كوروش يا اسكندر.كدام ذوالقَرنَین است؟

24
zolgarnin.jpg

در احادیث اسلامی از مسجد ذوالقرنین نیز یاد شده است. مسجد و ساختمان بزرگی که درازای آن ۴۰۰ ذراع بوده، که در ساختمان آن از تخته‌های چوب و مس و الواح مسین استفاده شده است. درازاى هر تخته چوب ۲۲۴ ذراع و فاصله دو ديوار ۲۰۰ ذراع و بلندى ديوارها ۲۲ ذراع گفته شده است. و مجلسی به نقل از ثعلبی محل ساخت سد ذوالقرنین را “پايان شرقى سرزمين ترك‏” خوانده است.

 

 

 

كوروش يا اسكندر.كدام ذوالقَرنَین است؟

 

ذوالقَرنَین واژه‌ای است عربی به معنی دارنده دو شاخ، دو سده یا صاحب دویست سال. ذوالقرنین یکی از شخصیت‌های قرآن و کتاب مقدس است. بر اساس قرآن، ذوالقرنين، سه لشكر كشي مهم داشت نخست به غرب، سپس به شرق، و سرانجام منطقه اي كه در آن يك تنگه كوهستاني وجود داشت، او مرد مومن و موحد و مهرباني بود واز طريق عدل و داد منحرف نمي شد و به همين جهت مشمول لطف خدا بود، او يار نیكوكاران و دشمن ستمگران و ظالمان بود و به مال و ثروت دنيا علاقه اي نداشت، او هم به خدا ايمان داشت و هم به روز رستاخيز، او سازنده سدی بود، كه در آن به جاي آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شده است و هدف او از ساختن اين سد كمك به گروهي مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم ياجوج و ماجوج بوده است.

داستان ذوالقرنین در قرآن

داستان ذوالقرنین در قرآن در سوره کهف به این شرح آمده است:

و از تو در باره ذو القرنين مى‏پرسند. بگو: براى شما از او چيزى مى‏خوانم. (83) ما او را در زمين مكانت داديم و راه رسيدن به هر چيزى را به او نشان داديم. (84) او نيز راه را پى گرفت. (85) تا به غروبگاه خورشيد رسيد. ديد كه در چشمه‏اى گِل‏آلود و سياه غروب مى‏كند و در آنجا مردمى يافت. گفتيم: اى ذو القرنين، مى‏خواهى عقوبتشان كن و مى‏خواهى با آنها به نيكى رفتار كن. (86) گفت: اما هر كس كه ستم كند ما عقوبتش خواهيم كرد. آن گاه او را نزد پروردگارش مى‏برند تا او نيز به سختى عذابش كند. (87) و اما هر كس كه ايمان آورد و كارهاى شايسته كند، اجرى نيكو دارد. و در باره او فرمانهاى آسان خواهيم راند. (88) باز هم راه را پى گرفت. (89) تا به مكان برآمدن آفتاب رسيد. ديد بر قومى طلوع مى‏كند كه غير از پرتو آن برايشان هيچ پوششى قرار نداده‏ايم. (90) چنين بود. و ما بر احوال او احاطه داريم. (91) باز هم راه را پى گرفت. (92) تا به ميان دو كوه رسيد. در پس آن دو كوه مردمى را ديد كه گويى هيچ سخنى را نمى‏فهمند. (93) گفتند: اى ذو القرنين، يأجوج و مأجوج در زمين فساد مى‏كنند. مى‏خواهى خراجى بر خود مقرر كنيم تا تو ميان ما و آنها سدى برآورى؟ (94) گفت: آنچه پروردگار من مرا بدان توانايى داده است بهتر است. مرا به نيروى خويش مدد كنيد، تا ميان شما و آنها سدى برآورم. (95) براى من تكه‏هاى آهن بياوريد. چون ميان آن دو كوه انباشته شد، گفت: بدميد. تا آن آهن را بگداخت. و گفت: مس گداخته بياوريد تا بر آن ريزم. (96) نه توانستند از آن بالا روند و نه در آن سوراخ كنند. (97) گفت: اين رحمتى بود از جانب پروردگار من و چون وعده پروردگار من در رسد، آن را زير و زبر كند و وعده پروردگار من راست است. (98)

ذوالقرنین در احادیث اسلامی

در برخی احادیث اسلامی ذوالقرنین پیامبر و پادشاه شرق و غرب معرفی شده است. در کتاب نصایح چنین آمده است:

خداوند هيچ پيغمبرى را پادشاهى نداد به جز چهار تن(بعد از حضرت نوح): ذوالقرنين- كه نامش عياش بود- داود، سليمان و يوسف؛ ذوالقرنين بر شرق و غرب حكومت كرد…

همچنین در احادیث اسلامی از مسجد ذوالقرنین نیز یاد شده است. مسجد و ساختمان بزرگی که درازای آن ۴۰۰ ذراع بوده، که در ساختمان آن از تخته‌های چوب و مس و الواح مسین استفاده شده است. درازاى هر تخته چوب ۲۲۴ ذراع و فاصله دو ديوار ۲۰۰ ذراع و بلندى ديوارها ۲۲ ذراع گفته شده است. و مجلسی به نقل از ثعلبی محل ساخت سد ذوالقرنین را “پايان شرقى سرزمين ترك‏” خوانده است.

وجود داستان پیش از اسلام

تعدادی از مردم مکه و مدینه از این داستان خبر داشته‌اند که گفته شده است بیشتر اهل کتاب بودند، و این نکته از متن چند آیه با جمله «یسئلونک عن ذی القرنین» و «قلنا یا ذا القرنین» و «قالوا یا ذی القرنین» به خوبی مشخص می‌شود، این داستان از پیش از اسلام مطرح بوده ولی بسیاری از مردم به دلیل کسب آگاهی بیشتر یا برای امتحان پیامبر اسلام درباره آن از وی سوال کرده اند. (یهودیان چنین پرسشهایی را درباره ماجرای خضراصحاب کهف نیز پرسیده اند)

مشخصات ذوالقرنين

ذوالقرنين داراى مشخصاتی بود، از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره کرد:

