عصر امپراتور ( اولین امپراتوری فرماسونری در جهان)

1
napoleon20281029.jpg

اما جناب ناپلئون از قدیم با یهودیان ارتباط گسترده ای داشته است ولی نه هر یهودی هدف او اول جذب سران یهودیان پولدار بوده است. در درجه دوم چون یهودیان در آن زمان با داشتن ثروت و قدرت پنهانی از جامعه مسیحیت ترد شده بودند امپراتور مطمئن بود که با این کار نیروهای بسیار وفاداری را جذب میکند . و شاید مهمترین دلیل او و اهمیت او به یهودیان تعلیمات فرماسونری و ضد مسیحیت وی بوده است .

 


 

 

 

 

 

در سال 1804  فرانسه بعد از یک انقلاب به ظاهر مردمی شاهد یک رویداد بسیار مهم در تاریخ خود بود. اولین امپراتور فرانسه یعنی اولین امپراتور کشوری به نام فرانسه به جهانیان معرفی شد.

این حرکت ضمینه ساز حوادث بسیار مهمی شده  که بعدها باعث به وجود آمدن دو  جنگ جهانی شد.

ما در این مقاله به بررسی اولین امپراتور فرانسه و دوران حکومت وی میپردازیم .

 

در اولین قدم نگاهی به دوران او و شرایط به قدرت رسیدن وی در فرانسه می اندازیم و بعد به شما اثبات میشود وی یکی از اعضای بلند رتبه فراماسونری بوده است .

 

در سالهای بعد از حکومت این امپراتور اروپا شاهد تغیرات بسیار مهمی بود. این تغیرات همه در سمت و جهت تشکیل یک حکومت فراماسونری در اروپا بوده است . یکی از وظایف اصلی این امپراتوری  مهیا کردن شرایط منطقه ای برای ایجاد یک حکومت واحد بوده و در صورت امکان نیافتن این هدف ایجاد شرایط انقلاب ها در کشورهای دیگر بوده است

 

با اجرا وشکست این برنامه فراماسونری جهانی  شروع به ایجاد یک فتنه بزرگ می کند.

 

عصر امپراتور

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

کشور فرانسه از قدیم  جزوی از سرزمین گلها قرار داشته است . سرزمینی که به جز فرانسه شامل بلژیک سویس و ساحل غربی رود راین بود. ابتدا رومیان در سال 125 قبل از میلاد به مرور وارد این سرزمین شده و به تصرف آن پرداختند  .

 

در سال ۴۸۶ پس از میلاد، کلوویس رهبر فرانک ها با شکست فرماندار رومی گل، کنترل اوضاع آن سرزمین را در دست گرفت. بین سده های پنجم تا نهم میلادی، سلسله های سلطنتی مروونژیان و کارولنژیان بر سرزمین گل حکومت کردند.

در سده نهم میلادی با تضعیف حکومت مرکزی، وضعیت ملوک الطوایفی بر فرانسه حاکم شد. قدرت گیری مجدد پادشاهان در سده دهم صورت گرفت و رونق اقتصادی و پیشرفت علمی و فرهنگی از سده سیزدهم به بعد ایجاد شد.

 

طی سال های ۱۳۳۷ تا ۱۴۵۳، جنگ های معروف به جنگ های صدساله بین انگلیسی ها و فرانسوی ها روی داد. زمینه اصلی جنگ، اختلاف بر سر مالکیت سواحل دریای مانش بود که از سده یازدهم بروز کرده بود؛ اما جرقه شروع رسمی نبرد، ادعای ادوارد سوم پادشاه وقت انگلستان، مبنی بر تملك بر فرانسه بود.

 

در جنگ دریایی سال ۱۳۴۰، فرانسه به سختی شكست خورد. در سال ۱۳۴۶، بار دیگر فرانسویان در ناحیه كرسی شكست خوردند و سال بعد بندر كاله به دست انگلستان افتاد. در جنگی كه طی سال ۱۳۵۶، در ناحیه پواتیه رخ داد، ژان دوم پادشاه فرانسه، مغلوب و اسیر شد.

