گذری بر موضوع قربانی انسان در آئین‌های رازآلود-1

0
murder-1.jpg

این مقاله گذری است بر مسئله‌ای به نام قربانی انسان. مسئله‌ای که صحبت هر روز نیست. مسئله‌ای که بسیاری نه قادر به تصور آنند، نه قادر به درک آن و نه قادر به قبول وجود و ابعاد آن. اما متاسفانه این یک واقعیت است. واقعیتی تاریخی که تا به امروز ادامه دارد. واقعیتی که به نظر می‌رسد نه تنها از شدت آن کاسته نشده، بلکه سیر صعودی عظیمی به خود گرفته و در دنیای مدرن در مقیاس‏هایی بسیار بزرگتر انجام می‌شود.

(این مقاله در 4 قسمت تنظیم شده و طی روزهای آینده سایر بخش ها منتشر میشود.)

 

 

 

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

An Overview of Human Sacrifice in the Occult

گذری بر موضوع قربانی انسان در آئین‌های رازآلود

 

 

طبق گزارش رسمی اف.بی.آی در سال 2000،  876213 شخص در آمریکا “مفقود” شدند.

750000 نفر ایشان کودک بودند.

***

این مقاله گذری است بر مسئله‌ای به نام قربانی انسان. مسئله‌ای که صحبت هر روز نیست. مسئله‌ای که بسیاری نه قادر به تصور آنند، نه قادر به درک آن و نه قادر به قبول وجود و ابعاد آن. اما متاسفانه این یک واقعیت است. واقعیتی تاریخی که تا به امروز ادامه دارد. واقعیتی که به نظر می‌رسد نه تنها از شدت آن کاسته نشده، بلکه سیر صعودی عظیمی به خود گرفته و در دنیای مدرن در مقیاس‏هایی بسیار بزرگتر انجام می‌شود. به صورتها و شیوه‌هایی که به چشم ناآشنا فقط عجیب، بی‌پاسخ و فراتر از تحلیل‌های “متفکران” ( آنها که به لطف جهانبینی سکولار و کمّی خود، همه چیز را به عواملی همانند پول و قدرت ربط می‌دهند)، است اما به به چشم آن مومن به دین خود، غیب[1] و فرق رازآلود، کاملا حساب شده و آئینی به نظر می‌رسند. در عین حال، امروزه از مقدار گزارش و بحث درباره این سرطان کاسته شده، و این عمیقا به دلیل سیطره هر چه بیشتر عوامل پشت این اعمال شیطانی بر وسایل ارتباطی است. آسانترین راه کنترل ذهن کنترل ورودی‌ها است. اگر کسی موفق به کنترل عمده ورودی‌های اطلاعاتی یک شخص شود، عمده خروجی‌های اطلاعاتی وی، یعنی ذهن، تفکر و مرزهای تحلیل وی را در دست گرفته. ( و این چه راهبرد عالی‌ای است برای مردمی که فرای ذهن و عقل خود ورودی‌ای ندارند). این امروزه به سادگی توسط نظام‌های آموزش و پرورش اجباری و سپس رسانه‌های جمعی صورت می‌گیرد. بسیاری پس از طی دوران تحصیل، چه دیپلم چه دکترا، یا مطالعه و تحقیق را عمدتا کنار گذشته یا چنان درگیر زندگی می‌شوند که فرصت تفکر عمیق و فرای مرزهای نگهبانی شده توسط “نگهبانان فکر” درباره موضوعاتی همانند تاریخ و فلسفه را ندارند، چه برسد به مطالب “غیر معمول”، همانند مسائل مخفی و مرموز[2]. آنها هم که سنگینی افتخارات مدارک و تحصیلات و القاب رسمی و غیر رسمی خود را بار کرده و می‌کشند، چه بسیاریشان که در اصل دنبال اسم و تصویر و شهرت‌اند و نه علم و حقیقت. که کسی که حقیقت را می‌خواهد راضی نمی‌شود، کنجکاوی ذاتی کودکانه‌اش را نمی‌کشد، در مرحله‌ای از شهرت ظاهری خیمه نمی‌زند و دلش را با تعدد اسم و رسم و نظراتش در صفحات چاپی و مجازی و فیگورهای عکس‌هایش خوش نمی‌کند. دریغ که بسیاری از متفکران و استادان و صاحب‌نظران اینگونه‌اند. یک سیرک بزرگ که همه قربان صدقه هم می‌روند و برای هم کف می‌زنند و اجلاس و گردهمایی برپا می‌کنند. تکان خوردن از نظریات کاری سخت است، بسیار سخت، برای کسی که حوصله و جرات گفتن اشتباه کردم، من اشتباه کردم، را ندارد. چه بسیاری که عمری را پای فلان نظریه و کتاب گذاشته‌اند. و این شکاف، امروزه اوج گرفته در تمام عرصه‌های علم. بین متخصصان خشکی که حاضر به عقب‌نشینی از نظریات منقضی خود نیستند، و آنها که با سوال‌هایی مهم و بی‌پاسخ جلو آمده و اگر جواب‌هایی قانع‌کننده‌تر ارائه نمی‌کنند، حداقل همانند آن مردان و ریش‌سفیدان خود را در دیواری نامرئی از جهل مرکب حبس نکرده‌اند. مخاطبین مردمی‌اند که بیداری معنوی‌ای درشان در حال صورت گرفتن است و پس از یکی دو سده تسلط جهانبینی مادی و کمّی، در حال نگاهی جدید به دنیای پیرامون خودند، با احترامی بیشتر نسبت به باستانیان و سنت‌ها و نظرات و نگاه‌های آنها به دنیا و ماوراء. این شکاف در غرب، اوج‌اش آشکار است. در رسانه‌ها و محققان و بحث‌های مستقل از کانالهای رسمی، که سرزندگی و کنجکاوی و فعالیتشان تحسین‌برانگیز است. این شاید در هیچ امر بیش از تاریخ باستان و مخصوصا مصرشناسی آشکار نباشد. همینقدر اشاره اینجا بس است که این مبحث جایی دیگر می‌طلبد.

