حضرت علی(علیه السلام)و نقش آرای عمومی در شکل گیری نظام سیاسی آرمانی تشیع (امامت)-بخش 1

0

علی(علیه السلام) علی رغم داشتن لیاقت و صلاحیت، بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) امکان بر عهده گرفتن هدایت جامعه ی اسلامی را پیدا نمی کند؛ زیرا مردم به هر صورت، فرد دیگری را بدین سمت بر می گزینند. علی(علیه السلام) برای مدتی طولانی از مدیریت جامعه ی اسلامی به دور می ماند؛ پس روشن است که مشروعیت الهی امام، یک مرحله است و خواست مردم نیز مرحله ای دیگر

 

 

 

 

 

چکیده

در نظام سیاسی امامت، امام معصوم از جانب خداوند منصوب می شود. در اندیشه و عمل حضرت علی(علیه السلام) که اولین امام و هویت بخش تشیع است، حضور مردم و رضایت آنان نقشی اثربخش دارد. علی(علیه السلام) علی رغم داشتن پشتوانه ی عصمت و نصب الهی، مدت 25 سال از خلافت دور ماند و سرانجام با خواست و اصرار مردم، حکومت و مدیریت جامعه ی اسلامی را بر عهده گرفت. او شورای مهاجرین و انصار و اجتماع آنان بر فردی به عنوان امام را موجب خشنودی خدا می داند و بر انتخاب خود از سوی مردم صحه می گذارد.

در این مقاله، متضاد یا قابل جمع بودن نصب الهی و انتخاب مردم، نقش آرای عمومی در مشروعیت سازی حکومت امام معصوم، به فعلیت رساندن ولایت امام منصوب از جانب خداوند، مقید یا مطلق بودن اعتبار شورا و بیعت و آثار شرعی و حقوقی آنها، جایگاه اهل حل و عقد و عامه ی مردم در انعقاد و شکل گیری امامت و …، بر اساس اندیشه ها و سیره ی عملی حضرت علی(علیه السلام)مورد بررسی قرار گرفته است.

مقدمه

حکومت بر اساس قدرت سیاسی و اعمال آن معنی می یابد و به محض اعمال قدرت، سؤال از مجوز این اقدام مطرح می شود که در حقیقت سؤال از مشروعیت است. مشروعیت بر حسب منشأ و مبدأ، انواع مختلفی دارد؛ از جمله مشروعیت الهی (حقانیت)، مشروعیت مبتنی برخواست مردم (دموکراتیک)، مشروعیت سنتی ناشی از وراثت یا اراده یک طبقه ی خاص، مشروعیت ناشی از شخصیت و نبوغ رهبری (کاریزماتیک) و… .

در میان نظریات و تئوری های مختلفی که در زمینه ی اصول و مبانی مشروعیت حکومت ها ارائه شده است، موضوع نقش رأی و نظر مردم و به تعبیر امروزی تر «مردم سالاری»، جایگاه برجسته ای به خود اختصاص داده است. صاحب نظران و متفکران مسلمان نیز با توجه به برداشت های خود از اصول و مبانی اسلام، دیدگاه های مختلف و گاه متضادی ارائه کرده اند.

ریشه ی این تضادها در واقع به صدر اسلام و به طور دقیق تر روز رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) باز می گردد. مسئله انتخاب جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله)مسلمانان را به دو گروه عمده ی تشیع و اهل سنت تقسیم کرده است. هسته ی اصلی این اختلاف نیز موضوع نصب الهی امام یا انتخاب خلیفه به وسیله ی مردم بوده است.

«امامت» نظام سیاسی آرمانی شیعه است. در فرهنگ شیعی، امامت با مختصات خاص خود، از اصول اعتقادی این مذهب است. شیعه امام معصوم را در رأس نظام سیاسی می داند و او را خلیفه ی الهی در زمین و جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله) می شناسد. مهم ترین مسئولیت های امام معصوم، جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در وظایف سه گانه ی آن حضرت، یعنی تبلیغ دین، هدایت معنوی بشر و قضاوت و اداره ی نظام سیاسی است (امام خمینی، 1385ق، ص50-51). با توجه به اهمیت وظایف و مسئولیت های امام، شیعه امامت را منصبی الهی و در امتداد نبوت می داند و بر این اساس ایفای مسئولیت های خطیر امام، مستلزم داشتن صفات و ویژگی هایی فراتر از افراد معمولی است که مهم ترین آن، «عصمت» است. عصمت نیز ملازم نص و انتصاب است؛ زیرا انسان معمولی توانایی تشخیص و شناخت نیروی عصمت را ندارد.

