نقد و بررسی فرقه‌ی گنابادی 8 / هم‌کاری و هم‌پیمانی دراویش نعمت‌اللهی با ظلمه و طواغیت

4

سلسله‌ی دراویش نعمت‌اللهی به واسطه‌ی خوی و خصلت دنیا طلبانه، همواره به اشرافی‌گری و زندگی شاهانه متمایل بوده و با شاهان، شاهزادگان و زرسالاران همکار و هم‌پیمان بوده‌اند. اقطاب این سلسله از «شاه نعمت‌الله ولی» به بعد با لقب شاه خوانده می‌شدند و شاهانه زندگی می‌کردند …

 

 

در مقاله‌ی قبل به مهم‌ترین دلایل بطلان فرقه‌ی نعمت اللهی گنابادی پرداختیم، در این مقاله به بررسی چگونگی همکاری و هم‌پیمانی دراویش نعمت‌اللهی با ظلمه و طواغیت خواهیم پرداخت.

سلسله‌ی دراویش نعمت اللهی به واسطه‌ی خوی و خصلت دنیا طلبانه، همواره به اشرافی‌گری و زندگی شاهانه متمایل بوده و با شاهان، شاهزادگان و زرسالاران همکار و هم پیمان بوده‌اند. اقطاب این سلسله از «شاه نعمت الله ولی» به بعد با لقب شاه خوانده می‌شدند و شاهانه زندگی می‌کردند و در بهره‌کشی از توده‌ی مردم هم‌دست طاغوت‌های زمان خود بوده‌اند؛ البته از «حسن بصری» تا «شیخ عبدالله یافعی» یعنی اقطاب قبل از شاه نعمت الله ولی، بدون استفاده از لقب شاهی همکار و هم‌دست طاغوت‌های زمان خود بوده‌اند. به طور کلی از اولین قطب این فرقه یعنی حسن بصری تا قطب فعلی که عضو نهضت آزادی است، همکار و هم‌پیمان مستکبرین و طواغیت می‌باشند. حسن بصری خادم و شریک امویان، مروانیان و قاضی القضات «حجاج بن یوسف» بود. «سعادت علی شاه اصفهانی» دعاگوی «ظل السطان» بود و گنابادی‌ها در عصر «رضاخان» و «محمد رضا پهلوی» در برنامه‌های نیایش برای شاه پیش قدم بودند. شاه نعمت الله ولی به عنوان قطب الاقطاب فرقه، شاهانه زندگی می‌کرد و با پادشاهان ظالم «تیموری» و «هندی» رابطه‌ای صمیمانه داشت و به واسطه‌ی کمک آن‌ها به یکی از ثروتمندان بزرگ دوران تیموری مبدل شده بود.

بسیاری از سران دراویش نعمت اللهی نه تنها مردم را به ظلم پذیری و همکاری با طاغوت‌ها تشویق می‌کردند بلکه همواره به عنوان عوامل اجرایی ظلمه و جباران تاریخ مشغول به کار بوده‌اند و با کمال تأسف در دو قرن اخیر هم‌چون حمار بارکش یهود و نصاری و جریان شوم و استعماری فراماسونری بوده‌اند و بعضاً نظیر «صفی علی‌شاه» و «ظهیر الدوله» با تأسیس «بنیاد اخوت» در شمار لیدرها و رهبران ماسونی ایران قرار می‌گرفتند که در زیر به چند نفر از دانه درشت‌های آنان اشاره می‌کنیم.

حاج میرزا عباس(میرزا آغاسی)

«میرزا آغاسی»، «حاج میرزا عباس» یا «ملاعباس ایروانی» – که از جاسوسان روس و با یهودیان همدان رابطه‌ای بسیار صمیمی داشت – با پدرش از «ایروان» به «ماکو» کوچ کرد. وی در همدان پای درس «ملاعبدالصمد همدانی» به سلک دراویش نعمت اللهی درآمد. او فردی بسیار مشکوک است، حتی مورخین در نام پدر او متفق القول نیستند. «مهدی بامداد» در شرح حال رجال ایران او را فرزند «میرزا مسلم ایروانی» و در کتاب «میرزا اسدالله ساروی» فرزند «قاسم» و در کتاب «خاطرات و خطرات» تألیف «هدایت»، فرزند «میرزا سلیم» معرفی شده است. میرزا آغاسی مهره‌ای نفوذی از طرف حاکمان روسیه بود که به عنوان معلم فرزندان «عباس میرزا» توانست با کمک استعمارگران با حضور در زمان حیات 60 پسر «فتحعلی شاه»، نوه‌ی او را به پادشاهی برساند و طوری «محمد شاه» را تربیت کند که عظمت و کیان تمدن ایران را به باد دهد. در اثر دسائس دراویش نعمت اللهی به ویژه «میرزا آغاسی» و «صدر الممالک اردبیلی»، صدر اعظم دانشمند و مستقل محمد شاه یعنی «قائم مقام فراهانی» بیش از 8 ماه دوام نیاورد و به دست محمد شاه کشته شد.

