پاسخ به شبهاتی درباره سبط النبی الاکبر امام حسن مجتبی(ع)

0
emam-hasan.jpg

امام حسن مجتبی(ع) هم اکنون چهره‌ای محبوب نزد قاطبه مسلمانان ـ شیعه و سنی ـ است؛ به شکلی که حتی مسلمانان اندونزی یا صوفیه آفریقا، مدح ایشان را می‌خوانند. از سوی دیگر آن مصائب را در حیات ایشان داریم. آیا این محبوبیت در صدر اسلام هم وجود داشت؟

 

 

 

 

 

«آیت الله شیخ محمدهادی یوسفی غروی» در سال ۱۳۲۷ هجرى شمسى در نجف اشرف متولد شد و در سال ۱۳۴۱ شروع به تحصیل علوم حوزوی نمود. وی نزد پدرش آیت الله حاج میرزا محمود یوسفی غروى (ره) و حضرات آیات امام خمینى، خوئى، سید محمدصادق حسینى روحانى و سید کاظم حسینى حائرى تحصیل کرد.

وی در زمینه‌های ادبیات، منطق، فقه، اصول، تاریخ، تفسیر و علوم قرآن و حدیث به تحقیق، تألیف و تدریس در حوزه و دانشگاه پرداخته است. کتاب ارزشمند موسوعهًْ التاریخ الاسلامی که در چندین جلد منتشر شده است، ارزشمند‌ترین اثر این استاد فرهیخته به شمار می‌رود.

ایشان همچنین با نهادهای علمی و فرهنگی گوناگونی همکاری داشته و دارد؛ از جمله: عضو شورای کتاب مجمع جهانی اهل بیت(ع)، عضو شورای علمی گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، عضو کمیته حوزوی فقه، مبانی حقوق، ادبیات عرب و علوم قرآن و حدیث وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری، عضو شورای علمی دانشنامه فرهنگ فاطمی، عضو انجمن تاریخ پژوهان کشور، عضو شورای برنامه‌ریزی رشتۀ تخصصی تاریخ اسلام حوزه علمیه قم و عضو مجمع الفکر الاسلامی.

تدریس و اشراف بر پایان نامه‌ها به عنوان استاد مشاور و راهنما در مدرسه عالی دارالشفاء، مدرسه عالی فقه و معارف، مدرسه عالی امام خمینی(ره)، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى(ره) و جامعة العلوم الاسلامیهًْ از ۱۳۷۰ تاکنون نیز یکی دیگر از اشتغالات علمی و پژوهشی استاد یوسفی غروی است.

به مناسبت برگزاری کنگره سبط النبی الاکبر امام حسن مجتبی(ع) گفتگویی با این استاد تاریخ‌شناس درباره شبهاتی که حول سیره آن امام همام وجود دارد انجام دادیم که اینک در شب میلاد امام حسن مجتبی(ع) به خوانندگان ابنا تقدیم می شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به کوشش: احمد محبوبی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابـــنا: امام حسن مجتبی(ع) هم اکنون چهره‌ای محبوب نزد قاطبه مسلمانان ـ شیعه و سنی ـ است؛ به شکلی که حتی مسلمانان اندونزی یا صوفیه آفریقا، مدح ایشان را می‌خوانند. از سوی دیگر آن مصائب را در حیات ایشان داریم. آیا این محبوبیت در صدر اسلام هم وجود داشت؟

ــ بسم الله الرحمن الرحیم. امام حسن مجتبی(ع) ویژگی‌های مهمی داشتند؛ از جمله اینکه نوه نبی مکرم (ص) و پسر امیرالمؤمنین علی (ع) و فاطمه زهرا(ع) بودند. دیگر اینکه احادیث نبوی متعددی درباره شخصیت ایشان صادر شده بود. لذا مسلمانان به دو جهت اظهار اشتیاق به این نواده پیامبر(ع) می‌کردند؛ یکی به جهت اینکه یادگار پیغمبر(ص) بودند و یادگار دیگری به جز این نوه‌ها نمانده بود. چون از پیامبر(ص) فرزند پسری باقی نمانده است و فرزند دختر هم در حدی که بتواند فراغی از شخصیت اجتماعی پیغمبر را پر کند نبوده و لذا حسنین منحصراً نوادگان و یادگار پیامبر بودند؛ و در جهت دیگر‌‌ همان تأکیدات پیامبر(ص) درباره آن‌ها و فضائلی که حضرت در ضمن سخنرانی در باره آن‌ها فرموده بودند. به این احادیث غالباً از دیدگاه فضائل و مناقب نگریسته می‌شود، گرچه احیاناً دلالت حتی عقیدتی ـ کلامی دارد؛ مثلاً «الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنهًْ» و «إن حسن و حسین سیدا شباب أهل الجنهًْ»؛ که هر دو جور نقل شده است مخصوصاً در جوامع و مجامع حدیثی اهل سنت غالباً و در متون قدیمی بدون الف و لام نقل شده است. مثلاً در کتاب تاریخ دمشق «ابن عساکر» غالباً بدون الف و لام است. البته در متن‌های تاریخی دیگر مثل تاریخ طبری و تاریخ کامل ابن اثیر هم همینطور است.

