فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه!!! – 5 (بخش 4)

10

بررسی یک شبهه ی احتمالی: در این بخش از سخنان ما، ممکن است طرفداران فرضیه ی تکامل این اشکال را به ما وارد نمایند که حتی در صورت بروز اشتباهات محاسباتی در محاسبه ی طول عمر سنگواره ی کشف شده از یک کشور یا قاره ی خاص، با بررسی فسیل های مشابه از همان گونه ی خاص جانوری که در کشور یا قاره ی دیگری کشف می گردد، می توان بر اشتباهات محاسباتی غلبه نمود و با میانگین گرفتن از سنین محاسبه شده به روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating »…

 

 

بخش قبلی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

2 – توالی فسیلی انسان ساها (هومینیدها)

 

یکی دیگر از توالی های فسیلی که به وفور از سوی تکامل شناسان مورد استفاده قرار می گیرد، توالی فسیلی انسان ساها « هومینید : Homind » ها است.(81) این توالی فسیلی نیز به عنوان یک توالی فسیلی مشهور از سوی تکامل شناسان ارایه می گردد و شاید بتوان گفت که یکی از معروف ترین و پرکاربرد ترین توالی های فسیلی در عرصه های رسانه ای، کتب و مجلات عام و خاص می باشد.(81) مخاطبان محترم، به وفور و به تواتر، توالی های فسیلی زیر را ملاحظه نموده اند:

 


 توالی فسیلی خطی جمجمه های مربوط به « انسان ساها : Hominids » ، که سیر تکامل انسان را طبق ادعای طرفداران « فرضیه ی تکامل » نشان می دهد.

 

 


تصاویر بازسازی شده از توالی فسیلی خطی « انسان ساها : Hominids » ، که سیر تکامل انسان را طبق ادعای طرفداران « فرضیه ی تکامل » نشان می دهد.

 

توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(81) نیز همانند « توالی فسیلی اسب ها »، عمدتاً به دو صورت « توالی فسیلی خطی »(82) و « توالی فسیلی شاخه ای »(83) نمایش داده می شود که توالی خطی عمدتاً در مجلات، کتب و رسانه های مربوط به مخاطب عام، و توالی شاخه ای عمدتاً در مجامع آکادمیک ارایه می گردد.

 

در توالی فسیلی خطی که برای مخاطب عام بسیار باورپذیر می نماید، فسیل ها و تصاویر بازسازی شده ای از « انسان ساها : Hominids » به ترتیب نمایش داده می شوند. به نحوی که توالی فسیلی خطی، از یک میمون اولیه، شروع شده و با زنجیره ای از فسیل های موسوم به « انسان ساها : Hominids » که شامل انواع « جنوبی کپی : Australopithecus » و « پرامردم : Paranthropus » و … هستند، ادامه یافته و به انسان امروزی ختم می شود!!!(82) در این توالی، تکامل شناسان تاکید ویژه ای بر تغییرات فرم جمجمه ها، خمیدگی قامت و تغییرات آن، تغییرات انگشتان و … می نمایند تا این توالی را به خصوص برای مخاطبان عام، باورپذیرتر نمایند!(81)

 

به دلایل متعدد، توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(81)، به عنوان یک توالی فسیلی استراتژیک شناخته می شود. از یک سو، ظاهر این توالی فسیلی، بسیار جذاب و متقاعد کننده به نظر می رسد؛ از سوی دیگر، به دلیل اهمیت خاص این توالی فسیلی در بحث خلقت انسان، و تبعات و نتایج علمی، مذهبی، سیاسی و فرهنگی حاصل از پذیرش یا عدم پذیرش این توالی، توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(81)، به شدت از سوی تکامل شناسان و حامیان سکولار و لائیک آن ها مورد اشاعه و ترویج قرار می گیرد؛ به همین دلیل، نقد این توالی از اهمیت بسیاری برخوردار است.

 

 

لازم به ذکر است که به منظور پرهیز از اطاله ی کلام و تکرار مباحث قبلی، بجز در برخی موارد، بسیار خلاصه و تیتروار به نقد این توالی فسیلی می پردازیم؛ چرا که بسیار از نقدهای وارده بر « توالی فسیلی اسب ها »(48) که قبلاً مورد بحث قرار گرفت، بر توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(81) نیز مترتب می باشد!:

 

1 – اولین ایراد وارده به توالی فسیل های « انسان ساها : Hominids »(81)، غلط و ناصحیح بودن یا ابهام داشتن زمان های مربوط به فسیل های کشف شده است. همان گونه که در قسمت 4 این سلسله مقالات ذکر کردیم، طول عمر فسیل های مکشوفه عمدتاً بر اساس روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating » محاسبه شده است.(4و50) متاسفانه طول عمرهای محاسبه شده بر اساس روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating » بر این فرض قدیمی که سرعت « واپاشی هسته ای : Radiactive Decay » برای هر عنصر ثابت بوده و تحت تاثیر فاکتورهای محیطی نیست، محاسبه شده است؛(4و50) اما همان گونه که در قسمت 4 این سلسله مقالات ملاحظه کردید، در طی 10 سال اخیر شواهد متعدد و متقنی ارایه شده است که نشان می دهد بر خلاف مفروضات قبلی، که سرعت « واپاشی هسته ای : Radiactive Decay » را ثابت و فاقد تأثیرپذیری از شرایط محیطی می دانستند، این سرعت، تحت تأثیر فشار محیط، وضعیت شیمیایی محیط و حتی فعالیت شراره های خورشیدی قرار دارد!(4و50) با توجه به این که فسیل های کشف شده در مکان های گوناگون از نظر حضور در شرایط مختلف محیطی، از جمله فشار و محیط شیمیایی و اثر شراره های خورشیدی و … با یکدیگر متفاوت می باشند، می بایست تأثیرات محیطی نامبرده، مورد توجه قرار گرفته و طول عمر هر فسیل بر اساس شرایط محیطی محاسبه شود که البته با توجه به این که ما فعلاً اطلاعات کافی و دقیقی از شرایط فشار و شراره های خورشیدی بر فسیل های مختلف نداریم، عملاً محاسبه ی دقیق طول عمر فسیل ها فعلاً غیر ممکن می باشد! علی رغم وجود شواهد متقن در این زمینه (برای دستیابی به شواهد و مستندات علمی این مسئله، به مقاله ی 4 از همین سلسله مقالات رجوع فرمایید)(4و50)، متاسفانه تکامل شناسان در این مباحث، سیاست سکوت و بایکوت و فریب را در پیش گرفته و کماکان طول عمر فسیل ها را بر اساس مفروضات غلط قبلی محاسبه می نمایند و به خورد مخاطب می دهند!!!(4و50)

 

در مورد توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(81)، این امر ممکن است موجب اغتشاشات و به هم ریختگی شدید در این توالی شود! چرا که آن فسیلی که تکامل شناسان مدعی بودند مربوط به 10 میلیون سال قبل بوده، بعید است که واقعاً مربوط به 10 میلیون سال قبل باشد و آن فسیل 8 میلیون ساله، واقعاً 8 میلیون ساله باشد!!!

 

با توجه به اشتباهات محاسباتی فاحش بالقوه ی موجود در روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating »، آن فسیل 8 میلیون ساله، ممکن است در اصل، عمر 12 میلیون ساله داشته و فسیل 10 میلیون ساله ی مورد ادعای طرفداران « فرضیه ی تکامل »، در عالم واقع تنها 4 میلیون سال قدمت داشته باشد!!!(4و50) با این اوصاف، ادعاهای قبلی « تکامل شناسان » که فسیل اشتباهاً محاسبه شده ی 10 میلیون ساله شان را جد و نیای فسیل اشتباهاً 8 میلیون سال محاسبه شده، می پنداشتند، از بیخ و بن غلط و ناصحیح می گردد!!! (4و50):
  
آن چه که محاسبات اشتباه بر سر توالی فسیل ها می آورد!؛ تصویر سمت چپ، یکی از تصاویری است که طرفداران تکامل بر اساس محاسبات مبتنی بر روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating » که تاکنون استفاده می شده است، سازمان داده اند. بر اساس این نوع محاسبات، فسیل ها را بر اساس قدمتی که محاسبه نموده اند، چینش داده تا از آن ها به عنوان شاهدی بر مدعای خود بهره بگیرند. تصویر سمت راست: با توجه به وجود تناقضات و اشتباهات فاحش در زمان سنجی رادیواکتیو (از جمله محاسبه ی طول عمر 8/5 میلیون سال برای نمونه ای که فقط 11 سال از عمر آن می گذشته است!!!)(4و50)، بسیار محتمل است که طول عمر حقیقی فسیل های مذکور، با آن چه تکامل شناسان ادعای آن را دارند، تفاوت عمده داشته باشد! با این اوصاف توالی زمانی فسیل های مذکور تغییر کرده و این شواهد مورد استفاده ی تکامل شناسان نیز زیر سوال می رود!!!

 

بررسی یک شبهه ی احتمالی: در این بخش از سخنان ما، ممکن است طرفداران فرضیه ی تکامل این اشکال را به ما وارد نمایند که حتی در صورت بروز اشتباهات محاسباتی در محاسبه ی طول عمر سنگواره ی کشف شده از یک کشور یا قاره ی خاص، با بررسی فسیل های مشابه از همان گونه ی خاص جانوری که در کشور یا قاره ی دیگری کشف می گردد، می توان بر اشتباهات محاسباتی غلبه نمود و با میانگین گرفتن از سنین محاسبه شده به روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating » فسیل های مختلف کشف شده از یک نوع جانور زنده (برای مثال دایناسور) که در قاره های مختلفی کشف شده اند، می توان بر اشتباهات محاسباتی فائق آمد!

 

این سخن گرچه در وهله ی اول، جالب به نظر می رسد، اما در کل صحیح نیست! زیرا اولاً تعدد نمونه ها، اشتباهات محاسباتی را به حداقل می رساند، اما تا حد صفر کاهش نمی دهد. ثانیاً نکته ی بسیار مهمی که به خصوص در مورد فسیل « انسان ساها : Hominids »(81) وجود دارد، این است که فسیل های کشف شده و منسوب شده به  « انسان ساها : Hominids »(81)، فراوانی چندانی در طبیعت ندارند و بعضاً از برخی به اصطلاح « هومینید ها »، تنها 1 یا 2 فسیل به دست آمده است و تعداد فسیل های مکشوف شده از اکثر « انسان ساها : Hominids »، نیز به تعداد انگشتان دست، نمی رسد!  به عنوان نمونه، فسیل هایی همچون فسیل منسوب به جانوران به اصطلاح « انسان سا : Hominid » ی موسوم به « جنوبی کپی بحرالغزالی : Australopithecus bahrelghazali »(84)، « کنیا مردم پخت رخ : Kenyanthropus platyops »(85) و … فقط و فقط در حد یک نمونه فسیل کشف شده یا حتی فقط بخش کوچکی از یک فسیل کشف شده را شامل می شده اند و کاشفان آن ها تنها بر اساس همان یک نمونه فسیل کشف شده، دست به محاسبه ی طول عمر آن ها زده اند!!! نمونه های دیگری شامل « جنوبی کپی سدیبا : Australopithecus sediba »(86) نیز تنها شامل دو نمونه فسیل بوده است!(86)  و جالب این که کاشفان آن ها نیز مبنای محاسبات خود را، تنها همین نمونه های اندک، قرار داده اند!!! بدین ترتیب نمی توان طول عمر چندین فسیل منسوب به یک نوع « هومینید »(89) را محاسبه کرده و میانگین آن ها را ملاک قرار داد!!! چرا که تعداد فسیل های مکشوفه از اکثر « هومینید ها » (بجز برخی از آن ها مانند نئاندرتال(87) و کرومانیون(88))، بسیار کم بوده و به حد انگشتان دست هم نمی رسد!!!

