تدوین تورات و انجیل از دیدگاه آیات قرآن -بخش 1

1

خبرگزاری فارس: تدوین تورات و انجیل از دیدگاه آیات قرآن - ادیانبا توجه به اینکه عهد قدیم، حدود سال 100 ق.م نهایی شد، قدیمی ترین نسخه های آن مربوط به 2100 سال پیش است و عهد جدید، حدود 397م نهایی شد. قدیمی ترین نسخه های آن مربوط به 1600 سال پیش است که نشان می دهد این نسخه ها سال های متمادی پس از نویسندگان آنها شکل گرفته اند و ارتباط سندی این کتاب ها به نویسندگان آنها وجود ندارد. این مسأله اعتبار این کتاب ها را زیر سؤال می برد.

 

 

بخش اول

چکیده

تاریخ کتاب مقدس بر این دلالت دارد که تورات و انجیل کتاب هایی بوده اند که به مرور زمان شکل گرفته اند و در آنها دخل و تصرف شده است. البته حضرت عیسی(ع) کتاب مدوّنی از خود باقی نگذاشت؛ ولی بازتاب سفارش های وی در مجموعه ای گرد آمد که عنوان انجیل بر آن ثبت شد. قرآن نیز بر همین مطلب صحّه می گذارد و تورات و انجیل را کتاب هایی معرفی می کند که در طول تاریخ در آنها دخل و تصرف شده است؛ ولی با این حال، دربردارندة معارف الهی اند و فی الجمله قابل تصدیق اند. این نوشتار درصدد اثبات این دیدگاه است که میان تاریخ کتاب مقدس و دیدگاه قرآن کریم در این زمینه تناظر وجود دارد.

 

تاریخچة کتاب مقدس

کتاب های آسمانی، از زمان نزول تا تدوین نهایی، تاریخی دارند؛ برخی مانند قرآن، تاریخی کاملاً روشن، ولی برخی دیگر، تاریخی مبهم دارند. در اسلام، قرآن وحی است و پیامبر اعظم(ص) مفسر و تبیین گرِ آن(نحل: 44)؛ ولی مسیحیان بر این باورند که حضرت عیسی(ع) وحی است و اناجیل، مفسر آن.(توفیقی، 1384، ص232) اناجیل که تفسیر وحی اند، الهامی هستند و روح القدس آنها را به نویسندگان بشری الهام کرده است. بنابراین، آنها دارای یک مؤلف الهی (روح القدس) و مؤلفانی بشری اند.(میشل، 1381، ص26) اناجیل زندگی نامة مسیح و شامل سخنان حکیمانة او هستند و شبیه کتاب های سیره در میان مسلمانان اند. اما قرآن، سخن خدا و وحی است و معادلِ مسیح (وحی مسیحیان) می باشد. بر این اساس، قرآن و مسیح معجزه اند ولی انجیل معجزه نیست.

یهودیان نیز وحی را مانند مسلمانان تعریف می کنند و معتقدند که خدا با پیامبرانِ بسیاری سخن گفته است؛ با این تفاوت که آنان بر این باورند که وحی از حدود چهار قرن پیش از میلاد قطع شده است و پس از ظهور موعود، دوباره صورت خواهد گرفت؛(توفیقی، 1384، ص110) ولی مسلمانان پیامبر خود را خاتمِ پیامبران و وحی را پس از وی منقطع می دانند.

کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان با عنوان کتاب مقدس یا عهدین شناخته می شود. این کتاب از نوشته های کوچک و بزرگ، و از دو بخش اصلی تشکیل شده است:عهد قدیم،(Old Testament) که بیش از سه چهارم این کتاب است و مسیحیان و یهودیان آن را معتبر می دانند؛عهد جدید،(New Testament) که تنها مورد قبول مسیحیان است.عنوان «عهدین» به این اعتقاد مسیحیان اشاره دارد که خداوند برای نجات انسان ها دو پیمان با آنها بسته است؛ عهد قدیم، عهد پایبندی به شریعت الهی، و عهد جدید، عهد ایمان به الوهیت و قربانی شدن حضرت عیسی(ع) برای نجات بشر است.(یوحنّا 3: 16 و 17)