بهرحال در حدیث آمده است «ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنهًْ» قوی‌تر و مهم‌تر از دلالت فضیلتی، دلالت عقیدتی و کلامی آن است. مگر ممکن است کسی سرور و سید سالار جوانان اهل بهشت باشد و برحق نباشد؟ این در واقع به جنبه فضیلتی و شرافتی در دنیا دلالت دارد. حتی مخصوصاً این نکته دقیق که وقتی که گفته می‌شود سرور جوانان اهل بهشت، یعنی نه اینکه تا قبل از مرگ برحق باشد؛ بلکه تا آخرین لحظات زندگی‌اش بر حق بوده است و چون تا آخرین لحظات زندگی‌اش برحق است لذا از طرف پروردگار سید و سالار جوانان بهشت خواهد بود. خواستم به این جنبه عقیدتی ـ کلامی حدیث تذکر داده باشم که غالباً مورد غفلت واقع می‌شود.

نمونه این جنبه شخصیتی اجتماعی حضرت امام حسن(ع) و نمونه خیلی واضع و روشن آشکار آن، قضیه استمداد امیرالمؤمنین(ع) از اهل عراق به خصوص کوفه است.

ابـــنا: جریان این استمداد چه بود؟

ــ بعد از ماجرای قتل خلیفه سوم، «معاویه» طلحه، زبیر و عایشه را به رویارویی با امیرالمؤمنین(ع) برمی‌انگیخت و آن‌ها را علیه امیرالمؤمنین علی(ع) می‌شوراند و به آن‌ها وعده‌هایی می‌داد. در نتیجه این اقدامات، بالاخره طلحه و زبیر از مکه به مدینه رفتند و در مکه با عایشه همسر پیغمبر(ص) ملاقات کردند و اغراض و مقاصدشان یکسو شد و به طرف بصره حرکت و جنگ معروف به جمل را برپا کردند. امیرالمؤمنین(ع) در مدینه بود و مدینه از نیروهای کارآمد کارزار خالی شده بود؛ زیرا در عصر فتوحات، افرادی که قابلیت فرماندهی و راهنمایی نظامی و سیاسی و علمی داشتند به عنوان صحابه پیغمبر از مدینه پراکنده شده بودند؛ برخی به عنوان امامت جماعت، برخی به عنوان معلم قرآن، برخی به عنوان سرکرده نظامی، برخی به عنوان امیر سیاسی به مناطق مختلف رفته بودند، خلاصه اکثریت آنان پراکنده شده بودند. نیروهای کارزار همین عددی است که در تاریخ مانده است که کمتر از ۷۰۰ نفر جنگجوی شمشیر به دست ـ که عمده آن‌ها از اصحاب و انصار پیغمبر(ص) بودند ـ در رکاب امیرالمؤمنین(ع) از مدینه به سوی بخش جنوبی عراق یعنی بصره روانه شدند. اما امیرالمؤمنین(ع) با این عدد کم نمی‌توانست با آن اعداد زیادی که اصحاب جمل توانسته بودند جمع کنند مقابله کند. مخصوصاً «عبدالله بن عامر» خاله‌زاده خلیفه مقتول، بیت المال بصره را به مکه رساند و در اختیار طلحه، زبیر و عایشه گذاشت و سرمایه تجهیز این لشکر‌‌ همان بیت المال بصره شد.