* او شخصی با تاج یا کلاهی با دو شاخ است.
* خداوند اسباب پيروزي ها را در اختيار او قرار داد.
* او سـه لشگركشى مهم داشت : نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه اى كه در آنجا يك تنگه كوهستانى وجود داشته، و در هر يك از اين سفرها با اقوامى برخورد كرد.
* خداوند او را قدرتمند کرده بود و اختیار جان و مال انسانها و عذاب و پاداش به آنها را به او داده بود.
* او مرد مؤ من و موحد و مهربانى بود، و از طريق عدل و داد منحرف نمى شد، و به همين جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود.
* او يار نيكوكاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنيا علاقه اى نداشت .
* او هم به خدا ايمان داشت و هم به روز رستاخيز.
* او سـازنده سدى است كه در آن از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح ديگر در ساختمان آن نيز به كار رفته باشد تحت الشـعـاع ايـن فـلزات بـود) و هـدف او از سـاخـتـن ايـن سـد كـمـك بـه گـروهـى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم ياجوج و ماجوج بوده است.
* او از کسانی بوده که خداوند خیر دنیا وآخرت رابه او عطا کرد. خیر دنیادرسلطنت و قدرت واختیاری که به او عطا شده بود و خیر آخرت ، برای اینکه او به گسترش داد و اقامه حق و به صلح و بخشش و رفق و کرامت نفس و گستردن خیر و دفع شر درآدمیان عمل می‌کرد.
* چنین بر می‌آید که او به وحی و یا الهام و یا بدست پیغمبری از پیغمبران تایید می‌شد، و به او کمک می‌کرد.
* اما از قرآن چيزى كـه صريحا دلالت كند او پيامبر بـوده استفاده نمى شود هر چند تعبيراتى در قرآن هست كه اشعار به اين معنى دارد. از بـسيارى از روايات اسلامى كه از پيامبر و ائمه نقل شده نيز مى خوانيم: او پيامبر نبود بلكه بنده صالحى بود.
* به جماعتی ستمکار در باختر برخورد و آنان را عذاب نمود(به این مفهوم که با آنها جنگید و آنها را شکست داد).
* سدی که بر روی قوم یاجوج و ماجوج بنا کرده در غیر باختر و خاور آفتاب بوده، چون پس از آنکه به خاور آفتاب رسیده پیروی سببی کرده تا به میان دو کوه رسیده‌است، و از مشخصات سد او افزون بر اینکه گفتیم در خاور و باختر جهان نبوده این است که میان دو کوه ساخته شده، و این دو کوه را که چون دو دیوار بوده‌اند به گونه یک دیوار دنباله دار در آورده‌است. و در سدی که ساخته پاره‌های آهن و قطر يعنى (مس گدازشده)به کار رفته است.

گمانه زنیها در مورد کیستی ذوالقرنین

برخی از مفسران و تاریخ‌دانان از آن میان ابوالکلام آزاد متفکر هندوستانی در کتاب ذو القرنین یا کوروش کبیر و شماری از مفسرین معاصر مانند مودودی، علامه طباطبایی صاحب المیزان و مکارم شیرازی و سلطان حسین و نورعلی تابنده گنابادی حکایت از آن دارد که مشخصاتی که از این فرد در قران و تاریخ‌ها و داستان‌ها آمده‌است با منش تاریخی کوروش بزرگ همسویی دارد.

 

http://cactusjack.persiangig.com/image/dr.jpg

 

برخی دیگر او را همان اسکندر مقدونی دانسته‌اند، و برخی منابع دیگر ذوالقرنین را از ملوک یمن ذکر کرده‌اند.[۸]

* در کتاب روح المعانی چنین آمده‌است که ذوالقرنین، همان فریدون پسر اثفیان پسر جمشید پنجمین پادشاه پیشدادی ایران زمین بوده، و پادشاهی دادگر و فرمانبردار خدا بوده. از سوی دیگر در کتاب صور الاقالیم نوشته ابی زید بلخی آمده که او مؤید به وحی بوده و در عموم تواریخ آمده که او همه زمین را به تصرف در آورده میان فرزندانش بخش کرد، قسمتی را به ایرج داد و آن عراق و هند و حجاز بود، و همو او را صاحب تاج سلطنت کرد، قسمت دیگر زمین یعنی روم و دیار مصر و باختر را به پسر دیگرش سلم داد، و چین و ترک و شرق را به پسر سومش تور بخشید، و برای هر یک قانونی وضع کرد که با آن دستور براند، و این قوانین سه گانه را به زبان عربی سیاست نامیدند(؟!)، چون اصلش «سی ایسا» یعنی سه قانون بوده. و وجه تسمیه اش به ذوالقرنین «صاحب دو شاخ» می‌شود این باشد که او دو طرف جهان را مالک شد، و یا در درازای روزهای سلطنت خود مالک آن گردید، چون سلطنت او به طوری که در روضة الصفا آمده پانصدسال درازای کشید، و یا از این رو بوده که شجاعت و قهر او همه ملوک جهان را تحت الشعاع قرار داد. اشکال این گفتار این است که تاریخ بدان اعتراف ندارد.

* بعضی دیگر گفته‌اند: ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی است

 

http://cactusjack.persiangig.com/image/alexander%5B1%5D.jpg

 

