سيد جمال‌الدين‌ اسد آبادي‌ و فراماسونري (قسمت دوم)

0

حيي‌ دولت‌آبادي‌، از فراماسونهاي‌ جا افتاده‌، مي‌كوشد نشان‌ دهد كه‌ اتحاد اسلامي‌ نه‌ يك‌ اعتقاد اصولي‌ اسلامي‌، بلكه‌ يك‌ حركت‌ سياسي‌ بوده‌ است‌. او مي‌نويسد «سلطان‌ عثماني‌ به‌ خيال‌ افتاده‌ است‌ براي‌ پيشرفت‌ مقاصد سياسي‌ خود، فرق مختلف‌ اسلامي‌ را با يكديگر متحد نموده‌، به‌ اين‌ وسيله‌ مقام‌ خلافت‌ را مقتدر ساخته‌ در مقابل‌ تجاوزات‌ دول‌ مسيحي‌ به‌ قوت‌ اتحاد اسلام‌ ايستادگي‌ نمايد. سلطان‌ در پيشرفت‌ اين‌ مقصد وجود سيد را لازم‌ دانسته‌…»

 

 

اگر كسي‌ فراماسون‌ و عامل‌ انگليس‌ باشد، غيرمنطقي‌ و غير قابل‌ باور نيست‌ كه‌ با انگليسها دشمني‌ كند، يعني‌ مي‌توان‌ باور كرد كه‌ عامل‌ و مزدور انگسلتان‌ به‌ دستور ارباب‌ تظاهر به‌ مخالفت‌ با انگلستان‌ كند. اما اينكه‌ مزدور انگلستان‌ و عضو فراماسونري‌، صداي‌ «اتحاد اسلامي‌» بلند كند، به‌ هيچ‌ روي‌ پذيرفتني‌ نيست‌ و كساني‌ كه‌ سيد جمال‌ را عضو فراماسونري‌ مي‌دانند متوجه‌ تناقض‌ اين‌ مطلب‌ با داعيه وحدت‌ اسلامي‌ او نيستند. توضيح‌ مختصري‌ اين‌ نكته‌ را روشن‌ مي‌كند.

در قرن‌ نوزدهم‌، انگلستان‌ امپراطوري‌ بلامنازع‌ استعماري‌ در سراسر عالم‌ بود. اما مركز ثقل‌ مستعمرات‌ انگليس‌، هندوستان‌ بود كه‌ درست‌ در مركز سرزمين‌ اسلامي‌، پرجمعيت‌ترين‌ و پرمنفعت‌ترين‌ نقاط‌ عالم‌ بود. از سوي‌ ديگر انگلستان‌ در سيطره كامل‌ يهود واقع‌ شده‌ بود. در رأس‌ نظام‌ سرمايه‌داري‌ اين‌ كشور روچيلد و يهوديهايي‌ از نوع‌ او بودن‌ و در رأس‌ نظام‌ سياسي‌ اين‌ مملكت‌ هم‌ ديزرائيلي‌ و جهوداني‌ از اين‌ دست‌ قرار داشتند. سابقه دشمني‌ يهود هم‌ با اسلام‌ بر كسي‌ پوشيده‌ نيست‌.

