دنیا بازیچه دست یهود – بخش 4

0

اين را هم مى‏دانيم كه بانيان و وارثان اصلى بيت‏المقدّس پايتخت فلسطين عربها بودند، چنانچه در تمام تواريخ تصريح شده كه حدود سه هزار سال پيش از ميلاد (يابسى) فرعى از قبائل كنعانى‏هاى عرب هستند، شهر بيت‏المقدّس را بنا كرده و آن را (يبوس) نام نهادند، كنعانى‏ها آن را (اورسالم) يعنى شهر (سالم و آرامش) ناميدند و اين اسم از (ملك صادق) پادشاه كنعانىها كه خود بشر دوست بوده او را (ملك السلام) يعنى پادشاه آرامش مى‏گفتند، گرفته شده ولى …

 

 

 

بخش قبلی

 

مقدمه مترجم

استدلالهاى جنگلى

چرا يهود بايد در فلسطين زندگى كنند؟

هركس اين سؤال را به سليقه و منطق خود جواب مى‏دهد.

يهود مى‏گويند: ما ساكنان اصلى اين سرزمين هستيم و اين حقّ طبيعى ماست كه به وطن اصلى خود باز گرديم.

ولى قبل از هرچيز از آنها بايد سؤال كرد: اگر چنين است پس چرا اين معنى را هيچ يك از آباء و اجداد شما درك نكردند؟ چرا اين استدلال بچّه‏گانه و پوچ پس از قيام اسرائيل بر سر زبانها افتاد و حتّى پيش از صدور نامه سازمان ملل متحد، از آن خبرى نبود؟ چرا هنگامى كه كنفرانس صهيونيستها در سال1903 تشكيل شد، اكثر قبائل يهودى عقيده داشتند كه (اوگاندا) را بايد ميهن خود قرار دهند؟ چرا فيلسوف مشهور يهودى آقاى (ليوپنسكر) در سال1850 گفته است كه يهود بايد به يك شهر عقب مانده هجرت كنند و در آنجا دولتى تشكيل دهند(1)؟

تازه اگر يهود از سال1290 قبل از ميلاد تا سال586 قبل از ميلاد يعنى فقط704 سال در آنجا سكونت داشتند آن هم در زمانى كه دولت، مفهوم و معنى نداشت امّا بيش از دو هزار سال هم از آنجا مطرود بودند و اگر هر شخص عربى كه از آواره شدن او چهار سال گذشته باشد (چنانچه قانون اسرائيل مى‏گويد): (بهيچ وجه حقّ ندارد كه به وطن خود باز گردد)! پس چگونه ممكن است كسى كه بيش از دو هزار سال از آنجا بيرون بوده، حقّ دارد كه با سرنيزه آنجا را به تصرف خود در آورد، ساكنان و صاحبان اصلى آنجا را آواره كند؟

اين را هم مى‏دانيم كه بانيان و وارثان اصلى بيت‏المقدّس پايتخت فلسطين عربها بودند، چنانچه در تمام تواريخ تصريح شده كه حدود سه هزار سال پيش از ميلاد (يابسى) فرعى از قبائل كنعانى‏هاى عرب هستند، شهر بيت‏المقدّس را بنا كرده و آن را (يبوس) نام نهادند، كنعانى‏ها آن را (اورسالم) يعنى شهر (سالم و آرامش) ناميدند و اين اسم از (ملك صادق) پادشاه كنعانىها كه خود بشر دوست بوده او را (ملك السلام) يعنى پادشاه آرامش مى‏گفتند، گرفته شده ولى يهود با زبان خاص خود كه (سين) را (شين) بيان مى‏كنند، آن را (اورشليم) نام نهادند، رومانيها آن را (هيروسليما) گفتند، چنانچه اسم اروپاى آن (چيرو سالم) از آن گرفته شده است.

و در سال 139 (هدريان) امپراطور روم آن را (ايلياكابيتولينا) نام نهاد و تا زمان عثمانيها به اين اسم مشهور بود. ولى عثمانيها آنرا (قدس شريف) ناميدند(2).

و همچنين مى‏دانيم چند قبيله پراكنده و بيابانى (عبرى) در صحراهاى فلسطين آن هم براى مدّت بسيار كمى سكونت داشتند و اين را اضافه مى‏كنم كه قبائل بسيار بزرگى هم از (كلدانيها، آشوريها، كنعانيها، آراميها، حثيها و ايرانيان) نيز در آنجا ساكن بودند، آيا اين حقّ طبيعى فقط براى قبيله عبرى بوده و ديگر قبائل و نژادها از اين حقّ طبيعى محروم مى‏باشند؟

اگراين طور است پس قانون جنگل براى آنها مهم است كه هركه قدرت بيشتر دارد او حاكم مى‏باشد.