حقیقت این است که فرقه‌های رازآلود و مناسک پر رمز و رازشان هنوز وجود دارند، به قدرتمندی گذشته باستانیشان. در دنیایی که عوام و آنها که آقایان آنها را بنا به تفکر کمّی خود “توده” می‌نامند- همان تفکری که رنه گنون به زیبایی آن را نمود کامل زندگی در عصر کمیّت نامیده- زندگی در سراشیبی‌ای به نام تمدن مدرن که همگان با شیفتگی و با سرعت به سوی پایین‏ترین نقطه که آن همان حکومت ضد و وارونه‏ی همه چیز، دجال ضد مسیح است[3]، “توسعه” یافته و به پیش می‌روند، در دنیایی که توده‌ها تشویق می‌شوند به مادی‌بینی همه چیز، بریدن از یکدیگر، ذوب شدن در فردگرایی، خودبینی و سود شخصی، بریدن از دین و خداوند خیرالحافظین، مسخره کردن باستانیان و “خرافات” شان و بی‌معنی دیدن هر چه آقایان برچسب خرافات و افسانه و اسطوره به آن بزنند، در همین عصر، رهبران دنیا، قدرتمندترین و ثروتمندترین اشخاص دنیای به اصطلاح مدرن ما، تا خرخره در مناسک عجیب و غریب رازآلود و آنچه “خرافات” می‌نامند غوطه‌ورند. چه توضیحی دارید برای مراسم‏های سحر و جادویی که آقای جک پارسونز[4] مخترع سوخت جامد موشک و یکی از مهم‏ترین پایه‌گذاران ناسا، هر شب در خانه‏اش به همراهی دانشمندان پروژه منهتن[5] برپا می‌کرد؟

 

 

جان (جک) پارسونز. مخترع سوخت جامد و پایه‌گزار جی.پی.ال ناسا

چه توضیحی دارید برای فعالیت‌های فوق برنامه بسیاری از دانشمندان نازی و دیگران که به آمریکا آمده و مهمترین پستها را در اختیار گرفتند؟ افرادی همانند همان آقای اوپنهایمر[6] که استادی محترم می‌گوید که بیچاره سخت رنجور بود و بخاطر “عذاب وجدان” از بابت بمب اتم، برای “معنویت” به فلسفه هندو پناه برد، بیچاره نمی‌دانست چه کند. عجیب می‌دانم که او یا اشاره نکند به تعلقات و روابط آقای اوپنهایمر و امثالش با تاریک‏ترین محافل رازآمیز، یا نداند این تعلقات و روابط را.

 

 

دانشمندان آلمان نازی متخصص موشک پس از جنگ جهانی و انتقالشان به آمریکا، تحت پروژه پیپر کلیپ[7]. به علامت سواستیکا روی تابلوی چوبی دقت کنید. این عکس در آمریکا گرفته شده.

 

“دانشمندان” پروژه منهتن. اوپنهایمر نفر دوم از چپ

چه توضیحی دارید برای احضار خدای باستانی “اسطوره‌ای” نیم‌بز نیم‌انسان “پن[8]” که آقای پارسونز می‌گفت قبل از هر آزمایش موشک با جادو احضار می‌کند؟ چه توضیحی دارید برای حضور حضرت آقایی که پلوتونیوم را به دنیا هدیه داد[9] در بوهمین گروو[10] و مناسک غریب مهمترین سردمداران دنیا که هر تابستان در آنجا به دور مجسمه عظیم سنگی یک جغد می‌رقصند و کارها می‌کنند. جغدی که از بین این همه نام، او را همان “مولوخ”‌ای[11] می‌نامند که در دوران “باستان” مردم کودکانشان را به او قربانی می‌کردند.

چه توضیحی دارید برای رؤسای جمهور و وزرا و شاهزادگان و دانشمندانی که در ظاهر عادی به نظر می‌رسند اما وقتی به جایی دگر می‌روند آن کارهای دگری می‌کنند که به ذهن هیچ انسان “عادی”  و “مدرن” خطور نمی‌کند.

مناسک رازآمیز و جادو و کارهایی که دقیقا، کلمه به کلمه و ذره به ذره همان مناسکی‌اند که هزاران هزار سال پیش انجام می‌شد. لیست این نمونه‌ها طولانی است و این مسئله‌ای که باید مطرح شود. خاموشی و بی‌خیالی نسبت به آن موجب خشم و نفرین خداوند است. خدای بزرگی که خطاب به یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل گفت به اینها بگو اینقدر نیایند بیرون برای دعای باران! می‏آیند دعا می‌کنند، اما با تعفن گناه و شکمی پر از حرام. به جای آنکه رحمت نازل کنم خشمم بیشتر می‌شود بر اینها. به دیگر عزیزش گفت که به ظالمین بگو من را یاد نکنند. بر من واجب است که یاد کنم آنکه مرا یاد می‌کند، و یاد کردنم از ظالمین نزول غضب و عذابم است بر ایشان. این همان امر به معروف و نهی از منکر است که وقتی نشود، خوبان هم اگر دعا کنند دعایشان می‌خورد توی سرشان. این شناساندن شیاطین و میزبانانشان در این دنیاست که روحشان را فروخته‌اند، چه بد قیمتی. همه چیز را وارونه کرده‌اند. تاریکی را در کوری‌شان “نور” دیده‌اند و می‌خواهند دنیا را به گندشان آغشته کنند. هدف اینها کور کردن مردم شریفی است که تبدیل کرده‌اند به “توده”ها. اعدادی محض در صفحه‌های آمار. مردمی که شماره‌های ثبت و ملی و امنیت اجتماعی‌شان بر نامهایشان مقدم است. چرا که تنها در میان کوران است که مرد یک چشم می‌تواند پادشاه شود. پس چه زیبا  گفت آن که فرمود:

