جهانی سازی، عدالت اقتصادی و مهدویت – بخش 3

0

آیندة جهانی‌سازی سرمایه‌سالارانه نشان می‌دهد که فقر، نابرابری، گرسنگی، حاشیه‌نشینی، بی‌خانمانی و به حاشیه راندن کشورهای فقیر و کشورهایی که با روند جهانی‌سازی مخالفت کنند، افزایش می‌یابند. در این میان، منتظران امام زمان(عج) از جمله مردم و دولت در نظام اجتماعی ـ فرهنگی اسلامی ایران، در شرایط کنونی که زمانة تاخت و تاز و یکه‌تازی است چه باید بکنند؟

 

 

 

بخش قبلی

 

نهادهای اقتصادی سرمایه‌داری

نهادهای اقتصادی سرمایه‌داری عبارتند از: نهاد مالکیت خصوصی و نهاد اشتغال مبتنی بر استخدام. دربارة اهمیت نهاد مالکیت خصوصی و نقش آن در هویت‌یابی نظام سرمایه‌داری، می‌توان به تعریف ساموئلسون استناد کرد. او نظام سرمایه‏دارى را آن‌گونه سازمان اقتصادى تعریف کرد که در آن، بیش‌تر اموال، دارایى‏ها و ابزار تولید (مانند زمین و سرمایه) به‌طور خصوصى مورد تملک واقع شده و بازار (به همراه دخالت‏هاى بسیار کم دولت) به عنوان ابزار تخصیص منابع و ایجاد درآمد محسوب مى‏شود.

در نظام‌هاى اجتماعى ـ فرهنگى سرمایه‏دارى، میان دو نهاد کار و مالکیت خصوصى به‌تدریج افتراقى بارز و آشکار پدید آمد. این امر موجب تقسیم جامعه به دو گروه کارفرمایان و کارگران شد. مجموعه آماده‏اى از نیروى کار در دسترس کارفرمایان قرار گرفت. این جدایی میان دو نهاد کار و مالکیت خصوصى (سرمایه) باعث توسعه دیوان‌سالارى شد. بنابراین ویژگی عمدة بازار کار در عصر حاضر مسائل ناشی از قرارداد استخدام است که ممکن است انفرادى یا جمعى باشد که در بیشتر موارد ضمنى یا شفاهى است.

تنها انتخابى که در جامعه صنعتى براى بیش‌تر مردم وجود دارد، داشتن شغل، یعنى استخدام شدن در مقابل بیکار ماندن است. افرادى که استخدام نشده‏اند، یا صلاحیت آن را نداشته‏اند، احساس فرودستى مى‏کنند. زنان، افراد بازنشسته، نوجوانان و جوانانى که استخدام نشده‏اند، دچار احساس محروم شدن و زائد بودن می‌کنند. با اضمحلال شرکت‏ها و مزارع کوچک در طى سال‏ها، فرصت‏هاى خوداشتغالى نیز رو به افول نهاده است.

به طور خلاصه، رشد مداوم حاکمیت استخدام به عنوان یک شیوه سازماندهى کار، آزادى افراد را براى کار کردن بر اساس اهداف و روش‏هاى انتخاب خود، محدود کرده است. اگر افراد استخدام شده باشند، میزان رضایت آنان را از کار کاهش مى‏دهد و اگر در استخدام نباشند، آنان را از آن‏چه کار مفید تلقى مى‏شود، محروم مى‏کند و افراد را بیش از پیش به کارفرمایانى که به آن‏ها کار مى‏دهند وابسته مى‏سازد.

در چنین شرایطى، کارکنان در برابر تصمیم‌هایى که کارفرمایان در بارة کار آنان مى‏گیرند، بسیار آسیب‏پذیرند.از آن‌جا که ثروت و مالکیت قدرت مى‏آورد و دولت را تا حدود زیادى در اختیار مى‏گیرد، معلوم نیست سرمایه‏داران نتوانند مالک فرصت‏ها و مهارکننده آن شوند. به‌هرحال، نظام اجتماعى ـ فرهنگى سرمایه‏دارى با داشتن دو نهاد مالکیت خصوصى و بازار کار مبتنى بر استخدام، نظام تولید کالایى را تأسیس کرد که بر رابطه میان مالکیت سرمایه و کار دستمزدى بدون مالکیت استوار است و این رابطه محور اصلى یک نظام طبقاتى و ظالمانه را تشکیل می‌دهد.

ساز و کارهای اقتصادی سرمایه‌داری

وظیفة اصلى هر نظام اقتصادى، تولید کالاها و خدمات مورد نیاز جامعه است. یکى از پرسش‏هاى مهمى که درباره تولید، گریبانگیر سازمان سیاسى جامعه مى‏شود، این است که در عصر صنعت، هماهنگ‌کننده تولید صنعتى کیست؟ به دیگر سخن، از آن‌جا که صنعتى شدن به فرایندهاى اقتصادى یا سازمان تولید اجتماعى با قاعده‏اى نیاز دارد تا بتواند میان فعالیت بشرى، ماشین‌آلات و نهاده‏ها و ستاده‏هاى مواد خام و کالا هماهنگى برقرار کند، چه سازوکارى و چه سازمان تولید اجتماعى با قاعده‏اى این مهم را به انجام باید برساند؟ نظام اقتصادى کمونیستى ((برنامه‏ریزى متمرکز)) را پیشنهاد مى‏کند، ولى نظام اقتصادى سرمایه‏دارى ((نظام بازار)) را به عنوان یک فرایند اقتصادى هماهنگ‌کننده تولید صنعتى ارائه مى‏کند. بنابراین می‌توان سازوکارهای اقتصادی نظام سرمایه‌داری را صنعت‌گرایی و بازار آزاد نامید.

1. بازار آزاد: بازار از دیدگاه ساموئلسون و نوردهاوس سازوکارى است که به وسیله آن، خریداران و فروشندگان با تعامل آزاد، قیمت و مقدار کالا یا خدمات را تعیین مى‏کنند. قیمت‏ها هماهنگ‌کنندة تصمیمات تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان در بازار است. قیمت‏هاى بالا مشوق تولیدکننده است و مصرف‌کننده را به کاهش مصرف سوق مى‏دهد. قیمت‏هاى پایین مشوق مصرف بیش‌تر و کاهش تولید است.

