کنترل ذهن و شستشوی مغز در دنیای امروز چگونه صورت می گیرد؟ + تصاویر

2

در گذشته، زمانی که تغییرات بر مردم تحمیل می‌شد، آنها به خیابان‌ها می‌ریختند، اعتراض می‌کردند و حتی کار به شورش می‌انجامید. دلیل اصلی این برخورد و مناقشه این امر بود که تغییرات اغلب به وضوح توسط حاکمان اعلام شده و از جانب مردم نیز فهمیده می‌شدند. این تغییرات ناگهانی بودند و تأثیرات ناشی از آنها به راحتی قابل تحلیل و ارزیابی بود. امروزه، زمانی که نخبگان می‌خواهند بخشی از برنامه‌هایشان توسط مردم پذیرفته شوند، از طریق حساسیت‌زدایی این کار را انجام می‌دهند. این برنامه که ممکن است در تناقض با منافع عامه باشد از طریق فیلم‌ها …

 
از کنترل ذهن چه می دانیم؟ آیا همان شستشوی مغزی است؟ رسانه ها در میان چه نقشی را برعهده دارند. استاندارد سازی اندیشه بشری از سوی چه کسانی دنبال می شود؟ برای راز گشایی از این سوالات با گزارش های ویژه مشرق همراه شوید…..

   رسانه جمعی قوی‌ترین ابزار مورد استفاده طبقه حاکم برای کنترل توده‌ها است. رسانه جمعی به عقاید و ایستارها شکل بخشیده، آنها را قالب‌ریزی نموده و آنچه را که رایج و قابل پذیرش است تعریف می‌کند. در این گزارش کارکردهای رسانه جمعی از منظر تئوری‌های متفکرین عمده این حوزه، ساختار قدرت و تکنیک‌های مورد استفاده آن مورد بررسی قرار می‌گیرد تا نقش حقیقی رسانه جمعی در جامعه تبیین گردد.

 

 

رسانه‌ها هم اینک وظیفه کنترل اذهان را بر عهده گرفته‌اند

بخش اعظم گزارش حاضر به بررسی نمادگرایی نهفته در اشیاء فرهنگ عامه‌پسند اختصاص یافته است. با توجه بدین گزارش سؤالات زیادی در مورد هدف این نمادها و نیات کسانی که آنها را در فرهنگ عامه جای می‌دهند، پدید می‌آید. اما نمی‌توان بدون اشاره به خیل انبوهی از واقعیات و مفاهیم دیگر، پاسخ شایسته‌ای بدین سؤالات داد.

بنابراین، در گزارش حاضر سعی گردیده تا یک پیش‌زمینه روش‌شناختی و نظری در مورد تحلیل‌های مربوط بدین حوزه، ارائه گردیده و نیز محققین و آثار عمده رشته ارتباطات جمعی معرفی گردند. بسیاری از افرادی که به مطالعه آثاری از این دست می‌پردازند چنین می‌پندارند که هدف از نگارش آنها اشاره بدین امر است که برای مثال، لیدی گاگا می‌خواهد اذهان ما را کنترل کند. اما موضوع فقط این نیست. وی تنها بخش کوچکی از یک سیستم عظیم به نام رسانه جمعی است.

در برنامه‌های تصویری و رسانه‌ای امروز می‌توان رد پای کنترل اذهان توده‌ها را شناسایی کرد

برنامه‌ریزی از طریق رسانه‌های جمعی

رسانه جمعی شکلی از رسانه است که به منظور دسترسی به حداکثر تعداد مخاطبین ممکن طراحی شده است. رسانه جمعی شامل تلویزیون، فیلم‌ها، رادیو، روزنامه، مجلات، کتاب‌ها، آثار ضبط شده، بازی‌های ویدئویی و اینترنت است. طی قرن گذشته، مطالعات بسیاری انجام گرفته تا تأثیرات رسانه جمعی بر روی مردم سنجده شود و بدین ترتیب بهترین تکنیک‌ها و فنون برای تأثیرگذاری بیشتر کشف گردند. از این مطالعات علم ارتباطات پدید آمد که در بازاریابی، روابط عمومی و عرصه سیاسی مورد استفاده قرار می گیرد. ارتباطات جمعی یک ابزار ضروری برای حفظ کارآمدی یک دموکراسی بزرگ و همچنین ابزاری ضروری برای یک دیکتاتوری است. این مسأله بستگی به نوع استفاده از آن دارد.

آدولس هاکسلی (Aldous Huxley) در پیشگفتار کتاب جهان شگفت انگیز نو (1958) تصویری نسبتا ترسناک و تاریک از جامعه ترسیم می‌نماید. وی معتقد است که جامعه توسط یک “نیروی غیرشخصی”، یک طبقه حاکم، کنترل می‌شود که با استفاده از روش‌های متعددی مردم را کنترل می‌کند.

“نیروهای غیرشخصی که ما تقریبا هیچ کنترلی بر روی آنها نداریم همه ما را در مسیر کابوس جهان نوین شجاع به جلو می‌رانند؛ و این هدایت غیرشخصی به طور آگاهانه از جانب نمایندگان سازمان‌های تجاری سیاسی تسریع می‌گردند. این نمایندگان تعدادی تکنیک‌ها و فنون‌های جدید را ابداع کرده‌اند تا افکار و احساسات توده‌ها را به نفع یک گروه اقلیت دستکاری نمایند.”

– آدولس هاکسلی، پیشگفتار جهان شگفت انگیز نو

چشم‌انداز تاریک وی نه یک فرضیه ساده یا هذیان‌گویی پارانویایی بلکه یک واقعیت مستند است که در مهمترین آثار جهان در عرصه رسانه جمعی ارائه گشته است. برخی از این تحقیقات عبارتند از:

 

 

متفکران نخبه

والتر لیپمن

 

 

 

 

والتر لیپمان، نظریه پرداز حکومت نخبگان آگاه بر گله سرگردان

والتر لیپمان (Walter Lippmann)، متفکر و نویسنده آمریکایی که دو بار برنده جایزه ادبی پولیتزر گشته، یکی از اولین آثار مرتبط با کاربردها رسانه جمعی را در آمریکا به رشته تحریر درآورده است. وی در کتابی با عنوان افکار عمومی (1922) توده‌ها را به یک “حیوان بزرگ” و یک “گله سردرگم” تشبیه نمود که باید توسط طبقه حاکم هدایت گردند. وی نخبگان حاکم را چنین توصیف نمود: “یک طبقه متخصص که دارای منافعی فراتر از یک محدوده خاص هستند.” این طبقه متشکل از کارشناسان، متخصصین و بوروکرات‌ها است.

به اعتقاد لیپمان، کارشناسان، که اغلب با عنوان “نخبگان” خوانده می‌شوند، ماشین‌های دانشی هستند که نقصان اولیه دموکراسی یعنی آرمان غیرممکن “شهروند همه فن حریف” را با حیله دور می‌زنند. “گله سرگردان” پر سرو صدا و غران نیز کارکرد خود را دارد: آنها باید “تماشاچیان علاقه‌مند اقدامات” باشند یعنی در آنها مشارکتی نداشته باشند. مشارکت وظیفه “فرد مسؤولیت‌پذیر” است که یک شهروند عادی نیست.

