سيل فرقه‌هاي نوظهور و سدّ شكستة ما

0
old-cults-new-religions....jpg

دايرة المعارف منتشر شدة جريان‌هاي فرقه‌اي، در اين فهرست به طور رسمي، قريب به 2000 فرقه را برمي‌شمرد. فرقه‌هاي نوظهور كه در غرب با اسم «ميكستر» (مخلوط كننده)، شناخته مي‌شوند، دست به پلوراليسم وحشتناكي زدند تا اين گمان به وجود بيايد كه راه دست‌يابي به معنويّت، دين و آسمان، تنها اسلام و اديان ابراهيمي شرقي نيستند.

 


 

فرقه‌ها، چه آن گروه كه داراي سابقه‌اي كهن هستند چه گروه نوظهور آنها، همگي نحله‌اند. نِحَلْة به معني دعوي، كيش و مذهبي غيرالهي و غيرآسماني، در برابر ملّت به معني دين آسماني و وحياني است. همواره كلمات «ملل» و «نِحل» كنار هم آمده‌اند. هر زمان ملّت و ديني الهي براي هدايت آمده، نِحله و مدّعي دروغيني نيز قد كشيده و خودي نموده است.

مدّعيانِ لاف زن، اهوا و آراي شرك‌آلود را در اصول عقايد و دستور كار خود وارد ساخته‌اند تا خلق عالم را در مسير هواجس و هوس‌ها رهزني كنند. از همين رو، سابقة نحله‌ها و فرقه‌ها به درازاي سابقة اديان و ملل آسماني است. آنها در ميان عموم اقوام نيز سابقه داشته و هم اكنون نيز به صورت‌هاي مختلف جريان دارند.

در جهان اسلام، از اوّلين سال‌هاي بعثت نبيّ‌اكرم(ص)، التقاط و امتزاج آرا و اهوا، موجد نحله‌ها شدند. كتاب «ملل و نحل» مرحوم شهرستاني، فهرستي طولاني از اين مجموعه كه بيشترين آنها متعلّق به دوران گذشته‌اند، (521 ق.) ارائه كرده است.

ابوالفتح محمّد بن عبدالكريم شهرستاني، در زمان سلطان سنجر و به سال 548 ق. ـ حدود نه قرن پيش ـ فوت كرد. همچنان كه گفته شد، او در مجموعة دو جلدي «الملل و النحل» كه به فارسي به اسم «توضيح الملل» منتشر شده، فهرستي طولاني از عموم اديان و فرقه‌ها را كه صدها مورد را شامل مي‌شود و در عصر او شناخته شده بود، ارائه كرده است.

پس از شهرستاني؛ يعني از قرن ششم هجري تا دوران معاصر، صدها و هزاران فرقة ديگر به اين مجموعه افزوده شده است. به قول شاعر:
جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند

در دوران معاصر؛ يعني از قرن دوازدهم هجري تا عصر ما، در دو نقطه عطف مهم، از خانة سياه استعمارگران، به ويژه از سوي «انگلستان»، فرقه‌ها و نحله‌هاي فراواني ايجاد و در دامان جوامع شرقي و غربي رها شدند تا هر لحظه بر ميزان تفرّق و تشتّت مستضعفان افزوده شود و مجال اتّحاد و اتّفاق آنان بيش از پيش گرفته شود. ترديدي نيست كه آنان، در ميان اين رودخانة گِل‌آلود فرهنگي و اجتماعي، ماهي دل‌خواه خود را صيد كرده‌اند.

تصوّر بي‌خصم زيستن

«سون وو» كه در «ايران» او را با نام «سون تزو» مي شناسند و در زمرة يكي از قديمي‌ترين استراتژيست‌هاي نظامي دوران كهن و در خدمت امپراتوران «چين» بوده در يكي از آثار خود با نام «هنر جنگ»1 مي‌نويسد:
در مسائل نظامي، اين مطلب يكي از اصول است كه فرض را بر نيامدن دشمن نبايد گذاشت؛ بلكه بايد دربارة سرعت مقابله با وي انديشه كرد.

