ائتلاف خونین صلیب، سلفی و صهیون

0

موضوع سوم فراروي ائتلاف صليب و صهيون، احتمال وقوع واقعة شريف ظهور منجي موعود از شرق اسلامي است. مطالعات گستردة انجام شده در مجامع و آكادمي‌هاي غربي دربارة رويكرد منجي‌گرايانة مسلمانان، احتمال وقوع اين واقعه را نزد آنان پر رنگ ساخته است؛ هر چند در تفسير مغرضانة خود، از اين واقعه به مثابه سر برآوردن دجّال از شرق ياد مي‌كنند.

 

 

ائتلاف «صليب و سلفي و صهيون»، نه ائتلاف مردان سياسي آشكار در صحنه، بلكه ائتلاف مجامع مخفي و نمايندگان لژنشين آنهايند كه به فرمان مادر، يعني اشرار يهود پاي در ميدان عمل نهاده‌اند. مردان اين لايه، عمري به درازاي قرون‌ و عزمي جزم و ثابت براي سيطرة تمام بر جهان مؤمنان و مستضعفان و كينه‌اي به ژرفاي كينة ابليس دربارة خداوند، اديان و انسان دارند.در طول همة قرون، ابليس و يار ديرينش بني‌اسرائيل مترصدّ انتقام از خدا و مؤمنان اديان بوده‌اند.

 

پنج يا شش روز پيش براي رفع گيروگوري كه در كارم افتاده بود، به يكي از سازمان‌هاي فرهنگي رسمي مراجعه كردم. از معاون محترم آقاي رئيس، وقت گرفتم.
و براي ديدارش روز يكشنبه ساعت 10 به دفتر كارش رفتم. منشي معاون محترم كه مرا نمي‌شناخت، گمان برد بدون هماهنگي قبلي راه افتاده و به ايشان مراجعه كرده‌ام. از اين رو اعلام داشت آقاي معاون جلسه دارند و نمي‌توانند شما را ملاقات كنند. به او گفتم قبلاً با آقاي معاون براي ديدار در اين ساعت هماهنگ كرده‌ام و ايشان منتظر من هستند. براي كسب تكليف به اتاق آقاي معاون رفت. لحظه‌اي نگذشته برگشت. اذن دخول صادر شده و من وارد شدم. آقاي معاون با دو نفر از كارمندان چاق و لاغرش در حال اختلاط بود. با ورود من، آن دو خارج شدند. دم در احوال‌پرسي كرديم. از قبل مرا مي‌شناختند، آقاي معاون تعارف كرد و من نشستم. هنوز از حال و هواي جلسة قبلي‌اش با كارمندانش بيرون نيامده بود، رو به من گفت: خبر داريد در صف خريد مرغ زد و خورد شده و حتّي مردم سر خريد مرغ بر روي هم چاقو كشيده‌اند. گفتم: چيزهايي شنيده‌ام. ادامه داد:
در «نيشابور» هم مردم با سر و صدا به طرف فرمانداري هجوم برده‌اند. ديدم دست بردار نيست. گفتم: خبر داري همين يكي دو روزه در عراق چند نفر از شيعيان را همچون مرغ سر بريده‌اند. گفت: عجب! گفتم:
امروزه عراق و بحرين و يمن و سوريه، دستِ كمي از كشتارگاه ندارند. روزانه صدها نفر از شيعيان و مظلومان مستضعف را سلّاخي مي‌كنند؛ در حالي كه موضوع مرغ در سرزميني كه رسانه‌ها روزي صد بار از آن به عنوان اُمّ ‌القري ياد مي‌كنند، تبديل به تيتر اوّل روزنامه‌ها و سر خطّ مهمّ اخبار شبانگاهي رسانه‌هاي صوتي و تصويري شده است.

گويا متوجّه شد كه تعريضي در كلامم وجود دارد. ماجراي مرغ فراموش شد؛ اگرچه من هم از ديدارم نتيجه‌اي نگرفتم و گير و گوري كه به كارم افتاده بود، برطرف نشد.
پوشيده نيست كه شرق اسلامي را گردبادي هولناك در مي‌نوردد. شرايط وحشتناكي كه تنها در هجمة مغول و صليبي‌هاي فرنگي به اين منطقه، در چند قرن قبل از اين، مشابه آن را تجربه كرده بوديم. متأسّفانه اين گردباد سرخ، تومار مستضعفان از ميان شيعيان آل محمّد(ص)
را در هم مي‌پيچد. چه مي‌توان گفت وقتي در ائتلاف ناجوانمردانه‌اي، مستكبران عزم خود را براي قتل عامّ مستضعفان ساكن شرق اسلامي جزم كرده‌اند.
با حيله‌گري و سياست چنان ميان اقوام و ملل و به ويژه سران دولت‌هاي اين منطقة خونين جدايي افكنده‌اند كه اميد شكل‌گيري كوچك‌ترين ائتلاف براي فرياد كشيدن بر سر متكبّران و مستكبران وجود ندارد تا چه رسد به اقدامي باز دارنده. چيزي شبيه آخرين سده از حضور دولت‌هاي اسلامي در «اسپانيا» و «اندلس». در آن عصر هم مسلمانان ساكن «شبه جزيرة ايبري»، پس از سال‌ها تجربة شكوه و عظمت حوزة فرهنگي و تمدّني خود و برخورداري از تنومندي سياسي، در اثر اختلاف و تفرّق امراء و حكّام بلاد اسلامي، چنان ضعف و فتوري را تجربه كردند كه با هجوم قشون مسيحي متّحد از هم پاشيدند و يكي پس از ديگري سقوط كردند.