بنابراین، رسانه‌های جمعی و تبلیغات ابزاری هستند که باید از جانب نخبگان برای حکومت بر عامه، بدون به کار بردن اجبار فیزیکی، به کار روند. یکی از مفاهیم مهم مورد استفاده لیپمان عبارت از “تولید رضایت” است که به طور خلاصه یعنی مدیریت و کنترل افکار عمومی به نحوی که پذیرای برنامه‌های نخبگان باشد. لیپمان بر این اعتقاد است که توده مردم صلاحیت لازم برای استدلال و اتخاذ تصمیمات در مورد مسائل مهم را ندارد. بنابراین نخبگان باید در راستای “منافع خودشان” تصمیم گرفته و سپس این تصمیمات را به توده‌ها بفروشند.

” هیچ کس منکر این امر نیست که تولید رضایت قادر به انجام پالایش‌هایی بزرگ است. فرآیندی که طی آن افکار عمومی ایجا می‌شود یقینا پیچیده‌تر از آنچه است که در این صفحات نوشته شده، و فرصت کنترل و دستکاری آن برای هرکسی که این فرآیند را می‌فهمد به صورت گسترده‌ای فراهم است…. بر اثر تحقیقات روانشناختی و ابزار مدرن ارتباطات، فرآیند تمرین دموکراسی سختی‌ها را پشت سر گذارده است. انقلابی در حال وقوع است، انقلابی که به غایت مهمتر از هر نوع تغییر در قدرت اقتصادی است…. تحت تأثیر تبلیغات، البته نه لزوما در معنای منفی کلمه، ثابت‌های قدیمی تفکر ما تبدیل به متغیر شده‌اند. برای مثال، دیگر ممکن نیست که به عقیده جزمی دموکراسی اعتقاد داشت؛ اینکه دانش لازم برای اداره امور انسانی خود به خود از قلب انسانی برمی‌خیزد. در جایی که بر اساس این نظریه عمل می‌کنیم خود را در معرض خودفریبی و اشکالی از ترغیب قرار می‌دهیم که نمی‌توانیم مورد شناسایی قرار دهیم. ثابت شده که نمی‌توان برای مواجه با جهانی که در فرای دسترسی ما قرار دارد بر درک مستقیم، ضمیر یا تصادفات عقاید اتفاقی اتکاء نمود.”

– والتر لیپمان، افکار عمومی

 

جالب است بدانید که لیپمان یکی از بنیانگذاران شورای روابط خارجی است. این مؤسسه پرنفوذترین اندیشکده جهان در حوزه سیاست خارجی می‌باشد. این واقعیت باید سرنخی کوچک در مورد فضای ذهنی نخبگانی علاقه مند به استفاده از رسانه، بدهد.

“قدرت اقتصادی و سیاسی در آمریکا در دستان “نخبگان حاکم” متمرکز شده است. این افراد اغلب شرکت‌های چند ملیتی مستقر در آمریکا، رسانه‌های ارتباطاتی بزرگ، بانفوذترین بنیادها، دانشگاه‌های خصوصی بزرگ و بخش اعظم خدمات و تسهیلات عمومی را کنترل می‌کنند. شورای روابط خارجی که در سال 1921 تأسیس شد نقطه اتصال کلیدی بین شرکت‌های بزرگ و دولت فدرال است. این مؤسسه با عنوان “مدرسه دولت‌داری” خوانده شده و چنین توصیف می‌شود: “شبیه به ارگانی که سی. رایت میلر (C. Wright Mills) آن را نخبگان قدرت می‌خواند – گروهی از مدیران دارای منافع و دیدگاه‌های مشابه که از جایگاه‌هایی امن در پشت پرده رویدادها را شکل می‌دهند. تأسیس سازمان ملل، صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی از پروژه‌های شورا بود.”

– استیو جاکوبسون (Steve Jacobson)، کنترل اذهان در آمریکا

برخی از اعضای کنونی شورای روابط خارجی عبارتند از دیوید راکفلر، دیک چنی، باراک اوباما، هیلاری کلینتون، ریک وارن (Rick Warren) کشیش اعظم کلیسای آونجلیکی آمریکا و همچنین مدیران عامل شرکت‌های بزرگی چون سی‌بی‌اس، نایک، کوکاکولا و ویزا.

 

 

کارل یونگ

 

کارل یونگ مبتکر روانشناسی تحلیل

کارل یونگ (Carl Jung) بنیانگذار روانشناسی تحلیلی (که با نام روانشناسی یونگی نیز خوانده می‌شود) است. در این مکتب بر فهم روان از طریق خواب‌ها، هنر، اسطوره‌شناسی، دین، نمادها و فلسفه تأکید می‌شود. این روانکاو سوئیسی منشأ بسیاری از مفاهیم روانشناسی به مانند کهن الگو، عقده، صورتک، دورن‌گرا/برون‌گرا و همزمانی است. وی به شدت تحت تأثیر تاریخ رازآلود و پنهانی خانواده‌اش بود. کارل گوستاو (Carl Gustav)، پدربزرگ وی، یک فراماسون فعال و دارای عنوان استاد اعظمی بود. یونگ متوجه گشت که برخی از نیاکان وی عضو انجمن چلیپای گلگون (Rosicrucianism) بودند. این امر شاید دلیل علاقه مفرط وی به فلسفه شرقی و غربی، کیمیا، طالع‌بینی و نمادگرایی را نشان دهد. یکی از مهمترین مفاهیم مورد استفاده وی که به درستی نیز فهمیده نشده عبارت ناخودآگاه جمعی است.

“فرضیه من چنین است: علاوه بر خودآگاه بلاواسطه، که دارای ماهیتی کاملا شخصی بوده و ما معتقدیم که تنها روان تجربی موجود است (حتی اگر ناخودآگاه شخصی را به عنوان یک ضمیمه ملحق نماییم)، یک سیستم روانی ثانوی نیز وجود دارد که دارای ماهیتی جمعی، جهانی و غیرشخصی بوده و همسان با تمام افراد است. این ناخودآگاه جمعی به صورت فردی بوجود نمی‌آید بلکه اکتسابی است. این ناخودآگاه از اشکال موجود از قبل، یعنی کهن الگوها، تشکیل یافته و به برخی محتویات مشخص در روان شکلی قطعی و نهایی می‌بخشد. “

– کارل یونگ، مفهوم ناخودآگاه جمعی

ناخودآگاه جمعی از طریق وجود نمادها و انگاره‌های اساطیری مشابه در تمدن‌های مختلف ظاهر می‌شود. نمادهای کهن الگو در نیمه خودآگاه جمعی ما جای گرفته‌اند و زمانی که در معرض آنها قرار می‌گیریم یک کشش و افسون طبیعی نسبت به آنها نشان می‌دهیم. بنابراین نمادهای فراطبیعی و رازآلود می‌توانند تأثیر بسیاری بر مردم داشته باشند، حتی اگر بسیاری از افراد هیچگاه به طور شخصی از معنای مبهم و اسرارآمیز نماد مطلع نشوند. متفکرین رسانه جمعی به مانند ادوارد دی برنایز (Edward D. Bernays)، پتانسیل زیادی در این مفهوم برای کنترل و دستکاری ناخودآگاه شخصی و جمعی یافت.