دوره اول جنگها، در حالی در سال ۱۳۶۰ پایان یافت که فرانسوی ها شکست خورده، و به موجب پیمان بریتانی، مناطق زیادی از فرانسه در اختیار انگلیسی ها قرار گرفته بود. پیمان مذکور، ناحیه كاله و نواحی غربی و جنوب غربی فرانسه را به انگلستان واگذارد.

 

در دوره دوم فرانسوی ها با فداکاری های ژاندارک و کمک های دوک بورگونی پیروز شدند؛ و بیش تر سرزمین هایی را که در دوره اول از دست داده بودند، بازپس گرفتند. جنگ های صد ساله همچنین باعث رشد هویت ملی و تقویت حس وطن پرستی انگلیسی ها و فرانسوی ها گشتند.

جنگ های طولانی مدت با اسپانیا و ایتالیا، شیوع طاعون و کشمکش های کاتولیک ها و پروتستان ها نیز مزید بر علت شده، دشواریهای فراوانی را در سده های چهاردهم و پانزدهم برای فرانسوی ها رقم زدند.

 

لویی چهاردهم با لقب پادشاه آفتاب، در ۱۶۶۱ به پادشاهی رسید و تا ۱۷۱۵ با خودکامگی تمام حکومت نمود. پس از او لویی پانزدهم به سلطنت رسید. او فرانسه را درگیر جنگ های جانشینی اتریش (۱۷۴۰ تا ۱۷۴۸) کرد و موجب تهی شدن خزانه کشور شد.

 

انقلاب سیاسی که در سال 1789 م . در فرانسه شروع شد و نه فقط در این کشور بلکه در سراسر جهان تاثیری عمیق کرد آغاز آن ماه مه 1789 است و پایان آن را 1795 یا 1799 یا 1804 شمرده اند و گاهی تمام دوره ناپلئون را تا 1815 نیز در جزء انقلاب فرانسه می آورند ولی اغلب آغاز عصر ناپلئون را پایان دوره انقلاب می شمارند. در سال 1789 م . در فرانسه تبعیض کامل در تقسیم مشاغل سیاسی مشهود بود. لویی 16 بر اثر مشکلات مالی ، تصمیم گرفت مجلس طبقاتی را تشکیل دهد. این مجلس در آن سال منعقد شد ولی نمایندگان طبقه سوم گفتند باید آنان با نمایندگان اعیان و روحانیان جمعاً یک مجلس تشکیل دهند و اگر چنین می شد شماره نمایندگان طبقه سوم بتنهایی مساوی دو طبقه دیگر بود. نمایندگان دو طبقه عالی بدین امر راضی نبودند و نمایندگان طبقه سوم سوگند خوردند که تا برای فرانسه قانون اساسی ننویسند، پراکنده نشوند. لویی 16 امر بتفرقه نمایندگان داد که آنان نپذیرفتند. بسیاری از نمایندگان اشراف و روحانیان از شرکت با نمایندگان طبقه سوم خودداری کردند، ولی نمایندگان طبقه اخیر بعنوان اینکه نماینده اکثریت ملت هستند هیئت خود را «مجلس ملی »نامیدند و مجلس طبقاتی را منحل کردند و اعلام نمودندکه هیچ فرد فرانسوی جز بتصویب مجلس ملی نباید بدولت مالیات بدهد. مجلس مذکور به نوشتن قانون اساسی پرداخت و در ظرف دو سال آنرا تدوین کرد این قانون که بقانون 1791 معروف است فرانسه را دارای حکومت مشروطه کرد و قوای مقننه ، مجریه و قضائیه را از هم تفکیک نمودو فقط برای شاه این حق را قایل شد که می توانست اجرای قوانین را مدتی بتعویق اندازد. در مقدمه قانون اساسی کلیاتی بنام اعلان حقوق بشر -که شامل آزادی ، مساوات و حکومت ملی بود- گنجانیده شده بود. این انقلاب ازجهت سیاسی حکومت استبدادی را از فرانسه برداشت . و از جهت اجتماعی موجب شد که مردم در برابر قانون مساوی باشند. این دو انقلاب به آسانی صورت نگرفت و زدوخوردهای شدیدی میان طبقات ممتاز و طبقه سوم روی داد. گروهی نیز بممالک خارج سفر کردند و دولتهای بیگانه را بجنگ با فرانسه برانگیختند. عاقبت سپاه اتریش بخاک فرانسه روی آورد، و چون لوئی 16 نقشه جنگ را قبلاً برای سرداران اتریش فرستاده بود، فرانسویان شکست خوردند، ولی مردم فرانسه مخصوصاً اهالی پاریس مجلس را بعزل لوئی 16 مجبور کردند. پس از عزل لوئی برای تعیین طرز حکومت مجلس تازه ای معروف به کنوانسیون تشکیل شد. این مجلس نخست طرز حکومت جمهوری را در فرانسه اعلام نمود آنگاه لوئی 16 را به محاکمه دعوت و سپس اعدام کرد. مجلس مذکور برای اینکه همه نیروی خود را متوجه خارج سازد، ابتدا کسانی راکه مایه فتنه داخلی بودند کشت یا زندانی کرد. این خونریزیها ده ماه دوام یافت . این مدت به دوره ترس و وحشت معروف است . سرانجام کنوانسیون موفق شد پس از دو سال زدوخورد با قوای بیگانه بر دشمنان خارجی غلبه کند، و حتی در سمت مشرق سرزمین تازه ای ضمیمه کشور خود سازد. در داخله کشورنیز فرهنگ، اوزان و مقیاسها و غیره را اصلاح کرد. پس از مجلس کنوانسیون ، کشور فرانسه چهار سال دچار اختلال و اغتشاش گردید، زیرا احزاب متعدد بود و هر حزب می خواست بر احزاب دیگر غلبه کند. درین اثنا، ممالک اروپا که میترسیدند انقلاب فرانسه به کشورهای آنان نیز سرایت کند برضد فرانسه برخاستند.