 

 

و در کتاب «میرزا اسدالله ساروی» فرزند «قاسم» و در کتاب «خاطرات و خطرات» تألیف «هدایت»، فرزند «میرزا سلیم» معرفی شده است. میرزا آغاسی مهره‌ای نفوذی از طرف حاکمان روسیه بود که به عنوان معلم فرزندان «عباس میرزا» توانست با کمک استعمارگران با حضور در زمان حیات 60 پسر «فتحعلی شاه»، نوه‌ی او را به پادشاهی برساند و طوری «محمد شاه» را تربیت کند که عظمت و کیان تمدن ایران را به باد دهد. در اثر دسائس دراویش نعمت اللهی به ویژه «میرزا آغاسی» و «صدر الممالک اردبیلی»، صدر اعظم دانشمند و مستقل محمد شاه یعنی «قائم مقام فراهانی» بیش از 8 ماه دوام نیاورد و به دست محمد شاه کشته شد.

میرزا یکی از بزرگان و مالکان ایران بود که در مدت 14 سال صدارت، صاحب 1438 قریه، بلوک و مزرعه گردید و در این 14 سال، فقرای زالو صفت نعمت اللهی هم نظیر «مست علی‌شاه»، «رحمت علی‌شاه»، «صدر الممالک اردبیلی» و سایر مشایخ نعمت اللهی شاهانه زندگی می‌کردند. بعد از این که محمد شاه مرد، کار میرزا آغاسی هم از رونق افتاد و عازم عتبات عالیات شد و در سال 1265ه.ق. در سن 68 سالگی مرد. او مدعی دروغینی بود که خرافات و آداب و رسوم تصوف را بسیار رونق داد و توسل به علوم غریبه و رابطه با اجنه و ارواح خبیثه را در مکتب یهودیان آموخت.

رضاقلی خان سراج الملک اصفهانی

«رضاقلی خان سراج الملک اصفهانی» فرزند «میرزا عباس ایروانی» هم‌چون همشهری خود میرزا آغاسی از دراویش نعمت اللهی و از مریدان خاص «میرزا محمد کاظم اصفهانی» (سعادت علی‌شاه) و پس از او مرید «ملاسلطان گنابادی» شد. او هر سال بابت عشریه و به عنوان هدیه مبالغ زیادی برای ملاسلطان می‌فرستاد. تنها یکی از منشیان سراج الملک به نام «میرزا حسین» سالانه 500 تومان برای ملاسلطان به گناباد می‌فرستاد. «کیوان قزوینی» در رازگشا می‌نویسد: «ملاسلطان که روزی به نان شب محتاج[1] بود، در اواخر عمر صاحب ثروتی فوق انتظار شد.»

سراج الملک معاون و همه کاره‌ی دستگاه «مسعود میرزا» (ظل السلطان) بود و در تمام مظالم و جنایات او شریک بود. او در سال 1299ه.ق. از طرف «ناصرالدین» شاه به لقب سراج الملکی رسید. سراج الملک به علت رابطه‌ی بسیار صمیمی با ظل السلطان به ذخایر مالی ظل السلطان دسترسی آسانی داشت و از تقویت نفوذ دراویش نعمت اللهی و رسیدگی مالی به آنان دریغ نمی‌نمود.

علیخان دولوی قاجار (ظهیر الدوله)

«علی‌خان دولوی قاجار» فرزند «ناصرخان قاجار» است که پس از پدر خود لقب او یعنی «ظهیر الدوله» را تصاحب نمود و چون داماد ناصر الدین شاه بود، وزیر دربار شد. او فردی متجدد و نسبت به شرع مقدس بی‌قید، ولی در فرقه‌ی نعمت اللهی جزو مشایخ و اقطاب بسیار فعال بود. او با کمک صفی علی‌شاه درویشی را به جریان شوم فراماسونری گره زد و «بنیاد اخوت» را تأسیس کرد. ظهیر الدوله به قدری نسبت به فرقه‌ی نعمت اللهیه تعصب داشت که زن و فرزندان خود را عضو این فرقه و بنیاد اخوت نمود. این قطب خود خوانده‌ی نعمت اللهی که پس از صفی علی‌شاه با نام طریقتی «صفاعلی» قطب فرقه شد به قدری بی‌غیرت و متجدد بود که عکس همسرش «فروغ الدوله» بدون حجاب و با لباس درویشی در آن دوران منتشر شد. ظهیر الدوله و مرادش صفی علی‌شاه هر دو از جاسوسان و مهره‌های دولت استعماری انگلستان بوده و رابطه‌ی بسیار صمیمی با فرقه‌ی اسماعیلیه و کمپانی هند شرقی داشتند. این دو قطب نعمت اللهی به واسطه‌ی ارتباط گسترده با استعمار خارجی و استبداد داخلی جزو ثروتمند‌ترین صوفیان به حساب می‌آمدند.