 

 

تصویر کارل یونگ در جلد مجله تایم در سال 1955.

 

 

ادوارد برنایز

 

ادوارد برنایز، پدر روابط عمومی

ادوارد برنایز (Edward Bernays) “پدر روابط عمومی” دانسته می‌شود. وی از مفاهیم دایی خود یعنی زیگموند فروید برای دستکاری و کنترل عموم از طریق نیمه‌خودآگاه استفاده نمود. وی در مورد مردم عادی افکاری به مانند والتر لیپمان داشت یعنی آنها را غیر منطقی دانسته و آنها را در معرض “غریزه جمعی” می‌دانست. به اعتقاد وی، توده‌ها باید از طریق یک دولت نامرئی کنترل شوند تا بقای دموکراسی تضمین گردد.

“کنترل و دستکاری آگاهانه عادات و افکار توده‌ها که عنصری مهم در جامعه دموکراتیک است. آنهایی که این مکانیسم غیرقابل روئیت جامعه را کنترل و دستکاری می‌کند یک دولت نامرئی بوجود آورده‌اند که قدرت حاکم حقیقی کشور ما است. مردانی که هرگز چیزی درباره آنها نشنیده‌ایم ما را اداره می‌کنند، به اذهان و ذائقه ما شکل می‌بخشند و ایده‌ها را به ما پیشنهاد می‌کنند. اگر توده‌های بشری می‌خواهند که به عنوان جامعه‌ای که به نرمی کارکرد خود را دنبال می‌کند، در کنار یکدیگر زندگی کنند باید در این روند همکاری نمایند.

حکمرانان نامرئی ما اغلب از هویت اعضای کابینه درونی‌شان اطلاعی ندارند.”

– ادوارد برنایز، تبلیغات

برنامه‌های مبتکرانه برنایز برای بازاریابی، کارکرد جامعه آمریکا را دچار تحولی بنیادین ساخت. وی با خلق فرهنگی که در آن آمریکایی‌ها نه به منظور بقاء بلکه برای لذت خرید می‌کنند، در حقیقت “مصرف‌گرایی” را پدید آورد. بنابراین، مجله تایم نام وی را در لیست 100 آمریکایی تأثیرگذار قرن بیستم جای داد.

 

 

هارولد لاسول

 

 

هارولد لاسول، نظریه پرداز طرفدار حکومت نخبگان در دموکراسی‌ها

در سال‌های 1939 و 1940، دانشگاه شیکاگو میزبان سمینارهایی مخفی در مورد ارتباطات بود. این اندیشکده‌ها توسط بنیاد راکفلر تأسیس شده بودند و شامل مشهور ترین محققین در حوزه ارتباطات و مطالعات جامعه‌شناختی بودند. یکی از این افراد هارولد لاسول (Harold Lasswell)، دانشمند آمریکایی و برجسته علوم سیاسی و نظریه‌پرداز ارتباطات و متخصص تحلیل تبلیغات بود. وی معتقد بود که یک دموکراسی، حکومتی که توسط مردم هدایت می‌شود، بدون وجود یک طبقه نخبه خبره که از طریق تبلیغات به عقاید افکار عمومی شکل می‌بخشد، نمی‌تواند به بقای خود ادامه دهد.

لاسول در دایرة‌المعارف علوم اجتماعی تشریح نمود که هرگاه نخبگان از نیروی مورد نیاز برای کسب اطاعت برخوردار نباشند، مدیران اجتماعی باید به “یک تکنیک کاملا جدید کنترل، که عمدتا توسط تبلیغات اعمال می‌گردد” روی آورند. وی در ادامه به توضیحی متعارف و همیشگی اشاره می‌کند: ما باید بدانیم که “توده‌ها نادان و احمق هستند… و نباید تسلیم این عقیده جزمی دموکراسی گردیم که افراد بشری بهترین کسانی هستند که می‌توانند در مورد منافع خود قضاوت نمایند.”

لاسول مطالعات گسترده‌ای در حوه تحلیل محتوا انجام داد تا کارآیی و تأثیرگذاری انواع مختلف تبلیغات را بسنجد. وی در مقاله‌ای با عنوان محتوای ارتباطات توضیح داد که به منظور فهم معنای پیام (یعنی یک فیلم، سخنرانی، کتاب یا غیره) باید میزان تکرار نمادهای مشخص در پیام، مسیری را که نمادها سعی دارند افکار مخاطبین را به سوی آنها ترغیب نمایند و فراوانی نمادهای مورد استفاده سنجیده شود.

لاسول به خاطر ارائه مدل تحلیل رسانه‌ای مشهور گشت. این مدل تحیل بر اساس سؤال زیر طراحی شد:

چه کسی، چه چیزی را، (به) چه کسی،( در) کدام کانال و (با) چه تأثیری می‌گوید؟

لاسول با ارائه این مدل تأکید می‌نماید که به منظور تحلیل مناسب یک محصول رسانه‌ای، باید مشخص نمود که چه کسی این محصول را تولید کرده است (افرادی که سفارش تولید داده‌‌اند)، هدف چه کسانی بودند (مخاطبین هدف) و تأثیرات مورد نظر این محصول بر روی مخاطبین چه چیزهایی هستند (آگاهی رساندن، ترغیب کردن، فروختن و غیره).

مثلا در مورد یک ویدئو کلیپ متعلق به یک خواننده مشهور پاپ می‌توان تحلیل زیر را ارائه نمود: چه کسی تولید می‌کند: شرکت “ویوندی یونیورسال” (Vivendi Universal)؛ چه چیزی: خواننده پاپ؛ برای چه کسی: مصرف کنندگان بین سنین 9 تا 25 سال؛ چه کانالی: ویدئو موسیقی؛ و تأثیر مطلوب چیست: فروش خواننده، ترانه، تصویر و پیام وی.

در تحلیل ویدئوها و فیلم‌ها باید دقت داشت که بدانیم “چه کسانی در پشت پرده” پیام‌های ارسال شده به سوی عموم قرار دارند. اغلب از عبارت “ایلومیناتی” (Illuminati) – روشن‌ضمیران – برای توصیف این گروه کوچک پنهانی نخبگان حاکم بر توده‌ها استفاده می‌شود. اگرچه این عبارت کاملا کاریکاتورمابانه و آمیخته به نظریات توطئه به نظر می‌رسد اما به خوبی بیانگر ارتباط نخبگان با جوامع مخفی و علوم غریبه است. اما من شخصا، استفاده از عبارت “نظریه توطئه” را برای توصیف آنچه که در رسانه‌های جمعی رخ می‌دهد نمی‌پسندم. اگر تمام حقایق مرتبط با ماهیت نخبه‌گرای این صنعت در اختیار عموم بودند، آیا باز می‌توانستیم آن را یک “نظریه توطئه” بنامیم؟

در فرهنگ عمومی طیف متنوعی از دیدگاه‌ها، عقاید و نظرات وجود داشت. با این وجود، ادغام شرکت‌های رسانه‌ای باعث شده است که صنعت فرهنگی کاملا یکسان و استاندارد شود. آیا تاکنون این سؤال را از خود پرسیده‌اید که چرا تمام موسیقی‌ها و نیز فیلم‌های سینمایی شبیه یکدیگر شده‌اند.

