نقش علوم انسانی درتحقق انسان کامل وایجاد جامعه سالم – (مقاله ویژه)

3
ensan20kamel.jpg

بشر امروزی و علوم انسانی روز دنیا، به دلیل نگاه ماتریالیستی و تک ساحتی اش در حوزه معرفتی به انسان و نگاه لیبرالی اش به انسان در حوزه عمل و افعال انسانی و نیز غفلت از نسبت انسان با خالق و به تبع آن غفلت از غایت و هدف از آفرینش او، نتوانسته است حقیقت انسان را بشناسد . البته دانشمندان علوم انسانی توانسته اند زوایایی از وجود پیچیده انسان را (آن هم زوایایی مرتبط با ساحت دنیوی انسان مثلاَ در روانشناسی) تا حدودی کشف کنند، اما هرگز… 

 

 

نقش علوم انسانی درتحقق انسان کامل وایجاد جامعه سالم

مقدمه
برای بررسی موضوعاتی که انسان درآن نقش آفرینی دارد لاجرم و می باستی مفهوم انسان و حقیقت آن درست دریافت شود وسپس مفاهیم و موضاعات اضافی(مضاف برآن) مورد بررسی و مداقه قرار گیرد. وقتی که سخن از رابطه علوم انسانی با ایجاد جامعه سالم وتحقق انسان کامل است، پرواضح است که هرسه واژه “علوم انسانی” ، “جامعه سالم” و ” انسان کامل” وجه اشتراکشان درمفهوم انسان است و برای رسیدن به پاسخ مناسب به این سوال که علوم انسانی چه نقشی در ایجاد جامعه سالم و انسان کامل دارد ، باید روشن شود که علوم انسانی چه علومی هستند و مفهومی که از علوم انسانی در ذهن متبادرمی شود،چه مفهوم و معنایی است ؟ مراد از سلامت جامعه و جامعه سالم چیست؟ ودر پایان محصول این رابطه که “انسان کامل” است چه ویژگی هایی دارد و اصولا کمال انسانی درچیست که درصورت تحقق آن، مفهوم انسان کامل عینیت خواهد یافت؟
برای رسیدن به مقصود فوق، ابتدا باید به شرح و توضیح مختصری پیرامون سه ضلع مثلث ” علوم انسانی ،جامعه سالم و انسان کامل” پرداخت وسپس آن را مورد مداقه قرار داد.
انسان و راه شناخت حقیقت او:
با اندک توجهی به سه مفهوم فوق به روشنی هویداست که مفهوم انسان در مقام فهم مقدم برسه مفهوم دیگر است ؛ بطور مثال قوام مفهوم جامعه سالم به واژه جامعه است و جامعه نیز قوام و بنیانش برپایه مفهوم انسان استواراست وهمچنین در مفهوم “انسان کامل” قوام این مفهوم به مفهوم انسان است ودر علوم انسانی نیزعلومی مورد نظراست که درخصوص انسان به عرضه علم و دانش می پردازد؛ لذا به نظر می رسد ابتدا باید بدانیم انسان چه موجودی است؟ و حقیقت او چیست ؟
برای درک حقیقت انسان و چیستی او اندیشمندان زیادی در طول تاریخ به تفکر و تامل پرداخته و تحفه های علمی خوبی نیز عرضه داشته اند. هرمحقق و اندیشمندی به فراخور توان عقلی و قوت استدلال و تجارب علمی اش، حقایقی را ازجهان هستی وانسان روشن نموده است. لیکن اگربه بررسی اجمالی سیرشناخت انسان نگاهی بیافکنیم به روشنی پیداست که بشرهنوز نتوانسته است این موجود پیچیده و پر رمز و راز را بشناسد؛ انسان موجود ناشناخته ایست (الکسیس کارل،84) که بشرامروزی با این همه پیشرفت علوم و دانش های مختلف و رشد تمدن و زندگی مدرن، نه تنها نتوانسته است حقیقت آن را بشناسد، بلکه چه بسا در عمل و در واقع، از حقیقت انسانی خود نیز دورتر و دورتر شده است و می رود که تنها تفاوتش باسایر موجودات فقط و فقط قدرت نطق و عقل معاشش باشد. چرا اینگونه است ؟
