آيا داستان بازگشت خورشيد پس از غروب كردن صحت دارد؟ -قسمت اول

3
روزى رسول خدا (ص) سر خود را بدامان علىّ عليه السّلام گذاشته و خفته بود علي نماز عصرش را نخوانده بود و خورشيد غروب كرده بود، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله چون از خواب برخاست و از ماجرا آگاه شد دست بدعا برداشت و عرض كرد: بار خدايا همانا علىّ در پى فرمانبردارى از تو و فرمانبردارى از رسول تو بوده است و نمازش فوت شده پس خورشيد را بر او باز گردان تا نماز خود را در وقتش بجاى آورد، اسماء مي گويد: به خدا قسم خورشيد را ديدم كه غروب كرده بود و بار ديگر طلوع نمود و هيچ كوهى و زمينى باقى نماند مگر آنكه آفتاب بر آن تابيد تا على عليه السّلام وضو گرفت و نماز خواند، پس از آن خورشيد غروب كرد.

 

 

 

آيا داستان بازگشت خورشيد پس از غروب كردن صحت دارد؟

 

ررسي تطبيقي حديث رّد الشمس

طرح بحث

 

1.ابن مردويه بنا بر آنچه كه بياضي در كتابش (كتاب الصراط المستقيم) به نقل از ،عبقات الانوار :ج ص 33 ومناقب آل ابي طالب ج 1 ص 353

 

.2.رسالة ((كشف اللبس عن حديث رد الشمس)) الحافظ جلال الدين السيوطي المتوفى (911) ,

 

3. رسالة ((مزيل اللبس عن حديث رد الشمس.)) شمس الدين محمد بن يوسف الصالحي الشامي …المتوفى سنة 942 ه ق .

 

4.کشف الرمس عن حديث ردالشمس، محمد باقر محمودي، المعارف الاسلاميه، چاپ اول، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية قم .

 

5.حديث رد الشمس ، لابي الفتح ، محمد بن الحسين ، الازدي الموصلي المتوفى سنة 374 هـ .

6.تصحيح خبر رد الشمس وترغيم النواصب الشمس ، لابي القاسم ، بن الحداد ، الحسكاني الحنفي ، من أعلام القرن الخامس .

7.حديث رد الشمس ، للموفق بن أحمد ، الحنفي المكي الخوارزمي ، المتوفى سنة 568 هـ .

8.حديث رد الشمس ، لابي علي ، محمد بن أسعد بن علي ، الجواني العبيدلي ، المتوفى سنة 588 هـ

 

ردّ الشمس به عنوان يك معجزه الهي و فضليت براي امام علي عليه السلام‌ مطابق روايات معتبر دو بار اتفاق افتاده است ، مرتبه اول در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله، و دومي در زمان حكومت آن حضرت.

 

سعي ما در اين مقاله اين است تا صحت و سقم ايداستان بازگشت خورشيد يا «حديث ردّ الشمس» از دير باز مورد توجّه و عنايت علما ودانشمندان رشته‌ها و گرايش‌هاي مختلف علوم اسلامي بوده و هر كدام به سهم خويش به نقل و بررسي و تحليل آن با رويكرد تاريخي تفسيري و فقهي‌ پرداخته‌اند و اين واقعه را كه بيانگر اعجاز رسول خدا صلي الله عليه و آله و اثبات فضيلتي براي امير مؤمنان علي عليه السلام مي باشد مورد توجّه قرار داده و به عنوان يك فضيلت ثبت كرده‌اند ؛ برخي نيز تحقيقي مستقل در قالب كتاب يا رساله در اين زمينه انجام داده و با سندهاي گوناگون و به تفصيل به نقل آن پرداخته‌اند ، به همين جهت براي حديث رد الشمس كتابها ورساله هاي مختلف نوشته شده است كه ذيلا به برخي از آنها اشاره مي گردد:

 

ن دو قضيه را از نظر سندي در منابع شيعه و سني، بررسي نموده و سپس به شبهات مطرح شده پيرامون آن پاسخ دهيم.

مبحث اول : رد الشمس در روايات شيعه

 

روايات شيعه درباره رد الشمس به دوسته تقسيم مي شود ، دسته نخست رواياتي هستندكه مي گويد: رد الشمس در عصر پيامبر( ص‌‌‌) اتفاق افتاده است . دسته‌ي ديگر رواياتي هستند كه حادثه رد الشمس را بعد از رحلت رسول خدا( ص‌‌‌‌‌‌‌‌‌) مي داند .

گفتاراول : رد شمس در عصر پيامبر (ص)

حديث اول :

 

شيخ صدوق به سند خويش نقل نموده است :

 

عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ أَنَّهَا قَالَتْ بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ (ص؟) نَائِمٌ ذَاتَ يَوْمٍ وَ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ عَلِيٍّ (ع) فَفَاتَتْهُ الْعَصْرُ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ عَلِيّاً كَانَ فِي طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ فَارْدُدْ عَلَيْهِ الشَّمْسَ- قَالَتْ أَسْمَاءُ فَرَأَيْتُهَا وَ اللَّهِ غَرَبَتْ ثُمَّ طَلَعَتْ بَعْدَ مَا غَرَبَتْ وَ لَمْ يَبْقَ جَبَلٌ وَ لَا أَرْضٌ إِلَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ حَتَّى قَامَ عَلِيٌّ (ع) فَتَوَضَّأَ وَ صَلَّى ثُمَّ غَرَبَت‏.

 

روزى رسول خدا (ص) سر خود را بدامان علىّ عليه السّلام گذاشته و خفته بود علي نماز عصرش را نخوانده بود و خورشيد غروب كرده بود، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله چون از خواب برخاست و از ماجرا آگاه شد دست بدعا برداشت و عرض كرد: بار خدايا همانا علىّ در پى فرمانبردارى از تو و فرمانبردارى از رسول تو بوده است و نمازش فوت شده پس خورشيد را بر او باز گردان تا نماز خود را در وقتش بجاى آورد، اسماء مي گويد: به خدا قسم خورشيد را ديدم كه غروب كرده بود و بار ديگر طلوع نمود و هيچ كوهى و زمينى باقى نماند مگر آنكه آفتاب بر آن تابيد تا على عليه السّلام وضو گرفت و نماز خواند، پس از آن خورشيد غروب كرد.

 

الشيخ الصدوق (وفات : 381) من لا يحضره الفقيه ، ج 1 ص 203 ح610 ، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،تحقيق : تصحيح وتعليق : علي أكبر الغفاري.

حديث دوم :

 

شيخ مفيد نقل مي كند

 

ما روته أسماء بنت عميس ، وأم سلمة زوج النبي صلى الله عليه وآله ، وجابر بن عبد الله الأنصاري ، وأبو سعيد الخدري ، في جماعة من الصحابة : أن النبي صلى الله عليه وآله كان ذات يوم في منزله ، وعلي عليه السلام بين يديه ، إذ جاءه جبرئيل عليه السلام يناجيه عن الله سبحانه ، فلما تغشاه الوحي توسد فخذ أمير المؤمنين عليه السلام فلم يرفع رأسه عنه حتى غابت الشمس ، فاضطر أمير المؤمنين عليه السلام لذلك إلى صلاة العصر جالسا يومئ بركوعه وسجوده إيماء ، فلما أفاق من غشيته قال لأمير المؤمنين عليه السلام : « أفاتتك صلاة العصر ؟» قال له : « لم أستطع أن أصليها قائما لمكانك يا رسول الله ، والحال التي كنت عليها في استماع الوحي » فقال له : « ادع الله ليرد عليك الشمس حتى تصليها قائما في وقتها كما فاتتك ، فإن الله يجيبك لطاعتك لله ورسوله » فسأل أمير المؤمنين الله عز اسمه في رد الشمس ، فردت عليه حتى صارت في موضعها من السماء وقت العصر ، فصلى أمير المؤمنين عليه السلام صلاة العصر في وقتها ثم غربت . فقالت أسماء : أم والله لقد سمعنا لها عند غروبها صريرا كصرير المنشار في الخشبة .