که در زبانها نامی است، و سد اسکندر هم همانند یک مثلی شده، که همیشه بر سر زبانها هست. و بر این معنا روایاتی هم آمده، مانند روایتی که در قرب الاسناد از موسی بن جعفر (ع) نقل شده، و داستان عقبة بن عامر از فرستاده خدا، و داستان وهب بن منبه که هر دو در الدرالمنثور نقل شده. و بعضی از قدمای مفسرین از صحابه و تابعین، مانند معاذ بن جبل – به نقل گردهمایی البیان – و قتاده – به نقل الدرالمنثور نیز همین قول را اختیار کرده‌اند. و بوعلی سینا هم وقتی اسکندر مقدونی را وصف می‌کند او را به نام اسکندر ذوالقرنین می‌نامد، فخر رازی هم در برداشت بزرگ خود بر این دیدگاه پافشاری و پافشاری دارد. و خلاصه آنچه گفته این است که: قرآن دلالت می‌کند بر اینکه سلطنت این مرد تا اقصی نقاط باختر، و اقصای خاور و جهت شمال گسترش یافته، و این به راستی همان معموره آن روز زمین است، و همانند چنین پادشاهی باید نامش جاودانه در زمین بماند، اسکندر نیز در این ویژگی با کوروش می‌ماند چون او پس از مرگ پدرش همه ملوک روم و باختر را برچیده و بر همه آن سرزمینها چیره شد، و تا آنجا پیشروی کرد که دریای سبز و سپس مصر را هم بگرفت. آنگاه در مصر به بنای شهر اسکندریه پرداخت، پس وارد شام شد، و از آنجا به قصد سرکوبی بنی اسرائیل به طرف بیت المقدس رفت، و در قربانگاه (مذبح) آنجا قربانی کرد، پس متوجه جانب ارمینیه و باب الابواب گردید، عراقیها و قطبیها و بربر خاضعش شدند، و بر ایران مستولی گردید، و قصد هند و چین نموده با امتهای خیلی دور جنگ کرد، سپس به سوی خراسان بازگشت و شهرهای بسیاری ساخت، سپس به عراق بازگشته در شهر «زور» و یا رومیه مدائن از جهان برفت، و مدت سلطنتش دوازده سال بود. اشکالی که در این قول است این است که: «اولا اینکه گفت پادشاهی که بیشتر آبادیهای زمین را مالک شده باشد تنها اسکندر مقدونی است» قبول نداریم، زیرا چنین ادعائی در تاریخ مسلم نیست، زیرا تاریخ، پادشاهان دیگری را سراغ می‌دهد که ملکش اگر بیشتر از ملک مقدونی نبوده کمتر هم نبوده‌است. و دوم اوصافی که قرآن برای ذوالقرنین برشمرده تاریخ برای اسکندر مسلم نمی‌داند، و بلکه آنها را انکار می‌کند. برای نمونه قرآن کریم چنین می‌فرماید که «ذو القرنین مردی مؤ من به خدا و روز جزا بوده و خلاصه دین یکتاپرستی داشته در حالی که اسکندر بر پایه داستان یونانیان خداپرست نبوده‌است، همچنان که قربانی کردنش برای مشتری، خود گواه آن است. و نیز قرآن کریم فرموده ((ذو القرنین یکی از بندگان درستکار خدا بوده و به داد و رفق مدارا می‌کرده» و تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشته‌است. و سوم در هیچ یک از تواریخ آنان نیامده که اسکندر مقدونی سدی به نام سد یاجوج و ماجوج به آن اوصافی که قرآن ذکر فرموده ساخته باشد. و در کتاب «البدایة و النهایه» در باره ذوالقرنین گفته: اسحاق بن آدمی از سعید بن بشیر از قتاده نقل کرده که اسکندر همان ذوالقرنین است، و پدرش نخستین قیصر روم بوده، و از دودمان سام بن نوح بوده‌است. و ولی ذوالقرنین دوم اسکندر پسر فیلبس بوده‌است. (آنگاه نسب او را به عیص بن اسحاق بن ابراهیم می‌رساند و می‌گوید:) او مقدونی یونانی مصری بوده، و آن کسی بوده که شهر اسکندریه را ساخته، و تاریخ بنایش تاریخ رایج روم گشته، و از اسکندر ذوالقرنین به مدت بس طولانی متاخر بوده. و دومی نزدیک سیصد سال پیش از مسیح بوده، و ارسطاطالیس حکیم وزیرش بوده، و همان کسی بوده که دارا پسر دارا را کشته، و ملوک فارس را ذلیل، و سرزمینشان را لگدکوب نموده‌است. در دنباله کلامش می‌گوید: این مطالب را بدان جهت خاطرنشان کردیم که بیشتر مردم گمان کرده‌اند که این دو نام یک مسمی داشته، و ذوالقرنین و مقدونی یکی بوده، و همان که قرآن نام می‌برد همان کسی بوده که ارسطاطالیس وزارتش را داشته‌است، و از همین راه به خطاهای بسیاری دچار شده‌اند. آری اسکندر نخست، مردی مؤ من و درستکار و پادشاهی دادگر بوده و وزیرش خضر بوده‌است، که به طوری که پیشتر بازگو کردیم خود یکی از پیامبران بوده. و ولی دومی مردی مشرک و وزیرش مردی فیلسوف بوده، و میان دو عصر آنها نزدیک دو هزار سال فاصله بوده‌است، پس این کجا و آن کجا؟ نه بهم شبیهند، و نه با هم برابر، مگر کسی بسیار کودن باشد که میان این دو اشتباه کند. در این سخن به کلامی که پیشترها از فخر رازی نقل کردیم کنایه می‌زند دقت نماید سپس به کتاب او آنجا که سرگذشت ذوالقرنین را بازگو می‌کند مراجعه نماید، خواهد دید که این آقا هم خطائی که مرتکب شده کمتر از خطای فخر رازی نیست، برای اینکه در تاریخ اثری از پادشاهی دیده نمی‌شود که دو هزار سال پیش از مسیح بوده، و سیصد سال در زمین و در اقصی نقاط باختر تا اقصای خاور و جهت شمال سلطنت کرده باشد، و سدی ساخته باشد و مردی مؤ من درستکار و بلکه پیغمبر بوده و وزیرش خضر بوده باشد و در درخواست آب حیات به تاریکی رفته باشد، حال چه اینکه اسمش اسکندر باشد و یا غیر آن.اصلاً در دوره صدر اسلام هیچگونه اطلاعی از اسکندر در میان اعراب وجود نداشته‌است اسکندر شخصیتی است که در قرون بعد و پس از ترجمه متون لاتین به عربی وارد ادبیات عرب شده‌است.

