کسروی گرائی – بخش چهارم و پایانی

1

كسروي كتابي دارد بنام« در پيرامون روان» كه در آن ، به بقاء روح پس از مرگ نظر مثبت داده و گفته است : آدمي داراي «جان» و «روان» است كه جان با مرگ تن نابود مي شود و روان پس از مرگ تن ، باقي خواهد ماند. او در اين باره چنين  نوشته است: « روان آدمي جز جان و تن آدمي است ؛ روان همانست كه آدمي را به كارهاي نيك و كمك به ديگران و دوري از ستم و بدكاري واميدارد ولي جان خواهان كارهاي آخشيج (ضد) آنها است و همانست كه آنرا «هوس» نامند، و دو گونگي آنها در خواهاكها(خواهش ها) و كناكها(كردارها) نشانه آنست كه زندگاني به دو گونه است: زندگاني جانورانه، كه سرچشمه آن، خود خواهي است و با آز و ستم و خشم و كينه آميخته است و ديگري زندگاني آدميانه كه سرچشمه ي آن، نيكخواهي بديگران است و با همدستي و با همدستي و اندوه خواري كه با دوستي توأم مي باشد.

 

 

 

 

در اين  جهان، چون جان و روان با همست، نمونه ي هر دو زندگي هست و در آن جهان همانا تنها روان و تنها زندگاني رواني خواهد بود. روان آدمي با مرگ تن آدمي نابود نگرديده و در جهان ديگر خواهد زيست و پيداست كه چون كسي مرد و بي جان گرديد، تنش پوسيده و خاك خواهد شد و ( به عقيده كسروي) ديگر با آن كاري نيست و هيچ گاه زنده نخواهد شد و خدا را به رسيدگي كردار بندگان و داوري نيازي نيست»

 

نظريات سياسي و اقتصادي كسروي

كسروي در امور سياسي و اقتصادي هم نظرياتي اظهار كرده است ، كه در هر دو مسأله فكر ناسيوناليستي و وطن دوستي شديد او مبناي عقايد و نظريات او بوده است، بطوري كه حسن ناسيوناليستي در اين مسايل ، او را بسوي تعصب متمايل كرده است و اين ادعاي ما، از مطالب زير روشن مي شود.

كسروي سخت وطن دوست و ناسيوناليست و مليت گرا بوده است و همه ي كوششهايش ناشي از همين حسن ناسيوناليستي او مي بوده است.

 

اين مسئله در هر كدام از نوشته هاي او نمايان است چنانچه مي نويسد:

«توده اي كه در كشوري مي زيند، از آنجا خانه ي ايشانست ، بايد به آن دل ببندند، به آباديش كوشند ، در راه آزاديش از تلاش باز نايستند… پرستش ميهن(وطن پرستي) كه گفته مي شود، اينهاست . مهين پرستي به هر كسي واجب است… اگر در گوشه اي از كشور خكشسالي رخ دهد يا به آباديهائي سيل آيد و آسيب هائي رساند بايد از همه جاي كشور به كمك آنها بر خيزند … ما از ميهن پرستي، بيش از همه اين معني را مي خواهيم…»


بنابراين بعقيده كسروي، كسي كه تنها وطن را دوست داشته باشد وطن پرست نيست، بلكه در نظر كسروي ، وطن پرست كسي است كه به هموطنانش سود رساند و كشورش را آباد و آزاد نگاهدارد و باعث استقلال كشور و سربلندي مردم آن شود و كشورش را از دست برد بيگانگان حفظ كند. كسروي واژه ي «پرستش» را در وطن پرستي، بعمناي اصلي آن كلمه يعني ، آباد كردن و تيمار كردن بكار مي برد، نه در معناي عبادت و نيايش و پرستش.

 

نظريات سياسي كسروي

نظريات سياسي كسروي بر محور عقايد و احساس و انديشه ي ناسيوناليستي و وطن خواهي مليت گرايانه ي او دور ميزند، از اين رو بوده است كه  او نظام حكومتي مشروطه را بهترين شكل حكومت ها مي داند. او در اين باره چنين نوشته است:

«در زمانهاي پيش، در هر كشوري، پادشاهي بودي كه رشته ي كارها را بدست خود گرفتي و بي آنكه قانوني در كار باشد مردم و كشور را با دلخواه خود راه بردي و از راه استبداد به همه فرمان راندي…. ولي اين بي پا بود، از اين رو نيكخواهان(مشروطه خواهان) برخاستند و مردم را راهنمائي كرده و گفتند هر توده اي بايد خودش كارها را راه برد، بدين سان كه هر چند سالي يكبار نمايندگاني از ميان خود برگزيند و مجلسي از آنها پديد آورند و رشته ي كارهاي كشور را همگي بدست آنها سپارد و خود ملت از دور و نزديك نگهبان باشد مشروط يا حكومت دموكراسي يا سررشته داري توده همين است و همين است كه مي گوئيم مشروطه بهترين شكل حكومت است»