از سوی دیگر، حضرت علی(علیه السلام) که خود هویت بخش جریان شیعه است، بارها به رأی و خواست مردم اشاره کرده، یادآوری می کند این مردم بودند که او را به خلافت رسانده اند، همان گونه که خلفای پیش از او را برگزیده بودند؛ تا جایی که به صراحت می فرماید: «شورا از آن مهاجرین و انصار است؛ پس اگر گرد مردی فراهم گردیدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا را خریدند» (نهج البلاغه، نامه ی 6).

در این زمینه بارها به بیعت مردم، شورای مهاجرین و انصار، و اهل حل و عقد اشاره شده است. در اینجا این سؤال مطرح می شود که آیا بین این دیدگاه های مردم سالارانه و موضوع نصب الهی امام، تناقضی وجود دارد یا با هم قابل جمع هستند؟

عده ای با استناد به دیدگاه های حضرت علی(علیه السلام)در صدد اثبات نقش مشروعیت آفرینی برای رأی و خواست مردم بوده اند. در مقابل، عده ی دیگری نقشی برای آرای عمومی قائل نشده، این بخش از دیدگاه های امام علی (علیه السلام) را صرفاً از باب احتجاج و ساکت کردن مخالفان مورد توجه قرار داده اند.

بررسی نقش آرای عمومی، یعنی تأثیر رأی و نظر عامه ی مردم در شکل گیری نظام سیاسی امامت و تعیین امام بر اساس دیدگاه ها و سیره ی عملی حضرت علی (علیه السلام)، انگیزه ی تدوین این نوشتار است، به عبارت دقیق تر، هدف پاسخ به این سؤالات است: آیا مردم و رأی و خواست آنان در شکل گیری امامت جایگاهی دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، محدوده و حوزه ی نقش آفرینی آنان کجاست؟ جایگاه امت و اهل حل و عقد کدام است؟ آیا دیدگاه های مردم سالارانه ی علی(علیه السلام) صرفاً از باب احتجاج و ساکت کردن مخالفان بوده است؟ یا اینکه این موارد از نظر آن حضرت دارای اعتبار بوده اند؟ و… .

بر این اساس، با رویکردی تاریخی و تحلیلی، مبتنی بر بررسی سیره ی عملی و دیدگاه های نظری حضرت علی(علیه السلام) تلاش می کنیم به سؤالات فوق پاسخ دهیم. مدعا و فرضیه ی مورد آزمون در این نوشتار، این است: «نیروی امت برگرفته از رأی و خواست آنان در شکل گیری حکومت امام(علیه السلام) (فعلیت یافتن ولایت امام معصوم) دارای اعتبار و منشأ اثر است و وجود رأی موافق و همراهی مردم، برای موفقیت امام در تشکیل حکومت لازم و ضروری است».

1. مشروعیت و مقبولیت در حکومت امام معصوم (ع)

در نظام سیاسی امامت، شیعیان معتقدند: منبع و منشأ قدرت سیاسی، خداوند متعال است و هم اوست که امام را تعیین و منصوب می کند. علمای شیعه در امامت معصوم وجود دو شرط را لازم و اجتناب ناپذیر می شمارند: 1. عصمت؛ 2. تعیین و انتصاب از جانب خدا.

برای شرط اول، مطلق بودن اطاعت از امام، مانند اطاعت از خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دلیل می آوردند: «اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نساء:59). دلیل انتصابی بودن امامان را عدم توانایی بشر بر شناخت عصمت و نیز روایات بسیاری می دانند که در کتب معتبر از طریق محدثین اهل سنت هم در این زمینه نقل شده است (عمید زنجانی، 1368، ج2، ص205). همین امر، علت اصلی اختلاف بین مسلمانان در مورد جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) است.

اهل سنت که شورای «سقیفه ی بنی ساعده»، مظهر رأی آنان است، انتخاب ابوبکر به دست مردم را ملاک می دانند. اهل تشیع با استناد به توصیه ها و دستورات پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از رحلت آن حضرت، علی(علیه السلام) را امام منصوب از جانب خدا می شناسند. یکی از موارد استناد شیعه، واقعه ی غدیر خم است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) از جانب حق تعالی، مأمور ابلاغ امامت علی(علیه السلام) می شود: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» (مائده، 67): ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است، ابلاغ کن که اگر ابلاغ نکنی، رسالت او را انجام نداده ای.

شیعه با ادله ی فراوان از قول و عمل پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نیز دلایل عقلی، امامت را امری انتصابی و آن هم از جانب خدا (پیامبر فقط مأمور ابلاغ بوده است) می داند. علامه حلی در تذکره می فرماید: «در نزد ما (امامیه) امامت فقط با نص منعقد می شود» (حل، 1388ق، ج1، ص453).