 

روزي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در منزل خويش تشريف داشت و علي عليه السلام نيز در محضر وي بود ، جبرئيل عليه السلام نازل شده و به ابلاغ پيام الهي از طريق وحي پرداخت . در همان حال پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم پاي اميرالمؤمنين عليه السلام را تكيه گاه خويش ساخت وسر بر آن نهاد ، اين وضعيّت تا غروب ادامه يافت ، به ناچار أميرالمؤمنين عليه السلام نماز عصر را در همان حالت نشسته خوانده وركوع وسجود را با اشاره به جاي آورد ، وقتي كه وحي پايان يافت وپيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به حالت عادي برگشت رو به علي عليه السلام نموده فرمود : آيا نماز عصرت قضا شده است ؟ علي عليه السلام عرض كرد : اي رسول خدا ، به علّت وضعيّت خاصّ شما كه در حال دريافت وحي بوديد نتوانستم نمازم را ايستاده بخوانم .

 

پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود : دعا كن واز خدا به خواه خورشيد را برايت برگرداند تا نمازت را ايستاده و در وقت مخصوصش بخواني ، چون تو در حال فرمانبرداري از خدا وپيامبرش بوده اي خداوند دعايت را مستجاب خواهد كرد .

 

اميرالمؤمنين عليه السلام از خدا خواست تا خورشيد را براي وي برگرداند ، خورشيد براي علي عليه السلام برگردانده شد تا اينكه نماز عصر را در وقت مخصوصش خواند ، آنگاه بار ديگر خورشيد غروب كرد . اسماء مي گويد : به خدا سوگند هنگام غروب خورشيد از آن صدايي شبيه صداي كشيده شدن ارّه بر چوب شنيدم .

 

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 1 ص 345 ، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ – 1993 م.

حديث سوّم :

 

كليني نقل مي كند :

 

سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَأَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) مَسْجِدَ الْفَضِيخِ فَقَالَ يَا عَمَّارُ تَرَى هَذِهِ الْوَهْدَةَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ كَانَتِ امْرَأَةُ جَعْفَرٍ الَّتِي خَلَفَ عَلَيْهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) قَاعِدَةً فِي هَذَا الْمَوْضِعِ وَمَعَهَا ابْنَاهَا مِنْ جَعْفَرٍ فَبَكَتْ فَقَالَ لَهَا ابْنَاهَا مَا يُبْكِيكِ يَا أُمَّهْ قَالَتْ بَكَيْتُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) فَقَالا لَهَا تَبْكِينَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَلَا تَبْكِينَ لِأَبِينَا قَالَتْ لَيْسَ هَذَا هَكَذَا وَلَكِنْ ذُكِرْتُ حَدِيثاً حَدَّثَنِي بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فَأَبْكَانِي قَالا وَمَا هُوَ قَالَتْ كُنْتُ أَنَا وَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ فَقَالَ لِي تَرَيْنَ هَذِهِ الْوَهْدَةَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) قَاعِدَيْنِ فِيهَا إِذْ وَضَعَ رَأْسَهُ فِي حَجْرِي ثُمَّ خَفَقَ حَتَّى غَطَّ وَحَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَكَرِهْتُ أَنْ أُحَرِّكَ رَأْسَهُ عَنْ فَخِذِي فَأَكُونَ قَدْ آذَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) حَتَّى ذَهَبَ الْوَقْتُ وَفَاتَتْ فَانْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) فَقَالَ يَا عَلِيُّ صَلَّيْتَ قُلْتُ لَا قَالَ وَلِمَ ذَلِكَ قُلْتُ كَرِهْتُ أَنْ أُوذِيَكَ قَالَ فَقَامَ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَمَدَّ يَدَيْهِ كِلْتَيْهِمَا وَقَالَ اللَّهُمَّ رُدَّ الشَّمْسَ إِلَى وَقْتِهَا حَتَّى يُصَلِّيَ عَلِيٌّ فَرَجَعَتِ الشَّمْسُ إِلَى وَقْتِ الصَّلَاةِ حَتَّى صَلَّيْتُ الْعَصْرَ ثُمَّ انْقَضَّتْ انْقِضَاضَ الْكَوْكَب‏.

 

عمار گفت : به همراه امام صادق عليه السلام به مسجد فضيخ رفتيم ، حضرت فرمود : اي عمّار ، اين فرو رفتگي در اين زمين را مي بيني ؟ گفتم : آري .

 

فرمود : همسر جعفرـ همان كه بعدها همسر اميرالمؤمنين عليه السلام شد ـ در اين مكان نشسته بود ، دو فرزند وي از جعفر نيز در كنار وي بودند ، اسماء گريست ، آن دو گفتند : مادر ، چرا گريه مي كني ؟

 

اسماء گفت : براي اميرالمؤمنين عليه السلام گريه مي كنم آن دو گفتند : براي اميرالمؤمنين گريه مي كني ولي براي پدرمان گريه نمي كني ؟ ! اسماء گفت : آنگونه كه مي پنداريد نيست ، به ياد داستاني افتادم كه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين مكان برايم تعريف كرد ، به ياد آن ماجرا كه افتادم اشكم جاري شد . آن دو پرسيدند : چه داستاني ؟ اسماء پاسخ داد : من به همراه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين مسجد بودم ، حضرت فرمود : اين فرو رفتگي در زمين را مي بيني ؟ گفتم : آري .

 

فرمود : من ورسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در اين مكان نشسته بوديم ، حضرت سرش را بر دامنم نهاده به استراحت پرداخت تا اينكه به خواب رفت ، وقت نماز عصر فرا رسيد ، نتوانستم سر حضرت را از دامنِ خويش بلند كنم ؛ زيرا مي ترسيدم سبب آزار حضرت گردد ، تا اينكه پس از پايان يافتن وقت نماز پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بيدار شد ، رو به علي عليه السلام نمود و فرمود : اي علي ، نمازت را خوانده اي ؟ گفتم : نه ، فرمود : چرا ؟ گفتم : نخواستم شما را اذيت كنم . پيامبر.صلي الله عليه وآله وسلم از جا برخاسته ورو به قبله نمود ، آنگاه هر دو دست را به دعا بلند كرد وچنين گفت : خدايا ، خورشيد را به جايگاه نماز عصر برگردان تا علي نمازش را بخواند . خورشيد به قدري بالا آمد كه وقت نماز عصر شد ، من نمازم را خواندم..

 

الكليني الرازي ،أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق الكليني الرازي (متوفاى 329هـ )، الفروع من الكافي، ج 4 ص 561 ، صححه وقابله وعلق عليه علي أكبر الغفاري ،ناشر : دار الكتب الاسلامية تيراژ : تاريخ انتشار : بهار 1367 ،ناشر : تهران – بازار سلطاني دار الكتب الاسلامية.

