هنر مُلک داري در دوران فتنه

0

استراتژيست قديمي چيني “سن وو” که اثر گرانسنگش “هنر جنگيدن” پس از چند قرن در زمره مهم‌ترين آثار در حوزه مطالعات نظامي و استراتژيک قابل شناسايي است، عبارت قابل تاملي دارد، مي‌نويسد: “در مسائل نظامي، اين مطلب از اصول است که فرض را بر نيامدن دشمن نبايد گذاشت، بلکه بايد درباره سرعت مقابله با وي انديشه کرد. همچنين نبايد فکر کرد که دشمن حمله نمي‌کند، بلکه بايد درصدد شکست‌ناپذير کردن خود بود.”

 

هنر مُلک داري در دوران فتنه 

 

جامعه اسلامي ما امروز درگير تشتت و بحران ناخواسته است. تجربه فراز و نشيب‌ها، بن‌بست‌ها و بحران‌ها براي جامعه‌اي و قومي که به سان يک کاروان مسير تاريخ را سپري مي‌کند، بسيار طبيعي است.
   
ساحل‌نشينان بي‌حرکت و عاري از حيات و جان بالنده، مبتلاي اين فراز و فرودها نمي‌شوند چنانکه گورستان با گذر قرن‌ها و هزاره‌ها ثابت و متروکه مي‌ماند.


تاريخ چند هزار ساله اين سرزمين، تاريخ مبارزه، ميدان‌داري و افت و خيزهاي بزرگ بوده، کسب بزرگي و حفظ بزرگي بدون مبارزه و حضور در ميدان اساسا غيرممکن است. همواره عواملي از بيرون يا از درون، در کمين‌اند تا قوم نشسته بر بلندي را به زير آورند و خود مقام و موقعيت او را تصاحب کنند و جملگي دارايي فرهنگي و تمدني‌اش را بربايند.


آشوب و آشفتگي در هر قد و قواره‌ مهم نيست. مهم پيش‌بيني فراز و فرودهاي احتمالي، آمادگي براي مقابله و به سلامت خارج شدن از آن است.


استراتژيست قديمي چيني “سن وو” که اثر گرانسنگش “هنر جنگيدن” پس از چند قرن در زمره مهم‌ترين آثار در حوزه مطالعات نظامي و استراتژيک قابل شناسايي است، عبارت قابل تاملي دارد، مي‌نويسد: “در مسائل نظامي، اين مطلب از اصول است که فرض را بر نيامدن دشمن نبايد گذاشت، بلکه بايد درباره سرعت مقابله با وي انديشه کرد. همچنين نبايد فکر کرد که دشمن حمله نمي‌کند، بلکه بايد درصدد شکست‌ناپذير کردن خود بود.”


چنانکه اشاره کردم، عوامل مزاحم و خصومت‌ها گاه از بيرون جغرافياي خاکي يک هجوم مي‌آورد و گاه از درون جغرافياي خاکي. صرف‌نظر از اينکه مجراي ورود خصم از کدام يک از حوزه‌هاي “اقتصادي، سياسي، نظامي و حتي فرهنگي” باشد، به واقع، عوامل بحران‌ساز با استفاده از هر يک از اهرم‌هاي موجود در ميان مناسبات، گاه از درون و گاه از بيرون هجوم مي‌آورند.


به جز دو دسته عامل بيروني و دروني بحران‌ساز، عامل سومي هم قابل مطالعه است. اين عامل به زمينه‌ها و گاه نکات مغفول مانده‌اي برمي‌گردد که سايرين از آنها براي ضربه زدن استفاده مي‌کنند.


نزد مردان فرزانه، همه اين سه صورت کين‌ورزي و مداخل آنها قابل شناسايي و پيش‌بيني است. چنانکه، ديدبانان و طلايه‌داران سپاه، وظيفه اصلي‌شان شناسايي کمين‌گاه‌ها، عده و عُده خصم، منفذهاي ورود سپاهيان و بالاخره نحوه مبارزه و جنگ ميداني با آنهاست.