خوب حالا امیر المؤمنین(ع) که محتاج به یاور است چه کند؟ کجا برود؟ و البته یکی از یاوریابی‌های که حضرت در میان راه انجام داد استمداد از قبیله «بنی طی» یعنی قبیله حاتم طائی بود. حاتم طائی که قبل از اسلام در حال شرک مرده بود پسر او «عدی بن حاتم طائی» که زعیم قبیله بود وقتی لشکریان اسلام به قبیله‌اش در عهد پیغمبر اکرم(ص) رسیدند به حسب ظاهر، به نظرش آمد که توان مقاومت ندارد و لذا به شام فرار کرد. خواهر او «سفّانه» دختر حاتم طائی اسیر شد و او را به مدینه بردند پیغمبر(ص) او را به عنوان دختر حاتم طائی اکرام و احترام کرد. حتی در نقل است که پیغمبر ردای خود را درآورد که دختر حاتم طائی روی خاک زمین ننشیند. همین اخلاق کریمه پیغمبر(ص) موجب جلب او به اسلام شد و چون مسلمان شد پیغمبر(ص) او را آزاد کرد. وقتی او به قبیله‌اش برگشت برادرش عدی بن حائم هم از شام به قبیله برگشت و وقتی خواهر این اخلاق پیامبر(ص) را برای برادر نقل کرد موجب گرایش او به اسلام شد. عدی بن حاتم روانه مدینه شد که به دست خود پیغمبر(ص) مسلمان شود. این بار عدی هم از طرف پیغمبر(ص) اکرام شد، و عدی بن حاتم هم مسلمان شد. عدی در ماجرای جمل وفاداری خودش را به خاندان پیغمبر(ص) نشان داد و وقتی که خبر به او رسید که امیر المؤمنین(ص) در حال روانه شدن به طرف بصره است با آنهایی که توان انتقال از قبیله‌اش را داشتند در رکاب امیرالمؤمنین(ع) حاضر شد.

اما حضرت باز نمی‌توانست در مقابل آن اعداد و ارقام زیادی که جمع کرده بودند هم از خود بصره و هم از تمام کسانی که از مکه تا بصره توانسته بودند با اموالی که در اختیار داشته بودند به سوی خودشان جذب کنند، مقابله کند. بالاخره امیرالمؤمنین (ص) ناچار شد از مردم کوفه استمداد کند. شاهد ما اینجا بود که هم «مالک اش‌تر» و هم «عمار یاسر» و هم «عبدالله بن عباس» فرستادگان امیرالمؤمنین (ع) به کوفه بودند؛ اما آن اثری که فرستادن امام حسن مجتبی (ع) ایجاد کرد برای هیچ کدام از آن سه شخصیت نقل نشده است.

ابـــنا: اهل کوفه چه کسانی بودند؟

ــ اهل کوفه یمنی‌ها و بیشتر حمدانیان یمنی بودند که اتفاقاً به دست امیرالمؤمنین(ع) مسلمان شده بودند یعنی در یمن هم نظیر‌‌ همان وضعیت کوفه که سخنان آن سه شخصیت اثری نکرد رخ داد. قبل از امیرالمؤمنین(ع)، خالد بن ولید و معاذبن جبل به یمن رفته بودند اما هیچ کدام از آن‌ها آن تأثیر جذب به اسلام یا جاذبه به اسلام که امیرالمؤمنین(ع) ایجاد کرد را تبعاً ایجاد نکرده بودند. امیرالمؤمنین(ع) در ظرف یک نیم روز توانست کل قبیله حمدان بزرگ‌ترین قبایل یمن را به اسلام جذب کند و این اولین فتح بزرگ اسلامی غیر نظامی یا فتح غیر نظامی در یمن بود. این‌ها از‌‌ همان روز سنگ اولیه بنای محبت و مودت اهل بیت (ع) و به خصوص شخص امیرالمؤمنین علی(ع) را به صورت پیشینه و سابقه داشتند. وقتی خبر به اهل کوفه رسید که امام حسن مجتبی (ع) رو به آن‌ها آورده است، یعنی یادگار بزرگ‏‌تر پیغمبر اکرم(ص)، امام حسن(ع) به سوی آن‌ها آمده است، استقبال عجیبی از ایشان کردند. وصف دقیقی که «ابن ابی الحدید» از این واقعه تاریخی کرده است انصافاً دیدنی، شنیدنی و تصورکردنی است که چگونه تقریباً تمام اهل کوفه روانه دروازه کوفه به طرف بصره شدند تا هم از امام حسن مجتبی(ع) استقبال کنند و هم برای اولین بار به لقای این یادگار پیغمبر(ع) مشرف شوند.

پس امام حسن(ع) محبوبیت اجتماعی بالایی داشت. اگر کسی دنبال این سؤال بود که چرا امیرالمؤمنین(ع) آخرش امام حسن مجتبی را فرستاده است؟ الان جوابش را دریافت کرد که معلوم می‌شود پیش بینی امیرالمؤمنین(ع) پیش بینی بسیار متین و به جایی بوده است.

امام حسن مجتبی(ع) با یک سخنرانی در مسجد جامع کوفه در مقابل سخنرانی متضاد «ابوموسی اشعری»، همه مردم را به نفع حضرت علی(ع) برای جنگ جمل بسیج کرد. حالا شاهد مقصود مطلب اینجاست: کوفه‌ای که حتی ۱۰ نفر از آن بر اثر استمداد شخصیت‌هایی از قبیل عبدالله بن عباس، مالک اش‌تر و عمار یاسر حرکت نکردند ـ با اینکه بعضی از این شخصیت‌ها مثل عمار یاسر سابقه حکومت بر کوفه را داشت ـ خطبه امام حسن(ع) ده هزار نفر را حرکت داد. این یکی از نمونه‌های عینی شاخص و بارز از مکانت اجتماعی امام مجتبی(ع) در میان مسلمانان ـ نه خصوص اهالی کوفه ـ است.