در آن عصر هم برخي حكّام مسلمان براي ماندن، دستِ دوستي و وحدت به سوي فرمانروايان دراز كردند و تبديل به آلت فعل فرنگيان شدند و شد آنچه كه شد. مصيبت پشت مصيبت وارد آمد تا آنكه جملة اسپانيا و اندلس، پس از چند قرن شكوفايي از مسلمانان باز پس گرفته شد. صداي اذان مأذنه‌ها به خاموشي گراييد و زنگ ناقوس‌ها همة فضاي شبه جزيرة ايبري را از خود آكنده ساخت.
مسلمانان را از شبه جزيرة ايبري راندند و تتمّة آنان را وادار به پذيرش مسيحيّت كردند.

تاريخ نه يك بار، بلكه صد بار تكرار مي‌شود. اين قواعد و سنّت‌هاي ثابت الهي‌اند كه چه بخواهي و چه نخواهي، خود را از ميان اعمال و اقوال فردي و جمعي، بر مي‌كشند و نمود پيدا مي‌كنند. گويا شرق اسلامي نمي‌خواهد گوش جان به ندا و دعوت تاريخ دهد. از همين روست كه به جاي عبرت گرفتن از تاريخ خود عبرت تاريخ مي‌شود، آن هم نه يك بار، بلكه صد بار. از همين روست كه امروزه، شرق اسلامي، به ‌رغم داشتن ثروت و مكنت فراوان در استضعاف به سر مي‌برد. به ‌رغم دارا بودن جمعيّت بزرگ در انفعال غلتيده و به ‌رغم سلطه بر مهم‌ترين نقاط استراتژيك آبي و خاكي جهان، زمين‌گير شده است. به زبان ديگر، در وضعيّت اسفباري فرو رفته كه برتري جمعيّت، برتري ثروت، برتري انگيزه و آرمان و برتري سلطه بر نقاط مهمّ سوق‌الجيشي، ژئوپلتيك و استراتژيك، گرهي از مشكل او را نمي‌گشايد. اين همه در حاليست كه آنها تنها و تنها از طريق بهره‌گيري از ذخاير زيرزميني انرژي و كانال‌هاي انتقال انرژي در درياها مي‌توانستند خود را از شرايط انفعالي برهانند.
اشاره به غرب مسيحي، ناظر بر اعلام وجود نوعي سوگيري پنهان دشمن غربي در مقابل مسلمانان است؛ چنان كه در بيان نمادين ائتلاف «صليب و صهيون» نيز اين بار معنايي حفظ شده است. مي‌خواهم اشاره كنم كه به ‌رغم گمان و تصوّر جعل شده، براي ساكنان شرق و غرب عالم، درگيري‌هاي امروز و همة آنچه بر سر شرق اسلامي آوار شده، بيش و پيش از آنكه، حاصل مجادلات آشكار و موضع‌گيري‌هاي سياسي و اقتصادي باشد، ناظر بر وجود نوعي سوگيري مذهبي است.
غرب، به ‌رغم تجربة جهان مدرن، بسط سكولاريسم و ماترياليسم ملحدانه در جهان، ديگر بار با رويكردي «صليبي و صهيوني» هجمة خود را آغاز كرده است.
در يادداشت‌هاي قبلي‌ام بارها از «آخرالزّمان جعلي» و بر ساختة اين ائتلاف غير رحماني صليب و صهيون ياد كرده‌ام و با ذكر قرايني هم پيش‌بيني كرده‌ بودم آنها دير يا زود، براي معلوم كردن تكليف نهايي خودشان با شرق اسلامي و نابودي مسلمانان راستين، دست به يك دسيسة بزرگ خواهند زد و با طرّاحي يك «جدال آخرالزّماني مجعول» زمينه را براي فريفتن احساس و عقل مردم جهان و كشاندن آنها در يك درگيري بزرگ فراهم خواهند آورد.
نمي‌توان انكار كرد كه مراكز مطالعاتي و پشتيبانان فرهنگي و نرم‌افزاري ماشين ويرانگر سياسي و نظامي اين ائتلاف، از اطّلاعات جامعي دربارة دريافت‌ها و رويكردهاي آخرالزّماني ديني جهان مسيحي و مسلمانان و شيعيان برخوردارند. اين مراكز، با گردآوري منابع و متون فرهنگي عموم ملل، رديابي جريانات مذهبي و اجتماعي جاري در جهان و تجزيه و تحليل داده‌هاي حاصل آمده، به اطّلاعات جامعي دربارة «باور مهدوي»، «شرايط پيش‌بيني شده توسط بزرگان ديني» و «نقشة راه ظهور منجي موعود مسلمانان» دست يافته‌اند؛ در حالي كه مسلمانان و مراكز فرهنگي آنها در غفلت تمام، سال‌ها وقت و فرصت ذي قيمت و حياتي را در اثبات مستندات يك روايت يا كنترل و رصد گرايش سياسي و اجتماعي گفت‌وگوكنندگان از مباحث موعودگرايانه و مهدوي از دست داده‌اند. آنها همة مجال را از مسلمانان و مستضعفان، از امام مبين(ع) و از جهان اسلام گرفته‌اند. آنها در خود پيچيده و به خود مشغولند؛ در حالي كه خصم، تمامي قواي مادّي و فرهنگي خود را عليه شرق اسلامي وارد ميدان ساخته است. متأسّفانه مسلمانان از استراتژي خصم غافل و خود بي‌استراتژي وارد ميدان مبارزه شده‌اند.