چرخ لنگر سازوکار بازار، قیمت است. با تعامل فروشندگان و خریداران در همه بازارها (کالا، کار، سرمایه)، یک اقتصاد بازارى به طور هم‌زمان سه مسئلة اقتصاد؛ یعنی ((چه تولید))، ((چگونه)) و ((براى که تولید)) را حل مى‏کند. ادعا مى‏شود که رقابت، فرایند مسلط در بازار است و هدف از رقابت نیز کارایى اقتصادى است. رقابت به مفهوم تلاش براى پیروزى بر رقیب در دستیابى به امتیازهای اقتصادى، هم‌چون شغل خوب، دستمزد بالا، ترفیع‏ها، کالاها و خدمات دلپذیر و امنیت در سنّ پیرى است.

در رقابت، یک عنصر داروینیسم اجتماعى وجود دارد. زندگى مسابقة تلاش است و در آن، تنها شایسته‏ترین فرد از نظر نیرو به قلّه مى‏رسد. آزادى فردى، مالکیت خصوصى و فعالیت به انگیزه نفع شخصى از نهادهاى اساسى نظام سرمایه‏دارى هستند که به رقابت تنازع بقایى شکل مى‏دهند. کارل پولانى تأثیر چنین سازوکار رقابتى بازار در بستر دو نهاد اقتصادى مالکیت خصوصى و بازار کار مبتنى بر قرارداد استخدام و مزدبگیرى را بر انسان و نیروى کار چنین توصیف مى‏کند:

اگر به سازوکار (مکانیسم) بازار اجازه دهیم که تنها هدایت‌کننده سرنوشت انسان و محیط زیست طبیعى او باشد، نتیجه چنین کارى تخریب جامعه خواهد بود؛ چرا که کالاى ادعایى ((نیروى کار)) نمى‏تواند به این سو و آن سو پرتاب شود، بى‏محابا و با بى‏احتیاطى مورد بهره‏کشى قرار گیرد یا حتى بی‌استفاده [بیکار] رها شود، بى‏آن که خود انسان را ـ انسانى را که از قضا حامل این کالاى ویژه است ـ به شدت تحت تأثیر قرار دهد.

نظام سرمایه‏دارى با بى‏مصرف کردن نیروى کار یا مصرف بى‏پرواى آن، با هستى فیزیکى، روانى و معنوى موجودى به نام انسان ـ موجودى که جدایى‏ناپذیر از نیروى کار است ـ بازى مى‏کند. موجود انسانى با از دست دادن چتر حمایتى نهادهاى فرهنگى خود و با قرار گرفتن در معرض اثرات زیان‏بار اجتماعى، به نابودى کشیده مى‏شود. انسان‏ها قربانى بى‏سامانى‏هاى شدید اجتماعى شده و با کشیده شدن به ورطه تباهى، انحراف، جنایت و گرسنگى، گرفتار مرگ مى‏گردند.

2. صنعت‌گرایی: معنى عام ((صنعتى شدن)) عبارت است از: سازماندهى تولیدى با تقسیم کار و تخصص‏گرایى و به کارگیرى فن‏آورى و نیروهاى مکانیکى و الکترونیکى به جاى نیروى انسانى و یا همراه با آن. با این درک، تمامى بخش‌هاى اقتصاد (تولید کالاهاى مصرفى و تجهیزات سرمایه‏اى، کشاورزى و فعالیت‌هاى خدماتى) را مى‏توان ((صنعتى)) کرد. بنابراین این همان رویکرد عقلایى به فرایند مهم تولید ـ نه فقط تولید کالاهایى که ((صنعتى)) به نظر مى‏رسد ـ است.

فرایند تولید صنعتى، یعنى ماشینى کردن تولید با تغییر و تبدیل و تحول روش‌هاى تولید، اگر به افزایش بهره‏ورى عوامل تولید نینجامد، بى‏فایده خواهد بود؛ یعنى ضرورت دارد که استفاده از عامل تولید بهبود یابد و بیش از پیش مؤثر گردد (بهبود یافتن و مؤثر واقع شدن عوامل تولید متضمن کاهش هزینه، زمان و ضایعات است و در نهایت، منجر به افزایش سود و فایده مى‏شود).

کارگر در عصر صنعت بسیار بیش‌تر از نیازهاى شخصى خود کالا تولید مى‏کند؛ یعنى در واقع، مازاد کلى بر احتیاجات داخلى فراهم مى‏کند و همین مازاد است که موجب رشد اقتصادى و رفاه ملى و جابه‌جایى قابل ملاحظه نیروى کار از بخش تولیدى که بدان سخن اولیه مى‏گویند به سوى بخش‌هاى دوم و سوم مى‏شود. بخش اول، بخش استفاده از منابع طبیعى است که شامل کشاورزى، ماهی‌گیرى، شکار، دامدارى و معادن است.

بخش دوم شامل تمام فعالیّت‌هایى است که صرف تغییر شکل مواد خام به محصولات ساخته شده مى‏شود؛ بنابراین شامل همه اشکال فعالیت صنعتى است. بخش سوم همه فعالیت‌هاى تجارى، حمل و نقل، ارتباطات، خدمات حرفه‏اى و عمومى، مشاغل، و کلاً مشاغل غیر دستی است. بنابراین صنعتى شدن ساختار اقتصادى کشاورزى جوامع را متحول نموده است، کارآیى نیروى کار را افزایش داده و در نتیجه، در آمد نیروى کار کشورهاى صنعتى نسبت به نیروى کار کشورهاى دیگر بیش‌تر شده است.