ابـــنا: با وجود این محبوبیت، شبهاتی در میان عوام الناس درباره ایشان وجود دارد؛ مثلا می‌گویند امام حسن ۳۰۰ زن داشته است؟! لطفا در این مورد توضیحی بفرمایید.

ــ تعدد زوجات امام حسن مجتبی یک شبهه مشهور قدیمی است و به مقدار کافی مطرح شده و پاسخ داده شده است. در فراخوان مقاله همین «کنگره سبط النبی الاکبر امام حسن مجتبی (ع)» که از طرف مجمع جهانی اهل بیت (ع) برگزار شد، یکی از عناوین مقالات همین موضوع شبهات بود و یکی از شبهات یا سرآمد این شبهه‌ها، تعدد زوجات بود. مقالات متعددی هم به دو زبان عربی و فارسی در این زمینه تألیف و فرستاده شد و مورد ارزیابی قرار گرفت و خیلی از آن‌ها پذیرفته شده است و در منشورات کنگره منتشر خواهد شد.

مرحوم شهید محراب «آیت الله سید اسدالله مدنی تبریزی» در شب‌های ماه مبارک رمضان در نجف اشرف و در مسجد شیخ انصاری منبر علمائی می‌رفت. ایشان اینطور طرح ریخته بود که منبرش در هر دو شب، مخصوص یکی از معصومین باشد. ایشان در‌‌ همان منبر‌ها این تذکر را دادند که اولین کسی که این رقم ۳۰۰ را ذکر کرده است شخصی به نام «ابن عربی» ـ نه آن محی الدین ابن عربی مشهور ـ در کتاب النصوص است. آن شخص حدود نیمه قرن چهارم هجری در بغداد می‌زیسته و حالت عارفانه و صوفیانه‌ای داشت و شاید هم به همین جهت ازدواج نکرد. وی به عنوان سخنران پیش از خطبه جامع منصور در مسجد مرکزی بغداد صحبت می‌کرده است و این مطلب بی‌پایه را وی در آنجا مطرح کرده است. در حالی که هر گزارش که جنبه نقل خبری دارد یکی از این دو راه اعتبار را دارد؛ راه اعتبار اول سند آن است که سخنگو بگوید من این مطلب را از کی و او از کی شنیده است تا به منبع اولیه برسد و این را اصطلاحاً طریق سندی می‌گویند؛ و راه دوم این است که لااقل مصدر را معین کنند و بگویند من سندی ندارم که از شخصی شنیده و من از کسی، تا برسد به اصل صدور روایت، بلکه منبع آن برای من مشخص است که این خبر را من از فلان منبع نقل می‌کنم. اگر یک گزارشی هیچ کدام از این دوتا را نداشت نه سند و نه مصدر، در اینصورت اعتبار ندارد و نقل این آقای ابن عربی بغدادی از این قبیل است.

پاسخ دیگر اینکه خب اگر امام حسن(ع) ۳۰۰ زن داشت پس آثار این ۳۰۰ زن کجاست؟ به تعبیر دیگر روی این حساب بیشترین ائمه(ع) که از نظر تعداد زنان و همسران بشناسیم باید امام حسن مجتبی(ع) باشد. این تهمت نسبت به هیچ کدام از ائمه(ع) دیگر نیامده، حتی نصف و ربع این عدد هم نیامده است. بنابراین اولاد او علی القاعده باید بیشترین اولاد امامی در میان کل امامان باشند. در صورتی که آنچه معروف و مشهور است بیشترین کسی که از نظر نسل سادات اولاد داشته است سادات موسوی هستند که اولاد حضرت امام موسی بن جعفر(ع) هستند. هرجا می‌رسیم امام‌زاده موسوی است از فرزندان حضرت موسی بن جعفر(ع) است. حداکثر ۳۰ تا ۴۰ فرزند برای امام موسی بن جعفر(ع) نقل شده که نصف آن‌ها مذکر و نصف آن‌ها مؤنث بودند.

ابـــنا: پس تعداد واقعی همسران و فرزندان امام مجتبی(ع) چقدر بود؟

ــ مورخان برای اولاد امام حسن مجتبی(ع) بدون هیچ اختلاف از ۱۵ نفر تجاوز نکرده‌اند. در ذکر نام زنان حضرت نیز احدی از ۵ نفر تجاوز نکرده است. اگر ۳۰۰ تا زن باشد چرا ۵ تن از آن‌ها شناخته هستند؟ و بقیه هیچ نامی ندارد؟ آیا بقیه «ام ولد» یعنی کنیز بودند؟ کلفت بودند؟ چه بوده‌اند؟ این قضیه این ابهام بزرگ و این علامت استفهام بزرگ را دارد.

