شهر ما و ابنية شرك و نفاق+ دانلود

0
tehran.jpg

بايد توجّه داشت كه نه آنچه شهرسازان ما به تبع تعليمات و آموزه‌هاي فرنگي و مدرن مي‌سازند، فاقد روح و عاري از وجه مهمّ فرهنگي است و نه ساكنان شهر از نقش‌آفريني روح و فرهنگ پنهان شهر بي‌نصيب مي‌مانند. آن وجه پنهان در سكوت و خاموشي، چون دستان مجرّب كوزه‌گران به جانِ ساكنان شهر شكل مي‌دهد. اين امر دربارة معماري و شهرسازي در همة اعصار و قرون ماضي و مستقبل جاري و ساري بوده و هست.


شهر ما و ابنية شرك و نفاق+ دانلود

فرقه‌سازي و نحله‌پروري ما شهرها را مي‌سازيم و بعد شهرها ما را مي‌سازند. شهر، رَحِم بزرگ‌تري است كه ساكنانش را در خود مي‌پرورد؛ نقش مي‌زند و به رنگ و شكل خود درمي‌آورد. علماي اخلاق و مربيان امر تربيت، دربارة شرايط و مقتضيات دو رَحِم «مادر» و «خانه» بسيار سخن گفته‌اند؛ ليكن دربارة رَحِم سوم و بزرگتري كه سرنوشت جمع ساكنانش را رقم مي‌زند، كمتر سخن گفته مي‌شود.

ادعيه و زيارات، پيش از آنكه وسيله‌اي براي استخوان سبك كردن و زاري باشند، قوي‌ترين و غني‌ترين دفاتر معرفتي دربارة تمام ساحات و حقيقت هستي‌اند؛ نردباني كه امكان طيّ مدارج شناخت را فراهم مي‌كنند، مجال كشف موقعيت‌ها را در هر دوره و شرايطي به وجود مي‌آورند و بالأخره مثل آيينه‌اي، ما را به خودمان نشان مي‌دهند. جز اينها، چنانچه با ديد و نگاه فرهنگي و تمدّني، فرازهاي ادعيه و زيارات به جا مانده از حضرات معصومان(ع) را مطالعه كنيم، درمي‌يابيم كه از اين جهت هم، بسيار غني و قويّ‌اند. آنها هم ديروز و امروزمان را بر ما مي‌نمايانند و هم پنجره‌اي بر حيات فرهنگي و تمدّني فردا‌يمان مي‌گشايند.

متذكّر مي‌شوم كه علّت بسياري از كج‌روي و ندانم‌كاري‌هاي فردي و اجتماعي ما به تبديل اين منابع و ذخاير به وسيله‌اي صرف براي خلوت گزيني و استخوان سبك كردن برمي‌گردد. از اين حيث، اگر تا روز قيامت هم جملة ادعيه و زيارات را قرائت كنيم، به كسي برنمي‌خورد و چيزي حاصل نمي‌شود؛ بلكه تبرّي جستن و تولّي جستن درستي اتّفاق نمي‌افتد.

گاهي، يك فراز از اين ادعيه و زيارات، چشم را بر عالَمي نو مي‌گشايد. اين همه ادعيه و زيارات، به قطر مفاتيح الجنان، براي به عربي خواندن و نفهميدن و گذشتن صادر نشده است. گويا هنوز لاي اين دفاتر زرّين را باز نكرده‌ايم تا چه رسد به خواندن و فهم كردن آنها.

وقتي صبح جمعه با ندبه‌گري مي‌خوانيم: ،
«اَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْديدِ الْفَرآئِضِ و َالسُّنَنِ، اَيْنَ هادِمُ اَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَالنِّفاقِ، اَيْنَ طامِسُ آثارِ الزَّيْغِ‏ وَالْأَهْوآءِ؛ كجاست آنكه ذخيره شده است براي تجديد فرائض و سنن، كجاست آن ويران‌كنندة ابنية شرك و نفاق، كجاست آن نابودكنندة آثار انديشه‌هاي باطل و هواهاي نفساني» چه شناختي از خود و حيات فرهنگي و تمدّني‌مان حاصل مي‌كنيم؟ كدامين فرائض و سنن از ميان ما رفته يا در حال نابودي است كه ندبه سر مي‌دهيم؛ كدامين ابنية شرك و نفاق را بركشيده‌ايم و كدامين عمل و اثر ما در حوزة حيات اجتماعي، سياسي و اقتصادي، حاصل انديشة باطل غير وحياني و هواجس نفساني است كه از ايشان مي‌خواهيم تا براي نابودي‌اش قيام كند. هيچ پرسيده‌ايم: خودمان كجاي اين همه ابنية شرك و نفاق و «آثار زيغ و اهواء» قرار گرفته‌ايم؟

