بررسی و نقد نظریة تربیتی فمینیسم – بخش 1

0

برخی، نقش خانم مری ولستون کرافت7 را در شکل‌گیری جنبش فمینیسم تعیین‌کننده دانسته، بیانیة معروف سیصد صفحه‌ای وی را تحت عنوان «استیفای حقوق زنان»،8 که در سال 1792 منتشر شد، سنگ‌بنای فمینیسم مدرن می‌دانند. اعتقاد خانم کرافت مبنی بر ساختگی و تاریخی بودن ضعف و فرودستی زنان و تأکید وی بر حقوق برابر سیاسی، آموزشی، اشتغال و همچنین استقلال اقتصادی زنان از مردان، هنوز از مبانی فمینیسم به حساب می‌آید.

 

 

 

چکیده

فمینیسم، به مثابة نظام فکری برآمده از انگارة اومانیسم، بازتاب مکتب‌های فکری مدرن غربی، در بحث زنان است. با توجه به ویژگی‌های مشترک همة گرایش‌ها، می‌توان تعریف و نظریة تربیتی مشترک و نسبتاً فراگیر برای آنها در نظر گرفت. فمینیست‌ها عرصه تعلیم و تربیت را بهترین بستر برای توانمندسازی زنان و ترویج دیدگاه‌های نقادانة مبتنی بر جنسیت، رسیدن به برابری کامل زن و مرد، گسترش رشتة مطالعات زنان و غیره از اهداف خود در این عرصه می‌دانند. برای رسیدن به این اهداف، اصول و روش‌های همچون نقد، تشابه‌محوری، مخالفت با خانه‌داری و مادری، الگوسازی فمینیستی و غیره را در پیش گرفته‌اند.

در ارزیابی و نقد فمینیسم باید توجه داشت که اولاً، نباید نهضت دفاع ازحقوق و کرامت زنان را با فمینیسم یکسان پنداشت؛ ثانیاً، آثار مثبتی که این نهضت داشته، نه آثار اندیشه‌های فمینیستی، بلکه آثار طرح بحث حقوق زنان در غرب است؛ ثالثاً، در یک نگاه جامع ضمن توجه به آثار مثبت طرح بحث حقوق زنان، باید به پیامدهای ویرانگر اندیشه‌های فمینیستی نیز توجه نمود.

 

مقدمه

در دنیای معاصر، مباحث مربوط به زنان در حوزه‌های گوناگون از حساس‌ترین بحث‌ها محسوب می‌شود. تجزیه و تحلیل نقادانة جنسیت، دست‌کم، از اواخر نیمة اول قرن بیستم به این سو، در عرصه‌های اعتقادی، علمی، فرهنگی، سیاسی، تربیتی، اخلاقی و غیره، جایگاه مهمی ‌را به خود اختصاص داده است. نگاه نقادانة مبتنی بر جنسیت، کوشیده است در حوزه‌های گوناگون، به‌خصوص در حوزة مسایل تربیتی، قرائت‌های جنسیتی جدید ارائه نماید.

شاید بتوان ادعا نمود که در دنیای معاصر نظام‌های فکری، به‌خصوص نظام‌ها و نهادهای تربیتی، بیش از هر منظر دیگر، از منظر جنسیتی به نقد کشیده شده است. اندیشه‌های فمینیستی، به‌خصوص از نیمة دوم قرن بیستم به بعد، تأثیرات زیادی بر مباحث تربیتی در سطوح گوناگون مبانی، اصول، روش، اهداف، برنامه‌ریزی درسی و غیره داشته است.

علاوه بر این، در سال‌های اخیر مراکز علمی و تحقیقاتی اکثر کشورهای جهان، شاهد پدید آمدن رشتة جدید و پرطرفداری با عنوان «مطالعات زنان» می‌باشد. این موضوع مهم و بین‌رشته‌ایی، که در پیوند با تخصص‌هاى مختلف علوم انسانی تأسیس گردیده، در ابعاد گوناگون نظری و عملی در حال گسترش است. از این‌رو، بررسی نظریه‌ و مدعیات تربیتی فمینیسم و نقد آن اهمیت دوچندان دارد.