چرا يهود بايد در فلسطين زندگى كنند؟

نژاد و قبائل غير يهود معتقدند كه دنيا از عقائد و افكار شيطانى و غير انسانى يهود بايستى راحت شود. و حتّى هيتلر كه عقيده داشت:

يهودى در هركجا كه باشد سرانجام آن سرزمين را مبدّل به جهنّم خواهد كرد(3)، سعى مى‏كرد تا ميهن ناسيوناليسم يهودى برقرار شود(4). و حتّى جورنج و آزولا موزلى كه به عداوت يهود مشهور بودند در اين مسئله با هيتلر هم عقيده مى‏باشند.

ولى اين جواب هم دست كمى از جواب قبلى ندارد، زيرا پس از قيام اسرائيل مشكل يهود با صورتى وحشتناك‏تر خودنمائى مى‏كند و دنيا از آنها اگر ناراحت‏تر نشده‏اند، راحتى هم براى آنها ايجاد نشده.

اصولاً اين انتشار يهود سياست آنها است و به قول آنها: اين يك نعمتى است كه خداوند به آنها ارزانى داشته تا بتوانند از همه انسانهاى آدم‏نما سوارى بگيرند(5)!

تازه اسرائيل با زمينهاى كنونى كه گرفته است فقط گنجايش 60٪ يهود دنيا را دارد، مگر آن كه بگويند بايد شرق اوسط را تخليه كرد تا همه يهود بتواند در آن زندگى كنند.

ولى كدام عقل چنين حكمى را قضاوت مى‏كند؟

 

تجاوز اخير اسرائيل

اين ديگر احتياجى به برهان و دليل ندارد كه اسرائيل بقاء خود را بر تجاوز به حقوق ديگران بنا نهاده است و آنقدر پرونده تجاوزات او زياد است كه دولتهاى مجاور تقريبا به آن عادت كرده‏اند.

براى توضيح، خوب است يكى از آن پرونده‏ها را بخوانيم:

تجاوزات اسرائيل بر مرزهاى سوريه در ماه ژانويه209 مرتبه، در ماه فوريه210 مرتبه، در ماه مارس310 مرتبه، در ماه آوريل325 مرتبه، در ماه مى 328 مرتبه، در ماه ژوان 394 مرتبه، در ماه ژوليه 284 مرتبه و بالاخره در ماه آگوست228 مرتبه، يعنى اسرائيل از اوّل ژانويه تا آخر آگوست سال1961 جمعا (2188) مرتبه به خاك سوريه تجاوز نموده است.

و اگر تجاوزات بر مرزهاى اردن در همان سال را كه بالغ بر (400) نوبت است به آن اضافه كنيم در يك سال جمعا (2588) تجاوز را مى‏توان نام برد. يعنى در هر ماه اسرائيل بيش از215 مرتبه تجاوز كرده است(6).

چرا يهود روح تجاوز دارند؟

جواب آن را آقاى (فريدلندر) دكتر اسرائيلى چنين مى‏دهد: (يهوديسم) عنصريست كه اتباع آن هميشه حس مى‏كنند چون شاخه‏هاى درخت از آن كنده شده‏اند و از بقيه عناصر منفصل و متمايز هستند(7).

اين حس دردناك كه هميشه نيش آن به قلبهاى يهود فرو رفته است، يك عقده حقارتى نسبت به تمام بشر در آنها ايجاد نموده كه شايد از بين رفتنى نباشد، زيرا اين حس را يهود با شير مادر به اولاد و فرزندان خود تزريق ميكنند، تا بدين وسيله، آنان را بر كار و كوشش وادارند.

البته اين حس مخصوص آب و خاك اسرائيل نيست، بلكه در هر كجا كه يهودى هست، اين عقده بزرگ را هم با خود دارد، ولى چون اسرائيلى‏ها مى‏توانند به وسيله تجاوزات پى در پى آن را آرامش و تسكين دهند و آنهائى كه در غير اسرائيل زندگى مى‏كنند از اين فيض محرومند.

