در سال 1902، ايچ جي ولز در دوره جواني خود در مؤسسه سلطنتي لندن در سخنراني «كشف آينده»، پيشگام طرح اين موضوع بود. در سالهاي پاياني قرن نوزدهم نيز افرادي چون داروين يا برخي زمينشناسان به صورت ناپخته به ترسيم شكلگيري زمين و زيست كره پرداختند. در آن دوره، پيشبيني آينده زمين در انديشههاي ولز كه در آن زمان بسيار بديع و مهيّج بود، به اشكال مختلف در نوشتههاي يكي از حاميان داروين يعني هاكسلي تجلّي يافته بود.
مارتين ريس2
چكيده
مقاله زير، فصلي از كتاب خواندني «قرن آخر» اثر فيزيكدان انگليسي، مارتين ريس است. مارتين ريس در اين كتاب درباره خطرهاي پيشبينيپذير يا پيشبينيناپذير پيشرفت لجامگسيخته و محاسبهناپذير علم و تكنولوژي مدرن هشدارهايي جدّي را مطرح كرده و از كنترل روند اين پيشرفت دفاع كرده است.
علمِ قرن بيست و يكم نه تنها شيوه زندگي آدمي، بلكه خود آدمي را نيز تغيير ميدهد. شايد اختراع يك ماشين اَبَرهوشمند را در اين قرن بتوان آخرين اختراع آدمي برشمرد. تغييرات و دگرگونيهاي قرن بيستم به مراتب بيش از همه تغييراتي بوده كه در هزاران سال قبل رخ داده است. در قرن بيست و يكم، شاهد تغييراتي خواهيم بود كه ميتواند بر همه تغييرات موجود به شدت اثر بگذارد و اين همان باوري است كه در سالهاي آغازين اين هزاره يعني در سالهاي 2000 و 2001 مطرح شده بود. البته آغاز طرح آنها شايد به بيش از يكصد سال پيش بازگردد؛ يعني سالهاي مختلف قرن نوزدهم و بيستم و نه تنها سالهاي پاياني قرن بيستم يا سالهاي آغازين قرن بيست و يكم.
در سال 1902، ايچ جي ولز در دوره جواني خود در مؤسسه سلطنتي لندن در سخنراني «كشف آينده»، پيشگام طرح اين موضوع بود. در سالهاي پاياني قرن نوزدهم نيز افرادي چون داروين يا برخي زمينشناسان به صورت ناپخته به ترسيم شكلگيري زمين و زيست كره پرداختند. در آن دوره، پيشبيني آينده زمين در انديشههاي ولز كه در آن زمان بسيار بديع و مهيّج بود، به اشكال مختلف در نوشتههاي يكي از حاميان داروين يعني هاكسلي تجلّي يافته بود.
سخنراني ولز بيشتر مبتني بر طرحي خيالبافانه و البتّه دورانديشانه بنيان نهاده شده بود. به گفته وي، «بشريت پاي بر كره خاكي گذشته و مسافتي كه تاكنون پيموده است، به وي اين انگيزه و جدّيت را ميبخشد كه ادامه اين راه را نيز بپيمايد. هر آنچه تاكنون ذهن بشر بدان عينيت بخشيده، يك روياست؛ رويايي كه با يك برخاستن در حال محو شدن است».
سخنان شكوهمند وي هم اكنون با گذشت بيش از يك قرن همچنان پرطنين است. درك علمي ما از موضوعهايي همچون اتم، حيات و كيهان به صورتي دگرگون شده است كه حتي در تصور وي هم نميگنجيد. بيشك، ولز در پيشبيني آنكه قرن بيستم شاهد تغييراتي بيش از هزاران سال قبل خواهد بود، محقّ بوده است. از جمله پيآمدها و نتايج كشفهاي جديد در قرن بيستم، دگرگوني جهان و حيات ساكنان آن بوده است. اگر وي اكنون ميتوانست شاهد نوآوريهاي فني خيرهكننده حاضر باشد و البته از اتفاقها و مخاطرههاي پيشِ رو در چند دهه آينده نيز آگاهي مييافت، به شدت از تحقق پيشبينيهايش به وجد ميآمد.
بايد بپذيريم كه ولز يك فرد خوشبين و زودباور نبود؛ چون سخنراني وي خطرهاي ناشي از بروز بحرانهاي جهاني را دقيق برجسته ساخته است: «بيان علت نابودي برخي چيزها و پايان حيات بشر در اين برهه زماني ممكن نيست. به راستي، چرا نبايد شاهد فرا رسيدن آن شب و بيثمر شدن آرزوها و تلاشهايمان باشيم؟… آن شب ميتواند نتيجه فرود چيزي از آسمان، انتشار طاعون، گسترش بيماري فضايي، انتشار مادهاي سمّي، فوران بخارهاي درون زمين، شكلگيري جانوراني جديد و تهديدكننده آدمي، گسترش دارويي جديد يا رواج جنوني ويرانگر در ذهن بشريت باشد».