 

 

 

عبدالحسین تیمورتاش

«عبدالحسین خان» (تیمور تاش) فرزند «کریم دادخان بجنوردی» متولد 1258 شمسی از دراویش نعمت اللهی و فردی دایم الخمر و عیاش بود که در اوایل سلطنت رضاخان نفر دوم مملکت به حساب می‌آمد و در تثبیت رضاخان نقش اساسی داشت. او بسیار عیاش و دایم الخمر بود. وی فردی بی‌دین، حرام خوار و سارق بیت المال بود که در جلسات محاکمه‌ی او صحبت از اختلاس مبالغ کلان و جاسوسی برای دولت روسیه مطرح شد. وی تحصیلات خود را در روسیه و اروپا تکمیل کرد و در سال 1312 شمسی توسط همان جلاد و دیکتاتوری که خود پرورش داده بود در زندان مسموم و معدوم گردید. «سالمان پتروسکی» سفیر روس می‌گوید:

«من از آخر و عاقبت او به واسطه عیاشی و زن بارگی و قمار و میگساری می‌ترسم.»

 

 

 


او فردی بسیار خشن و جلاد بود که در اواخر قاجاریه و در کنار رضاخان مرتکب جنایاتی بی‌شمار گردید و اموال کلانی که از بیت المال اختلاس نموده بود، صرف تقویت فرقه‌ی ضاله‌ی نعمت اللهی می‌نمود. علاوه بر کارگزاران فاسد و حرام خوار حکومت‌های قاجاریه و پهلوی بعضی از اشرار غارت‌گر و یاغی نظیر «نایب حسین کاشی» و فرزندش «ماشا الله خان» نیز از سرسپردگان فرقه‌ی نعمت اللهی گنابادی بودند و از عجایب روزگار آن است که ماشا الله خان که مرید ملاعلی (نور علی‌شاه) بود، وی را در کاشان مسموم و با کالسکه روانه‌ی تهران نمود. پس از صدارت میرزا آغاسی تعداد زیادی از دراویش نعمت اللهی در دستگاه حکومتی نفوذ نموده و با اختلاس از بیت المال در تقویت این فرقه‌ی منحرف فعال بودند.

تمام شاخه‌های سلسله‌ی نعمت اللهی با علمای اصولی و مراجع تقلید مخالف بودند ولی فرقه‌ی نعمت اللهی گنابادی هم‌چون بابی‌ها و بهایی‌ها با علمای ‌اصولی کینه توزانه‌تر برخورد می‌کردند. آن‌ها در دوران پهلوی به طور کامل در اختیار رضاخان و محمدرضا بودند. به نحوی که «نعمت الله نصیری» رییس جلاد ساواک از اعضای همین فرقه بود. دراویش گنابادی به دستور «رضا علی‌شاه» در کوران انقلاب اسلامی برضد حضرت امام خمینی راهپیمایی کردند به همین علت در شهر گناباد هم فاقد محبوبیت بودند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز قطب این فرقه (رضا علی‌شاه) چند ماه فراری بود تا این که با وساطت بعضی دوباره در جامعه ظاهر شد. امام خمینی در اوایل انقلاب به واسطه‌ی همکاری این فرقه با طاغوت حاضر نشد با دراویش گنابادی ملاقات نماید.

ارتشبد نعمت الله نصیری

ارتشبد «نعمت‌الله نصیری» فرزند «محمد نصیری» (عمید الممالک)، متولد 1289، سومین رییس ساواک در زمان «محمدرضا پهلوی» بود. وی در خلال کودتای 28 مرداد، محاصره‌ی خانه‌ی «محمد صادق» و ابلاغ فرمان محمدرضاپهلوی مبنی بر عزل او از نخست وزیری را برعهده داشت‌. نصیری از اعضا و حامیان فرقه‌ی نعمت اللهی گنابادی بود. رضا علی‌شاه، مقارن پیروزی انقلاب اسلامی با کمک ارتشبد نصیری و ساواک جهنمی چنان رعبی در دل مردم مظلوم بیدخت ایجاد کرده بود که جرأت شکایت از مظالم دراویش گنابادی را نداشتند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به همکاری‌های رضا علی شاه با دربار و حمایت‌های نصیری رییس ساواک که عضوی از این فرقه بود و ظلم‌هایی که به مردم بیدخت روا داشته شد. قطب فرقه از بیدخت فرار کرده و به تهران آمد. عده‌ای از مردم بیدخت از نامبرده شکایت کردند که مقداری از زمین‌ها و اموالشان را پس گرفتند.