عهد قدیم

این مجموعه که طی قرن ها و به دست نویسندگان مختلف نگاشته شده، دارای مطالب متنوعی از قبیل تاریخ، شریعت، حکمت، مناجات، شعر و پیشگویی است. بیشتر کتاب های این بخش به زبان عبری، و اندکی از آن به زبان کلدانی نوشته شده است. این مجموعه مشتمل بر 39 کتاب است. البته به اعتقاد دو فرقة کاتولیک و ارتدکس، مشتمل بر 46 کتاب است.به عقیدة یهودیان، تورات از طریق موسی(ع) در پنج کتاب به بنی اسرائیل ابلاغ شد و از این رو، اعتقاد به آسمانی بودن آن از ضروریات یهودیت است.(رابرت ویر، 1374، ج2، ص 623ـ624)

البته در تورات، تصریحی وجود ندارد که اسفار خمسه را موسی نوشته یا حتی آورده است و از سویی، واژة تورات نمی تواند بر کل اسفار خمسه اطلاق شود؛(Sarna, 1987, vl2, p.158) مگر اینکه تورات شفاهی نیز با آن لحاظ شود؛ که این تلقی نیز وجود دارد و تورات به کل عهد عتیق نیز اطلاق می شود.

عهد عتیق شامل هفده کتاب تاریخ و احکام، پنج کتاب مواعظ، حکمت ها و نیایش، و هفده کتاب پیشگویی است. برای آشنایی با این کتاب ها، می توان به کتاب هایی که دربارة شناخت مسیحیت نگاشته شده است، مراجعه کرد.(ر.ک: میشل، 1381؛ توفیقی، 1384؛ محمدیان، 1380؛ شاله، 1346، ص268-283)

عهد جدید

بخش دومِ کتاب مقدس، عهد جدید است که تنها مسیحیان آن را قبول دارند. این بخش نیز مشتمل بر کتاب ها و نیز مطالب گوناگونی است. عهد جدید به زبان یونانی نوشته شده است؛ در حالی که حضرت عیسی(ع) و حواریون به زبان آرامی [لهجه‏ای از عبری] سخن می‏گفته‏اند.(میشل، 1381 ص 42) چرا که در آن عصر، زبان یونانی در بسیاری از مناطق رواج داشت و آن به مثابه زبان علمی و زبان دومِ بسیاری از مردم بود. بنابراین، نامه های رسولان مسیحی به آن زبان بوده است.

عهد جدید شامل 27 کتاب و نامه است که به وسیلة نُه نویسنده نوشته شده است. این کتاب¬ها از حدود سال 45 تا 100 میلادی، به رشتة تحریر درآمده اند(مریل تنی سی، 1362 ج1، ص 136) و آن به چهار بخش تقسیم می‏شود: 1. زندگی نامه و سخنان حضرت عیسی، (اناجیل چهارگانه)؛ 2. تبلیغات و مسافرت های تبلیغی مبلغان مسیحی (اعمال رسولان)؛ 3. نامه‏های حواریان و رسولان مسیحی صدر اول که تعداد آنها 21 عدد است؛ 4. رؤیا و مکاشفه (مکاشفة یوحنا). برای آشنایی با این کتاب ها، می توان کتاب هایی که دربارة شناخت مسیحیت نگاشته شده است، مراجعه کرد.(میشل، 1381؛ توفیقی، 1384؛ محمدیان، 1380، شاله، 1346 ص403-411)

اعتبار کتاب مقدس

در اعتقادنامة سیزده مادّه ای یهودیان چنین آمده است: «یهودی مؤمن باید گواهی دهد که تورات موجود، همان توراتی است که به موسی(ع) وحی شده است و در هیچ زمانی تغییر نیافته و نخواهد یافت.»(ویر، 1374، ج2، ص 623ـ624؛ Altmann, 1396, V3, p.655) ولی باید دید که آیا این اعتقاد یهودیان درست است یا نه؟اعتبار یک کتاب به این است که با روش های معتبر ثابت شود که آن متعلق به نویسنده است و همان گفتار و نوشتار بوده و هیچ تغییری در آن صورت نگرفته است. و اینکه خود نویسنده چقدر حجیت و اعتبار دارد،  بحث دیگری است.