در سالهاي بعد از اين سخنراني، رگههاي بدبيني بيشتري در انديشههاي وي ظهور يافت. به طورخاص در آخرين كتابش با عنوان به تنگ آمدن ذهن، نشانههاي اين بدبيني را به خوبي ميتوان مشاهده كرد. اگر وي از اين واقعيت اطلاع مييافت كه بشر امروز به چنان توانايي دست يافته است كه ميتواند در يك جنگ هستهاي، تمدن خود را ويران سازد يا آنكه درمييافت كه در قرن حاضر، بشريت به تخصصي در حوزه زيستشناسي دست يافته است كه ميتواند به واقع مرگبار باشد يا آنكه جامعه در برابر خطرهاي حاصل از گسترش فضاي مجازي به شدت آسيبپذير گشته و بالاخره آنكه تهديدها و آسيبهاي آدمي بر محيط زيست به صورت مخاطرهآميزي در حال گسترش است، به يقين بر ميزان نااميدي نسبياش از ضعفها و آسيبهاي علم جديد افزوده ميشد.
هم اينك آشكارا شاهديم كه اختلاف و تنشهاي موجود بين پيآمدهاي مفيد و نتايج ويرانگر كشفهاي جديد و نيز تهديدهاي علوم جديد به شكلي نگرانكننده در حال تعميق يافتن است.
مخاطبان ولز در مؤسسه رويال در آن زمان، وي را به عنوان نويسنده داستان «ماشين زمان» ميشناختند؛ داستاني كه در آن، متخصص زمان به آرامي پدال گاز را ميفشارد و در يك چشم به هم زدن همه جا را شب فرا ميگيرد و در چشم به همزدني، فردا فرا ميرسد. با سرعت گرفتن حركت ماشين زمان، گردش روز و شب چنان سريع ميشود كه وارد فضايي سراسر سبزرنگ ميشود… هزار سال، بلكه بيشتر ميگذرد و راز سرنوشت زمين كمكم هويدا ميگردد. با شيفتگي عجيبي، بزرگ شدن و تيره و تار شدن خورشيد را در مغرب به تماشا مينشيند و بالاخره شاهد زوال كره كهنسال خود است. وي به عصري ميرود كه گونه بشري به دو دسته تقسيم ميشود. دسته اول، ضعيف و ديگري، گروهي مخفي و وحشي است كه دسته اول را به استثمار خود درآوردهاند. در چنين دنيايي، همه گونههاي شناخته شده حيات منقرض ميشوند. سپس او به زمان حال باز ميگردد و گونههايي عجيب از گياهان را به عنوان شاهدي از اين سفر خود به همراه ميآورد.
در داستان ولز اين اتفاقها در عرض هشتصدهزار سال به طول ميانجامد. در قرن جديد شاهديم كه دگرگونيهاي بدن و مغز بشر هرگز در الگوي مورد نظر داروين نميگنجد. بيترديد، در صورت كاربرد وسيع مهندسي ژنتيك و بيوتكنولوژي، مسخ شدن جسم و ذهن آدمي به مراتب، سريعتر از آنچه ولز پيشبيني كرده بود، محقق خواهد شد.
ليسيلور نيز در كتاب خود با عنوان از نو ساختن باغ عدن بر اين باور است كه بشر تنها در عرض چند نسل به دو زيرگونه مورد نظر ولز تقسيم خواهد شد. به باور وي، اگر تكنولوژي، والدين را قادر سازد تا كودكان دستكاري شده و صاحب برخي امتيازها را به ميل خود طراحي كنند، نوعي شكاف رو به تعميق بين طبقه دستكاري شده و طبقه طبيعي شكل ميگيرد. اين دسته از تغييرات حتي ناگهانيتر از حد تصور خواهد بود. در كمتر از يك نسل و با عرضه داروهاي جديد در بازار، شخصيت و سرشت بشر دگرگون ميگردد. به بياني ديگر، بنيانهاي پايدار نسل بشر كه در خلال تاريخ مدون خود با تغييري روبهرو نشده بود، در اين قرن با تحول و دگرگونيهايي بس اساسي روبهرو خواهد شد.
پيشبينيهاي نافرجام
چندي پيش در يك كتابفروشي به چند مجله قديمي برخوردم كه سال نشر آنها دهه 1920 بود. مجلهها چند تصوير تخيّلي از آينده منتشر كرده بودند. براي نمونه هواپيماهاي خيالي چند رديف بال داشتند. شايد نقاش اين تصاوير اينگونه ميپنداشته كه وقتي هواپيماي دوباله، پيشرفتي در مقايسه با هواپيماي يك باله است، پس وجود چند رديف بال شبيه به پرده كركره، پيشرفتي بيشتر براي هواپيماها خواهد بود.
همين تصاوير، خود، شاهدي بر آن است كه برخي برآوردها و پيشبينيها از اوضاع آينده ميتواند گمراهكننده باشد. مضاف بر آنكه پيشبينيهايي در مورد آينده به گونهاي است كه ميتواند بيشتر اتفاقها و دگرگونيها را ناديده انگارد و درست همين دگرگونيهاست كه در واقع، دنياي ما را تغيير خواهد داد.
چهارصد سال پيش، فرانسيس بيكن بر اين نكته تأكيد داشت كه مهمترين پيشرفتها، آنهايي است كه با كمترين پيشبينيها همراه بودهاند. در آن زمان، سه كشف قديمي، وي را به طور خاص متحيّر خود ساخته بود كه عبارت بودند از باروت، ابريشم و قطبنماي دريايي. وي در اثر خود با عنوان ارغنون نو مينويسد: «كشف اين سه، نه محصول فلسفه و هنر، بلكه نتيجه يك اتفاق بوده است.» وي در ادامه بيان ميدارد كه شايد اين اشكال متفاوت از يكديگر بدون وجود هيچگونه تصور قبلي كشف شدهاند. به بياني ديگر، به باور بيكن، همچنان احتمال وجود عناصر ارزشمند ذخيره شدهاي در دامن طبيعت وجود دارد كه هنوز كشف نشدهاند.