همواره قشون منفعل و بي‌استراتژي در ميدان عاقبت، شكست را تجربه كرده‌اند.
اين ساده‌لوحي است اگر خصم مسلّح و كين‌جوي جهان مستضعفان را كه امروزه در مثلث خونين «صليبي و سلفي و صهيون» خود را مي‌نمايد، جامعه‌اي متشكّل از مردان آشكار سياسي و اتو كشيدة نظامي و امنيتي غربي بشناسيم. آنها كه هر از چندي از مجراي احزاب سياسي سر برمي‌آورند، براي مدّتي بر صدر دولت‌هاي غربي مي‌نشينند. اينان بيروني‌ترين لاية حكمراني در جهان مايند، اينان آلت فعل و عملة ظلمة لاية دومي هستند كه پنهان از چشم خلق روزگار، شهوت نام و عنوان را در خود كشته و با نهان‌روشي، گوشة لژهاي مجامع مخفي ماسوني و ايلوميناتي را بر تخت سلطنت ترجيح داده‌اند تا با انگشت اشاره چون شطرنج بازي ماهر، مهره‌ها را جابه‌جا كرده و با صبوري، مترصّد فرصت بمانند و حريف را مات كنند.
اين فرماني برخاسته از تلمود بني‌اسرائيلي است كه از پيروان خود مي‌خواهد همواره چونان مار سر را در سوراخ پنهان كرده و دُم را نمايان كنند تا چنانچه دُم زده شد، سر سالم بماند و دُمي ديگر براي خود بسازد.
مردان صحنة سياسي دم آشكار مار زهراگين مجامع مخفي بني‌اسرائيلي‌اند.
عدّة محدودي در جهان امروز از عمل و نقش اين جماعت مطّلعند. آنچه در بازي‌هاي نوجوانانه نيز از علائم و نشانه‌هاي فراماسونري به ما نمايانده مي‌شود، حقيقت و ماهيّت پنهان اين جريانات مخوف نيست. اين هم خود، بازي مشغول كننده‌اي بيش نيست.
امّا، لاية سوم و اصلي، پيچيده‌تر از لاية دومي، پنهان‌تر از آن و تعيين كننده‌تر در كار بازي قدرت است كه درباره‌اش سخن نمي‌گوييم. ائتلاف «صليب و سلفي و صهيون»، نه ائتلاف مردان سياسي آشكار در صحنه، بلكه ائتلاف مجامع مخفي و نمايندگان لژنشين آنهايند كه به فرمان مادر، يعني اشرار يهود پاي در ميدان عمل نهاده‌اند. مردان اين لايه، عمري به درازاي قرون‌ و عزمي جزم و ثابت براي سيطرة تمام بر جهان مؤمنان و مستضعفان و كينه‌اي به ژرفاي كينة ابليس دربارة خداوند، اديان و انسان دارند.
در طول همة قرون، ابليس و يار ديرينش بني‌اسرائيل مترصدّ انتقام از خدا و مؤمنان اديان بوده‌اند.
با مقدّمه ساختن همة آنچه بيان شد، مي‌خواهم عرض كنم، غرب و همراهان با غرب، (گروه ائتلاف) در شرايط تاريخي حاضر، خود را مواجه با سه موضوع مهم مي‌بينند:
1. بحراني فراگير و گلوگير، سونامي وحشتناكي كه همة پهنه‌ها را در مي‌نوردد و پيش مي‌آيد.
صورت ظاهر اين بحران در مناسبات اقتصادي، چنگال تيز خود را در غرب نشان داده است؛ امّا اين بحران چند وجهي و پيش رونده است. مخموري بحران، حاصل شراب‌خواري و خودكامگي بي‌حساب چهارصد ساله است كه اينك در همة حوزه‌هاي فرهنگي و تمدّني نمود يافته است. بايد اذعان داشت بحران مشروعيت حوزة فرهنگي و نظري، بنياد و مادر ساير شعب و شقوق بحران هويّت، اخلاق، مديريت، سياست و اقتصاد است كه تمدّن مدرن را در بن‌بست گرفتار آورده است.
بارزترين وجه آن، يعني بحران اقتصادي، غرب را مستعدّ فروپاشي و قرار گرفتن در آستانة جنگي فراگير و خانمانسوز مي‌سازد.
دغدغة كنترل بحران يا انتقال دهانة آتشفشاني آن به منطقه‌اي ديگر مجال هر گونه موضع‌گيري عاقلانه و انديشمندانه را از غرب گرفته است؛
2. دومين موضوع فراروي سران پشت‌پردة ائتلاف صليب و صهيون كه اينك فرزندخواندة وهّابي سلفي خود را هم در كنار خويش آورده است، اجراي آخرين فصل از سناريوي حكومت جهاني بني‌اسرائيلي است؛ همة آنچه كه طيّ قرون، انتظارش را مي‌كشيدند و براي محقّق ساختن آن همة ‌مقدّمات و تمهيدات را فراهم آورده‌اند.