مطابق بعضى آمارها، در کشورهاى با درآمد پایین، تقریباً 70 نیروى کار براى زندگى و امرار معاش با کشاورزى ارتباط دارد؛ در حالى که در کشورهاى با درآمد، متوسط حدود 30 % و در کشورهاى صنعتى با درآمد بالا، حدود 5% نیروى کار در کشاورزى مشغول هستند.نظام سرمایه‏دارى از صنعت‌گرایى تکنولوژى خاصى را مى‏طلبد. این تکنولوژى مبتنى بر کیش کارآیى است. ((کارآیى)) به معناى بیش‌تری بازده‏اى است که در کوتاه مدت، با صرف کم‏ترین مقدار انرژى، کار و سرمایه در فرایند تولید به دست مى‏آید.

مفهوم ((کارآیى)) که براى اندازه‏گیرى نسبت درون‌داد به برون‌دادِ انرژى و سرعت ماشین آلات از نظر ارزش زمانى طرح‏ریزى شده است، به آسانى دربارة کار انسان و کارکرد همة جامعه به کار برده شد. در چارچوب این مفهوم، هر نیرو و فعالیتی براى اهداف فایده‌باور و تولیدى به کار گرفته می‌شود. از این به بعد، انسان‏ها و ماشین‌آلات بر مبناى ارزشى که ((کارآیى)) نسبى‏شان داشت، سنجیده مى‏شدند و کارى به آنان محول مى‏گردید. این نوع نگرش به کارآیى، ((تکنولوژى تراوشى)) را به‌وجود مى‏آورد که بر این پندار است که منافع چشمگیر حاصل از پیشرفت‏هاى تکنولوژى و بهبود در بهره‏ورى نهایتاً در شکل کالاهاى ارزان قیمت، قدرت خرید بیش‏تر و مشاغل بیش‏تر به دست توده‏هاى کارگر مى‏رسد.

در واقع، بیش از یک سده، خرد متعارف اقتصادى بر این باور بوده که تکنولوژى‏هاى نو به افزایش بهره‏ورى، کاهش هزینه‏هاى تولید و ازدیاد کالاهاى ارزان قیمت مى‏انجامد. این جریان، به نوبه خود، قدرت خرید را بالا مى‏برد، بازارها را گسترده‏تر مى‏سازد و مشاغل بیش‏ترى به وجود مى‏آورد. هر کشور صنعتى جهان با این پیش‌فرض اصلى، پایه‏اى منطقى براى خط‌مشىِ فعالیت‏هاى اقتصادى خود به وجود آورده است. اما اکنون این منطق به سطوح بى‏سابقه‏اى از بیکارىِ ناشى از تکنولوژى، کاهش شدید قدرت خرید مصرف کننده و کابوس رکود عالم‌گیر با دامنه و دوره‏اى محاسبه‌ناپذیر انجامیده است.

3. موج جدید جهانی‌سازی و سرمایه‌داری: دهه 1970 که هم زمان با تاریخ تولد احتمالى انقلاب تکنولوژى اطلاعات بود، نقطه عطفى در تکامل سرمایه‌دارى شد. شرکت‌هاى همة کشورها با در پیش گرفتن راهبردهاى جدید در برابر کاهش واقعى یا احتمالى سودآورى واکنش نشان دادند. برخى از این راهبردها، مانند نوآورى تکنولوژیک و تمرکززدایى سازمانى، هرچند از لحاظ تأثیر بالقوه بسیار مهم بودند، افقى نسبتاً دراز مدت داشتند.

اما شرکت‌ها به دنبال نتایجى کوتاه‌مدت بودند که ممکن بود در دفاتر سالیانه آن‌ها و در بارة شرکت‌هاى آمریکایى، در گزارش‌هاى فصلى آن‌ها بازتاب داده شود. براى افزایش سود در یک محیط مالى معین و با نرخ‌هایى که توسط بازار تعیین شده است، چهار روش عمده وجود دارد: کاهش هزینه‏هاى تولید (که با کاهش هزینه‏هاى کار آغاز مى‏شود)، افزایش بهره‏ورى، گسترش بازار و تسریع بازگشت سرمایه.

ازمیان چهار روش عمده یاد شده براى افزایش سود، شرکت‌هاى چند ملیتى گسترش بازار و جنگ بر سر سهم بازار در دهه اخیر را سریع‌ترین و زودبازده‏ترین راهبرد افزایش سود دانستند. این مسئله منشأ گسترش چشمگیر تجارت متناسب با تولید و پس از آن، گسترش سرمایه‌گذارى مستقیم خارجى در دو دهه گذشته بوده است. این عوامل به موتور رشد اقتصادى در سراسر جهان تبدیل شدند.

تکنولوژی‌هاى مبتنى بر الکترونیک، یعنى میکروالکترونیک، کامپیوتر و مخابرات که در دهه 1970 در سطحى گسترده انتشار یافتند، بخش اقتصادی جدیدی بنام ((بخش دانش)) در کنار سه بخش سنتى اقتصاد ـ کشاورزى، صنعت و خدمات ـ ایجاد کرده‏اند که از نخبگان اندکِ سرمایه‏گذار، دانشمندان، صاحبان فن، برنامه‏نویس‏هاى کامپیوتر، مربیان و مشاوران خبره تشکیل شده است.

امروزه در هر سه بخش سنتى اقتصاد، تکنولوژى جای‌گزین نیروى کار آدمى شده است و میلیون‏ها کارگر در چرخه بی‌کارى قرار گرفته‏اند. تنها بخش دانش، در حال رشد است؛ اما انتظار نمى‏رود که جز تعداد اندکى از صدها میلیون انسانى را که در سال‏هاى آینده در نتیجه پیشرفت‏هاى انقلابى در علوم اطلاعاتى و ارتباطى حذف مى‏شوند، به خود جذب نماید.