ملک‌داري به هر صورت و در هر وجهي اساسا در زمره عمليات نظامي شناسايي مي‌شود و شايد به عبارت سعدي شيراز، خود زندگي غير جنگيدن نيست. “زندگي جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو” تمامي شيوه‌ها، فرمول‌ها و استراتژي‌هاي جنگ ميداني در تمامي ساحات حيات اجتماعي و ملک‌‌داري مصداق پيدا مي‌کند، حتي در معاملات و بازرگاني نيز همين قاعده قابل شناسايي و اجرا است.


اگرچه هنگامه و وقت اين پرسش و پاسخ در شرايط امروز که جامعه مبتلاي تنش و تجاوز است نباشد، اما به عنوان يک معلم فرهنگي، روي پرسشگر خود را متوجه کساني مي‌کنم که وظيفه داشتند: کمين‌گاه‌ها را شناسايي کنند، راه‌هاي نفود را ببندند، جبهه خودي را مهياي سد کردن رخنه‌ها کنند و با سرعت براي مقابله به پا خيزند.


ملک‌داري تماما در جاه و جلال عزت و بلندنشيني خلاصه نمي‌شود. بخش مهم‌تر ملک‌داري در چهار موضوع سابق، آن هم در وسعت همه مناسبات سياسي، اقتصادي، نظامي، اجتماعي و فرهنگي، قابل شناسايي است.


بايد پرسيد: به راستي هر يک از متوليان امور پنج‌گانه که ارکان حکومت را شامل مي‌شوند براي موارد برشمرده بالا (شناسايي کمين‌گاه، انسداد معبرها، تجهيز و مهياسازي نيروهاي خودي و بالاخره مقابله سريع و به موقع) طي سال‌هاي گذشته چه کرده‌اند؟ مگر نه اينکه همه ابزار (امکانات مالي، تجهيزات نظامي، تجهيزات رسانه‌اي، اهرم‌هاي سياسي و…) جملگي در همين مسير قابل تعريف‌اند؟ و جملگي به سهم خود مکلف و در شرايط سخت ميزان توانايي، آمادگي و اقدام آنها قابل ارزيابي است؟


براي مثال شما، به عنوان خواننده و مخاطب محترم آيا سينما و ساير رسانه‌ها را حاضر در صحنه امروز ايران مي‌شناسيد؟
دانشگاه‌ها، اساتيد و دانشجويان حوزه مطالعات اجتماعي و جامعه‌شناسي را در کجا قرار مي‌دهيد؟
مگر تحصيل و گذران واحدهاي درسي و جملگي جلب مدارک براي قرار گرفتن در موقعيت‌هايي نيست که جامعه و سرزمين فرهنگي و خاکي را در مصونيت تام نگه دارد؟ اين موضوع به شما نمي‌نماياند که بخش بزرگي از اين همه سرمايه‌گزاري‌ها بي‌ثمر بوده است؟


جايگاه سازمان‌ها و وزارتخانه‌هاي بزرگي مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان تبليغات اسلامي و سايران را در کدام موقعيت مي‌شناسيد؟ در کارنامه آنها شناسايي چند کمين‌گاه، چند راه رخنه خصم و چند طرح براي مقابله و جبران خسارات قابل شناسايي است؟


در اين مجال قصد نقد حوزه عمل و نحوه حضور مديران سازمان‌ها و نهادي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در شرايط بحراني و قبل از آن را ندارم، تنها مي‌خواستم متذکر نکاتي شوم. مگر جز اين است که پيش از بروز وقايع خسارت‌بار و سيل بنيان‌کن امکان سد کردن رخنه‌ها وجود داشت؟ بخشي از رخنه‌ها ايرادات و نقدهايي است که قابل تأمل‌اند و خصم از آنها به عنوان اهرم فشار بهره مي‌برد. در ميان اين همه جاي گفت‌وگو از “نظريه‌پردازان” خالي است. آنان کجايند؟ شايد بهتر بود ابتدا مي‌گفتم آنان کيانند؟


منظور من از نظريه‌پردازان، همان استراتژيست‌ها هستند ورنه، شان اهل نظر اجل از اين گفت‌وگوهاست و نگارنده در مقام سخن گفتن از اهل نظر، جايگاه آنان، کارکرد نظر و نقش آفريني آنها در ارتقاء يک قوم به مدارج بالايي از سروري و آقايي در حوزه فکري و فرهنگي نيست. اين سخن بگذار تا وقت دگر!
طي چهارصد سال اخير، به تبع غلبه تاريخ غربي، “قدرت و حفظ قدرت” موضوع اصلي اقوام غربي و به تبع آنها ساکنان ساير سرزمين‌ها شد. در گذشته نيز قدرت و سلطنت از جايگاه ويژه خودش برخوردار بوده است.