 

در ضمن این نکته را باید به خاطر داشت که اکثر فسیل های کشف شده ی منسوب به « انسان ساها : Hominids »(89)، عمدتاً در نواحی محدود و معدودی کشف شده اند.(75) جالب تر این که فسیل های « انسان ساها : Hominids » که از سوی تکامل شناسان در یک گونه طبقه بندی شده اند(75)، اکثراً و عمدتاً در نواحی نزدیک به یکدیگر کشف شده اند و « انسان ساها : Hominids » منسوب به گونه های متفاوت، در نقاط متفاوتی کشف گردیده اند!(75) این مسئله، مشکلات ناشی از محاسبه ی طول عمرها بر اساس روش « زمان سنجی رادیومتریک »(4و50) را دوچندان می کند؛ چرا که فسیل های منسوب شده به یک گونه، که در طبیعت نیز در محل های نزدیک به یکدیگر و مجاور هم کشف شده اند، احتمالاً شرایط محیطی مشابهی را تجربه کرده اند و فسیل های کشف شده در نقاط دیگر، شرایط محیطی متفاوتی را پشت سر گذاشته اند؛ به همین دلیل اتکا به روش زمان سنجی رادیومتریک که تحت تأثیر شرایط محیط است، در این خصوص می تواند مشکل زا باشد. زیرا از یک سو، ارزش میانگین گرفتن از طول عمرهای محاسبه شده برای یک گونه ی « هومینید » را کاهش داده و از سوی دیگر، امکان مقایسه ی طول عمرهای فسیل های منسوب به دو گونه ی متفاوت را سخت تر می نماید! ذکر یک مثال در این زمینه می تواند راهگشا باشد:

 

عمده ی فسیل های کشف شده از « انسان سا : Hominid »(89) موسوم به « جنوبی کپی آفریقایی : Australopithecus africanus »(90) در کشور آفریقای جنوبی و جنوب قاره ی آفریقا کشف شده اند و طول عمر آن ها بر اساس روش « زمان سنجی رادیومتریک »، حدود 2/5 میلیون سال قبل تخمین زده شده است.(75) به علت کشف همه ی این فسیل ها در جنوب قاره ی آفریقا، برخی شرایط محیطی همچون « دما، فاصله از خط استوا و در نتیجه میزان تماس با شراره های خورشیدی و … »، برای این فسیل مشابه بوده و البته تعدادی از شرایط محیطی همچون فشار صخره های محل کشف فسیل ها، برای این فسیل ها تا حدی متفاوت بوده است. با عنایت به این موضوع و با توجه به مطالبی که در قسمت 4 این سلسله مقالات در مورد اثر عوامل محیطی بر طول عمرهای محاسبه شده به روش زمان سنجی رادیومتریک گفته شد(4و50)، اگر بخواهیم از اشتباهات محاسباتی ناشی از تآثیر عوامل مختلف بر طول عمرهای محاسبه شده ی این فسیل ها به روش زمان سنجی رادیومتریک بکاهیم، باز هم میانگین گرفتن از طول عمرهای محاسبه شده، کمک چندانی به ما نخواهد کرد!!! زیرا به دلیل کشف تمامی فسیل های « جنوبی کپی آفریقایی : Australopithecus africanus »(90) در کشور آفریقای جنوبی و جنوب قاره ی آفریقا، عوامل محیطی مشابهی بر این فسیل ها اثر گذاشته اند! و هر عامل محیطی که بر روی فسیل یک « جنوبی کپی آفریقایی : Australopithecus africanus »(90) موثر بوده، احتمالاً بر فسیل « جنوبی کپی آفریقایی : Australopithecus africanus »(90) دیگری که در نزدیکی های فسیل اول واقع شده است، نیز تأثیرگذار بوده است. به همین دلیل میانگین گرفتن از عمر این فسیل های مجاور، دردی را دوا نمی کند و نمی توان از آن برای غلبه کردن بر فاکتورهای مداخله گر بهزه برد!

 

اما اگر فسیل « جنوبی کپی آفریقایی : Australopithecus africanus »(90)  در قاره ی آسیا، اروپا و آمریکا نیز کشف می شد و برای آن ها نیز طول عمرهای 2/8 میلیون سال، 3 میلیون سال، 2/2 میلیون سال و … محاسبه می شد، شاید آن موقع تا حدی می شد، به روش زمان سنجی رادیومتریک اعتنا نمود و طول عمر فسیل های  « جنوبی کپی آفریقایی : Australopithecus africanus »(90)  را حدود 2/7 میلیون سال بر اساس میانگین تخمین زد تا بدین ترتیب اثرات محیطی را بر روش زمان سنجی رادیومتریک کمتر نمود! (البته باز هم این محاسبه، کامل و دور از خطا نیست!)

 

بسیاری از فسیل های مربوط به سایر « هومینید ها » نیز به صورت منطقه ای یافت شده اند که از این میان می توان به فسیل هومینیدهای « هومو هابیلیس : Homo Habilis »(91) که عمدتاً در شرق آفریقا یافت شده اند(75) و « هومو ساپینس نئاندرتالنسیس : Homo Sapiens Neanderthalensis »(87) یا همان انسان های « نئاندرتال »(87) که عمدتاً در اروپا کشف گردیده اند، اشاره نمود.(75)

 

با توجه به این که عمده ی « هومو هابیلیس : Homo Habilis »(91) ها عمدتاً در شرق آفریقا یافت شده اند(75) و « هومو ساپینس نئاندرتالنسیس : Homo Sapiens Neanderthalensis »(87) یا همان انسان های « نئاندرتال »(87) عمدتاً در اروپا کشف گردیده اند(75)، شرایط محیطی  تمامی « هومو هابیلیس ها »(91) با یکدیگر مشابه و عمده ی « نئاندرتال ها »(87) با یکدیگر همسان بوده و به همین دلیل نمی توان چندان بر روی میانگین گرفتن طول عمر فسیل های محاسبه شده به منظور غلبه بر تاثیر عوامل محیطی، حساب نمود!

 

نکته ی دیگر این که به دلیل این که محل کشف همه ی هومینید های « جنوبی کپی آفریقایی : Australopithecus africanus »(90) با محل کشف عمده ی هومینیدهای « هومو هابیلیس : Homo Habilis »(91) و « هومو ساپینس نئاندرتالنسیس : Homo Sapiens Neanderthalensis »(87) متفاوت بوده و به همین دلیل، شرایط محیطی غیر یکسانی بر آن ها حاکم بوده است، اصولاً تاثیرات محیطی بر « واپاشی هسته ای » و بالطبع « روش زمان سنجی رادیومتریک » کاملاً متفاوت بوده (به قسمت 4 همین سلسله مقالات مراجعه فرمایید)(4و50) و به همین دلیل نمی توان طول عمرهای محاسبه شده به روش رادیومتریک برای این فسیل ها را مورد اعتنا قرار داد و از آن ها برای مقایسه ی زمانی این فسیل ها و تقدم و تأخر آن ها بهره برد و توالی فسیلی دقیقی از آن ها رسم نمود!

 


اکثر فسیل های کشف شده ی منسوب به « انسان ساها : Hominids »، عمدتاً در نواحی محدود و معدودی کشف شده اند. جالب تر این که فسیل های « انسان ساها : Hominids » که از سوی تکامل شناسان در یک گونه طبقه بندی شده اند، اکثرا و عمدتا در نواحی نزدیک به یکدیگر کشف شده اند و « انسان ساها : Hominids » منسوب به گونه های متفاوت، در نقاط متفاوتی کشف گردیده اند! این مسئله، مشکلات ناشی از محاسبه ی طول عمرها بر اساس روش « زمان سنجی رادیومتریک » را دوچندان می کند!

 

بدین ترتیب در مورد فسیل تمامی جانوران به طور کلی و برای « انسان ساها : Hominids »(89) به صورت اختصاصی، مسئله ی کم تعداد بودن فسیل های کشف شده ی منتسب به هر گونه از یک سو، و هم مکان بودن فسیل های منتسب به یک گونه و غیر هم محل بودن فسیل های منتسب به گونه های متفاوت از سوی دیگر، موجب بی اعتمادی بیشتر به روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating » در محاسبه ی طول عمر فسیل ها و مقایسه ی زمانی آن ها با یکدیگر می شود!!!

 

2 – همچون توالی فسیلی اسب ها، توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(89) ی مورد نظر تکامل شناسان، بسیار ساده انگارانه و البته عوام فریبانه به نمایش در آمده است؛ به نحوی که بسیاری از واقعیات موجود در عالم طبیعت که می توانسته در ترسیم توالی اختلال ایجاد نماید، سهواً یا عمداً نادیده گرفته شده است.

 

برای مثال، تکامل شناسان، اختلافات واضحی که در جثه، شکل جمجمه، وضعیت لگنی، و سایر شاخص های آناتومیک انسان های امروزی دیده می شود، در توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(89) نادیده گرفته اند! در واقع در شرایط فعلی نیز اگر به انسان های پیرامون خود بنگریم، تفاوت های واضحی را در جثه، چهره و اسکلت انسان های امروزی خواهیم دید:(40)

 

 

چهره ی چهار جوان از چهار نژاد مختلف: (از راست به چپ) جوان بومی مالزیایی، جوان آفریقایی، جوان کره ای و جوان اروپایی. (به تفاوت های واضح در رنگ پوست، جمجمه و اجزای چهره، توجه فرمایید.)

 

 

 

6 جمجمه متعلق به انسان های سالم از نژاد های مختلف که در قرون اخیر فوت کرده اند: بالا چپ متعلق به فرد اهل پرو فوت شده در قرن 15، بالا وسط متعلق به فرد میانسال بنگالی، بالا راست متعلق به مرد ساکن جزایر سلیمان (ملانزی) متوفی به سال 1893 میلادی، تصویر پایین چپ متعلق به مرد جوان آلمانی، تصویر پایین وسط متعلق به مرد میانسال اهل کنگو و تصویر پایین راست متعلق به یک مرد میانسال اسکیمو می باشد. به تفاوت های زیاد در اجزای مختلف جمجمه ها توجه فرمایید!

 

 


چهار فرم عمده ی لگن زنان: 1- فرم زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) 2- فرم مردانه (آندروئید : Android) 3 – فرم پلاتی پوئید (پلاتی پلوئید : Platypelloid) 4 – فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropoid). فرم های ترکیبی فرعی حاصل از ترکیب چهار فرم اصلی را نیز ملاحظه می فرمایید. توجه فرمایید که زنان به طور طبیعی ممکن است دارای لگنی به هر یک از فرم های فوق باشند، اما بهترین فرم لگن برای زایمان طبیعی، فرم لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) می باشد.

 

همان گونه که ملاحظه فرمودید، تنوع بسیاری در آناتومی و ساختار اسکلتی در نژاد های مختلف انسان های امروزی وجود دارد. این تنوع در سراسر اسکلت و آناتومی انسان به چشم می خورد و مختص اندام و ارگان خاصی نیست.

 

اما تکامل شناسان به این تفاوت های نژادی و غیرنژادی درون گونه ی انسان، توجه ننموده و در توالی های فسیلی خود، به صورت انتخابی از اسکلت و فسیل های کشف شده استفاده می نمایند تا مخاطبان خود را مجاب به پذیرش ادعاهایشان نمایند.