بر شالودة همين سه جمله از دعاي ندبه، مي‌توان سازمان مطالعاتي ويژه‌اي براي شناسايي شرايط و اصلاحگري فرهنگي و تمدّني عصر حاضر، تأسيس كرد و به راه افتاد! در آن زمان، انتظار هم معني پيدا مي‌كند. گاهي مي‌انديشم: مباد كه خداي ناكرده، دعا مي‌كنيم تا امام تشريف بياورد و اوّل حساب خودمان را برسد!

بسياري از ما گمان مي‌كنند، انسان تنها با گذر از رَحِم مادر و تجربة دنيا، پاي به عالم برزخ گذاشته و به قيامت كبرا مي‌رسد. اين درك در نگاهي كلّي درست است؛ امّا به تفصيل رَحِم‌هايي گوناگون و پي‌درپي، هر يك بخشي از ساحات وجودي ما را مي‌پرورند. نتيجة نقش زدن هر يك از اين رَحِم‌ها، موجودي است چون من و شما كه جملة اندوخته‌ها را در كوله بار خود، به عوالم برزخي مي‌كشند.

خانه، خود رَحِم بزرگي است كه كودك را مي‌پرورد؛ جسم و جانش را مستعدّ مي‌سازد تا در رَحِم بزرگتري قرار گيرد و ساير ابعاد وجودي‌اش پرورش يابد.

اين سخن را نخست وزير سابق «انگلستان» گفته بود:
ما شهرها را مي‌سازيم و بعد شهرها ما را مي‌سازند. اين مطلب از هر كس باشد، سخن درستي است.
شهر، رَحِم بزرگ‌تري است كه ساكنانش را در خود مي‌پرورد؛ نقش مي‌زند و به رنگ و شكل خود درمي‌آورد.

علماي اخلاق و مربيان امر تربيت، دربارة شرايط و مقتضيات دو رَحِم «مادر» و «خانه» بسيار سخن گفته‌اند؛ ليكن دربارة رَحِم سوم و بزرگتري كه سرنوشت جمع ساكنانش را رقم مي‌زند، كمتر سخن گفته مي‌شود. اين علما، همگي، بر اين نكتة لطيف تأكيد دارند:

«مادر و منزل را با كلام اهل حكمت و به دست مربيان و مرشدان مي‌بايست بركشيد تا صلاحيت شرايط تربيت و ارشاد كودكان را حاصل كنند و به سلامت از اين دو رَحِم گذر كرده و متولّد شوند»؛ ليكن رَحِم بزرگتر را كه به راحتي مي‌تواند حاصل و محصول دو رَحِم قبلي را تباه كرده و سرنوشت ناخوشايندي را براي انسان‌ در عوالم برزخي و قيامتي رقم بزند، به دست مهندسان و كارگران شهرساز مي‌سپارند؛ جماعتي كه عاري از حكمت و صلاحيّت امر تربيتند و تنها در كار ساخت و ساز صورت ظاهري شهر مهارت دارند.

چگونه است كه از اثر خورد و خوراك مادر و رنگ در و ديوار اتاق خواب والدين بر جنين سخن مي‌گوييم و حتّي ساعت، روز و ماه بسته شدن نطفه را در شكل‌گيري شخصيّت و سرانجام او در طيّ عوالم دنيايي و برزخي، مؤثّر مي‌شناسيم؛ ليكن از همة شرايطي كه مي‌تواند كودك را در رَحِم خانه و پس از آن در شهر پرورش دهد، سخن نمي‌گوييم؟

وقتي از نگاه فرهنگي و تمدّني اسلام غفلت و جملة احكامش را در امور خرد منحصر مي‌كنيم، از ساير وجوه مهم، حياتي و البتّه تأثيرگذار آنها در حيات و ممات جمعي امّت اسلامي و مردم غافل مي‌مانيم. به همين دليل است كه از خبر آشكار شدن موي دختركان در شهر به خروش مي‌آييم؛ امّا از كنارِ بر باد رفتن همة‌ سعادت و آيندة ميليون‌ها انسان در شرايط نامناسب و آلودة شهرها به راحتي مي‌گذريم. منظورم آلودگي هواي شهر نيست. روي سخن من به برخي مفاسد اخلاقي نيز كه برخي از زنان و مردان در كوي و برزن بدان مبتلايند، نيست. منظورم زَهدان و رَحِمي است كه اين همه را در خود جاي مي‌دهد. از ظرفي سخن مي‌گويم كه به همه چيز و همه كس رنگ و لعاب مخصوص به خود مي‌دهد؛ درحالي كه اساساً مهندسان و شهرسازان، به دليل اشتغال صرف به مواد و مصالح، از آن بي‌اطّلاعند. به قول سرايندة اين بيت، عارف شبستري  كه فرمود: صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي.

بايد توجّه داشت كه نه آنچه شهرسازان ما به تبع تعليمات و آموزه‌هاي فرنگي و مدرن مي‌سازند، فاقد روح و عاري از وجه مهمّ فرهنگي است و نه ساكنان شهر از نقش‌آفريني روح و فرهنگ پنهان شهر بي‌نصيب مي‌مانند. آن وجه پنهان در سكوت و خاموشي، چون دستان مجرّب كوزه‌گران به جانِ ساكنان شهر شكل مي‌دهد. اين امر دربارة معماري و شهرسازي در همة اعصار و قرون ماضي و مستقبل جاري و ساري بوده و هست.

شهرها، آيينة همة دريافت و برداشت شهرسازان از هستي، از عالم و آدم، از حكمت خلق هستي و از مأموريت انسان در اين عالمند؛ حتّي اگر هيچ يك از مهندسان شهرساز، قادر به درك اين معنا نباشند.

شهرها، چونان يك كانال يا درياچه‌اي محدود، تنها در گسترة خود و فراز و فرودهاي طرّاحي شده‌شان به انسان كه چون ماهي در آن شناور است، اجازة جولان مي‌دهند. در واقع، جملگي بي‌آنكه بخواهيم و بدانيم، به راهي مي‌رويم و مقصدي را جست‌وجو مي‌كنيم كه شهرها مي‌طلبند. مجال حركت و جولان فرهنگي و روحاني ما، در همان محدودة تعريف شدة شهرسازان است.

شهرها، احكام خود را بر ما غالب مي‌كنند و اين احكام را شهرسازان، از هر مصدر و مشربي كه اخد كرده‌ باشند، لازم‌الاجرا مي‌شناسند. شهرها، همواره با محدود ساختن عرصه‌هاي اختيارات مردم در انتخاب نوع زندگي و مجبور ساختن ساكنان به استفاده از خدمات و روش زيست يكسان و مسدود ساختن راه‌هاي زندگي، بر مبناي ارزش‌هاي فرهنگي ـ چنان كه در گذشته پدران ما براساس اعتقادات خود به آن عمل مي‌كردند ـ انسان‌ها را مبدّل به اشيايي متحرّك فاقد روح و احساس مي‌سازند.

شهرسازان عصر ما، جملة ‌عناصر شكل دهندة فرهنگ‌هاي بومي و مذهبي را به نفع فرهنگ جهاني از بين مي‌برند و انسان‌ها را در ازدحام ماشين، صنعت، آداب و رفتار بيگانه، بمباران اطّلاعات و تبليغاتِ هويّت‌ستيز و تجاري لگدكوب مي‌كنند و بر آن همه، نام توسعه، پيشرفت و مدرنيزاسيون شهري مي‌گذارند.

رها كردن جملة مواريث فرهنگي و تمدّني اسلامي و ايراني و غفلت از همة‌ سوگيري و مقصدي كه براي عبادالله و عباد الرَّحمان تعريف شده، ساكنان شهر را در غربتكده‌اي مدرن به زنجير مي‌كشد تا با پذيرش شتاب‌آلود آداب غربي، پس از يك روز سخت، شباهنگام خسته و منفعل به صندلي و مبلي تكيه زند و در سير جهان وهمي تصوير شدة تلويزيون و ماهواره به تمامي از خود و هويّت حقيقي‌اش دور بيفتد؛ مصرف كننده‌اي منفعل كه تمامي سرمايه‌هاي وجودي‌اش، مصروف تداوم حركت چرخ‌هاي كمپاني‌هاي بين المللي مي‌شود.

در واقع، شهر و شهرسازان مدرن آن، دست در دست رسانه‌هاي تبليغاتي مدرن، انسان‌ را به جهاني وهمي رهنمون مي‌شود تا پس از شست‌وشوي مغزي پوشيده، تحت كنترل و اختيار تامّ گردانندگان مخفي فرهنگ جهاني درآيد؛ هم آنان كه در سر سوداي جهان تك حكومتي دارند.

بدين سان، همة اختيارات از انسان سلب و سبك ويژه‌اي از زندگي بر او تحميل مي‌شود، مطابق الگوهاي معرفي و تثبيت شده مي‌پوشد، مي‌خورد، روابط اجتماعي تنظيم مي‌كنند، ازدواج مي‌كند و مي‌آموزد كه چگونه به عالم بنگرد و از امكانات و فرصت‌هايش لذّت ببرد و در همان حال احساس كند كه آزاد و مختار به انتخاب بوده است.

هيچ در اين باره انديشه كرده‌ايد كه چرا تمامي شهرها در جهان امروز مانند هم باشند؟ ميان «كراچي»، «تهران»، «قاهره» و «برلين» هيچ فرقي نيست. گويي، يك شهرساز و معمار از روي يك نقشة‌ واحد، اقدام به طرّاحي و ساخت اين همه كرده است. در گذشته، حدّاقل، شرايط طبيعي و اقليمي در طرح و شكل ساختمان بيروني شهر مؤثّر مي‌افتاد؛ ليكن در عصر كنوني، حتّي همين عامل هم ملاحظه نمي‌شود. «بافق»، «جهرم» و «شيراز» را به همان سبكي مي‌سازند كه «آمل» و «سنندج» را، گوييا هيچ عنصر فرهنگي و حتّي اقليمي در ترتيب شهرها اولويت ندارد. جز اين درگذشته، هيچ يك از مقولات و عناصر كالبدي و فضاها، مجال خدشه‌دار ساختن موقعيت‌هاي معنوي و اخلاقي را نداشتند. گويي هر يك از اين فضاها، خود  مقوّم و تسهيل كنندة‌ موقعيت‌هاي مذهبي و حافظ حريم‌ها و سنّت‌ها نيز بودند؛ در حالي كه در عصر حاضر، تمامي موقعيت‌هاي مذهبي و فرهنگي ما به ناگزير از سر راه خوي تجاوزگر مدرنيته و طبع مدرن پسند شهرسازان به كنار مي‌روند تا ميدان، هر روز بيشتر از روز قبل، براي مدرنيزاسيون شهري فراهم آيد.

شهرسازان ما، تمامي ويژگي‌هاي فرهنگي و معنوي را از شهرهايمان باز مي‌ستانند و ضمن بركشيدن بنيان شهرهاي مدرن، مبتني بر خاستگاه غربي، از تابلوها و آذين‌بندي‌هاي مذهبي حاشية خيابان‌ها و معابر به عنوان پوششي بي‌خاصّيت و تأثير استفاده مي‌كنند تا انگشت اتّهام را از خود دور ساخته باشند.

اين مقاله و نگارنده، قصد بررسي همة وجوه شهر اسلامي و مقايسة آن با شهرهاي مدرن را ندارد؛ امّا در مقام بيان اجمالي اين موارد، نكاتي را متذكّر مي‌شود.

در اوّلين سال پوست تركاندن، هنگامي كه اسلام با حضور پيامبر اكرم(ص) از جغرافياي بستة مكّه خارج مي‌شد، مقدّمات ساخت رَحِم و زهدان بزرگ (مدينه) را فراهم آورد؛ شهري كه در آن، جامعة مسلمانان تشكيل و سير اكمالي را طي مي‌كرد. حضرت، «مدينه» را بنا نهاد؛ اوّلين شهري كه بنايش را با «مسجد» استوار ساختند.

اين واقعه نشان داد كه؛ بسط نظام سياسي و حكومتي اسلام و پايه‌ريزي نظام اجتماعي آن در گرو شهري است كه امكان تربيت مسلمانان و بركشيدن آنها را تا مراتب عالي‌تر اخلاقي و فرهنگي در خود دارد.

در بينش ديني و اسلامي، چنان‌كه «قلب» در شكل‌گيري جنين، اوّلين عضو است، مسجد نيز به عنوان قلب شهر، اوّلين بنايي است كه در مركز و قلب شهر، چون نقطه‌اي مركزي همة توان و نيروي شهر و همة جان ساكنان شهر را به آسمان و مبدأ هستي متّصل مي‌سازد و بدان حيات و جان مي‌بخشد و بلافاصله، مدرسه‌اي كه ضمن به تفصيل كشيدن آموزه‌ها و امكان انتقال آنها را از طريق رگ‌هاي حيات بخش (معلّمان، ذاكران و واعظان) به ساير ساكنان شهر فراهم مي‌آورد.

امروزه، به تبع غرب، در حالي به نظام كالبدي و فيزيكي شهرهايمان اصالت مي‌دهيم و از باطن ماهيت اعتقادي و فرهنگي ديني چشم مي‌پوشيم كه ماهيت فرهنگي الحادي غربي از ميان همين پوستة خارجي و بيروني ، خود را بر جان و جسم ساكنان شهر مستولي ساخته، همه را مبتلاي خود مي‌سازد.

مسجد قدس واقع در سعادت آباد

مسجد حضرت ابراهیم (ع) واقع در نمایشگاه بین المللی تهران خیابان سئول

اين شهر، ساكنانش را از آسمان و منظومة معتقدات ديني كه پيوند دهندة اصلي قلوب مؤمنان و مسلمانان به هم است،‌ دور مي‌سازد و تمامي زمينه‌هاي ارجمندي و تعالي فرهنگي و معنوي را در آنها از بين مي‌برد؛ بلكه موجب بروز پراكندگي، تشتّت و آشفتگي در جان و در نتيجه دوري از حقايق متعالي نيز مي‌شود.

اين شهرها، همچنان كه در شكل فيزيكي جهاني شده‌اند، جهاني شدن فرهنگ را نيز سبب مي‌شوند.
بايد ديد كه اين شهرها كدامين فرهنگ را جهاني مي‌كنند؟

شهرهاي ما، تصويرگر و منعكس كنندة فرهنگ الحادي غربي‌اند كه در وجهي جهاني خود را چيره ساخته است. شهرهاي ما، مردان و زناني همسان و هم‌سو با انسان غربي مي‌سازند و آنها را براي استحاله و اضمحلال در فرهنگ جهاني بني اسرائيلي مهيّا مي‌كنند.

طيّ واقعة دفاع مقدّس، شهرهاي بسياري در غرب و جنوب كشور ويران شد؛ امّا اين ويراني مجال بازنگري در ساختار شهرها و بازنگري در الگوي شهرسازي را هم فراهم آورد. متأسّفانه غفلت مسئولان از اين رَحِم سوم و جايگاه شهر باعث شد تا بر ويرانه‌هاي شهرهاي سابق، بناي شهرهاي امروزين گذاشته شود.

در ميان منابع فرهنگي و سوابق شهرسازي، ويژگي‌هاي مختلفي براي «مدينة اسلامي» بيان شده است، امّا امروزه هيچ يك از ويژگي‌هاي ياد شده در منابع و نشانه‌هاي باقي مانده را در شهرهاي مدرن امروزي ايران نمي‌توان يافت. عناوين و القابي در منابع فرهنگي كه براي شهر اسلامي بيان شده، پرده از بسياري مسائل بر‌مي‌دارد.