يهود و انگلستان‌ در اروپاي‌ قرن‌ نوزده‌ با دو مانع‌ بزرگ‌ مواجه‌ بودند: يكي‌ روسيه تزاري‌ و ديگري‌ امپراطوري‌ عثماني‌ و براي‌ اين‌ هر دو قدرت‌، نقشه‌هاي‌ مفصلي‌ تنظيم‌ كردند كه‌ آخرين‌ و مؤثرترين‌ آن‌ جنگ‌ جهاني‌ اول‌ بود كه‌ منجر به‌ انهدام‌ هر دو شد. روسيه تزاري‌ ضد يهود تبديل‌ شد به‌ اتحاد جماهير شوروي‌ سوسياليستي‌ با رهبري‌ قاطع‌ و كامل‌ يهود و با ايدئولوژي‌ ضد مذهبي‌؛ و امپراطوري‌ عثماني‌ هم‌ تكه‌تكه‌ و قطعه‌قطعه‌ گرديد، تا هم‌ بكلي‌ انديشه اسلامي‌ از بين‌ برود و هم‌ فلسطين‌ براي‌ حضور صهيونيستها در آن‌ آماده‌ شود. انگلستان‌ يهودي‌زده ابرقدرت‌ استعماري‌ قرن‌ نوزده‌ براي‌ مواجهه‌ با دنياي‌ اسلام‌ يك‌ طرح‌ و برنامه دقيق‌ و حساب‌شده‌ تنظيم‌ و طراحي‌ كرده‌ بود. در چنين‌ طرح‌ و برنامه‌اي‌ براي‌ كشورهاي‌ اسلامي‌ مهلكترين‌ و خطرناكترين‌ مسئله‌، تفرقه‌ و چند دستگي‌؛ و بزرگترين‌ مانع‌ انجام‌ مقاصد يهود و انگليس‌، بيداري‌ اسلامي‌ و حركت‌ اعتقادي‌ ـ سياسي‌ وحدت‌ اسلامي‌ بود.

نحوه عمل‌ انگلستان‌ در خود هندوستان‌ شايان‌ توجه‌ فوق العاده‌ است‌. هندوستان‌ در قرون‌ 11 تا 13 هجري‌ ـ معادل‌ شانزده‌ و هفده‌ ميلادي‌ ـ تحت‌ سيطره حكومت‌ مسلمانان‌ مغولي‌ و يك‌ كشور اسلامي‌ كامل‌ بود با فرهنگ‌ و تمدني‌ غني‌ و سرشار از عمق‌ و معنويت‌. انگلستان‌ ساليان‌ دراز و با تمهيدات‌ فراوان‌ و بيش‌ از همه‌ با ايجاد تفرقه‌ و برادركشي‌ عاقبت‌ خود را به‌ درون‌ سرزمين‌ اسلامي‌ هند كشاند و با كوشش‌ و تلاش‌ فوق العاده‌، علاوه‌ بر استثمار وحشيانه‌ و غير قابل‌ تصور كه‌ همه خون‌ اين‌ سرزمين‌ اسلامي‌ را مكيد، با همه توان‌ زمينه‌هاي‌ تضعيف‌ و بلكه‌ نابودي‌ اسلام‌ را در اين‌ مملكت‌ فراهم‌ آورد تا جايي‌ كه‌ وقتي‌ به‌ ضرورت‌ اوضاع‌ و احوال‌ بين‌المللي‌ قرار شد، كم‌كم‌ مستعمره‌ها ـ و منجمله‌ هند ـ مستقل‌ شوند، آن‌ را به‌ هندوها تحويل‌ داد و از هند مسلمان‌، يك‌ سرزمين‌ بت‌پرست‌ فقير و عقب‌افتاده‌ و يك‌ مشت‌ مسلمان‌ بيچاره‌ و ذليل‌ باقي‌ گذاشت‌. اين‌، وضع‌ و حال‌ انگليس‌ در تمامي‌ قرن‌ نوزده‌ ميلادي‌ بود. رابطه سيد جمال‌الدين‌ با اين‌ ابرقدرت‌ استعماري‌ چگونه‌ بود؟

«سيد، انگلستان‌ را نه‌تنها قدرتي‌ استعماري‌ بلكه‌ دشمن‌ صلبي‌ مسلمانان‌ مي‌دانست‌ و معتقد بود كه‌ هدف‌ انگلستان‌ نابودي‌ اسلام‌ است‌، چنانكه‌ يك‌ بار نوشت‌ كه‌ انگلستان‌ از آن‌ رو دشمن‌ مسلمانان‌ است‌ كه‌ اينان‌ از دين‌ اسلام‌ پيروي‌ مي‌كنند… سيد جمال‌الدين‌ دشمن‌ انگليس‌ بود و تا مي‌توانست‌ به‌ انگليس‌ بد و بيراه‌ مي‌گفت‌: چون‌ انگليس‌ را خوب‌ مي‌شناخت‌ و از دست‌ آنها در افغانستان‌ و هند و مصر و ايران‌ و پاريس‌ سختيها كشيده ‌ بود…» (7)