 

 

مالکیت رسانه‌ها

 

نمودار کاهش تعداد مالکین رسانه‌ها در آمریکا

همانگونه که در تصویر بالا مشاهده می‌شود، تعداد شرکت‌هایی که بخش اعظم رسانه‌های آمریکا را در اختیار دارند طی بیست سال از 50 شرکت به 5 شرکت تقلیل یافته است. در زیر به معرفی 5 شرکت بزرگ جهان و نیز دارایی‌های انها پرداخته می‌شود.

 

شرکت AOL – به آرم این شرکت که به صورت نمادین حاوی هرم و چشم جهان‌بین است توجه کنید

 

“لیست دارایی‌های تحت کنترل شرکت “آاُاِل تایم وارنر” (AOL Time Warner) متشکل از ده صفحه تایپی است که در آن نام 292 شرکت و شعبه فرعی مجزا به چشم می‌خورد. از این تعداد، 22 شرکت به صورت مشترک با دیگر شرکت‌های بزرگ که به میزان متفاوتی در فعالیت‌های رسانه‌ای درگیر هستند، اداره می‌شود. این شرکا عبارتند از “تریکام” (3Com)، “ای‌بای” (3Com)، “هولت-پاکارد” (Hewlett-Packard)، “سیتی‌گروپ” (Citigroup)، “تیکت‌مستر” (Ticketmaster)، “آمریکن‌اکسپرس” (American Express)، “هوم‌استور” (Homestore)، “سونی” (Sony)، “ویوا” (Viva)، “برتلزمان” (Bertelsmann)، “پولی‌گرام” (Polygram) و “آمازون” (Amazon.com). برخی از شرکت‌های آشنایی که کاملا تحت کنترل تایم وارنر قرار دارند عبارتند از “باشگاه کتاب ماه” ()؛ انتشارات لیتل (Little) و بروان (Brown)؛ “اچ‌بی‌اُ” (HBO) و شش کانال وابسته به آن؛ “سی‌ان‌ان” (CNN)؛ شش کانال تخصصی به زبان خارجی؛ “رودرانر” (Road Runner)؛ “استدیوهای برادران وارنر” (Warner Brothers Studios)؛ “ویث‌واچرز” (Weight Watchers)؛ “پاپیولار ساینس” (Popular Science)؛ و پنجاه و دو مارک ضبط موسیقی گوناگون.”

– بن باگدیکان (Ben Bagdikan)، انحصار رسانه جدید

 

شرکت تایم‌وارنر مالک دارایی‌های زیر است:

· 64 مجله شامل: “تایم” (Time)، “لایف” (Time)، “پیپل” (People)، “مدمگازین” (MAD Magazine) و “دی‌سی‌کومیکس” (DC Comics).

· “وارنر براس” (Warner Bros)، “نیولاین” (New Line) و “فان‌لاین‌فیچیرز” (Fine Line Features) در سینما.

· بیش از 40 مارک موسیقیایی شامل “وارنربراس”، “آتلانتیک” (Atlantic) و “الکترا” (Elektra)

· بسیاری شبکه تلویزیونی به مانند “دبیلیو‌بی‌نت‌وورکز” (WB Networks)، “اچ‌بی‌اُ” (HBO)، “سینماکس” (Cinemax)، “تی‌ان‌تی” (TNT)، “کارتون‌نت‌وورک” (Cartoon Network) و “سی‌ان‌ان” (CNN)

· افرادی چون “مدونا” (Madonna)، “شان پل” (Sean Paul)، “وایت‌استریپز” (White Stripes)

 

 

شرکت ویاکوم

شرکت “ویاکوم” (Viacom) مالک دارایی‌های زیر است:

· “سی‌بی‌ای” (CBS)، “ام‌تی‌وی” (MTV)، “ام‌تی‌وی‌2” (MTV2)، “یو‌ان‌پی” (UPN)، “وی‌اچ‌1” (VH1)، “شو‌تایم” (Showtime)، “نیکلودئون” (Nickelodeon)، “کومدی‌سنترال” (Comedy Central)، “‌تی‌ان‌ان” (TNN)، “‌سی‌ام‌تی” (CMT) و “‌بی‌ای‌‌تی” (BET).

· “پارامونت‌پیکچرز” (Paramount Pictures)، “نیکلدئون مویز” (Nickelodeon Movies)، “ام‌تی‌وی‌فیلمز” (MTV Films).

· “بلاک‌بوسترویدئوز” (Blockbuster Videos)

· 1800 سینما از طریق شرکت “فیموس‌پلیرز” (Famous Players)

 

والت‌دیزنی، یکی از فعال‌ترین شرکت‌های رسانه‌ای در حوزه کنترل اذهان

“مالکیت تیم هاکی “اردک‌های بزرگ آناهیم” (The Mighty Ducks of Anaheim) نمی تواند شروعی برای توصیف وسعت این پادشاهی باشد. هالیوود هنوز هم قلب نمادین این شرکت است. والت‌دیزنی هشت استدیوی فیلم‌سازی در اختیار دارد که عبارتند از: “والت‌دیزنی‌پیکچرز” (Walt Disney Pictures)، “تاچ‌استون‌پیکچرز” (Touchstone Pictures)، “میرامکس” (Miramax)، “بونا ویستا هوم ویدئو” (Buena Vista Home Video)، “بونا ویستا هوم اینترتینمنت” (Buena Vista Home Entertainment)، “بونا ویستا اینترنشنال” (Buena Vista International)، “هالیوود پیکچرز” (Hollywood Pictures) و “کاراوان‌پیکچرز” (Caravan Pictures).

شرکت والت‌دیزنی تحت لوای “انتشارات کتاب والت‌دیزنی”( Walt Disney Company Book Publishing) و “گروه انتشاراتی ای‌بی‌سی” (ABC Publishing Group) هشت بنگاه انتشارات کتاب؛ هفده مجله؛ شبکه تلویزیونی ای‌بی‌سی با ده ایستگاه تلویزیونی که در پنج بازار برتر جهان مشغول به فعالیت هستند؛ سی ایستگاه رادیویی در تمام بازارهای برتر جهانی؛ یازده کانال کابلی شامل دیزنی، “ای‌اس‌پی‌ان” (ESPN) (مشترک)، “ای‌اند‌ای” (A&E) و کانال تاریخی (History Channel)؛ سیزده کانال پخش بین‌المللی از استرالیا گرفته تا برزیل؛ هفت واحد تولیدی و ورزشی در اقصی‌نقاط جهان؛ و هفده سایت اینترنتی شامل “ای‌بی‌سی‌گروپ” (ABC group)، ESPN.sportszone، NFL.com، NBAZ.com و NBAZ.com. پنج گروه موسیقیایی این شرکت شامل مارک‌های “بوئنا ویستا”( Buena Vista)، “لیریک‌استریت” (Lyric Street) و والت‌دیزنی.

