بهشت ديجيتالي: دوران باستان از دريچه عصر ماشين

0

ديدگاه ديني آرمان‌گرايي فن‌آوري آينده از كشش ديرين به آرمان‌شهرهاي ماشيني برخاسته است. كتاب مقدس در نسخه مكاشفه يوحناي رسول (27-1 :21)، تصويري افسانه‌اي از آرمان‌شهر خارق‌العاده فن‌آوري را القا مي‌كند: اورشليم جديد. اين اَبَرشهر درخشان كه خدا آن را از طلاي ناب ساخته است، از آسمان‌هاي روز رستاخيز پديدار مي‌شود كه نشانه‌ پيروزي مسيح و بازگشت وي به زمين براي سلطنت هزار ساله است. شهر بهشتي درخشان كه از نظر هندسي، دقيق است، نمايان‌گر مكاني آرماني و ماوراي طبيعي است كه در آن، براي حياتي جاويدان و تهي از درد و ناراحتي دوباره احيا مي‌شويم.

 

 

 

 

ديدگاه ديني آرمان‌گرايي فن‌آوري آينده از كشش ديرين به آرمان‌شهرهاي ماشيني برخاسته است. كتاب مقدس در نسخه مكاشفه يوحناي رسول (27-1 :21)، تصويري افسانه‌اي از آرمان‌شهر خارق‌العاده فن‌آوري را القا مي‌كند: اورشليم جديد. اين اَبَرشهر درخشان كه خدا آن را از طلاي ناب ساخته است، از آسمان‌هاي روز رستاخيز پديدار مي‌شود كه نشانه‌ پيروزي مسيح و بازگشت وي به زمين براي سلطنت هزار ساله است. شهر بهشتي درخشان كه از نظر هندسي، دقيق است، نمايان‌گر مكاني آرماني و ماوراي طبيعي است كه در آن، براي حياتي جاويدان و تهي از درد و ناراحتي دوباره احيا مي‌شويم.

نماي ديني فن‌آوري اين شهر برگرفته از مايكل بنديكت، استاد معماري است. وي آن را اين‌گونه توصيف مي‌كند: «اين شهر همانند يك معادله زيبا نظم داده شده است. در حقيقت، تصوير شهر بهشتي، تصويري از يك ديدگاه ديني فضاي مجازي است.»1 به گفته اريك ديويس، اين بينش آخرالزماني از بهشت روي زمين «فرزند دنيوي كشش سلطنت هزار ساله‌ي مسيحيت را القا مي‌كند: افسانه پيشرفت كه تصور مي‌كند از طريق راهنمايي‌هاي عقل، علم و فن‌آوري مي‌توانيم خود و جامعه خود را به كمال برسانيم.»2 با اين حال، فن‌آوري به عنوان وسيله‌اي براي رسيدن به رستگاري در ذهن راهبه‌هاي قرون وسطايي شكوفا شد كه مهارت‌هاي عملي را به عنوان مسيري به اورشليم بهشتي تعالي بخشيدند. ديويد نوبل اظهار مي‌دارد: «فن‌آوري كه براي نشان دادن خود به عنوان تعالي آمده بود، به گونه‌اي تلقين شد كه هرگز قبلاً در عقيده‌ي مسيحيت از رستگاري بيان نشده بود. از يل دنيوي ادامه حيات حالا در جهت رستگاري اخروي استفاده مي‌شود.»3 فن‌آوري‌گرايي كه دين فن‌آوري پساانسان است، از تلفيق فن‌آوري و رستگاري در مسيحيت اوليه ريشه گرفته است. اين آرمان‌شهر با برقراري ارتباط ميان عقايد بهشت، كمال الهي و سرزمين موعود به جاي يك پاداش پس از مرگ آن جهاني به يك هدف فن‌آورانه دنيوي تبديل شد. واژه آرمان‌شهر را توماس مور در كتاب آرمان‌شهر4 آفريد. اين كتاب، متأثر از كتاب جمهوري افلاطون و انجيل بود. علاوه بر اين، كمال آرمان‌گرايانه مي‌تواند از طريق اصلاح اجتماعي، بردباري ديني، الگوي اخلاقي مناسب و آموزش فراگير محقق شود.

در قرن هفدهم، تفكر علمي، تصور آرمان‌گرايانه را تشديد مي‌كند. كتاب آتلانتيس جديد اثر فرانسيس بيكن5 و شهر خورشيد اثر توماسو كامپازلا6 از آگاهي در مورد قدرت انتقال اجتماعي دانش علمي ريشه مي‌گيرند كه «پرستش علم و فن‌آوري را به عنوان اصول توسعه اجتماعي و كمال اخلاقي پاس مي‌دارند.»7 به يقين، كتاب آتلانتيس جديد اثر بيكن به عنوان يك اثر علمي تخيلي،8 پيشرفت‌هاي فن‌آورانه وسيعي را از طريق مؤسسه تحقيق پيشرفته‌ انجمن سولومون9 متصور مي‌شود و شگفتي‌هاي علمي گوناگون نظير زير دريايي‌ها و هواپيما را پيش‌گويي مي‌كند. بيكن، دانشمند نبود،10 ولي اولين فردي بود كه به ارتباط بين علم و ارتقاي بشريت پي برد. با شعور ديني، بيكن، علم را به عنوان منبع روشنايي، قدرت، پيشرفت و حتي رستگاري تلقي كرد و آن را به مسيحيت ارتباط داد.

