دلیل تفاوت نسخه‌های عرفانی

0
erfan.jpg

این گونه دستورالعمل‌ها را نمی‌شود کنار هم گذاشت، «ابن فهد حلی» کتابی دارد به نام «التحسین» که برای همه نیست و فقط افراد خاصی باید بخوانند و به آن عمل کنند

 

 

حجت‌الاسلام و‌المسلمین احمد عابدی، استاد درس خارج حوزه علمیه و رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم در سلسله جلسات سخنرانی به نقد و بررسی عرفان‌های نوظهور پرداخته است که بخش پنجم آن در ادامه می‌آید:

 

*توصیه، دستورالعمل و برنامه در عرفان کاذب و اسلامی

در عرفان اسلامی و عرفان‌های نوظهور، بحث توصیه، دستورالعمل و برنامه وجود دارد، ولی باهم متفاوتند.

«مرحوم ممقانی» یک وصیت‌نامه دارد که دستورالعمل برای طلبه‌هاست، یا «سید بن طاووس» دستورالعمل دارد، «علامه حلی» در آخر کتاب قواعد دستورالعملی دارد، «‌ابن ابی‌جمهور احسائی» یک دستورالعملی زیبا دارد که شیخ عباس قمی در سفینة البحار نقل کرده است، وصیت‌نامه حضرت امام و آیت‌الله مرعشی و دستورالعمل‌های علامه طباطبایی و …

وقتی دستورالعمل ها را کنار هم می‌گذارید، اختلاف در میان آن‌ها زیاد است، مثلاً یک دستورالعمل این است که می‌گوید: من سفارش به سحر و سهر می‌کنم، شب بیداری و قبل از نماز صبح چقدر خوب است.

یکی از بزرگواران نیز در دستورالعملش نوشته: ضرورتی ندارد مستحبات انجام دهید و واجبات را درست انجام دهید کافی است.

*دستورالعمل‌ها چرا متفاوتند

کسی می‌گوید بهترین چیز قرآن خواندن است و کسی دیگر می‌گوید اصول کافی خواندن است، علت این اختلاف‌ها در دستورالعمل‌های عرفان اسلامی چیست؟ وقتی دو نفر خدمت آیت‌الله بهجت می‌رفتند و دستورالعمل می‌خواستند، ‌ایشان به هر کدام یک دستورالعمل می‌داد.

بعضی‌ها می‌گویند اینها نسبی بودن است و آن آقا و بزرگ هر چه میلش باشد بگوید، همین که آن آقا بگوید ملاک است، ولی چنین چیزی ملاک نیست، شواهدی را ذکر می‌کنند مثلاً یک وقت کسی به آیت‌الله بهجت گفت: آقا ذکری بفرمایید، آیت‌الله بهجت فرمودند: صلوات بفرست، شخص بی‌ادب بود و گفت: این را خودم بلد بودم،‌ آیت‌‌الله بهجت فرمود: ملاک این است که به تو بگوید صلوات بفرست، یعنی اگر من بگویم و صلوات بفرستی خوب است و اگر من نگویم و صلوات بفرستی خوب است ولی دیگر، آن اثر را ندارد و می‌گویند ملاک گوینده است.

ولی جواب اینها این است که اینها نسبی‌گرایی نیست، مسئله این نیست که آن آقا هر چه بگوید و به هر که بگوید، ملاک اینهایی است که عرض می‌کنم:

1- بستگی به جایگاه و درجه دارد

اولاً قرآن فرموده «وَمَا مِنَّا إِلا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ»، هر کسی از فرشتگان در یک جایگاه و درجه‌ای است، این آقا در یک درجه است و آن آقا در درجه‌ای دیگری است، اگر می‌بینید این دستورالعمل‌ها مختلف است، به خاطر این است که :

– گاهی گوینده در درجات مختلف است.

– گاهی شنونده در درجات مختلف است.

– یکی در یک سطح به او یک چیز گویند.

– کسی دیگر در سطح دیگر و به او چیز دیگر می‌گویند.

– خود استاد اخلاق و عرفان با آن استاد اخلاق و عرفان متفاوت است، این در یک سطح است و آن در یک سطح دیگر.

– گاهی یک آدم خودش نیز در شرایط مختلف است، یک وقت در حال قبض است، یک مرتبه در حال بسط است و باعث می‌شود دستورالعمل مختلف بدهند، حسنات الابرار سیئات المقربین.