همچنين نبايد فكر كرد كه دشمن حمله نمي‌كند؛ بلكه بايد درصدد شكست ناپذير كردن خود بود.
او براي ضربه زدن به دشمن و اميران و فرماندهان كشور در حال نبرد، طرح‌ها و نقشه‌هاي شگفتي را به عنوان مجموعه‌اي از «استراتژي‌هاي ضربه زدن» مطرح مي‌كند. برخي از سر فصل‌هاي اين استراتژي‌ها عبارتند از:

1. گاه از اطراف آنها عقلا و اشخاص صاحب فضيلت را دور كنيد تا مشاور نداشته باشند؛
2. خائناني را به كشورش بفرستيد تا بنيان ادارة وي را بركنند؛
3. به كمك فريبكاري‌هاي مزوّرانه، وزيران را از حكّام جدا كنيد؛
4. پيشه‌وران زبردست را به كشورش گسيل داريد تا مردم را به اسراف تشويق كنند؛
5. موسيقي‌دانان و رقّاصان گستاخ و بي‌عفّت به وي دهيد تا عادات آنها را دگرگون سازند؛
6. زنان زيبا به وي بدهيد تا عقل از سر آنها به در رود و … .

پوشيده نيست كه همة اين خطوط استراتژيك، طيّ سال‌هاي اخير در مورد كشورهاي اسلامي و به قصد ضربه زدن به نظام‌هاي سياسي مردمي و از جمله ايران اسلامي به كار گرفته شده‌اند. هر يك از اين خطوط به تنهايي، جبهه‌اي را فراروي ما مي‌گشايد و بخشي از حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ما را هدف قرار مي‌دهد تا زماني كه به تدريج، امكان «فروپاشي از درون» يا تضعيف همة قوا حاصل و بي‌هزينه‌اي جدّي، قلّه‌اي و كشوري فتح شود.

تأسيس و تقويت فرقه‌ها و گسيل جريان‌هاي فرقه‌اي در كشورهاي اسلامي، همچون ايران، يكي از مهم‌ترين حيله‌ها و حربه‌هاي استعمار براي ضربه زدن به اتّحاد و اتّفاق مردم بوده و هست.

چنان كه گفته شد و بنا به روايت كتاب الملل و النحل از صدر اسلام، نحله‌ها و فرقه‌هاي بسياري در اقصا نقاط جهان اسلام پا گرفتند. عموم اين فرقه‌ها، به عنوان جريان‌هايي مذهبي و اجتماعي در جامعة اسلامي قابل شناسايي‌اند و با رويكردي داخلي به جغرافياي فرهنگي مشرق اسلامي، راه خود را پي‌مي‌گيرند. اين جريان‌ها حاصل و محصول:

1. عدول از صراط مستقيم مطرح شده از سوي كتاب الله و آل الله (عترت رسول ختمي مرتبت(ص))؛
2. غفلت دانسته يا جاهلانه دربارة مبادي و منابع اصول ديني؛
3. اختلاط و التقاط آموزه‌ها؛
4. و بالأخره تعصّب‌ها و خودخواهي‌هاي حزبي و قبيله‌اي هستند.

اين جريان پيامدهاي گوناگوني داشته كه گفت‌وگو و تشريح آن از حوصلة اين مقاله خارج است.
در نقطه عطف مهمّ ديگري، طيّ قرون 12 و 13 ق. مرزهاي خاكي و فرهنگي شرق اسلامي توسط استعمارگران درنورديده شد. مطالعة مراكز مطالعاتي مسيحي دربارة اسلام و مسلمانان و آگاهي مستشرقان از بسياري از ظرفيت‌ها و نقطه ضعف‌ها انگيزه‌اي شد تا استعمارگران؛

ـ پشيمان كردن مسلمانان و مشرق زمينيان از همة كين‌ورزي‌هايشان عليه غرب؛‌
ـ درگير كردن همة قواي موجود در اين منطقه با هم؛
ـ تأسيس فرقه‌هاي جديد؛
ـ و تقويت نقاط گسل ميان مذاهب و فرق را در دستور كار خود قرار دهند.