 

فرانسویان درین جنگها شکست خوردند. اغتشاشهای داخلی و خطر خارجی مردم راآرزومند قدرتی ساخت که امنیت را در کشور حفظ کند و فرانسه را برابر بیگانگان نگاه دارد. این اندیشه با ظهور ناپلئون بناپارت که در ایتالیا و اتریش فتوحات نمایان کرده بود بمرحله عمل رسید.

 

این گزیده ای در مورد تاریخ فرانسه برای آشنایی بیشتر با این کشور بود . پس از این انقلاب و در پی شیوع جنگ های فتنه مانند ناپلئون اولین امپراتوری فرانسه به قدرت میرسد بگذارید از ابتدا شروع کنیم

 

 

ناپلئون بوناپارت (زاده ۱۵ اوت ۱۷۶۹ میلادی – درگذشته ۵ مه ۱۸۲۲ میلادی)، نخستین امپراتور فرانسه (در سال‌های ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۵ میلادی) بود. وی، در جزیره کرس در خانواده‌ای پرجمعیت بدنیا آمد. در آن زمان، این جزیره، جزء حکومت جنوا (واقع در ایتالیای امروزی) بود. اما بعدها به اشغال فرانسه در آمد

 

پدر او نوبیل کارلو  وکیل دادگاه بود . بعدا به شما نشان میدهیم پدر واو برادرانش از اعضای فراماسونری بودند

 

در ابتدا در یک مدرسه مذهبی شروع به درس خواندن کرد و در آنجا بیشتر با زبان فرانسه آشنا شد ولی لهجه نامطلوبی  داشت . سپس به آکادمی نظامی  وارد شد.

 

مشاهدات متفاوت نشان داده بود که او در عملیات ریاضی و آگاهی‌های مربوط به تاریخ و جغرافیا تبحر داشته‌است. او در دریانوردی نیز عالی بود. پس از اتمام تحصیل در سال ۱۷۸۴  در پاریس عضو نیروی دریایی شد و به عنوان یکی از اعضای دریانوردی رویال بریتانیا  برگزیده شد. علاوه بر این تحصیلات خود را در توپخانه به مدت دو سال تمام کرد

پس از فوت پدرش درآمد او رو به کاهش بود

 

او توسط دانشمند معروف پری سیمون لاپیس که بعدها ناپلئون او را عضو مجلس سنا کرد مورد امتحان قرار گرفت.

