اثبات امامت و غیبت حضرت مهدی(عج)

1

در بحث از امامت و غیبت امام مهدی(عج) با دو مساله مواجه هستیم. ابتدا اثبات امامت آن حضرت و سپس بحث از غیبت ایشان که فرع بر بحث امامت است. زیرا تا زمانی که امامت و ولایت امام مهدی(عج) ثابت نشود غیبت ایشان نیز اثبات نخواهد شد.
برای اثبات امامت امام مهدی(عج) برهان¬هایی اقامه شده است که یکی از برهان¬های پر کاربرد، برهان «سبر و تقسیم منطقی» است. روش اثبات در این برهان بر اصول سه¬گانه استوار است: 1- اعتقاد به وجوب امامت 2- اعتقاد به عصمت امام 3- اعتقاد به خارج نبودن اعتقاد حق و درست از دایره امت اسلامی.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اثبات امامت و غیبت حضرت مهدی(عج)

 

 

در بحث از امامت و غیبت امام مهدی(عج) با دو مساله مواجه هستیم. ابتدا اثبات امامت آن حضرت و سپس بحث از غیبت ایشان که فرع بر بحث امامت است. زیرا تا زمانی که امامت و ولایت امام مهدی(عج) ثابت نشود غیبت ایشان نیز اثبات نخواهد شد.

برای اثبات امامت امام مهدی(عج) برهان¬هایی اقامه شده است که یکی از برهان¬های پر کاربرد، برهان «سبر و تقسیم منطقی» است. روش اثبات در این برهان بر اصول سه¬گانه استوار است: 1- اعتقاد به وجوب امامت 2- اعتقاد به عصمت امام 3- اعتقاد به خارج نبودن اعتقاد حق و درست از دایره امت اسلامی.

پس از تبیین اصل اول که عقلی است و اصل دوم که عقلی و نقلی است و اصل سوم که بدیهی است، تمام مذاهب و فرق اسلامی با این مقیاس¬های سه¬گانه سنجیده شده و هر مذهبی که با اصول مذکور وفق یافت، حق است. علمای شیعه به ویژه شیخ طوسی در مقام پاسخ به به اشکالات وارد شده از سوی مخالفان از این روش استفاده و حقانیت ادعای مذهب شیعه، امامت و ولایت ائمه را اثبات کرده¬اند. افراد و گروه¬های مختلفی که با این مقیاس سنجیده شده و از دایره شمول اصول سه¬گانه فوق خارج می¬شوند عبارتند از: مذهب تسنن، مدعیان دروغینی از جمله: کیسانیه، زیدیه، باقریه، نفس زکیه، اسماعیلیه، ناووسیه، افطحیه، موسویه یا واقفیه، محمدیه، عسکریه و …

همان¬طور که قبلا اشاره شد از اصول سه¬گانه دو اصل نیاز به بحث دارد که اولی به صورت عقلی و دومی به صورت عقلی و نقلی اثبات می¬شود. در این مقاله که بر مبنای کتاب غیبت شیخ طوسی نوشته شده است، به ترتیب هر یک از اصول را بررسی و اشکالات وارده را پاسخ می¬دهیم.

 

اصل اول: وجوب و لزوم امامت
علمای شیعه از جمله شیخ طوسی در اثبات اصل اول از قاعده¬ای موسوم به «قاعده لطف» استفاده می¬کنند. به طور مختصر لطف عبارت است از: «هر آن چه که بندگان را به اطاعت خداوند نزدیک و از معاصی دور نگه می¬دارد.» از نظرگاه این قاعده عقلی، ارسال رسل و نصب امام، جهت هدایت و تبیین تکالیف الهی «لطف» محسوب شده و واجب عقلی است. لطف بر خداوند واجب است در غیر این صورت هرج و مرج حاکم شده و تعیین تکلیف از سوی خداوند برای بندگان بیهوده خواهد بود.
در خصوص قاعده لطف اشکالاتی وارد شده است که به صورت خلاصه مطرح و پاسخ را به صورت مختصر بیان می¬کنیم:

 

1)    اگر امام که لطف است و به خاطر او به بندگان تکلیف می¬شود، در غیبت باشد مساله¬ای تحت عنوان «تکلیف ما لا یُطاق» به وجود می¬آید. تکلیف ما لا یطاق تکلیفی است که از توان بندگان بر نمی¬آید. پاسخ: علت غیبت خود مردم هستند و فرقی بین غیبت و ظهور در تکلیف به بندگان نیست.