آنها به خوبي مي‌دانستند كه در شرق اسلامي، ظرفيت لازم براي سر بر آوردن يك جريان بزرگ سياسي و اجتماعي ديني وجود دارد. تجربة امپراتوري عثماني و سال‌ها تلاش و مبارزة غرب براي از هم پاشيدن اين امپراتوري مسلمان، كافي بوده است كه غرب تلاش نمايد تا براي هميشه زمينه‌هاي مجتمع شدن قواي مسلمانان را حول مذهب و رهبري مذهبي و ديني از بين ببرد.

صليبي‌ها بر اين باور بودند:
اگر مسلمانان در يك امپراتوري اسلامي متّحد شوند، خطر بزرگي خواهند بود يا ممكن است نعمتي براي جهان باشند، آنها تا زماني كه متفرّق هستند و با يكديگر سازگاري ندارند، بدون وزن و اثر هستند و از آيندة آنان نبايد هراس داشته باشيم.2

با اين رويكرد، آنها همة همّ خود را مصروف در هم شكستن اتّحاد مسلمانان، نفوذ در ميان آنان و فاسد كردن مناسبات و معاملاتشان كردند.
تاريخ دسيسة غرب صليبي و متّحد صهيونيست آن، عليه اسلام و مسلمانان، دفتر قطوري است كه متأسّفانه از چشم مسلمانان دور مانده. برخي از عناوين اين دفتر عبارتند از:

  • ايجاد تفرقه و نزاع مذهبي؛

جاسوسان انگليسي، طيّ دو قرن گذشته نقش مهمّي در ايجاد جنگ‌هاي فرقه‌اي داشته‌اند.

  • ترويج فرهنگ غربي از راه‌هاي مختلف؛

راه‌اندازي مدارس و نشر تعاليم اروپايي ميان مسلمانان، جلوه دادن شيوة زندگي اروپايي به وسيلة آثار سينمايي، ترجمة كتب، نشريات، روزنامه‌ها و اعطاي بورسيه به دانشجويان مسلمان، تنها بخش كوچكي از اين جريان را به خود اختصاص مي‌دهد.

  • ترويج مفاسد اخلاقي از طريق اشاعة قمار، شرب خمر و … ؛

كاردينال لافي‌گري، يكي از مبلّغان مسيحي اعتراف مي‌كند كه اسلام، محكم‌ترين ديني است كه زير بار اسارت نمي‌رود و آرزو مي‌كند كه روزي، همة مسلمانان، مسيحي شوند.3

  • حمله به اسلام و شخصيّت‌هاي ديني و مذهبي مسلمانان به ويژه حضرت ختمي مرتبت، محمّد بن عبدالله(ص)؛

وارونه جلوه دادن حقايق ديني اسلام و سيره و سنّت مسلمانان نزد ساكنان غرب، كشتار خاموش علما و سخنوران مسلمان به انحاي مختلف و … تنها نمونه‌هاي بارزي از اين توطئة كثيف عليه جهان اسلام بوده است.

  • راه‌اندازي فرقة وهّابيت در قطب و مركز سكونت اهل سنّت؛
  • تأسيس فرقة بهائيّت در قطب و مركز سكونت شيعيان؛

تأسيس فرقة وهّابيت در كشور «عربستان»، در نيمة اوّل 12 ق. و در كنار آن راه‌اندازي فرقة بهائيّت در ايران، در نيمة دوم قرن 13 ق. نطفة بزرگ‌ترين اختلاف و درگيري و در نتيجه منفذ مجراي تخلية همة قواي مسلمانان منطقه را در خود داشت.