 

او در سال 1804 رسما امپراتور فرانسه شد

بعد ها او برای قدرتمند کردن   فرانسه  پس از امپراتور شدن خود به ایتالیا حمله کرد با پیروزی های متعدد ایتالیا را فتح کرد

 

بناپارت که اکنون امپراتور شده بود از دید پیوندهای خویشاوندی، در ارتباط  با هیچکدام از فرمانروایان آن زمان اروپا نبود.با آگاهی از اینکه ملت فرانسه پیشتر یک پادشاهی را برانداخته بودند پس توانایی براندازی یکی دیگر را نیز داشتند، پس ناپلئون به تبلیغ برای نظرپرسی از باور مردم درباره سیاست خارجی خود دست زد. او که ایدئولوژی ویژه‌ای نداشت، و ادعای پادشاهی مطلق نیز نمی‌کرد؛ با این همه پادشاهی مستبد بود.او را می‌توان خودکامه‌ای روشنفکر خواند که لیبرالیسم را می‌پسندید.

 

ناپلئون در سیاست خارجی دیدی گسترده داشت.او کوشید تا نمایی از امپراتوری روم را در میان مردم زنده کند. او همچنین کوشید تا شور ملی را در میان فرانسویان بارور سازد.

 

او آنگاه به نفوذ در ایتالیا پرداخت. ناپلئون می‌خواست همانند شارلمانی، پشتیبان پاپ باشد.پس از چندی زد و خورد و چسباندن دوکنشین‌های کوچک به فرانسه، در کاری بی‌باکانه به مصر رفت.آنگاه به آلمان پرداخت.این اقدامات رشک انگلستان را برمی‌انگیخت.

پس از یکسری جنگ، او با الگوی روم به تشکیل امپراتوری خویش می‌اندیشید. در این راه می‌بایست انقلاب را اصلاح کند.

 

او نخست در یک سری جنگ پراکنده در اندیشه به چنگ آوردن بازمانده ارمپراتوری مقدس روم افتاد.بخش‌هایی از جنوب آلمان در برگیرنده باواریا،زاکسن،بادن،وورتمبرگ و هسه دارمشتات را با عنوان کنفدراسیون راین به فرانسه چسباند.پیمان پرسبورگ در ۲۶ دسامبر ۱۸۰۵ به امضا رسید.از سوی دیگر او پادشاهی ایتالیا را به خاک خویش پیوند زد.او با اشغال بخش‌هایی دیگر از اروپا در بازگردانی مرزهای امپراتوری روم پرداخت.

 

او خویشاوندان خویش را به فرمانروایی ملتهای اروپا گمارد.خاندان بناپارت با اشراف اروپایی آمیختند.ایشان با شاهدختهای با اصل و ریشه پیمان زناشویی بستند و اینچنین پادشاهی خویش را به ایشان پیوند زدند.در ۶ آگوست ۱۸۰۶ او هابسبورگ‌ها را شکست داد و تنها اتریش را در دست ایشان باقی گذاشت تا دیگر نتوانند لقب امپراتوران مقدس روم را یدک بکشند.تنها پروس و آن هم با پشتیبانی ناپلئون از کنفدراسیون راین بیرون ماند.

 

در دومین لشکرکشی او به جنا ارتش و سرزمین فردریک ویلیام سوم را نابود کرد.کشتارگاه ایلو و خونخواهی که در فریدلند در ۱۴ ژوئن ۱۸۰۷ انجام گرفت کار فردریک بزرگ را به پایان رساند و روسیه،پروس و انگلستان را ناچار ساخت تا در برابر ناپلئون و به ویژه در برابر نیروی دریایی او در یک صف بایستند.

 

پس از پیمان تیلسیت در ژوئیه ۱۸۰۷ او کوشید اروپا را با قدرتش آشتی دهد.او سرانجام به این نتیجه رسید که نخست انگلستان را نابود کند و آنگاه به گسترش مرزهایش در ایتالیا بیاندیشد.او در ۲۱ نوامبر ۱۸۰۶ در شهر برلین در اندیشه افتاد که دشمن دیرینه‌اش را با محاصره قاره‌ای از پای بیاندازد.در این راستا او دستور داد تا بندرهای شمال و جنوب اروپا(دریای بالتیک و مدیترانه) را بر روی کشتی‌های انگلیسی ببندند.پیرو همین فرمان در ۱۷ دسامبر ۱۸۰۷ به فرمان او نیروی دریاییش شهر کوپنهاگ را به توپ بستند.

