عمه جان این سر منوّر را /// کمکم می کنی که بردارم

0

عمه جان این سر منوّر را

کمکم می کنی که بردارم

شامیان ای حرامیان دیدید

راست گفتم که من پدر دارم

 

ای پدر جان عجب دلی دارم

ای پدر جان عجب سری داری

کیسویم را به پات می ریزم

تا ببینی چه دختری داری

 

ای که جان سه ساله ات بابا

به نگاه تو بستگی دارد

گر به پای تو بر نمی خیزم

چند جایم شکستگی دارد

 

آیه های نجیب و کوتاهم

شبی از ناقه ام تنزل کرد

غنچه هایی شبیه آلاله

روی چین های دامنم گل کرد

دستی از پشت خیمه ها آمد

لاجرم راه چاره ام گم شد

در هیاهوی غارت خیمه

ناگهان گوشواره ام گم شد

 

هر بلایی که بود یا می شد

به سر زینب تو آوردند

قاری من جرا نمی خوانی؟

چه به روز لب تو آوردند

 

چشم های ستاره بارانم

مثل ابر بهار می بارد

من مهیای رفتنم اما

خواهرت را خدا نگه دارد

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!