 

برای مثال در تصاویر زیر ملاحظه می فرمایید که از بین انواع فرم لگن های انسان(39)، تنها لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid)(39) را قرار داده و به مقایسه ی آن با لگن شامپانزه و یک به اصطلاح انسان سا (هومینید) از گونه ی « جنوبی کپی عفاری : Australopithecus afarensis »(14) موسوم به « لوسی : Lucy »(14) (که در ابتدای مقاله نیز به آن اشاره شد)، اقدام نموده اند.(92)

 

 

مقایسه ی گزینشی لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) انسان با لگن شامپانزه و لگن یک به اصطلاح (هومینید) از گونه ی « جنوبی کپی عفاری : Australopithecus afarensis » موسوم به « لوسی : Lucy » از سوی تکامل شناسان (تصویر سمت راست)! تکامل شناسان با این اقدام عوامفریبانه و بدون اشاره به این که لگن طبیعی انسان می تواند به 3 فرم اصلی دیگر و 12 فرم فرعی دیگر باشد (تصویر سمت چپ) که از بین این انواع حتی گونه ی عنتر مانند (آنتروپوئید : Anthropoid) نیز وجود دارد، به صورت گزینشی به مقایسه ی لگن های مذکور پرداخته اند.

 

 

 

 

مقایسه ی گزینشی لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) انسان با لگن شامپانزه و لگن یک به اصطلاح (هومینید) از گونه ی « جنوبی کپی عفاری : Australopithecus afarensis » موسوم به « لوسی : Lucy » از سوی تکامل شناسان! تکامل شناسان با این اقدام عوامفریبانه و بدون اشاره به این که لگن طبیعی انسان می تواند به 3 فرم اصلی دیگر و 12 فرم فرعی دیگر باشد، که از بین این انواع حتی گونه ی عنتر مانند (آنتروپوئید : Anthropoid) نیز وجود دارد، به صورت گزینشی به مقایسه ی لگن های مذکور پرداخته اند! در واقع آن ها می دانند که در صورتی که به این نکته اشاره کنند که انواع دیگری از لگن زنانه نیز در انسان می تواند وجود داشته باشد، نمی توانند توالی مد نظر خود را بسازند!!!

 

البته این تنوع همان گونه که ذکر گردید، به صورت طبیعی و بدون وجود بیماری خاصی در جنس مونث گونه ی انسان پدید می آید؛(39) حال اگر بیماری هایی که موجب تغییرات استخوانی و اسکلتی در انسان می شوند (همچون بیماری پاژه ی استخوان) را نیز در نظر بگیریم، تنوع استخوان های لگنی انسان، چند برابر خواهد شد! بنابراین سو استفاده ی تکامل شناسان از فرم لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) گونه ی انسان از بین 16 فرم اصلی و فرعی لگن انسانی، و مقایسه ی تنها این نوع لگن با لگن سایر گونه ها همچون شامپانزه ها، نوعی عوامفریبی زیرکانه می باشد!

 

بدین ترتیب همان گونه که ذکر کردیم، تفاوت های بین فردی و بین نژادی، در انسان های سالم عصر فعلی نیز وجود دارد و تکامل شناسان بدون توجه به این تفاوت ها، اقدام به ترسیم توالی فسیلی  « انسان ساها : Hominids »(89) نموده اند و در این توالی، به خصوص در  « انسان ساها : Hominids »(89) نزدیک تر به انسان (البته به زعم تکامل شناسان)، ویژگی هایی را ذکر کرده اند که در انسان های امروزی نیز ملاحظه می گردد! (93)

 

 

تکامل شناسان، « ابروهای برجسته » و « سطح جلویی پیشانی مورب » را از خصوصیات « انسان سا : Hominid » موسوم به « هومو ارکتوس : Homo Erectus » (جمجمه های سمت چپ) دانسته اند؛ حال آن که « ابروهای برجسته » و « سطح جلویی پیشانی مورب » در نژادهای سیاهپوستان آفریقایی و بومیان مالزی (تصاویر سمت راست)، به وفور دیده می شود. این اقدام تکامل شناسان، نمونه ای دیگر از بدرفتاری های علمی و اخلاقی تکامل شناسان را نشان می دهد.

 

 

3 – یکی دیگر از مواردی که تکامل شناسان در توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(89) نادیده گرفته اند، مسئله ی وجود بیماری های مختلف و تأثیرات آن ها بر اسکلت و ظاهر انسان، میمون ها و سایر جانوران است.

 

این مسئله، به خصوص، در توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(89)، اهمیت فراوانی دارد؛ چرا که آن چه که امروزه به عنوان زنجیره ای از فسیل ها نمایش داده می شود، ممکن است در عمل اسکلت فسیل شده ی انسان ها ، و میمون های مبتلا به بیماری های مختلف باشد. مثال های زیر، می تواند کمک بیشتری به درک این مسئله نماید:

 

الف)نقایص مختلف ژنتیکی جمجمه ای یا نقایص جمجمه ای ناشی از اختلالات هورمونی، می تواند در جانوران مختلف و به علل متفاوتی روی دهد. این گونه نقایص ژنتیکی یا هورمونی، می تواند در انسان و سایر جانوران بروز یابد:(25و34و35و36و37)


بیماری « آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly » تغییراتی در وضعیت آناتومیک و فیزیولوژیک بدن انسان ایجاد می نماید که از جمله مهمترین آن ها می توان به بزرگ شدن بینی، چانه، استخوان پیشانی، ابروها و گوش ها، ایجاد فاصله بین دندان ها، افزایش ضخامت پاشنه ی پا، ابتلا به دیابت و بیماری های قلبی و نیز زمخت شدن چهره اشاره کرد.

 

   

 

تصاویر بالا، چهره ی یک گربه ی مبتلا به بیماری « آکرومگالی (درشت پایانکی) : Acromegaly » را نشان می دهند که در آن ها بزرگی صورت، دست ها، پاها و افزایش فاصله ی دندان ها به چشم می خورد. تصویر وسط، رادیوگرافی از دست های گربه ی نامبرده را نشان می دهد که ضخیم شدن انگشتان را به نمایش می گذارد. تصاویر پایینی، تصاویر رادیوگرافیک گربه ی مبتلا به « آکرومگالی » را قبل و بعد از ابتلا، نشان می دهند. (تصویر سمت چپ مربوط به قبل از ابتلا و تصویر سمت راست مربوط به بعد از ابتلا می باشد.) همان گونه که در تصاویر رادیوگرافیک مشخص است، بعد از ابتلا به بیماری، استخوان جمجمه و فک بالا و پایین (به خصوص فک پایین) بزرگ تر شده و فاصله ی دندان ها از یکدیگر افزایش یافته است.

 

 


ناهنجاری « سر کوچک (میکرو سفالی) : Microcephaly » در چند فرد.

 

 


ناهنجاری « هیدروسفالی : Hydrocephaly » در چند نوزاد.

 

 


ناهنجاری « هیدروسفالی : Hydrocephaly » در اشراف زاده  ی ایتالیایی فوت شده در قرن 16 میلادی، موسوم به « دن فیلیپینو مدیسی : Don Filippino Medici ». « دن فیلیپینو » که در سن 5 سالگی فوت کرده است، بسیار شانس آورد که به واسطه ی اشراف زادگی اش و به دلیل این که شرح حال دقیق و شرح دقیق بیماری وی (اعم از تظاهرات عصبی، تشنج های مکرر و کما) در کتب تاریخی خاندان مدیسی ثبت شده است، از سوی دانشمندان امروز به عنوان یک بیمار مبتلا به « هیدروسفالی : Hydrocephaly » لقب گرفته است؛ به هر حال به نظر می رسد که اگر جنازه ی وی در گورستان مجلل خانوادگی و با تشریفات خاص دفن نمی شد و در بیابان یا جنگل پیدا می شد، احتمالاً تکامل شناسان از جمجمه ی وی سوء استفاده نموده و وی را به عنوان یک هومینید (انسان سا) و گونه ای مجزا از انسان، به خورد مجلات و نشریات می دادند!

 


ناهنجاری « هیدروسفالی : Hydrocephaly » در گاو، سگ و گربه. ناهنجاری های اسکلتی جمجمه، صرفاً مختص انسان نیستند.

 


کودکان مبتلا به درجات مختلف « هولوپروزنسفالی : Holoprosencephaly ». نوزادان تک چشمی، مبتلا به « سیکلوپیا : Cyclopia » می باشند.

 

 

           

چهره ی چند خوک مبتلا به « هولوپروزنسفالی : Holoprosencephaly ». تغییر چهره در این خوک ها به حدی شدید است که این خوک ها بیشتر به میمون شبیه شده اند.

 

 


چهره ی چند گربه مبتلا به نوع شدید « هولوپروزنسفالی : Holoprosencephaly » یعنی « سیکلوپیا : Cyclopia ». تغییر چهره ی شدید این حیوانات را ملاحظه می فرمایید.

 

قطعاً بروز این گونه بیماری ها و اختلالات اسکلتی و جمجمه ای، در انسان ها و حیوانات ما قبل تاریخ نیز بسیار محتمل است.

 

با علم به این قضیه، می بایست از تکامل شناسان پرسید که آن ها بر چه اساسی، بدون توجه و اشاره به احتمال بروز این نقایص در میمون ها، شامپانزه ها، گوریل ها و انسان ها، به ترسیم توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(89) پرداخته اند؟!!!(81)

 


 توالی فسیلی خطی جمجمه های مربوط به « انسان ساها : Hominids » ، که سیر تکامل انسان را طبق ادعای طرفداران « فرضیه ی تکامل » نشان می دهد. تکامل شناسان در یک ساده انگاری و خوش خیالی ناباورانه، احتمال بروز اختلالات اسکلتی و جمجمه ای در میمون ها ، شامپانزه ها، گوریل ها و انسان ها را نادیده گرفته و به راحتی به ترسیم توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids » پرداخته اند؟!!!

 

 

توالی فسیلی خطی مربوط به « انسان ساها : Hominids » ، که سیر تکامل انسان را طبق ادعای طرفداران « فرضیه ی تکامل » نشان می دهد. تکامل شناسان در یک ساده انگاری و خوش خیالی ناباورانه، احتمال بروز اختلالات اسکلتی و جمجمه ای در میمون ها ، شامپانزه ها، گوریل ها و انسان ها را نادیده گرفته و به راحتی به ترسیم توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids » پرداخته اند؟!!!

 

در واقع ممکن است که آن چه تکامل شناسان به عنوان برخی جمجمه ها و اسکلت های حد واسط بین میمون های اولیه با انسان های کنونی دانسته اند، جمجمه های میمون ها، شامپانزه ها، گوریل ها و انسان های مبتلا به انواع مختلف ناهنجاری های هورمونی و ژنتیکی باشند!!!

 

برای مثال، آن چه که تکامل شناسان به عنوان فسیل های بخش های اولیه ی توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(89) دانسته اند (همچون « جنوبی کپی : Australopithecus »(94) و « آردی کپی : Ardipithecus »(95))، در واقع ممکن است جمجمه ها و اسکلت های شامپانزه ها و میمون های مبتلا به ناهنجاری ها و بیماری های ژنتیکی و هورمونی باشند:(29و30و96)

 


تصاویر مربوط به جمجمه ی « شامپانزه » (کادر سبز رنگ سمت راست) و جمجمه ی منتسب به یک « جنوبی کپی : Australopithecus » (کادر زرد رنگ سمت چپ). مقایسه ی دو جمجمه، این نکته را به ذهن متبادر می سازد که ممکن است آن چه که به عنوان جمجمه ی  « جنوبی کپی : Australopithecus »، ارایه شده است، در عمل جمجمه ی یک « شامپانزه ی » مبتلا به یک ناهنجاری جمجمه ای مانند « سر قایقی (اسکافوسفالی یا دولیکوسفالی) : Scaphocephaly » باشد!!!

 

 


ناهنجاری « سر قایقی (اسکافو سفالی) : Scaphocephaly » یا به عبارت دیگر « دولیکو سفالی : Dolichocephaly » در چند نوزاد انسان.