 

پس از کوششی که برای گشودن پرتغال و اسپانیا انجام شد ناپلئون با تزارالکساندر یکم پادشاه روسیه پیمانی را در ارفورت امضا کرد و از اندیشه‌هایش در باره خاور اندکی دست کشید و با سپاهش به مادرید شتافت.نبرد اسپانیا بسیاری از سربازان هواخواه ناپلئون را نابود کرد و او به ناچار سربازان مزدور را جایگزین آنان کرد.ولی پایدارای قهرمانانه اسپانیاییان بر اتریشیان هم تأثیر گذارد.در ۱۸۰۹ ناپلئون به سوی وین لشکر کشید.با افزودن بخش‌هایی از این سرزمین به فرانسه امپراتوری بسیار گسترده شد.

 

ناپلئون پاپ را به ساوونا تبعید کرد و سرزمینش را نیز به امپراتوری پیوند زد.اندکی پس از آن ناپلئون ناپسری‌اش اوژن دو بوهارنه را برای پادشاهی بر لهستان برگزید و او را بدان کشور روانه ساخت.میان سالهای ۱۸۱۰ تا ۱۸۱۲ ناپلئون از همسرش ژوزفین جدا شد.اندکی پس از آن با آرشی‌دوشس ماری لوئیز اتریشی پیوند زناشویی بست.او در اوج پادشاهی اندک اندک از قدرت برادران و خویشانش که آنها را برای فرمانروایی بر سرزمینهای اروپایی گمارده بود کاست و کوشید سیاست مرکزگرایی را پی گیرد و همچنین توجه بیشتری به پسرش که به تازگی زاده شده بود بنماید.او اکنون در اوج قدرت بود.

 

سرانجام در ۱۸۱۲ ناپلئون کوشید تا بر روسیه چیره شود.او پیروزیهای درخشانی در گشودن اسمالنسک و ورود به مسکو  را به دست آورد.ولی با پایداری بسیار روسها و بدی آب و هوا روبرو شد.پس به عقبنشینی اندوهباری دست زد.ولی اکنون اروپا بر پاد او شوریده بود.او از سنگری به سنگر دیگر پس می‌نشست.سرانجام او به مرزهای سال ۱۸۰۹ بازگشت.اتریش در کنگره پراگ به ناپلئون طرح آشتی را بازنمود.اکنون دوستانش برنادوت ولیعهد کنونی سوئیس و همچنین فرمانروایان باورایا و زاکسن  هم بدو پشت کرده بودند.سرانجام او پذیرفت که به مرزهای سال ۱۷۹۵ بازگردد.ناپلئون کناره‌گیری کرد ولی در یک دوره صد روزه به قدرت بازگشت ولی باز هم ناکام ماند و حکومت دوباره به بوربونها رسید

 

 

دلایل عضویت ناپلئون در فراماسونری

 

در مورد فراماسونر بودن شخصی در زمان ناپلئون به یقین نمیتوان نظر داد ولی ما با ارائه مدارک زیر با درصد بالایی اثبات میکنیم وی از اعضای فراماسونری جهانی بود است.مخصوصا شخصی با اهمیت ناپلئون  که امپراتور بوده است

 

در ابتدا بیشتر افراد اعتقاد دارند که وی مستقیم عضویت نداشته است بلکه با عضویت در زیر مجموعه های گروه های فراماسونری به آنها خدمت کرده است به عنوان مثال عضویت وی در گروه شیطانی مالتا توسط لژ های فراماسونری به رسمیت شناخته شده است

 

عضویت ناپلئون در گروه شیطانی مالتا

 

البته عضویت وی در گروه فوق باعث لغو عضویت وی در فراماسونری نشده است

بله حقیقت این است که هم او و هم کل خانواده او از اعضای ارشد فراماسونری بوده اند به همین دلیل وی بعد از به حکومت رسیدن و فتح کردن مناطق مختلف اروپا برادران خود را به راحتی بر سر حکومت آورد

دوستان توجه داشته باشند در زمان ناپلئون تازه حکومت پاپها کم رنگ شده است و فرماسونری کم کم نفوذ و قدرت خود را علنی میکند

تاریخ و لژ عضویت ناپلئون و برادران

 

البته ناپلئون تنها در این لژ عضویت نداشته است در عکس و لینک زیر عضویت وی در سال 1798 وی و برادرانش در لژ

معروف فیلادلفیا عضویت داشته اند

 

لینک فوق

 

یکی از مهمترین دلایل عضویت وی حالت نقاشی کشیده شده در زمان امپراتوری وی می باشد . در نقاشی زیر ناپلئون با نمایش حالت دست مخفی ماسونر ها که مخصوص استاد اعظم میباشد عضویت خود را اعلام نموده است.