اين تجاوزات را هميشه از يهود اسرائيل مى‏بينيم و حتّى يهوديهاى به اصطلاح بى‏دين هم اين روح را ازدين خود به ارث برده‏اند و به گفته خود آنها: يهوديسم قوميّت يهود است و حتّى اگر يهودى از دين خود خارج شود، باز رابطه ناسيوناليسم او را به روح يهوديسم ارتباط مى‏دهد (8).

لويس. دى. برانديس قاضى دادگاه عالى آمريكا مى‏گويد: بايد اعتراف كرد كه ما يك قوميّتى را تشكيل مى‏دهيم كه يهودى در هركجا كه هست به آن وابستگى دارد(9).

آقاى (ليون سيمون) يهودى مى‏نويسد: يهوديسم نسبت به يهود ناسيوناليسم آنهاست و آن كسانى كه معتقدند يهوديان مثل كاتوليك پروتستان يك طايفه دينى را تشكيل مى‏دهند سخت در اشتباه هستند(10).

نظرى به تجاوز اخير اسرائيل

شايد وقايع و چگونگى جنگ اخير مسلمانان و اسرائيل هنوز بر خيلى‏ها مخفى باشد و يا آنكه حقايق را وارونه شنيده باشند، براى توضيح اين مطلب و بيان عوامل و اسباب شكست مسلمانان چند صفحه‏اى را با اشكهاى دردناك خود و با قلبى مملو از درد و سوز دستهائى لرزان و چهره خجلت زده بيان مى‏كنيم تا شايد كمى از مسئوليّت‏هاى بزرگ خويش را در اين زمينه كاسته باشيم.

در نيمه ماه مى‏سال1967م، مردم يكباره متوجه شدند كه دولت مصر افراد زيادى از نيروهاى خود را از كانال سوئز عبور داده و در صحراى سينا متمركز كرده است.

بلافاصله مصر از سازمان ملل درخواست كرد كه نيروهاى خود را از مرزهاى (مصر، اسرائيل) خارج سازد و اعلام كرد: از اين به بعد كشتى‏هاى اسرائيل اجازه نخواهند داشت كه از خليج عقبه عبور كنند، ولى كشتيهاى ساير كشورها در موقع عبور، بازرسى خواهند شد.

جمال عبدالناصر در سخنرانى كه در تاريخ 23/7/1967 ايراد كرد علّت را چنين شرح داد: دولت شوروى به ما خبر داد كه اسرائيل قصد دارد با يك حمله خونين سوريه را تحت تصرّف در آورد براى اين حمله، اسرائيل سيزده هزار سرباز تازه‏نفس در مرزهاى سوريه مستقر نمود. اين عمل اسرائيل، ما را برآن داشت كه آمادگى خود را براى دفاع از سوريه و تأديب اسرائيل اعلام كنيم(11).

بستن خليج عقبه به روى كشتيهاى اسرائيل از طرف كشور مصر خطر بسيار بزرگى براى آن به وجود آورد، زيرا اقتصاد اسرائيل وابسته به تجارتهائى از شرق آفريقا و آسيا است و اين يگانه راه ارتباط اسرائيل با كشورهاى اين منطقه مى‏باشد.

و بالاتر از همه، اين عمل امنيّت اسرائيل را تهديد مى‏كرد بلكه موجوديّت آن را به خطر مى‏انداخت و لذا ناظران سياسى گفتند: بدون شك اسرائيل براى باز كردن خليج عقبه از سلاح استفاده خواهد كرد(12).

و با آن كه اسرائيل شك داشت كه مصر اين اعمال را بطور جدّى انجام مى‏دهد، ولى او فرصت خوبى يافت تا آن كه بتواند صحراى سينا كه200 ميل، اسرائيل را از مصر دور مى‏كرد بتصرف در آورد و از اين راه عبور كشتيهاى خود را از كانال سوئز تأمين كند.

بدون شك اگر مصر در همان ساعات اوّل به اسرائيل حمله مى‏كرد، اسرائيل اگر از پاى در نمى‏آمد، هرگز پيش، هم نمى‏آمد، ولى چند هفته‏اى اين دست و آن دست كردند تا اسرائيل توانست نيروهاى خود را با سرعتى بى‏نظير از مرز سوريه به صحراى سينا بياورد.

و بالاخره به او فرصتى بدهد كه به تجاوزات خود ادامه دهد.!

سرانجام اسرائيل در روز 5/6/1967 با يك حمله توانست تمام هواپيماهاى جنگى مصر را كه بيش از400 هواپيما بود از پاى در آورد.