* جمعی از تاریخدانان از قبیل اصمعی در «تاریخ عرب پیش از اسلام» و ابن هشام در کتاب «سیره» و «تیجان» و ابو ریحان بیرونی در «آثار الباقیه» و نشوان بن سعید در کتاب «شمس العلوم»و دیگران، گفته‌اند که ذوالقرنین یکی از شاهان حمیر بوده که در یمن سلطنت می‌کرده. آنگاه در نام او اختلاف کرده‌اند، یکی گفته: مصعب بن عبدالله بوده، و یکی گفته صعب بن ذی المرائد نخست تبابعه اش دانسته، و این همان کسی بوده که در محلی به نام بئر سبع به سود ابراهیم دستور کرد. یکی دیگر گفته: تبع الاقرن و اسمش حسان بوده. اصمعی گفته وی اسعد الکامل چهارمین تبایعه و فرزند حسان الاقرن، ملقب به ملکی کرب دوم بوده، و او فرزند ملک تبع نخست بوده‌است. بعضی هم گفته‌اند نامش «شمر یرعش» بوده‌است. البته در برخی از سروده‌های حمیریها و بعضی از شعرای جاهلیت نامی از ذوالقرنین به نام یکی از مفاخر برده شده. از آن میان در کتاب «البدایة و النهایة» نقل شده که ابن هشام این شعر اعشی را خوانده و انشاد کرده‌است: و الصعب ذوالقرنین اصبح ثاویابالجنوفی جدث اشم مقیماو در بحث روایتی پیشین گذشت که عثمان بن ابی الحاضر برای ابن عباس این سروده‌های را انشاد کرد: قد کان ذوالقرنین جدی بی گمان ملکا تدین له الملوک و تحشدو دو بیت دیگر که برگردان اش نیز گذشت. مقریزی در کتاب «الخطط» خود می‌گوید: بدان که پژوهش علمای اخبار به اینجا منتهی شده که ذوالقرنین که قرآن کریم نامش را برده و فرموده: «و یسالونک عن ذی القرنین…» مردی عرب بوده که در سروده‌های عرب نامش بسیار آمده‌است، و نام اصلی اش صعب بن ذی مرائد فرزند حارث رائش، فرزند همال ذی سدد، فرزند عاد ذی منح، فرزند عار ملطاط، فرزند سکسک، فرزند وائل، فرزند حمیر، فرزند سبا، فرزند یشجب، فرزند یعرب، فرزند قحطان، فرزند هود، فرزند رهگذر، فرزند شالح، فرزند أ رفخشد، فرزند سام، فرزند نوح بوده‌است. و او پادشاهی از شاهان حمیر است که همه از عرب عاربه بودند و عرب عرباء هم نامیده شده‌اند. و ذوالقرنین تبعی بوده صاحب تاج، و چون به سلطنت رسید نخست تجبر پیشه کرده و سرانجام برای خدا فروتنی کرده با خضر دوست شد. و کسی که گمان کرده ذوالقرنین همان اسکندر پسر فیلبس است اشتباه کرده، برای اینکه واژه «ذو» عربی است و ذوالقرنین از لقبهای عرب برای پادشاهان یمن است، و اسکندر لفظی است رومی و یونانی. ابو جعفر طبری گفته: خضر در روزهای فریدون پسر ضحاک بوده البته این دیدگاه عموم علمای اهل کتاب است، ولی بعضی گفته‌اند در روزهای موسی بن عمران، و بعضی دیگر گفته‌اند در سرآغاز لشکر ذوالقرنین بزرگ که در زمان ابراهیم خلیل () بوده قرار داشته‌است. و این خضر در سفرهایش با ذوالقرنین به چشمه حیات برخورده و از آن نوشیده‌است، و به ذوالقرنین اطلاع نداده. از همراهان ذوالقرنین نیز کسی خبردار نشد، برآیند اینکه تنها خضر جاودان شد، و او به باور علمای اهل کتاب همین الا ن نیز زنده‌است. ولی دیگران گفته‌اند: ذو القرنینی که در عهد ابراهیم () بوده همان فریدون پسر ضحاک بوده، و خضر در سرآغاز لشکر او بوده‌است. ابو محمد عبد الملک بن هشام در کتاب تیجان که در معرفت ملوک زمان نوشته بعد ازذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفته‌است: ذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفته‌است: وی تبعی بوده دارای تاج. در آغاز سلطنت ستمگری کرد و در پایان فروتنی پیشه گرفت، و در بیت المقدس به خضر برخورده با او به مشارق زمین و مغارب آن سفر کرد و همانگونه که خدای تعالی فرموده همه رقم اسباب سلطنت برایش فراهم شد و سد یاجوج و ماجوج را بنا نهاد و در پایان در عراق از جهان رفت. و ولی اسکندر، یونانی بوده و او را اسکندر مقدونی می‌گفتند، و مجدونی اش نیز خوانده‌اند، از ابن عباس پرسیدند ذوالقرنین از چه نژاد و آب خاکی بوده؟ گفت: از حمیر بود و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و او همان است که خدایش در زمین مکنت داده و از هر سببی به وی ارزانی داشت، و او به دو سده آفتاب و به رأس زمین رسید و سدی بر یاجوج و ماجوج ساخت. بعضی به او گفتند: پس اسکندر چه کسی بوده؟ گفت: او مردی حکیم و درستکار از اهل روم بود که بر کناره دریا در آفریقا مناری ساخت و سرزمین رومه را گرفته به دریای عرب آمد و در آن دیار آثار بسیاری از کارگاه‌ها و شهرها بنا نهاد. از کعب الاحبار پرسیدند که ذوالقرنین که بوده؟ گفت: قول درست نزد ما که از احبار و یشینیان خود شنیده‌ایم این است که وی از قبیله و نژاد حمیر بوده و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و ولی اسکندر از یونان و از دودمان عیصو فرزند اسحاق بن ابراهیم خلیل بوده. و رجال اسکندر، زمان مسیح را درک کردند که از آن میان ایشان جالینوس و ارسطاطالیس بوده‌اند. و همدانی در کتاب انساب گفته: کهلان بن سبا صاحب فرزندی شد به نام زید، و زید پدر عریب و مالک و غالب و عمیکرب بوده‌است. هیثم گفته: عمیکرب فرزند سبا برادر حمیر و کهلان بود. عمیکرب صاحب دو فرزند به نام ابو مالک فدرحا و مهیلیل گردید و غالب دارای فرزندی به نام جنادة بن غالب شد که پس از مهیلیل بن عمیکرب بن سبا سلطنت یافت. و عریب صاحب فرزندی به نام عمرو شد و عمرو هم دارای زید و همیسع گشت که ابا الصعب کنیه داشت. و این ابا الصعب همان ذوالقرنین نخست است، همدانی سپس می‌گوید: (علمای همدان می‌گویند: ذوالقرنین اسمش صعب بن مالک بن حارث الاعلی فرزند ربیعة بن الحیار بن مالک، و در باره ذوالقرنین گفته‌های زیادی هست. و این کلامی است فراگیر، و از آن بهره گیری می‌شود که نخست فرنام ذوالقرنین مختص به شخص مورد بحث نبوده بلکه پادشاهانی چند از ملوک حمیر به این نام ملقب بوده‌اند، ذوالقرنین نخست، و ذو القرنینهای دیگر. و دوم ذوالقرنین نخست آن کسی بوده که سد یاجوج و ماجوج را پیش از اسکندر مقدونی به چند سده بنا نهاده و معاصر با ابراهیم خلیل () و یا پس از او بوده – و مقتضای آنچه ابن هشام آورده که وی خضر را در بیت المقدس زیارت کرده همین است که وی پس از او بود، چون بیت المقدس چند سده پس از ابراهیم () و در زمان داوود و سلیمان ساخته شد – پس به هر روی ذوالقرنین هم پیش از اسکندر بوده. افزون بر اینکه تاریخ حمیر تاریخی مبهم است. و اینکه اگر او عرب بود بی گمان باید اطلاعات کامل تری از او در زمان پیامبر وجود می‌داشت بنا بر آنچه مقریزی آورده گفتار در دو جهت باقی می‌ماند. یکی اینکه این ذوالقرنین که تبع حمیری است سدی که ساخته در کجا است ؟. دوم اینکه آن امت مفسد در زمین که سد برای جلوگیری از تباهی آنها ساخته شده چه امتی بوده اند؟ و آیا این سد یکی از همان سدهای ساخته شده در یمن، و یا پیرامون یمن، از قبیل سد مارب است یا نه؟ چون سدهایی که در آن نواحی ساخته شده برای اندوخته ساختن آب برای آشامیدن، و یا کشاورزی بوده‌است، نه برای جلوگیری از کسی. افزون بر اینکه در هیچ یک آنها تکه‌های آهن و مس گداخته به کار نرفته، در حالی که قرآن سد ذوالقرنین را اینچنین معرفی نموده. و آیا در یمن و حوالی آن امتی بوده که بر مردم هجوم برده باشند، با اینکه همسایگان یمن به جز همانند قبط و آشور و کلدان و… کسی نبوده، و آنها نیز همه ملتهایی متمدن بوده‌اند ؟. یکی از بزرگان و پژوهشگران معاصر ما این قول را تایید کرده، و آن را چنین توجیه می‌کند: ذوالقرنین یادشده در قرآن صدها سال پیش از اسکندر مقدونی بوده، پس او این نیست، بلکه این یکی از ملوک درستکار، از پیروان اذواء از ملوک یمن بوده، و از عادت این تیره این بوده که خود را با واژه «ذی» فرنام می‌دادند، برای نمونه می‌گفتند: ذی همدان، و یا ذی غمدان، و یا ذی المنار، و ذی الاذغار و ذی یزن و همانند آن. و این ذوالقرنین مردی مسلمان، موحد، دادگر، نیکو سیرت، قوی، و دارای هیبت و شکوه بوده، و با لشکری بسیار انبوه به طرف باختر رفته، نخست بر مصر و سپس بر ما بعد آن مستولی شده، و آنگاه همچنان در کناره دریای سفید به سیر خود ادامه داده تا به کناره اقیانوس غربی رسیده، و در آنجا آفتاب را دیده که در عینی حمئة و یا حامیه فرو می‌رود. سپس از آنجا رو به خاور نهاده، و در راه خود آفریقا را بنا نهاده. مردی بوده بسیار حریص و خبره در بنائی و عمارت. و همچنان سیر خود را ادامه داده تا به شبه جزیره و صحراهای آسیای وسطی رسیده، و از آنجا به ترکستان، و دیوار چین برخورده، و در آنجا قومی را یافته که خدا میان آنان و آفتاب ساتری قرار نداده بود.