 

بحث های زیادی برای توجه دادن افراد به این عکس و این قسمت عکس در جهان به راه افتاده است

این بحث ها هدفی جز معرفی کردن ناپلئون و انتشار اسناد ماسونر بودن وی ندارند. مانند این حرکت در جام جهانی فوتبال امسال به راه افتاد مصاحبه های زیادی در مورد توپ این سری از مسابقات توسط دروازه بانان انجام شد و در نهایت معلوم شد این توپ سرشار از نمادهای ماسونی بوده است این بحث هم در مورد همین عکس ناپلئون نیز به راه افتاده است

 

اگر در اینترنت سرچی انجام دهید خواهید دید در فرم ها و سایتهای اینترنت سوال زیر مطرح شده است.

 

چرا دست ناپلئون در درون کت خود فرو رفته است؟

اولین جواب این بوده که وی دچار ناراحتی می باشد و دچار نقص جسمی بوده است به همین دلیل وی دست خود را مخفی کرده است . نکته خنده دار این است که بعضی ها گفته اند وی در حال برداشتن چیزی از جیب کت خود بوده است که نقاش وی را نقاشی کرده است

عده ای دیگر هم  گفته اند که وی طبق رسم و رسومات این کار را انجام داده است . این جواب نیز کاملا اشتباه می باشد به این دلیل که اگر واقعا رسم بوده است چرا از 100 نقاشی افراد مهم ان زمان فقط ناپلون و چند تن این کار را انجام داده اند

ابتدا نگاهی به این نقاشی بیاندازید

 

 

نشان دست مخفی در نقاشی ناپلئون

 

 

 

دوستان عزیز توجه داشته باشند این علامت یکی از مهمترین علامت های افراد برجسته ماسونر میباشد که عضویت خود را با این علامت نشان میدهند کسانی که به راحتی نمی توانستند ارتباط خود را با فرماسونری و یا حتی غرب آشکار کنند از این علامت استفاده میکردند در این سایت می توانید اطلاعات کاملی را در مورد دستهای پنهان و افراد مهم بدست بیاورید

البته ناپلئون  تنها در یک نقاشی این عمل را نمایش نداده است بلکه حتی در نقاشی های دوران شکست خود این حرکت را بارها به نمایش گذاشته است.

 

 

در این نقاشی از رنگ قرمز استفاده زیادی شده است و کلیسای کاتولیک در پس ضمینه با سردر هرمی به چشم میخورد

 

 

 

 

در زیر عکس پدر ناپلئون را مشاهده میکنید همانطور که میبینید پدر او هم از این نوع مخفی کردن دست استفاده میکند

پدر او کارلو بناپارت نماینده کورسیکا در دادگاه لویند فرانسه بود. اصلیت او از اقلیت نجیب زاده‌های اتاسیاییبود بود. او در سال ۱۷۷۷ نمایندهٔ دادگاه کورسیکا بود.

 

پدر ناپلئون به دست او که در لباس مخفی شده است نگاه کنید

 

در بررسی هایی انجام شده  سند  مهمی پیدا شد که در عکس زیر نمایش داده شده است

این یک گردنبند است . این گردنبند در زمان کار ناپلئون در دادگاههای فرانسه به عنوان کارشناس ارشد استفاده میشده است

 

روی این گردنبند هرم و چشم جهان بین را مشاهده می کنید

برای دیدن عکس بزرگتر و با کیفیتر کلیک کنید

 

ناپلئون در حین لشکر کشی به مناطق اروپا به فکر گرفتن مستعمره ای در آفریقا افتاد وی از طریق دریا به مصر حمله کرد

