من کيستم من کيستم بي لطف تو من نيستم

0
من کيستم من کيستم بي لطف تو من نيستم
بي عشقت اي صاحب زمان در جان و در تن نيستم
نورت جهان را شامل است الطاف حق را حامل است
فيضت به عالم کامل است يارت فقط من نيستم
هستم در اين دور جهان من با ولايت در امان
در فتنه آخر زمان بي لطفت ايمن نيستم
دل تا ز نورت شد نعيم شد در صراط مستقيم
با تو ز شيطان رجيم آتش به خرمن نيستم
عالم همه در کار در دولت بيدار تو
جز زير سايه سار تو داراي مأمن نيستم
بي شور عشق افسرده ام بي ياد تو آزرده ام
بي نور عشقت مرده ام تارم که روشن نيستم
با نور عشقت زنده ام از شوق تو آکنده ام
با تو چو مه تابنده ام بي تو مبرهن نيستم
عشقم فقط فرمان تو جان و دلم قربان تو
بي رحمت و احسان تو پاکيزه دامن نيستم
با تو مثال اخترم من از ستاره برترم
از خير تو چون بگذرم با خود که دشمن نيستم
با اينکه از ما غائبي داري چه نيکو نائبي
ملک دلم را صاحبي پيمانه بشکن نيستم
بي تو نميگردد زمان بي تو نميخواهم جهان
من بي تو حتي شادمان در باغ و گلشن نيستم
باشد ز تو شعر و سخن هر صحبتي در انجمن
جز تو نباشد در دهن من از تو دل کن نيستم
مرغ دلم بر بام تو دل زنده از انعام تو
حتي بدون نام تو در فکر خوردن نيستم
همواره سويت در رهم جانم به پايت مي نهم
در پاي تو سر ميدهم هر چند ز آهن نيستم
در هر طرف اي مهربان از کوي تو گيرم نشان
بي يادت اي آرام جان در کوي و برزن نيستم
هستم هميشه سر بسر من چشم به راهت کنج در
تنها برايت منتظر در ماه بهمن نيستم
بايد هميشه در نظر باشي تو و عشقت به سر
ورنه که من آماده در وقت معين نيستم

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!