شرکت والت‌دیزنی مالک دارایی‌های زیر است:

· ای‌بی‌سی، کانال دیزنی، ای‌اس‌پی‌ان، اِی‌اند‌ای، کانال تاریخ

· والت‌دیزنی‌پیکچرز، تاچ‌استون پیکچرز، هالیوود پیکچرز، شرکت فیلمسازی میراماکس، دایمنشن و بوئنا ویستا اینترنشنال.

· افرادی چون میلی سایروس (Miley Cyrus)، هانا مونتانا (Hannah Montana)، سلنا گومز (Selena Gomez)، یوناس برادرز (Jonas Brothers).

دارایی‌های “ویوندی یونیورسال” (Vivendi Universal) عبارتند از:

· 27 درصد از کل فروش محصولات موسیقیایی در آمریکا. مارک‌های متعلق به این شرکت عبارتند از: “اینتراسکوپ” (Interscope)، “گفن” (Geffen)، “ای‌اندام” (A&M)، “آیلند” (Island)، “دفجام” (Def Jam)، “ام‌سی‌ای” (MCA)، “مرکوری” (Mercury)، “موتاون” (Motown) و “یونیورسال” (Motown).

· “یونیورسال استدیو” (Universal Studios)، “استدیو کانال” (Studio Canal)، “پلی‌گرام فیلم” (Polygram Films)، “کانال +” (Canal +).

· چندین شرکت اینترنتی و موبایل

· لیدی گاگا (Lady Gaga)، گروه هلو‌های چشم سیاه (The Black Eyed Peas)، لیل وین (Lil Wayne)، ریهانا (Rihanna)، ماریا کری (Mariah Carey)، گروه جی‌-زد (Mariah Carey).

 

شرکت سونی

دارایی‌های شرکت سونی عبارتند از:

· “کلمبیا پیکچرز” (Columbia Pictures)، “اسکرین جمز” (Columbia Pictures)، “سونی پیکچرز کلاسیکس” (Sony Pictures Classics)

· 15 درصد از کل فروش محصولات موسیقیایی در آمریکا. مارک‌های متعلق به این شرکت عبارتند از کلمبیا، “اپیک” (Epic)، سونی، “آریستا” (Arista)، “جیو” (Jive) و “آر‌سی‌ای ریکوردز” (RCA Records).

· بیانسه (Beyonce)، شکیرا (Shakira)، مایکل جکسون (Michael Jackson)، آلیسیا کیز (Alicia Keys)، کریستینا آگولیرا (Christina Aguilera).

محدود بودن تعداد بازیگران در صنعت فرهنگی بدین معنا است که مقدار محدودی دیدگاه و عقیده وارد فضای افکار عمومی می‌شوند. این امر همچنین بدین معنا است که یک پیام ساده می‌تواند به آسانی تمام اشکال رسانه‌ای را اشباع کرده و تولید رضایت نماید (برای مثال “ایران به دنبال دستیابی به سلاح هسته‌ای است”).

 

 

استاندارد کردن اندیشه بشری

 

 

ادغام شرکت‌های رسانه‌ای در دهه‌های اخیر باعث بوجود آمدن یک الیگارشی کوچک از اربابان رسانه‌ای شده است. برنامه‌های تلویزیونی که نگاه می‌کنیم، برنامه‌های موسیقیایی که به آنها گوش می‌دهیم، فیلم‌هایی که می‌بینیم و روزنامه‌هایی که می‌خوانیم، همگی توسط پنج شرکت بزرگ تولید شده‌اند. مالکین این شرکت‌های تلفیقی دارای روابط نزدیکی با نخبگان جهان بوده و از بسیاری جهات می‌توان گفت که آنها همان نخبگان هستند. این شرکت‌های تلفیقی با ماکیت تمام خروجی‌هایی که به توده‌ها دسترسی دارند این قدرت را بدست آورده‌اند که در اذهان مردم یک جهان‌بینی ساده و منسجم پدید آورده و “اندیشه بشری را استاندارد نمایند.”

حتی جنبش‌ها و سبک‌هایی که حاشیه‌ای تلقی می‌شوند نیز در حقیقیت در امتداد تفکر غالب و رایج قرار دارند. رسانه‌های جمعی اعتراضات و شورش‌ها را نیز پدید می‌آورند، جنبش‌هایی که خود بخشی از نهاد مستقر بوده و آن را مورد انتقاد قرار نمی‌دهند. هنرمندان، خلاقیت‌ها و ایده‌هایی که در قالب تفکر رایج و غالب قرار ندارند با بی‌رحمی توسط این شرکت‌ها رد شده و فراموش می‌شوند و متعاقبا از صحنه جامعه نیز ناپدید می‌گردند. با این وجود، ایده‌هایی که گمان می‌رود ارزشمند و مطلوب بوده و مورد قبول جامعه واقع خواهند شد به طرز ماهرانه‌ای در میان توده‌ها بازاریابی می‌شوند تا تبدیل به هنجارهایی بدیهی گردند.

شستشوی مغزها یکی از ابزار کنترل اذهان

ادوارد برنایز، قبلا در سال 1928، پتانسیل بزرگی که در تصاویر متحرک برای استاندارد کردن افکار وجود داشت را کشف نموده بود:

“در جهان امروز، تصاور متحرک آمریکایی بزرگترین حامل ناخودآگاه تبلیغات و توزیع‌کننده‌های بزرگ ایده‌ها و عقاید هستند. تصویر متحرک می‌تواند ایده‌ها و عادات یک ملت را استاندارد سازد. از آنجایی که تصاویر برای برآورده ساختن نیازهای بازار طراحی شده‌اند بنابراین به جای پدید آوردن ایده‌ها و عقاید جدید، تمایلات رایج و گسترده را منعکس کرده، بر آنها تأکید ورزیده و حتی در مورد آنها اغراق می‌کند. تصویر متحرک تنها از ایده‌ها و واقعیت‌های استفاده می‌کند که رایج باشند. همانگونه که روزنامه سعی می‌کند تا اخبار ارائه کند، تصویر متحرک نیز در تلاش است تا سرگرمی ارائه نماید.”

– ادوارد برنایز، تبلیغات

 

متفکران مکتب فرانکفورت، به مانند تئودور آدرنو (Theodor Adorno) و هربرت مارکوزه (Herbert Marcuse) این واقعیات را به عنوان خطری برای آینده بشری معرفی نمودند. آنها سه مسأله‌ عمده را در صنعت فرهنگی تعریف نمودند. این صنعت می‌تواند:

1. با ایجاد مانع در برابر پدیدار شدن افراد مستقل و آزاد که می‌توانند تصمیمات منطقی اتخاذ نمایند، بشر را به سطح توده تقلیل می‌دهند.