حديث چهارم :

 

شيخ صدوق نقل مي كند :

 

حدثنا أحمد بن الحسن القطان رحمه الله قال : حدثنا أبو الحسن محمد بن صالح قال حدثنا عمر بن خالد المخزومي قال حدثنا ابن نباته عن محمد بن موسى عن عمارة بن مهاجر ، عن أم جعفر وأم محمد بنتي محمد بن جعفر ، عن أسماء بنت عميس وهي جدتهما قالت : خرجت مع جدتي أسماء بنت عميس وعمي عبد الله بن جعفر حتى إذا كنا بالصهباء قالت : حدثتني أسماء بنت عميس قالت يا بنية كنا مع رسول الله صلى الله عليه وآله في هذا المكان فصلى رسول الله صلى الله عليه وآله الظهر ثم دعا عليا (ع) فاستعان به في بعض حاجته ثم جاءت العصر فقام النبي صلى الله عليه وآله فصلى العصر فجاء علي (ع) فقعد إلى جنب رسول الله فأوحى الله تعالى إلى نبيه صلى الله عليه وآله فوضع رأسه في حجر علي (ع) حتى غابت الشمس لا يرى منها شئ لا على أرض ولا على جبل ثم جلس رسول الله صلى الله عليه وآله فقال لعلي ( ع ) هل صليت العصر ؟ فقال : لا يا رسول الله أنبئت انك لم تصل فلما وضعت رأسك في حجري لم أكن لأحركه فقال : اللهم ان هذا عبدك علىّ، احتبس نفسه على نبيك، فردّ عليه شرقها فطلعت الشمس فلم يبق جبل ولا أرض إلا طلعت عليه الشمس ثم قام علي عليه السلام وصلى ثم انكسفت .

 

اسماء بنت عميس گفت: در همين مكان (صهباء) با رسول خدا بودم، نماز ظهر را خواند و علي را دنبال كاري فرستاد، عصر شد و حضرت نماز عصر را خواند، علي آمد او را صدا زد و كنارش نشاند، وحي نازل شد سرش را بر دامن علي گذاشت تا آنكه خورشيد غروب كرد، رسول خدا بيدار شد و از علي پرسيد: آيا نماز عصر را خوانده اي؟ عرض كرد: نخوانده ام، زيرا سرت بر دامن من قرار داشت و دلم طاقت نياورد كه شما را اذيت كنم، رسول خدا دست به دعا بلند كرد و عرض كرد: خدايا اين بنده تو علي است كه جانش را در خدمت پيامبرت قرار داده است، خورشيد را برايش باز گردان، ناگهان خورشيد همه جا را روشن كرد، علي بر خواست و نماز عصرش را خواند، سپس خورشيد غروب كرد.

 

 

 

الشيخ الصدوق ،( وفات : 381 )، علل الشرائع ،ج 2 ص 351 وفات : 381، ناشر : منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها – النجف الأشرف ،حقيق : تقديم : السيد محمد صادق بحر العلوم ،سال چاپ : 1386 – 1966 م

 

گفتار دوم : رد شمس بعد از رحلت پيامبر (ص)

حديث اول :

 

صدوق روايتي را نقل مي كند كه رد الشمس بعد از وفات رسول خد( ‌ص‌) بوده است و به دعاي امام علي خورشيد بازگشته است :

 

رُوِيَ عَنْ جُوَيْرِيَةَ بْنِ مُسْهِرٍ أَنَّهُ قَالَ أَقْبَلْنَا مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ‏ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام) مِنْ قَتْلِ الْخَوَارِجِ حَتَّى إِذَا قَطَعْنَا فِي أَرْضِ بَابِلَ حَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَنَزَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) وَنَزَلَ النَّاسُ فَقَالَ عَلِيٌّ (عليه السلام) أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ أَرْضٌ مَلْعُونَةٌ قَدْ عُذِّبَتْ فِي الدَّهْرِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَفِي خَبَرٍ آخَرَ مَرَّتَيْنِ وَهِيَ تَتَوَقَّعُ الثَّالِثَةَ وَهِيَ إِحْدَى الْمُؤْتَفِكَاتِ وَهِيَ أَوَّلُ أَرْضٍ عُبِدَ فِيهَا وَثَنٌ وَإِنَّهُ لَا يَحِلُّ لِنَبِيٍّ وَلَا لِوَصِيِّ نَبِيٍّ أَنْ يُصَلِّيَ فِيهَا فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُمْ أَنْ يُصَلِّيَ فَلْيُصَلِّ فَمَالَ النَّاسُ عَنْ جَنْبَيِ الطَّرِيقِ يُصَلُّونَ وَرَكِبَ هُوَ (عليه السلام) بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) وَمَضَى قَالَ جُوَيْرِيَةُ فَقُلْتُ وَاللَّهِ لَأَتَّبِعَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) وَلَأُقَلِّدَنَّهُ صَلَاتِيَ الْيَوْمَ فَمَضَيْتُ خَلْفَهُ فَوَ اللَّهِ مَا جُزْنَا جِسْرَ سُورَاءَ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ فَشَكَكْتُ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ وَقَالَ يَا جُوَيْرِيَةُ أَ شَكَكْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَنَزَلَ (عليه السلام) عَنْ نَاحِيَةٍ فَتَوَضَّأَ ثُمَّ قَامَ فَنَطَقَ بِكَلَامٍ لَا أُحْسِنُهُ إِلَّا كَأَنَّهُ بِالْعِبْرَانِيِّ ثُمَّ نَادَى الصَّلَاةَ فَنَظَرْتُ وَاللَّهِ إِلَى الشَّمْسِ قَدْ خَرَجَتْ مِنْ بَيْنِ جَبَلَيْنِ لَهَا صَرِيرٌ فَصَلَّى الْعَصْرَ وَصَلَّيْتُ مَعَهُ فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنْ صَلَاتِنَا عَادَ اللَّيْلُ كَمَا كَانَ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ وَقَالَ يَا جُوَيْرِيَةَ بْنَ مُسْهِرٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ وَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِاسْمِهِ الْعَظِيمِ فَرَدَّ عَلَيَّ الشَّمْس‏.

 

از جويرية بن مسهر روايت شده كه گفت : ما به همراه امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام از جنگ خوارج باز مى‏گشتيم تا اينكه به سرزمين بابل رسيديم (محلّى بوده نزديك حلّه امروزى در عراق كه مسجدى بنام مسجد شمس هم امروز در حلّه مشهور است و مردم به قصد زيارت و عبادت به آنجا مي روند) وقت نماز عصر فرا رسيد، امير المؤمنين عليه السّلام در آنجا فرود آمد و لشكريان نيز فرود آمدند، آن حضرت فرمود: اى مردم، اين سرزمين مورد لعن و غضب خداوند است و در طىّ روزگار سه بار- و بنا بر خبر ديگر دو بار- تاكنون به عذاب الهى دچار شده يا مردمش مورد عذاب قرار گرفته‏اند و هم اكنون نيز در انتظار عذاب سوّم است و اين زمين يكى از زمينهاى مؤتفكه است (يعنى سرزمينهائى كه دچار سرنگونى و خرابى شده و از جمله شهرهاى قوم لوط است كه خداوند آنها را با فرو بردن در زمين هلاك ساخته است) و اين نخستين سرزمينى است كه در آن بت مورد پرستش قرار گرفته، بنا بر اين هيچ پيامبر و وصىّ پيامبرى را جايز نيست كه در چنين زمينى نماز گزارد، ولى هر كس از شما كه به خواهد مى‏تواند اينجا نماز به خواند، پس مردم به دو سوى جاده يا راه مايل شده و به نماز پرداختند و آن حضرت بر استر رسول خدا (ص) سوار شده و روانه گشت، جويريه (راوى خبر) مي گويد: با خودم گفتم : به خدا قسم من از امير المؤمنين عليه السّلام پيروى مي كنم.‏

 

الشيخ الصدوق (وفات : 381) من لا يحضره الفقيه ،ج‏1، ص: 204 ، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،تحقيق : تصحيح وتعليق : علي أكبر الغفاري.