از سوي‌ ديگر گمان‌ نمي‌رود كسي‌ بين‌ تشكيلات‌ فراماسونري‌ و انگلستان‌ و يهود، جدايي‌ و انفصال‌ قائل‌ باشد. اينها همه‌ يك‌ واحدند، گيريم‌ با جلوه‌ها و برخوردهاي‌ متفاوت‌. فراماسونري‌ از ابتدا كه‌ در انگلستان‌ ايجاد شد، هميشه‌ در جهت‌ منافع‌ يهود و انگلستان‌ در سراسر جهان‌ عمل‌ كرده‌ است‌ و با اين‌ وصف‌ به‌ هيچ‌ روي‌ نمي‌توان‌ قبول‌ كرد كه‌ شخصي‌ عامل‌ و مزدور فراماسونري‌ باشد، ولي‌ از بيخ‌ و بن‌ با حيات‌ و هستي‌ انگلستان‌ و فراماسونري‌ و يهود در تباين‌ و تضاد باشد. در واقع‌ تنها همين‌ كوشش‌ براي‌ وحدت‌ اسلامي‌ و بيداري‌ اسلامي‌؛ براي‌ سيد جمال‌الدين‌ اسدآبادي‌ كافي‌ است‌ كه‌ او را از هرگونه‌ اتهام‌ فراماسون‌ بودن‌ و انگليسي‌ بودن‌ مبرا سازد و با اين‌ وصف‌ به‌ هيچ‌وجه‌ نمي‌توان‌ قبول‌ كرد كه‌ انگليس‌ و فراماسونري‌ به‌ يك‌ عامل‌ خود بگويد: تو بلوا راه‌ بينداز و سر و صدا درست‌ كن‌ و اين‌ كارها را با عنوان‌ «اتحاد اسلامي‌» بكن‌. بخصوص‌ كه‌ در آن‌ روزگار هيچ‌ حركت‌ اسلامي‌ در مصر يا كشورهاي‌ اسلامي‌ ديگر نبوده‌ كه‌ خيال‌ كنيم‌ اين‌ تدبير براي‌ پيشگيري‌ يا كنترل‌ بوده‌ است‌. مهمترين‌ چيزي‌ كه‌ از سيد جمال‌ براي‌ دستگاه‌ فراماسونري‌ و استعمار انگليس‌ موجب‌ خطر بوده‌ همين‌ اتحاد اسلامي‌ بوده‌ و به‌ نظر مي‌رسد كه‌ تمام‌ كوشش‌ آنها براي‌ خدشه‌دار كردن‌ سيد جمال‌ و حرف‌ و حركتش‌، براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ نكته‌ بوده‌ كه‌ مردم‌ باور كنند، اتحاد اسلامي‌ نه‌ شدني‌ است‌ و نه‌ فايده‌اي‌ دارد و اصلاً كسي‌ در اين‌ باره‌ كاري‌ هم‌ نكرده‌ است‌.