 

2)    چگونه به امامی معرفت پیدا کنیم که وجود ندارد؟ آیا وقتی خداوند ما را به معرفت امام تکلیف می-کند با نبودن امام، در این خصوص نقض غرض نمی¬شود؟ پاسخ: در هر دو حال غیبت و ظهور، امام لطف الهی است، با این که دست او از امور کوتاه است اما لطف از طریق او به زمین می¬رسد هر چند که کامل نیست، حاصل نشدن لطف کامل تقصیر مردم است.

 

3)    فایده امامت که همان دوری مردم از گناهان است زمانی است که دست امام در امور باز باشد. با وجود غیبت باز بودن دست امام واجب نیست، و وقتی دست امام باز نباشد چه فرقی دارد که در غیبت باشد یا وجود نداشته باشد؟ هر دو یکی است. پاسخ: شیعه اعتقادی ندارد که در زمان غیبت باز بودن دست امام واجب نیست، بلکه در هر دو حال غیبت و ظهور فی¬نفسه دست او باز است و فرقی ندارد، بلکه در حالت غیبت باز نبودن دست امام تقصیر مردم است.

 

4)    وجوب نصب امام به¬خاطر مصالح دنیایی است، بنابراین در مصالح دنیایی این لطف لازم نیست. پاسخ: بسیاری از امور مربوط به امام دینی است از قبیل وجوب اقامه امر به معروف و نهی از منکر، جهاد و …  بنابراین نمی¬توان گفت که وجوب نصب امام تنها به خاطر مصالح دنیایی است. برای مثال انزجار از ظلم که نتیجه «معرفت» است از امور دنیایی است پس در این صورت کسب معرفت برای کافر لازم نیست. اما اگر کسب معرفت امری دینی باشد پس بسیاری از امور امامت هم دینی است.

 

5)    آیا خداوند نمی¬تواند به جای این لطف، لطف دیگری را جایگزین کند؟ پاسخ: در این صورت «لطف» برای خداوند واجب تخییری خواهد بود در حالی که واجب عینی است. اگر قرار بر جایگزینی باشد «کسب معرفت الهی» برای کافر که لطف است، در صورت عدم حصول معرفت برای کافر باید جایگزین شود در حالی که معرفت بَدَل ندارد. پس اگر معرفت بدل ندارد امام هم بدل ندارد.

 

6)    وجوب امامی که دستش در امور باز باشد سه حالت دارد: الف ـ نصب او بر خداوند واجب است، اگر دست امام باز نباشد این نصب بیهوده است. ب ـ نصبش بر عهده ما است که در این صورت باز مشکل تکلیف ما لا یطاق به¬وجود می¬آید زیرا ما نمی¬توانیم او را نصب کنیم. ج ـ نصبش بر عهده خدا باشد و باز گزاردن دست او بر عهده مردم، در این صورت علاوه بر این که دلیلی برای آن نداریم در صورت تحقق آن نفع آن به دیگران می¬¬رسد که خود نقض اصول است. پاسخ: پاسخ حالات الف و ب این است که اگر خداوند نصب کرده اما دست او را باز نگذاشته به این معنی است که باز گذاردن دست او بر ما واجب است، حالت ج هم صحیح نیست زیرا افرادی مانند انبیا و ائمه یا دیگران که قبول مسئولیت کرده و به دیگران نفع می¬رسانند جایگاه مخصوصی در قیامت داشته و مورد عنایت هستند. در ضمن همین اشکال به اهل حل و عقد که در صدر اسلام و اکنون برای مردم رهبر انتخاب می¬کنند قابل طرح است زیرا نفع این انتخاب¬ها و انتصاب¬ها به دیگران هم می¬رسد!