در كتاب آتلانتيس جديد، كشتي ملوانان انگليسي در جزيره‌ي پادشاهي بن سالم دچار سانحه مي‌شود. كشيشي مسيحي كه از حمايت مردان خردمند متعالي انجمن مخفيانه سولومون برخوردار است، بر اين جزيره حكم مي‌راند. آنها آرمان بيكن را مبني بر اينكه دانش نخبگان علمي خيرانديش، كنترل بشريت بر طبيعت افزايش مي‌دهد و سرانجام به راحتي‌هاي آرمان‌گرايانه مي‌رسد، مجسم مي‌كنند. يكي از ملوانان كشتي سانحه ديده مي‌گويد: «به نظر مي‌رسيد ما از قبل، تصويري از رستگاري خود در بهشت داشتيم.»11 انجمن سولومون، خواسته‌هاي انسان مادي را از طريق فن‌آوري برآورده مي‌كند. با وجود اين، اولين ساكنان جامعه فن‌سالار همانند روبات‌هاي انضباطي گرچه يك صدا شعار مي‌دهند كه «مردم بن سالم، شاد هستند»،12 مطيع به نظر مي‌رسند. كشيش، فن‌آوري آرمان‌هاي الهي براي علم را بيان مي‌كند: «هدف اساسي ما دانش آرمان‌ها و حركات مرموز چيزها و گسترش مرزهاي قدرت انسان براي دست يافتن به همه چيزهاي ممكن است.»13 بيكن عقيده‌ قرون وسطايي علم را به عنوان رستگاري الهي اظهار كرد. ديويد نوبل مي‌گويد: «به طور خاص، از طريق تأثير عظيم و پايدار فرانسيس بيكن بود كه يگانگي بدوي فن‌آوري با امر متعال، از ظهور ذهنيت مدرنيته خبر داد».14

با ظهور علم، نگرش‌هاي آرمان‌گرايانه آينده به دو ديدگاه فلسفي مخالف تقسيم شدند: ضد فن‌آوري و طرفدار فن‌آوري. ويليام موريس، نويسنده‌ سوسيالست قرن نوزدهم در مورد نگرش اول مثال مي‌آورد. موريس در رمان خود با عنوان اخبار از ناكجا آباد،15 نگران از اضطراب زندگي صنعتي، يك بهشت زميني سرسبز از آينده را تصور كرد كه گذشته ما قبل صنعتي را دوباره خلق مي‌كند. در اين جامعه كامل، هنر و صنايع دستي پايه و اساس اقتصاد را تشكيل مي‌دادند. وي با آينده بشر غير فعالي كه نيازهايش را ماشين‌ها تأمين كردند، مخالفت كرد. در مقابل، نگرش طرفدار فن‌آوري مانند نگاهي به گذشته نوشته ادور بلامي، زندگي صنعتي شهري را منادي بهشت تلقي كرده است. آرمان‌گرايان فن‌آوري انتظار داشتند كه بشر به جاي اينكه با چرخ‌هاي صنعت از پا در آيد، از نظر جسمي، آزاد شود و از نظر معنوي به كمك فن‌آوري رو به رشد توسعه پيدا كند. اين نگرش‌هاي آرمان‌گرايانه مي‌پنداشتند علم و طبيعت، انسان‌ها را درك، كنترل و كامل مي‌كنند.

در كتاب نگاهي به گذشته، انجمن بهشت‌مانند به عنوان يك بهشت حقيقي روي زمين چنان طراحي شده است كه جنگ، گرسنگي و نفرت در آن نباشد. همان طور كه بلامي تصور كرد، ايالات متحده به يك شهر فن‌آوري بدل خواهد شد كه در آن، يك كارآيي كارخانه‌مانند تمام جنبه‌هاي زندگي را كنترل مي‌كند. اين بهشت كه مانند يك ماشين طراحي شده است، نه تنها شادي مردم را افزايش مي‌دهد، بلكه آنها را به خدا نزديك‌تر مي‌كند. بر اساس كتاب نگاهي به گذشته، عصر آرمان‌گرايي فن‌آوري، نژاد انسان را به «مرحله جديدي از توسعه معنوي، تكامل استعدادهاي ذهني بالاتر و تحقق آرمان خدا وارد مي‌كند؛ زماني كه راز الهي بايد به طور كامل آشكار شود. بشريت از پيله بيرون آمده است و تمام آسمان‌ها را پشت سر گذاشته است».16