2. تنبلی ناشی از همشکلی و انفعال را جایگزین انگیزه مشروع برای دستیابی به خودمختاری و خودآگاهی می‌کنند.

3. این ایده را معتبر سازند که انسان‌ها در حقیقت برای فرار از پوچی و سختی جهانی که در آن زندگی می‌کنند خود را در یک حالت هیپنوتیسمی خود ارضایی گم کنند.

 

تئودور آدرنو و هربرت مارکوزه – اندیشمندانی که در مورد کنترل اذهان در غرب هشدار دادند

 

مفهوم فرار با اختراع بازی‌های آنلاین ویدئویی، فیلم‌های سه بعدی و سینماهای خانگی بسیار رایج‌تر شده است. توده‌ها که به طور مداوم در جستجوی آخرین مدل سرگرمی‌ها هستند، به محصولات گران قیمتی متوسل می‌شوند که تنها می‌توانند توسط بزرگترین شرکت‌های رسانه‌ای جهان تولید شوند. این محصولات دارای پیام‌ها و نمادهای دقیقی هستند که چیزی بیش از تبلیغات سرگرم‌کننده نیستند. افکار عمومی یاد گرفته که عاشق تبلیغات باشد تا حدی که پولی را که با مشقت بدست آورده است صرف دسترسی به این تبلیغات نماید. تبلیغات (در معنای سیاسی، فرهنگی و تجاری آن) دیگر یک شکل ارتباطاتی اجباری یا اقتدارآمیز که در دیکتاتوری‌ها یافت می‌شود نیست بلکه تبدیل به مترادفی برای سرگرمی و لذت شده است.

“طرفداران اولیه سوادآموزی جهانی و آزادی مطبوعات تنها دو امکان را مد نظر داشتند: تبلیغات ممکن است درست باشد یا غلط. آنها در حقیقت آنچه را که بیش از هر جای دیگری در دموکراسی‌های غربی رخ می‌داد پیش‌بینی نکردند – ظهور یک صنعت ارتباطات توده‌ای گسترده که اهمیتی برای درست یا غلط بودن قائل نیست بلکه با چیزهای غیرواقعی سر و کار داشته که کم و بیش نامربوط با موضوع درست یا غلط بودن هستند. به طور خلاصه، آنها اشتهای تقریبا سیری‌ناپذیر بشریت برای سرگرم‌شدگی را نادیده انگاشتند.”

– آلدوس هاکسلی، پیشگفتار کتاب دنیای قشنگِ نو

 

یک قطعه رسانه‌ای واحد اغلب تأثیر بلند مدتی بر روان بشری ندارد. با این وجود، رسانه جمعی با توجه به ماهیت همه جا حاضر آن، یک فضای زندگی بوجود آورده که ما هر روز درون آن دچار تحول می‌شویم. رسانه جمعی هنجار را تعریف کرده و غیرمطلوب‌ها را حذف می‌کند. همانگونه که بر چشمان اسب‌های درشکه چشم‌بندی نصب می‌کنند تا تنها آنچه را که پیش رویشان قرار دارد ببینند، توده‌ها نیز فقط آنچه را می‌بینند که قرار است آنجا بروند.

“ظهور رسانه‌های جمعی استفاده از تکنیک‌های تبلیغاتی را در مقیاس اجتماعی ممکن ساخته است. هم‌نوازی مطبوعات، رادیو و تلویزیون برای خلق یک محیط پایا، پیوسته و کلی اثرگذاری تبلیغات را تقریبا نامرئی می‌سازد زیرا محیطی منسجم پدید می‌آورد. رسانه جمعی ارتباط حیاتی بین فرد و خواسته‌های جامعه تکنولوژیکی را فراهم می‌آورد.”

– یاکوس الول (Jacques Ellul)

یکی از دلایل اثرگذاری موفقیت‌آمیز رسانه جمعی بر جامعه، تحقیقات گسترده‌ در علوم شناختی و طبعت بشری و کاربرد آنها توسط این نهاد است.

 

 

تکنیک‌های دستکاری و کنترل

“تبلیغ تلاشی آگاهانه برای مدیریت چگونگی دریافت و فهم موضوع توسط افکار عمومی است. موضوعات تبلیغ عبارتند از افراد (برای مثال سیاستداران و هنرمندان)، کالاها و خدمات، همه انواع سازمان‌ها و آثار هنری یا سرگرمی.”

نیروی محرکه برای فروحتن محصولات و ایده‌ها به توده‌ها منجر به میزان بی‌سابقه‌ای از تحقیقات در مورد رفتار و روان بشری شده است. تحقیقات گسترده‌ای با بودجه فراوان در حوزه علوم شناختی، روانشناختی، جامعه‌شناسی، نمادشناسی، زبان‌شناسی و دیگر رشته‌های مربوطه انجام می‌گیرد.

“هیچ گروهی از جامعه‌شناسان نمی‌تواند در جمع‌آوری و پردازش داده‌های اجتماعی قابل بررسی به پای تیم‌های تبلیغاتی برسند. تیم‌های تبلیغاتی سالیانه میلیاردها دلار صرف تحقیقات و بررسی واکنش‌ها می‌کنند و تولیدات آنها انباشت انبوهی از مطالب در مورد تجربیات و احساسات مشترک کل جامعه است.”

– مارشال مک‌لوهان (Marshal McLuhan)، توسعه انسان

نتایج این مطالعات در تبلیغات، فیلم‌ها، ویدئو کلیپ‌ها و دیگر رسانه‌ها به کار برده می‌شوند تا در حد ممکن تأثیرگذار باشند. هنر بازاریابی بسیار حساب شده و علمی است زیرا باید هم با خودآگاه فردی و هم خودآگاه جمعی ارتباط برقرار کند. در محصولات فرهنگی که با بودجه بالایی تهیه می‌شوند، یک فیلم ویدئویی هرگز “فقط یک فیلم ویدئویی” نیست. تصاویر، نمادها و معانی به صورت استراتژیکی جایگذاری می‌شوند تا تأثیر مورد نظر را تولید نمایند.

“تبلیغات تکنیک‌ها خود را با توجه به دانش، تمایلات، خواسته‌ها، نیازها، مکانیسم‌ها روان و رفتارهای خودکار بشری، همچنین دانش روانشناسی بشری و روانشناس تحلیلی پالایش و اصلاح می‌کند.”

– تبلیغات، یاکوس الول

امروزه در تبلیغات تقریبا هرگز از استدلالات منطقی و یا عقلایی استفاده نمی‌کنند. این تبلیغات مستقیما نیازهای و غرایز اصلی انسان‌ها را هداف قرار می‌دهد تا یک پاسخ غیرمنطقی و احساسی را پدید آورد. اگر ما همیشه منطقی بیندیشیم، در این صورت احتمالا حتی 50 درصد از آنچه را که صاحب هستیم نمی‌خریدیم. کودکا و بچه‌ها به طور مداوم در تبیلغات حضور داشته و بنا به دلایلی خاص زنان را مورد هدف قرار می‌دهند: مطالعات نشان می‌دهند که تصاویر کودکان نوعی نیاز غریزی در زنان برای غذا دادن، مراقبت و حفاظت کردن بوجود می‌آورد و این امر در نهایت باعث بوجود آمدن نوعی موافقت و هم‌رأیی متعصبانه با تبلیغات مذکور می‌شود.