آنچه می توان در اینجا به عنوان پاسخ، اجمالا اشاره کرد، این است که علوم امروزی و بشرامروزی هیچگاه نخواسته یا نتوانسته انسان را در نسبت با کل نظام هستی وخالق آن، مورد مطالعه قرار دهد. در جای خود مسلم وقطعی است که همه عالم هستی از ریز و درشت، از انسان و غیر انسان و همه و همه، مخلوق خداوند علیم ِحکیم ِقدیری است که براساس علم ، حکمت و قدرت خود، عالم هستی را بر بهترین وجه ممکن (نظام احسن) آفریده است.  لذا مطالعه و شناخت چنین موجودی جز با عطف توجه به خالق اوو نیزجز با ملاحظه نسبت آن با کل هستی ،کما هو حقه، میسر نخواهد شد.
بشر امروزی و علوم انسانی روز دنیا، به دلیل نگاه ماتریالیستی و تک ساحتی اش در حوزه معرفتی به انسان و نگاه لیبرالی اش به انسان در حوزه عمل و افعال انسانی و نیز غفلت از نسبت انسان با خالق و به تبع آن غفلت از غایت و هدف از آفرینش او، نتوانسته است حقیقت انسان را بشناسد . البته دانشمندان علوم انسانی توانسته اند زوایایی از وجود پیچیده انسان را (آن هم زوایایی مرتبط با ساحت دنیوی انسان مثلاَ در روانشناسی) تا حدودی کشف کنند، اما هرگز نخواهند توانست به شناخت حقیقت انسان آنهم با ملاحظه تمام ابعاد او،دست پیدا کنند؛ فلذا علیرغم قدرشناسی اززحمات علمی  دانشمندان علوم انسانی که برای شناخت انسان قدمهایی برداشته اند، باید اذعان کرد که دانشمندان علوم انسانی ِروز دنیا، تا زمانیکه رابطه انسان را در نسبت با خالق و ودر نسبت با کل عالم هستی نتوانند ببینند، روند موجود تداوم خواهد یافت. و سوال اصلی اینجاست که چرا اندیشمندان به این مهم نمی پردازند؟ به نظر می رسد پاسخ این سوال روشن است و از شدت روشنی و وضوح پنهان می نماید و آن این است که این امر مستلزم نگاه توحیدی به عالم هستی است و تا زمانیکه دانشمند علوم انسانی بینش وجهان بینی توحیدی صحیحی نسبت به عالم هستی نداشته باشد،نخواهد توانست به مقصود فوق نایل آید.برای رسیدن به این مقصود، دوچیزلازم است :
1-    قدم اول داشتن جهان بینی صحیح بااستفاده از استدلال عقلی و برهان منطقی است. اگر یک اندیشمند علوم انسانی با مقدماتی برهانی و یقینی به این نتیجه رسید که این عالم هستی خالق و مدبری دارد که این عالم را آفریده و همه هستی به سوی غایت مشخصی در حرکت است، چهارچوب حرکت فکری و علمی خود را درست و صحیح پایه ریزی خواهد کرد.
2-    درجای خود مسلم و قطعی است که جهان بینی عقلی بشر، پس از طی مراحی از شناخت به دلایل محدودیت توان عقل و ساحتهای هستی ِفراتر از قدرت عقل، نمی تواند همه مسائل و ناشناخته های علمی عالم هستی را مکشوف کند،لذا نیاز به وحی و حامل وحی و وسائط الهیه بین بشر و خدای متعال خود رانشان می دهد؛که البته در اینجا این دسته از مسائل جزو مفروضات و مسلمات بحث تلقی شده است ، خلاصه اینکه علمای علوم انسانی اگر جهان بینی عقلانی صحیح ومستظهر و متکی به وحی داشته باشند، می توانند به تمام ذرات عالم هستی و به تمام لایه های متنوع موجودات، خاصه انسان(به اندازه ظرفیت، طاقت و سعه وجودی بشری )، دست پیدا کنند.
باید گفت اندیشمندان علوم انسانی برای موفقیت  در علوم انسانی، گریزی از نگاه و بینش توحیدی ندارند و گریزی ندارند از اینکه با جهان بینی عقلی ِصحیح و پویا و با معاضدت وحی الهی به کشف انسان بپردازند، به نحوی که اطمینان کافی به صحت این کشف وجود داشته باشد تا علوم دیگری را که متکی و مستند به شناخت انسان است ،به درستی فهم وارائه کنند.