شهر آرمان‌گرايي فن‌آورانه به طور گسترده در امريكاي قرن نوزدهم گسترش مي‌يابد17 و انرژي خود را از همان شور و شوق ديني مي‌گيرد كه ملت را به وجود آورد؛ به گفته اريك ديويس، «يك جشن پرشور جنبش احياگري، آزمايش معنوي و انجمن‌هاي مترقي.»18 همان‌گونه كه انقلاب صنعتي از رؤياهاي بهشت فن‌آورانه حمايت كرد، شور و شوق براي فن‌آوري و دين يكديگر را تقويت كردند. تمام جمعيت آرمان‌شهرهاي ماشيني شده تخيلي، متأثر از كتاب نگاهي به گذشته بر تخيل آرمان‌گرايانه‌ نخبگان تحصيل كرده حاكم بودند كه شامل رمان‌هاي جنجالي فن‌آوري نظير دكمه بلوري نوشته چانسيتوماس19، دنياي بدون شهر و كشور نوشته‌ هنري اولريچ20 و ليمانورا جزيره‌ پيشرفت نوشته گادفري سويوِن21 مي‌شوند. همان‌گونه كه چاد والش در كتاب از آرمان‌شهر به كابوس22 بيان مي‌كند، در كتاب ليمانورا، تمايل الهي براي فرشته شدن به حقيقت پيوست، به گونه‌اي كه اهالي شهر جنسيت را رد مي‌كردند، بال در مي‌آوردند و «در حالتي از معصوميت درخشان به اطراف مي‌پريدند.» اچ. جي. ولز با نوشتن داستان‌هاي علمي تخيلي ضد آرمان‌گرايي اوليه‌ي خود مانند ماشين زمان، جزيره‌ دكتر مورو و وقتي كه خوابيده بيدار مي‌شود، به بزرگ‌ترين پيش‌گوي آرمان‌گراي قرن بيستم تبديل شد و علم، مهندسي، افسانه‌ پيشرفت و ايمان به كمال بشر را پذيرفت.23 ولز كه تحت تأثير گفته‌هاي اچ. ال. منكين در توصيف «توهم مسيحيت»24 قرار گرفته بود، در كتاب‌هاي خود با عنوان آرمان‌شهر مدرن و مردان خدا شده، ديدگاه خود را در مورد فن سالاري كه نخبگان علمي و فني اداره مي‌‌كردند، ارتقا داد. مارك هيليگاس با ارزيابي ديدگاه ولز در كتاب آينده به عنوان كابوس مي‌نويسد: «استفاده از علم تقريباً به طور خودكار اين بهشت را روي زمين آورده بود كه ساكنان آن، نژاد بهتري از انسان‌ها بودند كه قطعاً به حالتي نزديك به كمال توسعه پيدا كرده بودند».25

به گفته هيليگاس، كتاب آرمان‌شهر مدرن ولز، «نسخه‌‌اي تقريباً ازلي از نظام رفاه اجتماعي بود كه به طور علمي طرح‌ريزي شده بود.»26 ولز، رؤياي آرمان‌گرايانه كتاب آتلانتيس جديد را بسط و اطمينان داد كه گروه كوچكي از فن‌آوران دانشمند خيرخواه كه بر دنيا حكمراني خواهند كرد، به انجمن سولومون بيكن دست پيدا خواهند كرد. ديكتاتورهاي فن‌آوري كه فطرت خوبي دارند، از علم و فن‌آوري استفاده خواهند كرد تا آينده كاملي بسازند. اين كار مستلزم مطيع ساختن دنياي طبيعي است. ولز ادعا مي‌كند كه «بشر، حيواني غير طبيعي و فرزند سركش طبيعت است. او هرچه بزرگ‌تر و بزرگ‌تر مي‌شود، در مقابل پرورش دهنده‌ خشن و پيش‌بيني‌ناپذير خود به مخالفت بر مي‌خيزد.»27 مدير انجمن جهاني تراانسان‌گرايي، ولز را تراانسان‌گراترين سوسياليست اوايل قرن بيستم ناميد. ولز، مشتاقانه به يك ديدگاه ضد طبيعت ايمان آورد كه عقيده شركت‌هاي فن‌آوري تقويت مي‌كند كه در آن، بشر، فرمان‌روا و طبيعت، برده آن است.28 ولز كه سرسختانه ضد جسم بود، جسم فيزيكي را بي‌ارزش و ضعيف جلوه داد و علاقه مفرط براي جاي‌گزين‌هاي مصنوعي را كه در روبات‌هاي اسباب‌بازي عصر ديده مي‌شد، منعكس كرد.