 

البته ناهنجاری های اسکلتی و جمجمه ای دیگری همچون « سر مورب (پلاژیو سفالی) : Plagiocephaly »(31)، « سر مثلثی (تریگونو سفالی) : Trigonocephaly »(32)، « سر پهن (براکی سفالی) : Brachycephaly »(33)، « سر کوچک (میکرو سفالی) : Microcephaly »(34) و « هیدروسفالی : Hydrocephaly »(35) و بیماری های دیگری همچون « درشت پایانکی (آکرومگالی) : Acromegaly »(25) و … نیز وجود دارند که موجب تغییرات خفیف تا شدید جمجمه ای در انسان و حیوانات می شوند که وجود آن ها می تواند ادعاهای تکامل شناسان را در مورد توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(89) مورد سوال و ابهام جدی قرار دهد!!!

 

از سوی دیگر، آن چه که تکامل شناسان به عنوان فسیل های بخش های انتهایی توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(89) دانسته اند (همچون « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus »(97))، در واقع ممکن است جمجمه ها و اسکلت های متعلق به انسان های مبتلا به ناهنجاری ها و بیماری های ژنتیکی و هورمونی باشند. برای مثال، بروز وضعیت های ناهنجاری همچون « سر کوچک (میکرو سفالی) : Microcephaly »(34) در انسان های امروزی نیز می تواند جمجمه ای همانند آن چه در جمجمه ی منتسب به « انسان راست قامت (هومو ارکتوس): Homo Erectus »(97) دیده می شود، پدید آورد:(98)


تصویر جمجمه ی یک انسان سالم امروزی (سمت راست)، تصویر جمجمه ی منسوب به « انسان سا : Hominid » موسوم به « انسان راست قامت (هومو ارکتوس): Homo Erectus » (تصویر وسط) و تصویر جمجمه ی یک انسان امروزی مبتلا به ناهنجاری « سر کوچک : Microcephaly » (سمت چپ)! به شباهت فراوان جمجمه ی منسوب به « انسان سا : Hominid » موسوم به « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus » (تصویر وسط) و تصویر جمجمه ی یک انسان امروزی مبتلا به ناهنجاری « سر کوچک : Microcephaly » توجه فرمایید!!!(98)

 

 


ناهنجاری « سر کوچک (میکرو سفالی) : Microcephaly » در چند فرد.

 

 

بدین ترتیب آن چه که تکامل شناسان به عنوان فسیل های بخش های انتهایی توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids »(89) دانسته اند (همچون « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus »(98))، در واقع ممکن است جمجمه ها و اسکلت های متعلق به انسان های مبتلا به « سر کوچک (میکرو سفالی) : Microcephaly »(34) باشند.

 

این سخن ما، تنها زاییده ی تخیل نیست! بلکه در سال های اخیر، تعدادی از دانشمندان علوم زیستی نیز، این گونه احتمالات را عنوان کرده و در مقابل فسیل های منتسب به « انسان ساها : Hominids »(89)، تشکیک ایجاد کرده اند!!! در ادامه به ذکر یک مثال در این زمینه می پردازیم و مقالات منتشر شده پیرامون یک فسیل جمجمه ی منتسب به یک « انسان سا : Hominid » موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » را با جزئیات بیشتر، بررسی می نماییم:

 

« د. فالک : D. Falk » و همکاران در سال 2005 میلادی، مقاله ای را با عنوان « مغز LB1؛ هومو فلورسینسیس : The Brain of LB1, Homo floresiensis » در نشریه ی معروف « Science » منتشر نموده و در طی آن، به زعم خود، به بررسی جمجمه و مدل بازسازی شده ی کامپیوتری مغز یک فسیل کشف شده که به عنوان یک « انسان سا : Hominid » موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » در نظر گرفته می شود، پرداخته و بنا بر ادعای مولفان، خصوصیات و ویژگی های آن را با مدل جمجمه ای و مغزی انسان، شامپانزه، یک انسان مبتلا به میکروسفالی و … مقایسه نمودند:(99)

 


مقاله ی « د. فالک : D. Falk » و همکاران در سال 2005 میلادی، با عنوان « مغز LB1؛ هومو فلورسینسیس : The Brain of LB1, Homo floresiensis » که در نشریه ی معروف « Science » منتشر شده و در طی آن، به زعم خود، به بررسی جمجمه و مدل بازسازی شده ی کامپیوتری مغز یک فسیل کشف شده که به عنوان یک « انسان سا : Hominid » موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » در نظر گرفته می شود، پرداخته اند.

 

 

اما در پاسخ به مقاله ی فوق، « ج. وبر : J. Weber » و همکاران، در سال 2006 مقاله ای را با عنوان « نقطه نظری بر روی مقاله ی مغز LB1؛ هومو فلورسینسیس : Comment on The Brain of LB1, Homo floresiensis » و در نشریه ی « Science » منتشر نمودند که در طی آن، ادعاهای « د. فالک : D. Falk » و همکاران را در مقاله ی قبلی، مورد سوال قرار داده اند! در این این مقاله، « ج. وبر : J. Weber » و همکاران، جمجمه و مغز بیماران مبتلا به میکروسفالی در اثر بیماری ها و علل مختلف را، با جمجمه و مغز شبیه سازی شده ی منسوب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » مقایسه نمودند و نشان دادند که شباهت بسیار زیادی بین آن ها وجود دارد!!!(100)

 


مقاله ی « ج. وبر : J. Weber » و همکاران، در سال 2006 مقاله ای با عنوان « نقطه نظری بر روی مقاله  ی مغز LB1؛ هومو فلورسینسیس : Comment on The Brain of LB1, Homo floresiensis » که در نشریه ی « Science » منتشر نموده اند و در طی آن، ادعاهای « د. فالک : D. Falk » و همکاران را در مقاله ی قبلی، مورد سوال قرار داده اند!

 

 


مقایسه ی مدل ساختاری مغز یک انسان مبتلا به « میکروسفالی » (سمت چپ)، با بازسازی سه بعدی مغز هومینید موسوم به « هومو فلورسینسیس : Homo floresiensis » (سمت راست) در زوایای مختلف؛ به شباهت های مختلف ساختاری، نسبتی و ظاهری آن ها توجه فرمایید!

 

 

اما « د. فالک : D. Falk » و همکاران، در سال 2006 مقاله ای را با عنوان « پاسخ به نقطه نظری بر روی مقاله ی مغز LB1؛ هومو فلورسینسیس : Response to Comment on The Brain of LB1, Homo floresiensis » و در نشریه ی « Science » منتشر نمودند که در طی آن، تلاش نمودند تا به نحوی، از مقاله ی قبلی خود در مقابل ایرادات وارده، دفاع نمایند!:(101)

 


مقاله ی « د. فالک : D. Falk » و همکاران، در سال 2006 با عنوان « پاسخ به نقطه نظری بر روی مقاله  ی مغز LB1؛ هومو فلورسینسیس : Response to Comment on The Brain of LB1, Homo floresiensis » که در نشریه ی « Science » منتشر نموده اند و در طی آن، تلاش نمودند تا به نحوی، از مقاله ی قبلی خود در مقابل ایرادات وارده، دفاع نمایند!

 

 

در مقاله ای که « د. فالک : D. Falk » و همکاران در پاسخ به اشکالات وارد شده از سوی « ج. وبر : J. Weber » و همکاران ارایه نمودند(101)، « د. فالک : D. Falk » و همکارانش تلاش نمودند تا با اشاره به تفاوت های جزیی مدل های مغزی نمونه ی منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » با مدل مغزی انسان میکروسفال مورد اشاره در مقاله ی « ج. وبر : J. Weber » و همکاران(100)، خوانندگان را مجاب به پذیرفتن صحت ادعای مقاله ی اول نموده و به زعم خود، به ایرادات و اشکالات ج. وبر : J. Weber » و همکاران پاسخ دهند!:

 


در مقاله ای که « د. فالک : D. Falk » و همکاران در پاسخ به اشکالات وارد شده از سوی « ج. وبر : J. Weber » و همکاران ارایه نمودند، « د. فالک : D. Falk » و همکارانش تلاش نمودند تا با اشاره به تفاوت های جزیی مدل های مغزی نمونه ی منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » با مدل مغزی انسان میکروسفال مورد اشاره در مقاله ی « ج. وبر : J. Weber » و همکاران، خوانندگان را مجاب به پذیرفتن صحت ادعای مقاله ی اول نموده و به زعم خود، به ایرادات و اشکالات ج. وبر : J. Weber » و همکاران پاسخ دهند! اما این تلاش ثمر چندانی نداشت!

 

 

اما پاسخ های « د. فالک : D. Falk » و همکاران به ابهامات و اشکالات وارده، فایده ی چندانی نداشته و ندارد! چرا که در همان مقاله ی « ج. وبر : J. Weber » و همکاران با عنوان « نقطه نظری بر روی مقاله  ی مغز LB1؛ هومو فلورسینسیس : Comment on The Brain of LB1, Homo floresiensis »، به نکات مهمی اشاره شده که پاسخ های بعدی « د. فالک : D. Falk » و همکاران را بی اثر نموده است!!!(100)

 

« ج. وبر : J. Weber » و همکاران در مقاله ی « نقطه نظری بر روی مقاله  ی مغز LB1؛ هومو فلورسینسیس : Comment on The Brain of LB1, Homo floresiensis » به این نکته اشاره نموده اند که استخوان ها و مدل مغزی 19 بیمار مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » را مورد بررسی قرار داده اند که 5 نمونه از آن ها در تصویر زیر ملاحظه می گردد:(100)

 


مقایسه ی مدل مغزی 5 بیمار امروزی مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » که در مقاله ی « ج. وبر : J. Weber » و همکاران با عنوان « نقطه نظری بر روی مقاله  ی مغز LB1؛ هومو فلورسینسیس : Comment on The Brain of LB1, Homo floresiensis » مورد اشاره قرار گرفته است؛ به تفاوت های فاحش بین مدل مغزی 5 بیمار، توجه فرمایید!!!

 

 

همان گونه که ملاحظه فرمودید، حتی در بین مبتلایان به ناهنجاری « میکروسفالی : Microcephaly »(34)، شکل و اجزای جمجمه ها، بسیار متفاوت است!!!(100) البته این تفاوت فراوان، بی دلیل نیست؛ چرا که بیماری ها و ناهنجاری های متعدد ژنتیکی، عفونی، و … وجود دارند که می توانند موجب « میکروسفالی » گردند:(102)

 


بیماری ها و علل متفاوتی می توانند موجب بروز ناهنجاری « میکروسفالی : Microcephaly » گردند.

 

 

با عنایت به این مطلب، باید گفت که تلاش « د. فالک : D. Falk » و همکاران در جهت پاسخ به اشکالات وارد شده از سوی « ج. وبر : J. Weber » و همکاران، با ذکر تنها اختلافات جزیی مدل مغزی بیمار مبتلا به « میکروسفالی » موجود در مقاله ی « ج. وبر : J. Weber » و همکاران، با مدل مغزی منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »، عملاً از نظر علمی، ارزشی ندارد؛ چرا که با توجه به متعدد بودن علل ابتلا به « میکروسفالی »، تعداد چند صد هزار نفری مبتلایان به این ناهنجاری در سراسر جهان، و تفاوت های جمجمه ای و مغزی ناشی از سن، جنس، نژاد و … در انسان ها، ممکن است بسیار ی از مبتلایان مبتلا به میکروسفالی، به صورت تمام و کمال (حتی در حد جزییات ظریف چین و شکنج های مغزی) شبیه به مدل مغزی منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » باشند!!! در واقع، وقتی که می بینیم مغز 1 بیمار از 19 بیمار مورد مطالعه توسط « ج. وبر : J. Weber » و همکاران، شباهت فراوانی با مدل مغزی منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » دارد(100) و تنها در 3 ناحیه ی بسیار جزیی و کوچک، با مدل مغزی هومینید مذکور، تفاوت دارد(100)، از کجا معلوم که از هزاران بیمار مبتلا به میکروسفالی در سراسر دنیا، چند صد نفر از آن ها، به صورت کامل و دقیق (حتی در جزییات ظریف) کاملاً شبیه مدل مغزی منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » نباشند؟!!!