نبرد ما علیه گوشت و خون نیست. نبرد ما علیه عوامل، قدرتها و حاکمان دنیایی تاریکی است،

علیه میزبانان دنیوی شیاطین آسمانی

Ephesians 6:12

امیدواریم این خلاصه‌ی ساده سودمند و مفید باشد و بالرّحمن پناه می‌بریم اگر چنین نیست.

*******************

 

این گفته معروف که “حقیقت از تخیل عجیب‌تر است”[12]، به دلیل درستی و رو راستی‌اش، گاه بسیاری را، مخصوصا آنها که به خیال خود جایی دنج در دنیای مادی خود یافته‌اند، ناراحت و پریشان می‌کند. هر از گاهی رسانه‌ها تیترهایی درباره اعمالی وحشیانه و باورنکردنی  بیان می‌کنند که توسط انسان‏هایی به ظاهر مثل من و شما، نرمال و محترم به وقوع پیوسته‌اند: مادرانی که بچه‌هایشان را کشتند. پدرانی که کودکشان را سوزاندند و حتی کودکانی که دوستان و اقوامشان را به صورتی سادیستیک قتل‌عام کردند. چنین اعمالی قلوب عده‌ای از مردم را عیان کرده و در عین حال مردم متمدن جهان را به حیرت وا می‌دارند. مردمی که می‌گویند فلانی را می‌شناختیم، اصلا به او نمی‌آمد. خیلی محترم بود!

اما عملی وجود دارد که در وحشیانه بودن و قصاوت‌اش در بالای تمامی اعمال دیگر قرار داشته، و آن قربانی کردن انسان است.

گرچه بسیاری، به لطف هالیوود، تصور می‌کنند که اینگونه کارها فقط در جنگل‌های انبوه آفریقا یا آمریکای جنوبی صورت می‌گیرد، اما وقتی هر از گاهی کشف می‌شود که یکی از اعضای به اصطلاح “متمدن” جامعه، چنین کار وحشیانه‌ای را انجام داده مردم مرتب حیرت‌‌زده می‌شوند. در ضمیرشان جای داده‌اند که آدم‌خواری و خون‌خواری، تنها درمیان قبایل بی‌تمدن بومی صورت می‌گرفت که بحمدالله با فتح، متمدن کردن و قلع و قمعشان توسط غربیان عزیز، دیگر این مسائل نیز تقریبا نایاب شدند.

اما در تاریخ این شناخته شده که تقریبا هیچ دین و آئینی نیست که چنین تندروی‏هایی در شاخه‌ای از آن انجام نشده باشد، عمدتا شاخه‌ای دارای مناسک رازآلود، در اقلیت و نه نمایانگر عمده پیروان راستین آن، و اتفاقا درد اینجاست که اینکار توسط آنها که در ظاهر با ایمانترین و مقیدترین و مقدس‌مآبترین آن آئین بودند انجام می‌شده و میشود.

این موضوع حتی شامل دین یهود نیز شده و تاریخ این مسئله عجیب و جنجال برانگیز، تا دوران باستان به عقب می‌رود.

این مسئله‌ای است شاید قدیمی‌تر از خود خط و زبان. قربانی انسان اتهام سنگینی است که در طول تاریخ تندروان یهودی بسیار به آن متهم شده‌اند. طبیعی است که امروزه بسیاری نسبت به بحث درباره آن بسیار محتاط باشند. اما این اتهام حداقل برای دو هزار سال بر دوش یهودیان سنگینی کرده. بالاخره چرا یهودیان تندرو در گذشته و شاید همین امروزه باید انسان قربانی کنند؟ بسیاری حتی دوست ندارند درباره این موضوع فکر کنند و باور دارند که این پروپاگاندای خالص ضد یهودی است. خود یهودیان نیز با سرعت می‌گویند که چنین ادعاهایی دروغهایی است که طی قرن‌ها تکرار شده و از پایه بی‌اساس است. اما این داستان دو رو دارد. یک روی آن باور دارد که قربانی انسان در یهودیت، نه تنها پروپاگاندای ضد یهودی نیست، بلکه یک حقیقت است. چیزی که از زمان آغازش اثری وحشتناک بر جامعه داشته.

 

مراسم قربانی و گرفتن خون از کودک

شاید بعضی به مطالبی که در اینجا عرضه می‌شود شک کنند، اما نگاهی منصفانه به این موضوع شما را باید به فکر بیندازد. در همین حال، مطالعه‌ای عمیق و محققانه درباره موضوع، بسیاری شکاکان را به حقیقت موضوع مطمئن خواهد نمود.