از لحاظ تاریخی و برون دینی، تنها کتاب آسمانی که تاریخ روشنی دارد و تواتر آن بر هر محقق منصفی به راحتی اثبات می شود و کسی آن را انکار نکرده، قرآن است؛ اما تورات و انجیل تاریخ روشنی ندارند و دارای تواتر نیستند و از این جهت اعتبار ندارند؛ ولی یهودیان و مسیحیان برای اثبات اعتبار کتاب های مقدس خود، راه های دیگری دارند که درون دینی است.(توفیقی، 1384، ص230)

باوجود تلاش های فراوان برای اثبات اینکه کتاب مقدس کلام خداست، نظریة غالب این است که حتی اسفار خمسه نیز کلام خدا نیست.(جناتی، 1967، ص55ـ58) برخی از بزرگان یهودی، مانند یعقوب قرقسانی، دانشمند معروف یهودی، اذعان کرده است که ربانییون یهودی بر این باورند که تورات کنونی نوشتة عزرا است و تورات اصلی از بین رفته است.(قرقسانی، 1939، ج1، ص15) پژوهش ها نشان داده اند که کتاب مقدس بیش از یک مجموعه کتاب های ادبی، تاریخی و داستانی که در دو قرن اول میلادی شکل گرفته اند، نیست(عوده الاردنی، 1412ق، ص17) و استناد کتاب های آن به پیامبرانی که کتاب ها به نام آنان است، امکان ندارد.(بلاغی، 1360، ص404ـ420؛ الهندی، بی تا، ص56) مهم ترین دلیل، حکم شوراهایی است که آنها را الهامی دانسته اند. افزون بر این، از لحاظ تاریخی، پیامبری آنان نیز ثابت شدنی نیست.(بلاغی، 1360، ص108)

با توجه به اینکه عهد قدیم، حدود سال 100 ق.م نهایی شد، قدیمی ترین نسخه های آن مربوط به 2100 سال پیش است و عهد جدید، حدود 397م نهایی شد. قدیمی ترین نسخه های آن مربوط به 1600 سال پیش است که نشان می دهد این نسخه ها سال های متمادی پس از نویسندگان آنها شکل گرفته اند و ارتباط سندی این کتاب ها به نویسندگان آنها وجود ندارد. این مسأله اعتبار این کتاب ها را زیر سؤال می برد.

با بررسی نسخه های کتاب مقدس روشن شده است که میان نسخه های عبری، یونانی و سامری، اختلافاتی فاحش وجود دارد. (Sarna, 1987, V2, p154 -155; Loewenstamm & Macdonald, 1996, v13, p 264-268) آدم کلارک که خود مفسر تورات بوده است، چنین اعتراف می کند: خوب است نخست تسلیم شویم که کتاب  مقدس تحریف شده است و چون در کتاب های تاریخی عهد عتیق نسبت به دیگر کتاب های آن تحریف فراوان تری وجود دارد، توجیهِ آن کاری گزاف و بیهوده است.(الهندی، بی تا، ج1، ص 210) بنابراین،  می بینیم که هم از نظر استناد به نویسنده و هم از نظر خود نویسنده، کتاب مقدس فاقد اعتبار است.

نقد تاریخی کتاب مقدس

افزون بر مطالبی که گذشت، در زمینة عدم اعتبار کتاب مقدس، در قرن هجدهم و نوزدهم،نقادی کتاب مقدس در میان یهودیان و مسیحیان به اندازه ای رواج یافت که تبدیل به نهضت شد.(کیوپیت، 1376، ص109)پیش از آن، رویکرد انتقادی به کتاب مقدس، به صورت فردی بود.

دانشمند یهودی، ابن عزرا (1089 – 1164م)، با استناد به مواردی از درون آن، اثبات  می کند که ممکن نیست نویسندة این کتاب، حضرت موسی(ع) باشد. اسپینوزا (1632 – 1677) این کار را پیش برد و کتاب های صحیفة یوشع، داوران، سموئیل و پادشاهان را نیز نقد کرد.(اسپینوزا، 1378، ص90-103) روند نقادیِ کتاب مقدس در قرن نوزدهم میلادی، با تلاشِ ویلهلم دِ وته، ویلهلم فاتکه، هاینریخ اوالد و جولیوس ولهاوزن رونق یافت.(Sarna, 1987, v2, p.158-159)

نقد کتاب مقدس به دو شکل ظاهری و محتوایی صورت گرفت.(هوردرن، 1368، ص 37 و 38؛ محمدیان1380، ص 46) این نقادی باعث شد تا در اعتبار مطالب و محتوای آن تردید شود؛ زیرا تا پیش از آن گمان می شد که این کتاب، وحی الهی و نوشتة پیامبران و حواریان است؛ اما این اعتقاد دینی، متزلزل شد.(هوردرن، 1368، ص38)

با بررسی تاریخ کتاب مقدس، این واقعیت آشکار می شود که این کتاب مانند قرآن نبوده و نیست؛ به این معنا که قرآن کتابی است که الفاظ آن نیز معجزه است و بر حفظ آن، حساسیت دقیقی بوده و حفظ نیز شده است و چیزی از آن کاسته و بر آن افزوده نشده است؛ ولی دیگر کتاب های آسمانی این گونه نبوده اند؛ یعنی هم از آنها چیزی کاسته شده و هم چیزی بر آنها افزوده شده است.