احتمال از راه رسيدن رقيب قديمي، يعني «بني‌اسماعيل» از شرق اسلامي، شتابي دو چندان به برنامة عمل طالبان جهان تك حكومتي بني‌اسرائيل بخشيده است.
در سابقة اقوام، تنها «بني‌اسماعيل» و «بني‌اسرائيلند» كه در دوردست افق ديد خود، حكومت جهاني را نگريسته و در پي تأسيس آنند؛ اوّلي به حق و مطابق وعدة حق و دومي ناحق در پي اين امرند. بني‌اسرائيل با تكيه بر مكر و حيله و با دسيسه سعي در محقّق ساختن اين آرزوي ديرين دارد؛ در حالي كه بني‌اسماعيل در انتظار آن، روزگار مي‌گذراند.
دور از انتظار نيست كه هم آنان، با آگاهي از بحران محتوم براي اقدام و از بين بردن زمينه و ميدان عمل بني‌اسماعيل به اين سونامي و بحران سرعت بخشيده تا شايد از طريق جرّاحي و پيش از تلف شدن فرصت، جنين ناقص الخلقة حكومت جهاني بني‌اسرائيلي را به دنيا بياورد. اين سخن به اين معني است كه بحران اقتصادي در اروپاي غربي، بحران زودهنگام و دست‌سازي است كه اشرار يهود بر سر ساكنان غرب آوار ساخته‌اند تا از رود گل‌آلود، ماهي مطلوب خويش را صيد كنند.
آنان مي‌دانند چنانچه فرصت را از دست داده و آخرين فصل از سناريوي جعلي حكومت جهاني خود را به اجرا نگذارند، براي هميشه فرصت را از دست خواهند داد؛
3.‌ موضوع سوم فراروي ائتلاف صليب و صهيون، احتمال وقوع واقعة شريف ظهور منجي موعود از شرق اسلامي است. مطالعات گستردة انجام شده در مجامع و آكادمي‌هاي غربي دربارة رويكرد منجي‌گرايانة مسلمانان، احتمال وقوع اين واقعه را نزد آنان پر رنگ ساخته است؛ هر چند در تفسير مغرضانة خود، از اين واقعه به مثابه سر برآوردن دجّال از شرق ياد مي‌كنند.

پر واضح است چنانچه «بحران همه جانبة‌ عارض شده بر حوزة تمدّني غرب»، چونان آتشفشاني در همان سرزمين فوران كند، سوزندگي‌اش اثري از آن حوزه و جملة خيالات بلند پروازانة ائتلاف صليب و صهيون نخواهد گذاشت. از اين رو، غرب تنها از طريق انتقال بحران از غرب به شرق اسلامي مي‌تواند خود را از مشكل مهلك اوّل برهاند. از اين روست كه به نظر مي‌رسد، يكي از دلايل بحراني شدن سلسله وقايع سياسي و نظامي در اين منطقه، با موضوع انتقال بحران از غرب به شرق، ارتباط نزديك داشته باشد و در اين ميان، جماعتي به نيابت از طرف ائتلاف صليب و صهيون، به اميد همراهي با آنها و به دليل تعهّدات ويژه و پنهان در قبال آن ائتلاف، وظيفة‌ آتش زدن منطقه را عهده‌دار شده‌اند. از همين جاست كه از ائتلاف اوّل، مثلث خونين ائتلاف «صليب، سلفي و صهيون» سر بر آورده است.
نبايد از ياد برد كه سران مجامع مخفي از طريق اعضاي خود در محافل وابسته مانند: ايلوميناتي، فراماسونري، بيلدربرگ‌ها، شواليه‌هاي مالت و … سكّان هدايت و كنترل منظومة سياسي اقتصادي كشورهاي غربي و دول دست نشانده در ساير مناطق جهان را در اختيار دارند. بسياري از سران دول مسلمان شرقي نيز خود را از طريق محافل فرعي به جرگة اين مجامع پيوند زده و بخش كوچكي از همان منظومه را تشكيل مي‌دهند.
مطالعة دقيق دربارة‌ «مجامع مخفي» و تشكيلات آنها در هدايت، مديريت و كنترل جهان سياست در عصر حاضر، پرده از آنچه كه از آن به عنوان «منظومة سياسي، اقتصادي جهاني غرب» و اقمار شرقي آن، كه به گِردش به طواف آمده‌اند، ياد كردم، بر مي‌دارد.
از نيمة دوم قرن بيستم ميلادي و با باز شدن پاي جناح راست مسيحي در سياست «ايالات متّحدة آمريكا»، بسياري از رؤساي جمهوري آمريكا (رونالد ريگان، جرج دبليو بوش و …) متأثّر از آموزه‌هاي كليساهاي بنيادگرا و مسيحيان صهيونيست، گفتمان ويژه‌اي را با محوريت موضوع آخرالزّمان و ظهور قريب الوقوع حضرت مسيح(ع) و ضرورت آماده شدن براي جنگ محتوم آرمگدون در صحراي «مجدّو» واقع در «فلسطين» اشغالي، در سياست خارجي خود وارد ساختند و فراتر از ميادين سياسي و اقتصادي، هزينة مداخلات نظامي در شرق اسلامي (افغانستان، عراق و …) را هم برايش پرداختند.