نبود نمونهاي مشابه يا موازي با اين كشفيات كه هيچگونه پيشينه ذهني درباره آنها وجود ندارد، موضوع جديدي نيست. براي مثال، كشف اشعه ايكس در سال 1895 به همان ميزان براي ول جادويي بود كه كشف قطبنما براي بيكن. به عبارت ديگر، فوايد و كاربرد آنها در ابتدا طراحي نشده است. براي نمونه در مورد اشعه ايكس هيچگونه برنامهريزي يا سرمايهگذاري با هدف مرئي ساختن اندام دروني بدن صورت نپذيرفته بود و اگر هم بود، كشف اشعه ايكس محصول آن برنامه نبود.
كشفهاي بزرگ همچنان ما را مات و مبهوت خواهد كرد. از همين رو، كمتر كسي ميتواند درباره اختراعهايي كه جهان را در نيمه دوم قرن بيستم دگرگون ساخت، پيشبيني درست كرده باشد. در سال 1937، آكادمي علوم امريكا، پژوهشي را با هدف پيشبيني دستاوردها و پيشرفتهاي احتمالي در حوزه علوم سامان داد كه بيشك، گزارش حاصل از آن ميتواند براي پيشبينيكنندگان حوزه تكنولوژي، سخت عبرتانگيز باشد.
اين گزارش دربردارنده ارزيابيهايي آگاهانه درباره وضعيت پيشِ روي كشاورزي، بنزين تركيبي و كائوچوي مصنوعي بود. نكته برجسته در آن گزارش، همانا موضوعهايي بود كه به آن بيتوجهي محض شده بود؛ موضوعهايي چون انرژي هستهاي، آنتيبيوتيك (با آنكه هشت سال پيش از انتشار اين گزارش، الكساندر فليمينگ پنيسيلين را كشف كرده بود)، هواپيماي جت، صنايع موشكي، استفاده از فضا، رايانه و ترانزيستور كه حتي نامي هم از آنها در اين گزارش نيامده بود. به بياني دقيقتر، اعضاي اين كميته به تكنولوژيهايي كه در نيمه دوم قرن بيستم استيلا يافتند، هيچ اعتنايي نكرده بودند و طبيعتاً از پيآمدهاي اجتماعي و سياسي دگرگونيهاي حاصل از استيلاي آنها نيز به كلي غافل بودند.
نكته مهم آن است كه دانشمندان حتي از ديدن پيآمدهاي كشفهاي خود نيز عاجزند. ارنست روزرفورد، بزرگترين فيزيكدان هستهاي عصر خود، امكان كاربرد انرژي هستهاي را به روشني يك ياوهگويي معرفي كرد. همچنان كه پيشگامان اختراع راديو به محصول خود، نه به عنوان وسيله انتقال صدا از يك نفر به يك جمعِ زياد، بلكه به عنوان وسيله انتقال بيسيم كه جايگزين مناسبي براي تلگراف باشد، نگاه ميكردند.
جان ون نومن، رياضيدان و طراح رايانه و توماس جي واتسون، مؤسس آي.بي.ام در ذهنشان هم نياز به بيش از چند دستگاه محاسبهگر در يك كشور را تصوّر نميكردند. امروزه گسترش فراگير تلفنهاي همراه و رايانههاي دستي هر بيننده قرن بيستمي را سخت مبهوت خود ساخته است. همه اينها تداعيكننده آن قول معروف آرتور سي كلارك است كه ميگفت هر تكنولوژي پيشرفتهاي چنان شرايطي دارد كه امكان تمايز آن از سحر و جادو امكانپذير نخواهد بود. حال به راستي، در اين قرن جديد كه براي ما قرني جادويي تلقي ميشود، چه اتفاقهايي خواهد افتاد؟
پيشگويان اغلب از پيشبيني تغييرهاي اساسي ناشي از كشفيات به كلي پيشبينيناپذير غافلند. از سوي ديگر، در موارد بسياري، سرعت تحقق پيشبينيهايشان، كمتر از حد تصورشان است. كمتر شاهد ظهور پيشگوياني همچون كلارك هستيم، ولي در مورد خود وي نيز شاهديم كه در سال 2001، پيشبينيهايش مبني بر ايجاد مستعمرههاي فضايي و پايگاههايي در كره ماه تحقق نيافت و هنوز هم ساليان سال تا تحقق آنها فاصله داريم. جداي از آن، پيشبينيهاي اين گروه مبني بر رونق گرفتن صنعت هوانوردي غيرنظامي و نيز پروازهاي فضايي تحقق آن چناني نيافته است. براي نمونه، بشر سالهاست امكان استفاده از هواپيماهاي مافوق صوت را داشته، ولي در اصل به دلايل اقتصادي و زيستمحيطي اقبالي به آن نشان نداده است. بيش از 45 سال است كه آدمي عرض اقيانوس اطلس را با هواپيماهايي مشابه ميپيمايد و شايد دستكم تا بيست سال ديگر هم اوضاع به همين صورت خواهد بود. امروزه مسافرتهاي هواپيمايي در مسيرهاي طولاني به يك تجارت مهم تبديل شده است. البته در اين بين نبايد از پيشرفتهايي در حوزههايي چون كنترل رايانهاي، مسيريابي دقيق با به كارگيري سيستم راهياب ماهوارهاي جهاني موسوم به جي.پي.اس و نيز امكانات رفاهي مخصوص مسافران غافل ماند. در عرصه صنعت اتومبيل نيز همين وضع حاكم است و با توجه به تغييرات قابل توجه در طول دهههاي اخير، شرايط چندان دگرگون نشده است. به بياني ديگر، تكنولوژي حمل و نقل بسيار كندتر از پيشبيني پيشگويان بوده است.
از سوي ديگر بايد بدين مهم اذعان كنيم كه كلارك و بيشتر همتايان وي در مورد سرعت دگرگونيهاي رايانههاي شخصي و تحولات ناشي از گسترش اينترنت در عمل غافل بودهاند. در سي سال نخست عرضه رايانه بر اساس قانون معروفي كه گوردن مور؛ يعني پايهگذار شركت اينتل بنا نهاد، تراكم مدارها روي ريز تراشهها در هر هجده ماه دو برابر ميشد. در نتيجه چنين ميزاني، باز هم شاهديم كه قدرت پردازش آنها در همان دوره نيز چشمگير بوده است.
هم اكنون جورج افتساتيو، همكارم در دانشگاه كمبريج كه با شبيهسازي رايانهاي، شيوه شكلگيري كهكشانها را بررسي ميكند، ميتواند با رايانه شخصي خود در زمان صرف ناهار به محاسبه و بررسي آنها بپردازد. اين در حالي است كه اولين بار يعني در سال 1980 كه وي به اين كار دست زد، سريعترين رايانه جهان براي محاسبه چنين كاري نيازمند ماهها زمان بود. در آيندهاي نزديك، ما تنها صاحب تلفن همراه نخواهيم بود، بلكه ابزاري خواهد بود كه به كمك آن ميتوان به همه اطلاعات ذخيره شده دسترسي پيدا كرد. در عرصه ژنوم نيز كه مشخصه برجسته آغاز قرن بيست و يكم است، شرايط به سرعت در حال تغيير و تحول است. هنگامي كه طرح تهيه نقشه ژنهاي بدن يا همان ژنوم آغاز شد، كمتر كسي تصور ميكرد كه تا اين زمان به طور كامل تهيه شود.
بيكن كشفهاي جادويي سه گانه را با اختراع صنعت چاپ مقايسه كرد؛ صنعتي كه به عقيده وي، «هيچ چيز مبهم و پنهاني نداشت و… هنگامي كه اختراع شد، به قدري عجيب و باورنكردني بود كه براي مدتها از نظرها پنهان ماند.» اين شرايط تنها به اين صنعت محدود نبوده و براي اختراعهاي ديگر نيز صادق بوده است. به باور بيكن، «بسياري از اختراعهاي بشر محصول انتقال، تركيب، تلفيق يا به كارگيري چيزهاي ناشناخته بوده است.» به بيان ديگر، بسياري از مصنوعات و ابزار شناخته شده و رايج در زندگي روزمره، نتيجه تداوم روند فزاينده تحولات زندگي ماست. با اين حال، واقعيت آن است كه با وجود شالوده علمي حاكم بر عصر ما كه پيشينهاي در قرنهاي گذشته ندارد، باز هم ميتوانيم شاهد تحولات جديد و اساسي پيشبينيناپذيري باشيم. در حقيقت، مرزهاي روبه گسترش علم هر آن ميتواند به امكان ظهور شگفتيهايي برجسته دامنه بزند.
پيشرفت تا كجا؟
به يقين، نميتوانيم محدوديتهاي كاملي در مسير جريان علم در قرن حاضر وضع كنيم. بنابراين، بايد خود را در برابر دستاندازهاي لجامگسيخته عقل نظري، آماده يا دستكم نيمه آماده سازيم. ظهور ابرانسانها در نيمه دوم قرن بيست و يكم در كل قابل پيشبيني است. حتي احتمال تحقق پيشرفتهايي بس حيرتانگيزتر از مفاهيم اساساً نوين مربوط به حوزه علوم پايه كه تاكنون نيز براي بسياري ناشناخته مانده، قابل تصور است؛ مفاهيمي كه حتي هنوز هم واژههايي مناسب براي آنها وضع نشده است. در اصل امكان برآورد دقيق درباره حجم و پيآمدهاي علوم جديد امكانپذير نيست.
ري كورزويل، استاد «هوش مصنوعي» و نويسنده كتاب عصر ماشين معنوي مدعي است قرن بيست و يكم شاهد پيشرفتي معادل بيست هزار سال در مقايسه با شرايط حاضر خواهد بود. البته اين ادعايي بس مبالغهآميز است؛ چون دامنه پيشرفت بايد چارچوبي محدود داشته باشد.
با وجود همه پيشرفتها باز هم شاهديم كه در استفاده از ريزتراشههاي سيليكوني محدوديتهايي وجود دارد و از همين رو، در ميزان دقت تصاوير ميكروسكوپي و تلسكوپي ضعفهايي ميبينيم. البته تلاشهاي جاري ميتواند تا حدود زيادي از اين محدوديتها بكاهد.
تا پيش از اواسط دهه دوم قرن جديد شاهد آن خواهيم بود كه رايانههايي به اندازه ساعت مچي ميتواند آدمي را با دنياي اينترنت و سيستم جي.پي.اس به راحتي متصل كند. در آيندهاي نه چندان دور، تكنيكهايي به كلي متفاوت همچون پرتوهاي نوري متقاطع بر قدرت محاسبه رايانهها بيش از پيش خواهد افزود.