کاسته شدن به یقین باعث نقص می شود؛ ولی افزایش لزوماً به معنای نقص نیست؛ زیرا افزایش در آن، می تواند برای توضیح مطلب باشد یا اینکه پیامبران تبلیغی، بر آن مطالبی افزوده باشند؛ ولی در اسلام، قرآن کتابی مستقل است و مطالب توضیحی، جداگانه در کتاب های حدیثی آمده است. با توجه به این مطلب، درصدد هستیم که از آیات قرآن نیز همین فرضیه را اثبات کنیم؛ به این معنا که قرآن نیز نسبت به تورات و انجیل همین دیدگاه را دارد؛ اما چون دارای معارف الهی اند، آنها را تصدیق نیز می کند؛ ولی تصدیق آنها فی الجمله است، نه تصدیق تام و کامل.

تدوین تورات و انجیل از دیدگاه آیات قرآن

شکی نیست که خداوند متعال با پیامبران سخن گفته است؛ اما پرسشی مطرح است و آن اینکه آیا این وحی، مدون شده است یا نه؟ به یک اعتبار، تمام سخنان خداوند با پیامبران، می تواند کتاب باشد؛ به این اعتبار که آنچه خداوند بیان  فرموده، در سینه و قلب پیامبران محفوظ بوده است و این در زبان قرآن، نوعی کتاب است(عنکبوت: 49)؛ اما کدام وحی، به کتاب مدونِ میان دو جلد، تبدیل شده است؟

آیات و روایات، فقط چهار کتابِ تورات، انجیل، زبور و قرآن و صحف ابراهیم و موسی، را نام برده و برای آنها اهمیت قائل شده است.(المفید، 1413، 46؛ الطوسی، 1418، ص171 و ص193 و ص318؛ ابن طاووس، 1330، ص53 و ص118 و ص123 و ص187؛ ابن طاووس، 1414ق، ص178؛ ابن طاووس، 1415، ج1، ص239 و ج2، ص289 کفعمی، 1412، ج2،  ص732؛ کفعمی، 1418، ص254) برای روشن شدن اینکه از میان این چهار کتاب، کدام کتاب تدوین شده و به دست مردم رسیده است، لازم است که از آیات قرآن، واژه های مرتبط با کتاب را بررسی کرد.

سه واژة «کتاب»، «صُحُف» و «زُبُر» در آیات قرآن به کار رفته اند که در زبان فارسی، به کتاب ترجمه می شوند و مترجمان، هیچ تمایزی میان این واژه ها قائل نمی شوند؛ در حالی که باید تمایزی داشته باشند. در آیات قرآن ، هشت بار واژة صحف استعمال شده است؛(طه: 133؛ نجم: 36؛ مدثر: 52؛ عبس: 13؛ تکویر: 10؛ اعلی: 18 و 19 و بینه: 2) فقط در سورة تکویر به معنای نامه های اعمال به کار رفته و در بقیة موارد به معنای اوراق آسمانی آمده است «صحف اولی» در آیة 133 سورة طه، به قرینة «صحف ابراهیم و موسی» در سورة نجم آیات 36 و 37 و سورة اعلی آیات 18 و 19، صحیفه های حضرت ابراهیم و حضرت موسی(ع) تفسیر می شوند.

در سورة عبس آیة 13 و بیّنه آیة 2، به آنچه بر پیامبر نازل شده و در دست فرشتگان بوده است و پیامبر اسلام از آنها تلاوت می کرد، صحف اطلاق شده است. بنابراین، صحف بر کتاب مصطلح اطلاق نمی شود. واژة «زبور» و جمع آن «زُبُر» نیز در قرآن به معنای کتاب به کار رفته است. در قرآن شش بار زُبُر(آل عمران: 184؛ نحل: 44؛ شعراء: 196؛ فاطر: 25 و قمر: 43 و 52) و سه بار زبور(نساء: 163؛ اسراء: 55؛ انبیاء: 105) استعمال شده است. با توجه به اینکه واژة زبور دو بار به صراحت به حضرت داود(ع) نسبت داده شده است، استعمال سوم (انبیاء: 105)، نیز به زبورِ داود ترجمه می شود. دربارة واژة زُبُر، فقط آیة 52 سورة قمر به معنای نامة اعمال به کار رفته و بقیة موارد به معنای کتاب آسمانی استعمال شده است. در سورة آل عمران و فاطر، این واژه در کنار «بینات» و «کتاب منیر» آمده است.