چیستی فمینیسم

واژة فمینیسم (feminism)، از ریشة Feminine گرفته شده است که در فرانسوی و آلمانی، معادل Feminin و به معنای زن یا جنس مؤنث است.1 در کتاب‌های لغت، ذیل این واژه، معناهای از قبیل نهضت آزادی زنان، جانبداری از تساوی حقوق زنان و مردان، زن‌باوری، عقیده به برابری زن و مرد، طرفداری از زنان، نهضت طرفداری از حقوق زنان، باور به اینکه زن و مرد باید از حقوق و فرصت‌های برابر برخوردار باشند و تلاش برای رسیدن به این هدف بیان شده است.2ارائة تعریف جامع و مانع از فمینیسم بسیار دشوار است. به همین دلیل، ابتدا ویژگی‌های مشترک گرایش‌های فمینیستی، سپس، تعریف نسبتاً فراگیر از آن ارائه می‌شود.

مهم‌ترین ویژگی‌های مشترک فمینیسم عبارتند از:

1. اعتقاد به اینکه وضعیت زنان در جامعه‌ مطلوب نیست و حقوق واقعی آنان، بیش از آن چیزی است که تاکنون به آن رسیده‌اند.

2. برای رسیدن به وضعیت مطلوب، باید مبارزه و تلاش نمود.

3. وضعیت مطلوب و آرمانی، تساوی حقوق زنان و مردان و یا حتی برتری حقوق زنان بر مردان است.

4. با توجه به بستر توسعة فمینیسم، همچنین مطالباتی‌که دارند، اومانیستی و سکولار بودن از ویژگی‌های مشترک گرایش‌های فمینیستی به حساب می‌آید.

5. رویکرد انتقادی به خانواده، که از موضع آرام فمینیسم لیبرال آغاز می‌شود، در فمینیسم رادیکال و سوسیال به اوج می‌رسد و در فمینیسم پست‌مدرن، دوباره معتدل‌تر می‌گردد.3

با توجه به ویژگی‌های مشترک گرایش‌های فمینیستی، می‌توان گفت: فمینیسم عبارت است از: «دفاع از حقوق زنان، مبتنی بر انگارة اومانیسم و سکولاریسم، با تأکید بر غیرطبیعی دانستن نابرابری‌های موجود و حرکت به سمت برابری یا موقعیت برتر زنان.»4

تاریخچه فمینیسم

دربارة سرآغاز و عوامل شکل‌گیری جنبش فمینیسم، نظریات متعدد وجود دارد: در یک نگاه کلی، می‌توان گفت: علاوه بر تحولات فکری و مباحث اندیشه‌ای، که در غرب مدرن رخ داد، یک‌سلسله حوادث مهم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز در گسترش آن نقش تعیین‌کننده داشته است. به عنوان نمونه، پیروزی انقلاب کبیر فرانسه و شرکت فعّال زنان در آن، از عوامل شکل‌گیری جنبش فمینیسم است.

در امریکا، شروع این جنبش از مبارزات ضدبرده‌داری در اوایل قرن نوزده بوده است. در سال 1848، اولین قطعنامة حقوق زنان توسط یک‌صد تن از زنان و مردان فمینیست، با کسب اکثریت اندک به تصویب رسید.5 در بریتانیا، انقلاب صنعتی و راه یافتن زنان به کارخانه‌ها و مشاغل جدید، فمینیسم را گسترش داد و نهادینه کرد.6

برخی، نقش خانم مری ولستون کرافت7 را در شکل‌گیری جنبش فمینیسم تعیین‌کننده دانسته، بیانیة معروف سیصد صفحه‌ای وی را تحت عنوان «استیفای حقوق زنان»،8 که در سال 1792 منتشر شد، سنگ‌بنای فمینیسم مدرن می‌دانند. اعتقاد خانم کرافت مبنی بر ساختگی و تاریخی بودن ضعف و فرودستی زنان و تأکید وی بر حقوق برابر سیاسی، آموزشی، اشتغال و همچنین استقلال اقتصادی زنان از مردان، هنوز از مبانی فمینیسم به حساب می‌آید.9