 

كسروي با ماترياليسم مخالف بوده

 کسروي با«ماترياليسم» و فلسفه ماده گرائي مخالف بوده است و آنرا باعث انحطاط اخلاقي انسانيت دانسته و موجب محدوديت زندگي انسان در آزاديهاي فردي شمرده است و نيز با نظام زندگي سرمايه داري افراطي و نامحدود كه در اروپا و آمريكا و در بعضي كشورهاي ديگر حاكم است، نظر موافق نداشت است.

كسروي كلا با غرب گرائي يا غرب زدگي كه آن را گاهي «غربيگري» و بلكه غالباً «اروپائيگري» مي خوانده علم مخالفت بر افراشته است. او با هر چه كه متعلق به بيگانگان از عرب بوده مخالفت مي كرده است .

چنانكه قبلاً اشارت شد، چنين عقايد و افكار كسروي در طرد فرهنگ بيگانگان ناشي از همان حس مليت گراني و ناسيوناليستي شديد او بوده است.

 

نظريات اقتصادي كسروي

– كسروي اگر چه بقول خودش درس اقتصاد نخواهد بوده است و واقعاً هم از مسائل اقتصادي غربي زمان خود بي خبر بوده است ولي در مسائل اقتصادي نظرياتي سطحي اظهار كرده و مجموعه ي آن نظريات را در كتاب «كار و پيشه و پول» بيان كرده است ، كه بموارد و مسائل مهم آن اشارت مي شود:

او منابع ثروت و بقول خودش «داراك» را زمين ، هوا، آب و آفتاب ميدانسته است كه وسائل زندگي را مي توان از آنها بصورتهاي گوناگون آماده كرد در نظر كسروي ، پول و پشتوانه آن ، كه جواهرات يا ارز باشد ، ثروت و داراك نيست بلكه ثروت همان كالاهايي است كه از منابع نامبرده بدست مي آيند. بنابراين، اگر كشوري فاقد پول و پشتوانه ي آن باشد، فقير نيست چون داراي منابع ثروت و كالاست كسروي به كشاورزي اهميت بيشتري مي داده است تا به صنايع ماشيني.

چنانكه بالاتر هم اشارت كرديم، او مخالفت سرمايه گذاري هاي بزرگ و افراطي بوده است. او در اين باره مي گويد:

«سرمايه داران نبايد آزاد باشند، كه هر اندازه مي توانند، سرمايه بكار اندازند و كالاهاي بسيار بسيجند….» به عبارت ديگر، كسروي سرمايه گذاري بزرگ و بي حساب را باعث تورم كالا و تجمع ثروت در دست عده اي معدود مي شمارد.

كسروي با معاملات بوري و تجارتهايي كه از راه بانكها و سفته و چك صورت ميگيرند، مخالف بوده است و سودهاي نقدي و پولي را كه بعنوان «نزول و ربا» در بانكها و بازارهاي بازرگاني بدست مي آيد ، نامشروع مي شمارد او با مسئله ي «توليد و مصرف هر چه بيشتر » كه امروزه اساس اقتصاد و تجارت جامعه سرمايه داري غرب را تشكيل مي دهد مخالف بوده و مي گفته است كه : توليد نبايد بيش از مصرف باشد زيرا توليد و مصرف هر چه بيشتر بسود سرمايه دار است و بزيان مردم عادي.

او با اجاره دادن پول در مشاركت و ملك كه باعث مي شود گروهي كار نكنند و مفت بخورند و گروهي ديگر كار كنند نيز مخالف و معتقد بوده است كه هر كس بايد به كاري پردازد كه بحال جامعه سودمند و خود نيز از آن كار بهره مند باشد.

كسروي با نظام اقتصاد سوسياليستي هم مخالف بوده و گفته است:«.. جامعه هاي سوسياليستي بهتر دانسته اند در هر كشوري دولت ها كارها را بدست گيرند …ولي ما مي گوئيم اين كار آزادي مردم را از دستشان مي گيرد زيرا استقلال اقتصادي براي مردم هر كشور لازم است»