غلبه عقل تکنيکي و کمي بر حيات انسان غربي و اصالت يافتن اين عقل مجال و ميدان را براي برنامه‌ريزي و مديريت براي کسب قدرت و حفظ آن فراهم آورد تا انسان غربي با تکيه بر اين عقل کمي، خود را دايرمدار فرض کند و براي تحقق بهشت زميني‌اش برنامه‌ريزي کند و با مدد همه اسباب و عوامل گام به گام مدارج را طي کند. حتي با شيوه و مباني ماکياولي که امروز آن شيوه بر جهان سياست غالب است. همين عقل کمي در غرب باعث انتظام همه امور و تربيت انسان غربي شد.


اگر چه اقوام غير غربي پا جاي پاي غرب گذاشتند و اميد تجربه قافله تمدن و نيل به آن را در سر پروراندند، ليکن با مسامحه از کنار همه آنچه که در حوزه نظري و فرهنگي موجب شده بود تا غرب تمدن تکنولوژيک را به تمامي حاصل آورد، گذشتند، آنها را کپي کردند و استفاده از اتومبيل و ساخت آسمان خراش را به مثابه غربي شدن و تجربه تمام مدرنيته فرض کردند. دست آخر هم براي خلاصي از دست سنت‌هاي مذهبي شرقي، نسخه‌هاي ديکته شده سازمان‌هاي جهاني را براي توسعه و تجربه توسعه‌يافتگي علاج درد بي‌درمان خود فرض کردند. نتيجه اين واقعه طي دويست ساله گذشته همين شده که در تمامي کشورهاي شرقي و غيرغربي ملاحظه مي‌کنيد؛ در يک کلام “بحران زدگي” در فکر و فرهنگ و تمدن.


نبايد از ياد برد که غرب، با پشت پا زدن به آسمان و تقدس زدايي از عالم و آدم، همه اساطير و دريافت‌هاي اساطيري، همه اديان و بينش و دريافت اسوه‌هاي ديني درباره عالم و آدم و مقصود و مأواي بشر را متعلق به عصر پيشينيان گذشته و دوران بي‌علمي و ابتدايي حيات آدمي بر زمين فرض کرد و همه دريافت سکولاريستي و ماترياليستي را مطمح نظر قرار داد. از همين رو، رجوع به گذشته و اسوه‌ها و دريافت‌هاي پيشين را صاحب توانايي و قدرت براي گذار از فراز و نشيب‌ها ندانست. از نظر غرب، آن همه مربوط به گذشته بودند، اشيايي براي موزه‌ها و اشخاصي براي درج در تاريخ و دفتر خاطرات عمومي بشر، از همين‌جا تاريخ جديد، (طي چهارصد سال اخير) با رويکرد جديد، علوم جديد و مقصد جديد و راه و روش جديد قابل شناسايي است.


از همين جاست که دو گروه مهم “نظريه پردازان استراتژيست‌ و قهرمانان نورس” جايگزين همه مواريث، همه اسوه‌ها و مقدسات گذشتگان شدند تا کار و بار بشر در عصر جديد به سامان برسد. بي ‌اين‌دو، کار و بار انسان غربي براي سير در عالم غربي به سامان درنمي‌آيد.


از اين منظر حيات سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي و حتي فرهنگي غربيان و غرب را بنگريد. صدها ايدئولوژي و ايدئولوگ در نقطه عطف‌هاي مهم پديد آمدند تا به حيات سياسي اجتماعي بشر غربي در مقاطع مختلف سر و سامان بدهند و از فروپاشي و ايستايي در امانش دارند.