این حقیقت دارد که بسیاری از آنها که درباره این موضوع تحقیق کردند توسط صیهونیست‌ها،  ضد یهود (آنتی سمیت) لقب گرفته‌اند. لقبی که به نظر می‌رسد عده‌ای همانند نقل و نبات نثار دیگران کرده و برای بر هم زدن بحث درباره هر موضوعی که آنها را به انتقاد گرفته یا پریشان می‌کند استفاده می‌کنند. اما اگر یک آنتی‌سمیت  بگوید که آسمان در روزی آفتابی آبی است، آیا چون یک به اصطلاح آنتی‌سمیت این را گفته، آسمان کمتر آبی می‌شود؟ داستان چنین بحث‏هایی نیز عمدتا چنین است. گرچه بعضی که درباره این مطالب تحقیق کردند، واقعا آنتی‌سمیت بودند، اما شاید این کشف حقیقی بودن و انجام قربانی انسان توسط عده‌ای از به ظاهر یهودیان بود که بسیاری از این مردم را از مرز تعادل هل داد و آنتی‌سمیت کرد. پس از درک این راز سرپوش گذاشته شده موجود در میان بعضی یهودیان در طول تاریخ، یک غیر یهودی عادی، چطور می‌توانست احساسی جز نفرت داشته باشد؟ بالاخره این آنتی‌سمیت نیست که عمل شیطانی قربانی انسان، که امروزه عمدتا قتل آئینی توسط یهودیان[13] نامیده می‌شود، را انجام می‌دهد. با این حال جالب اینجاست که اکثر یهودیان، و نه تنها آن “اقلیت تندرو” که در معرض اتهامند، همیشه سعی کرده‌اند این موضوع را “مزخرفات” و غیریهودیانی که چنین اعمالی را گزارش می‌کنند بدتر از مجرمین این امر نشان دهند.

عمده مورخان می‌دانند و اذعان می‌کنند که قربانی انسان در گذشته در میان بسیاری از ادیان و فرق رواج داشته. معابد آلوده به خون آزتک[14]‌ها گواهی بر این مدعاست. قلب تپنده بسیاری از بی‌گناهان در آنجا به صورت زنده به عنوان قربانی به خدای اعظم تمدنهای آمریکای جنوبی، کتزلکوتل[15] یا کولاکان[16]، “اژدهای پردار”، از سینه‌هایشان بیرون کشیده شد. تاریخی که بی‌شباهت به “اسطوره” ضحاک اژدها “پادشاه هفت کشور” که “مارهایش” “مغز” جوانان را می‌خورد نیست.

 

 

قربانی کردن انسان در بین آزتکها

ایرلندیان نیز “اسطوره”‌ای جالب دارند. می‌گویند که ساکنین اولیه ایرلند گروهی “خدایان” حریص به نام “فورموریان”[17] بودند که هر سال دو سوم کودکان مردم را می‌خواستند.

دروید‌ها[18] نیز که تا به امروز فعالند و وینستون چرچیل[19] و اسقف اعظم کانتنبری کلیسای انگلستان[20] کاهنین آن بوده و هستند، به این کار شهرت داشته‌اند. یکی از رسم‌های شناخته شده آنان در تاریخ، دفن کودکی در زیر پی ساختمان یا پاشیدن خون وی بر آن است. همچنین سوزاندن در آتش.

 

وینستون چرچیل هنگام ورود به لژ طریقه باستانی درویدها در قصر بلنهیم. 15 آگوست 1908

 

 

اسقف کانتنبری در لباس دروید

در آئین هندو عملی  به نام “ساتی” وجود دارد که در آن زنان خود را در آتش قربانی می‌کنند. طبق گزارشاتی این عمل هنوز در بعضی نقاط هندکه یک میلیارد هندو در آن زندگی می‌کنند زنده است و انجام می‌شود. به علاوه، شما هنوز که هنوز است می‌توانید در وداها[21] لیست نامهای خدایان و قربانی مورد علاقه هر یک را پیدا کنید. تا همین دوران “مدرن” ما هندوان هر ساله برای خدای مادر، کالی[22]، و شیوا[23]، انسان قربانی می‌کردند و همیشه این باور در هندویسم بوده که شیوا از گوشت انسان تغذیه می‌کند. هر جمعه در معبد شیوا در تنجور[24] یک کودک مذکر را قربانی می‌کردند. این عمل به طور رسمی تنها در قرن 19 ام متوقف شد.

 

 

کالی و شیوا. به جسد در حال سوختن و سرهای بریده شده‌ای که گردنبند شده‌اند دقت کنید.

همین چند سال پیش در مکزیک فرقه‌ای عجیب کشف شد که بسیاری را قربانی کرده بود، از جمله دانشجویی آمریکایی به نام کیلروی[25].

 

 

 

سابقه این عمل در خاورمیانه “گهواره تمدن” نیز متاسفانه باستانی است. تمدن‌های خاورمیانه نیز همانند معادلان خود در تمام دنیا برای خدایان اعظم خود آئین‌های مختلف قربانی انسان داشتند. این عمل عمدتا به صورت سوزاندن شخص صورت می‌گرفت. هدف از انداختن ابینا ابراهیم علیه‌السلام در آتش همین بود. حفاری‌های سِر لئونارد وولی[26] در شهر سومری اور، موطن حضرت ابراهیم علیه‌السلام، در سال 1927 در قبرستان سلطنتی شهر، شواهدی گسترده از قربانی انسان را آشکار کرد.