يحيي‌ دولت‌آبادي‌، از فراماسونهاي‌ جا افتاده‌، مي‌كوشد نشان‌ دهد كه‌ اتحاد اسلامي‌ نه‌ يك‌ اعتقاد اصولي‌ اسلامي‌، بلكه‌ يك‌ حركت‌ سياسي‌ بوده‌ است‌. او مي‌نويسد «سلطان‌ عثماني‌ به‌ خيال‌ افتاده‌ است‌ براي‌ پيشرفت‌ مقاصد سياسي‌ خود، فرق مختلف‌ اسلامي‌ را با يكديگر متحد نموده‌، به‌ اين‌ وسيله‌ مقام‌ خلافت‌ را مقتدر ساخته‌ در مقابل‌ تجاوزات‌ دول‌ مسيحي‌ به‌ قوت‌ اتحاد اسلام‌ ايستادگي‌ نمايد. سلطان‌ در پيشرفت‌ اين‌ مقصد وجود سيد را لازم‌ دانسته‌…» (8) در حالي‌ كه‌ سالها قبل‌ از اينكه‌ سلطان‌ عثماني‌ به‌ اين‌ خيال‌ بيفتد، سيد جمال‌ براي‌ تحقق‌ آن‌ كوشيده‌ بود.

حسين‌ دانش‌ اصفهاني‌، كه‌ از نوشته‌اش‌ غربزدگي‌ و انديشه‌ها و باورهاي‌ فراماسونري‌ مي‌بارد مي‌نويسد: «سيد، يك‌ امر حتمي‌الوقوع‌ را (تخريب‌ سلطنت‌ مستبد ناصرالدين‌ شاه‌ و تجدد و آزادي‌) در ايران‌ كرد و راه‌ را براي‌ ملت‌ ايران‌ كوتاه‌تر نمود، والا سياست‌ اتحاد دول‌ اسلام‌ كه‌ سيد آن‌ را سي‌ سال‌ پيش‌ از اين‌ وجهه عزيمت‌ خود قرار داده‌ بود، امروز ديگر باطل‌ و منسوخ‌ است‌ و هيچ‌يك‌ از ملل‌ شرق اكنون‌ اميدوار عود چنين‌ سياستي‌ نيست‌ و همه‌ مي‌دانند كه‌ امتداد و دوام‌ هستي‌ هر ملتي‌ اكنون‌ بسته‌ به‌ ثبات‌ و دوام‌ نيروي‌ زندگي‌ آن‌ است‌ در طرق تمدن‌ و تكامل‌ با نگاه‌ داشتن‌ زبان‌ و آداب‌ و عوايد پسنديده خود. ره‌ چنان‌ رو كه‌ رهروان‌ رفتند.» (9)

اسماعيل‌ رائين‌ كه‌ دشمني‌ او با سيد جمال‌ و نيز مخالفتش‌ با روحانيت‌ مشهود است‌ مي‌نويسد:

«سيد جمال‌الدين‌ ادعا مي‌كرده‌ كه‌ منظورش‌ از تشكيل‌ لژ انجمن‌ وطني‌ مصر 1 ـ ايجاد اتحاد و روح‌ صميميت‌ مابين‌ ملل‌ و قبايل‌ اسلامي‌. 2 ـ كم‌ كردن‌ نفوذ علماء سودجو كه‌ به‌ واسطه‌ اعمال‌ نامشروع‌ خود اسباب‌ ذلت‌ مسلمين‌ را در دنيا فراهم‌ كرده‌اند؛ بوده‌ است‌. بنا به‌ ادعاي‌ نويسنده كتاب‌ مردان‌ نامي‌ شرق «اعضاء آن‌ مجلس‌ هم‌قسم‌ شدند كه‌ دامنه كار خود را بگيرند و به‌ نتيجه‌ قطعي‌ كه‌ همانا عملي‌ نمودن‌ نقشه‌ سيد بود، برسند تا شايد بدين‌ وسيله‌ سياست‌ دول‌ اجنبي‌ را در مصر زمين‌ زده‌، مسلمين‌ شرق را از ذلت‌ و خواري‌ نجات‌ دهند» (10) و بعد براي‌ اينكه‌ هرگونه‌ انديشه اتحاد اسلامي‌ را غيرعملي‌ نشان‌ دهد، (رائين‌) در چند صفحه‌ بعد مي‌گويد: «ميرزا محمد قمي‌ رئيس‌ جامع‌التقريب‌ مذاهب‌ اسلامي‌ كه‌ به‌ سالها مقيم‌ قاهره‌ بود و جمعيت‌ دارالتقريب‌ مذاهب‌ اسلامي‌ را در آن‌ شهر تشكيل‌ داده‌ و همان‌ راه‌ سيد جمال‌الدين‌ يعني‌ نزديك‌ كردن‌ شيعه‌ و سني‌ را تعقيب‌ مي‌كند…» (11)