چرا چنين شد؟

بعضى از سياسيون معتقدند كه شكست اعراب در اين جنگ از يك نقشه بسيار صحيح و در عين حال دقيق سرچشمه مى‏گيرد و به گفته (غلوب پاشا): اگر رهبران شوروى در عمر خود يكبار از صميم قلب خنديدند، وقتى بود كه عربها شكست خوردند، زيرا شوروى مى‏خواست با شكست ناگهانى آنان، گام فراخترى در آفريقا و آسيا گذاشته باشد و هرگز در نظر نداشت اسرائيل شكست بخورد، زيرا در اين صورت عربها آن قدر قوى مى‏شدند كه ديگر احتياجى به او نداشتند، در حاليكه پس از اين شكست و پس از آن كه آمريكا و بريتانيا جانب اسرائيل را گرفتند، كشورهاى عربى بى‏پروا خود را در دامن او انداختند واين بزرگترين پيروزى بود كه نصيب شوروى مى‏شد زيرا با اين نقشه شوروى توانست در مدّت120 ساعت120 سال پيش بيايد!

و اضافه مى‏كند: به عقيده من اين نقشه شوروى بر دو اساس مبتنى بود:

1 ـ آن كه آمريكا جانب اسرائيل را بگيرد تا آن كه كشورهاى عربى هرچه بيشتر از آن دور شوند. متأسفانه بريتانيا هم در اينجا از سياست آمريكا پيروى كرد. و اين نعمت بزرگى براى شوروى بود كه هرگز گمان نمى‏كرد.

2 ـ آن كه عربها را گرفتار يك شكست بسيار موحشى كند تا خود را بدون هيچ قيد و شرطى تسليم خويش سازند.

اين نقشه دقيق تا بحال آنطورى كه شوروى مى‏خواسته است انجام شده ولى تفكّر بريتانيا و آمريكا آنقدر سطحى است كه گمان مى‏كنند شوروى در اين جنگ دچار اشتباه گرديده است.

حتّى اگر فرض كنيم كه شوروى دچاراشتباه شده است يعنى شوروى گمان مى‏كرده كه مصر در اين جنگ پيروز مى‏شود، باز هم كارها به نفع او تمام مى‏شد، زيرا در اين صورت، آمريكا و بريتانيا بيشتر از اسرائيل حمايت مى‏كردند و در نتيجه جهان عرب و اسلام بيش از پيش از آنها دور مى‏شد(13).

البته ما نمى‏توانيم در اين زمينه بطور قطعى حكم كنيم ولى آنچه با چشمهاى خود ديده‏ايم اين بود كه آمريكا، با آن بزرگى و قوّتش، خود را در اختيار اسرائيل گذاشت و براى اطمينان خاطر اسرائيل، ناوگان خود را در سواحل درياى مديترانه گماشت.

اين ناوگان كه بدون ترديد كمكهاى فراوانى به اسرائيل كرد چه از نظر تجسّس و چه از نظر تخريب دستگاه‏هاى مخابراتى مصر، در تمام مدّت جنگ حالت آماده باش بخود گرفته بود تا در صورت شكست اسرائيل او را كمك كند!!

دسيسه‏اى بزرگ

اسباب و عوامل شكست مسلمانان را در اين جنگ مى‏توان چنين خلاصه كرد:

1 ـ اسلحه هوائى اسرائيل توانست اولين ضربت خود را بر هواپيماهاى مصرى كه در يك خطّ واحد قرار گرفته بودند وارد سازد.

و پس از آن نيروهاى زمينى و نظاميان مصر را كه در صحراى سينا متمركز بودند از پاى درآورد.

2 ـ كشورهاى عربى نمى‏خواستند آتش جنگ را روشن كنند، يعنى آنها حتّى استعداد آن را هم نداشتند چنانچه (شمس بدران) وزير سابق جنگ مصر به دو نفر از افسران عالى رتبه عربى كه براى كشيدن نقشه حمله به اسرائيل رهسپار محل شده بودند گفته بود: شما گمان مى‏كنيد كه ما مى‏خواهيم جنگ كنيم؟ تمام اين اعمال را از روى سياست انجام مى‏دهيم، اينها اعمال سياسى است نه جنگى(14).

3 ـ هواپيماهاى مصرى آشكار بود و همه آنها در خطّ واحدى قرار گرفته بودند و اين وضع كار را بر اسرائيل سهل كرد.