در تقریبا تمامی تمدن‌های باستان، سه‌گانه‌ای وجود داشت که پرستش می‌شد. یک خواهر و برادر که در عین حال همسر نیز بودند، و فرزندشان. پدر می‌میرد و همسر/ خواهر باکره‌اش تولد به پسری می‌دهد که با مادرش وصلت کرده و جای پدر را می‌گیرد. این سه‌گانه در حقیقت پرستش خدایی میرا[27] است. خدایی که می‌میرد، و سپس در کالبد پسرش زنده می‌شود. به نظر ما این همان شیطان است، از مردن به معنی فروافتادن‌اش، تا تولد دوباره و برپا ایستادنش به باور آنها. شاید حالا بیشتر معنی و اهمیت تاکید اسلام بر صفات “حی” و “وحده” الله تعالی را درک کنید، که چرا اینقدر این ذکر مهم است:

لا اله الا الله، وحده وحده وحده، لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحی و یمیت و هو حی لا یموت.

این موجود با نامها و القاب متفاوت در تمام تمدنهای باستانی حاضر است. همان کتزلکوتل آمریکای جنوبی است که ذکرش رفت، اوسایرس، ایزیس و هوروس[28]. نمرود، سمیرامیس و تموز[29]. مردوخ[30]، ایشتر[31]، دینوسیوس[32]، و غیره. این خدا در میان کنعانیان و فلسطینی‌های باستان تحت نامهای مولوخ[33] ، بعل/ بعل- بریت[34]، حداد[35] و غیره پرستش می‌شد.

 

 

    بعل خدای کنعانیان                            اُسایرس خدای  مردگان                                         ایزیس

شهر بعلبک[36] همانطورکه از نامش پیداست (بعل- بک) یکی از مراکز باستانی پرستش این موجود ملعون بود.

معبد عظیم و عجیب رومی ژوپیتر[37] در این شهر بر معبد باستانی بعل ساخته شد. رومیان از هیچ چیز در ساخت معابد عظیم این شهر دریغ نکردند. بیش از صد هزار برده طی قرن‌ها روی معابد این شهر کار کردند و معابد قوم و خویش بعل نیز، البته تحت نامهای رومیشان، به آن اضافه شد: ونوس و باکوس[38].

 

 

بازسازی مجموعه معابد بعلبک

 

 

 

یکی از چندین سنگ عظیم به کار برده شده در معبد. این سنگها بزرگترین سنگ‌های تراشیده شده در جهان‌اند، و چگونگی حمل و کار رویشان هنوز موضوعی مورد بحث و گمان. امروزه تعداد کمی جرثقیل‌های سفارشی موجود است که قادر به حمل وزن این سنگ‌ها می‌باشند.

 

 

 

 

بت سفالین در موزه ایران باستان. به کودکی که زیر بغل زده دقت کنید. این رب است یا شیطانی رجیم؟ اینها فقط استعاره نیستند دوستان. کودک زیر بغل شاید استعاره از هزار زهر مار باشد، اما این حقیقتی تاریخی است که برای این موجود در فرق رازآمیز، معابدش، کودک هم قربانی می‌کردند.

بسیاری مسیحیان در همین شهر شهید شدند و مدتها بعد از مسیحیت نیز، فاحشگان “مقدس” معبد و اعمال کفرآمیز دیگر زنده و فعال بودند. بالاخره امپراطور جاستینین[39] دستور مسیحی شدن و غسل تعمید اجباری را صادر کرد. قسمت‌های کلیدی‌ای از معبد را خراب و بزرگترین ستون‌هایش را به قسطنطنیه برای به کار بردن در کلیسای عظیم آیاسوفیا[40] یی که خود ساخت برد. عظمت فضای داخلی این کلیسا و گنبد رفیع آن برای زمانی طولانی یگانه بود. گویند وقتی جاستینین وارد این کلیسا شد چنین کفر گفت که سلیمان، بر تو فایق آمدم! در بعضی تواریخ قسطنطنیه آمده که کمی پیش از پیروزی و فتح شهر، مردم نوری را مشاهده نمودند که کلیسا را ترک کرده و به آسمان رفت. آنها آن را به فال بد گرفته و نشانه ترک روح‌القدس و حمایت الهی از خود دیدند. سلطان محمد فاتح[41]، هنگام بازدید از این کلیسا و سپس کاخ سلاطین روم شرقی (بیزانس) که در جوار وی قرار داشت و امروزه مسجد سلطان احمد جای آن را گرفته، این شعر فارسی را خواند:

بوم نوبت میزند بر طارم افراسیاب                     پردهداری میکند در قصر قیصر عنکبوت

وی دستور نظافت، تعمیر و تبدیل آن به مسجد را داد. طی تاریخ عثمانی مهمترین مسجد امپراطوری حساب می‌شد. تعدادی از سلاطین را در جوارش دفن کردند. سلاطین جدید در آنجا منصوب شده و نمازهای جمعه نیز آنجا برپا می‌شد. در نگهداری آن سعی بسیاری صورت گرفت و تعدادی از مشکلات مهندسی‌اش که طی تاریخ منجر به چندین خرابی و ریزش گنبدش شده بود را رفع کردند. تبدیل به الگوی معماری تمامی مساجد بعدی عثمانی شد و معماران بزرگ بعدی، سعی در فایق آمدن بر عظمت و زیبایی آن داشتند. سلطان محمد فاتح گفته بود که لعنت خدا باد بر کسی که این مکان عبادت را از مسجد بودن برگرداند. پس از فروپاشی عثمانی آتاتورک و دوستانش آنجا را به موزه‌ای “سکولار” بدل کردند. نه مسجد و نه کلیسا. امروزه در توضیحات ورودی موزه آیاسوفیا در تاریخچه بنا از اسلام نه به عنوان دین، بلکه به عنوان “فرقه”[42] یاد شده. شاید نشانی از نظر برادران  “دین” شبتای زوی[43] به این “فرقه” مبین الهی.