شاخص‌های عدالت اقتصادی جهانی‌سازی سرمایه‌سالارانه

نکته‌ای که دربارة عدالت اقتصادی در پارادایم نئوکلاسیک سرمایه‌داری لیبرال از اهمیت بسیار برخوردار است، توجه کامل و همه‌جانبه به مسئلة رشد اقتصادی است. این نظریه معتقد است که با رشد، همه چیز در نهایت حل خواهد شد. اشتغال کامل می‌شود، فقر از بین می رود، نابرابری کاهش می‌یابد و نظام قیمت‌ها مصرف را بهینه می‌کند. اما آیا مسئله چنین است؟

1. شاخص اشتغال کامل: ماهیت رشد اقتصادى سرمایه‌داری که قرار بود اشتغال کامل ایجاد کند، به خاطر ساختار سرمایه‌سالارانه‏اش ـ که در نهادهاى مالکیت خصوصى و اشتغال مبتنى بر استخدام و ساز و کارهاى بازار و تکنولوژى تراوشیش تجلى یافته است ـ نمى‏تواند هدف رشد اشتغال‌آفرین را به گونه‌ای مناسب تحقق بخشد. به موجب گزارش سال 1994، ((کمیسیون اروپایى درباره رشد، توان رقابت و اشتغال)) در سال‌هاى 1970 تا 1992، اقتصاد آمریکا 70% رشد کرد؛ ولى میزان اشتغال در این کشور، تنها 49% افزایش یافت.

وضعیت رشد اشتغال در ژاپن و اروپا از آمریکا نامناسب‏تر است. در ژاپن رشد اقتصادى 173% و رشد اشتغال فقط 25% بود. در حالى که اقتصاد جامعه اروپا 81% رشد کرد، رشد اشتغال تنها 9% بود. نکتة مهم این است که تقریباً همة این شغل‌هاى جدید توسط بخش دولتى ایجاد شده‏اند؛ اشتغال‏زایى بخش خصوصى در جامعه اروپا در طول دهه 1980 هیچ گونه رشدى نداشت.

امروزه بازار کار نخستین، شامل کارگران در شرکت‌هاى بزرگ، در صنایع داراى تشکل اتحادیه‏اى یا مؤسسات دولتى در حال کاهش است. در مقابل، بازار کار دومین شامل شکل‌هاى اشتغال غیرثابت (خوداشتغالى، کار پاره وقت، کار پیمانى یا موقتى) که فرصت‌هاى شغلى محدود و نامطمئن داشته و شرایط نامناسب کارى دارد، در حال افزایش است. مطابق گزارش پى. هیویت، پژوهشگر بریتانیایى، مى‏توان به این نتیجه رسید که:شکل سنتى کار که مبتنى بر استخدام تمام وقت، وظایف مشخص و الگوى کارى در طول چرخه زندگى است، به آرامى، اما به طور قطع، در حال ناپدید شدن است.

ویژگى فرایند گذار تاریخى به سوى جامعه اطلاعاتى و اقتصاد جهانى، بدتر شدن گسترده شرایط کار و زندگى براى نیروى کار است. این وخامت در شرایط مختلف، شکل‌هاى متفاوتی به خود مى‏گیرد؛ افزایش بیکارى ساختارى در اروپا، کاهش دست‌مزدهاى حقیقى، افزایش نابرابرى و بى‏ثباتى کار در ایالات متحده، اشتغال ناکافى و تفکیک بیش‌تر نیروى کار در ژاپن، غیر رسمى شدن و تنزل وضعیت نیروى کار شهرى در کشورهاى در حال صنعتى شدن و حاشیه‌نشینى فزایندة نیروى کار کشاورزى در اقتصادهاى راکد و توسعه نیافته.

این روندها ناشى از تجدید ساختار کنونى روابط سرمایه ـ نیروى کار است که به مدد ابزار قدرتمندى انجام مى‏گیرند که تکنولوژى‏هاى نوین اطلاعاتى فراهم آورده‏اند و شکل سازمانى جدید، یعنى بنگاه شبکه‏اى آن را تسهیل مى‏کند. با کاهش نفوذ اتحادیه‏هاى کارگرى و گسترش بازار کار دومین، به‌ویژه در آمریکا، تکنولوژى‏هاى قدرتمند اطلاعات و شکل‌هاى جدید سازمانى، توانایى جمع‌آورى و تخصیص نیروى کار به پروژه‏ها و وظایف بخصوص در هر زمان و مکان و امکان ایجاد شرکت مجازى را به عنوان هویتى کارکردى فراهم آورد.

افزایش شگفت‏انگیز انعطاف‌پذیرى و انطباق‌پذیرى که دستاورد تکنولوژی‌هاى جدید بود، انعطاف‌ناپذیرى نیروى کار را در برابر تحرک سرمایه قرارداد. به دنبال این امر، فشار بی‌رحمانه‏اى بر کارگران وارد شد که هدف آن افزایش هرچه بیش‌تر انعطاف‌پذیرى کارگران بود. بهره‏ورى و سودآورى افزایش یافت، ولى کارگران حمایت نهادى خود را از دست دادند و به گونه‌ای فزاینده، به چانه‌زنى فردى بر سر شرایط کار در بازارى متکى شدند که همواره در حال تغییر بود.

کارگران (صرف‌نظر از مهارت‌هایشان) هرگز تا این اندازه در برابر سازمان آسیب‏پذیر نبودند؛ چرا که آن‌ها به افراد ضعیفى تبدیل شده بودند که در چارچوب شبکه انعطاف‌پذیرى به کار گرفته شده‏اند که خود شبکه نیز از چند و چون آن آگاه نیست. از این رو، جوامع در ظاهر دچار دوگانگى شده یا مى‏شوند و بخش فوقانى و زیرین ساختار اشتغال در حال رشد و بخش میانى آن در حال کوچک شدن است. سرعت و میزان این تغییر به جایگاه هر کشور در تقسیم کار جهانى و فضاى سیاسى آن بستگى ‏دارد.

طبقه متوسط که مدت‏هاى درازی نماینده خِرَد و میانه‏روى در حیات سیاسى کشورهاى صنعتى بود، اکنون از هر سو خود را زیر ضربات تغییرات تکنولوژیک مى‏بیند. تعداد فزاینده‏اى از اعضاى طبقه متوسط که زیر بار کاهش دستمزدها و افزایش بی‌کارى له شده‏اند، به سرعت در جست‌وجوى راه‌حل‏هاى فورى و رهایى از نیروهاى بازار و تغییرات تکنولوژیکى هستند که شیوه پیشین زندگیشان را بر هم زده است. عملاً در هر کشور صنعتى، ترس از آینده‏اى نامطمئن، مردمان بیش‏ترى را از جریان اصلى جامعه به حاشیه آن مى‏کشاند. آنان در آن‌جا در جنبش‏هاى افراطى سیاسى و مذهبى که وعده ‏احیای نظم عمومى و بازگشت مردم به کار را مى‏دهند، دنبال مأمن و پناهگاهى ‏هستند.