صدها و هزارها نظريه پرداز و استراتژيست در حوزه‌هاي مختلف اقتصادي، سياسي و اجتماعي پديد آمدند و هر يک سهمي از حرکت‌هاي اجتماعي را نصيب خود ساختند و هزاران قهرمان، که جملگي ساخته و پرداخته دستگاه رؤياساز قهرمان پروري ورزش، سينما و… بودند، تا انسان غربي روي پا بماند و در انفعال و ايستايي نغلطد و تاريخ غربي فاعليت خود را از دست ندهد.


غرب به اين همه احتياج داشت. بي ‌اين‌همه نمي‌‌توانست برود. ماندگاري‌اش در گرو همه اين ابزار بود و البته، به نحو احسن نيز از اين همه استفاده کردند. از همين رو، سرمايه‌گزاري در اين ميدان ارزش داشت. ساکنان ساير سرزمين‌ها و ساير اقوام نيز، دانسته و ندانسته متأثر از قهرمانان و نظريه‌پردازان و ايدئولوگ‌هاي غربي بوده و هستند. کدام کشور را در جهان مي‌شناسيد که مبتلا به فوتبال، سينما و قهرمانانش نباشد. با اين تفاوت که قهرمانان اين ميادين در شرق، خنثي، بي‌اثر و گاه ضد حرکت‌اند و فاقد تأثير و نقش در حيات اجتماعي مردم. البته در بسياري اوقات کاتاليزور و مقوم مناسبات پست بشر نيز بوده‌اند.


کدام کشور را در جهان مي‌شناسيد که مبتلا به حزب و حزب‌بازي نباشد و متأسفانه در حالي که عموما متأثر از ايدئولوژي‌هاي قرن 17 و 18 ميلادي اروپا هستند؛ چه احزاب چپ و چه راست. البته اين همه براي غرب باعث تداوم حيات فرهنگي، سياسي و اجتماعي، اسطوره‌زدايي و تقدس‌زدايي از همه فرهنگ‌‌ها و تمدن‌ها، زمينه‌سازي براي اعمال قدرت غرب و سلطه‌جويي اساسي نظامي، تصاحب بازارها و فروش توليدات صنعتي تمدن مدرن، زمينه‌سازي بسط فرهنگ جهاني، اقتصاد جهاني، سياست جهاني و بالاخره حکومت جهاني شد.


اين همه در گروه انجام مسلسل مطالعات استراتژيک، نظريه‌پردازي، بسط استراتژي‌ها، برنامه‌ريزي، قهرمان‌سازي، مديريت و کنترل و در يک کلام ساده نظم و انتظام بود و اين يعني مدرنيته. در حالي که در نزد شرقيان مدرنيته در استفاده تکنيک و تکنولوژي و صنعت خلاصه مي‌شود. بي‌شک مدرنيزاسيون و استفاده از ماشين با تجربه مدرنيته تفاوت جدي دارد.


اميدوارم که خواننده محترم سخنان من را ناظر بر ستايش و تمجيد از غرب نپندارد. در عصر سوءتفاهم سخن گفتن ساده نيست و ما سخت مبتلاي سوءتفاهم هستيم.


مي‌خواستم براي بيان نقش نظريه‌پردازان و قهرمانان در حيات اجتماعي انسان غربي مثالي بياورم: اگر شما بخواهيد از سطح خيابان شهرتان آب لوله‌کشي يا گاز را به خانه‌اي در حاشيه خيابان يا کوچه‌اي در حاشيه خيابان برسانيد، کار ساده است، يک انشعاب ساده و انتقال آب يا گاز توسط يکي دو کارگر و کارشناس قضيه را مرتفع مي‌سازد. حال اگر خواستيد همين آب را به طبقه ششم آپارتماني در حاشيه خيابان برسانيد چطور؟ بي‌شک، بدون نصب پمپ آب در مسير لوله انشعابي آب به ساکن طبقه ششم نمي‌رسد.


مساله را بزرگ کنيد، انتقال آب يک رود به شهري دوردست، صدها کيلومتر دورتر چطور؟ با کوه‌ها و تپه‌ها چه مي‌کنيد؟ بدون محاسبه دقيق، بدون پيش‌بيني درست تعداد پمپ‌ خانه‌هاي بين راه و ساير امکانات اين امر به سامان در مي‌آيد؟


گذار يک قوم از فراز و فرود جاده تاريخ و انتقال در امنيت و سلامت و به شرط حفظ همه کيفيت و کميت فرهنگي و مادي کمتر از انتقال آب يا گاز به شهري دوردست نيست؟ چه ميزان سرمايه‌گذاري درباره موانع و عوامل تهديد کننده سر راه، تقويت کننده‌ها و … لازم است.


بي‌گمان در تغيير شرايط مسير، جنس و نوع همه ادوات و ابزار موتورخانه‌ها، مراقب‌ها و … تفاوت مي‌کنند. انتقال همه مواريث فرهنگي، سرمايه‌هاي مادي، نسل‌هايي که پي در پي مي‌آيند به آينده‌اي دور و با طي سال‌ها با اتکا به روش‌ها، آموزه‌ها، و استراتژي‌هاي ثابت ممکن نيست.


ورود با شرايطي که مشي در آن را پذيرا شده‌ايم و مواجهه با هر يک از موضوعات سياسي، اجتماعي، اقتصادي در گرو نظريه‌پردازي است. چنانکه جملگي نيازمند استراتژي‌اند.


سال‌هاست که ملک‌داري را در کسب درآمد و هزينه درآمدها تعريف کرده‌ايم و به کارگيري مجموعه‌اي از تاکتيک‌ها که در قالب برنامه‌هايي کوتاه مدت توسط مديران دستگاه‌هاي مختلف به کار گرفته مي‌شوند. مديراني که عموما با جهت‌گيري حزبي و سياسي در کار وارد مي‌شوند، در اندک زماني و به دليل همان جهت‌گيري‌ها جاي خود را به مديران جديد مي‌دهند. درآمدها هزينه مي‌شوند و سال‌ها سپري مي شود آن زمان که جامعه مواجه با مسئله‌اي بزرگ و در عرصه‌اي مهم مي‌شود، با روش‌هايي ثابت و تقريبا بدون کارايي سعي در رفع معضل مي‌کنيم؟


گاهي با نگاه ابزاري، شأن هر يک از مناسبات و مناصب را نازل مي‌سازيم، شرايط و مقتضيات مسئوليت‌ها را ملاحظه نمي‌کنيم و پست‌هاي مديريتي را به رغم تخصصي و حرفه‌اي بودن به افراد غيرمتخصص، غير حرفه‌اي و تجربه نياموخته مي‌سپاريم و شرط هم‌گرايي سياسي و حزبي با خود را براي احراز شرايط تصدي پست‌ها کافي مي‌شناسيم. همواره اميد مي‌ورزيم اين اشخاص در ميدان عمل آزموده شوند و کارايي لازم براي تصدي امور را از آن خود سازند. اگر هزينه گزافي که در اين وضع بر کشور و مردم تحميل مي‌شود، خساراتي که به بار مي‌آيد و ساير تبعاتش را که چونان امواج به همه جا سرايت مي‌کند، محاسبه کنيم درمي‌يابيم که بدترين شيوه قابل نقد در حوزه مديريتي را اتخاذ کرده‌ايم.


به اين مي‌ماند که ما جواني فن نياموخته و مبتدي را به اميد فائق آمدن بر کشتي‌گيري حرفه‌اي روانه ميدان و تشک کشتي کنيم و آنگاه در گير و دار مبارزه، وقتي که آن بيچاره چون گنجشکي در ميان پنجه‌هاي رقيب گرفتار آمده بخواهيم از حاشيه او را به انجام فني و بدلي وادار کنيم. نتيجه معلوم است.