 

 

جاستینین

 

 

نقاشی آیاسوفیا در زمان عثمانی

 

 

سلطان محمد فاتح. اثر بلینی نقاش معروف رنسانس ونیزی

طبق شواهد و بیانات متعدد نویسندگان دنیای باستان، من‌جمله یونانیانی همانند هرودوت[44] و رومیانی همانند پلوتارک[45]، بعل همان زئوس و ژوپیتر و همان مردوخ است. این شیطان نامهای بسیاری دارد که ارتباطات همه آنها با یکدیگر در متون کلاسیک قابل دسترسی است. درک کنید که ژوپیتر لاتین “لوسیفر”[46]،  به معنی “نورانی” است. در انجیل آمده که شیطان می‌تواند به صورت فرشته‌ای نورانی ظاهر شود. (در روایات ما نیز آمده که خود شیطان می‌تواند تشویق به عبادت کند، طوری که تصور کنی او ” ملکٌ کریم” است. اما هدفش چیز دیگری است). این موجودی که پرستندگان وی او را بر اساس فلسفه وارونه‌شان نورانی می‌نامند، در حقیقت عین ظلمات و هم آنی است که در متون دینی مقدس ادیان ابراهیمی صریحا شیطان نامیده شده. این همان خدایی است که چند نمونه از سمبل‌های نمادینش گاو، قوچ، بز و جغد بوده و هستند. مولوخ، هم به صورت گاو و هم جغد نشان داده می‌شد. و این همان خدایی است که بر اساس داستانی که از توصیف‏اش در اینجا معذوریم آلت‌اش را به صورت ستونی بلند ساخته و می‌پرستیدند.

ستونی که برای ناآشنا[47] تنها یک ستون است، اما برای آن آشنا با مفهوم و معنی آن، بسته به مرتبه‌اش در فرق رازآمیز، معنایی کاملا متفاوت دارد. ستونی که مسلمانان هر سال در موسم حج به عنوان نماد شیطان سه بار به سنگسار آن می‌پرداختند، و کم بودند آنان که توجه کنند که اینی که به آن سنگ می‌زنند دقیقا همان “یادبود واشینگتن”[48] آمریکا است که رؤسای جمهور آمریکا از زمان ریگان همانند قبله رو به آن سوگند یاد می‌کنند. همان است که در جلو کلیسای سینت پیتر واتیکان و در تقریبا هر شهر و جای مهم دیگر دنیا به اشکال و الوان مختلف قرار دارد و به آنان که معنای آن را می‌دانند چشمک زده و تسلی خاطر می‌دهد که “ما اینجا هم هستیم.”

(دقت کنید که در فرق رازآمیز این ستون نباید حتما شکلی خاص داشته باشد. بعضی اشتباها فکر می‌کنند که اگر گرد باشد نیست. خیر. می‌تواند باشد. این شکل مصری شکل ایده‌آل آن است. اما وقتی این ممکن نباشد به اشکال متفاوت نیز می‌سازند. مهم گذاشتن سنگ بنا، مراسم ساخت و نیت سازندگان آن است. این ستون ملعون به اشکال فراوانی ساخته شده. پلان مربع، گرد، آسمان خراش، برج ساعت (مثلا ساعت بیگ بن)، برجی از جمجمه یا استخوان (قتل‌عام‌های جنگ‌های تاریخ. بعضی مغولان، تیمور، نادر و آقا محمد خان گویا معروف بودند که چنین برجهایی می‌ساختند)، یا به صورت همان شکل مصری اما با سری بریده و شعله‌ای همیشه روشن بر بالای آن، همان مشعل فروزانی که مفهوم و معنایی عمیق در فرق رازآمیز دارد. بعضی حکام ظاهرا مسلمان نیز در طول تاریخ آن را حتی به شکل مناره مساجد نیز ساخته‌اند. شاید حالا کمی روشن شود که چرا مسجد نبی صلی الله علیه و آله مناره نداشت و در بعضی روایات آمده که مولانا مهدی علیه‌السلام، مناره‌ها را خراب خواهند کرد. چرا بعضی وهابیون تعصب دارند که مسجد یک مناره داشته باشد. البته دقت کنید که هر ستونی هم چنین نیست. گفتیم که نیت، سنگ بنا و مراسم ساخت، مهم و اصل است.)

 

ابلیسک یادبود جرج واشنگتن

 

 

ابلیسک واتیکان

 

 

ابلیسک شهر مونیخ

 

 

ابلیسک یادبود جان راکفلر

 

 

 

 

 

ابلیسک در نقش  ساعت در وسط میدانی عریض ( به زحمت می‌توان وقت را از آن خواند. ساعت بهانه است برای ستونی که اگر آن ساعت را نداشت شاید حضورش مشکوک می‌شد.)

به خاطر همین بی‌توجهی و فراموشی این نماد و مفهوم آن توسط مسلمانان بود که سعودیان چه راحت آن را خراب کرده و دیواری جایگزینش کردند که از مسائل معنوی و دینی هم بگذریم در سوال از هر دانشجوی ترم یک معماری که سرش به تنش بیرزد هم می‌فهمید که ستون در دایره، از همه نظر و مفهوم، چه بسیار متفاوت از دیوار در دایره است، که در طراحی نیز همانند عالم خلقت، هیچ چیز تصادفی نیست، همه چیز، هر خطی و نقطه‌ای که کشیده می‌شود توضیح دارد و باید به استادش (می‌خواهد استاد دانشگاه باشد یا استاد اعظم لژ) پاسخ دهد.