ابـــنا: چه انگیزه‌ای برای جعل و نشر اینگونه مطالب دروغ وجود داشت؟

ــ در حدود نیمه‌های قرن چهارم هجری یعنی در اوج دولت بنی العباس آنان مبتلا به قیام‌های متعددی از علویان بودند که عمدتاً از سادات بنی الحسن بودند. لذا بنی العباس انگیزه توهین و تحقیر سادات حسنی را داشتند که متأسفانه از راه توهین به حضرت امام حسن مجتبی(ع) این را می‌خواستند تأمین کنند. به سادات حسنی می‌گفتند افتخارتان به جدتان امام حسن مجتبی(ع) است در صورتی که امام حسن مجتبی (ع) چنین و چنان بوده است. بنابراین شما هم انگیزه‌های شهوانی دارید و شما هم می‌خواهید به یک پول و امکاناتی برسید!

ابـــنا: شبهه دیگر این است که چرا حضرت امام حسن(ع) با شخصی به نام جُعده یا جَعده ازدواج می‌کند که در آینده آن حضرت را شهید می‌کند؟ مگر اصالت خانوادگی برای ازدواج شرط نیست؟ چرا امام علی (ع) از خانواده‌ای برای پسر خود عروس انتخاب می‌کند که آن خانواده دشمن پیامبر (ص) بودند؟

ــ در فارسی بیشتر جُعده شهرت پیدا کرده در صورتی که وقتی به منابع ضبطی مراجعه می‌کنید آن‌ها جَعده ضبط کردند. پدر جَعده «اشعث بن قیس کندی» بود (البته اشعث لقب بوده که غالب بر نام شده است. نام او چیز دیگری است و واژه اشعث به معنای کسی است که موهای سر انباشته نامنظمی داشته باشد؛ یعنی شبیه همین وضعیت موی یمنی‌ها). وی علاوه بر اینکه جنگجو بوده زعیم یا رئیس قبیله هم بود یا بالعکس به علاوه اینکه رئیس قبیله بود جنگجو هم بوده است. غالباً این دو صفت با هم بوده است. یعنی غالباً یعنی زعامت قبیله‌ای با زعامت جنگی اُلفت می‌خورد. این شخص اواخر حیات پیغمبر اکرم به مدینه آمد و مسلمان شد و در صدد این برآمد که جاپای شخصیتی در اسلام باز کند و لذا هرجوری بود خود را به پیغمبر اکرم(ص) منتسب کرد. این را تاریخ طبری صریحاً می‌گوید: که اشعث بن قیس خواهر ۳۰ ساله لوچی داشت و این را به عقد پیغمبر(ص) درآورد. از اینجا قسمت عمده جواب به دست می‌آید که ممکن کسی سؤال کند که سن پیغمبر(ص) در وقت وفات، از شصت گذشته بود، وقتی که رحلت کردند ۶۳ سال داشتند. بنابراین یک مرد ۶۳ ساله چه انگیزه‌ای دارد زمانی که اشعث ابن قیس خواهر خودش را بر حضرت عرضه کند حضرت بپذیرد؟ جواب این است که این نشانه اخلاق حضرت است که کسی اگر هدیه‌ای به آن حضرت عرضه می‌کرد قبول می‌کردند. حتی در جمله‌ای منسوب به حضرت(ص) آمده است که «لا یرد الاکرام الا الحمار» کسی هدیه و احترامی را رد نمی‌کند مگر درازگوش.

پس پیغمبر اکرم(ص) اینچنین اخلاقی داشتند به ویژه اگر این پیشکش، پیشکش ناموسی باشد. پیغمبر اکرم (ص) به خصوص عنایات به این جهت داشت که پیش کش و هدیه ناموسی را رد نکند، زیرا برای پیشنهاد دهنده تبعات اجتماعی نامناسب داشت. و من اصرارم از نظر تاریخی بر همین است. ابوبکر بعد از وفات حضرت خدیجه دخترش عایشه با اینکه کم سن و سال بود یعنی هفت سال داشت با اصرار به پیغمبر اکرم (ص) عرضه کرد و چون او به تعبیر خودمان این نقطه ضعف پیغمبر(ص) را به دست آورده بود به عنوان یک عربی که آشنا با اخلاق پیغمبر بود از این فرصت استفاده کرد و دخترش را به پیامبر(ص) عرضه کرد. ولی ازدواج پیغمبر(ص) با حفصه در اثر این بود که شوهر حفصه مسلمان شده بود و در جنگ در رکاب پیامبر(ص) شهید شد. از آن طرف عمر روی حساب بیت واحدی و یگانگی با ابوبکر بر ابوبکر اصرار داشت که او حفصه را بعد از شهادت شوهرش بگیرد. در حضور پیغمبر(ص) سر و صدا بلند شد. حتی سنی‌ها نقل کرده‌اند که شأن نزول آیه «لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النبی» به همین مناسبت است. وقتی ابوبکر نپذیرفت و رد کرد عمر ناراحت شد که تو با این رد خود خواسته‌ای به من توهین کنی! پیغمبر(ص) واسطه صلح این دو شد و فرمود: «انشاء الله یکی بهتر از ابوبکر او را می‌گیرد.» که این کنایه‌ای به خودشان بود.

