نقد و بررسی فرقه‌ی گنابادی3/ چگونگی نفوذ دراویش در ساختار حکومتی

0

اگر چه در دیوان اشعار شاه نعمت الله ولی به طور مکرر مدح مولی علی(علیه‌السلام) به چشم می‌خورد ولی به استناد اشعار موجود در این دیوان، شاه ولی امامت را قبول ندارد. به علاوه وی به مهدویت نوعی معتقد است و حتی در شطحیات خود داعیه‌ی مهدویت دارد که در زیر به بعضی از این مستندات، در دیوان اشعار وی اشاره می‌شود. او در اشعار زیر آشکارا خود را غیر شیعه معرفی می‌کند، آنجا که می‌گوید:

 


 

 

قسمت قبلی

 

در مقاله‌های قبل به این موضوع اشاره شد که سلسله‌ی «دراویش نعمت اللهی» از جمله صاحب نفوذترین، فعال‌ترین و سیاسی‌ترین فرقه‌ی درویشی در ایران است که بیش‌ترین جمعیت آن در شهرهای مثل تهران، کرج، بروجرد، قم، اصفهان و استان خراسان به چشم می‌خورد؛ حال در این قسمت به معرفی شخص «شاه نعمت الله ولی» و «اقطاب» پس از او پرداخته می‌شود.

شاه نعمت الله ولی و عقاید وی

«سید[1]نورالدین نعمت الله بن عبدالله بن محمد بن عبد الله بن کمال الدین یحیی بن هاشم بن موسی بن جعفربن صالح بن محمد بن جعفر ابن حسن بن محمد بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن ابی‌عبد الله جعفر بن صادق بن محمدباقر بن زین العابدین بن حسین سبط الرسول و  ابن علی زوج البتول» معروف به «شاه نعمت‌الله ولی» است. وی در سال730 یا 731  در شهر «حلب»، به دنیا آمد و در سال 834 قمری در «ماهان» کرمان، دار دنیا را وداع گفت و فرقه‌ی او نیز توسط فرزندش به هندوستان منتقل گشت. هم‌چنین بر خلاف فرقه‌ی نعمت اللهی گنابادی، اکثر محققین اقطاب قبل از شاه ولی را مستقیم به حضرت علی(علیه‌السلام) رسانده و نامی از ائمه‌ی شیعه نیاورده‌اند.

شاه نعمت الله ولی از سنین جوانی به سیر و سفر پرداخت. او در 24 سالگی نزد «شیخ عبدالله شافعی» که سنی مذهب و درویش مسلک بود، به شاگردی پرداخت. پس از 7 سال شاگردی توسط مرشد سنی خود یعنی شیخ عبدالله شافعی اجازه‌ی ارشاد گرفت.

اگر چه در دیوان اشعار شاه نعمت الله ولی به طور مکرر مدح مولی علی(علیه‌السلام) به چشم می‌خورد ولی به استناد اشعار موجود در این دیوان، شاه ولی امامت را قبول ندارد. به علاوه وی به مهدویت نوعی معتقد است و حتی در شطحیات خود داعیه‌ی مهدویت دارد که در زیر به بعضی از این مستندات، در دیوان اشعار وی اشاره می‌شود. او در اشعار زیر آشکارا خود را غیر شیعه معرفی می‌کند، آنجا که می‌گوید:

ره سنی گزین که مذهب ماست              ورنه گم گشته‌ای و در خللی

رافضی کیست دشمن بوبکر                   خارجی کیست دشمنان علی

هر که او چهار یار دارد دوست                امت پاک مذهب است و ولی

دوستدار صحابه ام به تمام                    یار سنی و خصم مغتزلی[2]

وی در جای دیگر از دیوان خود چنین می‌سراید:

پرسند زمن چه کیش داری        ای بی‌خبران چه کیش دارم

از شافعی و ابوحنیفه                 آیینه خویش پیش دارم

در علم نبوت و ولایت                  از جمله کمال بیش دارم

ایشان همه بر طریق جدند         من مذهب جد خویش دارم[3]