تطابق ذوالقرنين با کوروش کبير

مورخيني که ادعا دارند ذوالقرنين همان کوروش کبير است دلايل عمده زیر را مطرح مي کنند:

ارتباط کوروش و دوشاخ

در قرن نوزدهم ميلادى در نزديكى استخر در كنار نهر مرغاب مجسمه اى از كـوروش كشف شد كه تقريبا به قامت يك انسان است، و كوروش را در صورتى نشان مى دهد كه دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجى به سر دارد كه دو شاخ همانند شاخ ‌هاى قوچ در آن ديده مى شود. ايـن مـجـسـمـه كـه نـمـونـه بسيار پر ارزشى از فن حجارى قديم است آنچنان جلب توجه دانشمندان را نمود كه گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ايران سفر كردند. از تـطـبـيـق مـنـدرجـات کتاب مقدس بـا مـشـخـصـات ايـن مـجـسـمـه ايـن احـتـمـال در نظر اين مورخين كاملا قوت گرفت كه ناميدن كوروش به ذو القرنين (صـاحـب دو شاخ ) از چه ريشه اى مايه مى گرفت، و همچنين چرا مجسمه سنگى كورش داراى بـالهـايى هـمـچون بال عقاب است، و به اين ترتيب بر گروهى از دانشمندان مسلم شد كه شخصيت تاريخى ذو القرنين از اين طريق كاملا آشكار شده است. همچنین کوروش دو شاخ گاو را نماد و نشانه هخامنشیان ساخته و مجسمه‌های فراوانی از سر گاو و دوشاخ در بیشتر مناطق ایران و عراق از آن دوره به جا مانده‌است و تصویری نیز نقش شده به تازگی پیدا شده با فردی با کلاه خود همانند شاخ قوچ این پیکر می‌تواند به کوروش و یا یکی از شاهان پارسی باشد. برداشت مفسران درباره نسبت دادن ذو القرنین به اسکندر و یا مردی از قبیله عرب در یمن بدلایل مختلفی اعم از معنی و سیاق آیات قران و دوم تاریخ یونان و ایران، قابل پذیرش به‌نظر نمی‌رسد.در آثار و تندیس‌های کشف شده نیز آنچه تا کنون بدست آمده که تاج با شاخ و یا تاج خروس باشد تندیس‌های و یا سکه‌هایی است از دوره عیلامی و هخامنشی.

دادگری کوروش

سنگ نوشته هاي نقش رستم، منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، و مورخين دوران باستان شخصيت و صفاتي از کوروش بيان مي کنند که با ذوالقرنين قرآن کاملا تطابق و سازگاري دارد. سنگ نوشته هاي نقش رستم و منشور حقوق بشر کوروش کاملا مشهور و شناخته شده هستند به همين دليل از نقل آنها صرف نظر مي کنم و در اين نوشتار بيشتر به نظرات مورخين دوره باستان در مورد کوروش کبير مي پردازم:

هـردوت مـورخ يـونـانـى مـيـنـويـسـد: كـوروش فـرمـان داد تـا سـپاهيانش جز به روى جنگجويان شمشير نكشند، و هر سرباز دشمن كه نيزه خود را خم كند او را نكشند، و لشگر كوروش فرمان او را اطاعت كردند بطورى كه توده ملت، مصائب جنگ را احساس ‍ نكردند. هرودت در ادامه مي نويسند: كورش پادشاهى كريم و سخى و بسيار ملايم و مـهـربـان بـود، و مـانـنـد ديـگـر پـادشـاهـان بـه انـدوخـتـن مال حرص نداشت بـلكـه نـسـبـت بـه كـرم و عـطـا حـريـص بـود، ستمديدگان را از عدل و داد برخوردار مى ساخت و هر چه را متضمن خير بيشتر بود دوست مى داشت.

مـورخ ديـگـر ذى نـوفـن مـى نـويـسـد: كـوروش پـادشـاهي عـاقـل و مـهـربـان بـود و بـزرگـى مـلوك بـا فضائل حكما در او جمع بود، همتى فائق و وجـودى غـالب داشـت، شـعـارش خـدمـت انـسـانـيـت و خـوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى كبر و عجب را گرفته بود.

جالب اينكه اين مورخان كه كوروش را اين چنين توصيف كرده اند از تاريخ نويسان بيگانه بودند نه از قوم يا ابناء وطن او، بلكه اهل يونان بودند و مى دانيم مردم يونان به نظر دوسـتـى بـه كـوروش نـگـاه نمى كردند، زيرا با فتح ليديا به دست كوروش شكست بزرگى براى ملت يونان فراهم گشت.