اسباب‌بازي‌هاي بهشت: روبات‌هاي اوليه، رايانه ها و سلاح ها

تحقق رؤياي معاصر آرمان‌شهر فن‌آوري؛ بهشتي كه خدايان رباتيك بر آن فرمانروايي مي‌كردند، از علاقه ديرين به انسان‌ها يا روبات‌هاي مصنوعي ريشه مي‌گيرد. در مصر و يونان باستان، احساسات مذهبي و هنري به ساخت چهره‌هاي واقعي انگيزه مي‌بخشيدند. جان كوهن در كتاب روبات‌هاي انسان‌نما در افسانه و علم مي‌گويد: «به تدريج، مجسمه‌هايي كه ادعا مي‌شد شبيه‌سازي واقعي شكل انسان بودند، جاي‌گزين مجسمه‌هاي كوچك متحرك و زمخت شدند. از آنجا كه مجسمه‌ها براي عبادت درست مي‌شدند، ساخت آنها در دست كشيشان بود.»29 مجسمه‌هاي پيامبرگونه يا خدايان سخن‌گو با دست‌كاري‌هاي مخفيانه كه تكان دادن سر يا حركت يك دست بود، به سؤال‌ها پاسخ مي‌دادند. با نگاهي دورتر به فن‌آوري ديني، هرون مخترع كه به انسان ماشيني معروف بود، براي كليساها، معجزه طراحي مي‌كرد. اين معجزات شامل آواز پرندگان، قديسان مكانيكي، صداهاي شيپور مخفي شده و آينه‌هايي بودند كه به نظر مي‌رسيد ارواح را احضار مي‌كنند.30 در قرون وسطا، آلبرتوس ماگنوس31 سي سال از زندگي خود را صرف ساخت روبات متحركي كرد كه از چرم، چوب و فلز ساخته شده بود و قادر بود به سؤال‌ها پاسخ دهد و مشكلات را حل كند. توماس آكوئيناس،32 قديس بعدي با جرئت، به استادي شاگرد نيرومند اداي احترام كرد. وي با اين عقيده كه آلبرتوس ماگنوس در ساخت روبات خود از شيطان كمك گرفته است، روبات را در آتش انداخت.33

دكارت34 با نگرش مكانيكي خود از دنياي فيزيكي، آغازگر عصر جديد روبات‌ها بود. مرگ مكانيكي در اطراف ساعت‌هاي دقيق پرسه مي‌زند و هنگامي كه افراد به ساعت‌ها نگاه مي‌كنند، مرگ آنها را يادآور مي‌شود. يكي از معروف‌ترين روبات‌هاي قرن هفدهم، ساعت استراسبورگ با حيوانات متحرك بود. در ميان اين ساعت، يك خروس آهني وجود داشت كه يادآور گناه سنت پيتر در انكار مسيح بود. هنگام ظهر، خروس، منقار خود را مي‌گشود، زبان خود را بيرون مي‌كشيد، بال‌هاي خود را باز مي‌كرد، پرهاي خود را مي‌كشيد و بانگ سر مي‌داد.35 اين ساعت‌هاي مكانيكي عقيده كوكي دكارت از جهان هستي را منعكس مي‌كرد. دكارت شيفته‌ لوازم خودكار بود. وي چندين ماشين از جمله مجسمه‌هاي آكروبات بازي، كبوتر مصنوعي و يك كبك پرنده طراحي كرد. او حتي يك روبات زن خدمت‌كار ساخت و او را به خاطر مرگ دختر نامشروع خود كه در پنج سالگي از دنيا رفت، فرانسيس ناميد. در يك سفر دريايي، مسافري كه معتقد بود دكارت اين روبات را به عنوان يك اسباب‌بازي جنسي اهريمني به كار گرفته است، آن را به آب انداخت.

در قرن هجدهم، عروسك‌هاي متحرك، بيش از پيش واقعي شدند. جكس ووكانسون36 با اسباب‌بازي‌هاي موسيقايي كوكي خود مانند يك نوازنده ماندولين كه آواز مي‌خواند و با پاهايش؛ زمان را نگه مي‌داشت و يك نوازنده پيانو كه سرش را تكان مي‌داد و حركات نفس كشيدن را شيبه‌سازي مي‌كرد، موتور محركه ماشين‌هاي تخيلي بود. اردك مسي مطلا شده وي اعمال خوردن، آشاميدن و هضم كردن را تقليد مي‌كرد. جان كوهن مي‌گويد: «اسباب‌بازي‌هاي مكانيكي و مبتكرانه‌ او نمونه‌هاي اوليه‌ موتورهاي انقلاب صنعتي شدند.»37 همچنين ووكانسون در سال 1740 با استفاده از كارت‌هاي سوراخ شده، كنترل ماشين نساجي خودكار اختراع كرد. وي كارت‌هاي چوبي سوراخ شده و پيچ‌هاي استفاده شده در اسباب‌بازي‌هاي موسيقايي و جعبه‌هاي موسيقي خود را به ماشين‌هاي در حال كار انتقال مي‌داد. اين يك موفقيت تجاري نبود، اما بيست سال بعد جوزف مري ژاكارد38 تحت تأثير ايده‌هاي وي و با ساختن يك ماشين نساجي كاملاً خودكار كه با كارت‌هاي سوراخ كار مي‌كرد، انقلابي در صنعت پارچه بافي ايجاد كرد. كارت‌هاي سوراخ ووكانسون و ژاكارد از ميان رفتند، اما پايه و اساس كار با كامپيوتر شدند. چالز ببيج39 از آنها به عنوان سازوكار كنترل در موتور تحليلي نظري خود استفاده كرد. چند سال بعد، هرمن هولريتي40 از اين كارت‌هاي سوراخ در برنامه‌نويسي كامپيوتري و ذخيره اطلاعات در ساخت امپراطوري اطلاعات آي. بي. ام استفاده كرد.41

