تقویم ، شرمسار هزاران نیامدن

0

تقویم ، شرمسار هزاران نیامدن

 

تقویم ، شرمسار هزاران نیامدن

یک بار آمدن وَ پس از آن نیامدن

این قصه مال توست بیا مهربانترین!

کاری بکن چقدر به میدان نیامدن؟

این خانه ی پر از گلِ پژمرده هم هنوز

عادت نکرده است به مهمان نیامدن

باران بدونِ آمدنش نیست بی گمان

مرگ است در تصور باران ، نیامدن

اما تو با نیامدنت نیز حاضری

کم نیست از تو چیزی ازین سان نیامدن

اشیاء خانه جمله ی تاریکِ رفتن اند:

آیینه ، عکس ، پنجره ، گلدان ، نیامدن

محمد سعید میرزایی

 2,020 total views

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید