بهاييت به روايت تاريخ

0

بهاييان باوجود تظاهربه صلح‎طلبي امروز خود، در طول سال‎هاي دور و نزديك از ضربه‎زدن به مسلمانان و جامعه تشيع هيچ‎گاه فروگذاري نكرده‎اند. به اين‎ ترتيب، دور از انتظار نيست اگر هماره به‎عنوان حساسيت‎برانگيزترين فرقه انحرافي در ايران ضرورت مقابله با آن احساس شده است.

 

بهاييت به روايت تاريخ

بهاييان باوجود تظاهربه صلح‎طلبي امروز خود، در طول سال‎هاي دور و نزديك از ضربه‎زدن به مسلمانان و جامعه تشيع هيچ‎گاه فروگذاري نكرده‎اند. به اين‎ ترتيب، دور از انتظار نيست اگر هماره به‎عنوان حساسيت‎برانگيزترين فرقه انحرافي در ايران ضرورت مقابله با آن احساس شده است.رهبران فرقه بهايي در سال‎هاي دور و نزديك بسيار كوشيده‎اند تا تصويري موجه از خود به نمايش بگذارند، براي اين منظور از وارونه كردن حقايق نيز ابايي نداشته‎اند، چراكه ادعاهاي بنيان‎گذاران بابيت و بهاييت آن‎چنان سست و واهي است كه هر ناظر بي‎طرفي با اندك توجه و تعمقي پي به پوچ بودن اين ادعاها خواهد برد و جالب آن‎كه كتاب‎هاي نگاشته شده توسط بانيان اين فرقه نيز مصالح فراواني براي اثبات واهي بودن اين ادعاها در خود دارند، آن‎گونه كه همواره رهبراني بابي امكان دسترسي به اين آثار را بسيار دشوار ساخته و يا محدود به نسخه‎هاي تحريف و درواقع اصلاح شده آن‎ها ساخته‎اند تا روي بي‎مايگي بنيان‎گذاران اين فرقه سرپوش بگذارند. طرفه آن‎كه حتي در دل اين جريان انحرافي كه از ادعاي محمدعلي باب آغاز شد، بهاييت نيز خود شاخه انحرافي و حرامي است كه با ترفندهاي بسيار ازليان كه امتداد واقعي بابيان محسوب مي‎شدند را از ميدان به‎در كرد؛ آن‎گونه كه دور از حقيقت نيست اگر بهاييت را فرزند حرامي پدر حرامي بدانيم كه خود زاده يك جريان انحرافي بوده است. جالب آن‎كه بهاييان نخستين بسيار كوشيدند كه تمامي نسخ كتاب «نقطه الكاف» كه نخستين تاريخ بابي است و توسط يكي از ياران نزديك باب نوشته شده را از ميان بردارند، تا لااقل بر تقلب در جانشيني باب و بسياري اتفاقات رخ داده در سال‎هاي نخستين ادعاي باب سرپوش بگذارند، اما تنها نسخه باقي‎مانده از اين كتاب به‎طور اتفاقي به‎دست كنت گوبينو كه آن زمان مشغول سير و سفر در ايران بود،‏‏ ‏افتاده و اين تلاش بهاييان ناكام ‎ماند.به هرحال بهاييان كه امروزه كارها، ادعاها و احكام رهبران نخستين خود را موجب سرافكندگي و مؤيد بي‎مايگي آن‎ها مي‎بينند بسيار كوشيده‎اند تا با قلب واقعيت، تصويري ديگرگونه از آن‎ها به نمايش بگذارند. اما بابيت و بهاييت از قدمت تاريخي چنداني برخوردار نيستند، همه رخ‎دادهاي مربوط به آن‎ها به دو سده گذشته برمي‎گردد كه فاصله چنداني با اين روزگار ندارند. كتاب‎ها و سندهاي بسياري وجود دارد كه به‎سادگي پرده از واقعيت اين جريان برمي‎دارد.كشمكش‎ها كه در سال‎هاي دور و نزديك ميان مسلمانان و بهاييان وجود داشته، گاه به درگيري‎هايي تند و خشن از سوي طرفين انجاميد كه اجتناب‎ناپذير مي‎نموده است، اما بهاييان همواره با مستمسك قرار دادن اقليت بودن خود با مظلوم‎نمايي سعي در فريب افكار عمومي داخلي و خارجي داشته‎اند. در اين روزگار نيز مقالات و كتب منتشر شده در نقد بهاييت گاه از لحن تند و پر از فحش و فضيحتي برخوردار بوده‎اند كه مستمسكي براي بهاييان بوده كه از يك سو مظلوم‎نمايي كرده و به‎عنوان اقليتي كه حقوقش در اين ديار رعايت نمي‎شود، قيافه حق به جانب به خود بگيرد و از سوي ديگر اين زبان تند و تيز و گاه توأم با دشنام نشريات و نويسندگان تندرو را دليلي براي رويكرد غيرعلمي و اثبات حقانيت خود قرار دهد.
مرگ باب و انشعاب در بابيت
علي‎محمد باب كه سال‎هاي پاياني عمر را در ماكو زنداني بود و از طريق نامه با ياران خود ارتباط داشت، ميرزا يحيي از اهالي نور را كه هنوز به بيست سالگي نرسيده بود به جانشيني خود برگزيد و به القابي همچون «صبح ازل» و يا «حضرت ثمره» مفتخر كرد. باب طي نامه‎اي كار كامل كردن كتاب «بيان» را نيز به او سپرد، مگر آن‎كه «من يظهره ا…» يا پيامبر جديد ظهور كند كه ناسخ بيان بود؛ پيامبري كه به گفته باب هزار سال بعد مي‎آمد. عدم تعادل رواني باب از همين‎جا پيداست، او جانشين خود را انتخاب و پس از دستور كامل كردن كتاب مقدسش! به او هشدار مي‎دهد كه در صورت ظهور پيامبري كه هزارسال بعد خواهد آمد! كار را متوقف كرده و به او بپيوندد.
در واقع همين توصيه احمقانه بعدها دستاويز ديگر فرصت‎طلبان شد تا ادعاي جديدي مطرح و بابيان را دو شقه كنند. يحيي صبح ازل يكي از هجده يار اصلي باب بود كه به حروف حي معروف بودند و ازقضا برادر بزرگ او ميرزا حسينعلي نوري (بها) نيز از اين جمله بود. صبح ازل در اين زمان كه بابيان تحت تعقيب حكومت بودند، در خفا مي‎زيست و سرپرستي امور جاري بابيان را به برادرش كه حكم معاونت او را داشت سپرده بود و در واقع بهاء بود كه ارتباط مستقيم با پيروان باب داشت و اغلب نيز كارها به خود او رجوع مي‎شد.
ميرزا حسينعلي نوري ابتدا همچون ديگر بابيان به اطاعت از برادرش گردن نهاده و او را به عنوان جانشين باب پذيرفت.
پس از سوء‎قصد به جان ناصرالدين‎شاه توسط بابيان كه حكومت بر بابيان بسيار سخت گرفت، صبح ازل از ايران گريخت و به عراق رفت و برادرش نيز دستگير و چهارماهي در زندان بود تا اين‎كه به وساطت سفير روس از زندان آزاد شد و او نيز در عراق به برادرش پيوست.
در عراق ده سالي را بابيان با آرامش نسبي زيستند تا اين‎كه ميرزاحسينعلي نوري سر به طغيان برداشته و ادعا كرد كه جانشين واقعي باب من هستم. اما سركردگان بابي ادعاي او را نپذيرفته و او را از بغداد راندند كه دو سالي را در لباس دراويش، آواره بود تا اين‎كه نامه‎اي به برادر نوشت و تقاضاي عفو كرد و صبح ازل نيز از گناه او گذشته و او را دوباره نزد خود فراخواند. در همين زمان، منشي خصوصي صبح ازل كه توسط باب برگزيده به او معرفي شده بود، ادعاي «من يظهر ا…» كرد، اما هرچه بزرگان بابي با او بحث كردند او بر ادعاي خود استوار ماند تا اين‎كه او را به قتل رسانده و در شط‎العرب در حالي‎كه سنگي به پايش بسته بودند، رها كردند.
در اين روزگار بر شمار بابيان عراق افزوده شده بود، با اعتراض روحانيان آن ديار و همچنين درخواست ناصرالدين‎شاه از دولت عثماني براي دور كردن بابيان از مرزهاي ايران، آن‎ها را به «ادرنه» كوچاندند. ميرزا حسين‎علي بهاء كه همچنان در فكر تصرف مقام برادر بود، در اين محل ادعاي خود را تكرار كرد و اين‎بار موفق شد شمار بسياري از بابيان را با خود همراه كند. دودستگي بابيان باعث ايجاد درگيري‎هايي خونين ميان آن‎ها شد تا آن‎جا كه عثماني تصميم گرفت آن‎ها را از يكديگر جدا كرده و به نقاط مختلفي تبعيد كند، در عين اين‎كه از هر گروه جاسوساني در گروه ديگر جاي داد كه از نزديك مراقب احوال آن‎ها بوده و فعاليت‎هايشان را به دولت عثماني گزارش دهند.
اين‎گونه بود كه ازليان را به جزيره قبرس و بهاييان را روانه بندري در فلسطين كردند.
اما بهاءا… در آستانه حركت طرح ترور و قتل تعدادي از بزرگان بابي كه جزو ياران ازل بودند را تدارك ديد؛ كاري كه ادامه آن را از بندر عكا نيز پي گرفت و ازلياني كه همراه آن‎ها به عكا فرستاده شده بودند را به‎طرز وحشيانه‎اي به‎قتل رساند. كتابي كه خواهر اين دو برادر درباره حقانيت ازل در جانشيني باب و ترور بزرگان بابي توسط افراد ميرزا حسينعلي بهاء نوشته، به‎خوبي گوياي آن است كه فرقه صلح و انسان‎دوستي چگونه در آغاز پايه‎هاي خود را با ترور و قتل عام وحشيانه دوستان و همكيشان اعضاي خود استوار كرده است.
رقابت ميان بابيان كه از آن پس به دو گروه ازليان (طرفداران صبح ازل) و بهاييان (طرفداران ميرزا حسينعلي بهاء) تقسيم مي‎شدند، باعث شد آن‎ها بسياري از حقايق را درباره يكديگر آشكار كنند كه جملگي‎ نشان از عمق فساد در ميان بابيان داشت.
سرانجام كار ازليان
با تبعيد ازليان به جزيره قبرس، ياران يحيي صبح ازل كه از شمار اندك‎تري برخوردار بودند، در موضع ضعف قرار گرفتند. به‎ويژه آن‎كه خود او طبعا مردي گوشه‎گير و چندان اهل فعاليت نبود.
تلاش‎هاي آن‎ها براي نزديكي به بريتانيا نيز حاصل چنداني نداشت، چراكه استعمارگران خيلي زود دانستند كه اميد چنداني به گسترش اين فرقه و استفاده از آن‎ها در راستاي اهداف خود نمي‎توانند داشته باشند.
پس از مرگ يحيي صبح ازل، يحيي دولت‎آبادي جاي او نشست كه پدرش از ازليان معروف بود و مدتي وظيفه انتقال كمك‎هاي مالي بابيان از ايران را به قبرس بر عهده داشت. اما او نيز تكاني در كار ازليان نتوانست به‎وجود آورد. امروز ازليان نفوس بسيار ناچيزي دارند و از فرقه‎هاي فراموش شده به حساب مي‎آيند.

