صبحی دگر می آید

0

صبحی دگر می آید

صبحي دگر مي آيد اي شب زنده داران

از قله هاي پر غبار روزگاران

از بيکران سبز اقيانوس غيبت

مي آيد او تا ساحل چشم انتظاران

آيد به گوش از آسمان: اين است مهدي

خيزد خروش از تشنگان: اين است باران

با تيغ آتش مي درد آن وارث نور

در انتهاي شب گلوي نابکاران

از بيشه زار عطرهاي تازه آيد

چون سرخ گل بر اسب رهوار بهاران

آهنگ ميدان تا کند او، باز ماند

در گرد راهش مرکب چابک سواران

آيينه آيين حق، اي صبح موعود

ماييم سيماي تو را آيينه داران

ديگر قرار بي تو ماندن نيست در دل

کي مي شود روشن به رويت چشم ياران؟

سيد حسن حسيني 

 

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!