 

البته « ج. وبر : J. Weber » و همکاران، در مقاله ی خود، نکته ی دیگری را نیز متذکر شده اند که باز هم پیشاپیش، دست و پا زدن و تلاش های بیهوده ی « د. فالک : D. Falk » و همکاران را در جهت دفاع از مقاله شان، ناکام می گذارد!(100)

 

« ج. وبر : J. Weber » و همکاران، در مقاله ی خود، به این نکته اشاره کرده اند که با توجه به این که تمام فضای داخل استخوان های جمجمه توسط مغز پر نمی شود، اتکا به مدل های فضا پرکن مغزی داخل جمجمه ای که « د. فالک : D. Falk » و همکاران از آن استفاده کرده اند (آن هم در حد 1 نمونه!)، از نظر علمی کار چندان صحیحی نمی باشد!!!(100)

 


« ج. وبر : J. Weber » و همکاران، در مقاله ی خود، به این نکته اشاره کرده اند که با توجه به این که تمام فضای داخل استخوان های جمجمه توسط مغز پر نمی شود، اتکا به مدل های فضا پرکن مغزی داخل جمجمه ای که « د. فالک : D. Falk » و همکاران از آن استفاده کرده اند (آن هم در حد 1 نمونه!)، از نظر علمی کار چندان صحیحی نمی باشد!!!

 

 

البته بجز « ج. وبر : J. Weber » و همکاران،  محققانی همچون « مارتین. رد : Martin, RD » و همکاران نیز در مقالات خود که بعد از مقاله ی « ج. وبر : J. Weber » و همکاران در نشریه ی Science منتشر گردید(103)، به انتقاد از مقاله ی « د. فالک : D. Falk » و همکاران پرداخته و مجدداً مسئله ی شباهت زیاد مدل جمجمه ای منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » را با جمجمه ی بیماران مبتلا به « میکروسفالی » مطرح نمودند(103) که البته باز هم « د. فالک : D. Falk » و همکاران، به این انتقادها به زعم خود پاسخ دادند(104)  و تا زمان فعلی که سال 2013 میلادی می باشد نیز، هنوز این مجموعه مقالات « پینگ پونگی!!! » بین « د. فالک : D. Falk »، همکاران و طرفدارانش از یک سو و منتقدان وی از سوی دیگر، در مجامع علمی، منتشر می گردد!(105)

 

 

اما نکته ی بسیار جالب و حیرت آور در این میان، عملکرد وبسایت های مشهور از جمله « Science Daily » در برخورد سلیقه ای و طرفداری یکجانبه از مقالاتی است که در جهت ترویج دیدگاه تکامل شناسان می پردازند(106) که البته این مسئله، حضور مافیای قدرتمند رسانه ای « داروینیسم » و « حامیان تکامل » را که در مقدمه ی این بخش از مقالات به آن اشاره کردیم، تأیید می نماید!(106) و صد البته مسئله ی فسیل جمجمه ی منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » نیز از این قاعده مستثنی نیست:(106)

 

در حالی که مقالات « پینگ پونگی! » طرفداران و مخالفان وجود یا عدم وجود ناهنجاری « میکروسفالی » در جمجمه ی منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » تا سال 2013 میلادی نیز کشیده شده است(107) و در سال 2013 میلادی نیز 1 مقاله از سوی طرفداران وجود « میکروسفالی » و 1 مقاله نیز از سوی مخالفان وجود « میکروسفالی » در این فسیل جمجمه، منتشر گردیده است(107)، وبسایت مشهور « Science Daily » در اقدام کاملاً جانبدارانه، ضمن نادیده گرفتن مقاله ی منتشر شده از سوی دانشمندانی که موافق وجود « میکروسفالی » در جمجمه ی مذکور و مخالف وجود هومینید موهومی با عنوان « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » بودند، تنها به آخرین مقاله ی منتشر شده از جانب طرفداران وجود هومینید با عنوان « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » پرداخته و با زیرکی و البته خباثت تمام، خبر از کشف گونه ای جدید از « انسان سا : Hominid » جدیدی با عنوان « هومو فلورسینسیس : Homo floresiensis » داده و در تعریف و تمجید از صحت و دقت این مقاله، اهتمام ویژه ای به خرج داده است!!!(108) متاسفانه این عمل دور از شأن یک وبسایت به ظاهر علمی، موجب توهین به مقوله ی ارزشمند « علم » شده است:(108)


در حالی که مقالات « پینگ پونگی! » طرفداران و مخالفان وجود یا عدم وجود ناهنجاری « میکروسفالی » در جمجمه ی منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » تا سال 2013 میلادی نیز کشیده شده است و در سال 2013 میلادی نیز 1 مقاله از سوی طرفداران وجود « میکروسفالی » و 1 مقاله نیز از سوی مخالفان وجود « میکروسفالی » در این فسیل جمجمه، منتشر گردیده است، وبسایت مشهور « Science Daily » در اقدام کاملاً جانبدارانه، ضمن نادیده گرفتن مقاله ی منتشر شده از سوی دانشمندانی که موافق وجود « میکروسفالی » در جمجمه ی مذکور و مخالف وجود هومینید موهومی با عنوان « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » بودند، تنها به آخرین مقاله ی منتشر شده از جانب طرفداران وجود هومینید موهومی با عنوان « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » پرداخته و با زیرکی و البته خباثت تمام، خبر از کشف گونه ای جدید از « انسان سا : Hominid » جدیدی با عنوان « هومو فلورسینسیس : Homo floresiensis » داده و در تعریف و تمجید از این صحت و دقت این مقاله، اهتمام ویژه ای به خرج داده است!!!

 

 

اما در پاسخ به مطلب جانبدارانه ی وبسایت مشهور « Science Daily » باید بگوییم که این وبسایت، خطاهای بزرگ زیر را مرتکب شده است:(108)

 

الف) در سال 2013 میلادی، 1 مقاله از سوی « وانوچی. آرسی : Vannucci RC » و همکاران منتشر گردید که در طی آن، ضمن اشاره به نظرات مختلف محققان پیرامون فسیل جمجمه ی منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » اعم از اینکه این جمجمه خود یک گونه « انسان سا : Hominid » بوده یا یک انسان امروزی مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » بوده است، نهایتاً نشان داده شد که جمجمه ی  « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » با جمجمه ی مبتلایان به ناهنجاری « میکروسفالی »، قرابت دارد!(109)

 


مقاله ی منتشر شده در سال 2013 میلادی که شواهد بیشتری از شباهت جمجمه ی « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » با جمجمه ی مبتلایان به ناهنجاری « میکروسفالی » را نشان داد.

 

 


مقاله منتشر شده در سال 2013 میلادی که شواهد بیشتری از شباهت جمجمه ی « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » با جمجمه ی مبتلایان به ناهنجاری « میکروسفالی » را نشان داد.

 

متاسفانه وبسایت مشهور « Science Daily »، به مقاله ی فوق که در سال 2013 و در کمتر از 5 ماه قبل از خبر مندرج در وبسایت منتشر شده بود، اشاره ای نکرده است(108) تا مبادا شک و شبهه در خصوص جمجمه ی منتسب به « هومو فلورسینسیس : Homo floresiensis » مجدداً بالا بگیرد!

 

 

ب) در متن مقاله ی مورد علاقه! و اشاره شده توسط وبسایت مشهور « Science Daily »(108) که با عنوان « Homo floresiensis Contextualized: A Geometric Morphometric Comparative Analysis of Fossil and Pathological Human Samples  » نوشته ی « باب. کی ال : Baab KL » و همکاران، در مجله ی « PLOS ONE » و در سال 2013 میلادی منتشر شده است، نکات جالبی به چشم می خورد که دانستن آن ها خالی از لطف نیست:(110)

 


مقاله ی مورد علاقه! و اشاره شده توسط وبسایت مشهور « Science Daily » که با عنوان « Homo floresiensis Contextualized: A Geometric Morphometric Comparative Analysis of Fossil and Pathological Human Samples  » در مجله ی « PLOS ONE » و در سال 2013 میلادی منتشر شده است.

 

A) گرچه مولفین مقاله، ذکر کرده اند که نتایج مطالعات آن ها نشان می دهد که جمجمه ی موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »، مربوط به یک « انسان سا : Hominid » جدید است، اما در متن مقاله به این نکته اشاره کرده اند که خصوصیات جمجمه های فسیل های منتسب به « انسان ساها : Hominids » منقرض شده ی ماقبل تاریخ، دارای قرابت هایی با جمجمه ی مبتلایان به ناهنجاری « میکروسفالی » می باشند!(110)

 

 

 

البته تفاوت های جزئی نیز در این میان ذکر شده که همانگونه که در چند صفحه ی قبل توضیح دادیم، با توجه به وجود دلایل متفاوت و متعدد برای ناهنجاری « میکروسفالی »(102)، وجود این تفاوت های جزئی حتی در بین خود مبتلایان به ناهنجاری « میکروسفالی » به چشم می خورد!(100)

 

 

B) نویسندگان این مقالات و مقالاتی از این دست، این نکته ی بسیار مهم و کلیدی را سهواً یا عمداً! فراموش می کنند که تفاوت های بسیار مهم و قابل اعتنایی بین ابعاد جمجمه ی انسان های سالم امروزی از جنس ها و نژادهای مختلف وجود دارد!(111) این مسئله نه تنها در ظاهر افراد مشخص است، بلکه مطالعات متعدد آکادمیک نیز در این زمینه انجام شده و تفاوت های مهمی را در ابعاد و حجم جمجمه ی افراد مختلف از جنس ها و نژاد های متفاوت، نشان داده اند!(111) به نحوی که حجم جمجمه ی یک « مرد سالم اروپایی » (کادر آبی رنگ) در حدود 234 سی سی از حجم جمجمه ی یک « زن سالم آفریقایی » (کادر سبز رنگ) بزرگ تر می باشد که عدد قابل توجهی است!(111)


ابعاد و حجم جمجمه در انسان های سالم امروزی، تفاوت های بارزی را در جنس زن و مرد و نژادهای مختلف نشان می دهد! به نحوی که حجم جمجمه ی یک « مرد سالم اروپایی » (کادر آبی رنگ) در حدود 234 سی سی از حجم جمجمه ی یک « زن سالم آفریقایی » (کادر سبز رنگ) بزرگ تر می باشد که عدد قابل توجهی است! البته این تفاوت تنها در حجم کلی جمجمه نیست و در فرم، شکل و اجزای جمجمه نیز ملاحظه می گردد!

 

 

البته این تفاوت تنها در حجم کلی جمجمه نیست و در فرم، شکل و اجزای جمجمه نیز ملاحظه می گردد!(111)

 

به هر حال بسیار جالب است که علی رغم وجود شواهد علمی دقیق و قطعی مبنی بر وجود تفاوت بین ابعاد، حجم، فرم، شکل و اجزای جمجمه ی افراد از جنس ها و نژادهای مختلف(111)، محققانی که مدعی بررسی نمونه های فسیلی جمجمه ای منتسب به « انسان ساها : Hominids » و مقایسه ی اجزای اسکلتی آن ها با انسان های سالم یا بیمار عصر کنونی هستند، ساده انگارانه، کودکانه و عمداً یا سهواً فراموش می کنند که چنین فاکتور مداخله گر مهمی را در مطالعات خود مورد توجه قرار داده و پس از آن در مورد یافته های خود، به سخن پراکنی و اظهار فضل بپردازند!!!