بهاييان در فلسطين
اما برخلاف يحيي صبح ازل، برادرش ميرزا حسينعلي بهاء با وجود اين‎كه ادعاي بزرگ‎تر (پيامبري) را يدك مي‎كشيد، چهره‎اي فعال بود كه با سياسي‎كاري و برنامه‎ريزي نه‎تنها توانست بر شمار ياران خود بيفزايد، بلكه با نزديك شدن خود و جانشينانش به يهوديان مهاجر در فلسطين و همچنين همكاري با انگلستان، پايه‎هاي حكومت به اصطلاح مذهبي خود را در آن ديار محكم كرد. پيروان او كه بهاييان ناميده مي‎شوند، اگرچه خود را در ادامه فرقه بابيه به حساب مي‎آورند، اما از اساس آن را مذهبي جديد به شمار مي‎آورند كه پيامبري تازه به ارمغان آورده! هرچند كه ادعاي ميرزا حسينعلي در اواخر عمر آن‎قدر بالاگرفته بود كه خود را در مقام خدايي نيز نشاند.
پس از مرگ بهاء ميان دو پسر او (كه از مادر جدا بودند) نيز بر سر جانشيني منازعه درگرفت. خود بهاء، عباس افندي (غصن اكبر) را به جانشيني انتخاب و پس از او محمدعلي ميرزا (غضن اصغر) را شايسته اين مقام دانست. با وجود توطئه فراوان اين دو برادر عليه يكديگر، سرانجام اين عباس افندي (عبدالبهاء) بود كه توانست اكثريت قريب به اتفاق بهاييان را با خود همراه كند.
راهي كه ميرزاحسينعلي نوري آغاز كرد توسط فرزند و جانشين او عبدالبهاء (عباس افندي) ادامه يافت، خدمات او به استعمار انگليس تا آن‎جا بودكه پس از تأمين گندم مورد نياز نيروهاي بريتانيايي در زمان‎ قحطي لقب «سر» را از انگليسي‎ها دريافت كرد و همواره به آن مفتخر بود. در زمان او همكاري يهوديان شكل پررنگ‎تري به خود گرفت تا آن‎جا كه نه‎تنها در روي كارآمدن دولت اسراييلي در فلسطين و غصب زمين‎هاي مسلمانان، بهاييان سهمي را بر عهده داشتند، بلكه از ديگر سو به‎عنوان يكي از ابزارهاي صهيونيسم در لطمه زدن به اسلام در داخل ايران نيز همكاري‎هاي آشكاري را با ايشان به انجام رساندند.
شوقي افندي آخرين رهبر يا به تعبير خود آن‎ها «ولي امر» بهاييان به‎حساب مي‎آيد؛ در زمان او بود كه دولت اسراييل رسما آغاز به‎كار كرد و شوقي با حمايت صهيونيسم گام‎هايي جهت پررنگ شدن فرقه بهايي در ديگر كشورها برداشت، هرچند كه چندان نتيجه‎اي در بر نداشت. پس ازمرگ او از آن‎جا كه فرزندي نداشت، پيش‎بيني پيامبر بهاييان! كه قرار بود بيست‎وچهار ولي‎امر از پشت او بر بهاييان حكومت كنند، باطل از كار در آمده و انشعابي جدي در بهاييت شكل گرفت.
اما با اين حال، پررنگ‎ترين جريان بهايي بعد از او كه توسط همسرش روحيه ماكسول پايه‎گذاري شد، هرچند سر ميس ريمي آمريكايي نيز با ادعاي جانشيني شوقي توانست طيفي از بهاييان را با خود همراه كند كه امروزه به‎عنوان بهاييان ارتدوكس شناخته مي‎شوند.
اما روحيه ماكسول با تلاش و جلب نظر سران بهايي پس از شش سال توانست در سال 1962، بيت العدل سراسري بهاييان را برگزار كند تا رهبري بهاييان از اين پس توسط اعضاي B اين بيت‎العدل صورت گيرد. بهاييان توسط بيت‎العدل‎هايي كه هر پنج سال يك‎بار تشكيل و نه عضو به‎عنوان شوراي رهبري بهاييان دارند، هدايت مي‎شوند. سرانجام سخن اين‎كه با وجود بشارت رهبران بهايي كه روزي امر بهايي سراسر جهان را فرا خواهد گرفت، جمعيت بهاييان امروزه در جهان حتي با ادعاي غلوآميز آن‎ها نزديك به هفت‎ميليون ادعا شده كه با وجود تمام ادعاها و فعاليت‎هاي تبليغاتي آن‎ها رقمي ناچيز به حساب مي‎آيد