 

نماد شیطان مراسم حج کنونی (دیوار صاف؟!)نماد شیطان مراسم حج در گذشته (ابلیسک)

                       

 

 

 

این بد بی‌توجهی و خواب غفلتی است که مسلمانان در آن فرو رفته‌اند. به همین دلیل است که کم شریفی صدایش را بر سر سعودیان بلند می‌کند که هر چه در کابوس‌هایتان بگنجد و هر آنچه در بدترین‌هایشان بعد از شامی سنگین نیز نگنجد، با مکه و مدینه مقدس کرده‌اند. در این میان برای ما سکوت مردم عجیب نیست، عجیب سکوت آن “نخبه” گان ظاهرا مسلمان است. مخصوصا معمارانی که سنگ “سنّت” و “معماری سنتی” را به سینه می‌زنند.

خلاصه کلام اینکه برای بعل، یا مولوخ، که به نصّ ادیان ابراهیمی همان شیطان بوده، و پرستش وی تحت نامها و القاب و اشکال و الوان متفاوت در سرتاسر زمین صورت می‌گرفته، انسان قربانی می‌کردند. نمونه‌های دیگری را ذکر می‌کنیم:

در متون تاریخ باستان می‌خوانیم که قربانی انسان جزئی مهم از آئین‌های بابل باستان نیز بوده و کاهنین بابلی می‌بایست مقداری از گوشت قربانیانشان را می‌خوردند.

 

قربانی کردن و خوردن گوشت قربانی در آمریکای جنوبی

این امر چنان در تاریخ ریشه دوانده که به نظر می‌رسد خود کلمه و صفت آدم‌خواری در زبان انگلیسی، “کانیبال”، به معنی خوردنده گوشت انسان، ریشه در این سنت و نام “کاهنین بعل” دارد:

کاهن- بعل = کاهنبل = کانبل = کانیبل.              Cahn-Bal > CanniBal

همانطور که گفتیم یکی دیگر از نامهای مولوخ در قالب فرزند، “تموز” بود. این معادل هروس مصری است. ریشه‌شناسی این نام نیز قابل توجه است. “تم” به معنی اتمام. کمال. پایان. “موز” به معنای “سوختن”. یعنی “تمام سوختن”، ” بهترین سوختن”، “کامل سوختن”.

این مسئله همچنین مربوط است به مسئله “فرو افتادگان” باستان که بهتر است به طور خلاصه به آن اشاره کنیم. هم کتاب مقدس و هم متون دیگر همانند کتاب منسوب به حضرت ادریس[49] علیه‌السلام درباره “فروافتادگان” که در انگلیسی آنها را به غلط (عمدا یا سهوا) “جاینت”[50] یعنی عظیم ترجمه کردند، در حالی که در عبری “نفیلیم”[51] به معنی “آنان که فرو افتادند” است، و به نظر ما یعنی همان شیاطین و جنیان، سخن می‌گویند. پس از توصیف علاقمند شدن آنان به دختران انسان و همخوابگی و تولید اولاد با آنان که ذکر این ماجرا در سفر پیدایش[52] نیز آمده (که در احادیث ما یکی از دلایل علاقه شیاطین به زن، موی بلند او ذکر شده و به همین دلیل حجاب در تمامی ادیان مهم بوده) چنین آمده:

«و آنان حامله شدند، و به “فرو افتادگان” تولد دادند. اینان تمامی مایملک بشر را بلعیدند. وقتی انسان دیگر نمی‌توانست آن‌ها را راضی و سیر کند، بر علیهاش مشغول شدند و بشر را خوردند. بر علیه پرندگان و حیوانات مرتکب گناه شدند. سوسمارها، و ماهیان، و گوشت یکدیگر را خوردند، و خون خوردند. زمین علیه این بی قانونان شکایت کرد.» – کتاب اول ادریس 7: 26

یک نمونه دیگر آئین “جمجمه” است که در جریکو[53] ی 8000 سال پیش موجود بود و نشانه‌هایی از همان نوع آئین در دین شینتو[54] ژاپن و چین باستان نیز پیدا شده.

کالی هندی را با گردنبندی از جمجمه‌های انسان و دستهای بریده شده نشان می‌دادند. این عین همان تصویری است که مکرر در خدایان “مادر” ادیان کفار دیده می‌شود.

 

 

الهه مادر هندویی کالی ( Kali )

 

تصویر نمونه آزتکی، کواتلیکه Coatlicue. در حال بلعیدن انسان. سگک کمربندش جمجمه است و لباسش پر از مار. تصادفا مثل ضحاک دو مار هم بر شانه دارد.

این دو نمونه را مقایسه کنید با خواهر/ همسر بعل، آناث[55]، که الواح باستانی اوگاریت[56] او را چنین توصیف می‌کنند:

“… تا زانو در خون انسانها غوطهور، سرهای مردمان بر پاهایش، دستان بریده شده مثل ملخ ریخته بر او. جمجمه‌های قربانیانش را به عنوان زینت به گردن می بندد. دستانشان را بر کمر بسته، و وقتی سیر می شود دستانش را در جویهای خون میشوید…”