1. کدام يک از مديران صاحب مطالعات استراتژيک‌اند؟ آيا اين علم اساسا در ميان ما جايگاهي دارد؟
2. در کدام يک از حوزه‌ها و مناسبات و معاملات امکان تربيت و پرورش مديران قابل را (مطابق استراتژي‌هاي کلان و مقبول نظام اسلامي) فراهم آورده‌ايم. آيا اساسا در ميان ما، چنين مراکزي وجود دارد؟
3. آيا ميزان خسارت حاصل از تغيير دائمي استراتژي‌ها و خطاهاي استراتژيک‌ مديران يک شبه و يک روزه را محاسبه کرده‌ايم؟
4. آيا غير از اين است که تزريق پول بر بدنه مناسبات مختلف (خارج از برنامه‌هاي استراتژيک مدون) به مثابه تزريق کورتون براي فروکش کردن موقتي بحران‌ها و التهاب‌ها است؟
5. هيچ انديشيده‌ايم چرا هر يک از مديران ارشد کشور براي خود اين اختيار را فراهم مي‌بينند که در وقت تصدي پست به راحتي فاصله ميان صفر تا صد را طي کنند و هيچ مانعي را هم فراروي خود نبينند. چقدر فاصله ميان خط مشي دولت‌هاي طالب اصلاحات و مبتني بر خط مشي کاملا غربي و دولت بنيادگرا مي‌بينيد؟ وجود کدام خلأ در نظام، چنين مجالي را فراهم آورده است؟ مگر غير از اين است که حداقل بخشي از بحران‌هاي کنوني فرزند همين ماجرا هستند؟


از جايگاه مغفول نظريه‌پردازان در حوزه ملک‌داري مي‌گفتم. هر کس از بيرون و البته با شيفتگي نسبت به غرب و حکمرانانش را مي‌نگرد، گمان مي‌برد که اين هنرپيشه‌ها و گاوچران‌ها و نوازندگان منتخب احزاب‌اند که کارگردان اصلي حکومت‌اند و دموکراسي و ليبراليته جريان جاري و پذيرفته نظام‌هاي جوياي قدرت است. اين رهزني و چشم‌بندي شرقيان را مي‌فريبد و از اينجا، هرج و مرج را روزي ماه‌ها و سال‌هاي حيات سياسي و اجتماعي کشورهاي خود مي‌سازند.


اين ساده‌دلان حتي قادر به شناسايي اوليه مراکز مهمي چون اعضاي بيلدربرگ، کميسيون سه جانبه و شوراي روابط خارجي که جملگي لايه به لايه اهرم‌هاي قدرت را در اختيار داشته و احزاب را هدايت مي‌کنند، بلکه متوجه نظريه‌سازان آشکاري چون فوکوياما، هانتينگتون، برژنسکي و ديگران هم نمي‌شوند که حسب شرايط مستحدثه و در وقت بروز بحران‌ها مبتني بر خط مشي اصلي و ثابت، استراتژي‌ها و تاکتيک‌هايي را پيشنهاد مي‌کنند تا مديران و رؤساي رسمي و دولتي آن همه را معمول دارند و کشتي نظام غربي را به سلامت از فراز و فرودها عبور دهند.


در همين مسير، جمله اهرم‌هاي اقتصادي، ابزار رسانه‌اي و غوغاسالاران مطبوعاتي نيز زمينه را براي ايجاد وحدت رويه در کشور، مقابله با خطرات، پذيرش تاکتيک‌ها و… فراهم مي‌آورند. در تمامي لايه‌ها، قدرت واحد، مرکز تصميم‌گيري واحد و هدف واحد نمودار است. اين همه، مجال تداوم حيات سياسي، اجتماعي غرب و سلطه‌جويي‌اش را فراهم آورده‌اند.


کدام نماينده در پارلمان آمريکا و اروپا مي‌تواند بنيادهاي اصلي نظري و خط مشي کلان و قله‌هاي تصميم‌گيري را در هم شکسته و از آن بگذرد؟ آنها حتي با گماردن گاردها و محافظاني در جناحين چپ و راست چون “يهوديان ضد صهيونيست”، امثال چامسکي و فيلم‌سازاني چون مايکل مور و… همه را مي‌فريبند. حريف و مخالف را وادار به افشاي مکنونات قلبي و رازهاي خود مي‌سازند، خط مشي ويژه‌اي را القا مي‌کنند، تا هيچ خطري نظام استکباري را تهديد نکند.