به دلیل اینکه در نیمة اول قرن نوزدهم، در کشورهایی همچون فرانسه، انگلستان و امریکا، بیانیه‌ها، اعلامیه‌ها و مقالاتی سرنوشت‌ساز در دفاع از برابری حقوق زنان و مردان صادر شد و گردهمایی‌هایی در این جهت برگزار گردید، برخی آغاز جنبش زنان را اواخر نیمه اول قرن نوزدهم می‌دانند.10 با توجه به اینکه فمینیسم، ریشه در تغییرات فرهنگی دارد، می‌توان گفت، فمینیسم از پدیده‌های مدرن غربی است که پس از عصر روشنگری به وجود آمده و در پیدایش آن، عواملی همچون مبانی اندیشه‌ای غرب جدید از قبیل اومانیسم، سکولاریسم، اندیشه سیاسی اجتماعی نوین غرب و تحولات نظام سرمایه‌داری نقش اساسی داشته است.11

امواج فمینیسم

جنبش فمینیسم را به صورت عمده، به سه موج تقسیم می‌کنند:

موج اول، از اواخر نیمة اول قرن نوزدهم آغاز می‌شود و تا حدود 1920 استمرار می‌یابد. در این سال، زنان برای اولین بار حق رأی و مشارکت سیاسی ـ اجتماعی پیدا می‌کنند و به یکی از آرمان‌های بزرگ خود نایل می‌آیند. مهم‌ترین مطالبات زنان در این موج، عبارت بود از: حق تحصیل، حق برابری در کار، حق حضور در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی. بنابراین، هویت این جنبش و مطالبات زنان در موج اول، عمدتاً رنگ حقوقی دارد.12

تلفات زیاد مردان و درگیری آنها در جنگ‌‌های جهانی اول و دوم، و نیاز کارخانه‌ها به نیروی کار، به‌خصوص نیروهای مطیع و کم‌هزینه، موجب شد که زنان در کارخانه‌ها استخدام شوند و مطالبات آنها در خصوص حضور در بازار کار و داشتن حق اشتغال برآورده شود. از سوی دیگر، ضرورت صلح و پایان جنگ نیز به عنوان یک دغدغة اصلی مطرح بود. عوامل فوق، موجب شد جنبش فمینیستی آرام‌تر گردد. به همین دلیل، از سال 1920 تا 1960 را دورة «فترت» نام‌گذاری کرده‌اند.13

موج‌ دوم فمینیسم، که از 1960 و تحت تأثیر جنبش‌های تند اجتماعی چپ و نظریه‌های فلسفی جدید آغاز گردید، جدی‌ترین موج به حساب می‌آید. البته این بار نیز نظام سرمایه‌داری در شکل‌گیری این موج، نقش تعیین‌کننده داشت.14 مهم‌ترین ویژگی موج دوم، خلق و نهادینه کردن ادبیات فمینیستی، تأکید بر نقد فرهنگی و ارائة نظریه‌های فرهنگی جدید است. موج دوم فمینیسم، به عنوان یک نظریه مطرح شد. طرفداران آن می‌کوشیدند در تحلیل وضعیت زنان، علل فرودستی، وضعیت آرمانی و ارائة راهبردهای فمینیستی جهت رسیدن به وضعیت مطلوب، به نظریه‌های عام و جهان‌شمول نایل آیند. برابری و تشابه، گفتمان غالب فمینیسم موج دوم به حساب می‌آید.15

آنها نظام خانوادگی و جدایی عرصه‌های عمومی از خصوصی را از عوامل اصلی فرودستی زنان می‌دانستند و برای رهایی آنان از وضعیت موجود و رسیدن به برابری کامل، با هرگونه دوگانه‌انگاری به‌شدت مخالف بودند. در این راستا، سقط جنین را ترویج می‌کردند، و بر تفکیک روابط جنسی از تولید مثل تأکید داشتند. گفته سیمون دوبوار را، که «آزادی زن از شکم او آغاز می‌شود»، سرلوحه کار خود قرار داده بودند.16

