انجمن حجتیه شست‎و‎شوی مغزی مي‎کند

0
hojjatiye.jpg

انجمن حجتیه غیر از معرفی خودش برای اعضای رسمی محرم و خاص، اصلا هیچ‌جا خودش را به‎عنوان انجمن حجتیه معرفی نمی‎کرد و این سنت را تا امروز هم نگه داشته است. اگر بخواهم یک تعبیر گویا و در عین حال تند داشته باشم که ناگزیرم از آن و چاره‎ای هم نیست، این است که روش‎های انجمن حجتیه در عالم تشیع، نوع بازسازی شده‎ای از روش‎های صهیونیسم در جهان غرب است.

 


 

گفتوگو با سید عباس نبوی

انجمن حجتیه شست‎و‎شوی مغزی مي‎کند/ محمد یکتا

حجت‎الاسلام والمسلمين سیدعباس نبوی، به‎عنوان فردی که در جریانات دانشجویی صدر انقلاب و مدیریت فرهنگی دوران پس از آن، حضوری جدی داشته است، شناخته می‎شود. نبوی برخلاف دیگر همتایان فرهنگی و سیاسی‌اش در مورد حجتیه به صراحت صحبت می‎‎کند و جالب آن‎جاست که سئوال‎های ما را پیش از آن‎که بپرسیم با همان ترتیبی که تنظیم کرده‌ایم، جواب می‎‎دهد. آن‎چه پیش روی شماست، حاصل مصاحبه دو ساعته با ایشان در باب انجمن حجتیه است.

به‎عنوان اولین سئوال، لطفا سابقه‎ای از آشنایی‎تان را با انجمن حجتیه بیان کنید.

خانواده و خویشاوندان ما انقلابیِ مبارز و پیرو حضرت امام بودند. لذا ما در اقوام، کسی که با انجمن حجتیه حشر و نشر داشته باشد، نداشتیم. ولی در مدرسه و در فعالیت‌‎های بعدی با ایشان آشنا شدم. از اوایل دهه ۵۰ در محیط‎های مذهبی شهر تهران، به‎خاطر مشکلاتی که رژیم شاه و ساواک به‎وجود می‎‎آوردند، بخش بزرگی از فعالیت‎های مذهبی مساجد و هیئت‌‎ها از آن فعالیت‌‎های انقلابیِ بعد از حادثه ۱۵خرداد، فاصله می‎گرفتند. یکی از کار‎های مهم مذهبی‌‎ها در این دوره، گسترش مدارس ملی در برابر مدارس دولتی بود. این مدارس یا باید انقلابی می‎‎بودند یا باید برای مذهبی بودن‎شان تعریف دیگری را انتخاب می‎‎کردند. این‎جا بود که دست‌پروردگان مرحوم حلبی، به‎خصوص در شاخه آموزش و پرورش، به‎صورتی خیلی گسترده فعال شدند. بعضا با اخذ امتیاز تشکیل مدرسه، مدارسی در مقاطع مختلف تشکیل دادند.

در خیابان آب منگل تهران، مرکزي فرهنگی با عنوان مکتب صادقیه وجود داشت. حاج حسین اتابکی که از تجار بازار تهران بود، این مکتب را ایجاد کرده بود و بخش‎های زنان و جوانان آن را توسعه داده بود. بر اساس همان الگو و مدل آموزش [که در مدارس فوق‌الذکر اتخاذ می‎شد].

شما به چه دلیل وارد تشکیلات حجتیه نشدید؟

همگی اطرافیان ما مقلد امام بودند. اعلامیه‎‎هایی که از امام می‎‎رسید، در خانواده‎ ما دست به دست می‎شد. اگر من غیر از این راه، مسیر دیگری را می‎‎رفتم، باید تعجب می‎‎کردید. و این مطلب هم، افتخاری برای من نمی‎‎تواند باشد. منتها من به این مسائل علاقه داشتم و پیگیر بودم. خداوند را هم شاکر هستم تا آن‎جایی که توانستم راهی را طی کردم که امروز بتواند ثمراتش برای افراد مختلف نقل بشود و یک مقداری از تاریخ واقعی‎ای که پشت سر گذاشته‎ایم، به ديگران منتقل بشود و مورد استفاده قرار گیرد.

موضع حجتیه در برابر نهضت امام و انقلاب چه بود؟

در برخورد با نهضت امام، انجمنی‌‎ها همیشه «دو نبش» کار می‎‎کردند: یعنی به‎عنوان این‎که این یک نهضت مذهبی است، خود را با آن مرتبط می‎دانستند، ولی با تمسک به این اعتقاد که این نوع انقلابی‌گری‌‎ها در این دوران سرانجامی ندارد، در فضای رسمی و حکومتی اعلام می‎کردند که ما جوان‌‎ها و نوجوان‌‎ها را به سمت انقلابی شدن سوق نمی‎دهیم. ما تنها به‎دنبال پرورش مذهبی این‎‎ها هستیم. رژیم شاه هم نواقصی دارد، اما یک رژیم شیعی است. عناصر بهایی دائما سعی می‎‎کنند در این رژیم نفوذ کنند، ما هم تلاش می‎کنیم جلوی این نفوذ را بگیریم و به تعبیری تلاش می‎‎کنیم شاهنشاه فریب این وقایع‎‎ها را نخورد.