نظیر این در کوفه برای امیرالمؤمنین(ع) پیش آمد. امام حسن مجتبی(ع) قبل از اینکه به کوفه برود در مدینه «شاه زنان» خواهر «شهربانو» نصیب او شده بود. در اثر اینکه یزگرد ساسانی از مدائن تیسفون گریخته بود و در شهرهای ایران به طرف راه خراسان رفت چون راه خراسان دور‌ترین راه از فتوحات مسلمانان عرب بود. در میان راه هم یاور طلبی می‌کرد. مسلمان‌ها با او در آنجا درگیر شدند و ظاهراً خانوادش هم با وی بود. لشکرش تار و مار شد و خودش هم به ناچار به آسیابانی پناه برد و به عقلش نرسیده بود که جواهرات پادشاهی خود را پنهان کند و مثلاً خیال می‌کرد اگر با جواهراتش باشد، ایرانیان بیشتر او را می‌پذیرند و احترام می‌گذارند. اتفاقاً همین موجب شد آن آسیابان به او بیشتر طمع کرد و دید که این همه زحمت می‌کشد با یک شب این همه جواهرات را می‌تواند مالک شود و لذا او را حالا یا سر برید یا شکم درید و دخترانش هم به دست مسلمانان اسیر شدند و به مدینه فرستاده شدند. گویا این در انتهای شش سال اول نیمه اول حکومت عثمان بود که مسلمانان هنوز سر به شورش بلند نکرده بود و اوائل نیمسال دوم که سر به شورشی مسلمانان شروع شد گویا به نظر خلیفه عثمان رسیده که شاید این دوتا خواهر را به این دوتا برادر حسنین(ع) بدهد ـ این در حد مظنه تحلیل سیاسی ـ موجب حق السکوت بشود تا این‌ها پناهگاه متمردین علیه خلیفه نشده و هم صدا و هم داستان با آنان نشوند. این در خبر معتبری در عیون اخبار الرضای شیخ صدوق آمده است. عرضم اینجاست در‌‌ همان خبر در ادامه خبر امام رضا(ع) می‌فرماید: وقتی که حضرات یعنی امیرالمؤمنین(ع) و حسنین به جنگ جمل رفتند در بصره بودند که خبر رسید در‌‌ همان روزی که اتفاقاً امیرالمؤمنین(ع) نیمه ماه جمادی الاولی که بصره را فتح کرد پیک شادی از مدینه سر رسید البته پیک شادی به یک معنا و پیک غم و اندوه هم می‌شود گفت به معنای دیگر. پیک، شادی و غم را با هم داشت که خبر داد که وضع حمل هر دو خواهر در زمان متقاربی صورت گرفت و هر دو سر نفاس از دنیا رفتند با این فرق که همسر امام حسن مجتبی(ع) قبل از زایمان و همسر امام حسین(ع) شهربانو مادر امام زین العابدین(ع) بعد از زایمان امام زین العابدین(ع) از دنیا رفت. لذا یک نکته دقیقی در زندگانی امام زین العابدین وجود دارد که مراسم اجرای سنت مولود اذان گفتن در گوش راست و اقامه گفتن در گوش چپ این‌ها نسبت به سایر ائمه نقل شده است و مخصوصاً نسبت به حسنین (ع) که جدشان پیغمبر(ص) انجام داد اما نسبت به امام زین العابدین(ع) و وجه آن این است که نه امیر المؤمنین (ع) در مدینه در وقت ولادت بوده نه پدرشان امام حسین(ع) و نه عمویشان امام حسن(ع). شخصیت نامدار نام آوری هم نبوده که ذکر شود.
بهر حال اشعث بن قیس وقتی خواهراش را به عقد پیغمبر(ص) درآورد و از مدینه به یمن برگشت خبر به او رسید که پیغمبر(ص) از دنیا رحلت کرده است. یعنی وقتی در حال تجهیز خواهرش بود که او را به مدینه بفرستد خبر رسید که پیغمبر(ص) از دنیا رحلت کرده است. عجیب اینکه وی پس از این خبر سر به شورش و تمرد از اسلام برداشت و مرتد شد! در جنگ مسلمانان با اشعث، نیروهای وی تار و مار شدند و خود او دستگیر و به مدینه برده شد. خلیفه اول برای جلب قلوب یمنی‌های کندی که یکی از قبایل بزرگ یمن بودند نه تنها حد ارتداد را بر اشعث جاری نکرد بلکه او را آزاد کرد و خواهرش را نیز به ازدواج او درآورد. به نسل اشعث در طرف زنانه اهمیت داده نشده است؛ اما پسرانش که در کوفه با حضرت مسلم و در کربلا با امام حسین(ع) جنگیدند فرزندان خواهر ابوبکر بودند.

