پنج دشمن اصلي جامعه اسلامي مدينة النبي

0

 

خبرگزاري فارس:تمايلات نفسانى، خودخواهيها، ميل به انحراف، ميل به گمراهى و لغزشهايى كه زمينه‌ى آن را خود انسان فراهم مى‌كند…خطر بزرگ براى جامعه‌ى اسلامى اين است؛ هرجا هم كه شما در تاريخ مى‌بينيد جامعه‌ى اسلامى منحرف شده، از اين‌جا منحرف شده است.

پيغمبر نگاه مى‌كند و مى‌بيند پنج دشمن اصلى، اين جامعه‌ى تازه متولّد شده را تهديد مى‌كنند:

يك دشمن، كوچك و كم‌اهميت است؛ اما درعين‌حال نبايد از او غافل ماند. يك وقت ممكن است يك خطر بزرگ به وجود آورد. او كدام است؟ قبايل نيمه‌وحشى اطراف مدينه.

دشمن دوم، مكه است كه يك مركزيّت است. درست است كه در مكه حكومتِ به معناى رايج خودش وجود نداشت؛ اما يك گروه اشرافِ متكبّرِ قدرتمندِ متنفّذ با هم بر مكه حكومت مى‌كردند.

دشمن سوم، يهوديها بودند؛ يعنى بيگانگانِ نامطمئنى كه على‌العجاله حاضر شدند با پيغمبر در مدينه زندگى كنند؛ اما دست از موذيگرى و اخلالگرى و تخريب برنمى‌داشتند. اگر نگاه كنيد، بخش مهمى از سوره‌ى بقره و بعضى از سوره‌هاى ديگر قرآن مربوط به برخورد و مبارزه‌ى فرهنگى پيغمبر با يهود است. چون گفتيم اينها فرهنگى بودند؛ آگاهيهايى داشتند؛ روى ذهنهاى مردم ضعيف‌الايمان اثرِ زياد مى‌گذاشتند؛ توطئه مى‌كردند؛ مردم را نااميد مى‌كردند و به جان هم مى‌انداختند. اينها دشمن سازمان‌يافته‌اى بودند. پيغمبر تا آن‌جايى كه مى‌توانست، با اينها مدارا كرد؛ اما بعد كه ديد اينها مدارابردار نيستند، مجازاتشان كرد.

دشمن چهارم، منافقين بودند. منافقين در داخل مردم بودند؛ كسانى كه به زبان ايمان آورده بودند، اما در باطن ايمان نداشتند؛ مردمان پست، معاند، تنگ‌نظر و آماده‌ى همكارى با دشمن، منتها سازمان‌نيافته. فرق اينها با يهود اين بود. پيغمبر با دشمن سازمان‌يافته‌اى كه آماده و منتظر حمله است تا ضربه بزند، مثل برخورد با يهود رفتار مى‌كند و به آنها امان نمى‌دهد؛ اما دشمنى را كه سازمان‌يافته نيست و لجاجتها و دشمنيها و خباثتهاى فردى دارد و بى‌ايمان است، تحمّل مى‌كند. عبداللَّه‌بن‌ابىّ، يكى از دشمن‌ترين دشمنان پيغمبر بود. تقريباً تا سال آخر زندگى پيغمبر، اين شخص زنده بود؛ اما پيغمبر با او رفتار بدى نكرد. درعين‌حال كه همه مى‌دانستند او منافق است؛ ولى با او مماشات كرد؛ مثل بقيه‌ى مسلمانها با او رفتار كرد؛ سهمش را از بيت‌المال داد، امنيتش را حفظ كرد، حرمتش را رعايت كرد. با اين‌كه آنها اين همه بدجنسى و خباثت مى‌كردند؛ كه باز در سوره‌ى بقره، فصلى مربوط به همين منافقين است. وقتى كه جمعى از اين منافقين كارهاى سازمان‌يافته كردند، پيغمبر به سراغشان رفت. در قضيه‌ى مسجد ضرار، اينها رفتند مركزى درست كردند؛ با خارج از نظام اسلامى – يعنى با كسى كه در منطقه‌ى روم بود؛ مثل ابوعامر راهب – ارتباط برقرار كردند و مقدّمه‌سازى كردند تا از روم عليه پيغمبر لشكر بكشند.

و اما دشمن پنجم. دشمن پنجم عبارت بود از دشمنى كه در درون هر يك از افراد مسلمان و مؤمن وجود داشت. خطرناكتر از همه‌ى دشمنها هم همين است. اين دشمن در درون ما هم وجود دارد: تمايلات نفسانى، خودخواهيها، ميل به انحراف، ميل به گمراهى و لغزشهايى كه زمينه‌ى آن را خود انسان فراهم مى‌كند. پيغمبر با اين دشمن هم سخت مبارزه كرد؛ منتها مبارزه‌ى با اين دشمن، به وسيله‌ى شمشير نيست؛ به وسيله‌ى تربيت و تزكيه و تعليم و هشدار دادن است.
خطر بزرگ براى جامعه‌ى اسلامى اين است؛ هرجا هم كه شما در تاريخ مى‌بينيد جامعه‌ى اسلامى منحرف شده، از اين‌جا منحرف شده است. ممكن است دشمن خارجى بيايد، سركوب كند، شكست دهد و تار و مار كند؛ اما نمى‌تواند نابود كند بالاخره ايمان مى‌ماند و در جايى سر بلند مى‌كند و سبز مى‌شود. اما آن‌جايى كه اين لشكرِ دشمن درونى به انسان حمله كرد و درون انسان را تهى و خالى نمود، راه منحرف خواهد شد. هرجا انحراف وجود دارد، منشأش اين است. پيغمبر با اين دشمن هم مبارزه كرد.

* بيانات در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران 82/02/01

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!