نفوذ سياسي بنيادگرايان در آمريكا در كنار هزاران رسانة صوتي و تصويري و مبلّغان زبردست تربيت شدة‌ كليساهاي انجيلي، باعث بسط اين گفتمان در لايه‌هاي مختلف حيات اجتماعي آمريكا و «انگليس» شد و از اين مسير، زمينه‌هاي پذيرش شرايط آخرالزّماني مورد ادّعاي مبلّغان و ضرورت ورود به وقايعي سهمگين چون «پروژة آرمگدون» را فراهم آورد.
در اين باره «موعود»، طيّ سال‌هاي گذشته مقالات مستند بسياري را منتشر ساخته كه قابل مراجعه است.
مي‌خواهم عرض كنم كه ساكنان غرب مسيحي، به ويژه ايالات متّحدة آمريكا، پيش‌تر و بيشتر از ما دربارة بحران‌هاي سهمگين و چند وجهي آخرالزّمان آگاهي دارند و حسب سناريوي بيان شده از طريق مبلّغان بنيادگرا و حتّي سينماي آخرالزّماني هاليوود،‌ تصويري از پيش طرّاحي شده از مراحل و مواضع اين مجموعه از وقايع در ذهن ساخته‌اند. در واقع، سران ائتلاف «صيلب و صهيون»، موفّق به القاي
اين پيش فرض شده‌اند كه:
اوّلاً جهان در شرايط سخت آخرالزّماني قبل از ظهور مسيح موعود وارد شده ‌است؛
ثانياً كانون اصلي خطرات و تهديد‌ها از شرق اسلامي سر بر مي‌آورد؛
ثالثاً جنگ‌ها و ميدان‌داري نظامي در اين فصل، ضروري و اجتناب ناپذير است؛
رابعاً بازندة نهايي، سپاهيان دجّال شرقي و پيروز ميدان، سپاهيان حزب مؤتلفة صليب و صهيون است.
در اين سناريو، فرافكني عجيبي نهفته است. آنان عامل بحران و كانون بحران را شرق اسلامي معرفي مي‌نمايند؛ در حالي كه به خوبي واقفند كه راز «بحران بزرگ فرهنگي و تمدّني عارض شده بر غرب و به تبع آن جهان معاصر»، در غرب، رويكرد غربي و عملكرد غربيان مستكبر نهفته است.
بحراني كه از اوايل قرن بيستم ميلادي تاكنون چنان‌كه عرض شد، امواج پي‌درپي‌اش در مناسبات مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي نمودار شده است.
در ادامه، راه خلاصي و خروج از بحران را هم گذار از مسير سركوب و تاراج شرق اسلامي و سلطة تمام عيار بر آن سرزمين، طيّ سلسله‌اي از مناقشات كه در نهايت به آرمگدون مي‌انجامد، معرفي مي‌كنند و با اين پيش فرض، فرمان عمليات گسترده و يورش به شرق را صادر مي‌كنند.
در مسير همين اقدام تهاجمي است كه ائتلاف صليب و صهيون، در اقدامي پيش‌دستانه با درگير ساختن ساكنان كشورهاي اسلامي به مناقشات داخلي منطقه، انرژي نهفته ميان ساكنان سرزمين‌هاي مظلوم و مقهور را تخليه مي‌نمايد و بر تمامي نقاط مهمّ استراتژيك و ژئوپلتيك در شرق، سلطة تمام عيار پيدا مي‌كند. اين سلطه‌جويي در خود، تضمين سلطه بر منابع انرژي نهفته در اين منطقه را نيز به همراه دارد. آنان گمان دارند با تخلية تدريجي و زود هنگام پتانسيل نهفته در شرق اسلامي و شمال آفريقا، احتمال انفجار بزرگ شرق مظلوم در سينة غرب ظالم را از بين مي‌برند. مصداق آشكار اين واقعه را امروزه در «تونس»، «ليبي» و «مصر» شاهد هستيم. در گمان سران ائتلاف صليب و صهيون، اجراي زنجيره‌اي از پروژه‌ها، در نهايت، همة زمينه‌هاي بروز و ظهور منجي موعود مسلمانان را از بين برده و مسير تاريخ را به نفع «صليبي‌ها و سلفي‌ها و صهيونيست‌ها» كه در نهايت به خانة سياه مجامع مخفي و اشرار يهود برمي‌گردد، تغيير خواهد داد.
طيّ سه دهة اخير، ساكنان جهان از طريق رسانه‌هاي جمعي، مجامع دانشگاهي، نظريّه‌سازان وابسته به مراكز مطالعات استراتژيك غرب و حتّي سياست‌مداران، شاهد گفت‌وگوهايي دربارة برخورد تمدّن‌ها، جنگ صليبي دوم، رويارويي تمدّني اسلام و غرب، خروج دجّال از شرق و … بوده‌اند. در همين باره، مستندات تلويزيوني و فيلم‌هاي سينمايي بسياري ساخته شده است. به موازات همين ماجرا، خود با جعل سازمان‌هايي تروريستي نظير «القاعده» و تقويت وهّابيت و سلفي‌گري مورد حمايت سعودي‌ها، سعي در مصداق‌سازي از دشمن شرقي و نشان دادن چهرة خشن و وحشتناك از اسلام معاصر كرده‌اند.