در «شبه قارة هند» نيز در نيمة اوّل قرن 13ق. فرقة شيخيه پا به عرصه نهاد.
اين جريان مرهون عواملي، چون دسيسة استعمارگران از يك سو و خودفروختگي، جهالت و خيانت عوامل مسلمان از ديگر سو بود. اين دو، از بي‌خبري و غفلت جماعتي از مسلمانان مستضعف نيز حدّاكثر بهره‌برداري را كردند.

اين سه انحراف فرقه‌اي بزرگ در درون اين جغرافياي اسلامي اتّفاق افتاد؛ ليكن به دليل داشتن خاستگاه و رويكردي خارجي، امكان بسياري براي نابودي فرهنگي و مذهبي اين منطقه و در پي آن ثروت‌هاي مادّي مردم به همراه داشت.

اين سه جريان اصلي و انحرافي را با مشخّصات عمومي زير مي‌توان شناسايي كرد:
1. رويكرد بخشي از اصول آنها به آموزه‌هاي ديني و مذهبي؛
2. گرايش سياسي به جريانات استعماري؛
3. تأكيد و اصرار بر انديشة جدايي دين از سياست؛
4. رويكرد تفرقه‌افكنانه در جامعة اسلامي؛
5. توسّل به سلاح شبهه‌افكني و ايجاد ترديد، به قصد خارج كردن رقيب از ميدان؛ البتّه به نفع استعمار.

شرح عملكرد و تأثير مستقيم و غيرمستقيم اين سه جريان فرقه‌اي، طيّ حدود دو قرن اخير، دفتر بزرگي است كه در اين صفحات نمي‌گنجد؛ ليكن مي‌توان به استناد همة آنچه كه گذشته و اسناد آن موجود است، نتيجه گرفت كه اينان نقش عمده‌اي را در نتايج زير ايفا نموده‌اند:

1. سلب حيثيّت معنوي از آموزه‌هاي ديني؛
2. ايجاد رخنه در صفوف مسلمانان؛
3. نابود كردن بسياري از فرصت‌ها؛
4. گشوده شدن بيش از پيش دست‌هاي استعمار بر حيات مادّي و معنوي جهان اسلام؛
5. منفعل ساختن جهان اسلام در وقت مواجهه با غرب استعماري، در مجامع جهاني و نقاط عطف مهم؛
6. درگير كردن جوانان به آلودگي‌هاي اخلاقي، افيون‌ها و …؛
7. ايفاي نقش ستون پنجم و جاسوسي براي عوامل داخلي استعمار و سازمان‌هاي اطّلاعاتي بيگانه؛
8. شناسايي اشخاص حقيقي و حقوقي مجاهد و مبارز بر ضدّ يهود، صهيونيسم و غرب و معرفي آنان به دشمنان اسلام؛
9. ايجاد بلوا و جنجال رسانه‌اي و تبليغاتي عليه اسلام و مسلمانان و تضعيف قواي مسلمانان؛
10. همراه شدن با استعمارگران در حمله به كشورهاي اسلامي؛
11. ستيز با رويكردهاي فعّال فرهنگي و مذهبي مستقلّ جهان اسلام و زمينه‌سازي براي عمل استعمارگران در شرق اسلامي؛
12. مقاومت در برابر احياگري ديني مسلمانان در جهان معاصر.

اين جريانات در پيوند با كانون‌هاي فساد، به زودي تبديل به آلت دست استعمار و يهود در منطقة خود شدند.
بر همگان مكشوف است كه مركز اصلي بهائيّت در «فلسطين» اشغالي (حيفا و عكا)، در حالي پابرجا، آباد و در امان است كه صاحبان اصلي فلسطين، مجال نفس كشيدن را در اين منطقه ندارند.
كدامين جريان مذهبي يا قدرت سياسي مي‌توانست تمامي امكان و ابنية اسلامي مستقر در «حجاز» را از صفحة زمين محو كند؛ چنان‌كه وهّابيون با تمام قدرت مرتكب آن شدند؟ به همان سان كه همين جريان، از اوّلين روزهاي حضور متّفقين غربي؛ يعني ائتلاف صليب و صهيون در «عراق»، همة نيروي خود را براي كشتار مسلمانان و مردم آسيب ديده در كار وارد كرده و حتّي يك گلوله به سوي نيروهاي شيطاني «آمريكا» و «انگليس» پرتاب نكردند.