انطباق لشکرکشي هاي کوروش با لشکرکشي هاي سه گانه ذوالقرنين

از همه گذشته كوروش سفرهايى به شرق غرب و شمال انجام داد كـه در تاريخ زندگانيش به طور مشروح آمده است، و با سفرهاى سه گانه اى كه در قرآن ذكر شده قابل انطباق مى باشد.

نخستين لشکر كشى كوروش به كشور لیدیا كه در قسمت شمال آسياى صغير قرار داشت صورت گرفت، و اين كشور نسبت به مركز حكومت كوروش جنبه غربى داشت. اگر نـقـشه ساحل غربى آسياى صغير را جلو روى خود بگذاريم خواهيم ديد كه قسمت اعـظـم سـاحـل در خـليـجـك هـاى كـوچـك غرق مى شود، مخصوصا در نزديكى ازمير كه خليج صورت چشمهايى به خود مى گيرد. قـرآن مـي گـويـد ذو القـرنين در سفر غربيش احساس كرد خورشيد در چشمه گل آلودى فرو ميرود. اين صحنه همان صحنه اى بود كه كورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بيننده ) در خليجك هاى ساحلى مشاهده كرد. (بعضي گمان کرده بودند منظور قرآن اين است که خورشيد در گل و لاي غروب مي کند!)

دومين لشکركشى كوروش به جانب شرق بود، چنانكه هردوت مى گويد: اين هجوم شرقى كـوروش بـعـد از فـتـح لیدیا صـورت گـرفـت، مخصوصا طغيان بعضى از قبايل وحشى بيابانى كوروش را به اين حمله واداشت. قرآن لشکرکشي دوم ذوالقرنين را اينطور تشبيه مي کند: (حـتـى اذا بـلغ مـطـلع الشـمـس وجـدهـا تـطـلع عـلى قـوم لم نـجـعـل لهـم مـن دونـهـا سـتـرا) که اشـاره بـه سـفر كوروش به منتهاى شرق است كه مشاهده كرد خورشيد بر قومى طلوع مى كند كه در برابر تابش آن سايبانى ندارند اشاره به اينكه آن قوم بيابانگرد و صحرانورد بودند.

سومين لشکرکشي کوروش بـه سـوى شمال، به طرف كوههاى قفقاز بود، تا به تنگه ميان دو كوه رسيد، و براى جلوگيرى از هـجـوم اقوام وحشى با درخواست مردمى كه در آنجا بودند در برابر تنگه سد محكمى بنا كرد. ايـن تـنـگه در عصر حاضر تنگه داریال ناميده مى شود كه در نقشه هاى موجود ميان ولادى كيوكز و تفلیس نـشان داده مى شود، در همانجا كه تاكنون بازمانده‌های ديوار آهنى موجود است، اين ديـوار هـمـان سـدى اسـت كـه كـوروش بـنـا نـموده زيرا اوصافى كه قرآن در باره سد ذو القرنين بيان كرده كاملا بر آن تطبيق مى كند.

 

منابع : کوروش کبیر یا ذوالقرنین، ابو الكلام آزاد ترجمه : دکتر محمدابراهيم باستانى پاريزى، نشر كورش – تهران

اما در این بین رقابت بین دو نظریه که 1: ذوالقرنین راکوروش میدانند و2: نظریه ای که ذوالقرنین را اسکندر  میدانند بیشتر است.

دلایلی که ثابت میکند ذوالقرنین کوروش کبیر نیست…

چیزی که ابوالکلام آزاد را به نوشتن این کتاب(ترجمان القرآن) واداشته منطبق ساختن افکار و روحیه و نشانه حکومت و مسافرتهای ذوالقرنین به کوروش کبیر است در حالیکه آنچه مسلم است این است که ذوالقرنین در 3457 سال پس از هیوط ظاهر شده و کوروش در 559 سال قبل از میلاد یعنی حدود 5013 سال پس از هبوط و به فاصله 2115 سال بعد؛ در حالی که بسیاری از سلاطین و حتی پیغمبران با هم تشابه کامل در فضیلت و اخلاق و روش و تربیّت داشته اند که نمیتوان آن ها را به هم مشتبه ساخت و صرف تشابه دلیل یکی بودن نیست.آنچه مسلم است سلسلۀ هخامنشی شش قرن قبل از میلاد بوده است و آنچه ثابت است ذوالقرنین مورد بحث ما در زمان حضرت خضر (ع) بود و خضر(ع) خاله زاده ی او بود یعنی در عصر لوط و نزدیک زمان حضرت ابراهیم؛ و زمان بعیدی فاصله ی این دو شخصیت است.

دلایلی که ثابت میکند ذوالقرنین اسکندر مقدونی نیست…

1: یادی از اسکندر در عهد عتیق نیست. حال آنکه از کوروش هست.

2: اسکندر موحد و خداپرست نبوده، حال آنکه ذوالقرنین به توصیف قرآن خداشناس و مؤمن بوده است.

3: دیگر اینکه سدی با مشخصات قرآنی که دارای مس و آهن باشد به اسکندر منسوب نیست.

اما قرینه های مؤید نظر مولانا ابوالکلام آزاد ازاین قرار است:

A: کوروش شخصیتی است که در کتاب مقدس یعنی عهد عتیق از او یاد شده است.

B: ذوالقرنین قرآن شخصیتی است که خداوند به او تمکن در روی زمین و قدرت و اختیار داده است، و این با شخصیت کوروش که بر بخش عظیمی از آسیا و اروپا دست یافته و نخستین امپراطوری بزرگ تاریخ را تأسیس کرده است، توافق دارد.

C: ذوالقرنین قرآن موحد و خداشناس میباشد، و کوروش هم خداشناس و یکتا پرست بوده است.

D: ذوالقرنین اولین بار سفر یا لشکر کشی به سمت مغرب یا غرب داشته است و این با لشکر کشی کوروش به غرب ایران و شکست کروزس پادشاه لیدیا و تسلّط بر آن سرزمین انطباق دارد.

E: ذوالقرنین فرآن با قومی وحشی مواجه شده است و این با رفتن کوروش به سمت شمال و کوههای قفقاز و نبرد با اقوام وحشی «سکا» که به یک تعبیر همان یاجوج و ماجوج میباشند انطباق دارد. مولانا ابوالکلام آزاد این اقوام وحشی تجاوزگر را اقوامی دانسته اند که در هر منطقه به نامی خوانده شده اند؛ از جمله در نزد یونانیان (لیت) و در نزد اروپاییان (میگر) یا (مجار) و در آسیا تاتار نامیده اند. همچنین به «گومر و ماگوگ» «گاگ و ماگاگ»، «بادی و یادان» و «منغولی و یواشی» نیز یاد شده اند.