جريان سلفي و وهّابي معاصر، مجعول دستگاه‌هاي امنيّتي «بريتانيا» و تقويت شدة سازمان سيا است كه در يك آن به ايفاي چند نقش مشغول است.
در نقش اوّل با ارائة چهره‌اي خشن از مسلمانان، ساكنان غرب را از اسلام متنفّر و منزجر مي‌سازند و با ارائة مستندات لازم، ائتلاف صليب و صهيون را در نزديك جلوه دادن رويارويي تمدّن غرب و جهان اسلام در چشم مردم غرب ياري مي‌رسانند؛ امّا در همان حال با ايفاي نقش دوم، به نمايندگي از طرف همان ائتلاف، همة مجال را براي ايجاد وحدت رويّه در ميان مستضعفان مسلمان ساكن شرق اسلامي از بين برده و با آتش شعله‌ور ساختن اختلاف و درگيري‌هاي منطقه‌اي، موجب تضعيف نيروهاي مسلمانان و تخلية انرژي‌هاي مردمي مي‌شوند، ضمن آنكه با گرفتن نقش مجاهدان ضدّ كفر و شرك مقابله كننده با يهود و آمريكا، مانع از شكل‌گيري جريانات معارض مستقل و جهادي انديشمند حقيقي در منطقه مي‌شوند كه مي‌توانند به قصد مقابلة جدّي با غرب وارد عمل شوند.
تمامي مستندات نشان مي‌دهد كه به رغم اين نقش بازي، از سوي جريانات سلفي، در سال‌هاي اخير حتّي يك تير به سوي رژيم اشغالگر قدس و كاروان‌هاي نظامي آمريكايي اشغالگر پرتاب نشده و آنان در كنار آمريكا و هم‌پيمان با آنها، نقش مهمّي را در ايجاد تزلزل دولت‌هاي ضدّ غربي ايفا كرده‌اند. حضور و عمل اين جريان در «عراق»، «يمن»، «سوريه» و «بحرين» شاهد روشني براي اين ماجراست.
در واقع آنان، مانند «سازمان منافقين» بدل به آلت فعل و عملة ظلمة «بني‌اسرائيل» شده‌اند تا كمربند امنيتي محكمي گرداگرد رژيم اشغالگر قدس كشيده شود.
بعد از اين خواهيم ديد كه همين جريان، در دستان مرموز مجامع مخفي، ايفاگر نقش ضدّ مسيح، نيروي شر و عامل شرارت در سناريوي طرّاحي شدة آرمگدون نيز مي‌شوند.
از همين روست كه درمي‌يابيم اين ائتلاف شيطاني صليبي، سلفي و صهيوني با قساوت تمام به جان مستضعفان منطقه افتاده است تا آب به آسياي بني‌اسرائيل ريخته شود.
سال‌هاست كه اين ائتلاف شيطاني سعي در ارائة تصويري دهشتناك از آخرالزّمان و سال‌هاي قبل از ظهور حضرت مسيح(ع) در چشم ساكنان غرب دارد.
و براي اين منظور، اقدامات گوناگوني را معمول داشته است، از جمله:
1. به تصوير كشيدن تمامي رؤياها و مكاشفات مندرج از «تورات» و «انجيل» مجعول با كمك رسانه‌هاي پر قدرتي همچون سينماي هاليوود؛
2. توليد مجموعه‌اي از مستندات تلويزيوني به اتّكاي قطعات پراكنده و قابل نقدي از پيش‌گويي مرموز به نام نوستر آداموس؛
3. راه‌اندازي صد‌ها شبكه و ايستگاه راديويي شبانه‌روزي در ايالات متّحدة آمريكا براي پخش موعظه‌ها، خطابه‌ها و مستندات ساخته شده؛
4. گسيل هزاران خطيب از سوي كليساهاي بنيادگراي انجيلي به اقصا نقاط عالم براي تبليغ و تبشير و تهييج افكار عمومي؛
5. …
تعداد تفاسير نگاشته شده بر رباعيّات نوستر آداموس يهودي، پيش‌گوي مجهول الهويّه دربارة «فرانسه» در چند قرن قبل از اين، از تعداد تفاسير قرآني موجود و منتشر در دست مسلمانان بيشتر است. به استناد همين پيش‌گويي‌هاست كه محتوم بودن رويارويي با شرق اسلامي و كميّت و كيفيّت جنگ نابودگر آرمگدون را جلوه‌گر ساخته و حتّي از آن تصويري به مثابه واقعة «قيامت كبرا» ارائه كرده‌اند.
بنا بر تصوير و تفسيرهاي يهوديانة ارائه شده از طريق اين محصولات، در يك سوي اين ميدان، ائتلاف نيروهاي خير و حامي از ميان بني اسرائيل و در سوي ديگر ائتلاف نيروهاي شرّ، يعني مخالفان بني‌اسرائيل از ميان مسلمانان و اعراب صف‌بندي خواهند كرد.