2- بستگی به قابلیت‌ها، ظرفیت‌ها و استعدادهای مردم است

یک آدم ظرفیتش کم است و یک کسی ظرفیتش بالاست، این گونه نیست که یک آقایی می‌گوید: همه اخلاق و همه عرفان توضیح المسائل است، همه اخلاق توضیح المسائل نیست، قسمتی از آن است چیزهای دیگر نیز ممکن است وجود داشته باشد، اخلاق و عرفان و احکام و فقه اینها با هم متفاوتند.

یک شخصی روشش این است که می‌گوید کل عرفان این است که به توضیح المسائل عمل کنید،  بله! این در صورتی خوب است که شما در روستایی بروید و برای مردمی که اهل کلک و دغل و این حرف‌ها نیستند و با مشکلات اخلاقی و فرهنگی مواجه نیستند، بگویید کل عرفان اسلامی توضیح المسائل است، او بیشتر از این نیز ظرفیت ندارد، اما در روستا که نمی‌شود بگویید اخباط یعنی چه! تبتل یعنی چه! فنا فی الله یعنی چه! این سبک درست نیست که شما بگویید «معراج السعاده» برای همه، یا رساله لقا الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی برای همه، اینها درست نیست، پس قابلیت‌ها و ظرفیت‌ها و استعدادهای مردم متفاوت است.

تاکنون فکر کرده‌اید که قطب شمال که خیلی هوا سرد است و همیشه آدم در آن بوده (از نظر تاریخی معلوم است که از زمان حضرت نوح آدم در آنجا بوده است)، ولی هیچ وقت پیغمبری آنجا نبوده است، هیچ وقت اولیای خدا آنجا نبوده است، اینکه در سرمای شدید و در گرمای شدید ولی خدا درست نمی‌شود، اعتدال آب و هوا و اعتدال محیط و جغرافیا، اعتدال غذا، تاثیر می‌گذارد و در مسائل اخلاقی انسان از مسلمات است و در آن نمی‌شود شک کرد، چون بدن مرکب روح است و اگر معتدل نباشد روح نیز معتدل نیست، اینکه بدن پیامبران علیهم‌السلام نیز نباید هیچ عیبی داشته باشد و هیچ نقصی نداشته باشد.

3- گاهی برای خواص، گاهی برای خاص الخاص و گاهی برای عامه مردم است

این گونه دستورالعمل‌ها را نمی‌شود کنار هم گذاشت، «ابن فهد حلی» کتابی دارد به نام «التحسین» که برای همه نیست و فقط افراد خاصی باید بخوانند و به آن عمل کنند، زمان پیغمبر اکرم(ص) خیلی در مسیحی‌ها متعارف بود که افرادی بودند و به آن‌ها پدران صحرا می‌گفتند، این پدران صحرا افراد خاصی بودند که همیشه در بیابان اهل عبادت و رهبانیت و امثال اینها بودند، اینها متفاوت است یک آدمی باید گوشه نشین باشد، ازلت برای افرادی خوب است، کسی که می‌داند بیاید در جامعه آلوده به گناه می‌شود، بهتر این است که در جامعه نباشد، پس علت دیگر این اختلاف‌ها این است که دستورالعملی برای خواص است یا برای عوام است و یا برای خاص الخواص است، اگر من دیدم یک دستورالعملی از بزرگی است، این را نمی‌توانم عمل کنم، مگر اینکه برای من نوشته شده باشد.

 

*انسان شناسی و معرفت نفس

نکته‌ای دیگر بحث انسان شناسی و معرفت نفس است، اینکه در «غررالحکم» این است که افضل المعارف معرفه النفس و شیخ بهایی در کشکول وقتی حدیث «من عرف نفسه فقد عرفه ربه» را مطرح می‌کند، می‌گوید معنای این حدیث این است که همان طور که معرفت رب محال است، معرفت نفس نیز محال است  و «من عرف نفسه» تعلیق به محال است و اگر توانستید خودتان را بشناسید، خدا را می‌شناسید و چون نمی‌توانید خود را بشناسید، پس خدا را هم نمی‌توانید بشناسید.

این نظر ایشان است شاید آدم بگوید این نظر معلوم نیست صد درصد درست باشد، ولی به هر حال معنای این حدیث این است که معرفت نفس مشکل است و مشکل‌ترین معرفت نیز معرفت نفس است.

چرا معرفت نفس مشکل است بحث فلسفی است و ما کار نداریم ولی به هر حال از فقه و اصول مشکل‌تر این است که انسان خودش را بشناسد، اینکه چطور می‌شود انسان با مطالعه عالم شود و چطور می‌شود انسان سر کلاس درسی برود و عالم بشود، اینها تحلیلش بسیار بسیار مشکل است.