واعظی در رساله‌ی خود، صفحه‌ی (302) می‌گوید: «از جمله آداب نعمت الله این بوده که مریدان پیش از ذکر باید او را سجده می‌کردند.» از شاه نعمت الله ولی رساله‌ی خطی پیشگویی نیز به جامانده که در کتابخانه‌ی آستان قدس رضوی نگهداری می‌شود که هرکس سعی نموده این اشعار رمزگونه و دو پهلو را تفسیر و تأویل نماید. ولی عمده‌ی مطالب آن خلاف واقع از آب درآمده است، به طور مثال در انتهای رساله، سال 909 ظهور امام زمان(عجل‌الله‌تعالی) را پیش بینی می‌کند و می‌گوید: «در نهصد و نه که من قرآن می‌بینم و زمهدی و دجال نشان می‌بینم.»

البته آقای «نورالدین مدرسی چاردهی» محقق و نویسنده‌ی معروف که عمری را صرف تحقیق در تصوف کرده، معتقد است که این اشعار را به دروغ به نعمت الله بسته‌اند، چون او به مهدی نوعی معتقد است و خود از مدعیان دروغین مهدویت است.

«عبدالحسین ذوالریاستین شیرازی مونس علی‌شاه» که او نیز از اقطاب نورعلی‌شاهی نعمت اللهی است، رساله‌ی شاه نعمت الله ولی را در مجله‌ی «ارمغان» منتشر نمود. او در این مجله مدعی است که نعمت الله از آثار «محی الدین عربی» و سایر عرفا مطالب زیادی اقتباس نموده است. مونس علی‌شاه به نقل از آثار شاه نعمت الله ولی در مورد نبوت چنین نوشته است:

«نبوت بر چهار رکن، ابوبکر، عمر، عثمان و امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) است ابوبکر صورت قلب نبوت، عمر صورت عقل نبوت، عثمان صورت روح نبوت و علی(علیه‌السلام) صورت نفس نبوت است و نهایتاً بر حقانیت اهل سنت صحه می‌گذارد. نورالدین مدرسی چاردهی ادامه می‌دهد، با توجه به این که در قانون تصوف، مرید در شریعت نیز بر مذاق پیر طریقت است و نعمت الله مرید و جانشین امام شافعی است که در سنی بودن وی جای ابهام و شک نیست، بنابراین اصرار صوفیان نعمت اللهی بر تشیع شاه نعمت الله ولی کاملاً بی اساس و غلط است.»

در هر صورت وی ابوبکر، عمر، عثمان و حضرت علی(علیه‌السلام) را چهار رکن نبوت معرفی می‌کند، از این رو بر سنی بودن وی اسناد معتبر و متقنی وجود دارد ولی در عین حال شاه نعمت الله ولی را نمی‌توان یک سنی معتقد دانست زیرا در دیوان اشعار خود مطالبی را مطرح کرده که با عقاید اهل سنت نیز سازگار نیست.

شاه نعمت الله ولی، نبوت را بر چهار رکن ابوبکر، عمر، عثمان و امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) قائل است؛ که ابوبکر صورت قلب نبوت، عمر صورت عقل نبوت، عثمان صورت روح نبوت و علی(علیه‌السلام) صورت نفس نبوت است و در نهایت بر حقانیت اهل سنت صحه می‌گذارد.

آقای «حمید فرزام» در کتاب شاه ولی و دعوی مهدویت آورده است که او هم‌چون اسماعیلیه به مهدی نوعی اعتقاد داشته و خود داعیه‌ی مهدویت داشته است. شاه ولی سپس از مکه راهی سایر ممالک اسلامی از جمله پیشاور، هرات و سایر بلاد ایران شد. او در سال 762 که مصادف با سال دوم سلطنت «تیمور» بود، به ایران آمد. وی در پیشاور و هرات با عرفان هندی آشنا شد و مرام و مسلکی را ابداع کرد که هیچ سنخیتی با اسلام راستین نداشت.

او در حالی که به سنی بودن خود در دیوان اشعارش تصریح نموده است، تمامی فرقه‌های اسلامی را تأیید می‌کرد و بسیاری از ضروریات دین نظیر جهاد، زکات، تولی و تبری و امر به معروف و نهی از منکر را کنار گذاشت. مرام و مسلک شاه نعمت الله ولی به قدری برای ظالمان، اهل فسق و فجور و استعمارگران جذاب است که با جدیت به ترویج آن پرداخته‌اند. شاه ولی 25 سال آخر عمر خود را در ماهان کرمان گذراند و در سال 834ه.ق. در این شهر، درگذشت. نعمت الله ولی هنگام مرگ یکی از کلان سرمایه داران و فئودال‌های بزرگ ایران بود.