 

7)    چرا وجود امام در زمان غیبت هم لازم است؟ آیا بهتر نبود اصلا نبود؟ پاسخ: اگر امام نبود در این صورت تکلیفی هم نبود زیرا امام بیان¬کننده حدود تکالیف است، پس اگر تکالیف دینی وجود دارد یعنی این که امام هم وجود دارد، اما اگر حضور ندارد در غیبت است. اگر خداوند امام را فرستاده اما ما در برابر او تکمین نکرده¬ایم مشکل از جانب ماست و غیبت هم به دلیل عدم تمکین ماست. با این حال لطف هر چند به صورت ناتمام به ما می¬رسد و با ظهور امام این لطف کامل می¬شود.

 

8)    تمکین در برابر امام در صورتی است که وی وجود داشته و ظاهر باشد، یا حداقل بدانیم که جای ایشان کجاست. اگر منظور از تمکین آمادگی برای یاری باشد ما هم در زمان ظهور آماده خواهیم بود چه باشد و چه نباشد. پس چگونه تمکین با وجود امام کامل است؟ پاسخ: لطف خدا (که همان تصرف امام در امور است) با سه امر کامل می¬شود: الف ـ ایجاد امام توسط خدا ب ـ امر امامت که بر عهده امام است ج ـ یاری امام توسط مردم. اگر امام وجود دارد و امامت هم دارد پس اطاعتش بر ما واجب است. با این حال چگونه اعتقاد به عدم وجود او داشته باشیم؟

 

9)    اگر ما آماده یاری حضرت باشیم چه فرقی بین وجود امام و غیبت او و عدم او وجود دارد؟ پاسخ: خداوند اطاعت از امام را واجب کرده پس امام وجود دارد و اطاعت از او در همه حال واجب است در غیر این صورت تکلیف به اطاعت معنا نخواهد داشت. در صورتی این اشکال وارد است که اطاعت موقتی و منوط به حضور امام باشد در حالی که این گونه نیست. نظیر همین اشکال را برای «معرفت» هم می¬توانیم مطرح کنیم. اگر برای معرفت، نصب دلیل از جانب خداوند نیاز است و تکلیف به کسب معرفت بدون دلیل و راهنما شایسته نیست، امام نیز همین گونه است.

 

10)    فرمانبرداری و اطاعت از امام فقط در زمان ظهور بر ما واجب است نه در همه حال از جمله غیبت. در این صورت وجود او هم لازم نیست. پاسخ: اگر خداوند اطاعت را واجب کرده پس حتما باید امامی هم وجود داشته باشد. خداوند ابتدا تکلیف را مقرر کرده و سپس مکلف می¬کند نه این که ابتدا مکلف کرده سپس تکلیف بکند. از سوی دیگر امامی که مکلف به قیام است چگونه می¬تواند معدوم باشد؟ از طرفی نصب امامت تنها به خاطر اطاعت از وی نیست و اطاعت فرع بر امامت است، امامت شئون دیگری هم دارد.

 

تا این جا اشکالات مربوط به قاعده لطف ذکر شد، مسایل دیگری در این خصوص مطرح است که ذکر می¬گردد.

 

1)    پیامبر 3 سال در شعب ابی¬طالب و 3 روز در غار ثور مخفی شد و غیبت کرد و مردم از وجود او محروم بودند. با این حال وظیفه مردم در اطاعت از او باقی بود. استدلال می¬کنند که پیامبر بعد از این که نبوت خود را آشکار کرد، مخفی شد، اما پاسخ این است که اوصاف امام مهدی(عج) به¬وسیله معصومین(ع) بیان شده و خود نیز 5 سال به صورت مخفیانه زندگی کرده¬اند پس با پیامبر در این امر مساوی است.