به همين دليل است كه عرض كردم حركت‌هاي افراطي القاعده و سلفي‌ها، در هر صورت مستندات لازم را براي شعله‌ور ساختن درگيري مجعول آرمگدون (طرّاحي شده توسط سران مخفي ائتلاف صليب و صيهون) در اختيار دشمنان، انسان و اديان مي‌گذارد و به همين دليل هم مي‌توان از ائتلاف خونين «صليب و سلفي و صهيون» به عنوان بلايي براي ريشه‌كني جهان اسلام و سركوبي مسلمانان مستضعف و به ويژه شيعيان ياد كرد.
«ائتلاف صليب و سلفي و صهيون» و وحدت رويّة آنان در «مجامع مخفي» تجلّي پيدا مي‌كند، آنان به سهم خود، زمينه‌ساز اجراي بخش پاياني از سناريوي «حكومت جهاني بني‌اسرائيلي‌اند.»
سلسلة وقايع جاري در شرق اسلامي، چنانچه به همين منوال پيش رود، در كوتاه مدّت به دليل پراكندگي دول اسلامي و آلودگي آنان به نفوذ عوامل پنهان عضو مجامع مخفي، باعث شكوفا شدن لبخند پيروزي بر چهرة شيطاني اين ائتلافيون خواهد شد. قرن‌ها پيش از اين در اسپانيا و اندلس، مصداقي از اين ماجرا رخ داده است. جادّة اين واقعه را وهّابيون و سلفي‌ها هموار مي‌سازند.
بني‌اسرائيل و غرب گمان مي‌برند تنها از طريق جنگ صليبي دوم، مجال انتقال و فرافكني بحران از سرزمين‌هاي غربي، دور ساختن تهديدها و بالأخره نيل به اهداف دراز مدّت خود براي تأسيس جهان تك حكومتي را مي‌يابد.
امّا اجازه مي‌خواهم در بخش آخر پنجره‌اي ديگر را نيز در افق ديد مخاطبان گرامي‌ام باز كنم.
اين پنجره بر افق ظهور منجي موعود مقدّس، حضرت
صاحب الزّمان(عج) باز مي‌شود.
در حتمي بودن اين واقعة شريف ترديدي نيست؛ در حالي كه در زمان قطعي وقوع آن هيچ اطميناني نيست.
درگيري‌هاي ايجاد شده توسط سلفي‌ها و وهّابيون در شمال آفريقا و پس از آن سوريه، اين گمان شيرين را به وجود آورده كه ممكن است از ميان منطقة شامات، سفياني سر برآورد. همان كه به عنوان اوّلين نشانة حتمي قبل از ظهور در روايات اسلامي شناخته مي‌شود و اخبار آخرالزّماني ما درباره‌اش سخن به ميان آورده‌اند و مورد گواهي روايات مندرج در منابع شيعي نيز هست.
كشتار شيعيان، خوي و خصلت جنايت‌كاران سلفي، رويكرد مذهبي آنها و منطقة درگيري، يعني شامات و بسياري ديگر از وقايع اين گمان را تقويت مي‌كند.
همة ما اميدواريم با ظهور حضرت حجّت حق، مستضعفان خلاصي بيابند. از خداوند مي‌خواهيم كه ساعت و وقت معلوم را برساند و با ظهور مقدّس، دولت كريمة امام عصر(عج) بنا نهاده شود. بسياري از قراين و شواهد، شباهت وقايع جاري عصر ما را در وجوه مختلف با وقايع پيش‌بيني شده در منابع و روايات اسلامي، تأييد مي‌كنند؛ امّا بيم «آخرالزّمان مجعول» و شبيه‌سازي وقايع، اين حقير را بر آن مي‌دارد تا عزيزانم را يادآور مراقبت و دقّت و صبوري شوم.
شبيه‌سازي وقايع را از آن روي گفتم كه ائتلاف صليب و صهيون، طيّ دو، سه دهة اخير، اقدام به شبيه‌سازي شرايط سال‌هاي قبل از ظهور منجي، در هيئت سلسله‌اي از وقايع و حوادث كرده است تا به آنجا كه امروزه، جمع كثيري از مسيحيان ساكن آمريكا و اروپا، خود را مهيّاي واقعة آرمگدون ساخته‌اند. از بحران اقتصادي فراگير در غرب نيز به عنوان يكي از همين مشابهت‌ها مي‌توان ياد كرد.
آرمگدون، به آن سان كه ائتلاف صليب و صهيون از آن تعريف مي‌دهند؛ ميدان صف‌آرايي دو جناح درگير غربي بني‌اسرائيلي و شرق اسلامي است. طيّ سال‌هاي 91 تا امروز، يعني بيست سال، جناح غربي ميدان را آراسته، مسلّح ساخته و مهيّاي نواخته شدن شيپور جنگ و آغاز درگيري نهايي شده‌اند؛ در حالي كه جناح شرقي در قد و قوارة جناح غربي آماده نشده يا اساساً‌خود را مهيّاي حضور در قد و قوارة واقعه‌اي جهاني نساخته است.
آيا مي‌توان جايي براي اين احتمال گذاشت كه، به همان سان كه از طريق شبيه‌سازي وقايع، صف‌آرايي جناح غربي اتّفاق افتاده، در جناح دوم هم اقدام به شبيه‌سازي كرده باشند تا در اين جناح نيز آمادگي فراهم آمده و آتش جنگ نهايي شعله‌ور شود.