شهر تقوا، شهر ذكر، شهر تفكّر، شهر عدالت، شهر شكر، شهر عبرت، شهر امنّيت، شهر احسان، شهر ميانه و …
ترديدي نيست در شهري كه تقوا و امنّيت و احسان و عدالت جاري و ساري باشد، توحيد متجلّي گشته و انسان مجال عبوديت و عبادت خالق يكتا را مي‌يابد.

در هيچ منبعي بيان نشده كه نصب تابلوهاي مزّين به عبارات زيبا و خوش خطّ «سبحان الله» و «استغفرالله» يا كتابت آيات «قرآن مجيد» بر پايه‌هاي پل‌هاي شهري آكنده از تفرّق و تشتّت، شرك و نفاق، ناپرهيزگاري و تزاحم و تراكم را مبدّل به بلد امين و شهر ذكر مي‌سازد.

آيا مصداق شهري كه خداوند در قرآن بدان قسم ياد مي‌كند و مي‌فرمايد: «لا اقسم بهذا البلد» همين «استانبول» و «كراچي» و «لندن» و «تهران» است؟

شهر عجله و سرعت، شهر تبرّج و تظاهر، شهر تجمّل و اسراف، شهر افراط و تفريط، شهر ترديد و تشكيك، شهر تبختر و تكبّر، شهر غفلت و نسيان، شهر تزاحم و تراكم و … شايسته‌ترين عناويني است كه تماميت باطن و ماهيّت شهرهاي مدرن عصر ما را بر ملا مي‌سازد.

اين شهرها، حافظ هيچ حرمتي نيستند.

شهر، آيينة تمام نماي فرهنگ و مدنيّتي است كه به تمامي بر حيات يك قوم سايه افكنده است؛ حتّي اگر در ظاهر منكر و منتقد فرهنگ و جهان‌بيني مستتر در آن باشد.

در اوّلين سال‌هاي ظهور اسلام و اوّلين سال هجرت، ساختن مدينه، لازمة عهدي بود كه پيامبر اكرم(ص) آن را پايه ‌گذارده بود. اساساً هر مدينه با عهد جاري و پذيرفته شدة جميع انسان‌هايي كه بدان متعهّدند، نسبت دارد. اين سخن بدين معني است كه با تغيير مباني و مبادي نظري، صورت شهر نيز دگرگون مي‌شود.

شهر، نمايندة باورها و پيمان عمومي هر قوم است. جماعتي كه هم افق و هم عهد با رسول خدا(ص) و ديانت اسلامي‌اند، هم‌سو با همان عهد بناي شهر را بر مي‌كشند و در مقابل، قومي كه هم افق با عهد نفساني و شيطاني‌ است و دنيا را محلّ زيست و آرامشگاه ابدي خود مي‌شناسند، شهر را بر اسلوبي و پايه‌اي دگرگون برمي‌كشند.

«شهر مدرن»، بر سه پاية «سكولاريزم»، «ليبراليسم» و «هيدوئيسم»، ساكنانش را رها از همة تعهّدات ديني، در دنيازدگي صرف به سوي مذهب اصالت حال و لذّت سوق مي‌دهد.

با اين مقدّمه عرض مي‌كنم:‌ شيعيان اهل بيت(ع)، خود و انقلاب خود را در طول دين جهاني پيامبر آخرالزّمان(ص)  و پيش‌درآمد و مقدّمة ظهور كبراي حضرت صاحب‌الزّمان(ع) شناسايي مي‌كنند، لازمة ساختن شهر اسلامي را پرسش از ماهيّت شهر مدرن و ابتدا كردن به ساخت شهر اسلامي مبتني بر تعاليم حقيقي ديني مي‌شناسند.

«شهر مدرن»، صورت بيروني و كامل انسان شاخص غربي است كه با دريافتي اومانيستي دربارة عالم و آدم، آزاد از هر گونه تعهّد ديني، دنيا مدارانه بر صفحة زمين مشي مي‌كند تا با برخورداري تمام از بهشت زميني و لذايذ نفساني، قدرت تامّ و تمام خود را بر همة مقدورات و مقدّرات زميني مستولي كند.