به يقين، ماشين‌هاي اسباب‌بازي متحرك قرن نوزدهم كه از ميان سازندگان آنها مي‌توان به گوستاو ويشي42 و لئوپولد لمبرت43 اشاره كرد، روي توسعه‌ي فن‌آوري اثر گذاشتند، اما تأثير بيشتر آنها روي هنر و تقليد شيطنت‌آميز بود تا روي واقعيت اجتماعي. ماشين‌ها با تغيير مسير از فرهنگ به تجاوز نظامي و توليد كارخانه‌اي، جامعه را به لرزه در آوردند. در اوايل قرن نوزدهم، توليد انبوه فن‌آوري كه بنيان‌گذار آن، مهندسان نظامي بودند، جاي‌گزين روش‌هاي فردي توليد اسلحه شد. زماني كه در كارخانه‌هاي پس از هنري فورد، ماشين‌ها جاي‌گزين انسان‌ها شدند يا به خط مونتاژي براي ماشين‌ها تبديل گشتند، روبات‌هاي صنعتي با تغيير ماهيت كار، ماهيت جامعه انساني را به طور كامل تغيير دادند. مانوئل دولند در كتاب جنگ در عصر ماشين‌هاي هوشمند مي‌گويد: «آنچه كمتر مشهود است، اين است كه منشأ اين تغيير، غير نظامي نيست و تنها منشأ نظامي دارد. در واقع، ارتش به دنبال توليد سلاح‌هايي است كه تمام قسمت‌هاي آن قابل تعويض باشند كه آغازي براي عصر بهينه‌سازي فرآيند نيروي كار است.»44 در اين تلفيق فن‌آوري و سلاح، ساختارهاي فرمان رباتيك در زرادخانه‌ها توسعه پيدا مي‌كنند و سپس به كارخانه‌هاي غير نظامي صادر مي‌شوند.

اواخر قرن نوزدهم، دوران طلايي ماشين‌هاي اسباب‌بازي و دوره خوش‌بيني سرمايه‌داران در مورد امكانات آرماني فن‌آوري بود. آيزاك آسيموف، نويسنده و پيامبر فن‌آوري مي‌نويسد: «انقلاب صنعتي به طور ناگهاني قدرت بشر را افزايش داد و به جاي مكاني افسانه‌اي در بهشت، رؤياهاي يك آرمان‌شهر فن‌آورانه در روي زمين را پروراند.»45 انسان‌هاي مصنوعي به عنوان سلاح‌هاي كشتار و ابزار ترور تا زمان وحشت ماشيني شدن جنگ جهاني اول به طور كامل پديدار نشده بودند. البته منشأ فن‌آوري‌گريزي به زمان‌هاي خيلي گذشته يعني به افسانه‌ها و فرهنگ عامه در مورد انسان‌هاي مصنوعي بر مي‌گردد.

هوميونكولوس46 و گُلِم 47: انسان‌هاي مصنوعي مسلّح

تخيل ماشين‌هاي قدرتمندي كه براي انسان‌ها امكانات فراهم مي‌كردند و جهان طبيعي آشفته را كنترل مي‌كردند، به ريشه‌هاي فرهنگ ما بر مي‌گردد. در اسطوره‌هاي باستان، پيگماليون،48 تصوير الهه عشق و زيبايي را روي عاج حك كرد، سپس دل‌باخته مجسمه شد. الهه، خوشحال از تصوير حك شده خود، او را به عنوان گالاتي،49 زن ايده‌ئال، زندگي بخشيد.50 در ايلياد هومر، از هفائيستوس51، خداي فن‌آوري يوناني سخن رفته است كه پيكر فلزي عظيمي به نام تالوس52 مي‌سازد كه شبيه انسان و از جنس برنز است. تالوس مدام در سواحل كريت53 پرسه مي‌زند و با قلوه سنگ با كشتي‌هاي دشمن مبارزه مي‌كند. اين يك ديدگاه اوليه از يك سلاح فن‌آورانه است. علاوه بر اين، بنابر گفته‌هاي جي. پي. تلوت در كتاب همانندسازي‌ها، «اين روبات اوليه عظيم‌الجثه حاكي از اميد آنها براي برتري عقلاني بر جهان پيش‌بيني‌ناپذير بود».54