مثل این مسأله‎ای که امروزه در فضای سیاسی رسم شده است که یک مدیر ارشد کلی آدم دور خودش جمع می‎کند، همه کار‎ها هم کار‎های خود اوست، اما علاقه‌مندان به این شخص دائما می‎گویند ما داریم تلاش می‎‎کنیم ایشان فریب آن آدم‎هایی را که جمع کرده، نخورد!

شیوه‎‎های عمل تشکیلاتی انجمن چه بود؟

انجمن حجتیه غیر از معرفی خودش برای اعضای رسمی محرم و خاص، اصلا هیچ‌جا خودش را به‎عنوان انجمن حجتیه معرفی نمی‎کرد و این سنت را تا امروز هم نگه داشته است. اگر بخواهم یک تعبیر گویا و در عین حال تند داشته باشم که ناگزیرم از آن و چاره‎ای هم نیست، این است که روش‎های انجمن حجتیه در عالم تشیع، نوع بازسازی شده‎ای از روش‎های صهیونیسم در جهان غرب است. در حضورهای‎شان، نفوذهای‎شان، برنامه‎های‎شان و بی‌اعتقادی‌های‎شان که ممکن است به خیلی از مسائل واقعا پشت پا بزنند، این روش‌‎ها دیده می‎شود.

انجمن فعالیت‌‎های درآمدسازِ مالی هم انجام می‎دهد. معمولا با اخذ شهریه‎‎های هنگفت چند میلیونی از بچه‎‎های متمولین، به نوعی معامله می‎کنند: می‎گویند ما یک فرزند مرفه دنیای امروز، اما با چنین مذهبی به شما تحویل می‎دهیم و همین کار را هم می‎‎کنند.

برخورد من با انجمن حجتیه برخورد توصیفی، تحلیلی یا تاریخی نبوده است. از نوعی که بعضی از دوستان کتاب‎هایی نوشتند و جریان‎های سیاسی معاصر را بررسی کردند. بلکه من در تار و پود زندگانی‌ام با این مسائل مواجه شدم. افراد زیادی که از درون انجمن حجتیه بیرون آمده و وارد فضای انقلابی شدند، نتوانستند خودشان را بشناسند. این‎‎ها اول مذهبی انقلابی شدند، بعد التقاطی شدند، بعد هم کارشان به جریان‎های چپ و مارکسیستی کشید.

فعالیت‌‎های انجمن حجتیه قبل و بعد از اعلام تعطیلی فعالیت‎‎ها، توسط آقای حلبی، چه تغییری کرد؟ چه در فعالیت‎ها، چه در مدارس و چه در جذب مخاطبین، آیا واقعا تغییر بنیادی رخ داد؟

مدل کار انجمن حجتیه اصولا مدلی نبود که فعال بودن یا متوقف بودن آن را اساسا بشود تشخیص داد یا ارزیابی کرد. البته امام درباره انجمن حجتیه بیانیه مستقلی ندادند و موضع‌گیری ضمنی کردند. انجمن حجتیه بیانیه دادند که ما کلیه فعالیت‎های‎مان را متوقف می‎‎کنیم تا زمانی‎که اجازه فعالیت پیدا کنیم.

فکر و مسیر زندگی کسانی که وارد انجمن حجتیه می‎شدند، بر این اساس شکل می‎گرفت که در زمان غیبت هیچ حرکتی به سرانجام نمی‎‎رسد. بنابراین فعالیت و مبارزات سیاسی حضرت امام را کاری لغو می‎دانستند. نه این‎که این کار‎ها نتایج کوتاه‎مدت نداشته باشد، بلکه معتقدند که اصولا در فراز و فرود تاریخ این کار‎ها بی‎فایده است و این تکلیف و مسئولیتی است که به دوش حضرت حجت گذاشته شده.

بنابراین این‎‎ها کلا امام را قبول نداشتند که حالا موضع‎گیری امام در این قضایا نقشی ایفا کند. نوع فعالیت‌شان هم در فراز و فرود‎های سیاسی کشور قابل تشخیص نبود. مثلا این‎‎ها هیچ‌وقت در انتخابات مختلف موضع نداشتند. موضع‎گیری امام تأثیر چندانی در فعالیت‌ این‎‎ها نداشت و کار خودشان‌ را انجام می‎دادند. کما این‎که بعد از موضع‎گیری امام تا امروز همان روش و فعالیت را انجام دادند.

درباره روش تبلیغی حجتیه چه نکاتی را مهم می‎‎دانید؟

حجتیه هیچ‎گاه آن‎طور که قرآن کریم می‎فرماید دعوی و تبلیغ عمومی و اجتماعی ندارند؛ در حالی‌که روحانیت شیعه بزرگترین چیزی را که از قرآن و روایات گرفته و بدان عمل می‎‎کند، همین تبلیغ عمومی ا‌ست. یعنی ارکان و اعتقادات دین را باید به زبان و فراخوان و دعوت عمومی مطرح کرد. این‎جا دعوت از حالت فردی و تمرکز بر جنبه‎‎های روانی شخصی کاملا خارج شده و دعوت عمومی مطرح می‎شود. و همان‎طور که امیرالمؤمنین می‎فرماید، قلوب سالم و آگاه و اهل توجه به معنویت و عبودیت الهی جذب می‎شوند و بدل به جریان گسترده دینی می‎شوند.

