نگهبانانِ قدرت؛ افسانۀ رسانه‌های آزاداندیش

0

«چیزهایِ بدِ» اخیر، مثلِ بمبارانِ اهدافِ غیرِنظامی با بمب‌های خوشه‌ای، توسطِ امریکا و انگلیس، و همین طور استفاده از بمب ناپالم و اورانیومِ ضعیف‌شده، در عراق و افغانستان، در گزارش‌ها، تصرّفِ چپاول‌گرانه خوانده نمی‌شوند بلکه، با استفاده از افسانه‌های «جنگِ خوب» و جنگِ سرد، با عنوانِ آزادسازیِ ناقص توجیه می‌شوند.

 

 

  •  

دو اپیزودِ حماسی، شیوه نگاهِ ما غربی‌ها به جهانِ خارج را شکل داده است. این دو، جنگِ جهانیِ دوم و جنگ سرد هستند. همان‌طور که نوشته شده، باز هم، از بریتانیایی‌ها خواسته می‌شود «جنگِ خوب» علیهِ هیتلر را گرامی بدارند: بنا به نقلِ قولِ ریچارد درایتون [1] از دسته تازه‌ای تاریخ‌نویسانِ پادشاهیِ بریتانیا، مثلِ نیال فرگوسن [2]، آن «حمامِ اخلاقی که گناهانِ قرن‌ها کشورگشایی، و برده‌داری و استثمار در آن شسته شد». ممکن است اشاره درایتون به بسیاری از ژورنالیست‌های «جریانِ اصلی» [3] هم بوده باشد.

درایتون نوشت: «جنگِ خوب، هزینه شصت سال جنگ‌افروزی را پرداخت می‌کند. این جنگ تبدیل شده است به یک چکِ سفیدِ اخلاقی برای قدرتِ امریکایی و انگلیسی. ما مدعی هستیم که بر مبنای درخواست‌های مستقیم و ضمنی برای جنگ علیهِ فاشیسم، حق داریم بدونِ محاکمه، بمباران، و مُثله کنیم، و به زندان بیندازیم. وقتی با دوستانِ ستمگری چون نوریگا، میلوسوویچ، یا صدام اختلاف پیدا می‌کنیم، اسمِ آن‌ها را به «هیتلر» تغییر می‌دهیم. در «جنگِ خوب» علیه آن‌ها، همه چیزهای بد قابلِ چشم‌پوشی هستند.» (Drayton، An Ethical Blank Cheque، Guardian، 10 May، 2005)

در دورۀ جنگِ سرد، نهایتِ «چیزِ بد» تهدید به استفاده از سلاح‌های هسته‌ای بود. اسنادِ محرمانه‌ای که اکنون از طبقه‌بندی خارج شده‌اند نشان می‌دهند که تبلیغاتِ سیاسیِ ما‌ و‌ آن‌های دوره جنگِ سرد، تا حدّ زیادی داستان بوده است. اسنادِ برنامه‌ریزیِ بریتانیا، از دهه 1960، «تهدیدِ شوروی» در اروپا را رد می‌کنند‌ و آن را، در بیشترِ جهان، و حتی خاورمیانه، اغراق‌آمیز و ناموجود می‌دانند. جنگِ سردِ واقعی‌ای که دولت‌های «ما» درگیرش بودند، علیه روس‌ها نبود، بلکه شاملِ آدم‌های سبزه و سیاه‌پوستی هم می‌شد که ساکنِ مناطقِ به‌شدّت فقیر بودند. این جنگ، آن قدر که جنگِ شمال و جنوب، غنی و فقیر، و بزرگ و کوچک بود، جنگِ شرق و غرب نبود.

در واقع، دشمنِ کوچک‌تر، تهدیدِ بزرگ‌تری است، چرا که پیروزیِ ضعیف ممکن است مُسری باشد. بنابراین، ضعیفان، که سرزمین‌هایشان، اغلب پُر از خزائنِ بزرگِ نفت و گاز، و موادِ معدنی معدنی بود و بازارهایی وسوسه‌برانگیز محسوب می‌شدند، اهدافِ واقعیِ مبارزانِ غربی بودند، و هنوز هم هستند. تروریسمِ دولتیِ غربی، از فلسطین تا نیکاراگوئه، و از هندوچین تا کُنگو، مورد استفاده قرار گرفت. و زمانی که در 11 سپتامبرِ 2001، ضعیف، عملاً، مقابله به مثل کرد، جنگِ افسانه‌ایِ تازه‌ای، به نامِ «جنگ با ترور»، به راه افتاد.