 

 

جالب است که مولفان مقاله ی مورد اشاره توسط وبسایت مشهور « Science Daily »، هیچ اشاره ای به وضعیت جنس یا نژاد نمونه های مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » که در مطالعه ی خود شرکت داده بودند، نداشتند!(110)

 


مولفان مقاله ی مورد اشاره توسط وبسایت مشهور « Science Daily »، هیچ اشاره ای به وضعیت جنس یا نژاد نمونه های مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » که در مطالعه ی خود شرکت داده بودند، نداشتند!

 

 

البته اگر نمونه های آن ها از لابراتوار های مورد اشاره در مقاله شان که در اروپا و آمریکا واقع شده بود(110)، اقتباس شده باشد، احتمالاً افراد مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » مورد مطالعه توسط آن ها، عمدتاً از نژادهای « سفید پوست قفقازی (Caucasian) یا لاتین (Latino) »(112) و به میزان کمتری از نژاد « سیاه پوست » یا حتی « سرخ پوست »! بوده اند که این نوع انتخاب بیماران مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی »(34) با توجه به استفاده نکردن از بیماران مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » از نژاد « شرق آسیا » و عدم اشاره به جنس و  تعداد افراد تحت مطالعه ی « سفید پوست » و احتمالاً « سیاه پوست » و نیز « سرخ پوست »،  باز هم دچار اشکالات و ایرادات بسیاری است!

 

محققین نویسنده ی مقاله ی مذکور اگر می خواستند به نحو کاملاً علمی مطالعه ی خود را انجام دهند، می بایست نمونه های بیماران مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » خود را که با جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » مقایسه کرده اند، با تعداد به مراتب بیشتر از 30 عدد و عمدتاً از نمونه های بیماران کشورهای « شرق آسیا » و « آسیای جنوب شرقی » که جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » از آن جا کشف شده است (جزیره ی فلورس در اندونزی)، انتخاب می کردند!(113) چرا که جدال دانشمندان بر سر این موضوع است که جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » واقعاً جمجمه ی یک موجود به اصطلاح « انسان سا : Hominid » است، یا یک انسان مدرن اهل جزایر « فلورس اندونزی » مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » است!!! حال این که با توجه به تفاوت های بین نژادی ابعاد و حجم جمجمه(111)، ارتباط این مسئله با بیماران اروپایی و آمریکایی مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی »(34) چیست و چرا این بیماران به جای بیماران مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی »(34) منطقه ی « شرق آسیا » و « جنوب شرقی آسیا » انتخاب شده اند، سوالی است که « باب. کی ال : Baab KL » و همکارانش باید در این زمینه پاسخگو باشند؟!

 


جزیره ی « فلورس » در کشور « اندونزی »؛ محلی که جمجمه ی منتسب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » کشف گردید.

 

البته اگر « باب. کی ال : Baab KL » و همکاران، حداقل از ابعاد و حجم جمجمه ی جمعیت مبتلایان به ناهنجاری « میکروسفالی » در نقاط مختلف دنیا، میانگین می گرفتند، امکان پذیرفتن مقاله ی آن ها از نظر علمی، آن هم با اکراه و اغماض وجود داشت! که البته آن ها باز هم در این زمینه کوتاهی کردند!!!

 

 

C) خوشبختانه « باب. کی ال : Baab KL » و همکاران در انتهای مقاله ی خود، به نکته ی جالبی اشاره کردند؛ نکته ی مذکور، شباهت بخش هایی از جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » با جمجمه ی مبتلایان به ناهنجاری « سر مورب (پلاژیو سفالی) : Plagiocephaly »(31) می باشد!(110)

 


یافتن شباهت بخش هایی از جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » با جمجمه ی مبتلایان به ناهنجاری « سر مورب (پلاژیو سفالی) : Plagiocephaly »(31)، این نکته را متذکر می گردد که احتمال وجود تمامی ناهنجاری ژنتیکی و غیرژنتیکی را در تمامی فسیل های مورد بررسی، می بایست در نظر داشت!

 

یافتن چنین شباهتی، این نکته را متذکر می گردد که احتمال وجود تمامی ناهنجاری ژنتیکی و غیرژنتیکی را در تمامی فسیل های مورد بررسی، می بایست در نظر داشت!

 

 

 

D) در مطالعات انجام شده بر روی بیماران مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی »، حجم جمجمه، فرم، شکل و ابعاد آن، پراکندگی و گوناگونی چشمگیری را نشان می دهد که ناشی از عوامل مختلف ایجاد آن است. در تصویر زیر، نتیجه ی یکی از مطالعات را ملاحظه می فرمایید:(100و109)

 


دو نمونه از مطالعه ی ابعاد جمجمه ی بیماران مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » و مقایسه ی آن ها با مغز جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »؛ در هر دو تصویر چپ و راست، مثلث، نماینده ی « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »، دایره های کوچک سیاه، نماینده ی مبتلایان به ناهنجاری « میکروسفالی » و دایره های کوچک سفید، نماینده ی افراد سالم و نرمال هستند. همان گونه که ملاحظه می فرمایید، پراکندگی دایره های کوچک سیاه، بسیار زیاد و چشمگیر بوده و در چهار جهت نمودار، پراکنده می باشند! این پراکندگی نشان می دهد که ابعاد، شکل و حجم جمجمه  ی مبتلایان به ناهنجاری « میکروسفالی »، دارای گوناگونی بسیاری است!

 

با توجه به گوناگونی فراوان ابعاد، شکل و حجم جمجمه ی مبتلایان به ناهنجاری « میکروسفالی »، کاملاً واضح و مبرهن است که بررسی 10، 20، 30 یا حتی 100 بیمار مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی »(34)، نمی تواند آیینه ی مناسبی از این بیماران باشد! به خصوص اگر بخواهیم تفاوت های نژادی و جنسی را نیز در این جمجمه ها در نظر بگیریم! با این وصف، ممکن است اگر تعداد نمونه ها و تنوع آن ها افزایش یابد، تعداد بسیار بیشتری از نمونه ها، دقیقاً مشابه جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » باشند! این مسئله، نکته ای است که محققان مقاله ی مذکور، به آن اشاره نکرده اند و به آن عمل ننموده اند!

 

 

 

E) یکی دیگر از نکات جالب مقاله ی « باب. کی ال : Baab KL » و همکاران، این است که نویسندگان مقاله ی فوق، ضمن بیان شباهت نسبی جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »(113) با جمجمه ی مبتلایان به « میکروسفالی »(34)، بیان کرده اند که جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »(113)، بیش از هر فسیلی، با جمجمه ی منتسب به « انسان سا : Hominid » موسوم به « انسان راست قامت : Homo Erectus »(97) شباهت دارد!(110)

 

 

 

 

البته نویسندگان مقاله، تصور کرده اند که با این سخن، روش جالبی برای تحکیم ادعایشان پیدا کرده اند؛ اما دقیقاً برخلاف نظر آن ها، باید گفت که اصولاً شباهت جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »(113) با جمجمه ی منتسب به « انسان سا : Hominid » موسوم به « انسان راست قامت : Homo Erectus »(97)، بیش از آن که به سود تکامل شناسان باشد، به ضرر آن ها است! چرا که همان گونه که اشاره کردیم، خود فسیل « انسان راست قامت : Homo Erectus »(97) نیز متهم به انتساب به بیماران مبتلا به ناهنجاری های مختلف و از جمله « میکروسفالی » است!(98)

 


تصویر جمجمه ی یک انسان سالم امروزی (سمت راست)، تصویر جمجمه ی منسوب به « انسان سا : Hominid » موسوم به « انسان راست قامت (هومو ارکتوس): Homo Erectus » (تصویر وسط) و تصویر جمجمه ی یک انسان امروزی مبتلا به ناهنجاری « سر کوچک : Microcephaly » (سمت چپ)! به شباهت فراوان جمجمه ی منسوب به « انسان سا : Hominid » موسوم به « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus » (تصویر وسط) و تصویر جمجمه ی یک انسان امروزی مبتلا به ناهنجاری « سر کوچک : Microcephaly » توجه فرمایید!!!(98)

 

بنابراین بیان شباهت جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »(113) با جمجمه ی منتسب به « انسان سا : Hominid » موسوم به « انسان راست قامت : Homo Erectus »(97)، نه تنها به ادعاهای تکامل شناسان اعتبار نمی بخشد، بلکه با توجه به شباهت جمجمه ی « انسان راست قامت : Homo Erectus »(97) به مغز مبتلایان به « میکروسفالی »(34)، مسئله بغرنج تر هم می شود! این مسئله نیز خود یکی از اشکالات مقاله ی نامبرده است.

 

 

F) جدای از مباحث علمی، نکته ی جالبی که در مقاله ی مجله ی « PLOS ONE » محبوب تکامل شناسان! به چشم می خورد، حضور « Katerina Harvati » به عنوان یکی از نویسندگان اصلی است(110) که مقالات ایشان، همواره با اعتراضات به متد و روش به کار رفته و مشکلاتی از این دست همراه بوده است!(114)

 


« Katerina Harvati » به عنوان یکی از نویسندگان اصلی است که مقالات ایشان، همواره با اعتراضات به متد و روش به کار رفته و مشکلاتی از این دست همراه بوده است!

 

در هر حال باید منتظر بود تا مشخص گردد که آیا نسبت به مقاله ی مجله ی « PLOS ONE » نیز چنین اعتراضاتی مجدداً انجام خواهد شد یا خیر!

 

بدین ترتیب، همان گونه که ملاحظه فرمودید، مقاله ی « باب. کی ال : Baab KL » و همکاران در مورد جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »(113)، دارای ابهامات، ایرادات و اشکالات کلیدی است!(110) همچنین مقالات متضاد و مخالف این مقاله نیز تا سال 2013 میلادی موجود می باشند و هنوز هم در مجامع آکادمیک و محققان مستقل، ایرادات جدی نسبت به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » و انتساب آن به یک « گونه » ی غیر انسان وجود دارد(107) و بسیاری از محققان، اعتقاد به ابتلای صاحب جمجمه ی مذکور به ناهنجاری « میکروسفالی » دارند(107)؛ اما بسیار جالب است که بدانیم، وبسایت های پر مخاطب و مشهور که بعضاً نام وبسایت « علمی » را یدک می کشند و نیز رسانه های جمعی، با سر و صدای زیاد، خبر از کشف یک « گونه » ی جدید شبه انسان داده اند!!!(106) اما نکته ی جالب تر این که در حالی که تاریخ انتشار مقاله ی اصلی « باب. کی ال : Baab KL » و همکاران در وبسایت مجله ی « PLOS ONE »، روز 10 جولای 2013 بوده است(110)، وبسایت های خبری مشهور همچون « Science Daily » و « Science News »، به ترتیب در تاریخ 10 جولای 2013 (روز اول انتشار مقاله  ی اصلی!!!) و 15 جولای 2013، با آب و تاب فراوان و در حالی که هنوز به اصطلاح، جوهر نویسندگان مقاله ی اصلی خشک نشده و هنوز واکنش منتقدان احتمالی به این مقاله و امثالهم ارزیابی نشده بود، به انتشار خبر پرداختند و خبر از کشف یک گونه ی جدید « انسان سا : Hominid » دادند!(106)


در حالی که تاریخ انتشار مقاله ی اصلی « باب. کی ال : Baab KL » و همکاران پیرامون جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » در وبسایت مجله ی « PLOS ONE »، روز 10 جولای 2013 بوده است، وبسایت های خبری مشهور همچون « Science Daily » و « Science News »، به ترتیب در تاریخ 10 جولای 2013 (روز اول انتشار مقاله  ی اصلی!!!) و 15 جولای 2013، با آب و تاب فراوان و در حالی که هنوز به اصطلاح، جوهر نویسندگان مقاله ی اصلی خشک نشده و هنوز واکنش منتقدان احتمالی به این مقاله و امثالهم ارزیابی نشده بود، به انتشار خبر پرداختند و خبر از کشف یک گونه ی جدید « انسان سا : Hominid » دادند!