نمايندة تمام عيار اين انسان را در ميان مجامع مخفي و فراماسونرهاي نشسته بر كنج لژهاي اروپايي بايد جست‌وجو كرد.

شهر مدرن، شهر فراماسونرهاست؛ شهر بركشيده شده توسط معماران فراماسون است؛ تجسّم عيني دريافت‌هاي يك فراماسونر است و شهري است كه همة مناسباتش را معماران فراماسونر تنظيم ساخته‌اند. از اين رو با اصلاح برخي صورت‌ها و پارچه نوشته‌ها، اسلامي نمي‌شود.

اين عبارت را تنها به قصد متذكّر شدن مردان و زناني نوشتم كه با احساس تكليف و به قصد قربت در اين شرايط آخرالزّماني و غيبت حقيقت قدسي و خورشيد امامت، بر مصدر امور تكيه زده‌اند.

به نيّت اداي تكليف در برابر خداوند، نوشتم تا مرداني را مخاطب خود ساخته باشم كه از ملاحظة نسبت‌ها ميان صورت و معنا غفلت مي‌ورزند و الگو برداري از مدينة‌ غربي و تجربة مدرنيزاسيون تمام عيار در شهر را باعث رونق شهر و جلوة نظام ديني و اسلامي مي‌شناسند؛ به مرداني كه مفتخر به ارائة نقشه و الگوي شهر تهران در سال 2020م. هستند؛ شهري كه در آن ديگر هيچ نشاني از اسلام، ايران و انقلاب نيست.

چگونه مي‌خواهند، باور بياوريم كه شورايي فرهنگي و هنري  و متشكّل از فرهيختگان صاحب نظر در مسائل فرهنگي و هنري بر تصميمات شهرسازان تهران نظارت دارند؛ در حالي كه پس از تكميل پروژه‌هاي برج‌سازي با مشخّصاتي كه قبلاً تجربه شده، شهر تهران در سايه‌سار بناهاي هرمي قرار گرفته است؟

اگر ساختارشكني در بناي مساجد مدرن شهر تهران را حاصل اتّفاق و غفلت بشناسيم، بشارت ظهور مترو مگاپوليس را كه به تمامي كپي برداري از الگوهاي فوق مدرن غربي است، به كجا بريم؟ در حالي كه در هيچ كدام از الگوهاي اجرا شده و در دست اجرا، كمترين نشاني از هنر اسلامي و حكمت متعالي آن وجود ندارد.

شوراي فرهنگي و هنري فرهيخته و صاحب نظر شهرداري تهران، از روي انصاف، به جاي تأييد نقشه‌هاي كپي‌برداري شده از شهرهاي «سانفرانسيسكو» و «ونكور» و انجام مصاحبه و بشارت ظهور آرمانشهر مورد نظر انقلاب اسلامي، تهران را به خود واگذارند.

جاي تأسّف است كه پس از سي سال ناگزير بايد برخي از آقايان را به پاي كلاس‌هاي ابتدايي درس «انقلاب و اسلام» فراخواند.

شبهة بزرگي اتّفاق افتاده است. از ميان جادّه‌هاي «ايالات متّحده» و «كانادا» و پيچ و خم‌هاي آموزه‌هاي ماسوني به آرمانشهر اسلامي نمي‌توان رسيد.

شايسته است هيئت ويژه‌اي از ميان عالمان حوزة مطالعات فرهنگي و غرب‌شناسي، زير نظر ولي‌ّ امر مسلمين، وظيفة نظارت بر امر معماري و شهرسازي در «ايران» را بر عهده گيرند.

شهر، رَحِم بزرگ و زاينده‌اي است كه در خود، جامعة‌ انساني را مي‌پرورد تا ضمن حفظ همة‌ شئؤن و آداب مسلماني، امكان ارتباط با عوالم بالاي روحاني بيابد و مانع از لغزش گام‌هاي مسلمانان در وقت ورود به عوالم برزخي شود. والسّلام

دانلود

اسماعیل شفیعی سروستانی
راديو معارف (8/11/1389)

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!