 

 

تبلیغات قدیمی و عجب شرکت “سون‌آپ” (7up) و استفاده از تصویر کودکان

 

سکس پدیده‌ای فراگیر در رسانه‌ها است زیرا توجه بیننده را جلب کرده و نگه می‌دارد. این پدیده به صورت مستقیم به نیاز حیوانی ما یعنی تولید مثل می‌پردازد و زمانی که آغاز می‌شود، این غریزه می‌تواند بر هر نوع تفکر عقلانی دیگر در مغز ما تأثیر گذارد.

 

ادراک زیرآستانه (نیمه خودآگاهی)

چه می‌شد اگر پیام‌هایی که در بالا مورد اشاره قرار گرفتند می‌توانستند به طور مستقیم به ذهن نیمه‌خودآگاه افراد برسند، بدون اینکه بینندگان بفهمند که چه چیزی رخ خواهد داد؟ هدف ادراک زیرآستانه چیست؟ عبارت تبلیغات زیرآستانه در سال 1957 توسط یک محقق آمریکایی حوزه بازار وبه نام جیمز ویکاری (James Vicary) ابداع شد. وی ادعا می‌کرد که می‌تواند با پخش لحظه‌ای و آنی پیام‌های مرتبط با کوکا کولا یا ذرت بوداده در پرده سینما و به گونه‌ای که تماشاچیان متوجه نشوند، آنها را وادار به نوشیدن و خوردن این محصولات نماید.

“ادراک زیرآستانه یک فرآیند عمدی است که توسط تکنیسین‌های ارتباطات پدید آمده. طی این فرآیند شما بدون آگاهی از دستورالعمل‌ها و اطلاعات به آنها پاسخ می‌دهید.”

– استیو جاکوبسون (Steve Jacobson)، کنترل اذهان در آمریکا

اغلب از این تکنیک در بازاریابی استفاده می‌شود و همه ما می‌دانیم که ارسال پیام‌های پنهانی مرتبط با سکس می‌تواند خریداران را تحریک نماید.

ورساچی مارک یکی از معروف‌ترین شرکت‌های تولید لباس است – در لوگوی این شرکت نماد کنترل ذهن به کار رفته است

اگرچه برخی منابع ادعا می‌کنند که تبلیغات زیرآستانه‌ای تأثیری نداشته و یا حتی یک افسانه‌ است اما استفاده مستند از این تکنیک در رسانه‌های جمعی ثابت می‌کند که خالقین آن به قدرتی که دارد ایمان دارند. مطالعات اخیر نیز ثابت کرده‌اند که این تکنیک بالاخص در مواردی که حاوی یک پیام منفی است، تأثیر گذار می‌باشد.

“گروهی از دانشگاه کالج لندن با حمایت مالی صندوق ولکام (Wellcome Trust) بدین نتیجه رسیدند که ادراک زیرآستانه‌ای بالاخص در ایجاد افکار منفی می‌تواندموفق عمل نماید. به گفته پرفسور نیلی لاوی (Nilli Lavie)، رئیس این گروه تحقیقاتی، “حدس‌ها و فرضیات زیادی درمورد اینکه آیا مردم می‌توانند اطلاعات احساسی، به مانند تصاویر،صورت‌ها و کلمات، را به صورت ناخودآگاه پردازش نمایند یا نه، مطرح شده است. ما نشان داده‌ایم که مردم می‌توانند ارزش احساسی پیام‌های زیرآستانه‌ای را درک نمایند، همچنین به صورت جامعی ثابت نموده‌ایم که مردم در مقابل کلمات منفی بیشتر مستعد هستند.”

فیلم تبلیغاتی انتخاباتی جرج بوش در مقابل الگور در سال 2000، یکی از نمونه‌های پیام‌رسانی زیرآستانه در ارتباطات سیاسی است.

 

فیلم تبلیغاتی بوش

بلافاصله پس از اینکه نام الگور مورد اشاره قرار می‌گیرد بخش پایانی لغت “bureaucrats” [بوروکرات‌ها] – “rats” [موش‌ها] – در روی صفحه به مدت کمتر از یک ثانیه نقش می‌بندد.

 

کشف این مسأله جنجال‌های زیادی پدید اورد و با اینکه در آمریکا قانونی بر ضد پیام‌رسانه‌ای زیرآستانه‌ای وجود ندارد اما پخش این فیلم تبلیغاتی متوقف گردید. پیام‌های زیر آستانه‌ای و نیمه زیرآستانه‌ای اغلب در فیلم‌ها و ویدئوهای موسیقیایی برای انتقال پیام‌ها و ایده‌ها به بینندگان به کار می‌روند.

 

حساسیت‌زدایی

در گذشته، زمانی که تغییرات بر مردم تحمیل می‌شد، آنها به خیابان‌ها می‌ریختند، اعتراض می‌کردند و حتی کار به شورش می‌انجامید. دلیل اصلی این برخورد و مناقشه این امر بود که تغییرات اغلب به وضوح توسط حاکمان اعلام شده و از جانب مردم نیز فهمیده می‌شدند. این تغییرات ناگهانی بودند و تأثیرات ناشی از آنها به راحتی قابل تحلیل و ارزیابی بود. امروزه، زمانی که نخبگان می‌خواهند بخشی از برنامه‌هایشان توسط مردم پذیرفته شوند، از طریق حساسیت‌زدایی این کار را انجام می‌دهند. این برنامه که ممکن است در تناقض با منافع عامه باشد از طریق فیلم‌ها (داخل کردن آن در پلات‌ها)، ویدئو‌های موسیقیایی (که این پیام را جذاب و سکسی می‌سازند) یا اخبار (که آن را به عنوان راه‌حلی برای مسائل کنونی نشان می‌دهند)، به تدریج، آهسته و با تکرار مداوم به جهان معرفی می‌گردد. پس از اینکه افکار عمومی بع مدت چندین سال در معرض این برنامه قرار گرفتند، نخبگان به صورت علنی مفهوم مورد نظر را به جهان اعلان می‌کنند و به خاطر برنامه‌ریزی‌های روانی قبلی، افکار عمومی با بی‌تفاوتی و انفعال پذیرای آن می‌شوند. این تکنیک از علم روان‌درمانی نشألت گرفته است.

“تکنیک‌های روان‌درمانی، که به عنوان ابزاری برای درمان اختلالات روانشناختی به کار می‌روند، روش‌هایی برای کنترل مردم نیز به شمار می‌روند. این تکنیک‌ها را می‌توان به صورت نظام‌مندی برای تأثیرگذاردن بر ایستارها و رفتارها مورد استفاده قرار داد. حساسیت‌زدایی نظام‌مند روشی برای درمان نگرانی است تا بیمار (افکار عمومی) دیگر بر اثر یک ترس خاص، برای مثال ترس از خشونت، دچار اختلال و ناراحتی نشود. […] اگر مردم به طور مداوم در معرض موقعیت‌های ترسناک قرار گیرند با آنها سازگاری می‌یابند.”