4 ـ مصر انتظار داشت هر عملى كه اسرائيل به آن قيام مى‏كند از طرف شرق شروع شود زيرا اسرائيل طرف شرق مصر قرار گرفته است، در صورتى كه حمله اسرائيل از طرف غرب آغاز گشت، به اين معنى كه هواپيماهاى جنگى اسرائيل800 كيلومتر راه پيموده بودند به قول يك سخنگوى هندى: هواپيماهاى اسرائيل دراين حمله سه مرتبه بر زمين نشسته و سوخت‏گيرى كرده بودند!

اين چهار عامل را مى‏توان سبب زندهٴ شكست مصر دانست، ولى چون يگانه اعتماد سوريه و اردن هاشمى بر ناوگانهاى هوائى مصر بود، زيرا قواى اردن در برابر اسرائيل كمتر از يك جزء نسبت به دوازده جزء (12.1) به شمار مى‏رفت(15)و از طرف ديگر هواپيماهايى كه به اردن و سوريه حمله مى‏كردند بيش از700 هواپيما بود و به گفته ملك حسين: اسرائيل چترى از هواپيما روى اردن زده بود بدين جهت مى‏توان گفت: كه شكست مصر يگانه عامل شكست سوريه و اردن شد.

البته اسرائيل پيش از جنگ يك نيرنگ بزرگى به عربها زد و آن اين بود كه خود را چنان نشان داد كه هرگز جنگ نخواهد كرد چنانچه:

الف ـ موشه دايان دو روز پيش از شروع جنگ يعنى 3/6/1967 به روزنامه نگاران گفت: فرصت آن كه ما جواب دندان شكنى به مصر بدهيم از دست رفت و دولت ما پيش از آن كه من عضو آن بشوم، با اعمال ديپلوماسيك مشكلهاى خود را حل مى‏كرد و ما بايد به او فرصت بيشترى بدهيم تا آن كه اين مشكل را هم با اعمال ديپلوماسيك حل كند(16).

ب ـ در روز بعد يعنى روز 4/6/1967 روزنامه‏هاى جهان عكسهائى از هزاران سرباز اسرائيلى در حال شنا چاپ كرده و در زير آنها نوشتند كه سربازان اسرائيلى را در حال مرخصى مى‏بينيد(17).

بدون ترديد اگر در اسرائيل هم جاسوسهائى از طرف اعراب مى‏بودند هر آينه به دولتهاى خويش چنين گزارش مى‏دادند كه سربازان اسرائيلى را در حال مرخصى و سرگرم شنا وتفريح مشاهده نموده‏ايم!

ج ـ هنگامى كه كابينه وزراى اسرائيل در روز 4/6/1967 يك روز قبل از جنگ تشكيل جلسه داده و از طرحها و برنامه‏هاى از قبل تعيين شده براى جنگ (موشه دايان) همه آنها را تصويب نمود و به دولت اسرائيل اعلام كرد كه كابينه وزرا در اين جلسه فقط چند طرح تجارتى را بررسى نموده و پس از اين ژنرالهاى مصرى در قاهره مشغول بازى تنيس شدند(18)!

اينها عوامل زنده شكست بودند، ولى عوامل ديگر كه به منزله پايه و اساس بشمار مى‏رود، در اين شكست ديده مى‏شود:

1 ـ از روزى كه اسرائيل در اين منطقه از خاورميانه بوجود آمد آرامش جاى خود را به نگرانى و گاهى هم به جنگ و خونريزى داد، ولى بى‏خبرى و اختلافات دولتهاى اسلامى همانطور كه در آغاز به تشكيل اين حكومت غاصب و متجاوز كمك نمود وسيله‏اى براى توسعه قدرت و جسارت او در سالهاى بعد نيز گرديد.

چيزى كه مايه تأسّف است اين كه اسرائيل از آغاز تأسيس تا به حال مدّت20 سال است مشغول تهيه اسلحه و ايجاد قشون مركزى مى‏باشد، حتّى در سالهاى اوّل دبستان به بچّه‏ها روح تجاوز و اخلال را در وجود آنها مى‏دميد و به آنها مى‏گفت كه كشور ما از چهار طرف محاصره مى‏باشد و وظيفه ما اين است كه به وصيّت اجداد و پدران خود عمل كرده و نگذاريم اين كشور در دست اجنبى و بيگانگان قرار بگيرد، وظيفه آنها را باين صورت تعيين مى‏نمايند كه حفظ اين كشور بدست من و تو واگذار شده است…

ولى كشورهاى اسلامى به جاى تقويت بنيه‏هاى دفاعى خود در برابر دشمن، گرفتار كشمكشهاى داخلى و خارجى خود بودند.