خلاف این مسأله که یک دعوت شیطانی است، همان روش صوفیه، بهایی‌‎ها و منافقین است: دنبال تک‌تک انسان‌‎ها رفتن. مدل فعالیت حجتیه، نوعی تغذیه فکری شبیه شست‎وشوی مغزی به‎صورت سیال و بیرنگ و شناور است. شما در مواجهه با این افراد، متوجه نمی‎‎شوید که با انجمن حجتیه مواجه شده‌اید. انجمن حجتیه این کار را در حالت شیعی به‎عنوان ضد بهاییت، اما با همان روش بهاییت انجام می‎دهد.

منظورتان از شست‌و‌شوی مغزی چیست؟

ببینید، شما در تبلیغ از بدیهیات و واضحات شروع می‎‎کنید و سپس می‎روید به‎سراغ براهین و استدلال می‎‎کنید، جمع‎بندی می‎کنید و نتیجه عام می‎گیرید. به اصطلاح منطقيون یک قضیه حقیقیه به‎دست می‎آورید: یعنی قضیه‎ای که می‎تواند هر فردی موضوع و مصداق آن شود. حتی مصداق‎‎ها و موارد را که شما به‎صورت تجربه بیان می‎‎کنید، می‎خواهید از آن استقرا کنید.

شست‌وشوی مغزی از نقطه عکس شروع می‎شود: می‎رود سراغ حفره‎‎هایی که شخص به‎عنوان به‌هم‌‌ریختگی و پریشانی زندگی با آن مواجه است، آن‎‎ها را شناسایی کرده و از آن نقطه کار را آغاز می‎‎کند. این مسأله در قالب دعاوی‌ست که در گزاره‎‎های تبلیغی کاملا قابل بیان است. هیچ‎وقت کسی به‎صورت عام این‎طور فکر نمی‎‎کند که می‎‎شود کاسه‌کوزه ناکامی‌‎های زندگی را بر سر یکسری از امور حق شکست! اما شست‌‌و‌شوی مغزی دقیقا موجب همین نتیجه می‎شود. روشی که انجمن حجتیه دنبال کردند و امروز هم من مطمئنم همان راه را طی می‎کنند. نکته جالب این‎جاست که امام (رحمت‎الله علیه) در اواخر عمرشان دو سه بار نسبت به انجمن حجتیه هشدار دادند.

یکی از نکات عجیبی که در انجمن وجود دارد، این است که غیر از مرحوم آقای حلبی، سردمداران انجمن همه تیپ‎های شاغل عادی‎اند. و هیچ نوع کار علمی تخصصی شناخته شده و روشن و قاطع در زمینه معارف اصلی تشیع از لحاظ اعتقادات، کلام و فلسفه، فقه و امثالهم انجام نداده‌اند. این‎‎ها همیشه مشغول مسائل ریز و حواشی‌‌اند. باز من این را مقایسه می‎کنم با روش صوفیه و بهایی‌‌ها. این دو جریان جزو بی‌سوادترین و کم‌اطلاع‌ترین افرادند. لذا می‎‎بینید که آقای دکتر فلانی که یک پزشک عمومی‌ست شده است قطب یکی از فرق صوفیه. نه سواد پزشکی دارد، نه سواد علوم رایج دینی، نه فلسفه، نه اعتقادات و کلام، نه مطالعات فرهنگ و بین‎الملل. او قطبیت خودش را چگونه به دیگران اثبات کند؟ راهی باقی نمانده است جز شست و شوی مغزی و غیب‌گویی‌‎های موهومی و مسخره. ممکن است حجتیه‌ای‌‎ها وقتی این مطالب را می‎‎خوانند ناسزا‎هایی هم بگویند یا به من بگویند که بی‎انصافی کردی و مقایسه‌ات جوانمردانه نیست. ولی من برای این‎که ثابت کنم این مقایسه‎ای که می‎کنم جوانمردانه است، می‎گویم که اگر جوانمردند حلقه پنج نفری اولیه‌شان را فردا معرفی کنند. بیایند خودشان را معرفی کنند بگویند ماییم و بگویند دارند چه کار می‎‎کنند. لااقل یک نفر درست متوجه بشود الان در این جریان، چه كسي کجاست؟ وقتی گفته نمی‎شود و مشخص نمی‎شود و به‎صورت یک حالت مخوف و اطلاعاتی و زیرزمینی درمی‎آید؛ مدل شست‌و‌شوی مغزی و فرقه‌گرایی‌ست.