– ­استیون جاکوبسون، کنرتل اذهان در آمریکا

برنامه‌ریزی پیشگویانه غالبا در ژانر داستانی-علمی به چشم می خورد. این نوع برنامه‌ریزی نماینگر تصویر خاصی از آینده است – تصویری که مطلوب نخبگان می‌باشد – و در نهایت در اذهان افراد دیگر تبدیل به پدیده‌ای غیرقابل اجتناب می‌شود. یک دهه قبل، افکار عمومی نسبت به جنگ علیه جهان عرب حساسیت‌زدایی شد. امروزه به تدریج وجود کنترل ذهن، فراانسان‌گرایی و نخبگان ایلومیناتی بر افکار عمومی آشکار می‌گرد. این مفاهیم از تاریکی بیرون آمده و هم‌کانون در تمام عرصه‌های فرهنگ عامه حضور دارند. این همان چیزی است که آلیس بیلی (Alice Bailey) با عنوان “بیرونی‌سازی سلسله مراتب” از آن یاد می‌کند: حاکمان پنهانی به تدریج خود را نمایان می‌سازند.

 

 

نمادگرایی رمزی در فرهنگ عامه‌پسند

 

متروپولیس – فیلمی که توسط نخبگان برای نخبگان تولید شده است؟

برخلاف اطلاعاتی که در بالا ارائه شدند، یافتن مدارک مستند در مورد نمایدگرایی رمزی کار سختی است. این امر نباید تعجب‌برانگیز باشد زیرا واژه “رمزی” به معنای “پنهانی و پوشیده” است. این عبارت همچنین به معنای “مختص آنهایی که می‌دانند” نیز است زیرا تنها در اختیار کسانی قرار می‌گیرد که شایستگی دانش مربوطه را داشته باشند. این پدیده در مدارس تدریس نشده و یا در رسانه‌های مورد بحث قرار نمی‌گیرد. بنابراین افکار عمومی نمایدگرایی رمزی را مسأله‌ای حاشیه‌ای و تمسخرآمیز می‌دانند.

با این وجودف علوم خفیه در حلقه‌های مخفی پدیده‌ای مضحک نیست. این علوم به عنوان چیزی بدون زمان و مقدس قلمداد می‌گردند. آموزش علوم خفیه و سحرآمیز در اجتماعات سری سابقه‌ای طولانی دارد. این پدیده از مصریان باستان آغاز شده و تا صوفیان شرقی، شوالیه‌های بیت‌المقدس و فراماسون‌های امروزی تداوم داشته است. حتی اگر ماهیت و عمق این دانش در طول قرن‌ها تغییر و اصلاح شده باشد، مدارس خفیه عناصر اصلی خود را حفظ کرده‌اند که عبارتند از: نمایدین بودن، مطابقت با آیین و تشریفاتی خاص و فرامادی بودن. این شاخصه‌ها، که بخش لاینفکی از تمدن‌های باستانی بودند، به صورت کاملی از جامعه مدرن بیرون شدند تا عمل‌گرایی مداری جایگزین آن شود. به همین دلیل یک خلاء گسترده‌ای از فهم و درک بین فرد عادی عمل‌گرا و نهاد فرامادی وجود دارد.

“اگر این دکترین درونی همیشه از توده‌ها پنهان نگه داشته، توده‌هایی که کدهایی آسان‌تر به آنها داده شده، شود، آیا این احتمال بوجود نمی‌آید که شارحین تمام زوایایی تمدن جدید – فلسفی، اخلاقی، دینی و علمی – از معنای حقیقی هر نظریه و اصلی که اعتقاد خود را بر پایه آن بنا نهاده‌اند، غافل هستند؟ آیا هنر و علومی که از ملل قدیمی به نسل حاضر به ارث رسیده‌اند در زیر لایه خارجی خود اسراری چنان بزرگ را مخفی کرده‌اند که تنهاخردمند‌ترین روشن‌ضمیران از اهمیت آن آگاه هستند؟ یقینا موضوع به همین منوال است.”

– مانلی پی. هال (Manly P. Hall)، آموزه‌های پنهانی تمام اعصار

در گذشته “کدهای آسان‌تری” که به عوام داده می‌شد، عبارت از مذاهب سازمان‌یافته و دستکاری شده بودند. هم‌‌اکنون معبد رسانه‌های جمعی و واعظین آن عبارتند از مادی‌گرایی افراطی، غیاب معنویات و یک وجود فردگرای خود محور. این وضعیت دقیقا در تضاد با شاخصه‌های یک فرد حقیقتا آزاد است که توسط تمام مکاتب فلسفی اندیشه آموخته شده‌اند. آیا فریب و دستکاری افکار مردمانی کم خرد آسانتر نیست؟

“به این بردگان کور گفته می‌شود که آزاد بوده و دارای آموزش‌هایی سطح بالا هستند در حالیکه نمادهایی را تعقیب می‌نمایند که هر زارع قرون وسطایی با دیدن انها با ترس و وحشتی زیاد پا به فرار می‌گذارد. نمادهایی که انسان مدرن با اعتماد ساده‌لوحانه یک نوزاد می‌پذیرد معادل تابلویی است که بر اسا فهم زارع سنتی عهد قدیم روی آن چنین نوشته: “برای مرگ و بردگی به این سو حرکت کنید.”

– مایکل ای. هافمن (Michael A. Hoffman)، جوامع مخفی و جنگ‌های روانی

 

 

 

نتیجه‌گیری

در این گزارش برترین متفکران حوزه رسانه‌های جمعی، ساختار قدرت رسانه‌ای و تکنیک‌های مورد استفاده برای دستکار و کنترل اذهان توده‌ها معرفی گشتند. لیپمان، برنایز و لاسول، همگی اعلام کرده‌اند که توده مردم شایستگی لازم برای تصمیم‌گیری در مورد سرنوشت خود، که هدف ذاتی دموکراسی است، را ندارند. آنها پیشنهاد تأسیس یک حکومت پنهانی و اسرارآمیز را ارائه می‌کنند، یعنی “نخبگان حاکمی” که بر “گله سرگردان” حکومت می‌کنند. در حالیکه این نخبگان ایده‌های خود را در جامعه پیاده می‌سازند، هر چه می‌گذرد بیشتر واضح می‌شود که مردم بی‌تفاوت و جاهل مانعی بر سر راه این حاکمان نیستند، بلکه وجود این حالت برای یک رهبری فراگیر مطلوب و حتی ضروری است. یک جمعیت نادان و غافل حقوق خود را نمی‌داند، نمی‌خواهد که به فهم بیشتری از اضاع دست یابد و مقامات را مورد مؤاخذه قرار نمی‌دهد بلکه فقط از الگوها پیروی می‌کند. فرهنگ عامه‌پسند با سرگرمی‌هایی که ذهن را بی‌حس می‌گرداند و ستارگان فاسدی که تبدیل به بت می‌شوند، به تغذیه و افزیش این جهل و غفلت می‌پردازد.

 

منبع: مشرق

 

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!