همكاريهاي اجتماعي و مسائل آموزش و پرورش: با اينكه كسروي سخت تمايلات ناسيوناليستي داشته بر آن بوده اسات كه: «جوامع و ملل بايد با هم نزديك باشند و همكاري كنند؛ بويژه يك اجتماع كه در يك كشور زندگي مي كنند، بايد دست يكديگر گيرند و در بسيج نيازاكها (احتياجات) زندگي بهم ياري كنند… آدميان همگي از يك ريشه اند، همگي يكسانند و يكي را بر ديگري برتري نيست ؛ برتري يك مرد و يا يك توده جز از راه درستي و پاكي نتواند بود… ملتهائي كه در دانش و هنر پيش افتاده اند، بايد به ديگران ياوري كنند كه از دانش و هنر خود به آنان سود رسانند و آنان را نيز در پيشرفت همراه گردانند…»

كسروي، آموزش و پرورش را براي همه چه زن و  چه مرد لازم دانسته و مي گويد: «هر پس و دختري چون هنگامش رسيد بايد خواندن و نوشتن آموزند و اندي از دانشها ياد دهند … سپس كه پسر يا دختر ده و اند ساله گرديده بايد او را به آموزشگاه بالاتري كه توان آنرا«دينكده» ناميد، فرستند كه آميغ هاي زندگي آموزند و روانش از نيرومند و خيمهايش را نيكو گردانند. فرهيختي (تربيت) كه بايد بود، اين هاست ، فرهيخت ، راست آموختن آميغها (حقايق ) و نيرومند گردانيدن روانها و خردهاست»

كسروي  عقيده به تساوي حقوق زن و مرد دارد و درس خواندن را براي زن ها واجب مي شمارد و چنين مي گويد:

«هر دختر يا زني بايد درس خواند و آميغهاي زندگي آموزد. دختران بايد مانند پسران، درس خوانند تا از دژ آگاهي (توحش) بيرون آيند و به جهان و زندگي بينا گرداند … زنان از مردم اين كشورند، در اين  كشور زندگي مي كنند  يك نيم مردم از زنهايند، بايد معني زندگي و راه آن را بدانند و در راه نگهداري و آبادي كشور ، با مردان همگاني نمايند…»

 

ادبيات از نظر كسروي

 كسروي درباره ي ادبيات چه مكتب كلاسيك و چه مكتب رمانتيك و شعر و شاعري ، نظر خاص و تقريباً مخالفي دارد و اين موضوع را در كتابهاي : «در پيرامون ادبيات» و «در پيرامون رمان» و در كتاب «حافظ چه مي گويد» به تفصيل بيان كرده است وكه مضمون آن چنين است: ادبيات ، چه بصورت شعر باشد و چه بصورت نثر ، مانند داستان ورمان اگر سخت درست و سودمند و شامل مطالب علمي و اجتماعي باشد يعني اگر هم هدف باشد و هم وسيله ، مطلوب و بجا است و اگر چنين نباشد و صرفاً براي اينكه شاعر شعري بگويد و يا نويسينده اي داستان و رماني بنويسد و به شهرت رسد، جز سرگردان كردن افراد توده ، نتيجه اي نخواهدداشت. او در آغاز كتاب «حافظ چه مي گويد» در اين باره چنين نوشته است:

«شعر خود يك خواستي نيست ، چه شعر سخن است و سخن بايد تابع نياز باشد ؛ اگر كسي بي آنكه مطلبي در ميان باشد، تنها بنام آنكه شعري سازد و به آن پردازد، جز ياوه گوئي چيزي نيست….»

روي اين مبنا ، كسروي با شاعران غزلسرا، قصيده سرا ، شعر هاي عشقي و عرفاني و احياناً با شعر نو كه در زمان او در ايران معمول نشده بود مانند:ديوان حافظ ، مثنوي مولي و امثال آنها، كه به عقيده كسروي مضمون اشعارشان شامل مطالب خواست جامعه نيست ، مخالف بوده است؛ ولي او با بعضي شاعران و نويسندگان ادبي ، مانند فردوسي، كه در نوشته هايشان به قول كسروي خواستي و هدفي بوده است ، موافق است و آنها را تائيد مي كند. زيرا كه زبان و مليت كشور را زنده گردانيده اند.

مكتب كسروي، در زمان حياتش، پيروان بسياري داشته، اما پس از او تشكل خود را از دست داده، ولي گاهي به فعاليت خود ادامه مي دادند و گروهي بودند كه مكتب كسروي را «پاكديني »و خود را «پاكدين» مي خواندند.

 

منبع :

 

کتاب تحقیق در تاریخ و عقاید شیخی گری ، بابی گری ، بهائی گری و کسروی گرائی – تالیف دکتر یوسف فضائی

مقدمه ترجمه کتاب تاریخ مشروطه ، مترجم : اوان زيگل، استاد مطالعات خاورميانه در دانشگاه شهر نيوجرسی

 

محقق :

محمد صادق

Loading

1 COMMENT

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!