اشعار فاطمیه

مي رفت و بود در دل شب روي شانه اش جسم كبود و زخمي بانوي خانه اش خورشيد آسمان هدايت ، امير نور تاريك...

باید، خــدا غزل بنویسد برای تو آرایه های ناب ِ خدایی فدای تو مَشعر، مِنا، سَعی وصفا، یثرب وحجاز والِه نموده کُّل ِجهان را صفای تو کعبه به...

ای دخـــت گــرامـی پـیمبرای سرّ رســول در تو مـضمردر بـیت شریف وحی، خاتونبــر چــرخ رفــیع مَجد اخترای شبه نبی به خلق و اوصافای نــور...

این قدربین رفتن وماندن نمان بمان پیرم مکن ز بارغمت ای جوان بمان خورشیدمن به جانب مغرب روان مشو قدری دگر به...

در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم   در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم نام شیرین...

ای آب کجایی که دری شعله گرفتهدر بین قفس بال و پری شعله گرفته من فاطمه ام، ناله برید این سخنش رادر فاصله شد تا...

و چشم هات پر از اشک خون، دلت در هم وجود باغ گلت غرق غصه ای اعظم نگاه آخر بابا هنوز یادت هست...

مرهم گذار زخم کبود کبوترم کوچک ولی ستاره ی شبهای بسترم جای دعای نیمه شبش طعنه می زنند همسایگان به گریه ی بیمار...

السلام علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها:قوم ستم عیادت من را بهانه کرد *** دشمن چه ها که با دل رنجور من نکردحالا...

علیرضا قزوه بهار سفره‌ی سبزی ست از سیادت توشب تولد هستی ست یا ولادت تو ؟ تو سرّ مخفی لولاكی و جهان گم بوداگر نبود گل...