اقطاب سلسله‌ی نعمت اللهی پس از شاه نعمت الله ولی

پس از شاه نعمت الله، فرزندش بدون آن که حکم قطبیت داشته باشد به واسطه‌ی سرپرستی املاک و دارایی‌های کلان و موقوفه‌ی پدرش، قطب فرقه شد. «برهان الدین شاه خلیل الله» با دارایی کلان پدرش که از عشریه‌ی دراویش و کمک‌های طاغوت‌هایی نظیر «اسکندر» نوه‌ی «تیمور» و «احمد شاه» پادشاه هند حاصل شده بود، موقعیت ممتازی یافت. او پس از درگیر شدن با «شاهرخ تیموری» پادشاه ایران به خاطر ندادن مالیات، ایران را ترک و به هند رفت. از این به بعد اقطاب سلسله‌ی نعمت اللهی به هند منتقل شده و در ردیف درباریان پادشاه هند در آمدند.

بقایای سلسله‌ی نعمت اللهی نیز سال‌ها بعد، پس از درگیری با پادشاهان صفویه به هند منتقل شدند و در نهایت شاه خلیل داماد پادشاه هند شد و در دربار موقعیت و منصب بزرگی یافت. پس از شاه خلیل الله، «محب الله اول» (قطب هجدهم) و پس از او «کمال الدین عطیه الله اول» (قطب نوزدهم) در هند به عنوان قطب فرقه فعالیت می‌کردند.

از قطب بیستم «میر شاه برهان الدین دوم» تا قطب بیست هفتم «شمس الدین دکنی» جز نامی در دست نیست و فرقه‌ی نعمت الهیه برای دور کردن تهمت انقطاع اقطاب فرقه، این فاصله را با چند اسم پر کرده است؛ از این به بعد، شاه علی‌رضا دکنی به عنوان قطب بیست هشتم فعالیت گسترده‌ای برای نفوذ در ایران انجام داد. وی در اواخر سلطنت «کریم خان زند» یعنی سال 1190ه.ق. دو تن از مشایخ خود به نام‌های «شاه طاهر» و «معصوم علی‌شاه دکنی» را برای ترویج و تقویت فرقه به ایران فرستاد. این دو مرشد فرقه‌ی نعمت اللهی در حالی که قطب بیست هشتم (شاه علی‌رضا دکنی) هنوز زنده بود؛ کودتا نموده و مستقل از رییس خود در ایران ادعای قطبیت نمودند به همین دلیل بعضی از محققین نام آنان را از سلسله‌ی اقطاب نعمت اللهی حذف کردند.

کریم خان زند که از دراویش، دل خوشی نداشت، حکم به اخراج فرستادگان علی‌رضا دکنی داد. پس از فرستادگان هندی، «حسین علی‌شاه اصفهانی» و بعد از او «مجذوب علی‌شاه همدانی» به عنوان قطب فرقه معرفی شدند. به طور کلی، فرقه‌ی نعمت اللهیه تا دوران سلطنت «فتحعلی‌شاه» قاجار و زمان «عباس میرزا نایب السلطنه» دوران سختی را پشت سر گذاشتند ولی با نفوذ در دستگاه عباس میرزا و صوفی نوازی او، این فرقه جان تازه‌ای گرفت به نحوی که دو تن از بزرگان فرقه‌ی نعمت اللهی به نام‌های «میرزا نصرالله اردبیلی» (صدر الممالک) و «ملا عباس ایروانی» (میرزا آغاسی) تربیت فرزندان عباس میرزا را عهده‌دار شدند و هنگام حرکت ولیعهد عباس میرزا (محمد شاه قاجار) به سمت تهران، قطب خود خوانده‌ی فرقه‌ی نعمت اللهیه، «مست علی‌شاه شیروانی» و نایب او «رحمت علی‌شاه شیرازی» خود را به تبریز رسانده و به اتفاق «میرزا آغاسی» و «صدر الممالک اردبیلی» و سفرای روس و انگلیس، شاه جدید را به تهران منتقل کردند و بدین صورت، حاج میرزا آغاسی معلم و مرشد محمد شاه پس از طرح و اجرای قتل «قائم مقام فراهانی»، به مدت 14 سال صدراعظم ایران گردید و میرزا نصرالله اردبیلی از مشایخ سلسله به صدر الممالکی رسید و رحمت علی‌شاه شیرازی با دریافت حکم نایب الصدری، همه کاره‌ی استان فارس شد و مست علی‌شاه شیروانی یک ده شش دانگ در نزدیکی شیراز به عنوان پاداش دریافت کرد و «میرزا مسلم ارومی» از دیگر مشایخ سلسله، وزیر دربار محمد شاه شد. از این تاریخ به بعد صوفیان نعمت اللهی که هم‌چون بهاییان شعار دوری از سیاست می‌دادند با اختیارات درباری و با کمک اربابان انگلیسی و روسی، کشور ایران را با چالشی عظیم مواجه نمودند.