الان واقعا باید بیش از پیش هشدار داد. من از این‎که دوستان در «پنجره» دارند این کار را می‎‎کنند، تشکر می‎‎کنم. اما باید این روشن‌گری جدی‌تر انجام شود و هشدار‎های بیشتری داده شود. یک روش هم پیشنهاد می‎کنم؛ چون در این قضیه تجربه دارم؛ در مواجهه با افرادی که آن مسیر اعلام نشده را با ادبیات و اندیشه‎‎ها و تکرار حرف‎‎های انجمن حجتیه پیش می‎گیرند. این‎گونه افراد را اولا و بالذات حجتیه‎ای بدانیم تا زمانی‎که خلافش را ثابت کند؛ در هر مقامی و در هر جایی از کشور که فعالیت می‎‎کنند. معلم یا در وزارت‌خانه یا خدای ناکرده وزیر یا حتی بالاتر از وزیر. چون این‎‎ها اساسا خودشان را معرفی نمی‎کنند.

آیا می‎شود به این نتیجه رسید که این رویکرد حجتیه نتیجه عملگرایی ایشان است؟ چه‎چیز باعث شد که حجتیه با این‎که داعیه‌دار پیروی از مکتب اهل‎بیت است، چنین مشی غیرشیعی را پیش بگیرد؟ یعنی صرفا بحث بی‌تقوایی بود یا این‎که مشکلات نظری و تئوریک هم داشتند؟

از ۲۰۰ سال پیش، مواجهه جامعه ما با دنیای تازه مدرن شده یا در حال مدرن شدن غرب آغاز شد. این مواجهه، رویکرد‎ها و نتایج گوناگونی داشت. انواع و اقسام مسیر‎ها در این مواجهه پدید آمده: روشنفکری غرب‎گرا، روحانیت تجددستیز.

یکی از رویکرد‎ها، عدم مواجهه صریح با جهان مدرن بود. یافتن پناهگاه‎‎هایی برای مماشات با دنیای مدرن؛ گویی دنیای مدرن فریب ما را خورده است. این رویکرد ریشه اصلی چند حرکت شد. یکی مسیری بود که بخشی از متدینین اوایل قاجار شروع کردند، ولی وقتی رفتند غرب، جا خوردند. دیدند اصلا این غرب چیزی نیست که ما در خانه خودمان بشینیم و فکر کنیم داریم او را می‎‎فریبیم. تجدد غرب را طوری به زیر بال و پر خود در بیاوریم که این تجدد گول ما را بخورد و به ما خدمت کند. بدین جهت بود که محمد علی باب آمد شمشیر را از رو کشید. اولش گفت تلقیات دینی را عوض می‎‎کنیم، بعد هم گفت دین را عوض می‎‎کنیم، بعد هم گفتند خدای‎مان را عوض می‎‎کنیم.

حرکت انجمن حجتیه دیرترین و آخرین مواجهه بود. این انجمن بیش از 100 سال پس از آغاز مواجهه ما با غرب، زمان مرحوم آقای حلبی هویتی پیدا کرد و آخرین حرکت از این دست بود. یعنی به‎نوعی رفتن به حاشیه و گریز از مواجهه مستقیم با غرب. در حالی‎که دنیا بر سر ما آوار شده و لجام‌گسیختگی حیات اجتماعی غرب کشور‎های مختلف را از هم پاشیده است، بخش بزرگی از افراد در کسوت فعالیت‎های اجتماعی – فرهنگی – مدیریتی به فرار از عرصه مواجهه مستقیم و رفتن به حاشیه‎‎ها و پنهان شدن پناه ببرند. بعد در فکر خودشان از آن گوشه‎‎ها این تجدد را تحت سیطره خود درآورند و اسلام مدرن و متدین مدرن عرضه کنند! بسیاری از روش‎‎های حجتیه که به زعم خودشان ابتکاری است(!) از مسیری انجام می‎شود که بالبداهه خلاف شرع است. به‎عنوان مثال، شب‎های نیمه شعبان خود را در هیأت کت و شلواری با صورتی تراشیده و مو‎های روغن‌زده درمی‎آوردند، به شمال شهر می‎رفتند و نقل و شکلات به مردم هدیه می‎دادند: جایی‎که بدنه متجدد هوادار رژیم آن‎جا ساکن بودند.

یعنی توسل حجتیه‌ای‌‎ها به علما نوعی استفاده ابزاری بوده است؟

امروز به یقین عرض می‎کنم که بخش بزرگی از بدنه تا سران انجمن حجتیه، فتاوای فقهی را به‎عنوان بهانه لازم دارند؛ نه برای تقلید. و لذا به‎دنبال فتاوایی می‎گردند که با آن بتوانند به‎زعم خود دنیای مدرن را فریب دهند! به همین دلیل بود که وقتی مرحوم آقای خویی حیَل ربا را جایز دانستند، حجتیه‌ای‌‎ها در اندک مدتی این حیل را به روش عمومی اقتصاد بدل کردند.