چرا ذوالقرنین را به این نام میخوانند؟

در اینکه چرا ذوالقرنین را به این نام میخوانند وجوهی نوشته اند:

1: دو قرن زندگی کرد و مردم دو قرن و دونسل منقرض شدند و او باقی ماند.

2: یک بار ضربتی به طرف راست سر او خورد در گذشت و باز زنده شد. این است که در سرش دو شاخ و یا دو طرف سر مانند شاخ بلندی، بود که از این جهت وی را ذوالقرنین گفته اند. همچنین از حضرت صادق (علیه السلام) روایت است که«….او هم قوم خود را به راه راست هدایت و به یگانگی دعوت میکرد و آنقوم او را دو مرتبه ضربت زدند که بدین جهت او را ذوالقرنین گفته اند….»

3: وجه تسمیه دیگر این است که در تاج سلطنتش دو شاخ بود.

4: آنکه دو قرن یعنی دو طرف، شرق و غرب دنیا را گرفت و سلطنت کرد و سیر و تماشا کرد.

5: آنکه دو گیسو در جانب سرش بود.

6: آنکه خداوند نور و ظلمت را مسخر او کرد.

 

منابع و مؤاخذ:

تاریخ انبیاء و قصص قرآن از آدم تا خاتم

حدیقه الاحباب = تألیف آیت الله العظمی حاج شیخ حسین نجفی اهری (قدس سره)

خوانندگان محترم نويسنده اين وبلاگ در رابطه با كيستي ذوالقرنين با اين حساب ميگويد الله اعلم 🙂

 

 

منبع: وبلاگ تاریخ و آینده

Loading

24 COMMENTS

  1. به جعل تاريخ و مصادره دانشمندان و قهرمانان ساير ملل قانع نشديد و حالا كارتان به جايي رسيده كه كوروش را در مقابل اسكندر قرار مي دهيد و مقايسه مي كنيد چگونه مي توان مورچه اي را با فيلي مقايسه كرد

  2. بابا کوروش لواطکار بوده و در کتب تاریخی اشاره شده که کوروش به خاطر لواط بارها تازیانه خورده حالا شما اومده اید یک فرد گناهکار و جانی و لواطکار را وارد کتب آسمانی می کنید ؟ بخدا شرم داره

  3. به شخصه بدجور عقیده دارم اسکندر همون ذوالقرنینه… آخه چرا میگین فاسد و گناهکار؟ چون ایران رو فتح کرد؟؟ کوروش میره لیدیا رو فتح میکنه میشه موحد ولی اسکندر چون ایران رو فتح کرد شد کافر و ویرانگر؟ بعدشم معجزه کوروش کجاست؟ آینه اسکندر تو شرق و غرب اسمشو میارن ولی حالا چون نمیخواین ثابت بشه اسکندر معجزه داشته نمیارین؟؟ ۳۰۰۰ سال فاصله بین اسکندر و ذوالقرنین هست بابا چرا اعتراف نمیکنین خوب؟ حتی امام صادق گفته همون اسکندره ولی شما
    … استغفر الله (ویلکم کیف تحکمون؟)

  4. ذولقرنين چهار ويژگي داشت فرمانرواي شرق و غرب 2- سدي را بنا كرد -دو شاخ داشت-موحد بود -براي ذولقرنين دو نامزد وجوددارد اسكندر و اتيلا ويشگي اول در هر دو صادق است و هر دو امپراطوران جهان بودند دومي و سومي وخصوص اسكندر است چهارمي مخصوص اتيلاست

  5. [quote name=”علی”]به شخصه بدجور عقیده دارم اسکندر همون ذوالقرنینه… آخه چرا میگین فاسد و گناهکار؟ چون ایران رو فتح کرد؟؟ کوروش میره لیدیا رو فتح میکنه میشه موحد ولی اسکندر چون ایران رو فتح کرد شد کافر و ویرانگر؟ بعدشم معجزه کوروش کجاست؟ آینه اسکندر تو شرق و غرب اسمشو میارن ولی حالا چون نمیخواین ثابت بشه اسکندر معجزه داشته نمیارین؟؟ ۳۰۰۰ سال فاصله بین اسکندر و ذوالقرنین هست بابا چرا اعتراف نمیکنین خوب؟ حتی امام صادق گفته همون اسکندره ولی شما
    … استغفر الله (ویلکم کیف تحکمون؟)[/quote]

    فاسد و کناهکار بودن اسکندر مال فتح ایران نیست مال کشت و کشتار هاییه که در ایران بعد از فتح انجام داده.اما من نمی خوام فعلا چنین بحث طولانی ای را باز کنم.اول اینکه رفرنس حدیث منقول را بدهید.
    دوم(اگر جواب این مورد را بدهید من قانع می شم که اسکندر ذولقرنین بوده) مسیر لشکرکشی ذولقرنین را با اسکندر تطابق بدهید.

  6. سلام ذوالقرنین نه اسکندر است نه کوروش . بلکه نامش اسکندر است اما اسکندر مقدونی نیست .شخصی است احتمالا در دوران لقمان وخضر نبی که ماجرای اب حیات خوردن خضر را پی بگیرید به داستان ذوالقرنین نیز می رسید

  7. اقای محمد حسن .کل دنیا و ادیان از کوروش به بزرگی و نیبکی یاد مکنن اون مو قعه شما راجب کوروش اینجور صحبت میکنی وفکر کنم اطلاعات تاریخیت کمه .یا ایرانی نیستی .برات متاسفم

  8. واقعا یکم سوادم واسه آدم خوب چیزیه من قول میدم تو یا سواد نداری یا ایرانی نیستی که این حرفارو میزنی .. که اینجور که معلومه جفتشو نداری

  9. ب نام خداوند بخشنده مهربان
    باید بگم اگه اسکندر خوب بود بهش نمی گفتن گجستک(ملعون) اسکندراون کسیه که وقتی ایرانو گرفت گفت من پسر خدام حالا هر چندخوبیایی هم داشته ک برا مردم خوبش بوده ولی این انسان خونخواری بوده.پس چطور ممکنه قرآن یک خونخوارو ب عنوان ذوالقرنین معرفی کنه.
    خود آیت الله طباطبایی بزرگترین مفسر قرآن میگه کوروش ذوالقرنینه از اینم ک بگذریم کوروش از معدود پادشاه های عادل و مهربانه و تنها کوروشه ک با مس و فلز گداخته سدی میسازه ک قوم وحشی و فاسد یاجوج و ماجوج ب مردم آسیب نرسانند و تنها کوروش بوده ک ب غربوشرق حمله کرده و سپاه قدرتمند داشته و این کوروشه ک ثروتشو ب مردم میداد و این کوروش بوده ک روی کلاه جنگیش دو تا شاخ داشته ک ذوالقرنینم یعنی دارای دو شاخ.
    دلیل از این محکم تر و بیشتر میخواین تا ذوالقرنین بودن کوروش باورتون بشه؟

  10. کوروش ذوالقرنین نبوده.پیامبر هم نبوده.