نفوذ دراویش نعمت اللهی به بالاترین مقام اجرایی کشور یعنی نخست وزیری و صدر الممالکی موجب گردید، بخشی از ثروت‌های عمومی کشور از جمله املاک وقفی در اختیار اقطاب و مشایخ سلسله‌های درویشی و مدعیان دروغین قرار گیرد که این وضعیت تا زمان پهلوی ادامه یافت و بعضی مساجد، تکایا و موقوفات مربوط در تهران، شیراز، اصفهان، مشهد، قم و سایر شهرهای بزرگ به دست این مزدوران استعمار افتاد که حسینیه‌ی «امیر سلیمانی» و مجموعه‌ی مزار سلطانی که در گذشته حوزه‌ی علمیه بوده است، از نمونه‌های بارز آن است.

حضور نحس 14 ساله‌ی میرزا آغاسی (درویش نعمت اللهی) در رأس قوه‌ی مجریه کشور در زمان محمد شاه بی شباهت به حضور نکبت بار «هویدا»ی بهایی در پست نخست وزیری «محمد رضای پهلوی» نیست. هم‌چنان که در دوره‌ی هویدا اوقاف کشور بازیچه‌ی دست بهاییان شده بود، در آن دوران نیز صدراعظم درویش مسلک محمد شاه ثروت‌های عمومی کشور، از جمله اوقاف را بازیچه‌ی فرقه‌ی ضاله‌ی نعمت اللهیه نمود.

نفوذ دراویش نعمت اللهی به بالاترین مقام اجرایی کشور یعنی نخست وزیری و صدر الممالکی موجب گردید، بخشی از ثروت‌های عمومی کشور از جمله املاک وقفی در اختیار اقطاب و مشایخ سلسله‌های درویشی و مدعیان دروغین قرار گیرد که این وضعیت تا زمان پهلوی ادامه یافت و بعضی مساجد، تکایا و موقوفات مربوط در تهران، شیراز، اصفهان، مشهد، قم و سایر شهرهای بزرگ به دست این مزدوران استعمار افتاد که حسینیه‌ی «امیر سلیمانی» و مجموعه‌ی مزار سلطانی که در گذشته حوزه‌ی علمیه بوده است، از آن جمله است.

نظر به این که فرقه‌ی اموی نعمت اللهی که پس از بازگشت از هند با شبه عرفان هندی مخلوط شده بود، در دوران قطب سی و یکم و سی و دوم یعنی «زین العابدین شیروانی» (مست علی‌شاه) و «زین العابدین شیرازی» (رحمت علی‌شاه)، در اثر ارتباط مست علی‌شاه با اسماعیلیه و رحمت علی‌شاه با شیخیه یعنی شخص «شیخ احمد احسایی»، اعتقاداتشان به مسلک اسماعیلیه و شیخیه نیز آلوده شد. لازم است به صورت دقیق‌تر اقطاب این فرقه پس از زین العابدین شیروانی (مست علی‌شاه) مورد بررسی قرار گیرند. بدین منظور از زین العابدین شیروانی قطب سی و یکم تا دکتر «نور علی تابنده» قطب سی و نهم در شاخه‌ی گنابادی با دقت بیش‌تری مورد بررسی قرار می‌گیرند.