اشعث بن قیس را خلیفه سوم به آذربایجان فرستاده بود. امیرالمؤمنین(ع) وقتی برای جنگ صفین آماده می‌شد در صدد بود قبایل یمن را به طرف خود جذب کند در برابر قبایلی که معاویه به طرف خود جذب کرده بود. لذا امیرالمؤمنین(ع) اشعث بن قیس را خواست. اما او مردد شده بود! حتی در تاریخ بصراحت وجود دارد که اشعث کنفرانسی گرفت که رأی و مشورت کند ببیند رأی اکثر قبیله‌اش با علی(ع) است یا با معاویه؟ با عراق است یا با شام؟ یک عده‌ای با سوابق محبت عامی که از امیرالمؤمنین(ع) در یمن پیدا شده بود شدیداً در مقابل اشعث ایستادند. لذا او فهمید هوا پس است و نمی‌تواند علی(ع) و معاویه را یکسان بداند یا معاویه را ترجیح بدهد؛ فلذا ناچار شد به کوفه برود. اما ته دل او نشان می‌دهد از همین قبیل است که متمایل به ارتداد باشد نه متمایل به پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع).

اشعث در کوفه مترصد جبران بود. کسی که یک خطایی کرده است و از طرف دیگر کمبود شخصیت اجتماعی دارد می‌خواهد یک جوری در جلوی چشم شخصیت اجتماعی خود را جبران کند. و جبران کردن به این بود که نسبت به پیغمبر(ص) به دنبال جا پای اجتماعی بود که خواهرش را به عقد پیغمبر(ص) درآورد در عصر خلیفه اول بالعکس خواهر خلیفه را گرفت. این دفعه در کوفه در صدد قدم سوم شخصیت یابی اجتماعی شد. این مطلب به عنوان یک منبع در کتاب تذکرهًْ الخواص سبط ابن الجوزی متوفای ۶۶۵ هجری یعنی نیمه‌های قرن ۷ هجری آمده است. او هم از کتاب ابن ابی الدنیا مؤرخ قرن اوائل قرن ۴ هجری نقل کرده که امیرالمؤمنین (ص) برای امام حسن(ع) دختر یک شیخ قبیله محترم را خواستگاری کرده بود اما انگار که این بنده خدا خیلی زیرک نبود و مقداری سست بود. بین راه که این داشت به خانه بر می‌گشت که زنان را خبر کند که امیرالمؤمنین(ع) دختر ما را برای امام حسن(ع) خواستگاری کرده است اشعث از وی احوال پرسی کرد و او هم لو داد یا افتخار کرد که مثلاً امیرالمؤمنین(ع) دختر مرا خواستگاری کرده است. اشعث بن قیس نیمه سخن‌‌ رها کرد و سریع خود را به امیرالمؤمنین (ع) رساند و زبان گله گشود که حالا ما چه عیبی پیدا کرده‌ایم که شما برای امام حسن (ع) رفتید سراغ دختر فلانی؟ این در واقع مشمول‌‌ همان قاعده قبلی شد یعنی دختر خود را به صورت هدیه ناموسی خدمت امیرالمؤمنین(ع) برای امام حسن(ع) پیشنهاد کرد. امیرالمؤمنین(ع) هم به پیروی از اخلاق پیغمبر(ص) رد نکرد تا به او توهین نشود.

ابـــنا: سؤال این است که چرا حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) به علم غیب خود عمل نکردند؟

ــ ائمه اطهار(ع) مأمور نبودند که به علم غیب خود عمل کنند؛ بلکه مأمور بودند به حسب ظاهر عمل بکنند. حتی قرآن اشاره‌ای به این معنا دارد و به صورت دستوری به پیغمبر(ص) فرمود «قل وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ». آیه به طور ضمنی می‌خواهد بفهماند اگر بنا بود به علم غیب عمل بکنم حالا قطع از اینکه محدوده علم غیبشان چه مقدار است؟ آیا آنقدر وسیع است که به تمام جزئیات آینده مطلع‌اند یا بلاخره یک محدودیتی دارد؟ قطع نظر از آن بحث، فرض می‌کنیم وسیع باشد فرض می‌کنیم شامل این موارد باشد اما آیه اشاره می‌کند که من اگر قرار بود به علم غیبم عمل کنم هرچه خیر بود به طرف خودم جذب می‌کردم و مثلاً هرچه شر بود از خودم دفع می‌کردم در جنگ اُحد ضربه ۷۰ شمشیر را نمی‌خوردم. بنابراین بنا نبوده است ائمه(ع) به علم غیب خود عمل کنند بلکه بنا بوده به حسب ظاهر عمل کنند.