در این حمله ناپلئون وارد  مصر شد البته به علت طولانی شدن مبحث و ارتباط نداشتن موضوع به مقاله از ذکر جزئیات جلوگیری میکنیم ولی دلیل مهم ذکر این سفر وجود دلایلی مبنی بر ورود فراماسونری برای اولین بار توسط ناپلئون به مصر می باشد ناپلئون علاقه ای شدید به نشان دادن اتحاد مسلمانان و مسیحیان داشت این نکته نیز با پوشیدن لباسهای اسلامی و خیلی از کار های دیگر از جمله محافظت از کاروان حجاج مصر نشان داد این کار وی با عث نزدیکی سران مصر به وی و راحت کردن عضو گیری برای فراماسونری میشد

 

 

ورود فراماسونری در مصر توسط ناپلئون

 

 

متن فوق از یک لژ رسمی مصر برداشته شده است

بعد از مصر ناپلون یک حرکت عجیب را انجام میدهد در سال 1799 وی از طریق مصر وارد  کشور فلسطین شد و با امپراتوری عثمانی شروع به جنگ کرد . این حرکت مشکوک وی حال وهوای جنگ های صلیبی را به یاد می اورد هدف او ازاد سازی این املاک برای یهودیان بود. او در این حملات جنایات زیادی را انجام داد.

 

ناپلئون دستور اعدام دستجمعی را صادر میکند

 

اما ناپلئون در زمانی به سوی فلسطین رفت که اوضاع داخلی فرانسه بسیار ناپایدار بود و همچنین دولتهای از اروپا با هم اتحادی مبنی بر مقابله با ناپلئون بسته بودند پس چرا او به این سفر رفت  به جنگ با امپراتوری عثمانی . کشوری که هیچ ارتباطی با فرانسه نداشت.

در اسناد زیادی امده است که ناپلئون بسیار طرفدار یهودیت بوده است وی کسی هست که اعلام کرد که باید برای یهودیان یک سرزمین خاص اهدا شود. و آنها از تمام دنیا به آنجا انتقال یابند . این مطلب به خوبی نشان دهنده عقاید ماسونی وی و عضویت وی در گروه مالتا می باشد

 

تصمیم ناپلئون مبنی بر اعلام حکومت یهودی دی مکان اسرائیل کنونی

 

گرچه عده ای مگویند هدف وی از این کار صرفا جنبه تبلیغاتی داشته است ولی همانطور که در ادامه خواهید دید این عمل وی بسیار پرهزینه بوده است حتی ناپلئون هم از این موضوع خبر دار بوده است

 

واکنش اروپا به این اقدام ناپلئون که وی را ضد خدا نامیدند

اما جناب ناپلئون از قدیم با یهودیان ارتباط گسترده ای داشته است ولی نه هر یهودی هدف او اول جذب سران یهودیان پولدار

بوده است. در درجه دوم چون یهودیان در آن زمان با داشتن ثروت و قدرت پنهانی از جامعه مسیحیت ترد شده بودند امپراتور مطمئن بود که با این کار نیروهای بسیار وفاداری را جذب میکند . و شاید مهمترین دلیل او و اهمیت او به یهودیان تعلیمات فرماسونری و ضد مسیحیت وی بوده است .

او باعث اجرای قانون برابری و تجارت ازاد برای یهودیان شد و همچنین نگاهی ویژه به فرماسون ها داشته است

در تصویر زیر که بخشی از یک سند مهم اعضای جامعه ماسونی ناپلئون می باشد به راحتی میتوانید ببینید که امپراتور چه کارهای مهمی را برای این جامعه محدود ولی پولدار انجام داده است.

 

خدمات ناپلئون از ابتدا به یهودیان

ناپلئون حتی بعد  از  حمله به امپراتوری عثمانی با یک ایده خطرناک استقلال فرانسه را به خطر انداخت . در زیر متن صحبتی   را میبینید که  ناپلئون به دکتر خود در جزیره سنت هلن گفته است . درمتن آمده است که ناپلئون از اینهمه رنج یهودیان در آن زمان در اروپا شکایت میکند و می گوید ارزش هر یهودی پولدار را میداند و آرزو میکند که  تمام یهودیان به فرانسه مهاجرت کنند. البته این متن و ایده بعد از شکست در جنگ با امپراتوری عثمانی برای تشکیل حکومت یهودیان در قدس بوده است یعنی که هدف اصلی او جمع آوری یهودیان بوده است.