تمايل به كنترل طبيعت به فلاسفه مطلع از علوم خفيه و كيمياگران رنسانس بر مي‌گردد كه از ارزش سرگرمي بي روح اردك‌هاي مكانيكي، اسباب‌بازي‌هاي موسيقايي و آدمك‌هاي مصنوعي ساعتي، ناراضي بودند. شور و علاقه خود آنها به شبيه‌سازي مكانيكي رفتار انسان به يك تمايل فردگراي عميق‌تر براي خلق موجودي از گوشت و خون و بدون شركت جنس مؤنث دامن مي‌زد. اين فن‌آوران سرّي، با پيش‌بيني شركت‌هاي دوستدار فن‌آوري، به دنبال سودجويي و تغيير شكل كلي بشر هستند. كيمياگران، فلزشناساني بودند كه با تركيب سحر و جادو، معنويت، و علوم اوليه قصد داشتند فلز بي ارزش را به طلا تبديل كنند. همچنين آنها به دنبال اين امر بودند كه انسان‌ها را با اكسير حيات جاودانه سازند. شيوه‌هاي جادويي كيمياگران براي رساندن انسان به كمال طراحي شده بودند. همان‌گونه كه اريك ديويس مي‌نويسد، «خلق سلطنت هزارساله از طريق فن‌آوري، افسانه مسيحيت را تحقق مي‌بخشد».55

پاراسلسوس،56 كيمياگر و پزشك سوئيسي، پدر روان‌شناسي مدرن و الهام‌بخش نمايش‌نامه‌ دكتر فاوست گوته57، روشي براي خلق انسان ابداع كرد. به دليل نبود ميكروسكوپ، وي بر اين باور بود كه هر اسپرم يك مرد كوچك است. اين ديدگاه مردسالارانه مستلزم اين بود كه رحم زن تنها براي تغذيه و حفاظت باشد. وي با در نظر گرفتن اين ديدگاه در ذهن خود و اميد به اينكه زن‌ها را به طور كامل از چرخه‌ توليد مثل خارج كند، نسخه‌اي براي خلق يك انسان كوچك يا هوميونكولوس پديد آورد: مني توليد كرد، آن را در يك شيشه‌ مهر و موم شده‌ي بدون هوا قرار داد. سپس براي گرم نگه داشتن شيشه، آن را ميان سرگين تازه‌ اسب قرار داد و آن را با خون تغذيه كرد. اين جرم بايد پس از چهل روز شروع به حركت كند و به يك نوزاد انسان كه البته بسيار كوچك‌تر از يك نوزاد است، تبديل شود.58 اگرچه پاراسلسوس مدت زمان بسيار زيادي را صرف كرد و آزمايش‌هاي اسپرم زيادي انجام داد، ولي هرگز نتوانست صحت نظريه‌ خود را به اثبات برساند. اين ايده به نمايش‌نامه‌ فاوست گوته راه پيدا كرد. وگنر، شاگرد دكتر فاوست، با كمك مفيستوفلس59 به طور كيمياگرانه‌اي يك انسان كوچك خلق مي‌كند و در جست‌وجوي بيهوده به دنبال تبديل شدن آن به انسان كامل است.

هنرهاي مرموز يك موجود ساخته‌ دست بشر و حتي بسيار شگفت‌انگيزتر به نام گُلِم ساختند. گُلِم كه همانند خلق حضرت آدم به وسيله خدا با خاك رس قالب‌گيري شد، به طور طبيعي ساخته نشده بود. زندگي گلم كه مانند تالوس رباتيك طراحي شده بود تا به انسان‌ها خدمت و از آنها محافظت كند، از طريق يك نوع ورد مرموز كه يك روش برنامه‌نويسي در قرون وسطا بود، دميده شد و مهر “نام الهي” به پيشاني موجود زده شد. اين قدرت اعطا شده به خاخام‌ها از سِفر يتزيراه60 يا كتاب آفرينش كه قسمتي از تلمود61 است، ريشه گرفته است.62 خلق اين انسان مصنوعي علاوه بر تجهيز انسان‌ها با يك برده كه اوامر آنها را اجرا مي‌كند، دين، جادو، تسليحات و علوم را در يك آيين مرموز در آميخت كه دانشمند كشيش بلندمرتبه و پيروان آن را قادر ساخت با خالق در انجمن الهي سهيم شوند.

داستان حماسي گلم در قرن هفدهم، زماني كه كيمياگري و جادو براي تسلط بر طبيعت با استفاده از ابزارهاي ماوراي طبيعي پا به عرصه جديدي گذاشت، دوباره به زندگي‌ها وارد شد. در قرن هجدهم با متداول شدن روبات‌هاي انسان‌نما، داستان گلم در شعرها و رمان‌ها به كار گرفته شد. با استفاده ادبي آن، تغيير شكلي از خدمت‌كار يا محافظ به موجود عجيب‌الخلقه‌ انتقام‌جو ايجاد شد. در يك گفته‌ معروف، خالق و استاد گلم، خاخام لو پراگ63 بود كه درست همانند خدا كه در حضرت آدم زندگي دميد، نام خدا را در يك تمثال گلي دميد. گلم او يك موجود عجيب الخلقه بي‌روح، مطيع، مادون انسان و ابله بود كه تنها براي خدمت به استاد خود زندگي مي‌كرد. معمولاً خاخام يك‌شنبه‌ها به دليل اينكه وجود منحرف اين موجود، اختلالي در روز مقدس ايجاد نكند، آن را غير فعال مي‌كرد. اما يك بار كه خاخام اين كار را فراموش كرد، گلم به يك شيطان زوزه‌كش وحشي تبديل شد تا اينكه موجوديت آن براي هميشه به پايان رسيد.