طيّ سه دهة اخير، درست در شرايطي كه غرب، افول و پايان تاريخ خود را به تجربه نشست، جمع كثيري از مستضعفان غربي در پي كشف راه رهايي، دست به دامان اسلام زدند و به اعتراف آمار، اسلام رقم اوّل رشد را در ميان همة فرق و مذاهب در جهان به دست آورد، جريان سوم فرقه‌سازي سر بر آورد. اين جريان نوپا كه از ميان مجامع مخفي ماسوني و سازمان‌هاي امنيّتي ائتلاف صليب و صهيون (موساد، سيا و ام. آي. سيكس) سر برآورد، با استفاده از شرايط تاريخي ايجاد شده4 و همة امكانات مالي، امنيّتي و اجتماعي غرب، در يك فهرست طولاني، حدود 4000 عنوان فرقه را به خود اختصاص داده است.

دايرة المعارف منتشر شدة جريان‌هاي فرقه‌اي، در اين فهرست به طور رسمي، قريب به 2000 فرقه را برمي‌شمرد. فرقه‌هاي نوظهور كه در غرب با اسم «ميكستر» (مخلوط كننده)، شناخته مي‌شوند، دست به پلوراليسم وحشتناكي زدند تا اين گمان به وجود بيايد كه راه دست‌يابي به معنويّت، دين و آسمان، تنها اسلام و اديان ابراهيمي شرقي نيستند.

اين فرقه‌ها با اختلاط و امتزاج آموزه‌هاي بي‌بنياد برهمنان هندويي، سرخ‌پوستان آمريكاي لاتين، نحله‌هاي مسيحي، آموزه‌هاي كابالايي يهودي و تجربه‌هاي فرادرماني كه به صدها شاخه تقسيم شده‌اند، بشر مبتلاي غربي و ساكنان خودباختة شرقي را مواجه با گسترة بزرگي از جريانات فرقه‌اي شبه مذهبي و شبه عرفاني كردند.

به جز همّت شيطانيِ جريانات ذكر شدة ضدّ اسلام و ضدّ انسان، عوامل ديگري زمينه‌هاي كارگر افتادن دسيسه‌ها را فراهم آوردند كه مهم‌ترين آنها عبارتند از:

1. خستگي انسان غربي از ازدحام تكنيك، تكنولوژي و زندگي كسالت‌بار مدرن قرن بيستم؛
2. غيبت آموزه‌هاي اصيل ديني اسلامي در سطحي وسيع و در صحنة حيات اجتماعي انسان معاصر؛
3. تجربة پايان تاريخ غربي و به صدا در آمدن زنگ اين تاريخ كهنه به نام دين و به نام خدا؛
4. تلاش سران مجامع مخفي و گردانندگان جهان و غرب براي پاسخ‌گويي به طلب و تشنگي طبيعي مستضعفان غربي جوياي دين و معنويّت از طريق سراب فرقه‌هاي شبه مذهبي؛
5. تلاش غرب براي مقابله با اسلام و خيزش‌هاي مذهبي دوران معاصر؛
6. تلاش غرب براي استمرار دورة فاعليّت فرهنگي و تمدّني خود در عصر افول و سقوط.

نبايد از نظر دور داشت كه دلّالگي شيطان براي بسط جدايي‌ها و چنددستگي‌ها ميان ابناي بشر، نقش عمده‌اي در اين ماجرا داشته است.
درست در همين شرايط، فرقه‌هاي نخ‌نما و خاموش دورة دوم نيز مجال حركت و تلاش را براي خود فراهم ديده و دست در كار وارد كردند و با تجمّع قوا و متشكّل كردن نيروها، هم‌دوش با فرقه‌هاي نوظهور، به جان مستضعفان جهان افتادند.

