این ابیات را زیر لب زمزمه مى‌کرد:

من که در دیر مران در کنار ام‌کلثوم بر بالشت‌هاى نرم تکیه زده و همدم باده مى‌باشم، چه باکم از این‌که سربازان اسلام در غذقدونه به تب و بیمارى وبا مبتلا شده‌اند! (تاریخ یعقوبى/2/229)

یاقوت حموى در دنبال این ماجرا در کتاب معجم البلدان مى‌نویسد:

چون این سخنان یزید به معاویه رسید، مقرر داشت که حتماً یزید به روم برود و در گرفتاری‌هاى دیگر مسلمانان شرکت جوید، وگرنه او را از خود خواهم راند! (به واژه دیر مران و غذقونه در معجم‌البلدان حموى مراجعه شود)

یزید ناگزیر گردید فرمان پدر را اطاعت کند و آماده شد تا به روم عزیمت نماید؛ اما پیش از حرکت، به معاویه چنین نوشت: تو همواره در مقام آن هستى که از من بهانه بگیرى و پیوندت را با من قطع کنى. پس به همین زودی‌ها و با رفتنم به سوى روم و شرکتم در جنگ، از دردسرهاى من آسوده خواهى شد!

 

واکنش مردم مکه و مدینه به درخواست معاویه 

معاویه حج بگزارد و تصمیم گرفت که از مردم مکه و مدینه براى یزید بیعت بگیرد. عبدالله‌بن عمر در پاسخ معاویه گفت: با کسى بیعت کنیم که با سگ و میمون بازى مى‌کند و شراب مى‌نوشد و آشکارا دست به فسق و فجور مى‌زند؟! در این صورت ما در پیش‌گاه خداوند چه عذر و بهانه‌اى خواهیم داشت؟!

عبدالله‌بن زبیر نیز در پاسخ او گفت: براى فرمان‌بردارى از بندگان خدا، خداوند را گناه نشاید کرد. یزید مردى است که دین ما را تباه مى‌کند.

و در روایتى آمده است که حسین‌بن على‌ علیه‌السلام نیز در پاسخ به خواسته معاویه فرمود: مثل این است که تو از مردى تعریف مى‌کنى که دیگران او را نمى‌شناسند و او را نمى‌بینند! و یا از غایبى سخن مى‌گویى که مردم از حالش خبرى ندارند و یا تو از او اطلاعاتى ویژه دارى! یزید خود دلیل بر خویشتن و طرز تفکرش مى‌باشد!

براى یزید از سگ‌هایى که براى جنگ و دریدن به جان یکدیگرشان مى‌اندازد، و کبوترهاى تیزپرواز، و کنیزکان ساز زن، و رامشگران و معرکه‌گیران و بازى‌گران که سخت طرفدار آن‌هاست بیعت بگیر. و از آن‌چه در سر دارى بگذر!

ما نمى‌دانیم که این سخن صریح فرزند پیغمبر خدا‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم درباره یزید، و پاسخ عبدالله زبیر و یا عبدالله عمر به معاویه در یک مجلس بوده است و یا در چند مجلس؛ ولى آن‌چه معلوم است، این است که معاویه نتوانست از ایشان براى یزید بیعت بگیرد و فقط توانست مردم مکه و مدینه را به زیر بار بیعت یزید ببرد. او در این راه آن‌ها را از مخالفت شخصیت‌هاى یادشده آگاه نساخت و روى به شام نهاد.

دیدیم که یزید در سفر حج و در جنگ با رومیان آشکارا مقدسات مذهبى را به زیرپا گذاشته، به گرفتاری‌هاى مسلمانان و رنج ناراحتی‌هاى جنگجویان اسلامى در سرزمین روم، بر خلاف خواسته پدرش معاویه و سفارش‌هاى مؤکد زیاد‌بن ابیه، که گفته بود او یکى – دو سال خود را به صورت مسلمانان درآورد و روش ایشان را در پیش بگیرد تا شاید بتوان امر او را بر مردم مشتبه کرد و وى را به غیر از آن‌چه هست به مردم معرفى نمود اعتنایى نکرد، و بر عکس، در حال مستى چنان اشعارى را سرود تا آن‌ها را بر سر هر کوى و برزنى به نام وى بخوانند!

اشعار مستانه یزید در وصف مى‌ و می‌خوارگى

اشعار مستانه‌اى را که یزید در وصف مى‌ و می‌خوارگى و آواز و مطربى سروده، بسیار است؛ از آن جمله اشعار زیر است:

همدمان! برخیزید و گوش به نواى آوازها دهید.

جام باده بنوشید و سوره حمد را به دست فراموشى بسپارید!

زخمه‌هاى تار، مرا از شنیدن صداى اذان به خود مشغول داشته است!

و من درد شراب این دنیا را به حوریه‌هاى بهشتى ترجیح مى‌دهم!

نویسنده کتاب اغانى در این مورد مى‌نویسد: یزید اولین خلیفه‌اى بود که در اسلام، اساس لهو و لعب و سرگرمی‌هاى خلاف شرع را آشکارا بنیان نهاد. او مطربان و آوازه‌خوانان را به گرد خود جمع مى‌کرد، و بى‌شرمى و شراب‌خوارگى را از حد مى‌گذرانید! سرجون و اخطل شاعر را، که هر دو نصرانى بودند، به همدمى خود برگزید. مطربان و آوازه‌خوانان مست از باده شراب، در مجلس او حاضر مى‌شدند و در کنارش مى‌نشستند و از او صله مى‌گرفتند! (اغانى/16/68)

بلاذرى نیز در کتاب انساب‌الاشراف مى‌نویسد: یزید‌بن معاویه نخستین کسى است که آشکارا به شراب‌خوارگى پرداخته، بى‌مهابا به غنا و آوازه‌خوانى و شکار رو آورده است.