مبلّغان نانوتكنولوژي بر اين مسئله تاكيد ميكنند كه در آينده ميتوانند با كنار هم قرار دادن اتمها، ماشينهايي به اندازه يك مولكول بسازند. اين فنآوري اين امكان را فراهم ميآورد تا پردازشگرهايي هزار مرتبه كوچكتر از نمونههاي حاضر ساخته شود و به علاوه، اطلاعات ما يك ميليارد بار فشردهتر از شيوه كنوني ذخيره اطلاعات ذخيره شود. در حقيقت، مغز بشر ميتواند با كاشته شدن رايانههايي از اين دست تقويت شود. اينگونه ريزماشينهاي نانوني ميتوانند به ظرافت يك ساختار مولكولي همچون ويروس يا سلول زنده برسند و حتي تنوع بيشتري داشته باشند. اين ماشينها ميتوانند كارهايي بس دشوار انجام دهند. براي نمونه به داخل بدن نفوذ كنند، به معاينه اندام داخلي بپردازند و حتي ريزجراحيهاي داخلي را انجام دهند.
نانوتكنولوژي نيز تا سي سال آينده ميتواند به گسترش قانون مور كمك كند. در آن زمان، رايانهها از نظر قدرت پردازش، ياراي برابري با هنر و خلاقيت انسان را خواهند داشت. در آن هنگام، بشر، غرق در فضاي مجازي خواهد بود؛ فضايي كه در آن، ارتباطات بسيار سريع با ديگران، نه در قالب گفتار و تصاوير، بلكه در واقعيت مجازيِ بس پيچيدهاي محقق خواهد شد.
هانس مورادك، پيشگام حوزه روباتيك بر اين باور است كه در آينده، ماشين به سطح هوش بشر و حتي بيشتر از آن نيز دست خواهد يافت. رسيدن به اين هدف نيازمند قدرت پردازش صرف نخواهد بود، بلكه رايانهها بايد به حسگرهايي مجهز شوند كه آنان را همانند آدمي به قدرت ديدن و شنيدن مجهز سازد تا بتواند اين حسها را پردازش كند. البته پيشرفتها در حوزه نرمافزار بسيار كندتر از حوزه سختافزار است. در حال حاضر، با وجود همه پيشرفتها، شاهديم كه رايانهها توان برابري با قابليتهاي ذهني يك كودك سه ساله را هم در تشخيص و استفاده از اجسام ندارند. شايد دستيابي به تواناييهاي بالاتر، نه در گروي بهرهگيري از پردازشگرهاي سنتي، بلكه در سايه استفاده از مهندسي معكوس در تجزيه مغز انسان خواهد بود. در صورتي كه رايانهها بتوانند همانند ما محيط را مشاهده و احساس كنند، آنگاه در سايه تفكر و واكنشهاي به مراتب سريعترشان، ميتوانيم ادعا كنيم بر آدمي برتري يافتهاند. در چنين شرايطي ميتوان آنها را ابزاري هوشمند برشماريم و آنها را با آدمي مقايسه كنيم و در اينجاست كه موضوعها و دغدغههاي اخلاقي مطرح ميشود. ما پذيراي اين موضوع هستيم كه بشر و دستكم برخي حيوانات بايد تواناييهاي طبيعي خود را شكوفا كنند. حال اين پرسش مطرح ميشود كه آيا در قبال روباتهاي پيشرفته نيز چنين موضوعي صدق ميكند؛ روباتهايي كه خود، مخلوق دست بشرند. به عبارتي ديگر، آيا بايد خود را موظف به افزايش رفاه آنها بدانيم و اگر آنها را بيكار و آزرده سازيم، مقصريم؟
آيندهاي بشري يا فرابشري؟
ارزيابيها حكايت از آن دارد كه با وجود دگرگونيهاي پيشِ رو، فرزندان ما همچنان ماهيت «بشري» خود را حفظ خواهند كرد. از آنجا كه ماهيت، شخصيت و ساختار جسماني بشر قابليت انعطافپذيري و سازگاري قابل توجهي دارد، كاشت تراشهها در مغز و شايد هم گسترش داروهاي جديد بتواند به صورت قابل توجهي برخي جنبههاي توانايي ذهني بشر را تقويت كند و از اين رهگذر، مهارتهاي منطقي، رياضي و حتي خلاقيتهايش بهبود يابد. حتي امكان كاشت حافظهاي كمكي در مغزِ بشر دور از تصور نخواهد بود.
جان سالستون به پيشبيني برخي اتفاقهاي آينده پرداخته است. وي اين موضوع را مطرح ميكند كه «تا چه حد اين امكان متصور است كه بتوان سختافزاري غيرزيستي را در بدن انسان وارد كرد و آن را به شبكه اطلاعاتي متصل ساخت و باز هم آن موجود را انسان ناميد؟ يا حتي اضافه كردن يك حافظه ولو كوچك چه؟ يا امكان قدرت پردازش بيشتر چه؟ در اصل شايد اين سؤال مطرح شود كه چرا نبايد اين كارها را بكنيم؟ در صورت تحقق اينگونه اتفاقها شايد بتوانيم مدعي شويم فناناپذيري همين اطراف ماست».