 

این نکته موقعی جالب می شود که بدانیم وبسایت مشهور « Science Daily »، در موردی مشابه که چند سال قبل اتفاق افتاده بود (سال 2006 میلادی)(117)، فقط موقعی خبر شک دانشمندان به شباهت جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » به جمجمه ی بیماران مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » را مطرح نموده بود که 1 سال از اولین مقاله ی انتقادی نسبت به این جریان گذشته بود (سال 2005 میلادی)(100) و مقاله ی انتقادی دوم نیز ارایه گردیده بود (در سال 2006 میلادی)!(103) که با توجه به افزایش تعداد مقالات انتقادی، این وبسایت مجبور گردید تا در سال (2006 میلادی)(117) و با یکسال تاخیر نسبت به اولین مقاله ی انتقادی و همزمان با دومین مقاله ی انتقادی، به انتشار خبر در این رابطه بپردازد!(117) متاسفانه چنین تبعیضی در مورد عمده ی مقالات حاوی مطالب زیر سوال برنده ی پروپاگاندای تکامل به چشم می خورد! حال آن که مطالب همگام با پروپاگاندای تکامل بلافاصله تحت پوشش قرار می گیرند! حتی اگر مجلات منتشر کننده ی آن ها از درجه ی علمی پایین تری برخوردار باشند!

 

این تحرکات وبسایت های به ظاهر علمی، خبر از عملکرد « پروپاگاندا مانند » چنین وبسایت هایی در جهت انتشار افکار موافق « فرضیه ی تکامل » می دهد!(106) به نحوی که این رسانه ها، هنگامی که کوچکترین خبری  موافق  خواسته های  خود می بینند،  به صورت عموم منتشر  می نمایند،  اما به  مطالب  انتقادی  توجهی نمی کنند.

 

البته جالب است که بدانیم، در حالی که تاکنون (سال 2013 میلادی) در مجامع علمی بین محققان پیرامون جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » و انتساب آن به عنوان یک « انسان سا : Hominid » یا ابتلای آن به ناهنجاری « میکروسفالی » اختلاف نظر وجود دارد(107)، اما متاسفانه تکامل شناسان تصویر این جمجمه را حتی در مجلات و وبسایت های به اصطلاح علمی خود به عنوان یک « انسان سا : Hominid » مجزا مطرح کرده اند!:

 


شباهت جمجمه و مغز بیماران مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » با مدل جمجمه ای منتسب به هومینید موسوم به « هومو فلورسینسیس : Homo floresiensis »، یک مسئله ی مسلم و غیر قابل انکار است و این نکته، ابهامات، تردیدها و اشکالات جدی در زمینه اعتماد به فسیل های منتسب به « انسان ساها : Hominids » ایجاد می نماید که تعدادی از محققان نیز به این مسئله اشاره کرده اند!!! اما متأسفانه، مافیای علمی طرفدار فرضیه ی « تکامل »، از انتشار عام و اطلاع رسانی بیشتر در این زمینه خودداری نموده و با کمال وقاحت، سیاست سکوت در پیش گرفته و کماکان بر ادعاهای قبلی خود پافشاری می کند!!! تصاویر فوق، هنوز هم فسیل منسوب به هومینید موسوم به « هومو فلورسینسیس : Homo floresiensis » را در مقالات و تصاویر منتشر شده از سوی تکامل شناسان نشان می دهد!!!

 

 

به هر حال جای تأسف دارد که در جامعه ی علمی نیز چنین حرکات خبیثانه ای انجام می شود!

 

مثال ذکر شده در مورد ابهامات و ایرادات پیرامون فسیل منسوب به هومینید موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »، این نکته را خاطر نشان می کند که بسیاری از فسیل های منتسب به سایر « انسان ساها : Hominids »، ممکن است از اساس، نه متعلق به گونه ای جداگانه، بلکه متعلق به انسان های ماقبل تاریخ از گونه ی خود ما باشند که مبتلا به ناهنجاری های اسکلتی و یا سایر بیماری های ژنتیکی یا اکتسابی بوده اند. بدین ترتیب این مسئله نیز به عنوان سدی محکم در مقابل ادعاهای تکامل شناسان پیرامون توالی های فسیلی منتسب به « انسان ساها : Hominids » عمل می نماید.

 

خوشبختانه، این دیدگاه صرفاً دیدگاه شخصی مولف نیست؛ بلکه با توجه به ساختار اسکلتی و جمجمه ای « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »، اخیراً دانشمندان متعددی در مناطق مختلف جهان، نظرات مختلفی پیرامون « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » و احتمال بسیار زیاد این که جمجمه ی مذکور نه یک جمجمه ی متعلق به موجودی از گونه ی دیگر، بلکه متعلق به یک انسان مبتلا به بیماری هایی همچون « میکروسفالی » و … بوده است، مطرح کرده اند!!!(107)

ادامه دارد …

 

 

خادم الامام (عج) – وعده صادق

 

 

 

بخش بعدی: ادامه ی توالی فسیلی « انسان ساها : Hominids » (نئاندرتال ها) …

 

 

 

منابع و مآخذ

80 –
http://www.answers.com/topic/the-emperor-s-new-clothes-2
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/The_Emperor%27s_New_Clothes

81 –
http://www.answers.com/topic/human-evolution
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Human_evolution

82 –
http://www.lutheranscience.org/2004-HumanEvolution1.html
    و
http://www.nhm.ac.uk/about-us/news/2007/august/news_12209.html
    و
http://www.nhm.ac.uk/business-centre/publishing/books/evolution/
    و
http://www.answers.com/topic/human-evolution
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Human_evolution

83 –
http://www.theosophy-nw.org/theosnw/evol/ev-ibel2.htm
    و
http://www.starsandseas.com/SAS%20Evolution/SAS%20natselection/Hominid_Evol.htm
    و
http://www.scientific-art.com/portfolio%20palaeontology%20pages/homtree.htm
    و
http://www.answers.com/topic/human-evolution
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Human_evolution

84 –
http://www.answers.com/topic/australopithecus-bahrelghazali
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Australopithecus_bahrelghazali
    و
http://www.columbia.edu/itc/anthropology/v1007/2002projects/web/australopithecus/austro.html

85 –
http://www.answers.com/topic/kenyanthropus-platyops
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Kenyanthropus
    و
http://humanorigins.si.edu/evidence/human-fossils/fossils/knm-wt-40000

86 –
Berger LR et al. 2010. Australopithecus sediba: A new species of Homo-like Australopith from South Africa. Science 328:195-204;
    و
http://www.answers.com/topic/australopithecus-sediba
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Australopithecus_sediba

87 –
http://www.answers.com/topic/neandertal
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Neanderthal

88 –
http://www.answers.com/topic/cro-magnon
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Cro-Magnon

89 –
http://www.answers.com/topic/hominid
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Hominidae

90 –
http://www.answers.com/topic/australopithecus-africanus-2
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Australopithecus_africanus

91 –
http://www.answers.com/topic/homo-habilis
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_habilis

92 –
http://johnhawks.net/explainer/bipedality/pelvis-australopithecus/

93 –
Darwinism Refuted (E-Book), Harun Yahya, Goodword Books Publishing, 2002, (Page 159)
    و
http://www.dreamstime.com/royalty-free-stock-images-african-man-image10918519

94 –
http://www.answers.com/topic/australopithecus
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Australopithecus

95 –
http://www.answers.com/topic/ardipithecus
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Ardipithecus

96 –
Darwinism Refuted (E-Book), Harun Yahya, Goodword Books Publishing, 2002, (Page 153)

97 –
http://www.answers.com/topic/homo-erectus
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_Erectus

98 –
http://cognition.clas.uconn.edu/~jboster/courses/anth1006_f13/lectures/primate_evolution/index.htm
    و
http://www.sciencedaily.com/releases/2006/05/060519100438.htm
    و
http://news.nationalgeographic.com/news/2006/05/hobbit-1_2.html

99 –
Falk, D. et al., “The Brain of LB1, Homo floresiensis.” Science 308, 242-45 (2005).

100 –
J. Weber, A. Czarnetzki, C. M. Pusch, Comment on “The Brain of LB1, Homo floresiensis.” Science 310, 236 (2005).

101 –
Falk D. Hildebolt CF, Smith K, Morwood MJ, Sutikna T, Jatmiko, Saptomo WE, Brunsden B, Prior F. Response to Comment on “The Brain of LB1, Homo floresiensis.”  Science 310:235, 2005.

102 –
http://en.wikipedia.org/wiki/Microcephaly
    و
http://www.answers.com/topic/microcephaly
    و
http://www.mayoclinic.com/health/microcephaly/DS01169

103 –
Martin, RD, MacLarnon, AM, Phillips, JL, Dussubieux, L P,  Williams, R, Dobyns WB. Comment on “The brain of LB1, Homo floresiensis” Science 312, 999 (2006).

104 –
Falk, D.; Hildebolt, C.; Smith, K.; Morwood, M.J.; Sutikna, T.; Jatmiko; Saptomo W.E.; Brunsden, & Prior, F. Response to comment on “The brain of LB1, Homo floresiensis” by Martin et al. Science Online, Science 312:999, 2006.

105 –
http://erl.wustl.edu/research/imseg/hobbit.html

106 –
 http://www.sciencedaily.com/releases/2013/07/130710182420.htm
    و
http://www.sci-news.com/othersciences/anthropology/science-homo-floresiensis-01226.html

107 –
Vannucci RC, Barron TF, Holloway RL. Craniometric ratios of microcephaly and LB1, Homo floresiensis, using MRI and endocasts. Proc Natl Acad Sci U S A. 2011 Aug 23; 108(34):14043-8.
    و
Baab, K.L., McNulty, K.P. and Harvati, K., Homo floresiensis contextualized: a geometric morphometric comparative analysis of fossil and pathological human samples, PLoS ONE, 8(7): e69119 (p. 9), 2013, doi:10.1371/journal.pone.0069119.
    و
http://erl.wustl.edu/research/imseg/hobbit.html

108 –
http://www.sciencedaily.com/releases/2013/07/130710182420.htm

109 –
Vannucci RC, Barron TF, Holloway RL. Craniometric ratios of microcephaly and LB1, Homo floresiensis, using MRI and endocasts. Proc Natl Acad Sci U S A. 2011 Aug 23; 108(34):14043-8.

110 –
Baab, K.L., McNulty, K.P. and Harvati, K., Homo floresiensis contextualized: a geometric morphometric comparative analysis of fossil and pathological human samples, PLoS ONE, 8(7): e69119 (p. 9), 2013, doi:10.1371/journal.pone.0069119.

111 –
Rushton, J. P. (1994). Sex and race differences in cranial capacity from International Labour  Office data. Intelligence, 19, 281-294.
    و
Rushton, J. P. (1990). Race, brain size and intelligence: A rejoinder to Cain and Vanderwolf. Personality and Individual Differences, 11, 785-794.
    و
Rushton, J. P. (1991a). Mongoloid-Caucasoid differences in brain size from military samples. Intelligence, 15, 351-359.
    و
Rushton, J. P. (1993). Corrections to a paper on race and sex differences in brain size and intelligence. Personality and Individual Differences, 15, 229-231.
    و
Rushton, J. P. (1992). Cranial capacity related to sex, rank, and race in a stratified random sample of 6325 US military personnel. Intelligence, 16, 401-413.
    و
Rushton, J. P., & Ankney, C. D. (1996). Brain size and cognitive ability: Correlations with age, sex, social class, and race. Psychonomic Bulletin and Review, 3, 21-36.
    و
Rushton, J. P. and  Ankney, C. D. (2000). “Size Matters: A Review and New Analyses of Racial Differences in Cranial Capacity and Intelligence That Refute Kamin and Omari”. Personality and Individual Differences 29: 591-620.
    و
Beals, K., C. Smith, and S. Dodd (1984) Brain size, cranial morphology, climate and time machines. CA 25:301-330.