«چیزهایِ بدِ» اخیر، مثلِ بمبارانِ اهدافِ غیرِنظامی با بمب‌های خوشه‌ای، توسطِ امریکا و انگلیس، و همین طور استفاده از بمب ناپالم و اورانیومِ ضعیف‌شده، در عراق و افغانستان، در گزارش‌ها، تصرّفِ چپاول‌گرانه خوانده نمی‌شوند بلکه، با استفاده از افسانه‌های «جنگِ خوب» و جنگِ سرد، با عنوانِ آزادسازیِ ناقص توجیه می‌شوند. تسمه‌ نقاله اصلیِ این افسانه‌ها، گسترشِ نامنظمِ نظمِ موجودی است که اسمش می‌گذارند «رسانه‌ها».

ژورنالیست‌ها، با وجودِ آن‌که گاهی به تاکتیک‌ها و شخصیت‌های سیاسیِ متفاوتی متوسّل می‌شوند، به‌طورِ غریزی یا بر اساسِ تعلیماتی که دیده‌اند، یا هر دو، ماهیتِ واقعیِ وظایفِ خود را می‌شناسند، مخصوصاً وقتی که به نظر برسد نظمِ موجود در معرضِ تهدید قرار دارد یا قرار است درگیرِ جنگ شود. گزارش از جوامع، قرار است بر مبنایِ تهدید یا نفعشان برای «ما» ارایه شود. دشمنانِ رسمی باید شناسایی و تعقیب شوند. باید تشابه‌هایی با «جنگ خوب» و جنگ سرد پیدا شود، درحالی‌که باید با دوستانِ رسمی مثلِ دولتِ خود رفتار کرد: با محبت، بدونِ در نظر گرفتنِ شواهدِ قطعی‌ای که خلافِ آن را ثابت می‌کند.

آن‌چه تغییر کرده است، دَرْک و دانشِ عمومی است. مردم که دیگر به آن‌چه می‌خوانند و می‌بینند و می‌شنوند اعتماد ندارند، به طرزِ بی‌سابقه‌ای پرسش‌گر شده‌اند. ژورنالیست‌ها اغلب هوشِ عمومیِ انتقادی را انکار می‌کنند، و مفهومِ «عمومِ بی‌تفاوت» [4] را ترجیح می‌دهند، چراکه این مفهوم شعارِ «دادنِ آن‌چه که مردم می‌خواهند به آن‌ها» را توجیه می‌کند. با این حال، امروز، مردم جلو‌تر از رسانه‌ها هستند، و از پذیرشِ محدودیت‌هایی که دانشگاهیان، «گفتمانِ عمومی» می‌خوانند، سَر باز می‌زنند. به عنوانِ مثال، مطابقِ نظرسنجی‌ها، اکثریتِ مردمِ بریتانیا، نخست‌وزیرشان را دروغ‌گو می‌دانند: نه کسی که «مجلس را گمراه کرد» یا «حقایق را چرخانْد»، بلکه یک دروغ‌گو. که این بی‌سابقه است.

بیشترِ این بی‌پرده‌گویی در اینترنت اتفاق افتاده است، جایی که در آن رسانه‌ها دائم پاسخ‌گویِ نقشی هستند که در مسائلِ مهمِ روز، مثلِ رسواییِ تهاجم به عراق و اشغالِ آن، بازی می‌کنند. سؤال‌های ممنوعه‌ای پرسیده می‌شوند، مثلِ این‌که: آیا ژورنالیست‌ها، که به جایِ برملا کردنِ دروغ‌های بوش و بِلِر، به تقویتِ آن دروغ‌ها پرداختند، در جنایاتِ عراق شریک هستند؟ این پرسش بار‌ها در سایتِ انگلیسیِ قابلِ توجهِ «www.medialens.org» مطرح شد. پدیدآورندگان و سردبیرانِ مدیا لنز [5]، دیوید ادواردز [6] و دیوید کرامول [7]، در مدّتِ کوتاهی چنان تأثیرگذار بوده‌اند که، با عنایت به آن‌هایی که گفته می‌شود نویسندگانِ پیش‌نویسِ تاریخ هستند، ممکن است این‌ها را تغییردهندگانِ دوره تاریخ‌نگاریِ مدرن دانست. آن‌ها، قطعاً، «چکِ سفیدِ اخلاقیِ» موردِ اشاره ریچارد درایتون را پاره کرده و «حقّ بمباران و مُثله‌کردن و زندانی‌کردن، بدونِ محاکمه…» را به عنوانِ فسادِ اخلاقی، افشا نموده‌اند. اگر در خلالِ حمله به عراق و اشغالِ آن، مدیا لنز نبود، ممکن بود وخامتِ فاجعه به فراموشی، و به تاریخِ بد، سپرده شود.