 

2)    اگر خداوند با علم به این که مصلحت فرد در ارسال پیامبر و نصب امام است، و پس از ارسال، فرد پیامبر یا امام را به قتل می¬رساند، اگر خداوند به صورت «جبری» مانع این کار شود ضرر آن متوجه کیست؟ آیا در این صورت تکلیف شخص به اطاعت درست است؟ اگر تکلیف نکردن درست باشد در این صورت با وجود این که مصلحت او با اطاعت از پیامبر میسر می¬شود چه چیزی مانع تکلیف است؟ شاید بگویند که: خدا مکلف کند اما پیامبری نفرستد! در این صورت چگونه ممکن است خداوند «لطف» واجب را انجام ندهد اما بنده¬اش را مکلف کند؟ اگر بگویند که در این صورت خود آن شخص مقصر است می¬گوییم: این که او اطاعت نکرده است را فقط خداوند می¬داند، خود او که نمی¬داند. پس این امر باطل است. پس ناچار خداوند باید امام یا پیامبر را بفرستد و به نحوی او را از گزند وی حفظ کند، در این صورت است که آن چه بر سر شخص می¬آید تقصیر خودش است. وضعیت ما هم در زمان غیبت چنین است. اگر بگویند: باید توسط فرد دیگری به شخص تذکر داده شود می¬گوییم: خداوند از طریق پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او را شناسانده و اطاعت وی را بر ما واجب کرده است، اگر امام ظاهر نیست تقصیر خودمان است.

 

اصل دوم: عصمت امام
برای عصمت امام دلایل چندی اقامه شده است که برخی از آن ها اختصارا در ذیل ذکر می¬شود:

1)    اگر امام معصوم نباشد به اصطلاح «تسلسل» لازم می¬آید چون نصب امام معصوم بدین¬جهت واجب است که مردم معصوم نبوده و احتمال خطا در اعمال مکلفین وجود دارد و به امام معصوم جهت تعیین حدود تکالیف نیاز دارند. اگر امام خطاکار باشد خود نیز به امام دیگری که معصوم است نیاز خواهد داشت و همین طور تا آخر و تسلسل هم بطلانش بدیهی است.

2)    امام حافظ شریعت و قرآن و سنت است، اگر معصوم نباشد در تفسیر آن ها دچار لغزش می¬شود.

3)    اگر نصب امام بر خداوند واجب باشد پس امام معصوم است، در غیر این صورت مفسده بزرگی به وجود می¬آید و این خلاف حکمت الهی است. عدم عصمت امام مخالف با حکمت خداوند است.

 

در خصوص عصمت امام به آیات 124 بقره، 59 نساء و 33 احزاب و در روایات به حدیث ثقلین که مورد قبول شیعه و سنی است استناد می¬شود.

 

اصل سوم: خارج نبودن حق از میان امت اسلامی
در این امر که امام معصوم داخل همین امت است شیعه و سنی اجماع دارد.
با این سه اصل امامت امام مهدی(عج) ثابت می¬شود زیرا اگر کسی امام را معصوم بداند در امامت او یقین دارد و مخالفت او را نمی¬کند مگر افرادی که برای بطلان ادعای آن¬ها دلیل اقامه شده است از جمله: کیسانیه، ناووسیه، واقفیه و …
در مطلب بعدی در خصوص این گروه¬ها و مدعیان دروغین صحبت خواهیم کرد.

 

صفر حبیبی مشکینی – اردیبهشت 91 – پایگاه خبری تحلیلی مهدی منتظر(عج)

 

 

 

 

Loading

1 COMMENT

  1. اقا جان زودتر بيا. دلم واست خيــــــــــــــــــــــلي تنگ شده ببخش اگه اينقدر بد شدم دنياي بي تو منو به اين روز رسونده… 😥

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!