موج سوم فمینیسم، از حدود سال 1980 و در واکنش به افراط‌گرایی و کل‌گرایی موج دوم شروع شد. این موج، با پذیرش برخی تفاوت‌های طبیعی زن و مرد، ایدة کلی و فراگیر را مردود می‌دانستند. این اندیشه‌، که بخشی از اندیشه‌های پست‌مدرن به حساب می‌آید، به فمینیسم «پست‌مدرن» معروف است. از ویژگی‌های مهم موج سوم، به رسمیت شناختن تعدد، تکثر و تنوع در فمینیسم و انتقال بخشی از مبارزات فمینیستی به حوزه‌های مشترک با سایر جنبش‌های اجتماعی است.17فمینیسم، علاوه بر موج‌های گوناگون گرایش‌های متعدد و متفاوتی نیز دارد؛ زیرا گرایش‌های فمینیستی، در واقع بازتاب نظریه‌های مکاتب مختلف موجود، در بحث زنان است که مجالی دیگر برای طرح آنها وجود دارد.

چیستی نظریة و نظریة تربیتی فمینیسم

واژة انگلیسی Theory، برگرفته شده از واژة لاتینی Theoria است. این واژه، در زبان فرانسه به شکل theorie و در زبان ایتالیایی teoria درآمده است. معنای لغوی Theory آن‌گونه که در لغت‌نامه Oxford، ذیل همین واژه آمده عبارت است از: پیش‌فرضی که چیزی را تبیین می‌کند. به نظر کردن، ژرف‌اندیشی و نظرپردازی. همچنین به چشم‌انداز، منظره و نمایش نیز این واژه اطلاق می‌شود.18

«نظریه» به معنای عام کلمه، به عنوان یک فرآیند از نگاه و نظر آغاز و به تعمق و ژرف‌اندیشی دربارة یک موضوع ختم می‌گردد. بنابراین، نظریه، طرحی است برای نظم‌‌بخشی متفکرانه و خردمندانه دربارة یک موضوع، اعم از اینکه معرفتی باشد، یا هنجاری. به عبارت دیگر، نظریه، قالب فکری است که می‌توان حاصل هر نوع تحقیقی، اعم از تجربی یا غیرتجربی را در آن ریخت و معنا کرد. از این‌حیث هر شاخه‌ای معرفتی و هنجاری، ناگزیر نظریه‌‌پذیر و نیازمند آن است. اما نظریه، بسته به شرایطی که هر شاخه دارد، ممکن است قالب‌هایی کم و بیش متفاوت داشته باشد و در آزمون، اعتبارسنجی آن معیارها و ابزارها همواره به طور مشابه و یکسان مورد استفاده قرار نگیرد.19و20

بین نظریة توصیفی و هنجاری تفاوت وجود دارد: نظریة هنجاری طرحی است برای دیدن و فکر کردن دربارة آنچه هست. در حالی‌که، نظریة هنجاری طرحی است برای دیدن و فکر کردن دربارة آنچه باید باشد. نظریة تربیتی، با توجه به اقتضای موضوع خود، باید به همان اندازه که توصیفی است، هنجاری نیز باشد.

به عبارت دیگر، نظریة تربیتی هم باید فراهم آورندة یک طرح فکری برای درک تعلیم و تربیت باشد، هم باید در همة این موارد، ما را به دیدن و تفکر دربارة آنچه باید باشد، قادر سازد. بنابراین، نظریة تربیتی، طرح فکری منظمی است که انسان را قادر می‌سازد تا دربارة تعلیم و تربیت، چگونگی کاربرد دانش علمی در مسائل تربیتی، و نحوة تحقیق و قضاوت دربارة طرح‌های تربیتی، به تنظیم گزاره‌های توصیفی و هنجاری بپردازد.21

با توجه به نقاط مشترک گرایش‌های فمینیستی و تعریف مشترکی که از آنها ارائه شد، می‌توان تصویر کلی و نسبتاً جامع از نظریة تربیتی فمینیسم را ترسیم و آن را مورد ارزیابی و نقد قرار داد. بنابراین، نظریة تربیتی فمینیسم، عبارت است از: چارچوب فکری مبتنی بر جنسیت که از سوی فمینیست‌ها دربارة مبانی، اصول، اهداف، روش‌ها و برنامه‌های تربیتی ابراز شده و مورد تشویق و تعقیب آنان قرار گرفته است.