آن‌ها خود را برایِ اهدافِ بی‌دردِسری چون روزنامه سانِ روپرت مُرداک، به دردسر نینداخته‌اند، بلکه بر آن رسانه‌هایی متمرکز شده‌اند که (مثل بی‌بی‌سی) به «عینیت»، «بی‌طرفی» و «تعادل»، و (مثلِ گاردین) به آزادمنشی و انصافِ خود می‌بالند. تا پیش از کتابِ ساختِ رضایتِ نوآم چامسکی و ادوارد هرمن، در بیشه دستورِ کار‌ها و منافعِ شخصیِ رسانه‌ها، چنین راهنمایِ صریح و عالمانه‌ای نداشته‌ایم. در واقع، آن‌ها کارِ ژورنالیست‌های راستین را انجام داده‌اند: مطلب را روشن کرده‌اند.

به این دلیل، نگهبانانِ قدرت [8]، در هر دانشکده رسانه‌ای، باید از موادّ درسیِ اجباری باشد. تا آن‌جا که می‌توانم به خاطر بیاورم، این، مهم‌ترین کتاب پیرامونِ ژورنالیسم است. در این کتاب، بهترین «هشدارهای» [9] مدیا لنز، گردِ هم آمده و در بافتِ تاریخی، نقشی به آن‌ها داده شده است. آن‌ها منبعِ زخمِ زبان نیستند. بر عکس، زبان و لحنی که با آن درباره ژورنالیست‌ها سخن می‌گویند، احترام آمیز است و در تحلیل‌هایِ غالباً ویرانگرِ خود، یکسره مؤدّب هستند. آن‌ها درباره سردبیران، تولیدکنندگانِ امورِ جاری، و مدیرانِ رسانه‌ها بحث می‌کنند و مبنایِ استدلالِ آن‌ها، حقایق، پژوهش‌ها، و هدفی اخلاقی است که، پس از مدّتی، متوجه خواهید شد منحصر به خودِ آن‌ها است.

اکنون که این مطالب را می‌نویسم، آن‌ها با بی‌بی‌سی بر سرِ گزارشِ حمله امریکایی‌ها به شهرِ فلّوجه عراق، درگیر هستند. آن‌ها پرسیده‌اند که علّتِ سکوت در برابرِ حمله وحشیانه به فلّوجه در نوامبر سالِ 2004 چه بوده است؟ این شهرِ تحتِ محاصره، همان‌ جایی بود که شش ماه قبل‌، امریکایی‌ها، به کشتنِ «حداقل» 600 نفر در آن، اعتراف کردند. در اینترنت، روزنامه‌نگارانِ مستقلی چون داهر جمالِ [10] امریکاییِ لبنانی‌تبارِ شجاع، الگویی از جنایاتِ امریکایی‌ها را، مثلِ حمله به بیمارستان‌ها، و دستگیرکردن و تیراندازی به سمتِ کارکنان و بیماران، و جلوگیری از انتقالِ امنِ تجهیزاتِ پزشکی و خونِ اضطراری، گزارش کرده‌اند. پزشکان، از حمله تفنگدارانِ امریکایی به خانه‌ها و کشتنِ سالخوردگان و کودکان و افرادی که پرچمِ سفید در دست داشته‌اند، داستان‌های دلخراشی حکایت کرده‌اند. بی‌بی‌سی، هیچ‌یک از این‌ها را گزارش نکرد.