گام بعدي همانا مهندسي معكوس مغز بشر با هدف بازيابي خاطرات و افكار در يك ماشين يا بازسازي مصنوعي آن است. بيشك، ادغام بشر با رايانه رويدادي بس فراتر از تحولات ناشي از حوزه زيستشناسي خواهد بود؛ رويدادي كه فرديت و شخصيت بشر را نابود ميسازد و آن را تنها به موجودي هوشمند بدل ميسازد. در صورتي كه جريانهاي حاضر در عرصه علم و فنآوري، آزادانه به حركت خود ادامه دهند، نبايد اين باور ماركوف را، به راحتي ناديده گرفت كه ميگفت برخي مردم در طول عمر خود و در نتيجه اعمال نكردن برخي محدوديتهاي ناشي از شرايط جسماني خود، فناناپذيري را بهگونهاي تجربه ميكنند. كساني كه به دنبال اين نوع زندگياند، در وهله نخست بايد از بدن مادي خود رهايي يابند. سپس اطلاعات درون مغز خود را در سختافزاري سيليكوني بازيابي كنند. در اصطلاح احضاركنندگان ارواح، اين افراد «بايد به عالم ديگر پا بگذارند».
اختراع يك ماشين ابرهوشمند شايد بتواند آخرين دستاورد بشر باشد. زماني كه ماشينها از هوش بشري پيشي بجويند، ميتوانند به طراحي و ساخت نسل جديدي حتي هوشمندتر از خود دست بزنند. به بياني ديگر، به بازتوليد نسل جديدي از خود روي آورند. در آن هنگام ميتوان ادعا كرد كه تكنولوژي به رأس قله خود رسيده است و حجم نوآوريها به سمت بينهايت سير ميكند. تصوير شرايط دنيا پس از رسيدن به اين نقطه ناممكن است. در آن شرايط، ديگر محدوديتهاي حاكم بر دنياي مبتني بر قوانين فيزيكي موجود تاب مقاومت نخواهد داشت. براي مثال، برخي موضوعهاي مهم علم نظري همچون سرعت سير زمان كه فيزيكدانان حال حاضر را سردرگم ساخته است، در نتيجه استيلاي ماشينهاي جديد، به كنترل درميآيد و در نتيجه، دنياي فيزيكي دگرگون ميشود.
كورزويل و وينگ بيشتر به حوادث فرعي و حواشي اين رويداد پرداختهاند؛ يعني شرايطي كه پيشبينيهاي علمياش، بيشتر به داستانهاي علمي و تخيلي ميماند كه البته دور از تحقق هم نيست.
پيشينهاي كند، حركتي تند
بيوتكنولوژي و نظامهاي اطلاعاتي برخلاف اشكال سنتي توليد انرژي و زيرساختهاي حمل و نقل با سرعتي خيرهكننده به پيش ميروند؛ چون در اصل نيازمند سالها ساخت تجهيزات عظيم نيستند. البته بايد به اين نكته اذعان كنيم كه سختافزارهاي الكترونيكي، بيش از تجهيزات ديگر، بيثبات و تغييرپذيرند.
مقابله با ويرانگريهايِ فاجعهبار پيش رو كه ميتواند ناشي از هجوم تكنولوژي به سمت يكتايي خود باشد ودر پي آن، شاهد دگرگونيهايي شديد به دست ابرروباتها در عرصه جهاني خواهيم بود، با محدوديتهايي چند روبهرو خواهد بود.
اگرچه بر پايه سناريوهايي خوشبينانه، قرن بيست و يكم، نيازمند زيرساختهايي است كه بدون هيچگونه مانعي از گذشته به ارث ميرسد، در حقيقت، محدوديتهاي ناشي از منابع و انرژي پيشِ روي آدمي است. براي نمونه، بعيد است مسافرتهاي هوايي مافوق صوت، اكثريت جمعيت جهان را دربربگيرد، مگر آنكه موتورها و هواپيماهايي به كلي متفاوت جايگزين نمونههاي رايج شود. مضاف بر آنكه در نتيجه گسترش ارتباطات مخابراتي و نيز حقيقت مجازي، بسياري از مسافرتهاي هوايي از اساس، غيرضروري خواهند شد.
مسئله ديگر آن است كه بر سر فضاگردي چه ميآيد؟ بيترديد، علم روباتيك و نيز برخي تحولات جديد در عرصه كوچكسازي صنعتي، انديشه سفرهاي فضايي بشر را دستكم در آينده نزديك تضعيف ميكند. در دهههاي آينده، ترديدي وجود ندارد كه فوجي از ماهوارههاي كوچك به دور زمين به گردش درخواهند آمد و به صورت ظريفي، شاهد جولان كاوشگرهاي بدون سرنشين در بخشهاي مختلفي از منظومه شمسي هستيم. در پنجاه سال آينده، در صورتي كه تمدن بشري بتواند از موانع و بدبياريهاي فاجعهبار پيشِ روي خود جان سالم به در ببرد، بايد شاهد برنامههاي پرشور و هيجان و مسافرتهاي هوايي در بين آدميان باشيم؛ برنامههايي كه هدايت آنها، نه در دست دولتمردان، بلكه در حيطه اختيار سرمايهگذاران و ماجراجويان خواهد بود.