میرزا زین العابدین شیروانی (مست علی‌شاه) قطب سی ویکم

پس از مرگ قطب سی ام، «ملا محمد جعفر قراگوزلو» (مجذوب علی‌شاه) که بعضی معتقدند پس از خود کسی را قطب قرار نداده است، در سال 1238ه.ق. حاج «زین العابدین شیروانی» ملقب به مست علی‌شاه بدون این که سندی دال بر قطبیت خود ارایه دهد، جانشین مجذوب علی‌شاه شد.

در همین زمان «محمدرضا همدانی» (کوثر علی‌شاه) که فردی عالم و دانشمند بود، خود را جانشین مجذوب علی‌شاه معرفی کرد. «کیوان قزوینی» در کتاب «بهین سخن» می‌نویسد: «میان مست علی‌شاه و کوثر علی‌شاه همواره اختلافی شدید وجود داشت و هم‌دیگر را کافر می‌دانستند.» هم‌چنین کیوان قزوینی می‌نویسد: «آن سیاح شیروانی به غلط ادعای قطبیت کرد و بدون آن که خود مشروعیت داشته باشد رحمت علی‌شاه را به عنوان قطب سی و دوم معرفی نمود.»[4] البته در این زمان به جز کوثر، افراد دیگری از سران نعمت اللهیه نظیر میرزا مسلم ارومی، میرزا علی قهفرخی، میرزا نصرالله اردبیلی و حاج سید حسین راجگویی نیز مدعی قطبیت بودند. ولی به واسطه‌ی تلاش‌های جاسوسان انگلیس و روس و رابطه‌ی صمیمانه‌ای که شیروانی (مست علی‌شاه) با فرقه‌ی اسماعیلیه داشت، به عنوان قطب اصلی نعمت اللهیه معرفی شد.

«زین العابدین شیروانی» فرزند «ملا اسکندر» در روستای شماخی از توابع شیروان در سال 1192هجری قمری متولد شد.[5] وی در نوجوانی به مدت 12 سال همراه پدرش در کربلا به سر برد و پس از بازگشت مورد توجه قاجاریه قرار گرفت به نحوی که محمدشاه قاجار مرید وی گردید و به واسطه‌ی همین دوستی، «قریه کش» از توابع شیراز را به او بخشید. مست علی‌شاه به جز شاخه‌ی کوثریه، مورد قبول تمام شعبات فرقه‌ی نعمت اللهی قرار گرفته است به نحوی که تمامی اقطاب نعمت اللهی اعم از گنابادی، صفی علی‌شاهی، نورعلی‌شاهی، سراچه و شمس العرفا، فرقه‌ی خود را به او منتسب می‌نمایند و متأسفانه او به شدت مدافع «حسن بصری»[6]می‌باشد.

شیروانی در حالی که از انحراف حسن بصری و همکاری گسترده‌ی او با بنی امیه خبر داشته است، رفتار مرموز و انحرافی حسن بصری را حمل بر تقیه نموده و نوشته است: «در باره‌ی سرزنش حسن بصری اگرحضرت علی مطالبی فرموده‌اند، تقیه کرده‌اند و ضعفای شیعه قوه‌ی درک مطالب و عملکرد حسن بصری را نداشته‌اند.» مست علی‌شاه به این سؤال جواب نداده که چرا حضرت علی(علیه‌السلام) در مورد کمیل که صاحب سرّ اوست، مطالبی به سیاق تقیه نفرموده‌اند که «حجاج» ملعون متعرض جان و مال او نشود. در کتاب عبرت افزا نوشته‌ی «حسن علی‌شاه» (آقاخان محلاتی) مطالبی به چشم می‌خورد که کمک‌های انگلستان از راه آقاخانی‌ها و به واسطه‌ی مست علی‌شاه به دست محمد شاه و میرزا آغاسی می‌رسیده است.