نكته ديگرى كه هم مايه تأسف و هم موجب عبرت است اين است كه آنها در عوض آن كه به كوشند روى پاى خود بايستند روى دوستى و پشتيبانى يكى از قدرتهاى بزرگ جهانى‏بيش از حدّ تكيه كرده (و از قدرت خدا غافل شده‏اند)(19).

اين دورى از خدا و نزديكى به مخلوق يكى ازعوامل بسيار مهم شكست غير منتظره مسلمانان را تشكيل مى‏داد.

درست است كه خداوند بدون سبب كارى را انجام نمى‏دهد، ولى در صورت از دست دادن كوچكترين سرباز، تقويت معنويّت لشكر، اگر مهمتر از تقويت ماديّت آن نباشد لااقل كمتر از آن نخواهد بود.

يك گوينده اسرائيلى پس از جنگ گفت: ايمان به خدا بود كه ما را پيروز كرد(20)… البته سرباز يهودى مى‏دانست براى چه جنگ مى‏كند ولى بيچاره مسلمانان نمى‏دانستند براى كى و براى چه وارد كارزار شده‏اند!

2 ـ اختلافات شديد مسلمانان، شايد خيلى‏ها هنوز معتقد باشند كه اين جنگ بين اعراب و اسرائيل واين شكست، شكست عرب بود در صورتى كه اگر جنگ، جنگ اعراب! و اسرائيل بوده، بدون ترديد اين شكست دامان همه مسلمانان را ننگين كرد.

دليل اين مطلب، گفتار ارتجاعى (موشه دايان) است كه در هنگامى كه داخل (بيت‏المقدّس) مى‏شد فرياد زد: ما امروز انتقام خيبر را از مسلمانان گرفتيم(21).

خيلى از افراد كه از اروپا و آمريكا آمده بودند مى‏گفتند كه در آن مناطق همه صحبت از مسلمانان واسرائيل بيان مىكردند تا از جنگ اعراب و اسرائيل و تمام جشنها و شاديها به نام شكست اسلام و مسلمانان برگذار مى‏شد نه اعراب(22).

بنا بر اين اگر مسلمانان اختلافات داخلى و خارجى خود را كنار مى‏گذاشتند و برادرانه دور هم جمع مى‏شدند و دسته‏بنديهاى خود را كنار مى‏گذاشتند هم اكنون اين همه بدبختى به بار نمى‏آوردند و هرگز چنين اتفاقات دردناكى رخ نمى‏داد!

3 ـ اعتماد بيش از حدّ بر يكى از دولتهاى استعمارى بزرگ، يكى از شعراى (مغرب) خطاب به بلوك شرق مى‏گويد: تو تأييد كردى… ولى الفاظ روشن و طنين افكن!

او هم (بلوك غرب) اسرائيل را تأييد كرد… امّا با هواپيماهاى بزرگ و بمب افكن! و چه تفاوت بزرگى بين هواپيماهاى بمب افكن و بين الفاظ طنين افكن است.

هردو ناوگانهاى خود را براى هم پيمان خود به حركت در آوردند ولى ناوگانهاى آمريكا پيش از جنگ به حركت در آمد و براى اسرائيل منتهاى مساعدت را كرد، در صورتى كه ناوگانهاى شوروى پس از جنگ، آن هم براى پشتيبانى خود نمائى مى‏كردند.

اين تجاوز چه اثرى باقى گذاشت.

1 ـ نخستين اثر ننگين اين جنگ براى اولين بار در تاريخ اسلام شهر بيت‏المقدّس كه حاوى نخستين قبله مسلمانان و محل معراج پيامبر است اين بود كه بدست مهاجمين تجاوز كار در معرض بى‏احترامى سربازان يهود قرار گرفت.

دولت غاصب اسرائيل اعلام داشته است كه اداره بيت‏المقدّس را براى هميشه در دست خواهد داشت و براى همين منظور على‏رغم اعتراض جهانى، آن را به قسمت غصب شده قبلى ضميمه كرد(23).

و چنانچه بعضى از جرائد نقل كردند، اسرائيل مهندسين برجسته‏اى را از خارج طلبيده تا مسجدالاقصى را، از جاى برداشته و در جاى ديگرى نصب نمايند. و بر خرابه‏هاى آن هيكل سليمان را بنا كنند.