ازآنجاکه بینات به معنای معجزات است و معنای کتاب نیز روشن است، زُبُر را باید به قرینة زبور داود، کتاب هایی دانست که مشتمل بر اندرز و حکمت اند. علامه طباطبایی نیز بر همین مطلب اشاره کرده است که شاید زُبُر صحیفه ها و کتاب هایی باشند که در آنها فقط یاد خدا بوده و احکام نداشته اند؛ ولی کتاب منیر کتابی است که دارای شریعت است.(طباطبایی، 1417، ج 17، ص 38) بنابراین، می توان گفت زُبُر نیز مانند صحف، لزوماً به معنای کتاب مدون نیست؛ بلکه اوراقی آسمانی بوده اند که بر قلب پیامبران نازل می شدند. دربارة صحف، قید «اولی» و دربارة زبر، قید «اولین» به کار رفته است که نشان می دهد صحف و زبر بیشتر به پیامبران پیشین نازل می شد و بیشتر، مشتمل بر پند و اندرز، و کمتر دارای احکام و شریعت بوده است.

پیامبرانِ پیش از این چهار کتاب، صحف یا زبر داشته اند و کتابی که در میان مردم بمانَد، به آنان داده نشده است. آیة «فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکاً عَظِیماً» (نساء: 54) به این مطلب اشاره دارد که پیامبرانِ پیش از ابراهیم(ع) دارای کتاب مدون نبوده اند؛ ولی در خاندان ابراهیم(ع)، کتاب و حکمت و پادشاهی قرار داده شده که در ادیان ابراهیمی، این موارد محقق شده است. کتاب که به این چهار کتاب منحصر است، در خاندان ابراهیم بوده اند. حکمت نیز در میان همین چهار کتاب است که البته کتاب های مزامیر داود و امثال سلیمان، و در اسلام نیز غیر از قرآن، سخنان حکیمانة پیامبر اعظم(ص) و حضرت علی(ع) و امامان دیگر بیشتر خود را نشان می دهند. ملک عظیم نیز بر پادشاهی داود (ص: 20) و سلیمان (ص: 35) منطبق است که چنین ملکی نظیر نداشته است.

در هیچ جای قرآن، به حضرت نوح(ع) کتاب و صحیفه ای نسبت داده نشده و به حضرت ابراهیم(ع) در دو آیه فقط صحف نسبت داده شده است.(نجم: 37 و اعلی: 19) آیة 89 سورة انعام که می گوید: «آنان (ذریة ابراهیم) کسانی هستند که ما به آنان کتاب، حکومت و پیامبری دادیم …» و نیز آیة 16 سورة جاثیه که این سه را به بنی اسرائیل نسبت می دهد و همچنین آیة 27 سورة عنکبوت و آیة 26 سورة حدید که بیان می کنند در ذریة حضرت نوح و ابراهیم، پیامبری و کتاب قرار داده شده است، اگر در کنار هم در نظر گرفته شوند، روشن می شود که کتاب، منحصر در تورات، انجیل، زبور و قرآن است. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که پیامبرانِ پیش از موسی(ع) کتاب مدون نداشته اند؛ بلکه کتاب در سینه و صحف داشته اند.

در روایتی در توضیح انزال کتاب، به آیة 25 سورة حدید، یعنی «…وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ …» استناد می شود و در ادامه آمده که کتاب، همان اسم اکبر است ـ و به درستی که فقط از آنچه کتاب خوانده می شود، تورات، انجیل و فرقان، شناخته شده اند ـ که در این کتاب ها، کتاب نوح، صالح، شعیب و ابراهیم(ع) وجود دارد.‏(کلینی، بی تا، ج1، ص293و294، کتاب الحجه، باب ما نص الله عزوجل و رسوله علی الائمه واحدا فواحداً، ح10) در جملة معترضه، این مطلب آمده: «پیش از تورات، پیامبران کتاب مدونی به مردم ارائه نکردند و میان مردم کتاب شناخته شده ای پیش از تورات وجود نداشته است.» البته باید توجه داشت که فاعلیت فاعل وجود داشته، ولی قابلیت قابل نبوده است؛ یعنی مردم به اندازه ای باسواد نبود که بشود کتابی به آنان داد تا خود بخوانند.