حتي با فرض حضور گسترده انسان در فضا بايد بپذيريم كه سرنوشت آدمي در سايه اين تحول چندان دستخوش تغيير اساسي نخواهد شد؛ زيرا در هيچ جاي منظومه شمسي نميتواند زيستگاههايي به مناسب بودن زمين بيابد و اگر هم جايي يافت شود، شرايط آن يا همانند قطب جنوب خواهد بود يا كف عميقترين اقيانوسهاي جهان. البته نهايت چنين جرياني ميتواند به شكلگيري گروه اندكي از كاشفان و پيشگامان مشتاق مسافرتهايي بينجامد كه بخواهند مستقل از ديگران در وراي كره خاكي باشند. در چنين شرايطي، اين احتمال وجود دارد كه در پايان قرن جاري شاهد حضور برخي از اين گروهها در ماه، مريخ يا حتي به صورت معلّق در فضا يا در قالب پناهندگان فضايي يا كاشفان و گردشگران باشيم. در صورت تحقق اين شرايط، شاهد تحولاتي در آينده فرابشري خواهيم بود كه پيآمدهاي آن در سرنوشت حيات هوشمند در قرنهاي آينده نمود خواهد يافت.
دنياي واقعي: افقهاي دوردستتر
آنچه بيش از هر چيز ديگر به انديشه و نگرش پيشگويان عرصه تكنولوژي شكل داده، بافت سياسي و اجتماعي حاكم بر ساحل غربي ايالات متحده است؛ يعني منطقهاي كه بسياري از اين پيشگويان گردهم آمدهاند. اينان به دگرگونيها و تحولات كنوني، به ديده سادهانگارانهاي مينگرند؛ دگرگونيهايي كه خود، زاييده نظام اجتماعي حامي اين دسته از نوآوريها و انگيزههاي مصرف گرايانه حاكم بر ديدگاهشان است. ترديدي وجود ندارد كه بسياري از فرضها و احتمالهايشان ناموجه و بيبنيان است؛ چون براي نقش مذهب در مسايل جهاني كمترين ارزشي قايل نميشوند.
رويدادهاي اجتماعي وسياسي پيشبينيناپذير، خود، به نوعي، نبود قطعيت در پيشبينيها دامن ميزند. در واقع، موضوع اصلي اين كتابها تأكيد بر همين رويدادهاي پيشبينيناپذير است. در چنين شرايطي، پيشرفتهاي عرصه تكنولوژي، جامعه را بيش از پيش در برخورد با شكافها و ناآراميها، آسيبپذير ميسازد.
از سويي ديگر، شكاف بين آنچه به طور فني امكانپذير است با آنچه در واقع اتفاق ميافتد، روزبهروز در حال تعميق است. برخي نوآوريها آنگونه كه بايد و شايد، از نظر اجتماعي و اقتصادي، جذابيت لازم را نداشتهاند. براي نمونه هواپيماهاي مافوق صوت يا عطش مسافرتهاي فضايي از دهه 1970 به بعد بيرونق شده است يا تكنولوژيهاي ارتباطي آنگونه كه ادعا ميشد، نتوانستهاند به شرايطي دامن بزنند كه مردم بتوانند همه زندگي خود را وقف فضاي مجازي كنند و يا آنگونه كه پيشبيني ميشد، براي ديدن فيلم تنها به گوشيهاي همراه خود بسنده كنند.
در حوزه بيوتكنولوژي نيز عمده محدوديتها، اقتصادي نيست، بلكه جنبه اخلاقي دارد. در صورتي كه هيچ محدوديت يا مقرراتي در كنترل استفاده از فنآوريهاي ژنتيكي وضع نميشد، تنها در عرض دو تا سه نسل، بشر از نظر جسمي و ذهني مسخ ميگرديد. هنوز هم آيندهگراياني همچون فريمن دايسون پيشبيني ميكنند كه در عرض چند قرن، انسان انديشهورز به زيرگونههايي تقسيم ميشود كه ميتواند خود را با زيستگاههايي متعدد در وراي زمين سازگار كند.
انتظار ميرود تصميمهاي اقتصادي كه در بيشتر موارد، ناديده انگاشته و بياهميت خوانده ميشوند، در اوايل دهه سوم قرن حاضر تحقق يابند. در حال حاضر، سرمايهگذاريهاي اقتصادي تنها زماني ارزشمندند كه در كمترين زمان ممكن و حتي پيش از موعدِ معمول، سودآور باشند. از همين رو، عمده تصميمگيريهاي دولتها، تصميمهايي كوتاهمدت است و عمرشان هم تنها تا انتخاباتهاي بعدي دوام مييابد.
البته اين موضوع نميتواند در همه عرصهها، صادق باشد. براي نمونه در عرصه انرژي، سياستگذاريها بهگونهاي است كه حتي بايد افقي پنجاه ساله را در نظر گرفت. هم اينك شاهديم كه برخي اقتصاددانان برآنند تا با ارزشگذاري منابع طبيعي يك كشور به محركهايي براي برنامهريزيهاي بلندمدت و مصرف و نگهداري دورانديشانه از انرژي دامن بزنند. از همين رو، در ترازنامههاي اقتصادي كشورها، هزينه كاهش اين مبلغ را به روشني در نظر ميگيرند. در اين بين، شاهديم كه چگونه بحثها و مجادلهها بر سر موضوع گرم شدن زمين كه خود به پروتكل كيوتو انجاميده، به رويدادها و دگرگونيهاي پيشِ روي ما در يك تا دو قرن آينده توجه خاص نشان داده است. اجماع بر آن است كه دولتها بايد هم اكنون با توسل به اقدامات پيشگيرانه و در راستاي توجه به منافع و نيازهاي عرفي فرزندانمان در قرن بيست و دوم به اوضاع جوّي و زيستمحيطي زمين نگاهي ويژه داشته باشند. البته بايد اذعان كرد كه اقدامات پيشگيرانه مطرح شده هم بسيار مهم هستند.