این که همان کالی شد؟ بله دوستان. اینها همه سر و ته یک کرباس‌اند. این است خدای سه‌گانه ادیان کفار و مشرکین. دقت کنید که تقریبا تمام این ادیان باستانی یک وجهه برای عموم مردمشان داشتند و وجهی دیگر که مختص خواص بود. علما و کاهنین و سلاطین. حقایق به صورتی مرتبه‌وار در این وجه به “خواص” آموخته می‌شد. مثلا به عوام می‌گفتند خورشید خداست. البته که کاهنین مصری می‌دانستند که خورشید خدا نیست، و این را به خواص خود در مرحله دوم می‌آموختند که منظور روحی در ورای خورشید است و آن چیست. در مرحله سوم می‌آموختند که منظور اصلا این خورشید نیست و همه چیز مربوط است به ستاره سیریوس[57] (شعرا). این مسایل امروزه بعضا به ما رسیده. به این وجه “مدارس رازآمیز”[58] گفته می‌شود. چرا که معابد دنیای باستان به خصوص آنهایی که در شهرهای مهم مذهبی بودند، همانند نمونه‌های یونانی دلفی، افسوس، ایلوسیوس[59] و غیره، در کنار خود مدارسی داشتند که در آنها امور رازآمیز و مسائلی را که به عوام نمی‌گفتند تعلیم می‌دادند. تا به امروز عده‌ای قلیل از رازهای این تعلیمات آگاهند. بسیاری از علمای دنیای باستان عضو این مدارس رازآمیز بودند. تقریبا تمام آنها که در دنیای علمی و دانشگاهی معمول به عنوان فیلسوفان و متفکران بزرگ می‌پرستیم. از هرودوت و فلاسفه یونان بگیرید تا رومیانی همانند پلوتارک[60] و سیسرو[61] و بعدی‌ها. اینان اشاره‌هایی اینجا و آنجا می‌کنند اما هیچگاه حقیقت را نمی‌گویند. آنقدر می‌گویند که بدانیم مسئله چقدر مهم است. آنجا که پلوتارک می‌گوید کسی که از ما نیست گویی هیچ نمی‌داند، یا هرودوت می‌گوید پرستش موجودی را در مصر دیدم که جرات نمی‌کنم نامش را بیاورم. این رازداری در تمام متون کلاسیک عیان است. هر شهروند عادی‌ای نیز که می‌خواست سر در بیاورد کشته می‌شد. یک نمونه معروفش دو جوان کنجکاو شهر الوسیوس است که برای آنکه از رازها و سر و صداهای وحشتناک و عجیب معبد در شب سر در بیاورند مخفیانه به آن وارد شدند. صبح فردا مردم اجسادشان را از جلو در بسته معبد جمع کردند. چند سالی است که این مبحث بیشتر باز شده. جدای از مسائل دینی به نظر می‌رسد بسیاری علوم در این مراکز به خواص آموخته می‌شد. علومی که به عوام به هیچ وجه نمی‌آموختند. شاید اشاره‌ای کوچک به این امر را در کتابهای تاریخ مدرسه خوانده باشید که چطور عوام ایران ساسانی حق آموختن، خواندن و نوشتن نداشتند و داستان آن کشاورزی که نتوانست برای فرزندش اجازه بگیرد گرچه حاضر بود هزینه گزاف ارتش را متحمل شود. خواندن و نوشتن تنها نمونه‌ای کوچک است از خرواری از علوم که مردم غیر عضو در سرتاسر دنیا، آنها که زیر یوغ این ادیان دارای فرقه‌ها و مدارس رازآمیز بودند، از آنها ناآگاه بودند.

ادامه دارد …
منبع: وبلاگ بیداری اندیشه

[1] الذین یومنون بالغیب. سوره بقره

[2] Occult

[3] Rene Guenon, The Reign of Quantity and the Signs of the time

رنه گنون. قلمرو کمیت و نشانه‌های (آخر) زمان

[4] John (Jack) Parsons, founder of NASA’s JPL (Jet Propulsion Laboratory) ironically JPL can also be read as “Jack Parson’s Laboratory)

[5] Manhattan Project

[6] Oppenheimer

[7] Project Paperclip

[8] Pan

[9] Glenn T. Seaborg

[10] Bohemian Grove

[11] Molech

[12] The truth is stranger than fiction

[13] Jewish Ritual Murder

[14] Aztech

[15] Quetzelcoatl

[16] Kulakan the “feathered serpent”

[17] Formorians

[18] Druids

[19] Winston Churchill

[20] Archbishop of Cantenbury

[21] Vedas

[22] Kali

[23] Shiva

[24] Tanjour

[25] Mark Kilroy

[26] Sir Leonard Woolley

[27] The Dying God

[28] Osiris, Isis, Horus

[29] Nimrod, Semiramis, Tammuz

[30] Marduk

[31] Ishtar

[32] Dionosyus

[33] Moloch

[34] Baal/Baal-Berith

[35] Hadad

[36] بعلبك در شرق كشور لبنان و بین دو سلسله كوه دره بقاع قرار دارد كه یكی از نادرترین آثار تاریخی جهان را در خود نگهداری می‌كند.

[37] Jupiter

[38] Venus & Bacchus

[39] Justinian

[40] Hagia Sophia, St. Sophia

[41] Sultan Mohammed (Mehmet) the Conqueror

[42] “Islamic cult” mentioned in the panels relating the history of the monument. Witnessed January 2009

[43] Sabbatai Zevi

[44] Herodotus

[45] Plutarch

[46] Lucifer

[47] uninitiated

[48] The Washington Monument

[49] Book of Enoch

[50] Giant

[51] Nephilim

[52] Genesis

[53] Jericho

[54] Shinto

[55] Anath

[56] Ugarith

[57] Sirius

[58] Mystery Schools

[59] Delphi, Ephesus, Eluseis

[60] Plutarch

[61] Cicero

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!