امام(رحمت‎الله علیه) با اطلاع قاطع متوجه شدند که آقایان انجمن حجتیه در شورای خودشان بعد از بحث‎‎های متعدد، مصوب کرده‌اند که نیمه شعبان سال 13۵۷ مراسم بگیرند؛ در حالی‎که امام بیانیه داده بودند که ما امسال عید نداریم و عزای انقلاب است برای ما؛ به‌خاطر شهدای انقلاب. خب، جناب آقای حلبی شما به استناد چه مبنای فقهی در مقابل فتوا و نظر صریح حضرت امام مصوبه‎ای را تصویب و بدان عمل کردید؟ بالاخره این‎‎ها مبنا می‎خواهد دیگر! بگویند ما از کدام مرجع تقلید سئوال کردیم؟ ما که دیدیم تقریبا تمامی مراجع معظم تقلید حتی اگر در بخش‎هایی انتقاد داشتند یا داشته باشند، همراهی و حمایت اصلی خودشان را با انقلاب، امام و پیروی از امام و مقام معظم رهبری داشتند و حفظ کرده‌اند. حتی مرحوم آقای خویی در سال‎هایی که منتهی به انتفاضه دوم عراق شد، در سال ۱۹۹۲ کاملا مسیر را به‎سمت بالنده شدن مبارزه در عراق و همراهی با انقلاب اسلامی و جریان عمومی نهضت آورد.

آن‎وقت یک سئوال از حجتیه‎ای‎ها: این هم حضرت آیت‌الله خویی که آمدند به‎سمت انتفاضه در عراق. حالا دیگر پشتوانه شما چیست؟ بعد‎ها این‎‎ها آمدند سراغ آیت‌الله سیستانی، و الان هم گاه و بیگاه حضرت آقای سیستانی را مطرح می‎‎کنند. اما این هم دروغ است؛ چون از زمانی‎که حضرت آقای سیستانی آمدند، جریان‎های اصیل عراق را با داخل ایران هم‌فکر و هم‌جهت کردند و به ابتکار ایشان تقابل تبدیل به یک تبادل عمیق و گسترده شد و ایشان به نوعی جایگاه یک ولایت فقیه نانوشته و اعلام‌نشده را در عراق به‎عهده گرفتند و بعد ایشان فتوای صریح دادند که آرای ولی‌فقیه حداقل در امهات نظام جامعه باید مورد توجه قرار بگیرد و مبنا باشد، یک‌مرتبه ما مشاهده کردیم که سیستانی سیستانی گویی انجمن حجتیه هم شل شد!

تعامل حجتیه با نظام در طول این سه دهه چگونه بوده است؟

کسانی از این‎‎ها که آمدند در نظام مدیریتی جمهوری اسلامی با شخصیت‎های ارزشمند نظام خو گرفتند، سر یک دو راهی قرار گرفتند که چه کنند؟ همچنان مخفی و انجمنی و پشت پرده باقی بمانند؟ یا نه، این‎‎ها را بگذارند کنار و تبدیل بشوند به یک عنصر خدوم در جمهوری اسلامی و خدمت کنند؟ بعضی‌شان کار را یکسره کردند و آمدند داخل نظام و هر جا هم مطرح شد، گفتند ما قبلا در انجمن بودیم الان نیستیم. ولی بخش اعظمی از ایشان همچنان آن حالت‎های دونبش و سه نبش و این‎‎ها را حفظ کرده‎اند: بین انجمن و نظام در حالت رفت و برگشت بودند و هستند.

نظر شما درباره روایاتی در مورد قیام‎های آخر‎الزمان و انحرافی بودن هر پرچمی که بلند شود مورد تمسک انجمن نیز قرار می‎‎گیرد، چیست؟

تفسیر حضرت امام رحمت‎الله علیه در این‎باره این بود که: هر پرچمی منهای دعوی اهل‎بیت. و این تفسیر در یک بیان گویا جایگاه انقلاب اسلامی را تعریف می‎کند. خیلی روشن است. هر پرچمی منهای دعوی اهل‎بیت بلند شود، انحراف و کفر است و به سرانجام نخواهد رسید. اما پرچمی که خود اهل‎بیت گفتند اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا و خودشان ارجاع دادند به این پرچم، می‎‎شود یک روایتی باشد که بگوید هر پرچمی ولو پرچم خود ما اهل‎بیت، در زمان غیبت نعوذ بالله پرچم انحراف و کفر است؟ این خیلی تفسیر واضح و روشنی است. این‎‎ها دنبال بهانه‌اند و این روایات را هم به‎عنوان بهانه لازم دارند و موضوع‎شان موضوع روایات نیست.

امام (رحمت‎الله علیه) در یک کلمه، کل مسأله این‎‎ها را بیان کردند. دین، تقوا، معنویت، تشیع، اهل‎بیت؛ همه این‎‎ها با هم اما عافیت‎طلبانه. قرآن کریم می‎‎فرماید نمی‎‎شود در راه خدا در هر دوره‎ای ـ حالا که دوره مدرنیته غرب از همه سخت‎تر است ـ مبارزه کرد، اما صدمه ندید و رنج را تحمل نکرد. این‎‎ها می‎‎خواهند این را بگویند که می‎‎شود! می‎‎شود دیندار بود، با خدا رابطه بنده و پروردگار را به احسن وجه داشت، با اهل‎بیت بهترین رابطه را داشت و در عین‎حال از زندگی بهترین لذت را برد. فقط این‎‎ها در روش خود می‎‎خواهند نشان دهند که جا و موضع استتارت را خوب بگیر، بعد همه این‎‎ها را به‎دست می‎‎آوری.