 

حدثنا أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن عبد الله بن بحر عن عبد الله مسكان عن أبي بصير عن أبي المقدام عن جويرية بن مسهر قال اقبلنا مع أمير المؤمنين عليه السلام من قتل الخوارج حتى إذا قطعنا في ارض بابل حضرت صلاة العصر قال فنزل أمير المؤمنين ونزل الناس فقال أمير المؤمنين يا أيها الناس ان هذه الأرض ملعونة وقد عذبت من الدهر ثلث مرات وهي إحدى المؤتفكات وهي أول ارض عبد فيها وثن انه لا يحل لنبي ولوصي نبي ان يصلى فيها فامر الناس فمالوا عن جنبي الطريق يصلون وركب بغلة رسول الله فمضى عليها قال جويرية فقلت والله لاتبعن أمير المؤمنين ولاقلدنه صلاة اليوم قال فمضيت خلفه فوالله ما صرنا جسر سورا حتى غابت الشمس قال فسببته أو هممت ان أسبه قال فقال يا جويرية اذن قال فقلت نعم يا أمير المؤمنين قال فنزل ناحية فتوضأ ثم قام فنطق بكلام لا أحسبه الا بالعبرانية ثم نادى بالصلاة فنظرت والله إلى الشمس قد خرجت من بين جبلين لها صرير فصلى العصر وصليت معه قال فلما فرغنا من صلاته عاد الليل كما كان فالتفت إلى فقال يا جويرية بن مسهر ان الله يقول فسبح باسم ربك العظيم فانى سألت الله باسمه العظيم فرد على الشمس .

 

اين حديث چون مشابه حديث قبل است ترجمه نشد.

 

محمد بن الحسن الصفار )وفات : 290 ( بصائر الدرجات ، ص 237، ناشر : منشورات الأعلمي – طهران ،تحقيق : تصحيح وتعليق وتقديم: الحاج ميرزا حسن كوچه باغي ،سال چاپ : 1404 – 1362 ش،چاپخانه : مطبعة الأحمدي – طهران .

 

حديث دوم :

 

حدث أبو الحسين أحمد بن الحسين العطار قال حدثني أبو جعفر محمد ابن يعقوب الكليني صاحب كتاب ( الكافي ) قال حدثني على ابن إبراهيم ابن هاشم عن الحسن بن محبوب عن الحسن بن رزين القلا عن الفضل بن يسار عن الباقر عن أبيه عن جده الحسين بن علي ( ع ) قال لما رجع أمير المؤمنين (ع) من قتال أهل النهروان أخذ على النهروانات واعمال العراق ولم يكن يومئذ بنيت بغداد فلما وافى ناحية براثا صلى بالناس الظهر ورحلوا ودخلوا في ارض بابل وقد وجبت صلاة العصر فصاح المسلمون يا أمير المؤمنين هذا وقت العصر قد دخل فقال أمير المؤمنين ( ع ) هذه ارض مخسوف بها وقد خسف الله بها ثلاثا وعليه تمام الرابعة ولا تحل لوصي ان يصلي فيها ومن أراد منكم ان يصلي فليصل ، فقال المنافقون نعم هو لا يصلي ويقتل من يصلي يعنون أهل النهروان ، فقال جويرية بن مسهر العبدي فتبعته في مأة فارس وقلت والله لا أصلي أو يصلي هو ولنا قلدته صلاتي اليوم قال وسار أمير المؤمنين ( ع ) إلى أن اقطع ارض بابل وتدلت الشمس للغروب ثم غابت واحمر الأفق قال فالتفت إلي أمير المؤمنين (ع) وقال يا جويرية هات الماء قال فقدمت إليه الإداوة فتوضئ ثم قال اذن يا جويرية فقلت يا أمير المؤمنين ما وجب العشاء بعد فقال ( ع ) اذن للعصر فقلت في نفسي اذن للعصر وقد غربت الشمس ولكن علي الطاعة فاذنت فقال أقم ففعلت وإذا انا في الإقامة إذ تحركت شفتاه بكلام كأنه منطق الخطاطيف لم افهم ما هو فرجعت الشمس بصرير عظيم حتى وقفت في مركزها من العصر فقام ( ع ) وكبر وصلى فصلينا ورائه فلما فرغ من وقعت كأنها سراج في طست وغابت واشتبكت النجوم فالتفت إلي وقال اذن اذان العشاء يا ضعيف اليقين.

 

پس از جنگ نهروان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از ناحيه نهروانات حركت كرده ( به سمت كوفه به راه افتادند ) ، ـ در آن زمان شهر بغداد بنا نشده بود ـ تا اينكه به منطقه براثا رسيدند ، در آنجا نماز ظهر را بر پا داشت ، پس از نماز به راه خود ادامه داد تا اينكه هنگام عصر به سرزمين بابِل رسيدند ، وقت نماز عصر فرا رسيده بود ، مسلمانان از هر طرف صدا زدند : اي اميرمؤمنان ، وقت نماز عصر شده است . حضرت فرمود: « اين سرزمين تا كنون سه بار دهان باز كرده ومردم را به كام خويش فرو برده است ، براي بار چهارم نيز چنين خواهد كرد ، براي وصي پيامبر نماز خواندن در چنين سرزميني جايز نيست ، هر كدام از شما مي خواهد مي تواند نمازش را در همينجا بخواند » .

 

منافقان گفتند : او نمازش را نمي خواند ونماز خوان ها را مي كشد ! ـ منظور آنها از نماز خوان ها اهل نهروان بود  .

 

جويريه مي گويد : من گفتم : تا حضرت نماز نخوانده من هم نمازم را نخواهم خواند ، امروز نمازم را بر عهده وي قرار مي دهم .

 

به همراه يكصد تن از سواره نظام بدنبال حضرت به راه خويش ادامه داديم تا اينكه از سرزمين بابِل خارج شديم در حالي كه خورشيد در حال غروب بود وافق لاله گون شد .

 

جويريه مي گويد : حضرت رو به من نموده فرمود : « جويريه ، آب بياور » .

 

من ظرف آب را براي وي بردم ، حضرت وضو ساخته آنگاه فرمود : « جويريه اذان بگو» .

 

گفتم : هنوز وقت نماز شام نرسيده است .

 

فرمود : براي نماز عصر اذان بگو .

 

به خودم گفتم : اذان نماز عصر را پس از غروب خورشيد بگويم ؟ ! ولي جهت اطاعت از فرمان حضرت اذان گفتم .

 

فرمود : « اقامه بگو» مشغول گفتن اقامه شدم ، در همان حال ديدم لب هاي حضرت حركت مي كند وسخني بر زبان دارد كه شبيه صداي چلچله ها است ، چيزي از آن نفهميدم ، ناگهان خورشيد را كه صداي شديدي از آن شنيده مي شد ديدم كه ( از سمت مغرب ) بالا مي آيد ، تا به جايي رسيد كه وقت نماز عصر بود و در آن وضعيّت توقّف كرد . حضرت از جاي خويش برخاست ، تكبيرة الاِحرام گفته مشغول خواندن نماز عصر شد ، ما نيز پشت سرش ايستاده وبا وي نماز خوانديم ، با پايان يافتن نماز ناگهان خورشيد غروب كرد همچون چراغي كه در طشت آب بيفتد وخاموش شود ، با غروب خورشيد ستارگان آشكار شدند . حضرت رو به من نموده فرمود : « اي كسي كه يقينت ضعيف شده ، براي نماز شام اذان بگو .