چطور یک حرف که به گوش انسان می‌خورد، برای انسان علم می‌شود؟ و این غذای جان می‌شود؟ می‌گفتند روح انسان از راه گوش فربه شود و بدن انسان از راه دهان و لذا کسی که دروغی را و یا غیبتی را می‌شنود روحش خراب می‌شود، کسی که بخواهد اینها را تحلیل کند که یعنی چه؟ اینکه حدیثی از پیغمبر اکرم(ص) نقل شده است «ابداء بنفسک» از خود آغاز کن.

مثنوی مولوی، 18 بیت اولش فهرست معنوی است و کلمه به کلمه آن رمز است و تأویل دارد، مراد مثنوی چیست؟ کل مثنوی مولوی درباره انسان شناسی است.

داستان ابسال و سلامان داستان انسان‌شناسی است، شاهی بود بچه‌ای داشت، می‌خواستد ولیعهد بشود و در آینده شاه شود، کم کم ولیعهد عاشق مادر خودش شد، مردم گفتند کار زشتی است و کار بدی است این کار را نکن، ولی ولیعهد روز به روز عشقش به مادرش بیشتر می‌شد، آخر نیز یک روز فرار کردند و در بیابان و دنبال شهوترانی رفتند، دو سه روز در بیابان بودند و وقتی برگشتند، آمدند همه تف و لعن و نفرینشان می‌کردند و تخت و تاج پادشاهی نیز برای همیشه از بین رفت(کسی که با مادر خودش ازدواج کرده بود که در آینده شاه نمی‌شود) مادر انسان یعنی طبیعت و دنیا.

آن طور که انسان در دامن مادر متولد می‌شود، ما نیز در دامن دنیا متولد شدیم و خیلی زشت و بد است که انسان عاشق مادرش بشود و در آینده نیز تخت و تاج شاهی را از دست می‌دهد و همه لعن و نفرینش می‌کنند، هر که بزرگ شد و عاشق دنیا شد، همه کمالات خودش را از دست می‌دهد و پیش مردم نیز منفور واقع می‌شود، در ادبیات عرفانی این طور چیزها بسیار زیاد داریم که مربوط به انسان شناسی است که متأسفانه الان در حوزه بسیار کم است، «منطق الاطیر» عطار کتاب درسی حوزه بوده است، یعنی در حوزه‌ها می‌خواندند و تدریس می‌کردند «مرصاد العباد» همین طور، «کشف المحجوب» هجویری کتاب درسی بوده است

*بزرگترین حافظ شناسان چه کسانی بودند

استفتائات میرزای قمی را ببینید، چقدر در آن‌ها است که شعری را مثلاً شعر عطار را از مرجع تقلید سؤال می‌کردند و تا بیست سی سال قبل این خیلی عادی بود که مردم همان طور که مسئله می‌پرسیدند، شعر حافظ را از مرجع تقلید می‌پرسیدند که حضرت آقا درباره معنای شعر حافظ چه می‌فرماید و بزرگترین حافظ شناسان مراجع تقلید بودند، مثل آیت‌الله علوی خوانسار هم مباحثه‌ای آقای گلپایگانی و امام، حافظ شناس بزرگتر از او وجود ندارد.

دیوان حافظ، منطق الطیر، مثنوی مولوی و دیوان شمس کتاب‌های انسان شناسی است، کسی اینها را نمی‌خواند لااقل روایات «غرر الحکم» یا خطبه‌های نهج البلاغه که درباره انسان است، مثلاً حکمت شماره 147 نهج البلاغه که علامه مجلسی می‌گوید طلبه باید هر روز آن را بخواند یا مثلاً خطبه‌های امیرالمومنین درباره نفس و حقیقت (خیلی این گونه روایات زیاد است).

اینها همان بحث‌های انسان شناسی است و انسان شناسی در عرفان اسلامی و اخلاق اسلامی خیلی زیاد است و «معراج السعاده» تا حدود صد صفحه‌اش بحث نفس است از اثبات نفس، تجرد نفس، قوای نفس و … «اخلاق ناصری» نیز همین طور، تهذیب الاخلاق ابن مسکوی همین طور؛

یعنی این علمای اخلاق و عرفان می‌خواهند بگویند سنگ بنای عرفان و اخلاق معرفت نفس است.

در عرفان‌های نوظهور بحث قوای نفس و نیروهای درونی ما برایشان بسیار مهم است و اگر کسی این چیزها را در عرفان اسلامی نخوانده باشد و آن‌ها را که بخواند خدای نکرده تحت تاثیر قرار می‌گیرد.

 

 

فارس

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!