2 ـ بيش از15000 اردنى، كه در بين آنها تعداد زيادى كودك، زن و غير نظامى بودند مجروح و يا مقتول شدند! و همين تعداد هم از (مصر) و (سوريه) از بين رفتند.

(غلوب پاشا) مى‏نويسد: اغلب نظاميان اردن به وسيله بمبهاى آتش زا (ناپالم) تبديل به خاكستر شدند.

و اضافه مى‏كند: اينك در برابر من نامه‏هائى است از دكترهاى دانشگاه آمريكائى كه براى كمك اردنيها در بيمارستانهاى نظامى اردن مشغول فعاليتند. در يكى از آنها چنين نوشته است: تا به حال بين600 الى700 مجروح را كه در بين آنها150 غير نظامى بود معالجه كردم و200 نفر آنها از2 درجه سوختگى شكايت داشتند، ولى هرگز جراحتى كه ناشى از گلوله باشد نديده‏ام.

و بعضى از سربازان اردنى نقل كردند كه: ما در برابر خود چيزى جز آتش نمى‏ديديم.

چنانچه بعضى از پزشكان نقل كردند كه يكى از بيمارستانهاى سيّار كه350 بيمار داشته است به وسيله بمبهاى آتش زا مبدّل به خاكستر شد(24).

حركتى را كه يهود در اين جنگ دنبال كردند درست ما را به ياد آن نقشه‏هائى كه در قبائل وحشى در دوران جنگل براى تأمين زندگى خود در پيش مى‏گرفتند، مى‏اندازد با اين تفاوت كه وقتى قبائل وحشى يك باره و بدون اخطار قبلى به قبيله‏اى حمله مى‏كردند از چوب، تير و نيزه استفاده مى‏كردند و اسرائيلى‏ها، از هواپيماها، تانكها و توپ براى پيروز شدن بر ديگران و مايملك آنها دريغ نمى‏نمودند و با قانون فوق هيچ گونه فرقى نداشتند.

يكى از آوارگان جنگ چنين شرح مى‏دهد:

ساعات اوّل صبح بود و تازه به كلاس درس در دبيرستان وارد شده بودم كه يك باره رئيس دبيرستان اعلام نمود دبيرستان تعطيل و همه به خانه‏هاى خود برگرديد، زيرا جنگ شروع مى‏شود و يا شروع شده است، با وجودى كه شهر ما (رام‏الله) از صحنه جنگ هم دوربود ناگهان آسمان سياه شده و تعداد700 هواپيماى جنگى بر فراز شهر ظاهر شدند و با گلوله‏هاى خود مردم بى دفاع و غير نظامى را مورد هدف خود قرار دادند، من به چشمان خود ديدم كه بچّه‏ها زنها پير و جوان يكى پس از ديگرى از پاى در آمده و نقش زمين مى‏شدند!

3 ـ تعداد آوارگان اين جنگ تا9 شباط67 يعنى پس از گذشت پنج ماه بعد از جنگ به243.500 نفر رسيد(25)… طبق آمار هر روز بيش از1623 پناهنده از سر مرزهاى اشغال شده، بيرون مى‏رفتند!

و چنانچه اين آمار را بايستى بر شمار آوارگان جنگ سال1948 اضافه كنيم و مى‏دانيم كه جمعيّت آنها بالغ بر1364419 نفر بوده،… مى‏نويسد: در سال 1948 تقريبا يك ميليون اعراب فلسطين از شهرهاى خود رانده شدند و با آن كه اسرائيلى‏ها مى‏گويند رؤساى اعراب به آنها دستور داده بودند از شهرهاى خود خارج شوند، ولى نام اين رؤسا هنوز معلوم نشده است و اگر فرض كنيم آنها بنا به دستور زعماى خود و با ميل و رغبت خويش خارج شدند، ولى بدون ترديد آنها صاحب خانه و داراى محل و تجارت زمين، املاك، ماشين و غيره بودند، پس چرا نمى‏گذاشتند باز گردند.

در سال1940 آلمان، فرانسه را اشغال كرد و هزاران فرانسوى از شهرهاى خود فقط با لباسهائى كه به تن داشتند از كشور خارج شدند، پس از جنگ كسى به آنها نگفت حقّ برگشت به شهرهاى خود را ندارند، امّا آوارگان فلسطين كه در سال1948 از شهرهاى خود رانده شدند هنوز به آنها اجازه بازگشت داده نشده و مدّت19 سال است كه تعداد بى‏شمارى از ملّت فلسطين در خيمه‏ها و اردوهاى (آوارگان) بسر مى‏برند!