مدیا لنز از بی‌بی‌سی پرسید چرا؛ و چرا خبرنگارانِ بی‌بی‌سی استفاده امریکایی‌ها از بمبِ ناپالم را گزارش نکردند در حالی‌که سرهنگ جیمز آلس [11]، فرمانده دسته یازدهم هواییِ تفنگدارانِ دریایی، این مطلب را تأیید کرده بود. او گفت: «ما هر دو پُلی را که راه‌های دسترسی بودند با ناپالم بمباران کردیم، متأسفانه، مردم هم آن‌جا بودند،… این‌جور مُردن هیچ خوب نیست» (Alles، cited Buncombe، US Admits it Used Napalm Bombs in Iraq، Independent on Sunday، 10 August، 2003). این مطلب هم، به همراهِ گزارش‌هایی در موردِ استفاده از بمب‌های خوشه‌ای، بمبِ آتش‌زا، گازِ سمّی، و سایرِ جنایاتِ آشکار در رصدِ جهانیِ بی‌بی‌سی [12] دریافت شد، امّا، حتی در حدّ ادعا هم، گزارش نشد.

هلن بودن [13]، مدیر اخبارِ بی‌بی‌سی، برای مدیا لنز فاش کرد که، پُل وود، گزارش‌گرِ «همراهی» [14] که آن بنگاه به عراق فرستاده بود «به این سبب هیچ‌کدام از این چیز‌ها را گزارش نکرد که هیچ‌کدام از این چیز‌ها را ندید.» او همچنین نوشت که یک «محققِ ارشد» در دیده‌بانِ حقوقِ بشر، «پرسش‌هایی مطرح کرد، امّا هیچ مدرکی برای اثباتِ این ادعا‌ها نداشت.» مدیا لنز، در این باره از دیده‌بانِ حقوقِ بشر پرس‌وجو کرد و آن‌ها پاسخ دادند که این سازمانِ حقوقِ بشری از ادعایِ دروغینِ بی‌بی‌سی «بهت‌زده» شده بود. مانند بسیاری از «هشدار‌ها» ی دیگرِ مدیا لنز، مکاتبات همچنان ادامه‌دار و روشنگر هستند، و نشان می‌دهند که چرا ژورنالیسم تلویزیونی، به عنوانِ منبعِ اصلیِ اطلاعاتِ مردم، بسیاری از چیز‌ها را از بینندگانش دریغ می‌کند.

در واقع، مدیا لنز بابِ بحثی را گشود که پیش‌تر هم به شکلی پنهان وجود داشت و قوانین و تابوهای «باشگاهِ» رسانه‌ها را حفظ می‌کرد. از دیدِ من، در خورِ ستایش‌ترین دستاوردِ آن‌ها شکستنِ موضعِ دفاعیِ بسیاری از روزنامه‌نگاران و تشویقِ آن‌ها به کاربَستِ انگاره‌هایی بوده است که نشان می‌دهند باید در مواجهه با دستورِ کارهایِ پنهان و حتی نهفته، با سانسور از طریقِ حذف، و با این پرسش که در واقع چرا آن‌ها ژورنالیست شده‌اند، چگونه برخورد کنند. بدیهی است که به عنوانِ یک ژورنالیست، به این دو دیوید [نویسندگانِ کتاب]، درود می‌فرستم. اکنون بیش از گذشته نیازمندِ تعقیبِ خستگی‌ناپذیر و دقیقِ حقیقت از سویِ آن‌ها هستیم.

اطلاعات کتاب‌شناختی:
نگهبانان قدرت؛ افسانه رسانه‌های آزاد اندیش، دیوید ادواردز و دیوید کرامول، پلاتو پرس، 2006
Guardians of Power; the Myth of the Liberal Media, David Edwards and David Cromwell, Pluto Press, London 2006
پی‌نوشت‌ها:
[1] Richard Drayton
[2] Niall Fergusson
[3] mainstream
[4] apathetic public
[5] Media Lens
[6] David Edwards
[7] David Cromwell
[8] Guardians of Power
[9] alerts
[10] Dahr Jamail
[11] James Alles
[12] BBC Worldwide Monitoring
[13] Helen Boaden
[14] embedded

دیوید ادواردز و دیوید کرامول

منبع: ترجمان علوم انسانی

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!