بر هيچ كس پوشيده نيست كه فرقه‌هايي، همچون اسماعيليه، صوفيه، قاديانيه و حتّي بهائيّت كه در اثر موج بزرگ خيزش اسلامي در ايران در سايه و كنجي خزيده بودند و حتّي هيچ مجالي براي گفت‌وگو و عرض اندام نيز در خود سراغ نداشتند، سرويس‌‌هاي امنيّتي غرب و با شناسايي قبلي، امكان جان گرفتن دوباره و حضور در مجامع بين‌المللي را به دست آورند. به اين ترتيب دسيسه‌هاي غرب به آنها حياتي دوباره بخشيد.
جريانات فرقه‌اي نوظهور و شبه مذهبي را با مشخّصات زير مي‌توان شناسايي كرد:

1. سكوت و انفعال در برابر غرب، استكبار و ظلم مستكبران صليبي و صهيوني؛
2. فقدان تكليف، شريعت و تعهّدات قابل قبول و تعريف عقل و شرع؛
3. فقدان طرحي قابل دفاع براي آينده و جايگزين مناسبات بحران‌زدة كنوني؛
4. دامن زننده به پلوراليسم مذهبي؛
5. تكيه كننده بر حيات فردي و نحله‌اي؛
6. تساهل و تسامح در مناسبات فردي و جمعي زنان و مردان؛
7. شكستن مرزهاي حلّيت و حرمت در خورد، خوراك و روابط مردان و زنان؛
8. آلودگي به درجات مختلف از شرك، نفاق و حتّي كفر (ثنويّت، تثليث، ضدّ خدايي، شيطان‌پرستي)؛
9. ارتباط پنهان با مجامع ماسوني و صهيوني؛
10. فقدان نظام جامع عقيدتي، اخلاقي و عملي، متناسب با نيازهاي مادّي و فرهنگي انسان‌ها؛
11. ابتلابه افراط و تفريط در آموزه‌ها؛
12. هم‌سويي با خاستگاه و اهداف غرب و صهيونيسم بين الملل.

به كارگيري ابزار نوين رسانه‌اي (راديو، تلويزيون، ماهواره و اينترنت) و محصولات جديد سمعي و بصري (لوح‌هاي فشرده) با استفاده از سرمايه‌هاي حاميان صليبي و صهيوني و سرريز اين جريانات فرقه‌اي، اين امكان را فراهم آورد كه تيراژ و شمارگان بي‌سابقه، در ميان عموم مردم ساكن شرق اسلامي به گردش درآيد.

توزيع رايگان آثار و منشورات، تأسيس هزاران سايت بر روي شبكة جهاني اينترنت، راه‌اندازي شبكه‌هاي اجتماعي، كليساهاي تلويزيوني و خانگي و تشكيل محافل در خانه‌ها و … بر سرعت دامن گستردن اين جريانات افزوده است.

طيّ سي سال اخير، سازمان‌ها و نهادهاي رسمي فرهنگي در كشور، به دلايل مختلف قادر به رديابي و شناسايي خطرهاي تهديدكنندة فرهنگي نبودند؛ بلكه نقش بازدارنده و منفي نيز در اين ميدان ايفا كرده‌اند.
به دليل ابتلاي اين سازمان‌ها و نهادهاي دولتي وابسته به رديف بودجة رسمي كشوري به:

1. نظام بروكراتيك اداري؛
2. مديريّت حزبي و قبيله‌اي با عمر كوتاه فصلي؛
3. كارشناسان حقوق بگير و فاقد اطّلاعات و تجربه؛
4. فقدان انگيزه و درد؛
5. فقدان استراتژي كلان فرهنگ و سياست فرهنگي مدوّن؛
6. عوامل نفوذي بيگانه و جاسوس در لباس عوامل خودي؛
7. مصونيّت ويژه در برابر هر گونه نقد و پرسش خبرگان و خبرنگاران،