دسته ای دیگر از آیات اشاره می کنند که پیش از حضرت موسی(ع)، کتاب مدونی نبوده است. این آیات اختلاف در کتاب را به بنی اسرائیل نسبت داده اند(بقره: 176؛ بقره: 213؛ آل عمران: 19؛ یونس:93؛ نمل: 76؛ فصلت: 45؛ هود:110؛ زخرف:63؛ 17جاثیه) و نشان می دهند که بنی اسرائیل در کتاب حضرت موسی(ع) اختلاف ایجاد کردند و مأموریت حضرت عیسی(ع) و پیامبر اسلام با قرآنش این است که این اختلاف را روشن کنند و از میان بردارند.

در میان این چهار کتاب، «قرآن» و «تورات»، از جهاتی از «انجیل» و «زبور» متمایزند و آن اینکه که دو کتاب نخست، دارای شریعت و احکام اند، ولی دو کتاب دوم، کتاب حکمتی  اند و کمتر دارای شریعت هستند؛ دیگر اینکه طرح تدوین آنها از طرف خدا برنامه ریزی نشده و در میان مردم منتشر نگردیده، بلکه تدوین آن توسط پیروان آن اجرا شده است. برای اثبات این ادعا به سراغ آیات قرآن می رویم. بررسیِ آیاتی که تعبیر «مصدقاً لما بین یدیه» و «لمّا معکم» و «لمّا معهم» دارند، این نتیجه را دارد که قرآن، فقط تورات را تصدیق کرده است. برای نمونه، در سورة احقاف، آیات 11 و 12 وقتی سخن از انکار قرآن توسط کافران مطرح می شود، قرآن در مقابل، کتاب موسی(ع) را مطرح کرده و قرآن را مصدّق آن می شمارد و هیچ سخنی از انجیل و زبور مطرح نمی شود. جالب است که در آیات پایانی همین سوره، باز به این تقابل بر می خوریم. گروهی از جنّیان وقتی قرآن را شنیدند، سخنی از زبور و انجیل به میان نیاوردند و گفتند که بعد از موسی، کتابی نازل شده است که «مصدقاً لما بین یدیه» (احقاف: 30) است و این نشان می دهد که قرآن، تورات را تصدیق کرده است. آیات، حضرت عیسی(ع) را فقط تصدیق کنندة تورات معرفی کرده اند، نه زبور و نه کتاب های پیشین.(آل عمران: 50؛ مائده: 46؛ صف: 6) تنها در چهار مورد(آل عمران: 3و81؛ مائده: 48؛ فاطر: 31) به صورت مطلق تصدیق کتاب، در قرآن مطرح است که به قرینة این بیان، آن چهار آیه نیز تصدیق تورات، تلقی می شود.

بنابراین، از میان این چهار کتاب، تورات و قرآن بیشترین شباهت ها را دارند و افزون بر حکمت و مواعظ اخلاقی، مشتمل بر احکام و شریعت نیز بوده اند؛ ولی انجیل و زبور از نوع حکمت و اندرز بوده و کمتر شریعت داشته اند. در قرآن چنین آمده است: «وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ … * وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ… * ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلی شَرِیعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ»(جاثیه: 16ـ18)؛ ما به بنی اسرائیل کتاب، حکومت و پیامبری دادیم … ما به آنان دلایلی روشن دادیم. از این آیات فهمیده می شود که این دلایل همان شریعت است که در آن اختلاف کردند. در آیة 18 به شریعت اسلام اشاره شده است.

تعبیر «ثمّ» در این آیه به این معناست که پس از شریعت موسی(ع)، شریعت پیامبر اسلام آمده است. با توجه به این آیات و تقابل ایجادشده در آن، روشن می شود که تورات و قرآن از دیگر کتاب ها متمایز بوده اند. در المیزان، ذیل آیة 16 آمده که مراد از کتاب، توراتِ مشتمل بر شریعت است و انجیل شریعت ندارد و شریعتش همان شریعت تورات است و زبور داود نیز ادعیه و اذکار است. کتاب مدون در زبان قرآن، فقط بر چیزی اطلاق می شود که مشتمل بر شریعت باشد.(طباطبایی، 1417، ج18، ص168) آیه ای وجود ندارد که حضرت موسی(ع) در آن، کتابِ پیش از خود را تصدیق کرده باشد که نشان می دهد که پیش از تورات، کتاب مدونی نبوده است.