 

حسين بن عبد الوهاب ، عيون المعجزات ،ص7، ناشر: محمد كاظم الشيخ صادق الكتبي منشورات المطبعة الحيدرية في النجف 1369 هج‍ – 1950 م سال چاپ : 1369چاپخانه : الحيدرية – نجف.

 

حديث سوم :

 

نصر بن مزاحم منقري به سند خويش از عبد خير هَمْداني اين گونه روايت كرده است :

حدثني عمر بن عبد الله بن يعلى بن مرة الثقفي ، عن أبيه عن عبد خير قال : كنت مع علي أسير في أرض بابل . قال : وحضرت الصلاة صلاة العصر . قال : فجعلنا لا نأتي مكانا إلا رأيناه أفيح من الآخر . قال : حتى أتينا على مكان أحسن ما رأينا ، وقد كادت الشمس أن تغيب . قال : فنزل على ونزلت معه . قال : فدعا الله فرجعت الشمس كمقدارها من صلاة العصر . قال : فصلينا العصر ، ثم غابت الشمس ، ثم خرج حتى أتى دير كعب .

 

به همراه حضرت علي عليه السلام در سرزمين بابِل حركت مي كرديم ، وقت نماز عصر رسيد ، هر جا مي رسيديم سرسبزتر از جاي قبل بود ، تا اينكه به جايي رسيديم كه از همه جاهاي قبلي زيباتر بود ، خورشيد در حال غروب بود ، علي عليه السلام پياده شد ، من هم به دنبال وي پياده شدم ، حضرت دعا كرد ، وخورشيد شروع كرد به بازگشتن ، تا اينكه به جايي رسيد كه وقت نماز عصر بود ، در آن موقعيّت توقّف كرد . نماز عصر را خوانديم ، آن گاه بار ديگر خورشيد غروب كرد .

 

ابن مزاحم المنقري ،وقعة صفين ، ص 135.

 

اين روايت در منابع ذيل آمده است :

 

ابن أبي الحديد المدائني المعتزلي ، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ) ، شرح نهج البلاغة ، ج3ص98، حقيق محمد عبد الكريم النمري ، ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1418هـ – 1998م .

 

العلامة المجلسي ،بحار الأنوار ، ج 32 ص 419

حديث چهارم :

 

شيخ طوسي به سند خويش از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام اينگونه روايت كرده است :

 

عن أحمد بن رزق ، عن يحيى بن العلاء الرازي ، قال : سمعت أبا جعفرعليه السلام يقول : لما خرج أمير المؤمنين عليه السلام إلى النهروان ، وظعنوا في أول أرض بابل حين دخل وقت العصر ، فلم يقطعوها حتى غابت الشمس ، فنزل الناس يمينا وشمالا يصلون إلا الأشتر وحده ، فإنه قال : لا أصلي حتى أرى أمير المؤمنين قد نزل يصلي . قال : فلما نزل قال : يا مالك ، هذه أرض سبخة ، ولا تحل الصلاة فيها ، فمن كان صلى فليعد الصلاة . ثم قال : استقبل القبلة ، فتكلم بثلاث كلمات ، ما هن بالعربية ولا بالفارسية ، فإذا هو بالشمس بيضاء نقية ، حتى إذا صلى بنا سمعنا لها حين انقضت خريرا كخرير المنشار .

 

زماني كه اميرالمؤمنين عليه السلام به نهروان مي رفت در مسير راه به سرزمين بابِل رسيد ، با اين كه وقت نماز عصر فرا رسيده بود توقّف ننموده و به راه خويش ادامه داد، از آن سرزمين خارج نشده بود كه خورشيد غروب كرد . مردم پياده شدند وشروع كردند به نماز خواندن ، تنها مالك اشتر نمازش را نخواند وگفت : تا اميرالمؤمنين نمازش را نخوانَد من هم نمي خوانم .

 

پس از خارج شدن از سرزمين بابِل علي عليه السلام پياده شد وخطاب به مالك فرمود : « اي مالك ، اين سرزمين شوره زار است ونماز خواندن در آن جايز نيست ، هركس نمازش را در آن خوانده اعاده كند. »

 

امام باقر عليه السلام مي فرمايد : حضرت رو به قبله نموده سه جمله بر زبانشان جاري شد ، جمله هايي كه نه عربي بود ونه فارسي ، با پايان يافتن آن جمله ها خورشيد سفيد و درخشان بازگشت . حضرت اقامه نماز فرمود ، با پايان يافتن نماز صدايي مانند صداي برش چوب به وسيله ارّه به گوش مي رسيد.

 

الشيخ الطوسي ، أبو جعفر محمد بن الحسن بن علي بن الحسن ا ، ( وفات : . 46 ) ، الأمالي، ج2 ،ص 671 ، ح 22 .،رقم : 1415، ناشر : دار الثقافة للطباعة والنشر والتوزيع – قم ،تحقيق : قسم الدراسات الإسلامية – مؤسسة البعثة ، سال چاپ : 1414.

 

مبحث دوم : بررسي حديث رّد الشمس در منابع اهل سنت

 

احاديثي كه در منابع اهل سنت در باره بازگشت خورشيد در زمان پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم از آن سخن به ميان آمده است دو دسته‌اند:

 

الف : دسته اول احاديثي هستند كه تنها به اصل ماجرا پرداخته و در آن از جزئيات بازگشت خورشيد و علت آن سخني به ميان نيامده است .

 

دسته دوّم رواياتي است كه به نقل جزئيّات جريان و از علّت تأخير نماز امام علي عليه السلام از وقت آن ، سخن به ميان آمده است ، كه در اين قسمت به بررسي سندي و تحليل تطبيقي اين دسته از روايات مي‌پردازيم .

گفتار اول : بررسي روايات دسته اول

 

احمد طبراني نقل مي كند :

 

حدثنا علي بن سعيد قال نا أحمد بن عبد الرحمن بن المفضل الحراني قال نا الوليد بن عبد الواحد التميمي قال نا معقل بن عبيد الله عن أبي الزبير عن جابر ان رسول الله امر الشمس فتأخرت ساعة من نهار لم يرو هذا الحديث عن معقل إلا الوليد تفرد به أحمد بن عبد الرحمن ولم يروه عن أبي الزبير إلا معقل .

 

پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم به خورشيد فرمان داد تا مدّتي با تأخير غروب كند ، اين روايت را از معقل كسي نقل نكرده به جز وليد.

 

الطبراني ، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم ( متوفاي360هـ ) ، المعجم الأوسط ، ج 4 ، ص 224، ح 4039 تحقيق : طارق بن عوض الله بن محمد ،‏عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني ، ناشر: دار الحرمين – القاهرة – 1415هـ .

 

ابن حجر مي گويد :

 

وإسناده حسن .

 

اسناد اين حديث « حسن » است .

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل ( الوفاة: 852 )، فتح الباري شرح صحيح البخاري ، ج 6 ص 221، دار النشر : دار المعرفة – بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب

 

زيي الدين عراقي مي گويد :

 

وروى الطبراني في معجمه الأوسط بإسناد حسن عن جابر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أمر الشمس فتأخرت ساعة من نهار .

 

طبراني بسند حسن از جابر نقل كرده است كه پيامبر اكرم به خورشيد فرمان داد تا باز گردد.

 

طرح التثريب في شرح التقريب ج 7 ص 238 ، اسم المؤلف: زين الدين أبو الفضل عبد الرحيم بن الحسيني العراقي الوفاة: 806هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – 2000م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد القادر محمد علي

 

ابوالحسن بن ابي بكر مي گويد :

 

رواه الطبراني في الأوسط وإسناده حسن

 

أبو الحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 8 ، ص 296، ناشر : دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي – القاهرة ، بيروت – 1407هـ

 

سيوطي مي گويد :

 

وأخرج الطبراني بسند حسن عن جابر أن النبي صلى الله عليه وسلم أمر الشمس فتأخرت ساعة من نهار .