آنها قادر به رصد وقايع و جريانات و جبران خسارات نبودند و در اين ميان، گاه خود مبدّل به عامل توسعه و نشر آموزه‌هاي مشكوك و مردود نيز شدند؛ چنان كه طيّ سال‌هاي اخير، آثار مكتوب جريانات فرقه‌اي نوظهور از مجاري رسمي گذر كرده و با طيّ مراتب، امكان حضور در شهر و كوي و برزن را يافته‌اند.

به جرئت مي‌توان اعلام داشت: بيش از يكصد ميليون نسخه از اين آثار در ايران توزيع شده است.
ملاحظات سياسي و درگيري‌هاي حزبي و گروهي داخلي نيز در غفلت از اين ماجرا و اخذ تصميم به‌موقع و قاطع بي‌تأثير نبوده است. حسب آنچه رخ داده، امروزه در ميان مردم و به ويژه نسل جوان، بسياري از حسّاسيت‌ها و غيرت‌ورزي‌هاي ديني و ملّي كم‌رنگ شده و جاي خود را به نوعي تساهل و تسامح بخشيده است؛ بخش بزرگي از سنّت‌هاي پسنديده، ضعيف و كم‌رنگ شده و زشتي انجام برخي از رفتارها و بدي‌ها از بين رفته است.

ابتلا به خورد، خفت، شهوت، دوري گزيدن از ازدواج و قبول مسئوليّت خانوادگي، افزايش طلاق و گسست پيوندهاي خانوادگي، تنها بخشي از عوارض اين رويدادها هستند.
آنچه رخ داده، خواست عوامل بيگانه و ائتلاف صليب و صهيون است. مشكل ما اينجاست كه:

1. از دشمن و دشمني ورزيدن بي‌وقفه‌اش غفلت مي‌ورزيم؛
2. بدون ملاحظة تاريخ گذشته، با نوعي ساده‌لوحي، رويدادها را بريده و نقطه‌اي مطالعه مي‌كنيم و از شناسايي جرياني پرهيز داريم؛
3. مجال پرسش و نقد را به عموم نهادها، سازمان‌ها محدود كرده و به اشخاص حقوقي مصونيّت بيش از اندازه بخشيده‌ايم؛
4. مناصب و پست‌ها را نه بر اساس لياقت و ضرورت، بلكه بر اساس تمايلات حزبي و قبيله‌اي، بين اشخاص تقسيم كرده‌ايم؛
5. از شنيدن آمار و اطّلاعات واقعي پرهيز مي‌كنيم و به تملّق‌گويان و چاپلوسان، مجال جولان مي‌دهيم؛
6. از آخرالزّمان و مأموريّت الهي بني‌اسماعيل براي تأسيس حكومت جهاني غفلت داريم؛ به همان سان كه چشم خود را بر تمنّاي بني‌اسرائيل براي تأسيس امپراتوري جهاني بسته‌ايم؛
7. از سرمايه‌ها و امكانات بالقوّة انساني و توان فرهنگي موجود در كشور كه مي‌تواند ما را در گذار از اين شرايط ياري دهد، تنها به دليل سوءتفاهم‌ها و پچ‌پچ‌هاي اطرافيان و نزديكان غفلت داريم.
والسّلام علي من التّبع الهدي

اسماعیل شفیعی سروستانی
ماهنامه موعود شماره 121

پي‌نوشت‌ها:
1. اين كتاب با عنوان «آيين رزم» به زبان فارسي ترجمه و توسط انتشارات هلال چاپ و منتشر شده است.
2. اسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسكيه، حسن حبيبي، ص 51.
3. بررسي شيوه‌هاي تبليغاتي مسيحيّت، مرتضي نظري، ص 96.
4. در كتاب غرب و آخرالزّمان به طور مفصّل به موضوع پرداخته‌ايم.

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!