گذشته از این، تمام سؤالات از این قبیل یک جواب کلی که دارد این است که: غالباً ما امثال اشعث بن قیس را با تمام بدی‌ها و معایبی که در انتهای عمرش ردیف شده و برای او فهرست بندی گردیده است در نظر می‌گیریم؛ غافل از اینکه این ارقام در آن وقت ظاهر نشده بود و ظهوری پیدا نکرده بود.

جعده از امام حسن مجتبی(ع) بچه دار نشد و امام حسن مجتبی(ع) زوجات دیگر گرفت که از آن‌ها بچه دار شد. فلذا معاویه هم به عنوان یک زیرک شخصیت‌شناس اجتماعی که سطح درصد ایمان و معرفت اشعث را می‌شناسد و به قیاس او فرزندان او تربیت شده‌های او هستند به تطمیع او پرداخت. حتی متهم است به دست داشتن در قتل امیرالمؤمنین(ع). حجر بن عدی کندی در شب ضربت خوردن امیرالمؤمنین(ع) وقتی وارد مسجد شد به عنوان دو زعیم قبیله کنده، یک طرف قبایل کنده اشعث ابن قیس است زعیم منافق، و یک طرف زعیم مؤمن آقای حجر بن عدی کندی. اینکه دشمنان و مخالفان تشیع با حجر خوب نیستند به همین جهت است. می‌روند قبر حجر را اینطوری نبش قبر می‌کنند. حجر بن عدی دید و شنید اشعث به ابن ملجم می‌گوید و تشویق می‌کند او را که صبح الان در می‌‏آید و تو را مفتضح می‌کند. یعنی تا تاریکی ادامه دارد کارت را بکن. فلذا حجر می‌گوید:‌ای شیطان تو شریک قتل علی هستی و می‌فهمد که اشاره‌اش به چیست. چون ظاهراً حجر اخبار قلبی را اخبار رویاروی امیرالمؤمنین(ع) با عبدالرحمان ابن ملجم را شنیده بود. صحیحش مُلجِم است نه مُلجَم. مُلجَم یعنی لگام بسته. لگام بسته یعنی حیوان اما هیچ عربی اسم پسرش را مُلجَم به معنی حیوان نمی‌گذارد. مُلجِم به معنی اسب سوار که لگام به حیوان می‌بندد است. چون این نکات ریزی است که غالباً خلاف معروف و مشهور است لذا تذکر می‌دهم. عرضم این است حجر بن عدی که این اخبار شنیده بود که امیر المؤمنین(ع) به ابن ملجم گفته که تو مرا می‌کشی فلذا فهمید وقتی اشعث به او می‌گوید «زود برس» اشاره‌اش به چیست.

پس این شخصیت را معاویه به مقدار کافی شناسایی کرده است. اصلاً کسی که فتنه حیله‌گری، قرآن بر سر نیزه کردن‌ها را به نتیجه رساند اشعث اگر اشعث نبود این حیله معاویه اصلاً کارگر نمی‌شد و حنای معاویه رنگ نمی‌گرفت. و به علاوه از طریق عامل خود در مدینه مروان ابن حکم که خودش هم به مقدار کافی دشمنی اهل بیت(ع) را دل دارد، داماد خلیفه سوم عثمان است و در جنگ جمل شمشیر به روی امیرالمؤمنین(ع) کشیده و امیرالمؤمنین(ع) او را به منت گذاشته و او را‌‌ رها کرده و بالاخره هیچ زمینه ایمانی و محبتی نسبت به اهل بیت(ع) و امیرالمؤمنین ندارد لذا معاویه به مروان بن حکم دستور می‌دهد و او جعده را برای این کار به مقدار کافی می‌پزد، با آن وعده‌هایی که معاویه داده بود زهر را از این طریق وارد می‌کنند و امام حسن مجتبی(ع) را شهید می‌کنند تقریباً شهادت امام حسن مجتبی(ع) به وسیله زهر جعده از طریق مروان و معاویه را احدی از مورخین انکار نکرده است و تقریباً یک امر متسالم علیه است. مگر کسانی مثل «ابن تیمیه» که خیلی متعصب باشند.

ابـــنا: با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

ابنا

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!