در قرن حاضر جنگهاى زيادى بوقوع پيوسته كه در اغلب آنها ملتى مى‏خواسته است قدرت و عظمت خود را از ملّت ديگرى گسترش دهد، ولى گمان نكنم كه تا به حال حتّى در قرنهاى گذشته يك چنين جنگى واقع شده باشد كه هدفش اين بوده كه مردمى را از خانه و شهر خود بيرون كنند و به جاى آن ملّت ديگرى را كه با صاحبان اصلى آن سرزمين هيچ شباهتى نداشته سكونت دهد.

اگر بگفته يهود يك چنين كارى را (هيتلر) نسبت به يهود انجام داده باشد هيچ مجوزى را من نمى‏بينم كه يهود حقّ داشته باشند بر گروه ديگرى بلاى آنرا وارد سازند.

مقاومت جهانى بر ضدّ تجاوز

اكنون چه بايد كرد؟

در دنيائى كه هنوز قانون جنگل بر آن حكومت مى‏كند، در دنيائى كه سازش ناجوانمردانهٴ شرق و غرب پنجاه هزار مسلمان بى‏گناه را به خاك و خون مى‏كشد و خانه‏هاى مردم را ويران مى‏سازد و سرزمين‏هاى مسلمين را به اشغال يهود در مى‏آورد و صدها هزار نفر را از نو آواره مى‏كند، در دنيائى كه سازمان ملل آن تحت نفوذ و سيطره دولتهاى بزرگ، از محكوم كردن متجاوزين خوددارى مى‏كند در چنين دنيائى وظيفه اسلامى مردم مسلمان آن است كه فريب دلسوزى‏هاى رياكارانه اين و آن يعنى شرق و غرب را نخورده و با تمام قوا بر ضد اين تجاوزگران بپا خيزند تا اراضى غصب شده ملّت مسلمان را از دست تبهكاران بين‏المللى پس بگيرند(26).

باميد آن روز!

13 محرم ‏الحرام 1388 هـ.ق

محمّد هادى مدرّسى

ادامه دارد …
 

منبع: yahood.net


منابع:

1 ـ تذكرة عودة، صفحه43.

2 ـ مجله حضارة الاسلام، شماره 8، سال1387 هجرى قمرى، صفحه108.

3 ـ كفاحى، تأليف هيتلر، صفحه14.

4 ـ (فلسطين والضمير الانسانى)، صفحه164.

5 ـ به كتاب تلمود مراجعه شود.

 6 ـ تذكرة عودة، صفحه150.

7 ـ (اليهودى العالمى)، تأليف هنرى فورد، صفحه62.

8 ـ (راهنماى صهيونيسم)، صفحه5.

9 ـ صهيونيسم و يهود آمريكا.

10 ـ (درسهائى در ناسيوناليسم يهودى)، صفحه34.

11 ـ روزنامه الاهرام 24/7/1967.

12 ـ از گفته‏هاى محمّد حسنين هيكل، 26/5/1967.

13 ـ مجله الجمهور الجديد، چاپ بيروت ـ شباط1968.

14 ـ مجله الحوادث، چاپ بيروت، 15/9/1967 صفحه9.

15 ـ غلوب پاشا در كتاب (ازمه الشرق الاوسط)، صفحه3.

16 ـ جنگ شش روزه مصر و اسرائيل، تأليف اندولف س چرچيل وينستون س چرچيل صفحه73.

17 ـ همان مدرك، صفحه74.

18 ـ همان مدرك، صفحه75.

19 ـ مكتب اسلام، شماره 9، سال8، 1387هجرى قمرى، صفحه2.

20 ـ الايام الحاسمة قبل معركة المصير، تأليف سپهبد محمود شيت خطاب، چاپ بغداد1387 هجرى قمرى.

21 ـ جرائد و مجلات، راديوهاى آن زمان.

22 ـ ذكريات المعصومين الرسول الاعظم (ص)1387 هجرى قمرى.

23 ـ مجله مكتب اسلام، شماره 9، سال8.

24 ـ مجله الجمهور الجديد، شماره711 ، سال1968، صفحه28.

25 ـ مجله حضارة الاسلام، شماره 10، سال8 ، صفحه95 ، نقل از بيانيه انجمن عالى سازمان پناهندگان بين‏المللى.

26 ـ مقاله آقاى خسروشاهى در مكتب اسلام، شماره 9، سال8، صفحه71.

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!