اين سخن، سخت به گوش مي‌نشيند؛ امّا در ميدان مبارزه، فرماندة زيرك، هيچ احتمالي را از دست نمي‌دهد. ترديدي نيست كه غرب صليبي و صهيوني از ديدگاه مسلمانان و شيعيان دربارة شرايط سال‌هاي قبل از ظهور و مسير حركت و عمل منجي موعود مقدّس ما آگاهي دارد؛ چنان‌كه اميد كنترل شرايط و عقيم ساختن حركت آن منجي را هم در سر مي‌پرورد.
روشن كردن آتش بحران در «شامات»، گسيل وهّابيون به اين منطقه و حتّي تأسيس گردان‌هاي شمر و معاويه و يزيد، به سرعت اذهان شيعيان را متوجّه و متذكّر شباهت حوادث با واقعة خروج سفياني در سال قبل از ظهور امام مي‌كند. اين تذكّر، زمينه‌هاي ايجاد نوعي آمادگي براي يورش و مقابله را هم در پي خواهد داشت.
اين سخن به آن معني است كه جناح شرق اسلامي نيز شكل گرفته و مهيّاي رويارويي خواهد شد.
واقعة آرمگدون مورد نظر ائتلاف صليب و صهيون با همراهي سلفي‌ها از ميان اين واقعه مي‌تواند سر بر آورد؛ چنان‌چه واقعه، پيش از موعد مقرّر براي ظهور مقدّس حادث شود، نتيجه‌اش معلوم است. بنابراين:
 گوش‌ها را بايد تيز كرد. گام‌ها را آهسته بايد برداشت، مثل وقتي كه در ميدان مين قدم برمي‌داريم. شايد خداوند تدبير دشمنان را ناكام بگذارد و از دلِ همين تمهيدات شيطاني، مقدّمات ظهور مقدّس فراهم شود. شايد مكر خداوند غالب شود و مكر مكّاران به خودشان برگردد. بايد منتظر ماند. بايد دست به دعا برداشت. بني‌اسرائيل در سر سوداي تأسيس امپراتوري جهاني قبل از ظهور آخرين نوادة اسماعيل(ع) و تأسيس دولت كريمه‌اش را دارد. براي اين امر عجله دارد و مهيّاي هر نوع جنايت و خونريزي است. او بي‌باكانه شيعيان را چون مرغ سر مي‌برد؛ در حالي كه ما در صف مرغ، در انتظار مرغ سر بريده‌ايم.
* سال‌هاي سختي پيش رو داريم. نفس‌ها به شماره مي‌افتد، شيطان همة جنودش را در كار وارد مي‌كند. بايد آرام قدم برداشت؛ مثل همان وقتي كه در ميدان مين قدم برمي‌داريم.
* بايد شيعيان مظلوم سوريه، بحرين، يمن و عراق را دريافت.
* بايد انديشه كرد و از تك‌روي در تصميم‌سازي خودداري كرد و همة احتمالات را در وقت موضع‌گيري و اخذ تصميم در نظر گرفت.
مي‌توان در اين شرايط سخت:
1. بايد به ايجاد اتّفاق و اتّحاد در بقيّـ[ السّيف مسلمانان مظلوم در شرق اسلامي انديشيد. اتّفاق مقدّس براي خنثي‌سازي توطئه‌ها در وقت مقابله با ائتلاف صليب و سلفي و صهيون؛
2. مي‌توان به افشاي استراتژي خصم نيز پرداخت. افشاي استراتژي، خود گامي مهم در مقابله با دشمن است؛
3. مي‌توان به انتقال بحران در صفوف بحران‌سازان انديشيد. ايجاد شكست و تفرقه در ميان صفوف خصم، گام مهمّي است كه يك فرماندة ميدان‌دار مي‌تواند مجال مقابله را براي خود فراهم آورد؛
4. مي‌توان در كنار اين همه، مجالي هم براي مصونيّت‌بخشي به شيعيان به وجود آورد. از ياد بردن مستضعفان مبتلا، يله كردن آنها و بي‌تفاوت گذشتن از كنار زخم و جراحات بي‌شمارشان، دور از انصاف است. آنان در زير رگبارها و زنجير تانك‌ها به قدر ساية چادري و ظرف آبي به سوي ما چشم مي‌گردانند؛
5. مي‌توان توبه كرد. از آنچه كه بايد مي‌كرديم و نكرديم. از آنچه كه نمي‌بايست؛ امّا به هر دليل مرتكب شديم. مي‌توان صميمانه با خودمان، با مردم سخن بگوييم، ديوارهاي حائل را برداريم و اعتماد را ديگر بار به مردم هديه كنيم. اعتماد نه بر مردم، بلكه اعتماد مردم به خودمان. آنگاه كه ناني در كف مردم نماند و امنيتي كه در آن به سر برند، تنها اعتماد آنان به حاكمان است كه آنان را براي ماندن در كنارشان دلگرم مي‌سازد.
هيهات، ما در اين باره راه نرفتة بسياري داريم.
اللهمّ عجّل لوليّك الفرج. ان‌شاءالله

اسماعیل شفیعی سروستانی
17 رمضان 1433 ه‍ .ق.

 

منبع : موعود

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!