شب‌ها حرم رضا (ع) چه حالی دارد

0
 

علی فردوسی از شاعران جوان کشورمان به مناسبت دهه کرامت و میلاد امام رضا(ع) چند رباعی و دوبیتی سروده است.

خبرگزاری فارس: شب‌ها حرم رضا (ع) چه حالی دارد

  •  

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس،‌ علی فردوسی از شاعران جوان کشورمان به مناسبت دهه کرامت و میلاد امام رضا(ع) چند رباعی و دوبیتی سروده است. این اشعار که همه در حال و هوای زیارت و در حرم امام رضا(ع) سروده شده، به شرح زیر است:

 

رباعی ها

 

با قطع امید دکتر از درمانِ…

راه افتاده به صد امید از خانه

یک مشت دوا کجا و یک جرعه آب !؟

داروخانه کجا و سقاخانه !؟

***

با چشم پر از اشک، مداوا می‌خواست

کور آمده بود و چشم بینا می‌خواست

بارانی شد هوای صحنت بی ابر

وقتی که یتیم از تو بابا می‌خواست

***

عشقش شده بود بس که صحن و گنبد

هر وقت که می‌شد به حرم می‌آمد

قبل از مرگش ورد زبانش شده بود

مشهد، مشهد، مشهد، مشهد، مشهد…

***

دور از جنگل هزار فرسنگ شده

در پایش خار رفته و لنگ شده

صیاد ولی بهانه‌ای تکراری است

آهوی زبان بسته دلش تنگ شده

***

راهی شده است باز هم با یادت

این خانه به دوری ات ندارد عادت

اندازه یک بغض فقط فاصله است

از اینجا تا پنجره فولادت

***

هرچند که باده نوش این خم هستیم

در خیل صفوف عاشقان گم هستیم

نوری اگر از کلام ما می‌خیزد

آیینه آفتاب هشتم هستیم

***

اینجا که کویر پا به ماه دریاست

هر ابر عقیمی‌ که بگویی اینجاست

درمانگاه ویژه ناباروری است

اینجا هر شب نماز باران بر پاست

***

امشب دل من حال محالی دارد!

رفته است به اوج عشق و بالی دارد!

از ماه بپرسید که شاهد بوده است

شب‌ها حرم رضا (ع) چه حالی دارد!

***

دارند زیاد می‌شوند این سوها

– ای ضامن آهو- پی تو آهوها

تا حُرمت مهربانی‌ات حفظ شود

ضامن دارند بعد از این چاقوها

 

دوبیتی‌ها

 

من و تا مشهدت فرسنگ‌ها راه

من و این پای لنگ و دست کوتاه

من و دوری، من و حسرت، من و بغض

من و آه و من و آه و من و آه

***

گرفتم اینکه آهو بیخیال است

تو و دل کندن از آهو !؟ – محال است

به سوی آستانت بی جهت نیست

قطار اصفهان-مشهد غزال است

***

حرم، قبل از سحر، نه مرد و نه زن

کبوترها همه دور و بر من

صدا آمد، کبوترها پریدند

من و تنهایی و یک مُشت ارزن

***

تو که بال و پرم را کرده ای باز

نمک گیرم چرا کردی از آغاز؟

دلم با عشق و دستم با ضریحت

کبوتر با کبوتر، باز با باز

***

نه نوک می‌زد به ارزن، نه به گندم

مبادا نامه یاران شود گم

همیشه یک نفس پرواز می‌کرد

کبوتر بین راه مشهد و قم

***

سپید این سان که پوشیده است تا دُم

خودش را می‌کند حاجی تجسم

کبوتر در طوافت می‌پرد باز

بچرخد تا برای بار هشتم

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!