آقاخان محلاتی می‌نویسد: «من ماهی 500 تومان برای سفره‌ی محمد شاه و 100 تومان برای سفره‌ی صدر اعظم میرزا آغاسی مقرر کرده بودم، روزی که مست علی‌شاه از شیراز به تهران آمده بود و نزد محمد شاه می‌رفت، مقرری شش ماه شاه و صدر اعظم را به واسطه‌ی او فرستادم.» شیروانی وجوه صدراعظم را نرسانید و در ضمن از میرزا آغاسی نزد شاه سعایت کرد که شاه عین مطالب را به میرزا آغاسی منتقل نمود و موجب اختلاف میرزا آغاسی و مست علی‌شاه گردید. به هر حال در اثر اختلاف‌هایی که مست علی‌شاه با میرزا آغاسی پیدا کرد، مدت سه ماه زندانی و سپس تبعید شد.[7] وی پس از بی مهری میرزا آغاسی، روستای کش را ترک و از شیراز به محلات رفت و مورد لطف رهبر اسماعیلیه یعنی «حسین علی شاه» قرار گرفت. ورود مست علی‌شاه به محلات موجب تقویت رابطه‌ی این فرقه با شیعیان شش امامی یعنی فرقه‌ی منحرف و وابسته‌ی اسماعیلیه شد.

آقای «نورالدین مدرسی چهاردهی» در کتاب سلسله‌های صوفیه‌ی ایران در صفحه‌ی 240 می‌نویسد: «از زمان مست علی‌شاه بزرگان اسماعیلیه دست ارادت به اقطاب نعمت اللهی دادند و دراویش نعمت اللهی هم آقاخان پیشوای اسماعیلیه را والاحضرت خطاب می کردند.» ارتباط محکم نعمت اللهی‌ها با اسماعیلیه در زمان قطب بعدی یعنی «رحمت علی‌شاه» نیز ادامه یافت. اسماعیلیه، پس از ایجاد انشعاب در فرقه‌ی نعمت اللهی با شاخه‌ی مونس علی‌شاهی و صفی علی‌شاهی صمیمی‌تر از سایر شاخه‌های نعمت اللهی بودند.(*)

ادامه دارد…

 

 

 

منبع:برهان

 

پی‌نوشت‌ها:

1. اکثر محققین شاه نعمت الله ولی را سید نمی‌دانند و معتقدند پدران وی در شام جزو اهل سنت و دارای تفکر اموی بوده‌اند ولی نویسندگان مزدور سلسله‌ی نعمت اللهی با شجره نامه‌ای جعلی او را سید معرفی کرده‌اند. در این شجره نامه، شاه ولی به صورت زیر معرفی شده است.

2. دیوان شاه نعمت الله ولی، صفحه‌ی 686

3. کلیات شاه نعمت الله حرف میم صفحه‌ی 712 چاپ کرمان و چاپ حروفی صفحه‌ی 579

4. کیوان نامه، جلد 2، صفحه‌ی 108

5. سلسله‌های صوفیه‌ی ایران، ص 229

6. حسن بصری در اواخر خلافت عمر به دنیا آمده و دوران امامت حضرت علی(علیه السلام) تا امام باقر(علیه السلام) را درک کرده است. او از طرف مولی علی(علیه السلام) به عنوان سامری امت اسلام معرفی شده و از یاری امام حسن (علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) و امام سجاد(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام)، شانه خالی کرده است. حسن بصری از دشمنان اهل البیت(علیه‌السلام) در سال‌های آخر عمر، تحت حمایت حجاج ابن یوسف ثقفی کرسی تدریس دایر نموده و منصب قضاوت در دستگاه امویان را به عهده داشت. در ایام جوانی که حسن بصری به شغل جواهر فروشی اشتغال داشت به واسطه‌ی شغل خود روابط گسترده‌ای با یهودیان بابل و بصره برقرار نمود و به واسطه‌ی خدماتی که به بنی امیه، به خصوص معاویه ارایه داد، از کیسه‌های زر خالص معاویه بی نصیب نبوده است. هنگامی که زندان‌های حجاج شیعه کش از علویان و شیعیان خالص نظیر کمیل و قنبر مملو بود، حسن بصری آزادانه در منصب قضاوت مورد تأیید بنی امیه بود و حجاج دست او را می‌بوسید و به مردم بصره سفارش می‌کرد به مجلس درس حسن بصری حاضر شوند.

7. سلسله‌های صوفی ایران نوشته‌ی مدرسی چاردهی، صفحه‌ی 228

*سید حبیب الله تدینی؛ کارشناس ارشد فرق و ادیان الهی

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!