 

الخصائص الكبرى ج 2 ص 137 ، اسم المؤلف: أبو الفضل جلال الدين عبد الرحمن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – 1405هـ – 1985م.

 

سيوطي براي صحت اين حديث شاهدي از قول شافعي آورده است .

 

ومما يشهد بصحة ذلك قول الإمام الشافعي رضي الله عنه وغيره ما أوتي نبي معجزة إلا أوتي نبينا نظيرها أو أبلغ منها وقد صح أن الشمس حبست على يوشع ليالي قاتل الجبارين فلا بد أن يكون لنبينا نظير ذلك فكانت هذه القصة نظير تلك والله أعلم .

 

آنچه كه بر صحت بازگشت خورشيد دلالت دارد سخن شافعي و غير او است كه گفته اند: به هيچ پيامبري معجزه اي داده نشد مگر آنكه مانند آن و يا مهمتر از آن به رسول اسلام داده شده است، چون در اخبار صحيح آمده است كه خورشيد در دوران مبارزه يوشع با ستمگران محبوس شد پس براي پيامبر اسلام هم بايد مانند آن باشد كه اتفاقا بوده است.

 

جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر ( الوفاة: 911 هـ ) ، اللآلىء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة ، ج 1 ص 312 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – 1417 هـ – 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة .

 

بنابراين سند اين روايت هيچ مشكلي ندارد.

 

فخررازي نيز رد الشمس را بر اي امام علي عليه السلام پذيرفته و در اين باره مي نويسد :

 

وأما سليمان فإن الله تعالى رد له الشمس مرة ،وفعل ذلك أيضاً للرسول حين نام ورأسه في حجر علي فانتبه وقد غربت الشمس ، فردها حتى صلى ، وردها مرة أخرى لعلي فصلى العصر في وقته.

 

براى حضرت سليمان عليه السّلام يكبار ردّ الشمس اتفاق افتاد. و براى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله هم ردّ الشمس واقع شد و اين در حالى بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سر در دامان على عليه السّلام گذاشته و به خواب رفته بود، اما هنگامى از خواب برخاست آفتاب غروب كرده بود؛ به دعاى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله خورشيد بازگشت، تا على عليه السّلام نمازش را بجاى آورد .

 

الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ) ، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج 32 ص 118، ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ – 2000م

گفتار دوم : بررسي روايات دسته دوم

 

دسته دوّم رواياتي هستند كه در آن ها از جزئيات و علّت بازگشت خورشيد سخن گفته شده است كه در اين جا به برخي از آن اشاره مي كنيم :

 

بيشترين احاديث در اين زمينه از اسماء بنت عميس نقل شده و در منابع فريقين آمده است.

روايت اول :

 

طحاوي در شرح مشكل الآثار مي‌نويسد:

 

حدثنا عَلِيُّ بن عبد الرحمن بن مُحَمَّدِ بن الْمُغِيرَةِ قال حدثنا أَحْمَدُ بن صَالِحٍ قال حدثنا ابن أبي فُدَيْكٍ قال حدثني محمد بن مُوسَى عن عَوْنِ بن مُحَمَّدٍ عن أُمِّهِ أُمِّ جَعْفَرٍ عن أَسْمَاءَ ابْنَةِ عُمَيْسٍ أَنَّ النبي صلى الظُّهْرَ بِالصَّهْبَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ عَلِيًّا عليه السلام في حَاجَةٍ فَرَجَعَ وقد صلى النبي الْعَصْرَ فَوَضَعَ النبي رَأْسَهُ في حِجْرِ عَلِيٍّ فلم يُحَرِّكْهُ حتى غَابَتْ الشَّمْسُ فقال النبي اللَّهُمَّ إنَّ عَبْدَك عَلِيًّا احْتَبَسَ بِنَفْسِهِ على نَبِيِّك فَرُدَّ عليه شَرْقَهَا قالت أَسْمَاءُ فَطَلَعَتْ الشَّمْسُ حتى وَقَعَتْ على الْجِبَالِ وَعَلَى الأَرْضِ ثُمَّ قام عَلِيٌّ فَتَوَضَّأَ وَصَلَّى الْعَصْرَ ثُمَّ غَابَتْ وَذَلِكَ في الصَّهْبَاءِ في غَزْوَةِ خَيْبَرَ .

 

رسول خدا صلي الله عليه و آله نماز ظهر را در صهباء خواند سپس علي را براي انجام مأموريتي به جايي فرستاد ، وقتي كه علي برگشت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نماز عصر را خوانده بود ، حضرت سر بر دامنِ علي گذاشت و به خواب رفت ، علي نيز بدون حركت و آرام ماند تا حضرت بيدار نشود ، اين وضيعت ادامه يافت تا اين كه خورشيد غروب كرد ، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم از خواب بيدار شد ، وقتي وضع را آن گونه مشاهده فرمود دست به دعا برداشته چنين گفت : خدايا ، بنده تو علي خود را به خاطر پيامبرت اينگونه نگه داشته است ، روشنايي خورشيد را براي وي برگردان .

 

اسماء مي گويد : خورشيد ديگر بار تابش خويش را آغاز كرد ، زمين وكوه ها را روشن ساخت ، علي از جاي خويش برخاست وضو گرفت ونماز عصر را به جاي آورد ، پس از پايان يافتن نمازِ علي ، خورشيد بار ديگر غروب كرد ، اين حادثه در سرزمين صهباء و در غزوه خيبر اتّفاق افتاد .

 

 

الطحاوي ، أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاي321هـ) ، شرح مشكل الآثار ، ج3 ، ص 94 ، رقم : 92، تحقيق شعيب الأرنؤوط ، ناشر : مؤسسة الرسالة – لبنان/ بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1408هـ – 1987م؛

 

الطبراني ، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم ( الوفاة: 360 ) ، المعجم الكبير ، ج 24 ص 144، رقم 382، دار النشر : مكتبة الزهراء – الموصل – 1404 – 1983 ، الطبعة : الثانية ،تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد .

 

هيثمي بعد از نقل دو روايت از طبراني،‌ در باره اين روايت مي‌گويد:

 

رواه كله الطبراني بأسانيد ورجال أحدها رجال الصحيح .

 

همه اين روايات را طبراني نقل كرده است، و راويان يكي از آن‌ها ، راويان صحيح بخاري هستند.

 

الهيثمي ، أبو الحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 8 ، ص297 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي – القاهرة ، بيروت – 1407هـ .

بررسي سند روايت :

 

در ذيل نام راوياني را مشاهده مي كنيد كه همگي با وصف صدوق «راستگو» و مورد اعتماد «ثقه» معرفي شده اند.

علي بن عبد الرحمن:

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

علي بن عبد الرحمن بن محمد بن المغيرة المخزومي … وكان أصله من الكوفة صدوق

 

تقريب التهذيب ج 1 ص 4758 ، رقم : 4765.

محمد بن المغيرة:

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

محمد بن المغيرة بن إسماعيل بن أيوب المخزومي صدوق

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ، ص 508، رقم : 6316، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986 م

أَحْمَدُ بن صَالِحٍ:

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

أحمد بن صالح المصري أبو جعفر بن الطبري ثقة حافظ من العاشرة

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ، ص 80، رقم : 48، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986 .علي بن عابس.

