آمد بهار و از تو نیامد خبر هنوز

0
آمد بهار و از تو نیامد خبر هنوز
گل جلوه کرد و از تو نبینم اثر هنوز
 
خندید غنچه صبحگهان بر رخ نسیم
دور از رخ تو دیده ام از گریه تر هنوز
 
تنها چسان به روی گل و لاله بنگرم
گلچهر لاله روی من اندر سفر هنوز
 
یاران میان سبزه و گل جام می به کف
من می خورم به داغ تو خون جگر هنوز
 
هر جا حکایتی ست ز شور و جنون من
تنها تویی ز درد دلم بی خبر هنوز
 
از شرح غصّه ام جگر سنگ آب شد
این شعله در دل تو ندارد اثر هنوز
 
 
دکتر صادق فطرت

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!