علما و اندیشمندان شیعه در این زمینه به تفصیل بحث کرده، موضوع را تبیین نموده اند. علمای شیعه اجماع و اتفاق نظر دارند بر اینکه: امت و اهل حل و عقد، صلاحیت انتخاب امام را ندارند و اصولاً انتخاب و اختیار در تعیین امام، باطل و محال است؛ زیرا به نظر شیعه امام باید معصوم باشد و جز خداوند که بر ضمایر انسان ها و اسرار دل ها آگاه است، کس دیگری از وجود عصمت در افراد آگاه نیست؛ لذا خداوند، خود این ملکه ی عصمت را به هر کس بخواهد می بخشد و او را برای تصدی مقام خلافت و امامت انتخاب می کند (شریف القرشی، 1369، ص 302-303).

از آنجا که موضوع تنصیصی بودن امامت، توسط علما و بزرگان تشیع در حد مطلوب تبیین و تشریح شده است، نیازی به تکرار آن در این نوشتار نیست. در اینجا فقط به ذکر بخش هایی از سخنان گهربار حضرت علی (علیه السلام) که بر حقانیت آن حضرت در مورد امامت دلالت می نماید، می پردازیم.

شهید مطهری معتقد است: در نهج البلاغه درباره ی بر حق بودن و اولویت اهل بیت و مخصوصاً حضرت علی(علیه السلام) به خلافت، به سه اصل استدلال شده است: «وصیت و نص رسول خدا، دیگر، شایستگی امیرمؤمنان(علیه السلام) و اینکه جامه ی خلافت تنها بر اندام او راست می آید؛ سوم روابط نزدیک نسبی و روحی آن حضرت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) (مطهری، [بی تا]، ص 146).به ذکر نمونه هایی در این سه زمینه، اکتفا می کنیم:

الف) وصیت و نص رسول خدا (ص)

«ولقد کنت أتبعه اتباع الفصیل أثر أمه یرفع لی فی کل یوم من أخلاقه علما و یأمرنی بالاقتداء به؛ و لقد کان یجاور فی کل سنه بحراء فأراه و لایراه غیری؛ و لم یجمع بیت و احد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله صلی الله علیه و آله و خدیجه و أنا ثالثهما، أری نور الوحی و الرساله، و أشم ریح النبوه؛ ولقد سمعت رنه الشیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه و آله، فقلت: یا رسول الله ما هذه الرنه: فقال: هذا الشیطان أیس من عبادته. انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبی، و لکنک لوزیر و إنک لعلی خیر» (نهج البلاغه، خطبه 192).

و من در پی او بودم (در سفر و حضر)؛ چنان که شتربچه در پی مادر، هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ای برپا می داشت و مرا به پیروی آن می گماشت. هر سال در حراء خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید. آن هنگام جز خانه ای که رسول الله(صلی الله علیه و آله) و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه ای مسلمانی راه نیافته بود؛ من سومین آنان بودم. روشنایی وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوت را می شنودم. من هنگامی که وحی بر او(صلی الله علیه و آله) فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم. گفتم: ای فرستاده ی خدا این آوا چیست؟ گفت: این شیطان است که، از آنکه او را نپرستند، نومید و نگران است. همانا تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم؛ جز آنکه تو پیامبر نیستی ولکن وزیری و بر راه خیر می روی.

ب)شایستگی امیرمؤمنان (ع)

«اما و الله لقد تقمصها فلان و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی، ینحد رعنی السیل و لا یرقی الی الطیر» (همان، خطبه3): هان! به خدا سوگند جامه ی خلافت را درپوشید و می دانست خلافت جز مرا نشاید، که آسیاسنگ، تنها گرد استوانه اش به گردش درآید. کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است، و مرغ از پریدن به قله ام گریزان.

«لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری؛ و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمانان و لم یکن فیها جور الاعلی خاصه التماسا لاجر ذلک و فضله؛ و زهدا فیما تنافستموه من زخرفه و زبرجه» (همان، خطبه 74): همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت منم. به خدا سوگند – بدانچه کردید – گردن می نهم؛ چند که مرزهای مسلمانان ایمن بود و کسی را جز من ستمی نرسد. من خود این ستم را پذیرفتم و اجر چنین گذشت و فضیلتش را چشم می دارم، و به زر و زیوری که در آن بر هم پیشی می گیرید، دیده نمی گمارم.

«ایها الناس سلونی قبل أن تفقدونی، فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض، قبل أن تشغر برجلها فتنه تطافی خطامها، و تذهب بأحلام قومها» (همان، خطبه 189)؛ مردم از من بپرسید، پیش از آنکه مرا نیابید، که من راه های آسمان را بهتر از راه های زمین می دانم؛ پیش از آنکه فتنه ای پدید شود، که همچون شتر بی صاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال کند و مردمان را بکوبد و عقل صاحب خردان را ببرد و در حیرتشان گذارد.