به همین دلیل است که همین نیروی انجمن حجتیه‎ای در یک فضای تبلیغاتی و جهانی کاملا سکولار، وقتی می‎‎نشیند در کنار شخصیت‎‎ها و رجال سکولار، یکی از آن‎هاست. از این طرف وقتي در یک هیأت مذهبی و دینی وقتی می‎‎نشیند، یکی از این‎هاست. منتها جایش را خوب بلد است عوض کند. موضع‎هایش را پیش‎بینی کرده است. آن وقت این‎جا مسأله اساسی و دقیقا مسأله حساس این است که همیشه یک اصل اساسیِ انسانی، الهی، فطری، دینی دائما باید قربانی شود.

یکی از اقوام بنده که فعال اقتصادی هم بود، می‎گفت در مواقع اضطرار اگر بتوانم نماز می‎‎خوانم، اگر نتوانم، نمی‎‎خوانم! خدا این مقدار از آدم تکلیف می‎‎خواهد. و به تعبیر واضح‎تر، او می‎‎خواست بگوید شما آخوند‎ها بی‎جهت سختش کردید. تکلیف آن‎جوری هم که شما می‎‎گویید، نیست. ایشان می‎‎خواست به من بگوید که اصلا نیازی به انقلاب نیست، خدا همه حساب کتاب‎‎هایش را انجام می‎‎دهد. لازم نیست ما این شلوغ‎کاری‎‎ها را انجام دهیم. و معنای این مسأله این است که مثلا ما محمدرضا پهلوی را داشتیم که یک‎سری خدمات می‎‎کند، یک‎سری جنایات می‎‎کند، خدا مجازاتش می‎کند. مگر خداوند آن سرنوشت را برای رضاخان مقدر نکرد؟ بنابراین من هم باید مواضع حساس زندگی خودم را پیدا کنم و خوب و درست زندگی کنم. به یک‎چیز دقت کرده‎اید؟ انجمن حجتیه چیزی در میان نیرو‎های مهم و اصلی‎اش، به‎معنای نیرو‎های فقیر که هیچ، چرا بگویم فقیر، اصلا متوسط‎المال ندارد.

یعنی این به‎خاطر شیوه زندگی است؟

به‎خاطر شیوه زندگی است. بله. پردازش این شیوه زندگی است که این حالت پیش می‎‎آید. اگر کسی در این بازار موازین فقهی را عمل کند، نمی‎‎تواند آن درآمد را به‎دست آورد. به‎عنوان مثال، شما قبل از آن‎که مالی را بخرید، حق فروشش را ندارید، به تعبیری سلف فروشی از اساس در فقه ما باطل است. مگر این‎که شما سلفی را آن ریشه‎‎های اصلی‎اش را بخرید. معنایش این نیست که همه فعالان اقتصادی که این روش را انجام می‎‎دهند، انجمن حجتیه‎ای هستند، بلکه مبنا و مسیر و طرز تفکر همان است و البته من می‎‎توانم به‎راحتی بگویم که اولین ریشه‎‎های این مسیر را خود همان حجتیه‎ای‎‎ها به‎عنوان جواز دینی بین آدم‎‎هایی که دغدغه دینی داشتند، رواج دادند. دنبال مجتهدی یا فتوایی می‎‎گردند که طوری قابل توصیف باشد که این کار شدنی شود. لذا شما در میان این جماعت، اصولا اثری از فقر نمی‎بینید. اما آن بازاری متدینی که به این فتوی عمل می‎‎کند، می‎‎خواهید بروید زندگی‎اش را بررسی کنید، ببینید چه چیزی دارد؟

انجمن در نگاه عقیدتی یا در فعالیت اقتصادی‎اش، طبق آیه «مالکم لا تقاتلون فی سبیل‎الله و المستضعفین» رویکرد مستضعفینی ندارد. یعنی مخاطب خودش را مستضعفین فرض نمی‎‎کند.

خب این‎که طبیعی است. ادعایی هم در این زمینه ندارند.

یعنی دید ظلم‎ستیزانه ندارند؟

از اول هم ادعایی در این زمینه نداشته‎ و ندارند. شاید اگر بخواهیم مسأله را واضح‎تر بیان کنیم، می‎‎توانیم این‎طور بگوییم: امروزه در دنیا سبک‎‎های زندگی را طبقه‎بندی می‎‎کنند. آن اصول و استاندار‎‎دهایی که انجمن حجتیه به آن نگاه می‎‎کند، زندگی‎ای است که در آن درآمد خوب، مسائل دینی عافیت‎جویانه خوب و راحت، و استفاده از فرصت‎‎ها و ظرفیت‎‎های دینی و شرعی و کلاه‎شرعی‎ به نحو مناسب برای زندگی، و احاله دادن همه مظالم و مشکلات امروز، به زمانی‎که حضرت حجت ظهور کنند، وجود دارد. این مجموعه‎ای می‎‎شود که اصولا تیپ کارگر و افراد سطح پایین اقتصادی در این چهارچوب قرار نمی‎‎گیرند و آدم این محدوده حساب نمی‎‎شوند.