بهاييت، بدعتي در بابيت
اگرچه بهاييان به‎نوعي خود را بابي فرض كرده و علي‎محمد باب را نيز جزو رسولان فرقه خود به حساب مي‎آورند، ادعاي حسينعلي نوري (بهاء) يا همان «من يظهرا…» بر پيش‎بيني باب در آمدن پيامبري ديگر پس از او، استوار گشته است، پيامبري كه قرار بود پس از هزار سال ظهور كند، اما قدري عجله نشان داده و نزديك به نهصدونود و چند سال زودتر خودش را به ظهور رساند.
بر اين اساس بهاييت ديني محسوب مي‎شود كه اگرچه در ادامه بابيت بروز كرده، اما چون توسط پيامبري (؟!) تازه عرضه مي‎شود دين ديگري است.بر اين اساس بهاييت و بابيت نيز تفاوت‎هاي آشكاري در احكام به اصطلاح فقهي خود دارند، اگر باب فردي نامتعادل و پريشان احوال است كه مغلمه‎اي از تخيلات خود به همراه احكامي بر گرفته از ديگر اديان را به‎عنوان بابيت عرضه مي‎كند، حسينعلي بهاء فردي فرصت‎طلب است كه با فاصله گرفتن از احكام عجيب و غريب باب، مي‎كوشد چهره موجه‎اي به بهاييت ببخشد.
بنابراين بسياري از احكام ساده‎لوحانه باب را باطل كرده و احكامي تازه را به‎جاي آن مي‎‎نشاند. او رندانه با سهل‎گيري در احكام بهاييت و افزودن جنبه‎هاي اومانيستي به آن، جذابيت‎هايي را براي فريب ذهن‎هاي عامي مي‎آفريند، در واقع او علاوه‎بر كنار گذاشتن احكام غيرعقلاني بابيت، از جنبه‎هاي خداباورانه (اما به واقع انحرافي) بابيت نيز كاسته و جنبه‎هاي زميني و اومانيستي به آن مي‎افزايد. كاري كه توسط جانشينان او نيز با تعديل برخي از احكام خود حسينعلي نوري، پيگيري ‎شد.

 

فارس

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!