به نظر ميرسد تنها در يك حوزه، سياستهاي رسمي نه براي چند صد سال، بلكه حتي هزاران سال جلوتر از حدّ تصور است و آن هم انهدام مواد سمّي راديواكتيو حاصل از نيروگاههاي هستهاي است؛ چون برخي از اين مواد براي هزاران سال، سمّي باقي ميمانند. چه در ايالات متحده و چه در بريتانيا، انبارهاي زيرزميني خاصي طراحي شدهاند تا مواد سمّي خطرناك را در فضاهايي محصور و بدون امكان نشت كردن به آبهاي زيرزميني و نيز مقاوم در برابر شكافهاي ناشي از زمينلرزه، دستكم براي ده هزار سال ايمن باقي بمانند. پيششرطهاي لازم در انتخاب صحراي نوادا در عمق كوههاي يوكا براي تخليه و دفن زبالههاي هستهاي آمريكا موضوعي بود كه دفتر حفاظت محيط زيست اين كشور عهدهدار آن است.
طرح مباحثي جدّي و طولاني بر سر موضوع انهدام زبالههاي راديواكتيو دستكم اين سود را داشته است كه چگونه رفتارهاي كنوني ما در طول هزاران سال آينده ميتواند توجه و نگراني ما را به خود معطوف سازد. اين دوره زماني در مقايسه با عمر كره زمين بسيار ناچيز است، ولي بسي فراتر از حدّ تصور طراحان و برنامهريزان فعاليتهاي بشري است. وزارت انرژي ايالات متحده حتي گروهي از استادان دانشگاه و پژوهشگران ميانرشتهاي را با هدف بحث درباره طراحي پيامي فراخواند كه انسانها چند هزار سال ديگر ـ البته مشروط به بقايشان ـ بتوانند آن را درك كنند. به ادعاي آنها چنين پيامي بايد به اندازهاي كافي، آشكار و جهاني باشد تا هرگونه شكاف فرهنگي ممكن را بپوشاند. به باور آنان، اين هشدارها از آن جهت بسيار مهم هستند كه بايد نسلهاي دوردست خود را از خطرهاي مخفي همچون مراكز انباشت زبالههاي راديواكتيو آگاه سازيم.
حتي اگر تغييرات پيش رو با سرعتي كمتر از تغييرات اخير هم تحقق يابد، بيترديد، شاهد تغيير و تحول كامل در نهادهاي فرهنگي و سياسي در هزاره جديد خواهيم بود. سقوط فاجعهبار تمدن جديد، انسجام حاكم بر حيات را درهم فرو ميريزد و به شكافي فرهنگي دامن ميزند كه ميتوانيم نمونه برجسته آن را در مقايسه نمادهاي تمدن جديد با قبيلهاي دورافتاده مشاهده كنيم.
والتر ميلر در داستان خود با عنوان «سرودي مذهبي براي ليبوتيز» از آمريكاي شمالي ميگويد كه پس از يك جنگ هستهاي ويرانگر به تشكيل دولتي قرون وسطايي رجعت ميكنند. در اين بين، كليساي كاتوليك، تنها نهادي است كه باقي ميماند و نسلهايي از كشيشها براي چندين قرن تلاش ميكنند تا به كمك آثار و بقاياي پراكنده به بازيابي و بازسازي علم و تكنولوژي پيش از جنگ بپردازند.
با آگاهي از افقهاي دوردست، حتي برخي حاميان وضع موجود هم ميگويند آسايش و سلامت نسلهاي آينده نبايد هرگز با سياستها و رفتارهاي نسنجيده نسل حاضر به مخاطره بيفتد. در اين ميان، افراد واقعبين سخت بر اين باورند كه اين پيشرفتها خطرهاي جديدي دارند. افقهاي پيشِ رو به قدري بيثبات به نظر ميرسند كه در صورت در پيش نگرفتن سياستهاي كمخطرتر و پايدارتر در مورد شيوه استفاده از تكنولوژي، ترديدي وجود ندارد كه به باور برخي، نه يك هزاره، بلكه تنها تا پايان قرن حاضر، فرصت حيات براي ما باقي است. ازاينرو، سياستهاي ما بايد چنان مدوّن شود كه مانعي بر سر اختراعها و كشفيات جديد وضع كند.
پيشبيني واقعبينانهتر ما آن است كه حيات بشر بر زمين در طول اين قرن با چالشهايي جديد و البته بس تهديدكننده همراه خواهد بود. تنها بيان اين نكته كه تا هزاران سال آينده، سطح راديواكتيو در صحراي نوادا در نتيجه فعاليتهاي هستهاي در اين منطقه، بسيار نامتعارف خواهد بود، خود، بيانگر گوشهاي از اين تهديدهاست.
در ادامه، در فصل بعد به اين موضوع ميپردازيم كه آدمي بسيار خوششانس بوده كه توانسته است پنجاه سال گذشته را بدون تجربه يك فاجعه جهاني پشت سربگذارد.
نشریه سیاحت غرب شماره 97
2,004 total views