محمد بن أبي فُدَيْكٍ:

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

محمد بن إسماعيل بن مسلم بن أبي فديك بالفاء مصغر الديلي مولاهم المدني أبو إسماعيل صدوق من صغار الثامنة مات سنة مائتين على الصحيح

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ص 468رقم : 5736: ، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986 .علي بن عابس.

محمد بن مُوسَى الْفِطْرِيُّ:

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

محمد بن موسى الفطري بكسر الفاء وسكون الطاء المدني صدوق

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ص 509، رقم6335: ، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986 .علي بن عابس

عَوْنِ بن مُحَمَّدٍ:

 

حاكم نشابوري مي گويد :

 

وعون هذا هو ابن محمد بن عبيد الله بن أبي رافع هو وأبوه ثقتان.

 

النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ) ، المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ص 180 ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1411هـ – 1990م .

أُمِّ جَعْفَرٍ:

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

أم عون بنت محمد بن جعفر بن أبي طالب ويقال لها أم جعفر مقبولة من الثالثة

 

العسقلاني الشافعي ،أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (الوفاة: 852 )، تقريب التهذيب ، ج 1 ص 757 ،رقم : 8750، دار النشر : دار الرشيد – سوريا – 1406 – 1986 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عوامة دائرة المعرف النظامية – الهند ، ناشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت ، الطبعة : الثالثة ، 1406هـ – 1986م .

أَسْمَاءَ بنتِ عُمَيْس :

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

أسماء بنت عميس الخثعمية صحابية

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ، ص 743 ، رقم : 8531، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986 .علي بن عابس.

 

أسماء بنت عميس الخثعمية من المهاجرات الأول

 

شمس الدين ذهبي مي گويد :

 

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستةج1 ص 502، رقم : 6947،تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو – جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ – 1992م.

روايت دوم:

 

طبراني از اسماء بنت عميس روايت مي كند :

 

حدثنا الْحُسَيْنُ بن إِسْحَاقَ التُّسْتَرِيُّ ثنا عُثْمَانُ بن أبي شَيْبَةَ وَحَدَّثَنَا عُبَيْدُ بن سنام (غَنَّامٍ) ثنا أبو بَكْرِ بن أبي شَيْبَةَ قَالا ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُوسَى عن فُضَيْلِ بن مَرْزُوقٍ عن إبراهيم بن الْحَسَنِ عن فَاطِمَةَ بنتِ حُسَيْنٍ ، عن أَسْمَاءَ بنتِ عُمَيْسٍ قالت كان رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم يُوحَى إليه وَرَأْسُهُ في حِجْرِ عَلِيٍّ فلم يُصَلِّ الْعَصْرَ حتى غَرَبَتِ الشَّمْسُ فقال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم اللَّهُمَّ ان عَلِيًّا كان في طَاعَتِكَ وَطَاعَةِ رَسُولِكَ فَارْدُدْ عليه الشمس قالت أَسْمَاءُ فَرَأَيْتُهَا غَرَبَتْ وَرَأَيْتُهَا طَلَعَتْ بعد ( بعدما ) ما ( غربت واللفظ ) غربت واللفظ لِحَدِيثِ عُثْمَانَ .

 

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم سر بر دامن علي گذاشته و در حال دريافت وحي بود ، علي در وضعيتي قرار داشت كه نمي توانست نمازش را بخواند ، اين حالت به قدري ادامه يافت تا آنكه خورشيد غروب كرد و لذا نماز عصر وي قضا شد ، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم كه چنين ديد اينگونه دعا كرد : خدايا ، علي در راه فرمانبرداري از تو وپيامبرت بوده ، خورشيد را براي وي برگردان

 

اسماء مي‌گويد : خودم ديدم كه آفتاب غروب كرده بود ، وديدم كه پس از غروب بار ديگر طلوع كرد .

 

الطبراني ، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم ( الوفاة: 360 ) ، المعجم الكبير ، ج 24 ص 151، رقم 390، دار النشر : مكتبة الزهراء – الموصل – 1404 – 1983 ، الطبعة : الثانية ،تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد .

 

طحاوي نيز همين روايت را در شرح مشكل الآثار نقل كرده است:

 

حدثنا أبو أُمَيَّةَ قال حدثنا عُبَيْدُ اللهِ بن مُوسَى الْعَبْسِيُّ قال حدثنا الْفُضَيْلُ بن مَرْزُوقٍ عن إبْرَاهِيمَ بن الْحَسَنِ عن فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ عن أَسْمَاءَ ابْنَةِ عُمَيْسٍ قالت كان رسول اللهِ يُوحَى إلَيْهِ وَرَأْسُهُ في حِجْرِ عَلِيٍّ فلم يُصَلِّ الْعَصْرَ حتى غَرَبَتْ الشَّمْسُ فقال رسول اللهِ صَلَّيْت يا عَلِيُّ قال لاَ فقال رسول الله اللَّهُمَّ إنَّهُ كان في طَاعَتِك وَطَاعَةِ رَسُولِك فَارْدُدْ عليه الشَّمْسَ قالت أَسْمَاءُ فَرَأَيْتهَا غَرَبَتْ ثُمَّ رَأَيْتهَا طَلَعَتْ بَعْدَمَا غَرَبَتْ

 

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم سر بر دامن علي گذاشته و در حال دريافت وحي بود ، علي نمازش عصر را نخوانده بود و خورشيد غروب كرد، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم وقتي كه به حال خويش بازگشت پرسيد: آيا نماز خوانده اي؟ در پاسخ گفت: نه، رسول خدا اينگونه دعا كرد : خدايا ، علي در راه فرمانبرداري از تو وپيامبرت بوده ، خورشيد را براي وي برگردان اسماء مي‌گويد : خودم ديدم كه آفتاب غروب كرده بود ، وديدم كه پس از غروب بار ديگر طلوع كرد.

 

الطحاوي ، أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاي321هـ) ، شرح مشكل الآثار ، ج3 ، ص 92 ، رقم : 92، تحقيق شعيب الأرنؤوط ، ناشر : مؤسسة الرسالة – لبنان/ بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1408هـ – 1987م .

 

ابن حبان در باره سند اين حديث و حديث ديگري در باره رد الشمس مي گويد :

 

« هذان الحديثان ثابتان ورواتهما ثقات»

 

اين دو حديث ثابت وروات آنها مورد اعتماد هستند .

 

التميمي البستي ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفاي354 هـ) ، الثقات ، ج 1 ص 215 ، تحقيق السيد شرف الدين أحمد ، ناشر : دار الفكر ، الطبعة : الأولى ، 1395هـ – 1975م.

بررسي سند روايت :

الْحُسَيْنُ بن إِسْحَاقَ التُّسْتَرِيُّ

 

شمس الدين ذهبي مي گويد :

 

الحسين بن إسحاق التستري الدمشقي .محدث رحّال ثقة .

 

حسين بن اسحاق، محدثي كه بسيار سفر مي‌كرد و مورد اعتماد است .

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، ج 21 ص 157، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1407هـ – 1987م

عُثْمَانُ بن أبي شَيْبَةَ

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

عثمان بن محمد بن إبراهيم بن عثمان العبسي أبو الحسن بن أبي شيبة الكوفي ثقة حافظ شهير.

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ص 386، رقم: 4513

 

: ، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986 .علي بن عابس.

عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُوسَى

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

عبيد الله بن موسى بن باذام العبسي الكوفي أبو محمد ثقة.

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ص 375، رقم: 4345

 

: ، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986 .علي بن عابس.

فُضَيْلِ بن مَرْزُوقٍ

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

فضيل بن مرزوق الأغر بالمعجمة والراء الرقاشي الكوفي أبو عبد الرحمن صدوق

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ص 448 ، رقم 5437، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986

 

فضيل بن مرزوق الكوفي … ثقة.