چرا برخی علما و مراجع قبل از انقلاب از فعالیت‎‎های این‎‎ها در مواقع متعددی حمایت می‎‎کردند، مثلا شهید مطهری از این‎‎ها تعریف کرده بود (در رابطه با مبارزه با بهاییت)، یا مثلا تعریف‎‎هایي شفاهی‎ که بعضی از شخصیت‎‎های نظام درمورد افرادی مثل علامه کرباسچیان داشته‎اند، در مورد بحث‎‎های فرهنگی‎شان، این مورد چه جور با بحث‎‎های جناب‎عالی قابل‎جمع است؟ مخصوصا که این‎‎ها در همین تربیت‎‎ها است که یک‎چنین رویکردی را غالب می‎‎کنند و در ادبیات شما شست‎وشو مغزی انجام می‎‎دهند، چطور می‎‎شود که یک‎سری از بزرگان ما از این‎‎ها تعریف می‎‎کنند و می‎‎گویند که با این‎که انجمن رویکرد همسویی با انقلاب ندارد، اما شخصیت‎‎های خوبی دارد، چطور این‎‎ها جمع می‎‎شوند؟

اولا قضاوت‎‎ها و داوری‎‎ها و پیش‎بینی‎‎های امام (رحمت‎الله علیه) را در کل دوران معاصر، از تمامی علما و مراجع و فقها و سیاسیون باید استثنا کنیم. آن یک ریشه و حکمتی داشته که خیلی باید در آن غور کنیم تا به آن برسیم، شاید هم به آن نرسیم. بنابراین امام همان‎طور که در سال 1350، از چندتا از سخنان مجاهدین، منافق بودن آن جریان را شناختند، همان‎طور هم به فعالیت‎‎هایی که به اسم انجمن حجتیه در آن زمان انجام می‎‎‎شد، حساس شده‎بودند.

 

گویی این‎طور بوده که ابتدا انجمن طی یک نامه‎ای از حضرت امام درخواست می‎‎کنند که از سهم امام، برای فعالیت‎های‎شان استفاده کنند و امام هم اجازه می‎دهند. بعد از شش ماه امام حکم قبلی‎‎‎شان در مورد مصرف سهم امام را توسط انجمن لغو می‎‎کنند.

این مطلب دروغ است! استفتایش دروغ نیست، اما استفتاکننده اصلا انجمن حجتیه نبوده است. این‎‎ها این مورد را دروغ می‎‎گویند. این‎‎ها به‎عنوان گروه‎‎هایی که می‎‎خواهند فعالیت مذهبی انجام بدهند، اجازه گرفتند. اصلا نمی‎‎گفتند ما انجمن حجتیه هستیم. یا مثلا شخص آقای حلبی نمی‎‎آمد بگوید من یک تشکیلاتی راه انداخته‎ام و یک‎سری امکانات می‎‎خواهم. لذا این انتسابی که داده می‎‎شود که این‎‎ها از امام اجازه گرفتند به‎عنوان جریان و تشکیلات انجمن حجتیه، دروغ است. چنین استفتایی از امام نشده است. بلکه به‎عنوان این‎که ما جوانان را جمع می‎‎کنیم و فعالیت مذهبی داریم، به ما اجازه بدهید؛ که حضرت امام در این مورد اجازه دادند و در مواقع دیگر هم دادند. بقیه مراجع هم در موارد دیگر اجازه دادند. و نکته عجیبش هم این است که این‎‎ها جرأت نمی‎‎کردند پیش حضرت امام بروند. ولی سراغ بقیه می‎‎رفتند. امام را استثنا کنیم.

در مورد بقیه آقایان باید به این نکته توجه کنیم که ما امروز به نقطه‎ای رسیدیم که به اندازه چند صد سال بلوغ نظری و تجربیات غنی سیاسی و اجتماعی در اختیارمان است. این را با یک سئوالی که از شهید مطهری شده، مقایسه نکنیم. اگر شهید مطهری و بزرگان دیگری که هستند می‎‎آمدند مسأله را در قالب آینده با جوانب مختلفش بررسی می‎‎کردند، دو راه پیش‎روی‎شان بود:

1- مسیري که در عین حالی‎که ادعای فعالیت مذهبی دارد، وجه سکولار خودش را هم حفظ می‎‎کند. سپس به‎نوعی روش‎‎های شست‎وشوی مغزی را هم دنبال می‎‎کند، اما خروجی‎اش یک سری بچه‎ مذهبی که اسم دین و اهل‎بیت روی‎شان هست و تقوای اولیه را هم در حد خودشان حفظ می‎‎کنند.

2- یک جمعی که می‎‎خواهد با ظلم مبارزه کند و بخشی از عبادت و عمل به احکامش را در همین مشاهده می‎‎کند، تقوا دارد، خداپرستی دارد، البته این بچه‎‎های متدین اگر پایشان بلغزد، ممکن است دچار مفاسد بشوند. این جریان دوم، دین‎مدار باشند، انقلابی باشند، حتی در برخی از موارد دچار آلودگی‎‎هایی باشند، ولی در عین‎حال اصلیات و ذاتیات را حفظ کنند.