نکتة دیگر اینکه از آیات قرآن چنین برمی آید که قرار بوده است تنها دو کتاب پس از تدوین در دست مردم بماند که آن دو، کتاب حضرت موسی(ع) و قرآن است. مهم ترین دلیل، آیات 144 و 145 سورة اعراف است که می فرماید: «… فَخُذْ مَا آتَیْتُکَ… (144) … فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا…». در این آیات به حضرت موسی امر می شود که کتاب را با قدرت بگیر و به قوم خود نیز دستور بده که بهترین آن را برگیرند. سه بار نیز تعبیر «… خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ…»(بقره: 63و93؛ اعراف: 171) دربارة توراتِ بنی اسرائیل در آیات وجود دارد که همان مطلب را ثابت می کند.

از این آیات، با توجه به این مطلب که دربارة هیچ پیامبر و کتاب دیگری چنین تعبیری وجود ندارد، به دست می آید که تورات باید در میان بنی اسرائیل منتشر می شد. دلیل دیگری که از آیات قرآن استفاده می شود این است که تورات و قرآن در میان مردم به ارث گذاشته شدند: «… وَرِثُواْ الْکِتَابَ …»(اعراف: 169)، «… وَأَوْرَثْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ»(غافر: 53)، «… وَإِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتَابَ مِن بَعْدِهِمْ …»(شوری: 14) و «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا …»(فاطر: 32)، که سه آیة اول به کتاب موسی(ع) اشاره دارند و آیة آخر مربوط به قرآن کریم است.

با اینکه انجیل و زبور کتاب های مهمی بوده اند ولی ضروری نبوده است که در میان مردم باقی بمانند. در اینکه اصل این کتاب ها در دست حجت خداست،  شکی نیست؛ ولی برای تثبیت شریعت الهی لازم بود که تورات و قرآن، در میان مردم باقی باشند. برخی از ویژگی هایی که قرآن برای کتاب موسی(ع) و قرآن یادآور می شود، منحصر به همین دو کتاب است؛ مانند اینکه هر دو «تفصیل دهندة هر چیز» شمرده شده اند.(انعام: 154 و یوسف: 111) در حدیثی نیز الواحی که بر موسی(ع) نازل شد، چنین توصیف شده است که در آن، تبیان هر چیزی وجود دارد: «…فِیهَا تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ…».(الصفار، 1362، ص 159 و160، حدیث 4 از باب 11 از جزء سوم) البته به نظر نویسنده، «تبیاناً لکلّ شیءٍ» در آیات قرآن تنها برای قرآن آمده است؛ بنابراین، تورات، تبیان برای هر چیزی نیست و این روایت نباید درست باشد. با دقت در ویژگی «مستبین»(صافات: 117) که در قرآن به کتاب موسی(ع)، نسبت داده شده است، این مطلب بیشتر روشن می شود.

مفسران و لغویان، «مستبین» و «مبین» را هم معنا می دانند؛ ولی این گونه نیست. چیزی که باعث تردید است این است که برخلاف قرآن، کتاب موسی(ع)، هیچ گاه با ویژگی «مبین» توصیف نشده و تنها در همین آیه با ویژگی «مستبین» آمده است. مستبین از باب استفعال، و یکی از معانی آن، اشتمال فعل به مبدأ اشتقاق است و در این مورد به این معناست که افزون بر روشنگر بودن، به گونه ای است که در تمام مسائل هیچ جای ابهامی باقی نمانده و تفصیل تمام معارف دینی که یهودیان نیاز داشتند را داشته است؛ در صورتی که قرآن، مبین است؛ یعنی هم روشن است و هم روشنگر.

در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم آمده است که کلمة مبین یعنی خود روشن است و این روشنی را نیز اعلام می کند و در برخی موارد، غیر خود را نیز روشنی می بخشد. یکی از معانی باب استفعال (مستبین)، طلب اصل فعل است؛ یعنی طلب روشنی می کند و روشن می شود؛ به این معنا، کتاب حضرت موسی(ع) روشن است؛ ولی اینکه به دیگری روشنی دهد، از آن برنمی آید.

بنابراین، از جمله مشترکات تورات و قرآن این است که هر دو تفصیل کل شیء بودند؛ اما در قرآن برای قرآن، ویژگی «تبیاناً لکلّ شیء» (نحل: 89) آمده، ولی برای تورات چنین صفتی ذکر نشده است و این می تواند این معنا را تقویت کند که تورات، کتابی بوده است که خود روشن شده و تفصیل کل شیء بوده، ولی به دیگر کتاب ها روشنی بخش نبوده است و ازاین رو، به آن مبین و تبیان اطلاق نشده است.