ـ مهديقلي‌ هدايت‌ مي‌نويسد: «سيد جمال‌… تلاش‌ بي‌اندازه‌ مي‌كرده‌ است‌ به‌ مقامي‌ برسد… بالفرض‌ در مصر انقلاب‌ مي‌شد مصر به‌ روز بدتري‌ مي‌افتاد. ظاهراً سيد از اتحاد اسلام‌ سخن‌ مي‌گفت‌. نادر با همه قدرتي‌ كه‌ داشت‌ اتحاد اسلام‌ را عنوان‌ نموده‌ و به‌ جايي‌ نرسيده‌، اتحاد و اتفاق دو كلمه بدبختند… عنوان‌ اتحاد اسلام‌ هم‌ براي‌ خدمتي‌ بود به‌ عبدالحميد دشمن‌ ناصرالدين‌ شاه‌.» (12)

ـ مخبرالسلطنه هدايت‌ مي‌نويسد: «اتحاد اسلام‌ كه‌ مرام‌ سيد بود، معني‌ ندارد.» (13)

ـ خان‌ ملك‌ ساساني‌ فكر اتحاد اسلامي‌ را كار انگلستان‌ مي‌داند! «در سال‌ 1302 مستر بلنت‌ (سياستمدار معروف‌ انگليسي‌ وزير هندوستان‌) پس‌ از مراجعت‌ از هندوستان‌ به‌ خيال‌ اتحاد اسلام‌ افتاده‌ سيد را از پاريس‌ به‌ لندن‌ دعوت‌ كرد. مشاراليه‌ سه‌ ماه‌ در خانه بلنت‌ مهمان‌ بود.» (14)

ـ ولي‌الله يوسفيه‌ هم‌ عين‌ همين‌ حرف‌ را تكرار مي‌كند: «اين‌ سياستمداران‌ معروف‌ عبارت‌ بودند از: سر دراماندولف‌، سالزبوري‌ و… نتيجه مذاكرات‌ سه‌ ماه‌ جمال‌الدين‌ با سه‌ سياستمدار معروف‌ انگلستان‌ بر اين‌ امر منتهي‌ گرديد كه‌ جمال‌الدين‌ «اتحاد اسلامي‌» را در ميان‌ ملل‌ اسلامي‌ به‌ وجود آورد.» (15)

اين‌ آقايان‌ تاريخ‌نويس‌ و تحليلگر از خودشان‌ نمي‌پرسند كه‌ آخر انگليس‌ براي‌ چه‌ به‌ فكر اتحاد اسلامي‌ مي‌افتد؟ و گويي‌ يادشان‌ مي‌رود كه‌ كوشش‌ سيد جمال‌ براي‌ اتحاد اسلام‌ سالها قبل‌ از اين‌ بوده‌ و تلاش‌ انگليس‌ براي‌ انحراف‌ اين‌ نهضت‌ و بدنامي‌ سيد بوده‌ است‌.