نگارنده با عطف نظر به اینکه پلورالیزم دینی فقط در حوزه نجات شناختی قابل بحث ، بررسی و طرح است و در مقام معرفت شناسی امری باطل، پوچ و بی اساس است،  معتقد است اندیشمندانی که پیرو ادیان توحیدی هستند ،تا حدودی زمینه ورود در این بحث را دارند؛ لیکن از آنجائیکه آخرین دین و کامل ترین دین الهی یعنی اسلام ،ناسخ تمام ادیان ماقبل خود است، لذا اسلام تنها دینی خواهد بود که می تواند این گره کور تاریخی دانشمندان را به نحو احسن بگشاید.
براساس آنچه گذشت باید گفت شناخت عقلی و وحیانی از انسان تنها راه صحیح و اطمینان آورکشف حقیقت انسان است، لذا اندیشمندان علوم انسانی علاوه بر تلاش عقلانی محض و بهره گیری از تجربه علمی ِقطعی و اطمینان آور، باید با غور در آموزه های دینی و غواصی در دریای معارف آن، به زوایای پنهان و ناپیدای حقیقت انسانی دست یابند و بالاتر اینکه، با کشف هدف و غایت انسان، بتوانند حضور کوتاه مدت و مسئولیت آور اورا در عالم دنیا، تبیین و چگونگی حضورش را توضیح دهند و برای رسیدن به این هدف، بطور فردی و جمعی تلاش کنند.
انسان از نظر اسلام :
بررسی انسان از منظر اسلام، موضوعی مبسوط ومفصل است که بیان جامع آن مناسب این اوراق نیست و تنها به جهت ضرورت مقام، به نکاتی مهم و برجسته در این خصوص اکتفا می شود. از نظر اسلام انسان عصاره عوالم هستی است  و خلیفه خداوند در روی زمین است  و براساس صریح ایات و روایت انسان قابلیت تکامل به عالی ترین سطوح عالم هستی و مراتب وجود را داراست و بالعکس احتمال سقوط در حضیض حیوانیت و قعر دنیا و مراتب دون هستی را دارد(اعلی علیین یا اسفل السافلین)  و برای همین هم پای به عالم دنیا نهاده تا با اراده و اختیارتوام با قوه عقل و حجت های بیرونی ، در مسیر حرکت تکاملی به نقطه اوج رسد.
آنچه از آموزه های دینی بدست می آید غایت و هدف نهایی حرکت تکاملی انسان، رسیدن به مرتبه “قرب الهی” و” لقاء الهی” است”یا ایها الاانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه” (انشقاق،6) واین ملاقات یاتوام با لذت و بهجت و بهشت ابدی است و یا آغاز الم ونقمت و جحیم ابدی است ؛  
انسان در این مسیرحرکت از ذره تا بینهایت، داشته ها و موانعی همراه خود دارد:
داشته های انسان :
1- فطرت الهی؛ که خمیرمایه و سرشت الهی و اولین چراغ هدایت انسان است؛”فطرت الله التی فطرالناس علیها”(روم 30)،”فالهمها فجورها وتقویها”(شمس 5 )
2-عقل به عنوان حجت درونی  (العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)  
3- اختیارواراده آزاد تا عمل انسان دارای ارزش الهی بوده وبدون جبربه تکامل برسد(انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (انسان3)
4- رسولان و پیامبران و حجتهای ظاهری، که حجت و بینه الهی را تمام می کنند تا هرکس هلاک می شود یا به سعادت می رسد بعد از اتمام حجت الهی باشد. ” لیهلک من هلک عن بینه و لیحیی من یحیی عن بینه )(انفال 42)”رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجه بعدالرسل و کان الله عزیزا حکیما”نساء 165
“یاهشام ان لله علی الناس حجتین حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل والانبیا، و الائمه واماالباطنه فالعقول”