در نقاط عطف‌هاي مهم، از مسير بلندي که قومي آن را مي‌پيمايد، نظريه‌پردزان با هوشياري خلأ تئوريک را پر مي‌کنند. بخش مهمي از آسيب‌ها و بحران‌ها در کشورهاي شرقي و اسلامي محصول خلأ تئوريک است. دشمن با سوءاستفاده از اين نقاط خالي، نظريه‌اي مي‌سازد و توسط اشخاصي که خود آنها را پرورده، شهرت داده، حمايت کرده و به قول عوام درآب و نمک خوابانده در دامان مردم مي‌اندازد. مأموران گمارده شده و جوانان بي‌خبر و ساده دل نيز به پرورش آن طفل مشغول مي‌آيند تا در سايه آن، بحران همه ارکان را چون موريانه از درون بپوساند.


نظريه‌ها و تئوري‌ها، نقش همان پمپ‌هاي بين راه سلسله‌اي از لوله‌هاي انتقال آب را ايفاد مي‌کنند. منبع ثابت، محتواي لوله‌ها ثابت، مسير مشخص و مقصد نيز معلوم است. پمپ‌ها با جبران ضعف‌ها، رکود و بحران‌ها، گذر آب را تسهيل مي‌سازند.


از سال 1368 به اين طرف ما از خلأ تئوريک در کشور رنج برده‌ايم. متأسفانه، در برخي مقاطع، مديران سياسي ارشد به غلط خود نقش نظريه‌پرداز، استراتژيست، مدير اجرايي دولت ناظر، تقسيم کننده اعتبارات و حتي تعيين کننده مديران جزئي استاني و شهرستاني و توبيخ کننده مديران رده چهارم و پنجم را هم عهده‌دار شده‌اند. در حالي که تا قبل از تصدي پست مهم رياستي دستگاه سياسي، جز در يکي يا دو مورد از موارد بالا صاحب پيشينه، مطالعه و تجربه کلان نبوده‌اند.


نکته جالب اينجاست که در کارنامه بسياري از مديران، نمره نقدپذيري همواره منفي بوده و هست. نقدي ساده آنان را بر مي‌آشوبد و منتقد را در دايره مطرودان و محکومان وارد مي‌سازد. همين وضع باعث شده تا هر يک از رؤسا در وقت تصدي امور، با طي سلسله مراتب همه مديران مياني، سازماني و حتي کارمندان جزء را نيز تعويض کند.


چه کسي مي‌تواند جابه‌‌جايي وحشتناک و حذف و تعديل کارشناسان و کمک کارشناسان را در هر يک از ادوار سابق ولاحق انکار کند؟
نکته جالب توجه اين است که در اين ميان ريگ‌هاي ثابت جوي يا همان مأموران آب زيرکاه و معاندان منکر دين و نظام‌اند که بي‌سر و صدا مي‌مانند، زيرآب همه را مي‌زنند، به مديران نوپا خط مي‌دهند و بر و بچه‌هاي صميمي انقلاب را هر از مدتي آواره کوي و برزن مي‌سازند تا مجموعه اجتماعي، فرهنگي و… بر مدار دلخواه عوامل پشت پرده و موذي بچرخد. اين تغييرات به همان نسبت که گريبان کارکنان سازمان‌ها را مي‌گيرد، باعث تغيير مصوبات، خط مشي‌ها و مقررات درون سازمان نيز مي‌شود.


تبعات اين همه تغيير را چه کسي جز مردم، جز نظام اسلامي، جز دين خداوند و امام زمان(ع) بايد بدهد؟ (قبلا درباره پيامدها و خسارات حاصل از تغيير نوشته‌ام و مطالعه مجدد آن را توصيه مي‌کنم) اگرچه مي‌دانم که اين يادداشت ره به دهي نمي‌برد و باعث اصلاح روش‌ها نمي‌شود، اما امر به معروف و نهي از منکر تکليف همه ما به ويژه اهل قلم است، اگرچه براي برخي ناخوشايند باشد.

 

ماهنامه موعود شماره 108

 

پي‌نوشت‌:
1. سن وو، آيين رزم (The art of war)، ترجمه سيد جواد حسيني، انتشارات هلال، مرکز پخش موعود.

اسماعيل شفيعي سروستاني

 

 

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!