منابع

صدوق، محمدبن علی، (1380ق)، الامالی، تهران، کتابفروشی اسلامیه.

ـــــــــــــــ، (‎1415ق)، التوحید، قم: مؤسسةالنشر اسلامی.

ـــــــــــــــ، (1390ق)، عیون اخبار الرضا، نجف: مطبعه الحیدریه.

ابن طاووس، علی بن موسی، (1415ق)، اقبال الاعمال، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.

ـــــــــــــــ، (1330ق)، جمال الاسبوع، قم، دارالرضی.

ـــــــــــــــ، (1414ق)، مهج الدعوات، بیروت، مؤسسه الاعلمی.

اسپینوزا، باروخ، (1378)، «مصنف واقعی اسفار پنجگانه»، ترجمه علی رضا آل بویه، هفت آسمان، ش 1، ص 89-103.

بلاغی، محمدجواد، (1360)، الهدی الی دین المصطفی، مترجم سیداحمد صفایی، تهران، آفاق.

بهرام محمدیان و دیگران، (1380)، دایرةالمعارف کتاب مقدس، تهران، روز نو.

تنی، مریل سی، (1362)، معرفی عهد جدید، ترجمة ط.میکائلیان، تهران، حیات ابدی.

توفیقی، حسین، (1384)، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، سمت.

جناتی، محمدابراهیم، (1967)، الیهود قدیماً و حدیثاً، نجف اشرف، مطبعه الاداب.

خلیل الرحمن الهندی، (بی تا)، رحمه الله، اظهارالحق، بی جا، مکتبه الثقافه الدینیه.

الراوندی، سعیدبن هبه الله، (1407ق)، الدعوات، قم، مدرسه الامام المهدی(عج).

سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، (1389)، «نقادی کتاب مقدس»، هفت آسمان، ش 8، ص 97 ـ 110.

شاکر، محمدکاظم، (1384) «انجیل با دو قرائت»، پژوهش های فلسفی– کلامی، ش 24، صفحات74 – 90.

شاله، فلیسین، ( 1346)، تاریخ مختصر ادیان بزرگ،  تهران، دانشگاه تهران.

الصفار، محمدبن الحسن، (‎1362)، بصائر الدرجات، تحقیق میرزا محسن کوچه باغی،تهران، الاعلمی.

طباطبایی، سیدمحمدحسین، (1417ق)، المیزان فی تفسیر القران، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.

الطوسی، محمدبن الحسن، (1418ق)، مصباح المتهجد، بیروت: مؤسسه الاعلمی.

العاملی الکفعمی، ابراهیم بن علی، (1412ق)، مصباح الکفعمی، بیروت، مؤسسه النعمان.

ـــــــــــــــ، (1418ق)، البلدالامین و الدرع الحصین، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.

الکلینی، (بی تا)، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

کیوپیت، دان، (1376)، دریای ایمان، ترجمه حسن کامشاد، تهران، طرح نو.

معرفت، محمدهادی، (1381)، «ادیان در قرآن»، هفت آسمان، ش 12و 13، ص 13-28

المفید، (1413ق)، الاختصاص، قم، المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید.

مهاوش (ابومحمد)، عوده الاردنی، (1412ق)، الکتاب المقدس تحت المجهر، قم، دارانصاریان.

میشل، توماس، (1381)، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.

میلر، و.م.، (1981)، تاریخ کلیسای قدیم، علی نخستین، حیات ابدی، تهران.

ویر، رابرت، (1374)، جهان مذهبی: ادیان در جوامع امروز، ترجمة عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

هوردرن، ویلیام، (1368)، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه ط.میکائلیان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

یعقوب قرقسانی، 1939، کتاب الانوار و المراقب، به اهتمام لئون نموی، Leon Nemoy, Newyork: the Alexander Kohut Memorial Fandaition.

Alexander Altmann, (1396), “Articles of Faith”, in Judaica, vol3, p655.

Nahum M. Sarna, (1987), “Hebrew Scriptures”, in the Encyclopedia of Religion, vol2, p158.

Ayala Loewenstamm & John Macdonald, (1996), “Pentateuch, Smaritan” in Judaica, vol13, p 264-268.

منبع: فصلنامه معرفت ادیان شماره 9

ادامه دارد …

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!