دردسر گلم و شور وعلاقه به روبات‌ها در رمان غيب‌گوي هافمن به نام پري خواب (1816) تشديد شده است. رمان پري خواب با انعكاس يك شورش خيال‌انگيز عليه ستم عقلانيت و يك‌پارچگي علم با جادوي كيمياگري، يك روبات شرور را به تصوير مي‌كشد كه شبيه‌سازي شگفت‌انگيزي دارد، اما فوق‌العاده پر تحرك است. دانش‌آموز جواني به نام ناتنئيل كه اختلال ذهني دارد و پدرش در انفجاري كه به هنگام سير در كيمياگري كشته شده است، با ترس فرياد مي‌زند: «چيز وحشتناكي وارد زندگي من شده است!»64منظور او، اولمپيا، دختر زيباي معلم خود، پروفسور اسپالانتساني است. ترس ناتنئيل از رفتار بسيار دقيق اولمپيا ريشه گرفته است. ناتنئيل مي‌گويد: «اولمپيا طرز راه رفتن بسيار دقيقي دارد. به نظر مي‌رسد هر حركت او با حركات ساعت تنظيم شده است. او به دقتِ يك ماشين بي‌روح و ناخوشايند پيانو مي‌نوازد و آواز مي‌خواند.»65 سرانجام در ترس و وحشت خود دريافت كه اولمپيا يك ماشين است. اولمپيا، وسوسه‌كننده و تهديدآميز، روبات‌هاي زن متجاوز آينده را تحت تأثير قرار داد و از پيش ترسيم كرد. از جمله اين روبات‌ها، روبات جادوگر ماريا در فيلم فريتس لنگ66 با عنوان پايتخت، سايبورگ تقويت شده با بمب هسته‌اي در فيلم شب نابودي (1991)، يا ربات زن تي ايكس نانوفن‌آوري شده در فيلم نابودگر 3 و پيدايش ماشين‌ها (2003) هستند.

پروفسور اسپالانتساني با كمك كوپليوس شرير و با استفاده از كيمياگري، اولمپيا را ايجاد كرد. بنابراين، رمان پري خواب نمونه اوليه ادبي از يك تمثال علمي ـ تخيلي ديگر كه دانشمند ديوانه است، فراهم آورد. دانشمند ديوانه، شخصيتي است كه با خلق انسان‌هاي مصنوعي شرير ارتباط تنگاتنگي دارد. هنگامي كه پيشرفت علمي و فن‌آورانه به تدريج با پيشرفت‌هاي تضعيف‌كننده‌ متعدد همراه شد، ديويد اسكال در كتاب فرياد‌هاي عقل مي‌نويسد: «افسانه مدرن دانشمند ديوانه به جريان قرن نوزدهم شكل داد.»67 نظريه‌هاي تكامل داروين منجر به بزرگ‌ترين خودشكني بشر از زمان كوپرنيك شد. در آن زمان، كوپرنيك زمين را مركز عالم هستي تلقي مي‌كرد. علاوه بر اين، ماشين‌هاي صنعتي، نظم اجتماعي قرن نوزدهم را به طور كلي مختل كردند. لنگدن وينر در كتاب فن‌آوري خودمختار68 مي گويد: «تمام انواع و اقسام رسوم، عادات، نگرش‌ها، عقايد و سازمان‌هاي اجتماعي و سياسي در جريان ماشين‌هاي صنعتي گير افتادند، تغيير كردند و پايه و اساس جديدي پيدا كردند. سوء ظن رو به رشد فن‌آوري در شورش پيشرفت‌گريزان به اوج خود رسيد. اين جنبش مخرب كارگرها، خواستار تخريب ماشين‌هاي كارخانه شدند و آن را شعار خود پيشه كردند؛ زيرا اين ماشين‌ها سبب بي‌كاري گسترده‌اي شده بود. در اين جوّ ناآرام، دانشمند و فن‌آوري رو به گسترش او به ايجاد بي‌اعتمادي و ترس دامن زدند.

 

 

 

منبع:سیاحت غرب

 

 