موانع راه انسان :
1- شیاطین انسی و جنی”وَ كَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً “(انعام 112)
2- نفس ، خواهشها وتمایلات و غرایز نفسانی؛”ان النفس لاماره بالسوء”(یوسف53)
طبق جهان بینی اسلامی ،براساس فطرت خداوندی ،انسان زمینه گرایش و کشش درونی به سوی خوبیها و کراهت از بدیها دارد و به کمک عقل توان تمییز خوب از بد و حق از باطل را دارد و براساس اختیار، قدرت انتخاب آزاد را داراست و راهنمایان الهی نیز دستگیر و کمک رسان در مسیر حرکت انسان هستند(لیثیروا لهم دفائن العقول)  تا در مقابل شیاطین و جنود و اعوان و انصار اوو گرایشهای نفسانی که موانع و سد طریق این راه هستند، ایستادگی کنند.
مواجهه داشته های انسانی با موانع فوق ،زمینه را برای آزمایش ، فتنه و ابتلاء الهی فراهم میکند واین مسئله براساس یک اصل کلی و اصیل اسلامی است که، خیر و شر حقیقی و اصیل در عالم آخرت بوده و خیر و شر این دنیا نسبی و محدود بوده و در حقیقت مستوره و نمونه ای از خیر و شر مطلق در آخرت است. این خیر و شر نسبی دنیوی بستروزمینه ای ست تا خداوند متعال بندگان خود را درحرکت تکاملی به سوی خود،بیازماید.( أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لايُفْتَنُونَ)(عنکبوت2) و بر همین اساس تمام حوادث و امور مربوط به حیات دنیوی ، قابل بررسی و مطالعه است؛
اعمال جوانحی و جوارحی :
اگر افعال و کنش و واکنشهای انسان را(صرف نظر از فردی یا اجتماعی بودن آنها) دراین حرکت استکمالی ،به دو دسته کلی ( درونی و بیرونی ) تقسیم کنیم :
اعمال درونی (جوانحی): مثل نیت،امید،ترس،آرزو،آمال ،توجه،علاقه،گرایش،نفرت،خشم وتعصب…..
اعمال بیرونی(جوارحی): کلیه حرکات ،عادات مختلف، کسب علم و تعقل،تفکر،روابط اجتماعی، عبادت،نگاه ،استماع وکارو مشاغل…
دین مبین اسلام برای جزئیات آنها(آاعمال درونی و بیرونی)،حقوق، حدود و تکالیفی را بطور ضابطه مند مشخص کرده است که درصورت رعایت آن ضوابط،انسان به سالم ترین و بهترین وجه و کوتاهترین و سریعترین مسیر ممکن(صراط مستقیم)به هدف و غایت نهایی خود خواهد رسید.و همه آنچه از تمتعات دنیوی و محرومیت های گوناگون دنیوی برای تک تک افراد یا برای اجتماعات و جوامع مختلف پیش می آید، تحت فرمول کلی سنت های الهی و در راس آنها سنت دائمی امتحان و آزمایش الهی مندرج است و انسان براساس آنچه گفته شد در کش و قوس میل به بینهایت خیر(لقاء الله) و میل به بی نهایت شر(اسفل السافلین)بر محور سنتهای الهی و خصوصا آزمایش مستمر، به تکامل خواهد رسید.
نقطه آغاز علوم انسانی : بنابرآنچه گفته شد، تمام اعمال فردی و جمعی(درونی و برونی)،در بسترسنن الهی براساس حکمت الهی ،امتحان الهی برای افراد در متن زندگی فردی و اجتماعی توامان رخ می دهد و وسعت و دامنه امتحانات الهی در حوزه اجتماع و زندگی اجتماعی بسیاروسیع بوده و قابل قیاس با حیطه فردی انسان نیست . وجود اجتماع و انسانهای دیگر و حتی موجودات دیگر،در زندگی اجتماعی و رابطه و تعامل با دیگر موجودات و دیگر انسانها، زمینه های فراوان آزمایشهای الهی وانتخابهای مختلف را فراهم می کند، ضمن اینکه همین مسئله زمینه ظهور وبروز دانشهای مربوط به انسان را فراهم می کند که حوزه عمل و اختیار و انتخاب انسان را بسیار گسترده تر میکند؛ علومی چون مدیریت، جامعه شناسی ،مردم شناسی،تعلیم و تربیت، روانشناسی، اقتصاد ، ارتباطات و…؛ ذیلا به دو وجه ار وجود اجتماع ونقش آن اشاره می شود:

1-    وجود زندگی اجتماعی زمینه تحقق بسیاری از فضایل اخلاقی و اعمال نیک و جولان تفکرات عقلانی را فراهم می کند و بالعکس زندگی اجتماعی و اجتماع،زمینه اکتساب رذائل اخلاقی و ارتکاب  منکرات و غلبه وهم و وهمانیات را فراهم می کند.
2-    زندگی اجتماعی وجود حکومت و حاکمان و ضرورت آنها را آشکار میکند، لذا موضوعات و تکالیف و حقوق و مسائل جدیدی مطرح می شوند که در زندگی فردی یا احیاناَ زندگی جمعی محدود، اساسا موضوعیت ندارد و برهمین اساس است که یکی از محورهای اصیل دین مبین اسلام، امامت و ولایت است که خداوند وجود عنصری انسان کامل که واجد تمام فضایل و کمالات انسانی بوده وهدایت ظاهری و باطنی اجتماع بشری را علی الاتصال برعهده دارد ،ضروری می داند و حتی اگر به عللی امام حی و عصر، قابل دسترسی نباشد هدایت باطنی وی کماکان ادامه خواهد داشت.
انسان کامل و کمال انسانی :
همانطور که گذشت جایگاه انسان در عالم هستی تا حدودی روشن شد در ادامه با رعایت ترتیب منطقی بحث به دو مقوله انسان کامل و کمال انسانی اشارتی خواهیم کرد.
انسان کامل در فرهنگ شیعه دو اطلاق دارد ،در اطلاق اول بر همان مفهوم خلیفه الله ،حجت خدا و ولی الله و امام برحق در روی زمین اطلاق می شود که عالی ترین مراتب کمال انسانی را داراست و واسطه فیض الهی است که وجود عنصری آنها در عالم ضروری است هرچند بسط ید نداشته و قدرت حاکم نباشند؛ از نظر شیعه پس از پیامبر اکرم(ص) تنها 13 معصوم وجود دارد که به عنوان انسان کامل بوده و اسوه و الگوی تام و مطلق بشر در تمام وجوه و جوانب زندگی هستند و عدل قرآن بوده و انسان برای رسیدن به هدف غایی خود باید به این ریسمان الهی چنگ زند تا به سرمنزل مقصود برسد.
اما در اطلاق دیگر انسان کامل کسی است که بدون اینکه واجد عصمت یا منصبی انتصابی و منصوص از ناحیه اهل البیت (انسانهای کامل علی الاطلاق) باشند، در تمام ابعاد انسانی خود استعدادهای نهفته در وجود خود را به فعلیت رسانده و در رتبه پایین تری نسبت به انسان کامل در اطلاق اول، قرار داردو هدف دین مبین اسلام و مجاهدتهای اهل بیت (ع) هم برای اینست که انسان با کمک عقل و با استعانت از حجج الهی (قرآن و اهل البیت )(انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی فان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا) و تحت تربیت و هدایت و امامت وولایت آنها، به کمال انسانی خود برسند.
حال سوال اساسی اینجاست که کمال انسانی در چه چیزی است؟ قبلاَ گفته شد که قرب الهی و لقاء خداوند غایت و هدف غایی انسان بوده که رسیدن به آن نهایت آرزو و آرمان هر انسان مومنی است اما سوال اینست که کمال انسانی درچه چیزی است یعنی چگونه می توان به کمال انسانی دست یافت ؟ باید گفت هرآنچه که انسان را به هدف غایی خود برساند یا در ایصال به هدف یاریگر اوباشد مطلوب او بوده وباید جزو اهداف متوسط انسان قرار بگیرد و اما در تشخیص مصادیق آن، تا آنجاییکه عقل مستقلا تشخیص می دهد مطلبی نیست؛ اما در مراتب بالاتر و برتر، تنها با راهنمایی وحی و حاملان و مفسران وحی است که می توان تشخیص داد چه چیزی ،چه کاری، چه حرکتی وچه برنامه ای در راستا و همسوبا حرکت تکاملی انسان است و چه چیزی وچه حرکت و چه  افعالی در این راستا نبوده و مانع این راه محسوب می شوند و نقشه راه این حرکت ِسرنوشت سازو چهارچوب های اصلی آن تنها در متن دین و آموزه های آن بیان شده است.