 

گفت و گوی خصوصی ناپلئون

 

 

اما درانتها یک پاداش عظیم به او اهدا شد

بله ناپلئون دیگر به درد یهودیان نمی خورد و نتوانسته بود که سرزمین موعود را به آنها بدهد پس به همین دلیل به راحتی کنار گذاشته شد و اوبا آنهمه خدمت دیگر مهره ای سوخته بود .در واقع این ماجرا این گونه روایت شده است.

ناپلئون قربانی عملی شد که خود اورا بنا گذاشته بود

تهاجم فرانسه به روسیه  در سال ۱۸۱۲ نشانهٔ تغییر ناگهانی آیندهٔ ناپلئون بود. تهاجم او در میدان جنگ خرابی‌هایی به بار آورد که هرگز بهبودی نیافت. در سال ۱۸۱۳ ششمین اتحاد موقتی اجبارهای او در لیپ زینگ مغلوب ساخت و پس از حمله به فرانسه او را به جزیرهٔ البا تبعید کردند

سرانجام در سال 1815، ناپلئون، از تبعیدگاه خود در جزیره الب، فرار می کند و به قصد تسخیر مجدد قدرت، به فرانسه باز

می گردد. در 18 ژوئن، ارتش پروس و انگلستان، به ترتیب، به فرماندهی بلوخر و دوک ولینگتون در واترلو، واقع در بلژیک، با نیروهای فرانسوی روبرو می شوند. بعد از جنگ شدید که در حدود چهل و شش هزار نفر کشته می شوند، ناپلئون برای آخرین بار شکست می خورد. .وی که برای دومین بار مجبور به ترک قدرت شده بود، به جزیره سنت هلن در اقیانوس اطلس تبعید می شود.

بنا به گفته مورخین، بزرگ‌ترین اشتباهات ناپلئون یکی تسخیر اسپانیا (یار دیرین و متفق ناپلئون که در جنگها وی را یاری می‌نمود) و یکی لشکرکشی به روسیه بود که موجبات ضعف وی و کشته شدن بسیاری از ارتش وی و نیز نارضایتی فرانسویان را فراهم آورد.

ناپلئون همراه با ایرانیان یک معاهده را امضاء نمود که از خاک ایران برای تسخیر هند استفاده کند، در مقابل برای برگرداندن قفقاز (دربرگیرنده گرجستان) به ایرانیان کمک کند. او به گفته‌های خویش عمل نمود و ارتش ایران را آموزش نظامی می‌داد، و برای آنها توپ‌های متحرک و تفنگ‌های باروتی از فرانسه وارد نمود. اما پس از امضا عهد نامهٔ صلح تلیست با الکساندر اول امپراتور روسیه از کمک به ایران در جنگ با وی سر باز زد و فتحعلی شاه قاجار بعد از خیانت وی به بریتانیا متوسل شد.

متاسفانه بعضی ها چشم های خود را به روی واقعیت میبندند و ناآگاهانه  به دام شیاطین جهانی می افتند یکی از این دام ها که برای نزدیک کردن افکار مسلمانان به افکار مسموم اشخاصی چون ناپلئون به کار میرود فرضیه اسلام اوردن وی هست بله ناپلئون در مصر طبق یک مراسم نمادین برای فریب افکار عمومی  خود را مسلمان نامید نام علی بناپارت را برای خود برگزید.  کتابهایی نیز در این مورد نوشته شده است  ولی دوستان باید با دقت بیشتری نگاه بفرماییند تا درگیر این فتنه ها نشوند .یکبار دیگر سندی از ماهیت ماسونی ناپلئون را بررسی میکنیم جمله ای که در جزیره سنت هلن در کتاب خاطرات خود نوشته شده است این جمله دقیقا معنی جمله معروف ماسون ها یعنی (معمار یکتای جهان ) را نشان میدهد

معنی این جمله می گوید که فقط یک خالق واحد وجود دارد ولی تمام ادیان ساخته بشرند

 

 

شهریور 89

میلاد

http://asrar2012.mihanblog.com

Loading

1 COMMENT

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!