1. Michael Benedikt, ‘‘Introduction,’’ in Cyberspace First Steps, ed. Michael Benedikt (Cambridge, Mass.: MIT Press, 1992), 15–16.
2. Eric Davis, Techgnosis: Myth, Magic and Mysticism in the Age of Information (New York: Harmony Books, 1998), 22.
3. David Noble, The Religion of Technology: The Divinity of Man and the Spirit of Invention (New York: Knopf, 1997), 9.
4. Thomas More, Utopia, 1516.
5. Francis Bacon, New Atlantis, 1627.
6. Tommaso Campanella, City of the Sun,1637.
7. George Ovitt, ‘‘Critical Assessments of Technology from Campanella to the Harringtonians,’’ 1989, unpublished manuscript quoted in Noble, Religion and Technology, 40.
8. به تعبيري، تمام آرمان‌شهرها علمي ـ تخيلي هستند؛ زيرا يك آينده تجسمي را به تصوير مي‌كشند. با وجود اين، تنها آرمان‌شهرهايي را بايد به عنوان آرمان‌شهرهاي علمي‌ ـ تخيلي توصيف كرد كه پيشرفت‌هاي فن‌آورانه و علمي را به تصوير مي‌كشند.
9. House of Salomon.
10. بيكن كه يك شهيد راه علوم تجربي به شمار مي‌آيد، پس از انجام آزمايشي كه در آن، شكم يك جوجه را با برف پر مي‌كرد تا در يابد آيا سرما جسم مرده را حفظ مي‌كند يا نه، سرما خورد و از دنيا رفت!
11. Francis Bacon, The New Atlantis (New York: P. F. Collier and Son, 1901), 8.
12. Ibid., 22.
13. Ibid., 39. Notes to Pages 33–40 281.
14. Noble, The Religion of Technology, 50–53.
15. William Morris, News from Nowhere, 1890.
16. Edward Bellamy, Looking Backward: 2000–1887 (1888; reprint, Cleveland: World Publishing Company, 1945), 279–280.
17. For an analysis, see Howard P. Segal, Technological Utopianism in American Culture (Chicago: University of Chicago Press, 1985).
18. Davis, Techgnosis, 57.
19. Chauncey Thomas, The Crystal Button,1891.
20. Henry Olerich, A Cityless and CountrylessWorld, 1893.
21. Godfrey Sweven, Limanora, the Island of Progress, 1903.
22. Chad Walsh, From Utopia to Nightmare (London: Geoffrey Blies, 1962), 89.
23 كتاب‌هاي ضد آرمان‌گرايي بعد، مانند دنياي متهور نو، جزئيات خود را از داستان‌هاي ضد آرمان‌گرايي اوليه ولز اقتباس كرده است تا داستان‌هاي آرمان‌گرايانه بعدي او را مسخره كنند.
24. H. L. Mencken, ‘‘The Late Mr. Wells,’’ Prejudices: First Series (New York: Knopf, 1919), 28.
25. Mark Hillegas, The Future as Nightmare: H. G. Wells and the Anti-Utopians (Carbondale: Southern Illinois University Press, 1967), 16.
26. Mark Hillegas, ‘‘Introduction,’’ in H. G.Wells, A Modern Utopia (1905; reprint: Lincoln: University of Nebraska Press, 1967), x.
27. Wells, A Modern Utopia, 136–137.
28. James J. Hughes, ‘‘The Politics of Transhumanism,’’ Version 2.0 (March 2002), http: // www.changesurfer.com /Acad / TranshumPolitics.htm (December 2004).
29. John Cohen, Human Robots in Myth and Science (Cranbury, N.J.: A. S. Barnes and Co., 1967), 22.
30. Davis, Techgnosis, 18–19.
31. Albertus Magnus (1204–1282).
32. St. Thomas Aquinas.
33. Cohen, Human Robots in Myth and Science, 27.
34. Descartes (1596–1650).
35. Ibid., 81.
36. Jacques de Vaucanson (1709–1782).
37. Ibid., 86.
38. Joseph Marie Jacquard (1752–1834).
39. Charles Babbage.
40. Herman Hollerity.
41. Les Freed, The History of Computers (Emeryville, Calif.: Ziff-Davis Press, 1995), 13–17.
42. Gustave Vichy.
43. Leopold Lambert.
44. Manuel De Landa, War in the Age of Intelligent Machines (New York: Zone Books, 1991), 31.
45. Isaac Asimov, Asimov on Science Fiction (New York: Avon, 1981), 136.
46. Homunculus.
47. Golem.
48. Pygmalion.
49. Galatea.
50 يك زيرمجموعه‌ي كلي داستان‌هاي روباتي، مانند كتاب و فيلم همسران استپ فُرد، روي مردان مردسالار متمركز است كه روبات‌هاي زن را مي‌سازند تا خدمت‌كار آنها باشند.
51. Hephaestus.
52. Talos.
53. Crete.
54. J. P.Telotte, Replications: A Robotic History of the Science Fiction Film (Chicago: University of Illinois Press, 1995), 29.
55. Davis, Techgnosis, 36.
56. Paracelsus (1493–1541).
57. Goethe.
58. Cohen, Human Robots in Myth and Science, 41–43.
59. Mephistopheles.
60. Sefer Yetzirah.
61. Talmud، تلمود كه از آن به عنوان تورات شفاهي نيز ياد مي‌شود، يكي از كتاب‌هاي مذهبي يهود است. (مترجم)
62. Egon Erwin Kisch, ‘‘What Is a Golem?’’ in Artificial Humans, Manic Machines, Controlled Bodies, ed. Rolf Aurich,Wolfgang Jacobsen, and Gabriele Jatho (Los Angeles: Goethe Institut, 2000), 63.
63. Loew of Prague.
64. E. T. A. Hoffmann, The Sandman (1816; reprint, New York: Penguin, 1982), 85.
65. Ibid., 116. 282 Notes to Pages 40–48.
66. Fritz Lang.
67. Skal, Screams of Reason, 34.
68. Winner, Autonomous Technology, 103.

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!