مبانی فلسفی نظریة تربیتی فمینیسم

در آثار فمینیست‌ها، داعیه‌های فلسفی گوناگون و متفاوتی وجود دارد که وجه غالب آن، انتقاد از فلسفه و دیدگاه‌های رایج فلسفی است. گرایش‌های گوناگون فمینیستی، اندیشه‌های فلسفی غرب را گرفتار کژبنیادی جنسیتی می‌دانند و بر این باورند که، این فلسفه چون از اساس کج بوده، باید از پای‌بست ویران شود؛ یعنی مفاهیم اساسی فلسفه و فلسفه‌ورزی، معیار اندیشه‌های فلسفی و قلمروهای آن همه باید تغییر کند. با وجود این، هنوز موفق نشده‌اند که نظام فلسفی سامان‌مندی بنا کنند.

در واقع، فمینیست‌ها در مباحث فلسفی تاکنون بیشتر موضع سلبی و انتقادی دارند، تا موضع اثباتی و در عمل، از ضعف مبنا و نبود مبانی فلسفی مستحکم رنج می‌برند. بنابراین، مراد از مبانی فلسفی فمینیسم به معنای واقعی کلمه این است که این جنبش‌ها، به‌رغم گرایش‌های مختلفی که دارند، در یک‌ مجموعه مواضع انتقادی علیه فلسفه، تاحدود زیادی وحدت نظر دارند.

در این نوشتار، با اغماض از اختلاف نظرها، مهم‌ترین انگاره‌های فلسفی مشترک آنان را، که در عین حال می‌توانند به مثابة مبانی فلسفی تعلیم و تربیت فمینیستی نیز تلقی شوند، بیان خواهیم کرد. به دلیل اینکه محور مباحث فلسفی در سده‌های اخیر در غرب، مباحث مربوط به معرفت‌شناسی بوده و مباحث هستی‌شناسی در محاق قرار داشته است، مباحث فلسفی فمینیست‌ها نیز بیشتر ناظر به معرفت‌شناسی رایج، یعنی سوبژکتویسم دکارتی و ایده‌آلیسم آلمانی از سویی، جزم‌گرایی و عینیت‌گرایی حاکم بر تجربی مسلکان انگلیسی زبان، از سوی دیگر می‌باشد و به‌رغم ادعاهای بزرگ هنوز نتوانسته‌اند معرفت‌شناسی فمینیستی را به صورت اثباتی تئوریزه کنند. در یک نگاه کلی، مهم‌ترین مبانی فلسفی فمینیسم، که غالباً جنبة سلبی دارند، عبارتند از:

1. انسان‌محوری (اومانیسم)

فمینیسم، به عنوان یک پدیدة زاییدة بستر اومانیستی غرب، انسان‌ را محور و منشأ همة حقایق، معرفت‌ها و ارزش‌ها می‌پندارد، و اعتقاد به حقایق ماواریی و متافیزیکی را قبول ندارد. هرچند فمینیست‌ها، سوبژکتویسم دکارتی و عقل‌گرایی کانتی و هگلی را، که اندیشة اومانیستی را در غرب تبیین فلسفی کرد و در نهادینه شدن آن نقش اصلی را ایفا نمود، ردّ می‌کنند. اما مخالفت آنها با عقل‌گرایی به این دلیل بود که، این اندیشه‌ها ویژگی‌های مردانه را اصل قرار داده و به ویژگی‌های زنانه بی‌اعتنایی کرده‌اند. اما در اینکه انسان محور حقایق، معرفت‌ها و ارزش‌ها است، همه اشتراک نظر دارند.

در واقع، فمینیسم نشأت گرفته از اومانیسم و بازتاب این اندیشه در مباحث مربوط به جنسیت است. به همین دلیل، مبانی همة گرایش‌های فمینیستی از یک آبشخور سیراب می‌شوند. همان‌گونه که اساس مدرنیسم و پست‌مدرنیسم را انسان‌گرایی به‌جای خدامحوری، تشکیل می‌دهد، اساس اندیشه‌های فمینیستی، نیز انسان‌‌محوری است.22

2. ضدیت با عقل‌گرایی

فمینیست‌ها، عقل‌گرایی رایج در فلسفه را که به‌خصوص در فلسفة دکارت، کانت، هگل و غیره برجسته است، به‌شدت نقد می‌کنند. عقل‌گرایان، با تأکید بر عقل و تفکر بازنمودی، نه‌تنها عقل را برتر از عواطف و احساسات به شمار می‌آوردند، بلکه عواطف را مزاحم عقل دانسته، و معتقدند که عواطف، باید همواره تحت فرمان و کنترل عقل باشد.