ولي‌الله يوسفيه‌ از قماش‌ نويسندگاني‌ است‌ كه‌ با روحانيون‌ بشدت‌ مخالفت‌ مي‌كند و به‌ نظر مي‌رسد كه‌ اصلاً كتاب‌ سازمان‌ جهاني‌ فراماسونري‌ را نوشته‌ تا بتواند هرچه‌ مي‌خواهد راجع‌ به‌ سيد جمال‌الدين‌ بگويد، مثل‌ اينكه‌: عليرغم‌ نظر اكثر نويسندگان‌ كه‌ سيد جمال‌الدين‌ را خداپرست‌ مي‌دانند، طبق‌ سندي‌ كه‌ وجود دارد، او قبل‌ از ورود به‌ لژهاي‌ سازمان‌ فراماسونري‌ نيز اعتقاد به‌ خدا را نداشته‌ است‌ و حتي‌ كسي‌ نماز خواندن‌ اين‌ منادي‌ «اتحاد اسلامي‌ را نديده‌ است‌.» (16) بعد هم‌ سيد جمال‌ و ناصر و اتحاد اسلامي‌ اتحاد عربي‌ را همسان‌ و مرتبط‌ و از كارهاي‌ فراماسونري‌ مي‌داند: «جمال‌ عبدالناصر، رئيس‌ جمهور فقيد مصر، كه‌ تاريخ‌ آن‌ كشور را به‌ ميل‌ و اراده خود تغيير داد و براي‌ ملت‌ مصر تاريخ‌آفرين‌ شد، بدون‌ توجه‌ به‌ سوابق‌ سازمان‌ فراماسونري‌ و موقعيت‌ سياسي‌ آن‌ مي‌خواست‌ «وحدت‌ اعراق ب‌» را با نفوذ و گسترش‌ لژها عملي‌ گرداند، همانطوري‌ كه‌ جمال‌الدين‌ اسدآبادي‌ مي‌خواست‌ به‌ توسط‌ لژها اتحاد اسلامي‌ را در ميان‌ جوامع‌ اسلامي‌ به‌ وجود آورد.» (17)

 

 

کاری از گروه تحقیقات جنبش مصاف

 

پینوشت:

8. حيات‌ يحيي‌ ، چاپ‌ سال‌ 1338؛ جلد اول‌؛ صفحه‌ 93

9. اسناد و مدارك‌ درباره سيد جمال‌الدين‌ اسدآبادي‌ ، صفات‌الله جمالي‌، چاپ‌ سوم‌، سال‌ 1349، صفحه‌ 165 ـ جالب‌ اينكه‌ درست‌ در همين‌ ايام‌ فروغي‌ هم‌ همين‌ حرف‌ را مي‌زند منتهي‌ نرم‌تر و رندانه‌تر رجوع‌ شود به‌ آيين‌ سخنوري‌؛ محمدعلي‌ فروغي‌؛ كتابخانه‌ دانش‌؛ سال‌ 1330 صفحه‌ 13

10. رائين‌ ؛ جلد 1، صفحه‌ 379

11. همان‌؛ 392

12. خاطرات‌ و خطرات‌ ؛ مهديقلي‌ هدايت‌؛ چاپ‌ 2 سال‌ 1344؛ صفحه‌ 344

13. گزارش‌ ايران‌ : مخبرالسلطنه هدايت‌، صفحه 143

14. سياستگران‌ دوره قاجار ؛ خان‌ ملك‌ ساساني‌، جلد اول‌ سال‌ 1338، صفحه 352

15. سازمان‌ جهاني‌ فراماسونري‌ ، ولي‌الله يوسفيه‌؛ چاپ‌ سال‌ 1352؛ صفحه 352

16. همان‌؛ صفحه‌ 350 ـ سند نويسنده‌ نقل‌ قول‌ تقي‌زاده‌ از شخص‌ ديگري‌ است‌ كه‌ او از حاج‌امين‌الضرب‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ در سفر مسكو ديده‌ كه‌ سيد نماز نمي‌خواند. يوسفيه‌ درباره سيد جمال‌ 50 صفحه‌ مطلب‌ مي‌نويسد، در حالي‌ كه‌ ديگر فصول‌ كتابش‌ هرگز به‌ نيم‌ اين‌ حجم‌ هم‌ نمي‌رسد.

17. همان‌؛ صفحه‌ 335

شمس‌الدین‌ رحمانی‌

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!