112 –
http://www.answers.com/topic/caucasian-race-1
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Caucasian_race
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Caucasian_race
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Latino_%28demonym%29

113 –
http://www.sci-news.com/othersciences/anthropology/science-homo-floresiensis-01226.html
    و
http://www.answers.com/topic/homo-floresiensis
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Homo_floresiensis

114 –
Ahern JCM, Hawks JD, and Lee S-H. 2005. Neanderthal taxonomy reconsidered . . . again: a response to Harvati et al (2004). Journal of Human Evolution. 48: 647-652.

115 –
http://cognition.clas.uconn.edu/~jboster/courses/anth1006_f13/lectures/primate_evolution/index.htm
    و
http://www.sciencedaily.com/releases/2013/07/130710182420.htm
    و
http://www.sci-news.com/othersciences/anthropology/science-homo-floresiensis-01226.html

116 –
http://www.answers.com/topic/neandertal
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Neanderthals

117 –
http://www.sciencedaily.com/releases/2006/05/060519100438.htm

Loading

10 COMMENTS

  1. سلام و تشکر از انتشار قسمت بعدی بسیار استفاده کردیم ، خسته نباشید…فقط انتشار این قسمت نسبت به سری های قبلی خیلی طول کشید و اگر قسمت های بعدی زودتر انتشار پیدا کنند بهتر است … با تشکر.

  2. متاسفانه کاملن چرت و پرت بود. زمان سنجی فسیل ها بر اساس هر ایزوتوپ دارای یک استاندارد بوده و هست. مثلن خطای استاندارد برای ایزوتوپ های هلیوم در بیشترین حالت + یا منفی 2 درصد است. هیچوقت از این هم بیشتر نبوده . حالا شما به عمر یک فسیل 140 میلیون ساله 2 درصد خطا اضافه یا کم کنید میشه 137 میلیون سال که هیچ فرقی نمیکنه. همینطور این خطای استاندارد برای همه نمونه ها محاسبه میشه و باز هم برای هم یکسانه

  3. در مورد میکروسفالی، این بیماری ژنتیکیه و کسی که دارای این بیماری باشه داری نسخه های متععدی از ژن های ایجاد کننده این بیماریه. به عنوان مثال در مقالات متععدی به این ژن ها اشاره شده. https://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=22&cad=rja&uact=8&ved=0CCMQFjABOBQ&url=http%3A%2F%2Facces.ens-lyon.fr%2Fevolution%2Flogiciels%2Fanagene%2Fcomplements-2011-2012%2FEvans-Reconstructing%2520the%2520evolutionary%2520history%2520of%2520microcephalin%2C%2520a%2520gene%2520controlling%2520human%2520brain%2520size.pdf&ei=-MIMVPqHHdTZaqiWgsAH&usg=AFQjCNHRF0-0HeiaxO8YYVj-IJ5u2Lb1uw&sig2=-Xr6g1T1e5k2MJraoBY8cg

    بیا در مقالات دیگری که در نت فراوان هستند. اگر این فسیل متعلق به یک بیمار میکروسفالی بود حتما باید شواهد ژنتیکی اون در فسیل وجود میداشت در حالی که خود دکتر مارتین فکر کنم نویسنده خود مقالات منتقد LB1 هم گفته که شواهد برای ادعای شباهت نمونه فسیل و یک بیماری میکروسفالی اصلن کافی نیست.

  4. نکته دیگه اینکه همین که این جر و بحث های علمی رو نشون دادید کاملن واضحه که چقدر دقیق و انتقاد پذیره. در علم هرگز هیچ چیز مقدس نیست و به همین دلیل حتی خود تکامل گرا ها هم تا 100 در 100 صحت چیزی پذیرفته نشه هرگز اون رو قبول نمی کنن. چون اینها دانشمند هستند و نه مردم عادی. اما شما چی؟ فقط با شبه علم و دروغ پردازی دارین به دانشمندا فوش میدین به خاطر مقدساتتون که آدم رو خدا آفرید و بعد از دنده چپش (خخخخخخ) زن رو آفرید بعد بچه هاشون با هم جفت گیری کردند تا نسل بشر گسترش پیدا کنه (عجیب نیست!!! که خواهر و برادرا با هم جفت گیری میکردند تا انسان گسترش پیدا کنه در حالی که خویش آمیزی در چند نسل منجر به غلبه بیماری های مغلوب ژنتیکی و در نتیجه انقراض نسل بشر میشه؟). پس با نشون دادن این مجادلات علمی صحت و دقت و سخت گیری بسیار زیاد دانمشندا رو تائید کردید به جای اینکه بخواهید اون رو به چالش بکشید. علم با چالش و انتقاد رشد میکنه و اقسانه های خیالی مذهبی با دروغ پردازی و کشتن منتقدین .

    ———————–

    با سلام

    بسیتر خوشحالم که شما طرفداران بی چون و چرای تکامل، حتی از بررسی یک به یک موارد ابهام مطرح شده، شانه خالی می کنید و با عبارات مغشوش و در هم و برهم و ذکر یک سری عبارات کلی، از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنید. علمی صحبت کنید تا علمی پاسخ بشنوید.

  5. باز در مورد ناهنجاری میکروسفالی

    دکتر J. Weber » و همکاران که نقدی به مقله اقای دکتر falk و همکاران نوشته بودند، پس از اینکه جواب های دقیق و علمی و آقای دکتر فالک رو در مقاله دومشان با عنوان (Response to Comment on The Brain of LB1, Homo floresiensi) مشاهده کردند، دیگه هرگز نتونستن جوابی ارائه بدن و ترجیح دادن عرصه رو با نرمش قهرمانانه ترک کنن 🙂 اگر جوابی به جواب های آقای دکتر فالک داشتن حتما میتونستن با جوابی بدن.ولی بعد از گذشت سالها با فهمیدن این نکته که انتقادات اون ها برای شباهت نمونه LB1 و یک بیماری میکروسفالی نادرست بوده، دیگه هرگز نه جوابی داند و نه مقاله دیگه ای در این زمینه منتشر کردند. هنوز هم که هنوزه، دنیا منتظره ایشون اگر جوابی داره بیاد توی دنیا علم بیان کنه ولی خوب ایشون دیگه نخواهد آمد عزیز.البته خود دکتر Weber هم یک تکامل گرای قهاره 🙄

    ————————–

    با سلام

    یا شما متوجه مطالب نشدید و یا خودتان را به تجاهل زدید! آخرین مقاله ی وبر، به نکاتی اشاره کرده بود که حتی مقاله ی بعدی فالک هم پاسخی برایش نداشت. مسئله ی غیرقابل اعتماد بودن Endocast ها مسئله ای بود که بی جواب ماند! چرا که تمام فضای داخل جمجمه را مغز تشکیل نمی دهد، بلکه سخت شامه، نرم شامه و عنکبوتیه، هر کدام بخشی از جمجمه را تشکیل می دهند، ولی فالک بدون توجه به این مسئله، تمام فضای جمجمه را فضای مغز در نظر گرفت!!!

    البته نیاز به این توضیحات نبود! چون بعد از مقالات فالک و وبر، به مقالات دیگر و تفاوت های ناشی از نژاد، جنس، بیماری های مختلف مسبب میکروسفالی و … اشاره شد که ادعاهای شما را باطل می کند.

    ضمن این که در مورد وبر، نکته ی عجیبی را پیدا نکرده اید. در مقدمه و بخش پایانی این سلسله مقالات، خود بنده نیز اشاره کردم که عمدا اکثر مقالات مورد استناد توسط بنده نیز از مقالات خود تکامل شناسان استفاده شده است تا با استناد به تناقض های خود آنان، مطالب بیان گردد تا طرفدران بی چون و چرای تکامل بهانه نیاورند که مستندات از مقالات خلقت گرایان انتخاب شده است!

  6. دروغ دیگر شما:
    شما گفتید: جالب است که مولفان مقاله ی مورد اشاره توسط وبسایت مشهور « Science Daily »، هیچ اشاره ای به وضعیت جنس یا نژاد نمونه های مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » که در مطالعه ی خود شرکت داده بودند، نداشتند!(110)

    برادر چرا در روز روشن دروغ میگویید؟ در این مقله به صورت کامل به نژاد و نحوه نمونه برداری اشاره شده است. من متن خود مقله رو با رفرنس صحیح و نه با رفرنس دروغ (مثل آن چیزی که شما گذاشتید ) رو اینجا میزارم.

    Our non-pathological modern human comparative data included geographically widespread samples of recent populations from Africa (Afalou, Taforalt, Teita, Khoe-San), the Middle East (Lachish), Europe (Greifenberg)…………..
    این متن خود مقاله است که نمونه های انسانی در این بیماری رو از محل جمع آوری و نژادهای مختلف به خوبی نشون میده. تو روز روشن و دروغ برادر

    ————————

    با سلام

    باز هم بی مبالاتی، بی دقتی و البته تهمت از جانب شما!

    شما یا خود فرق بین « نمونه = مبتلا = مورد = Case » و « شاهد = کنترل » را نمی دانید، یا خودتان را عمدا به تجاهل یا فراموشی زده اید. ما به هیچ عنوان دروغ نگفته ایم.

    ما گفته ایم که:

    « مولفان مقاله ی مورد اشاره توسط وبسایت مشهور « Science Daily »، هیچ اشاره ای به وضعیت جنس یا نژاد نمونه های مبتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » که در مطالعه ی خود شرکت داده بودند، نداشتند! »

    یعنی ما گفتیم که نژادو جنس بیماران مبتلا به بیماری میکروسفالی در مطالعه ی مذکور، مورد بحث قرار نگرفته است. اصل مقاله نیز در مورد بیماران « مورد = مبتلا = Case » ها چنین گفته است:

    Data were also acquired from 30 crania identified as microcephalic modern humans in catalog records at ten institutions in the United States and Europe, including CT scan data provided by D. Falk and K. Smith

    که تک تک case ها به صورت نژادی و جنسی تفکیک نشده است!

    آن قسمتی که شما آورده اید، بخشی است که گروه « شاهد = مقایسه = Control » مطالعه را بررسی کرده است!:

    Our non-pathological modern human comparative data included geographically widespread samples of recent populations from Africa (Afalou, Taforalt, Teita, Khoe-San), the Middle East (Lachish), Europe (Greifenberg), Asia (Chinese, Mongolian, Andamanese), Australia (aboriginal Australian) and North America (Grand Gulch, Point Hope Inuit) (n = 194), as well as the late Pleistocene modern H. sapiens specimens Skhul 5 and Cro Magnon I (Table 1). Both the Khoe-San and Andaman Islanders are small-bodied populations

    والله دیگر نمی دانم چه بگویم! اشتباه! بی دقتی! ندانستن تفاوت بین مورد و شاهد در مطالعات! دروغ؟!

    نمی دانم شما کدام را مرتکب شده اید! ولی قدر مسلم این که شما جای مورد و شاهد را اشتباهی گرفته اید!

  7. با عرض سلام
    من تا چند وقت پیش تصورات غلطی درباره زمان سنجی رادیومتریک داشتم که با مطالعه این مقاله از اشتباه خودم آگاه شدم
    هم به خاطر این مقاله کامل تشکر میکنم و هم به خاطر پاسخ های عالمانه و با صبر و حلم شما به اشکالات دوستانی مثل “سیمین”
    به نظر بنده کرسی های آزاد اندیشی که امام خامنه ای مدام به اهمین آنها اشاره میکنند در وبسایت شما ایجاد شده اند
    و من الله توفیق

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!