2. شاخص کاهش نابرابری: در دو دهه گذشته، اقتصاددانان افزایش چشمگیرى در نابرابرى دستمزدها و نابرابرى درآمدها در کشورهاى صنعتى مشاهده نمودند. این مشاهده با فرضیه کوزنس ناسازگار بود؛ زیرا طبق پیش‏بینى وى، کشورهاى توسعه‌یافته باید کاهش مستمرى را در نابرابرى درآمدهایشان شاهد باشند. براى مثال، مى‏توان ایالات متحده را به عنوان بزرگ‌ترین و از نظر تکنولوژى پیشرفته‏ترین اقتصاد جهان مورد بررسى قرار داد. با وجود ویژگى‏هاى یاد شده، جامعه آمریکا در دو دهه اخیر، افزایش چشمگیر نابرابرى اجتماعى و قطبى شدن جامعه را نیز شاهد بوده است.

در مجموع مى‏توان گفت: سلطه سرمایه بر کار به درآمد هنگفت بازار نسبت به درآمد ناشى از کار می‌انجامد که منجر به افزایش نابرابرى مى‏شود. اول، اجاره‏هاى ناشى از مالکیت زمین و مستقلات ملک؛ دوم بهره‏هاى ناشى از وام؛ سوم سود ناشى از استثمار نیروى کار فاقد ((حق اجتماعى)) و سود ناشى از انحصارات کامل و چندجانبه که امروزه این سود سهم بیش‌ترى از استثمار مردم را دارد؛ چرا که بیش‌تر بنگاه‌هاى کشورهاى پیشرفته سرمایه‌دارى انحصارى هستند.

3. شاخص کاهش فقر: فقر نیز گسترش بسیارى یافته است. درصد افرادى که درآمدشان زیر خط فقر است از 11/1 درصد در سال 1994 افزایش یافت: یعنى بیش از 38 میلیون آمریکایى که دوسوم آنان سفیدپوست هستند و بخش عمده آنان در مناطق روستایى زندگى مى‏کنند، زیر خط فقر هستند. بینوایى یا فقر مفرط با سرعت بیش‌تر افزایش یافته است. اگر این گروه را افرادى بدانیم که درآمدشان کمتر از 50 درصد خط فقر است (که در سال 1994 براى یک خانواده 4 نفرى 7571 دلار بود)، در سال 1975 تقریباً 30 درصد از فقرا و در سال 1994، 40/5 درصد از همة افراد فقیر در این گروه قرار داشته‏اند که حدود 15/5 میلیون آمریکایى را دربرمى‏گیرد.

برطبق آمار جدید، مرکز پژوهش‌های سیاسی و اقتصادی آمریکا اعلام کرد: شمار فقرا در آمریکا در سال 2003 به 364 میلیون نفر رسید. این در حالی است که شمار مردم فقیر در این کشور در سال پیش از آن، 357 میلیون نفر بوده است. این مرکز هم‌چنین تأکید کرد که دسترسی آمریکایی‌ها به مراقبت‌های بهداشتی نیز در سال 2003 کاهش داشته است.

4. شاخص مصرف بهینه: بررسی واژه مصرف (Consumption) دلالت کاملی بر بهینه نبودن بودن مصرف در ساختار نظام جهانی‌سازی سرمایه‌سالارانه دارد. واژه مصرف (Consumption) هم ریشه انگلیسى دارد و هم فرانسوى. مصرف در معناى اصلى خود به معناى خراب کردن، چپاول کردن، مقهور کردن و از توان انداختن است. واژه‏اى است مالامال از خشونت و تا سده کنونى تنها معنایى منفى از آن برداشت مى‏گردید. دگردیسى واژة مصرف از شر به خیر، یکى از مهم‏ترین پدیده‏هاى سده بیستم است که چندان مورد بررسى قرار نگرفته است.

امروزه پدیده مصرف انبوه، فرهنگ رایج تمدن غربى‏ها شده است. این پدیده نه خود انگیخته بود و نه پیامد جانبى و اجتناب‏ناپذیر سرشت آدمى. کاملاً بر عکس؛ اقتصاددانان در آغاز سده بیستم متوجه شده بودند که بیش‌تر کارگران قانع بودند که به اندازه رفع نیازهاى اساسى خود و کمى خوش‌گذرانى درآمد داشته باشند و بعد از آن، اوقات فراغت را به اضافه کارى و درآمد اضافى ترجیح مى‏دادند.

این واقعیت که مردم اوقات فراغت بیش‏تر را به اضافه‌کارى ترجیح مى‏دادند، نگرانى عمده و بلاى جان کارخانه‌دارانى بود که کالاهایشان به سرعت بر کف کارخانه‏ها و انبارهاى سراسر کشور روى هم انباشته مى‏شد.با افزایش تعداد کارگرانى که تکنولوژى تراوشى و کاراندوز آن‏ها را از کار بی‌کار کرده بود و تولیدى که افزایش مى‏یافت، جامعه تجارى نومیدانه در جست‌وجوى راه‏هاى جدیدى بود تا از نظر روان‌شناسى جهت‏گیرى کارگران مزدبگیر را که هنوز کار مى‏کردند، به ((انجیل جدید اقتصادى مصرف)) معطوف نماید.