او همدمى با مطربان و جوانان بى‌مو و شوخى و سرگرمى با ایشان و آن‌چه را موجب خنده و لذت خوش‌گذرانان از راه میمون‌بازى و به جنگ انداختن سگ‌ها و خروس‌ها مى‌شده، برگزیده است! (انساب‌الاشراف/4/ق1/1)

و طبیعى بود که اطرافیان یزید به او تأسى جسته، آشکارا مرتکب حرکات شنیع و انحرافات اخلاقى شوند. این مطلب را مسعودى در کتاب مروج‌الذهب چنین آورده است: کارهاى خلاف و نارواى یزید به اطرافیان و عمال و کارگزاران او نیز سرایت کرد؛ تا جایى که در روزگار او نواى موسیقى فضاى مکه و مدینه را پر ساخت. بازار لهو و لعب و ارتکاب به گناه گرم بود و در همه‌جا رواج یافت، و مردم آشکارا به میگسارى پرداختند!

یزید بوزینه‌اى داشت پلید و موذى که کنیه ابوقیس به او داده بود. یزید این بوزینه را در مجلس کنار خود مى‌نشانید و برایش بالش مى‌نهاد. آن‌را بر ماده خرى وحشى، که به زیر تنگ و لگام کشیده بود، مى‌نشانید و در مسابقه اسب‌دوانى آن‌را با دیگر اسبان به مسابقه مى‌فرستاد!

روزى یزید بر حسب معمول بوزینه را براى مسابقه آماده کرد و بوزینه پیش از دیگر اسبان چوب‌دستى را در ربود و مسابقه را برد!

بوزینه یزید را لباسى بود از ابریشم سرخ و زرد و چسبان و تنگ. بر سرش کلاهى مى‌نهاد رنگارنگ. یکى از شعراى شام در آن روزگار در وصف ابوقیس یزید چنین سروده است: اى ابوقیس! سر افسارش را محکم بگیر که اگر افتادى، او مسئول نیست.

راستى را، چه کسى دیده است که میمونى سوار بر ماده خر، از اسب‌هاى امیرالمؤمنین‌ علیه‌السلام پیشى بگیرد؟! (مروج الذهب مسعودى/3/67 – 68)

بلاذرى داستان این بوزینه را چنین آورده است: یزید‌بن معاویه بوزینه‌اى داشت به‌نام ابوقیس که آن‌را پیش روى خود مى‌نشانید و مى‌گفت این یکى از بزرگان بنى‌اسرائیل است که به سبب ارتکاب به گناه مسخ شده و به این صورت درآمده است! آن‌گاه به او شراب مى‌نوشانید و چون آن حیوان مست مى‌شد، به کارهاى مستانه او مى‌خندید. و زمانى هم بوزینه را بر ماده خرى وحشى مى‌نشانید و با دیگر اسبانش به مسابقه مى‌فرستاد. روزى او را برنشانید و گفت: تمسک أباقیس بفضل عنانها… . (انساب‌الاشراف/4/ق1/1 – 2)

 خلیفه ای که در راه بوزینه‌اى جان داده است!

بلاذرى از قول یک پیرمرد شامى سبب مرگ یزید را این چنین آورده است: روزى یزید بوزینه‌اش را بر پشت ماده خرى وحشى بنشانید و خودش هم در حالى‌که مست و از خود بی‌خود بود، به دنبالش بناى دویدن را گذاشت که ناگاه بر زمین خورد و گردنش بشکست و دیگر برنخاست. (ابن‌کثیر/8/436)

 و از ابن‌عباس آورده‌اند که گفت: یزید در حوارین در حالت مستى به قصد شکار بر اسب بنشست، در حالى‌که پیشاپیش او ماده خرى وحشى، که بوزینه‌اش را بر پشت داشت، سخت مى‌تاخت. یزید به قصد تعقیب او اسب خود را برجهانید و چنین سرود:

ابا خلف! احتل لنفسک حیلة

فلیس علیها ان هلکت ضمان

که از اسب بزیر افتاد و گردنش بشکست و دیگر برنخاست. (انساب‌الاشراف/4/ق1/2)

بین روایاتى که در مورد مرگ یزید آوردیم، هیچ‌گونه منافاتى به چشم نمى‌خورد. بلکه مى‌توان گفت: یزید بوزینه‌اى را بر ماده خرى وحشى سوار کرده بود و خودش هم سوار شده بود و بوزینه را به رقص و جست و خیز واداشته بود که در آن میان بوزینه او را گاز گرفت و به سبب آن، یزید به زمین سقوط کرد و گردنش شکست و رگ حیاتش از هم گسیخت.

به هر حال مى‌توان گفت که این خلیفه در راه بوزینه‌اى جان داده است!

آن‌چه را تا این‌جا آوردیم، شمه‌اى از سیره و رفتار یزید‌بن معاویه بود که در دوران حکومتش، امت اسلامى شست‌وشوى مغزى شده بودند و در گیجى و سردرگمى و غفلت و بی‌خبرى ژرفى فرو رفته بودند، که آن‌ها را بجز شهادت حضرت ابى‌عبدالله الحسین‌ علیه‌السلام، چیزى از این خواب گران بیرون نمى‌آورد.

 

پی نوشت:

دو مکتب در اسلام، ج3؛ علامه سیدمرتضى عسکرى‌ قدس‌سره

منبع:حوزه

 

 

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!