دکارت تأکید می‌کرد که عواطف و احساسات، ماهیت وحشی دارند و آدمی باید بکوشد که به رهبری عقل، آنها را کنترل کند. کانت نیز پیروی از تمایلات و احساسات را دیگر آئینی و ضدعقلانیت و اخلاقی زیستن می‌دانست.23 این معنا از منظر فمینیستی، حاکی از آن است که در این نظام معرفتی، زنان به منزلة مظهر عواطف و هیجانات، موجودات ثانوی و مردان به منزلة مظهر عقل، موجوداتی اصیل تلقی شده است.

همچنین، اگر عواطف باید تحت فرمان عقل درآید، زنان نیز باید تحت فرمان مردان باشند. چنان‌که روسو، در کتاب امیل، مبنای تربیت صحیح را استقلال و تربیت عقلانی امیل(مذکر) و وابستگی و اطاعت‌پذیری سوفی(مؤنث) قرار می‌دهد.فمینیست‌ها، در واکنش به این نگاه، خواستار نفی عقل‌گرایی و توجه ویژه به سایر جوانب دخیل در اندیشه انسانی، به‌خصوص توجه به نقش عشق، عواطف و احساسات هستند.

آنان عقل‌گرایی را یک جریان جزم‌گرا و عاری از انعطاف و پویایی می‌دانند که از سویی، موجب حاکمیت و نهادینه شدن نظام مردسالاری و از سوی دیگر، موجب جزم‌گرایی و خشونت شده است. در حالی که، اگر به معرفت‌شناسی مبتنی بر عشق و احساسات روی آوریم، جهانی عاری از خشونت و نظام اجتماعی کاملاً پویا خواهیم داشت.24

3. توجه به امور انضمامی و ضدیت با عینیت‌گرایی

در تجربه‌گرایی، بر جدایی سوژه از ابژه و درک صریح و مستقل واقعیت تأکید فراوان شده است. در این نظام معرفتی، تأکید بر این است که با واقع به صورت کاملاً بی‌طرف و غیرانضمامی برخورد شود. دانشمندان در علوم مختلف، باید در پی آن باشند که بر داده‌های خالص تکیه کنند و ارزش‌ها، علایق و عواطف خود را در یافته‌های عینی دخالت ندهند. فمینیست‌ها، برخلاف این نظام معرفتی، معتقدند که باید به امور جزئی و نه‌تنها امور کلی و عام، زمینه‌‌های خاص امور و نه‌تنها شکل انتزاعی آنها، عواطف و نه‌تنها عقل، همدلی و عشق و نه‌تنها بررسی‌های مستقل و عینی، وارد عرصة تفکر و معرفت‌شناسی بشوند.

بنابراین، اولاً، معرفت و نحوة ادراک تابع نحوة نگاه‌ فاعل ادراک به واقعیت است و واقعیت محض، به هیچ عنوان قابل اصطیاد نمی‌‌باشد. ثانیاً، نگاه زنان نسبت به ابژه‌های ادراکی، با نگاه مردان به آنها متفاوت است. در نتیجه، معرفت‌شناسی متفاوت از معرفت‌شناسی موجود را می‌طلبد. ثالثاً، نگاه زنانه به جهان، دارای مزیت است. از این‌رو، باید نظام معرفتی فمینیستی به وجود آورد و آن ‌را جایگزین نظام‌های معرفتی موجود کرد.25

4. ضدیت با مبناگرایی

از مبانی معرفت‌شناختی فمینیسم، مخالفت با مبناگرایی است که هم بر معرفت‌شناختی تجربه‌گرا و هم بر نظام معرفتی عقل‌گرایان حاکم است. فمینیست‌ها، مبناگرایی را ناشی از ویژگی‌های مردانه می‌پندارند و خواستار پایان آن می‌باشند. مبناگرایی حاکم بر فلسفه، به‌گونه‌‌ای است که نظام‌های معرفتی موجود را خدشه‌ناپذیر و کاملاً مبرهن می‌داند. در حالی‌که، خدشه‌ها و اشکالات فراوان بر آن وارد است.26 با اینکه فمینیست‌های موج اول و دوم، کما بیش از یک‌نوع شعارهای کلی و جزمی سخن می‌گفتند، فمینیست‌های موج سوم، با تکیه بر آموزه‌های پست‌مدرنیستی، از هرگونه فراروایت و کلی‌نگری به‌شدت انتقاد می‌کنند و خواستار کثرت‌گرایی در همة عرصه‌ها هستند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. عبدالرسول بیات، فرهنگ واژه‌ها، ص223؛ نرجس رودگر، فمنیسم، ص23.

2. Oxford advanced learner’s digtionary.

3. محمّدرضا زیبایی‌نژاد و محمّدتقی سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، ص20؛ سوزان آلیس واتکینز، فمینیسم، ترجمة زیبا جلالی نائینی، ص5؛ سیدمسعود معصومی،‌ فمینیسم در یک نگاه، ص31-32.

4. محمّدرضا زیبایی‌نژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانش‌های فمینیستی، ص33.

5. حمیرا مشیرزاده، از جنبش تا نظریه اجتماعی، ص51-52 و 57.

6. سوزان آلیس واتکینز، همان، ص22-56؛ میشل آندره، جنبش زنان، ترجمة هما زنجانی‌زاده، ص63-64.

7. Mary Wollstonecraft.

8. A vindication of the vights of women.

9. سوزان آلیس واتکینز، همان، ص14-17 و 136؛ حمیرا مشیرزاده، همان، ص16-17.

10. جین فریدمن، فمینیسم، ترجمة فیروزه مهاجر، ص7؛ محمّدرضا زیبایی‌نژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانش‌های فمینیستی، ص16.

11. حمیرا مشیرزاده، همان، ص19؛ محمّدرضا زیبایی‌نژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانش‌های فمینیستی، ص13.

12. جین فریدمن، همان، ص11؛ میشل آندره، همان، ص98-101.

13. میشل آندره، همان، ص99-103؛ نرجس رودگر، همان، ص54-53.

14. محمّدرضا زیبایی‌نژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانش‌های فمینیستی، ص17.

15. جین فریدمن، همان، ص48؛ محمّدرضا زیبایی‌نژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانش‌های فمینیستی، ص17- 18.

16. میشل آندره، همان، ص117-135؛ دایانا پاسنو، فمینیسم راه یا بی‌راه، ترجمة محمّدرضا مجیدی، ص38.

17. محمّدرضا زیبایی‌نژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانش‌های فمینیستی، ص 18؛ حمیرا مشیرزاده، همان، ص513.

18. شهین ایروانی، رابطة نظریه و عمل در تعلیم و تربیت، ص41.

19. همان، ص80 و 82 و 92.

20. در بیان تعریف نظریه توجه به این مطلب مهم است که به دلیل تأثیرگذاری اندیشه‌های پوزیتویستی بر جهان غرب، معمولاً از نظریه تفسیری ارائه می‌شود که آن‌را منحصر در علوم تجربی می‌کند.

21. اسمیت فیلیپ جی، فلسفة تعلیم و تربیت چیست؟، در: زمینه‌ای برای بازشناسی و نقادی فلسفة تعلیم و تربیت غرب، ترجمه و تدوین سعید بهشتی، ص240-242.

22. محمّدرضا زیبایی‌نژاد و محمّدتقی سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، ص18-19.

23. Kant, Immanuel, Fundamental principles of the metaphysic of morals, translated by, T. K. Abbott, P 34, 37, 39, 67.

24. خسرو باقری، مبانی فلسفی فمینیسم، ص55-56؛ محمّدرضا زیبایی‌نژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانش‌های فمینیستی، ص45؛

Noddings, Nel, Philosophy of Education, P 183.

25. خسرو باقری، همان، ص59 و 106؛ محمّدرضا زیبایی‌نژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانش‌های فمینیستی، ص45.

26. Noddings, Nel, Op.cit, P 183.

 

 

منبع: فصلنامه اسلام و پژوهشهای تریبتی شماره7

ادامه دارد…………..

 

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!