تغییر روان‌شناسى آمریکایى‏ها از صرفه‌جویى و امساک به ولخرجى و اسراف‌کارى، اقدام جسورانه‌ای بود. اخلاق پروتستانىِ کار که از خصوصیات بارز آمریکایى‏ها بود، عمیقاً در آن‏ها ریشه داشت. امساک و پس‌انداز شالوده شیوه زندگى آمریکایى را تشکیل مى‏داد. با این وجود، جامعه تجارى آمریکا در صدد برآمد تا از پایه و ریشه، این روان‌شناسى را که بر اساس آن ملت آمریکا ساخته شده بود، تغییر دهد و کارگران آمریکایى را از سرمایه‏گذار آتى به مصرف‌کنندگان کنونى تبدیل نماید. چاره‏کار ایجاد مصرف‌کننده‏اى ارضاء نشده بود.

بازاریابى عهده‌دار این مهم شد. مدت زیادى طول نکشید که تبلیغ‌کنندگان بازاریابى فروش خود را از بحث فایده کالاها و اطلاعات توصیفى درباره آن‏ها، به جاذبه‏هاى پر احساس و تمایز میان افراد از لحاظ جایگاه و وضعیت اجتماعى کشاندند. زن و مرد معمولى را ترغیب مى‏کردند تا با ثروتمندان هم چشمى کنند و نشان و یراق ثروت و کامیابى را که قبلاً فقط ویژة اشرافیت تجارى و نخبگان اجتماعى بود، به خود بیاویزند. ((مد)) اسم رمز روز شد؛ زیرا کمپانى‏ها و صنایع مى‏کوشیدند تا محصولاتشان مقبول عامه و شیک باشد.

عوامل بسیارى در سال‏هاى دهه بیست دست به دست هم دادند تا گونه‏اى روان‌شناسى مصرف انبوه را خلق کردند. شاید ماندگارترین تغییراتى که در آن دهه گذار رخ داد، ظهور شهرک‏ها در حومه شهرها بود. شهرک نوع جدیدى از محل سکونت بود که بعضاً براى هم چشمى با زندگى شهرى پرناز و تنعم ثروتمندان و اشخاص مشهور طراحى شده بود.

در سال‌هاى دهه بیست، بالغ بر 7 میلیون نفر از خانواده‏هاى طبقه متوسط به شهرک‏ها کوچ کردند. بسیارى از پژوهشگران، انتقال از شهر به شهرک‏ها را نوعى آیین گذار و اعلام ورود به جامعه آمریکایى مى‏دانستند. شعار ((با در و همسایه چشم و هم چشمى کنید))، دغدغه خاطر افراد شد و براى بسیارى از ساکنان یک مشغله ذهنى دائمى بود.

تبلیغات کنندگان، ((اشراف)) جدید حومه شهر را که مصمم بودند قصرهاى خود را با انبوه بى‏پایانى از محصولات و خدمات جدید پرکنند، هدف خود قرار دادند. تا سال 1929، روان‌شناسى مصرف‌گرایى انبوه، کاملاً در آمریکا ریشه دوانده بود. فضیلت‏هاى سنتى، قناعت‌پیشگى و ازخودگذشتگى یانکى آمریکایى رنگ باخته‏بود.

به هر حال، امروزه مصرف به صورت جزئى از روش‌هاى اجتماعى کشورهاى صنعتى در آمده است. نظرسنجى در دو کشور ثروتمند عمده جهان، یعنى آمریکا و ژاپن، نشان مى‏دهد که مردم به‌طور روزافزون، موفقیت خویش را بر اساس مقدار مصرف خود ارزیابى مى‏کنند. ژاپنى‏ها از ((سه گنج مقدس جدید)) سخن مى‏گویند: تلویزیون رنگى، کولر گازى و اتومبیل. این شیوه زندگى که در آمریکا به‌وجود آمده، در سراسر دنیا توسط کسانى که استطاعت آن را دارند تقلید مى‏شود. فیلم‌ها و سریال‌هاى تلویزیونى آمریکایى این شیوه زندگى را تبلیغ مى‏کنند.

آینده جهانی‌سازی

در سال‌های اخیر، نگرانی نسبت به جنبه‌های منفی ((جهانی شدن)) در میان فقرای جهان (یعنی 2/1 میلیارد نفری که درآمد روزانه‌ای به میزان کمتر از یک دلار دارند) قوت گرفته است. آن‌ها معتقدند که تجارت آزاد فقط به سود کشورهای ثروتمند است و بازارهای جهانی سرمایه به زیان کشورهای فقیر عمل می‌کند. این باورها محور جنبش بسیار قدرتمند ((ضدجهانی شدن)) در عصر ما قرار گرفته است.

فعالان این جنبش بر نکات زیر تأکید می ورزند: هزینه سنگین تغییرات سریع اقتصادی، تضعیف نظارت ملی بر سیاست‌گذاری‌های اقتصادی، برچیده شدن صنایع قدیمی و از میان رفتن تدریجی ارزش‌ها و باورهای ملی. آن‌ها هم‌چنین جامعه بین‌المللی را متهم می‌کنند که مسائل فوق را دست کم می‌گیرد. اخیراً هورست کوهلر، مدیرعامل صندوق بین‌المللی پول اعلام کرد:

((آینده اغنیای جهان تیره خواهد بود اگر آینده فقرای جهان تیره باشد)). کاهش فقر اکنون دیگر یک مسئله اخلاقی نیست؛ بلکه به امری حیاتی برای حفظ صلح و امنیت جهان بدل شده است. اما همان‌طور که قبلاً گذشت، ((اراده سیاسی)) برای کاهش فقر وجود ندارد. بنابراین آینده فقر، همان‌طور که آمارها نشان می‌دهند، تا سال 2065 میلادی هم بهبود نمی‌یابد.

اما کاهش نابرابری به‌عنوان یکی از شاخص‌های مهم عدالت اقتصادی، همان‌طوری که روندها نشان می‌دهند، بدتر خواهد شد. به خاطر وجود ساختارهاى روحى، نهادى و اقتصادى نظام جهانی‌سازی سرمایه‌سالارانه، ثمرات رشد به‌طور عمده نصیب سرمایه‏داران و کسانى که سرمایه‏داران به نیروى کارشان احتیاج مبرم دارند مى‏شود. تضاد طبقاتى درون کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری حفظ شده، ولى تثبیت و نهادینه مى‏شود. سه عمل عمده این نابرابرى را تثبیت و پایا و حتى گسترده‏تر مى‏کند. این سه عامل عبارتند از:

1. کوشش ثروتمندان و قدرتمندان در حفظ سلطه اقتصادى و سیاسى خود؛

2. ایجاد نهادهاى اجتماعى مسلط از سوى ثروتمندان و قدرتمندان؛

3. ایجاد ((فرهنگ پذیرش نابرابرى)) توسط ثروتمندان و قدرتمندان.