 

نصیری 4 روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 26 بهمن 1357 توسط دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه و اعدام گردید. ولی دوست صمیمی وی یعنی رضا علی‌شاه (قطب فرقه‌ی گنابادی) با وساطت بعضی نیروهای ملی مذهبی به صحنه بازگشت و فعالیت‌های تبلیغی خود را ادامه داد. در دوران محمد رضا پهلوی دراویش نعمت اللهی گنابادی رابطه‌ای بسیار صمیمی با دربار پهلوی داشتند. «صالح علی‌شاه» و فرزندش «رضا علی‌شاه» به قدری مورد محبت طاغوت پهلوی بودند که در بیدخت به دیدن آن‌ها می‌رفت. عکس زیر مربوط به دیدار محمد رضا پهلوی و همسرش با دراویش گنابادی در بیدخت می‌باشد.
صالح علی‌شاه با رژیم منحوس پهلوی رابطه‌ای بسیار صمیمی داشت و در اتمام ساختمان مزار سلطانی و آبادانی بیدخت از کمک‌های بی دریغ دربار پهلوی برخوردار بود. به عنوان نمونه در سال 1325ه.ش. به موجب تصویب نامه‌ی هیأت وزیران، املاک موقوفه‌ی فرقه‌ی گنابادی در بیدخت و سراسر کشور از پرداخت حق الثبت و مالیات معاف گردید. استخدام بعضی دراویش گنابادی در وزارت کشور و سازمان اوقاف با توصیه‌ی تیمسار سرتیپ «علی پرورش» و تیمسار «نعمت الله نصیری» رییس ساواک شاه موجب تسهیل دست اندازی سران این فرقه به اموال عمومی و املاک موقوفه گردید. وزرای کشور در انتصاب مسؤولین اجرایی گناباد و بیدخت بی‌مشورت وی اقدام نمی‌کردند. او هر سال در مزار سلطانی مراسم نیایش برای سلامتی شاه و خانواده‌اش برگزار می‌کرد و با ساواک جهنمی همکاری گسترده‌ای داشت که عکس‌های دیدار او با محمد رضا در بیدخت موجود است.(*)

پی‏نوشت‏ها:

 

[1] . کیوان در کتاب رازگشا شرح مفصلی از یتیمی، بیچارگی و فقر ملاسلطان و کارگری او در مزارع تریاک و نوکری او برای عمویش و بی سوادی او تا 17 سالگی آورده که خوانندگان محترم می‌توانند به صفحات 190 تا 200 کتب مذکور مراجعه کنند.

*سید حبیب الله تدینی؛ کارشناس ارشد فرق و ادیان الهی/سایت برهان

Loading

4 COMMENTS

  1. لعنت خدا بر کسی که بر دیگران تهمت ببندد
    آیا نشنیدید که مولای متقیان در مورد تهمت چه فرمودند؟
    آقای ظهیرالدوله بسیار مرد بزرگواری بودند

  2. این روزا پیرو جوان به خاندان پهلوی درود وخدا بیامرزی نثار میکنند مردم عقل دارند وقضاوت میکنند دراویش که جای خود دارند

  3. گفتگو آیین درویشی نبود ورنه با تو ماجراها داشتیم آنوقت به شما این واقعیت رامی گفتم که چه کسانی زندگی شاهانه درایران دارند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!الهی آن را که عقل دادی چه ندادی وان راکه عقل ندادی چه دادی !!!!!!!!!!!!!!

  4. خوشحالم که کامنت های مخالفو گذاشتید. همین خوبه. کلا خدا رو خواستن و بعدش جستن سخته.
    همت طلب که این ره عزم عظیم خواهد
    در کام ماهی بحر یونس ندیم خواهد
    ایوب وار گذر کن یعقوب کور میباش
    تا یوسفت به وقتش جانت خدیم خواهد.
    هر کی خدا رو بخواد و امتحاناشو که هدفش کشتن نفسه هم تحمل کنه چزو هر دسته ای باشه باشه. تسلیم خدا بودن یعنی اسلام و دین جز اسلام نیست. خوشا به سعادتش که تسلیم خداست

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!