    ی نکته دیگه نورعلی تابنده گنابادی این فرد یک هتاک و به تعبیر بنده کافر و منافقه…

  11. متاسفم که این جوری تاریخ وخودتونو گم کردید و به کوروش کبیر که مایه افتخاره میگین خونخوار نمیخوام بحث کنم حرف واسه زدن زیاده فقط براتون متاسفم………..

  12. سلام.
    کوروش………….رابی خودبزرگ کردنواین کاریهوده چون کوروش مردوک رومیپرستیده.
    حالانمیگم اسکندربوده ولی کوروش هم یک جهانگشای بی رحم بوده که ملت هاروباحماقتشون سرگرم میکرده

  13. اونهایی که می گن کوروش بت پرست بوده 1–مردم ایران سالها قبل کوروش یکتا پرست بودند حتی قبل از اون هم قوای طبیعت را پرستش می کردند مثل ابراهیم که مهر پرست بود 2–معدود بت پرستان ایران در بابل بودند که توسط ابراهیم یکتا پرست شده بودند که این اصلا ربطی به کوروش و سرزمین پارس ندارد3–اکثر پیامبران از کنیه ابراهیمند و ایرانی هستند و سالها قبل کوروش برای تبلیغ یکتاپرستی به سرزمینهای دیگر توسط شاهان فرستاده می شدند حلا اینکه کوروش صد ها سال بعد این رسم را براندارد و خودش هم بت پرست شود مایه خنده است4–مردم ایران چگونه یک شاه بت پرست رو قبول کردند عجیب است5–عایدیه این نظریه این است که همه مردم یکتاپرست ایرانو بت پرست قلمداد کنن!لذا این نظریات با هدف خراب کردن مردم ایران توسط عربها و اسراییلیهای خبیث بیان میشه! درپناه ایزد! افراسیاب

  14. دوست عزیز و وطن فروشی که القاب خودشو به کوروش نسبت داد اگه دلیلی هم داری بگو اما اونا که می گن کوروش بت پرست بوده :1-مردم سالها قبل کوروش یکتاپرست بودند حتی قبلشم قوای طبیعی رو پرستش می کردند حلا چطور کوروش سالها بعد بت پرست در میاد مضحک است2-معدود بت پرستهای ایران در بابل بودند وتوسط ابراهیم یکتاپرست شدند که اینهم نه به زمان کوروش ونه سرزمین پارس مرتبط است3-اکثر پیامبران از کنیه ابراهیمند و ایرانید و از قبل از زمان کوروش برای تبلیغ یکتاپرستی به مناطق مختلفی توسط شاهان فرستاده می شدند مثل اسماعیل در حجاز و یا حتی در دربار شاهان منصب داشتند و یا اگر اجازه شاه نبود هیچ پیامبری در ایران وسیع گذشته نمی تونست مردم را به دین دعوت کنه پس چطور کوروش سالها بعد میاد این رسمو برمی داره تازه بت پرست میشه واقعا عجیب است4-مردم یکتا پرست ایران چگونه کوروشو به شاهی قبول می کنن عجیبتر است مگر اینکه مردم ایرانم بت پرست باشند5-که البته فایده اثبات این نظر هم اینه که در جهان مردم یکتاپرست ایران بت پرست جلوه داده بشن!که این هم به توفیق دوستان و هدیه عربها و اسراییل بهشون بسیار نزدیکه!

  15. من شما را به بحث خصوصی دعوت می‌کنم. فقط اینو بگم که کورش عملا هیچ تفاوتی با دیگر دیوانگان قدرت مثل اسکندر و چنگیز و تیمور و هلاکوخان ندارد، زیرا اگر تاریخ را خوانده باشید از لحظه بر تخت نشستن تا لحظه کشته شدن در حال قتل و غارت و خون ریزی و جنگ طلبی بوده و تنها انگیزه اش کشورگشایی و بسط قدرت بوده است و ابدا نیت اصلاح فی الارض نداشته است. اگر هم آیه 41 سوره حج را ببینید ذوالقرنین نماز می‌خوانده و امر به معروف و نهی از منکر می‌کرده در حالی که کورش در بابل برای خدایان متعدد قربانی داده و حتی در همان استوانه خدایان بابلی و مردوک را ثنا گفته است!! اگر می‌خواهید به ایرانی بودن خود افتخار کنید دلیل موجه تری بیابید.

  16. با سلام من تحقیق کردمو فهمیدم ذوالقرنین کیه اون کسی نیست جز فریدون پادشاه ایرانی واسه مطمئن شدن هم میتونید پادشاهی فریدون در شاهنامه رو مطالعه یا جستجو کنید خودتون متوجه میشین

  17. توصيه ميكنم قرآن را برداريد و آيات ٨٣ تا ٩٨ سوره مباركه كهف مربوط به ذوالقرنين را بخوانيد و كتاب ذوالقرنين نوشته جناب آقاي عبدالله مستحسن را هم بعدش بخوانيد متوجه خواهيد شد ذوالقرنين (صاحب دو امت(عصر) غيبت و ظهور) امام مهدي (عج) هستند كه صاحب همه مايند، مهمترين نكات در اين آيات از اين قرار است:
    ١- اشاره به آينده
    ٢- ابتدا مغرب سپس مشرق
    ٣- عذاب و پاداش همه توسط او (پيامبر ابتدا انذار و بشارت ميدهد و عذاب و پاداش نميكند ولي در اينجا زماني است كه حجت بر همه تمام شده است و اين جز بعد از حضرت محمد (ص) كه خاتم پيامبران است نميتواند باشد)

  18. مگه کوروش نبود که قتل میکرد مگه کوروش نبود که به پشت قدرت درسته اسکندر 95 فیصد از قاره آسیا را گرفت اما هیچ وقت نگفت که من پسر خدا هستم

  19. [quote name=”سیدسامان حسینی”]با سلام من تحقیق کردمو فهمیدم ذوالقرنین کیه اون کسی نیست جز فریدون پادشاه ایرانی واسه مطمئن شدن هم میتونید پادشاهی فریدون در شاهنامه رو مطالعه یا جستجو کنید خودتون متوجه میشین[/quote]
    حالا، درباره شباهت فریدون و کوروش پژوهش کنید.
    که در اوستا به نام ثرئتئونه (ثراتئونه) آمده.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!