رشد اقتصادی پایدار نیز به‌عنوان یکی دیگر از شاخص‌های عدالت اقتصادی برای همه کشورها امکان‌پذیر نیست. امروزه با وجود همه تبلیغات جهانی‌سازی، برای پیوستن کشورهای فقیر به روند جهانی‌شدن برای فرایند رشد، تنها کشورهایی معدود چون هند، چین و مکزیک از روند جهانی‌شدن سود برده‌اند. البته نابرابری و قطبی شدن، بخش بزرگی از جمعیت این کشورها را به حاشیه رانده است.

با وجود این، رشد فقط در برخی کشورهای در حال توسعه به‌طور ناپایدار وجود دارد. هفتمین گزارش توسعه انسانى(1996.م) بیان مى‏دارد: در 15 سال گذشته، حدود 100 کشور جهان، که یک سوم جمعیت کره زمین را در خود جاى داده‏اند، رشدى نداشته‏اند. در همین گزارش، بیان شده است که چنان‌چه هم‌زمان با اقدامات اصلاحى دولت‌ها، به کیفیت رشد توجهى نشود، ناگزیر((رشدى اشتباه)) رخ مى‏دهد. در واقع، تلاش‌هاى پی‌گیرانه‏اى لازم است تا از رشد بدون اشتغال، ناعادلانه، خفقان‌آور، بیریشه و بیآتیه دورى شود.

((رشد بدون اشتغال)) به این معنا است که اقتصاد در مجموع رشد دارد، اما فرصت‌هاى اشتغال‌زا ایجاد نمى‏کند.

((رشد ناعادلانه))، یعنى ثروتمندان غنى‏تر و فقرا فقیرتر مى‏شوند.

((رشد خفقان‌آور)) به این معناست که اقتصاد رشد مى‏یابد، ولى آزادمنشى یا دست‌رسى بیش‌تر مردم به قدرت با شکست روبه‌رو مى‏شود. محدویت‏هاى سیاسى و نظارت‏هاى اقتدارگرایانه، با هر نوع گرایش و حرکت سیاسى و تقاضا براى مشارکت بیش‌تر اجتماعى و اقتصادى مخالفت مى‏ورزد.

((رشد بیریشه)) به این معنا است که دولت مرکزى از رشد هویت فرهنگى جلوگیرى مى‏کند و یا آن را نادیده مى‏گیرد.

((رشد بیآتیه))، یعنى نسل کنونی منابع ملى مورد نیاز نسل‌هاى آینده را مصرف مى‏کند و از میان مى‏برد. رشد اقتصادى شتاب‌زده و بدون کنترل در بسیارى از کشورها موجب نابودى جنگل‌ها، آلودگى آب‌ها، انهدام تنوع زیستى و تهى کردن کشور از منابع طبیعى شده‏ است.

در زمینة بهینگی مصرف، تنها به کلامی از شوماخر در ((کوچک زیباست)) بسنده می‌کنیم:یک نظام صنعتی که چهل درصد از منابع اصلی جهان را برای تأمین نیازمندی‌های جمعیتی کم‌تر از شش درصد جمعیت جهان مصرف می‌کند، تنها در صورتی کارآمد خوانده می‌شود که در زمینه تأمین سعادت، رفاه، فرهنگ، صلح و آرامش و هماهنگی به توفیق‌های عظیمی رسیده باشد.

تصور نمی‌کنم تأکید بر این واقعیت ضروری باشد که نظام آمریکایی از رسیدن به چنین توفیق‌هایی ناتوان بوده، یا این‌که کوچک‌ترین نشانه‌ای وجود ندارد که اگر این کشور به نرخ بالاتری در رشد تولیدی می‌رسید ـ که باید گفت در آن صورت بهره‌کشی عظیم‌تری از منابع محدود جهان لازم بود ـ به آن توفیق‌ها دست می‌یافت. چه باید کرد؟

آیندة جهانی‌سازی سرمایه‌سالارانه نشان می‌دهد که فقر، نابرابری، گرسنگی، حاشیه‌نشینی، بی‌خانمانی و به حاشیه راندن کشورهای فقیر و کشورهایی که با روند جهانی‌سازی مخالفت کنند، افزایش می‌یابند. در این میان، منتظران امام زمان(عج) از جمله مردم و دولت در نظام اجتماعی ـ فرهنگی اسلامی ایران، در شرایط کنونی که زمانة تاخت و تاز و یکه‌تازی است چه باید بکنند؟ آیا باید دست روی دست بگذارند و با گفتن این‌که اکنون دوران سکوت و تقیه و حفظ بیضه اسلام! و زمانه صلح و سازش است، اقدامی صورت ندهند.

آیا هرچه نظام سلطه جهانی تحمیل نمود قبول باید کرد؟ یا خیر، اکنون عصر ملت‌ها و جنبش‌های مردمی است و همان‌طور که قدرت‌ها می‌توانند با استفاده از نهادها و سازمان‌های بین‌المللی و قدرت نظامی خود رعب و وحشت در میان دولت‌ها و برخی از مردم جهان ایجاد کنند، منتظران عدالت جهانی نیز می توانند با استفاده از معنویت خود و به‌کارگیری ابزارهای سیاسی، اقتصادی و اطلاع‌رسانی سهمی در بیداری مظلومان و محرومان و کشورهای فقیر و در حال توسعه داشته باشند. اما قدم اول چیست؟

به نظر می‌رسد که قدم اول، حفظ نظام اجتماعی ـ فرهنگی اسلامی ایران (جمهوری اسلامی) است. البته این مهم هنگامی حاصل خواهد شد که راهبرد رشد عادلانه، طراحی و اجرا شود. بدون رشد عادلانه، قدرت و اقتدار نظام حفظ نخواهد شد؛ زیرا قدرت و اقتدار نظام در همراهی مردم است. اما وقتی رشد اقتصادی پایداری نباشد، فقر افزایش می‌یابد، نابرابری، فاصله میان اغنیا و فقرا را بیش‌تر می‌کند و اگر مصرف در حد کفاف برای همه فراهم نباشد، به‌تدریج مردم از نظام فاصله گرفته و از آن ناامید می‌شوند و راه برای پارادایم جهانی‌سازی سرمایه‌سالارانه باز می‌شود.