 

شمس الدين ذهبي مي گويد :

 

الكاشف ج 2 ص 448 ، رقم: 4492

إبراهيم بن الْحَسَنِ

 

ابن حبان مي گويد :

 

إبراهيم بن حسن بن حسن بن علي بن أبي طالب أخو عبد الله بن حسن من أهل المدينة يروى عن أبيه وفاطمة بنت الحسين

 

التميمي البستي ، محمد بن حبان بن أحمد  المستدرك أبو حاتم (متوفاي354 هـ) ، الثقات ، ج 6 ص 3 ، رقم: 6467

 

، تحقيق السيد شرف الدين أحمد ، ناشر : دار الفكر ، الطبعة : الأولى ، 1395هـ – 1975م ؛

 

إبراهيم بن حسن

 

ابن حبان مي گويد :

 

إبراهيم بن حسن بن حسن بن على بن أبى طالب أخو عبد الله الهاشمي من سادات أهل المدينة وأجلة أهل البيت مات بالمدينة.

 

التميمي البستي ،محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم ،(الوفاة: 354 ) ، مشاهير علماء الأمصار ج 1 ص 127، رقم: ‌995 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – – 1959 ، تحقيق : م. فلايشهمر.

فَاطِمَةَ بنتِ حُسَيْنٍ

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

فاطمة بنت الحسين بن علي بن أبي طالب الهاشمية المدنية زوج الحسن بن الحسن بن علي ثقة

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ص 751 ، رقم: 8652 ، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986 .علي بن عابس.

أَسْمَاءَ بنتِ عُمَيْسٍ

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

أسماء بنت عميس الخثعمية صحابية

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ص 743 ،رقم 8531 ، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986 .علي بن عابس.

روايت سوم :

 

طبراني نقل مي كند :

 

حدثنا جَعْفَرُ بن أَحْمَدَ بن سِنَانٍ الْوَاسِطِيُّ ثنا على بن الْمُنْذِرِ ثنا محمد بن فُضَيْلٍ ثنا فُضَيْلُ بن مَرْزُوقٍ عن إبراهيم بن الْحَسَنِ عن فَاطِمَةَ بنتِ عَلِيٍّ عن أَسْمَاءَ بنتِ عُمَيْسٍ قالت كان رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم إذا نَزَلَ عليه الْوَحْيُ كَادَ يُغْشَى عليه فَأُنْزِلَ عليه يَوْمًا وهو في حِجْرِ عَلِيٍّ فقال له رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم صَلَّيْتَ الْعَصْرَ يا عَلِيُّ قال لا يا رَسُولَ اللَّهِ فَدَعَا اللَّهَ فَرَدَّ عليه الشَّمْسَ حتى صلى الْعَصْرَ قالت فَرَأَيْتُ الشَّمْسَ طَلَعَتْ بعد ما غَابَتْ حين رُدَّتْ حتى صلى الْعَصْرَ.

 

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم هرگاه وحي بر وي نازل مي شد بيهوش مي شد، روزي در حالي كه سرش بر دامن علي قرار داشت وحي نازل شد، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم وقتي كه به حال خويش بازگشت پرسيد: اي علي آيا نماز خوانده اي؟ در پاسخ گفت: نه، اي رسول خدا، آنحضرت از خدا تقاضا كرد تا خورشيد باز گردد و او نماز عصرش را بخواند. اسماء مي‌گويد: ديدم كه خورشيد با اآنكه غروب كرده بود دوباره طلوع كرد تا علي نماز بخواند.

 

لطبراني ، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم( الوفاة: 360 )، المعجم الكبير ج 24 ص 152، رقم : 391دار النشر : مكتبة الزهراء – الموصل – 1404 – 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي

4. بررسي سند حديث

جَعْفَرُ بن أَحْمَدَ بن سِنَانٍ الْوَاسِطِيُّ

 

شمس الدين ذهبي مي گويد :

 

جعفر بن أحمد بن سنان بن أسد الحافظ الثقة بن الحافظ أبي جعفر القطان الواسطي

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، تذكرة الحفاظ ، ج 2 ص 752، رقم : 754، ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت ، الطبعة : الأولى

 

سيوطي مي گويد :

 

جعفر بن أحمد بن سنان بن زيد الحافظ الثقة ابن الحافظ أبي جعفر القطان الواسطي

 

طبقات الحفاظ ج 1 ص 319، رقم : 725، السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ) ، طبقات الحفاظ ، ج 1 ، ص 497 ، ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1403هـ .

على بن الْمُنْذِرِ

 

ابن حبان مي گويد :

 

علي بن المنذر الطريقي بفتح المهملة وكسر الراء بعدها تحتانية ساكنة ثم قاف الكوفي صدوق

 

التميمي البستي ، محمد بن حبان بن أحمد المستدرك أبو حاتم (متوفاي354 هـ) ، الثقات ، ج 2 ، ص336 ، رقم : 14260 تحقيق السيد شرف الدين أحمد ، ناشر : دار الفكر ، الطبعة : الأولى ، 1395هـ – 1975م ؛

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

 

علي بن المنذر الطريقي ثقة صدوق قاله ابن نمير

 

لعسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ص 405، ص رقم : 4803، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986 .علي بن عابس

 

أبو حفص الواعظ ، عمر بن أحمد (الوفاة: 385 )، تاريخ أسماء الثقات ، تاريخ أسماء الثقات ج 1 ص 142،رقم : 772، دار النشر : الدار السلفية – الكويت – 1404 – 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : صبحي السامرائي.

 

شمس الدين ذهبي مي گويد :

 

علي بن المنذر الطريقي عن ابن عيينة والوليد بن مسلم وعنه الترمذي والنسائي وابن ماجة وابن صاعد وابن أبي حاتم قال النسائي: شيعيّ محض ثقة.

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة ، ج 2 ص 48.رقم : 3970 ، تحقيق محمد عوامة ، ناشر : دار القبلة للثقافة الإسلامية ، مؤسسة علو – جدة ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ – 1992م .

محمد بن فُضَيْلٍ

 

شمس الدين ذهبي مي گويد :

 

محمد بن فضيل بن غزوان بفتح المعجمة وسكون الزاي الضبي مولاهم أبو عبد الرحمن الكوفي صدوق عارف

 

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة ، ج 2 ص 502، رقم : 6227، تحقيق محمد عوامة ، ناشر : دار القبلة للثقافة الإسلامية ، مؤسسة علو – جدة ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ – 1992م .

فُضَيْلُ بن مَرْزُوقٍ

 

ابن حجر عسقلاني مي گويد :

فضيل بن مرزوق الأغر بالمعجمة والراء الرقاشي الكوفي أبو عبد الرحمن صدوق

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ص 448 ، رقم 5437، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 – 1986

إبراهيم بن الْحَسَنِ

 

ابوحاتم بن حبان مي گويد :

 

إبراهيم بن حسن بن حسن بن على بن أبى طالب أخو عبد الله الهاشمي من سادات أهل المدينة وجلة أهل البيت مات بالمدينة.

 

التميمي البستي ،محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم ،(الوفاة: 354 ) ، مشاهير علماء الأمصار ج 1 ص 127، رقم: ‌995 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – – 1959 ، تحقيق : م. فلايشهمر

فَاطِمَةَ بنتِ عَلِيٍّ

 

ابن حجر عسقلاني :

 

فاطمة بنت علي بن أبي طالب ثقة من الرابعة

 

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، تقريب التهذيب ، ج 1 ص 751 ، رقم : 8654 ، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد – سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406.

Loading

3 COMMENTS

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!