از بین این دوتا، ما باید کدام را انتخاب کنیم؟ بنده 100 درصد عرض می‎‎کنم که شهید مطهری بخش دوم را انتخاب می‎‎کردند، و می‎‎گفتند که باید جلوی بخش اول را گرفت.

این بزرگانی که درباره انجمن حجتیه در آن زمان‎‎ها اظهارنظر کردند، انجمن حجتیه که خروجی بعدی و نهایی‎اش، به‎سمت نیرو‎های منفعل و خنثی نسبت به مظالم موجود در جهان و در حقیقت نق‎زن‎‎هایی در کنار انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی تبدیل بشود، چنین برآوردی نمی‎‎کردند. آن‎‎ها تأییدات‎شان ریشه‎اش یک‎چیز بوده است. آن‎‎ها به یک نکته توجه داشتند و می‎‎گفتند در این کوران آشفته‎ای که رژیم شاهنشاهی دارد درست می‎‎کند، ما از این نوع حرکت‎‎ها استقبال می‎‎کنیم.

همین حالا خیلی‎‎ها نمی‎‎دانند که در جلسات انجمن شرکت می‎‎کنند، اما همان طرز تفکر در آن جلسات مطرح می‎‎شود. چطور می‎‎توانند این تمایز را تشخیص دهند؟

یک سئوال می‎پرسم: منهای ایمان و تقوا و عبودیت، انقلابی بودن چه ارزشی دارد؟ اگر از دید متدینانه بخواهیم به آن نگاه کنیم، باید بگوییم که هیچ ارزشی ندارد. ولی این‎طور نیست. انقلابی بودن یک ارزش مهم و ذاتی دارد. خیلی حساس است. انقلابی بودن کاملا مساوی و معادل این است که انسان باید ضدظلم باشد. بدون ضد ظلم بودن انسان نمی‎‎تواند انقلابی باشد. وقتی انسان می‎‎خواهد ضدظلم باشد، باید مبدا حرکت خودش را از ظلم دور کند. بنابراین به این که چه‎ چیز‎‎هایی انسان را به این سمت می‎‎کشاند، باید توجه و آگاهی پیدا کند و حالت آگاهانه داشته باشد. این‎جا دو چیز دست به‎دست هم می‎‎دهد. یکی سعی و تلاشی است که بايد برای ضدظلم بودن داشته باشد و چه‎جوری راهی را برود که ظلم نورزد و ظلم نپذیرد. و دوم هم جوششی که از درون فطرت آغاز می‎‎شود. این‎جا فطرت خودبه‎خود می‎‎جوشد. وقتی فطرت جوشید، راه‎‎های انحرافی به‎صورت بدیهی برای فرد آشکار می‎‎شود.

باید برگردیم به جمله امام که می‎‎فرمودند خیلی باید هوشیار باشیم، یک‎مرتبه چشم باز نکنیم و ببینیم حجتیه همه‎چیز‎هایی را که در انقلاب داشتیم، نابود کرده است. اصلا منظور امام از حجتیه فرد نیست. منظور امام از حجتیه افراد نیست. چهار پنج نفر شورای مرکزی و غیره ابدا نیست. منظور از حجتیه، مشی حجتیه است.

اگر فلان آقای دکتر یا حاجی بازاری در شورای حجتیه خودش از بخشی از این مناهی و یا بسیاری از آن مبرا باشد، موقعی که این مطلب را می‎‎خواند، نگوید که آقا ایشان از طرف خودش برای ما نسخه‎پیچی کرده است. ایشان باید بداند خروجی طبیعی آن راهی که رفته، همین است. اگر شما عافیت‎طلبی و رفاه‎زدگی مفرط و خوش‎گذرانی مفرط را، از نوع بهانه‎گیری متدینانه بگیرید، آن وقت مناهی و ملاهی و منکراتش معلوم می‎‎شود.

بخشی مربوط به خدمات و آموزش‎‎های دینی و تربیت و رشد اولیه دینی در بین نوجوانان و جوانان‎ است، اگر صرف این مسأله باشد، ما تأیید می‎‎کنیم، کما این‎که برای دیگران هم باشد تأیید می‎‎کنیم. اما به شرط آن‎که بتوانیم از مرحله شست‎وشوی مغزی آن‎‎ها را نجات دهیم. اگر نتوانیم نجات دهیم، به‎حسب این‎که مقدمه واجب، واجب است و مقدمه حرام، حرام است؛ چه‎بسا همین کار‎های دینی این‎‎ها هم به‎عنوان مقدمه حرام برای‎شان حرام باشد. اگر اهل فقه هستند، پرهیز کنند و از خدا بترسند و این کار‎ها را با میراث امام انجام ندهند و بیایند خودشان را به مردم معرفی کنند و مقاصدشان را به‎طور واضح بگویند

 هفته نامه پنجره

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!