ج) روابط نزدیک نسبی و روحی آن حضرت با رسول خدا (ص)

«فنحن مره اولی بالقرابه، و تاره اولی بالطاعه؛ و لما احتج المهاجرون علی الانصار یوم السقیفه برسول الله صلی الله علیه و آله فلجوا علیهم، فان یکن الفلج به فالحق لنا دونکم، و ان یکن بغیره فالانصار علی دعواهم» (همان، نامه 28)؛ پس ما یک بار به خاطر خویشاوندی پیامبر، به خلافت سزاوارتریم و به خاطر طاعت بار دیگر؛ و چون مهاجران در سقیفه بر انصار به [نزدیکی با] رسول خدا(صلی الله علیه و آله)حجت گذرانیدند، بر آنان پیروز گردیدند. پس اگر موجب پیروزی [خویشاوندی] با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، حق با ما، نه با شماست، و اگر جز بدان است، انصار را دعوا همان است.

«اما الاستبداد علینا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا، و الاشدون برسول الله صلی الله علیه و آله نوطا، فانهاکانت اثره شحت علیها نفوس قوم، و سحت عنها آخرین» (همان، خطبه ی 162)؛ خودسرانه خلافت را عهده دار شدن و ما را که نسبت برتر است و پیوند با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) استوارتر، به حساب نیاوردن، خودخواهی بود. گروهی بخیلانه بر کرسی خلافت چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند.«فقد قطعوا رحمی، و سلبونی سلطان ابن امی» (همان، نامه 36): [قریش] رشته ی پیوند مرا پاره نمود و حکومتی را که از آن فرزند مادرم بود، از من ربود.

از آنچه گذشت، به وضوح موضوع بر حق بودن و اولویت حضرت علی(علیه السلام)برای رهبری امت اسلامی و تصدی امامت مسلمانان مشاهده می شود، و این همان چیزی است که شیعه آن را «مشروعیت» الهی امام(علیه السلام) می نامد. حال این سؤال مطرح است: آیا این ادله و سخنان، برای تحقق امامت کافی است؟ یعنی آیا مشروعیت و انتصاب الهی کافی است تا امام سکان هدایت و رهبری مسلمانان را عهده دار شود؟ یا اینکه در کنار مشروعیت الهی وجود رکن دیگری برای تحقق عینی امامت ضروری است؟ این سوال به دو مقوله ی «مشروعیت» و «مقبولیت» موضوعیت می دهد. نگاهی کوتاه به تاریخ صدر اسلام، به سهولت پاسخگوی این سوال و چگونگی تفکیک این مفاهیم از یکدیگر است.

علی(علیه السلام) علی رغم داشتن لیاقت و صلاحیت، بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) امکان بر عهده گرفتن هدایت جامعه ی اسلامی را پیدا نمی کند؛ زیرا مردم به هر صورت، فرد دیگری را بدین سمت بر می گزینند. علی(علیه السلام) برای مدتی طولانی از مدیریت جامعه ی اسلامی به دور می ماند؛ پس روشن است که مشروعیت الهی امام، یک مرحله است و خواست مردم نیز مرحله ای دیگر، مشروعیت الهی از دیدگاه شیعه، امری لازم است، ولی کافی نیست؛ یعنی او باید حتماً از جانب حق تعالی منصوب باشد، اما برای اینکه در این مسند قرار گیرد، باید مورد پذیرش مردم هم واقع شود که از آن به «مقبولیت» تعبیر می کنیم.

نکته ی افتراق این نظریه با نظریه ی مشروعیت مبتنی بر آرای عمومی، در این است که در این دیدگاه، مشروعیت امام برابر مقبولیت نیست، بلکه دو مرحله ی مجزا از هم هستند. مرحله ی اول، شرط لازم است و برای تحقیق یافتن، به شرط دوم هم نیاز دارد که ما آن را عینیت یافتن و فعلیت بخشیدن به آن مشروعیت الهی و ربانی می دانیم.

قبل از آنکه به بحث فعلیت بخشیدن به امامت بپردازیم، لازم است این نکته را مد نظر قرار دهیم که امامت دارای ابعاد مختلفی است که تشریح آنها، ما را در تبیین دقیق تر رابطه ی مشروعیت و مقبولیت و موضوع تحقق یافتن امامت کمک خواهد نمود.

نویسندگان: دکتر زهرا پیشگاهی فرد/بهرام نصرالهی زاده

دانشیار دانشگاه تهران/دکتری علوم سیاسی دانشگاه دولتی ایروان

منبع :فصلنامه علمی-پژوهشی شیعه شناسی شماره 31

ادامه دارد……..

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!