باید گفت طراحی و اجرای راهبرد رشد عادلانه که به شاخص‌های چهارگانه عدالت اقتصادی مهدوی بستگی دارد، متوقف بر ((وفاق ملی)) بر این شاخص‌ها می باشد. می‏بایست با تقویت وفاق جمعی به ویژه وحدت نخبگان حوزوی و دانشگاهی به محوریت این شاخص‌ها، زمینه لازم برای راهبرد رشد عادلانه فراهم شود. زهد، علم، تقوا، دل‌سوزی و مردم‌داری عالمان دین در این شرایط دشوار یک ضرورت است؛ زیرا نظام اجتماعی ـ فرهنگی اسلامی بدون حضور چنین عالمانی بر محور عدالت نمی‌چرخد.

چنین عالمانی با در دست گرفتن مجدد رهبری تاریخی خود بر جنبش‌های مردمی، علیه فساد، تبعیض، فقر و نابرابری در همه ارکان دولت اقدام خواهند کرد و ((قیام به قسط)) را در کشور نهادینه می کنند. در واقع، این همان جنبش جامعه مدنی اسلامی است که بر اساس اصل اسلامی (( حق هم گرفتنی است و هم دادنی )) استوار می‌شود. روحانیت با عمل به این اصل است که می‌تواند توسعة سیاسی کشور را بر اساس اسلام به پیش براند.

توسعه سیاسی در همه کشورها سه مرحله دارد: ملت‌سازی یا مرحله تشکیل هویت ملی، دولت‌سازی یا مرحله تشکیل دولت سالم و کارآمد و مشارکت سیاسی یا مرحله ایجاد جامعة مدنی. تفاوت جامعه مدنی اسلامی با جامعه مدنی در کشورهای توسعه یافته در این است که آن‌ها بر اساس اصل (( حق فقط گرفتنی است )) عمل می کنند، اما همان‌طور که شهید مطهری(ره) می‌فرماید:جامعه اسلامی بر اساس اصل (( حق هم گرفتنی است و هم دادنی )) عمل می‌کند.

به‌هر حال، روحانیت در هر سه مرحله توسعه سیاسی باید نقشی کلیدی به عهده بگیرد؛ وگرنه بی‌ثباتی هویتی، سیاسی و اجتماعی جامعه را فرامی‌گیرد.تقویت ارزش‌های اسلامی انسانی که هویت یک ملت را در عصر جهانی‌سازی فرهنگی حفظ می‌کند، از مهم‌ترین امور است. تمرکز بر قانون اساسی به عنوان محور ارزش‌های اعلام‌شدة نظام جمهوری اسلامی، راهکاری برای حفظ و تقویت الگوی فرهنگی اسلام در حال حاضر است.

شناخت و بازسازی ایمانی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی گروه‌های بانفوذ ملت که تأثیر زیادی می‌توانند بر اجرا یا عدم اجرای شاخص‌های عدالت اقتصادی داشته باشند، یکی دیگر از راهکارهای اجرایی کردن راهبرد رشد عادلانه می باشد. کارگزاران نظام جمهوری اسلامی می‌بایست از کسانی باشند که با داشتن تخصص و کارایی لازم برای اجرای امور محوله، ایمان و انگیزة نیرومندی برای اجرای عدالت اقتصادی برداشته باشند.

هر نظام اجتماعی ـ فرهنگی با مرزهای محیط پیرامون خود نیز در تعامل مثبت یا منفی است. بنابراین می‌بایست برای رسیدن به رشد عادلانه و شاخص‌های عدالت اقتصادی، محیطی باثبات برای خود فراهم آوریم. می دانیم که توسعة اقتصادی در سایه یک نظم بین‌المللی و بین‌الدولی میسّر است. در شرایطی که نظام تک‌قطبی سرمایه‌داری هویت نظام اسلامی مترقی ایران را نمی‌پذیرد، کشور ما کار مشکلی را در پیش رو دارد.

بنابراین می بایست با حفظ آمادگی‌های نظامی و تقویت روابط خود با همه مسلمانان و همسایگان و رفقای راهبردی، سیاست تنش‌زدایی را در پیش گرفت؛ چرا که این سیاست یکی از بهترین سیاست‌های ممکنی است که می‌توان در شرایط کنونی انجام داد. این‌گونه سیاست‌ها راه را براى تشویق سرمایه‌گذارى‏هاى درازمدت تجارى و صنعتى هموار می‌کند که محرک رشد اقتصاد کشور می‌شود. بدیهی است کشور ما نمی‌تواند خود را از بازارهای کالاها و خدمات و کار و سرمایه جهانی کنار بکشد؛ زیرا در آن صورت به حاشیه رانده می‌شود و ضعیف و عقب‌مانده خواهد شد.

بنابراین می بایست با تقویت تجارت خارجی، سرمایه‌گذاری خصوصی داخلی و استفادة هوشیارانه و آزادمنشانه از سرمایه‌گذاری خارجی در سه بخش قدیمی اقتصاد، یعنی کشاورزی، صنعت و خدمات و با گسترش صادرات خدمات، اتصالات اینترنتی و مکالمات بین‌المللی و دیگر امکانات ارتباطاتی در بخش جدید اقتصاد، یعنی بخش دانش، توان بالقوه اقتصاد ایران را برای جهانی شدن در راستایی صحیح هدایت کرد.

ناصر جهانیان

منبع: ماهنامه انتظار موعود – شماره 14

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!