از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که انسان کامل شدن در این است که به مقتضای کمال انسانی عمل شود و مقتضای کمال انسانی در اینست که هرآنچه در راه رسیدن به هدف عالیه انسان موثر و قابل استفاده است چنگ زد و تشخیص مصادیق آن با همه گستره و وسعت آن برعهده دوحجت “عقل ووحی” است؛ اما آنچه عقل و وحی به آن می رسند را،بطور کلی می توان در دو مقوله یا تحت دو عنوان کلی گنجانید علم طیب (نافع) و عمل صالح . “وا إليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه”(فاطر،35/10)
هرفردی هرمیزان ازعلم نافع و عمل صالح بیشتری، بهره مند باشد به همان میزان به کمال مطلوب نزدیکتر است؛ طبیعی است که تمام انسانهای کامل حد نصاب کمال مطلوب را دارا هستند و فقط در مراتب کمال باهم متفاوتند.
نتیجه اینکه برای کشف مصادیق به علم نافع و عمل صالح ونیز چگونگی عمل، باید از دوبال عقل و وحی مدد گرفت و به کمک عقل(احکام عقل عملی و احکام عقل نظری)و آموزه های وحیانی به طی مراحل استکمال پرداخت تا به مرحله انسان کامل(دراطلاق دوم)رسید.
جامعه:
مفهوم جامعه از مفاهیم نسبتاَ روشن و درعین حال دارای پیچیدگی است . بطور خلاصه باید گفت در مفهوم جامعه دو نکته نهفته است  یک اینکه جامعه متشکل از افراد انسانی است و تا انسانها مجتمع نشوند و زندگی جمعی تشکیل ندهند جامعه انسانی مصطلح شکل نخواهد گرفت. نکته دوم اینکه جامعه از مفاهیم اعتباری بوده و وجودی مجازی و اعتباری دارد اما اعتباری که منشاء آثار است و البته اثر آن غیر از اثر تک تک افراد آنست؛ لذا رابطه و مناسبات و کنش و واکنشهایی بر جامعه حاکم است که این مناسبات اثری در خود فرد و جامعه و تک تک افراد دارد.
براساس آنچه در بحث انسان کامل گذشت ،بدون آنکه نیازی به ورود تخصصی به بحث جامعه شود می توان گفت که جامعه سالم جامعه ای است که کارکردآن و بازخورد و نتیجه مناسبات و روابط و کنش و واکنشهای و… آن در راستای تسهیل و حرکت سریعتر انسان به سوی کمال نهایی اش باشد. همانطور که انسان موجود پیچیده ای است اجتماع که متشکل از تک تک افراد است بتبع آن پیچیده خواهد بود که شناخت کامل و صحیح آن علاوه بر عقل نیاز به آموزه وحیانی دارد، چراکه اگر انسان به خودش جاهل باشد بطریق اولی به غیر خود جاهل تر خواهد بودو چگونه می تواند به غیر خود شناخت صحیح و حقیقی داشته باشد.لذا هم در شناخت جامعه و هم در هدایت جامعه و هم درتعامل فرد با جامعه گریزی از عقل و وحی نیست و این وحی است که چهارچوب و بنیانهای اساسی حرکت فرد و جامعه و مآل حرکت ها و اعمال جامعه،را ترسیم و مشخص می کند و سپس میدان را در جزئیات امور به عقل موید به شرع می سپارد.
علوم انسانی :
از آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت که انسان طرفه معجونی از عوالم هستی است و نیز دارای استعدادهای گوناگون است و از سویی طبق حکمت بالغه الهی (براساس اسم شریف حکیم)انسانها متفاوت و گوناگون آفریده شده اند؛ لذا رسیدن به انسان کامل از نظر معرفتی و کشف معرفتی انسان کامل و نیز انسان کامل شدن منوط به شناخت “حقیقت انسان” و همه “ابعاد گوناگون انسانی” است و این شناخت یعنی همان “علوم انسانی “.
علوم انسانی علومی است که انسان را از حیثیات مختلف (که مرتبط با سرنوشت آن و عالم آخرت است)مورد مطالعه و کشف قرار می دهد:
ما در اینجا قدرمشترک معانی و مفاهیم عامی را که از علوم مختلف انسانی درذهن متبادر می شود، بدون  لحاظ جنبه تخصصی آن ذکر میکنیم تا چگونگی ارتباط مفهوم و حقیقت انسان با آن علوم روشن شود.
روانشناسی —–>>> مطالعه ساختار روانی انسان از حیث هستی و از حیث کارکرد آن وتلاش برای ارائه طرق حل مشکلات روحی و روانی.
جامعه شناسی ——>>> مطالعه وجود جمعی فرد ورفتار اجتماعی اوو نقش اجتماعی فرد و رفتار جامعه به عنوان یک کل باچشم انداز ارائه جامعه سالم.
مدیریت ——>>> مطالعه  رفتار انسانی از حیث تدبیر فرد ، محیط و جامعه وتلاش برای ارائه مدیریت صحیحِ معطوف به هدف نهایی انسانی .
اخلاق —->>> شناخت صفات نیک و بد انسانی و منشاء آنها و طرق ایجاد یا رفع و دفع آنهاونحوه تخلق به آنها
اقتصاد —->>> مطالعه رفتار مالی و معیشتی انسان به لحاظ فردی و اجتماعی وتلاش برای ارائه اقتصاد سالم وپویا.
رهبری و حکومت —->>> مطالعه فرد وجامعه از لحاظ پذیرش حاکمیت انسان کامل برای هدایت اجتماع بطرف هدف .
تاریخ —–>>> تطورات جامعه انسانی در بستر زمان و چگونگی شکل گیری آن و طرق اعتبارو درس آموزی و تلاش جهت پایه گذاری برای تاریخ درخشان.
اگر بخواهیم روان سالم، جامعه سالم و پویا، و مدیریت صحیح و بهینه و حکومت صالح و معطوف به حداکثر نتایج مورد انتظار، و اخلاق فردی و جمعی فاضله ، و اقتصاد سالم و همه گیر داشته باشیم و تاریخ را با برگ زرین ودرخشان  ورق بزنیم راهی نیست جز شناخت حقیقت انسان.
حقیقت انسان هم جز با راهنمایی خالق آن قابل شناسایی حقیقی نیست. راهنمایی خالق نیز در صفحات کتب آسمانی و گفتارهای حجج الهی و صحیفه فطرت منعکس شده است ، لیکن از آنجاکه خداوند حقایق را برای همگان و برای همیشه تاریخ ارائه کرده است لاجرم حقایق ارائه شده اجمالی خواهد بود و براساس آموزه های دینی تفصیل آن برعهده “حجتهای ظاهری” و “حجت باطنی(عقل)” قرارداده شده است .
پس می توان گفت تفصیل حقایق اجمالی دین که بر محوریت انسان است، با راهنمایی حجت ظاهری و کمک و مساعدت حجت باطنی کشف و مورد شناخت واقع می شود
بطور خلاصه :
تحقق انسان کامل و جامعه سالم <— شناخت کمال انسانی و مختصات جامعه انسانی سالم <—– شناخت انسان و حقیقت انسانی و ویژگیها و مختصات انسان<—– شناخت کامل و صحیح انسان ازآن ِخالق و هستی بخش انسان است که در کتب آسمانی و سخنان حجج الهی متجلی است
علوم انسانی که وظیفه اش شناخت ابعاد مختلف انسان است باید در پرتو حقایق اجمالی دین و کمک عقل ساحتهای مختلف انسانی را کشف کند؛ علوم انسانی با کشف این حقایق، هم در ارتقاء بعد علمی و معرفتی انسان و هم دررشد بعد عملی انسان در صعود و حرکت به سمت کمال نهایی خود(لقاء الهی) مدخلیتی تام دارد و سایر علوم بطور استقلالی ارتباط تام با کمال انسانی و جامعه سالم نداشته و تنها مع الواسطه و به ضمیمه ضرورتهای دیگر در تحقق انسان کامل و جامعه سالم تاثیر گذار خواهد بود و به عبارتی علوم دیگر زاییده نتایج علوم انسانی است.

 


لازم به ذکر است مقاله حاضر در نخستین همایش بین المللی دوسالانه علوم انسانی که از سوی رایزنی علمی جمهوری اسلامی ایران در انگلستان و ایرلند و با همکاری پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در تاریخ 28 شهریور ماه 1389 در دانشکده ادبیات و زبان های خارجی دانشگاه تهران برگزار گردید، پذیرفته و به صورت شفاهی ارائه شده است.

سید مختار موسوی زنجانی – وعده صادق

Loading

3 COMMENTS

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!