آمد خبر ز جانان زان قبله گاه هستي

0
آمد خبر ز جانان زان قبله گاه هستي
برخيز و خود رها کن جانا چرا نشستي

جانا چه غصه داري يکدم در انتظاري
بايد اميدواري در خود چرا شکستي

بين اينهمه علائم در هر طرف ز قائم
پرگشته از ملاحم در جاي جاي هستي

بين اين نشانه ها را آماده باش و برپا
تا شد ظهور آقا بيني ز خود که رستي

حاضر شو بهر ياري ايثار و جان نثاري
بايد جهان گذاري فارغ شوي ز پستي

کن خويش را مهيا بهر ظهور مولا
پاکيزه صحن دل را از شرک و خودپرستي

کن خانه آب و جارو دل را به توبه اي شو
پاکيزه کن سر و رو کش روي خانه دستي

ده روشني دل و جان با نور عشق و ايمان
حس کن شميم جانان در را چرا تو بستي

 1,428 total views

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید