عدم معرفت ولیّ هر زمان، به انحراف و گمراهی از دین و صراط مستقیم میانجامد؛ امّا آیا این شناخت تنها در عصر حضور امام معصوم(ع) است؛ یا زمان غیبت امام معصوم(ع) را هم در بر میگیرد؟ قطعاً در عصر غیبت نیز محتوای این حدیث و دعای شریف سریان و جریان دارد.آری بخش از ولایت امام معصوم(ع) بیحضور فیزیکی امام زمان اعمال کردنی نیست؛ در این امور آیا میتوان ولایت امام عصر را عِضَه عِضَه کرد و به اجرای بعضی و تعطیل برخی دیگر فتوا داد؟
چیستی و چرایی انتظار،بخش سوم
انقلاب اسلامی آینه انقلاب مهدوی
اشاره
سنت خداوندی بر این قرار گرفته است که هیچگاه زمین را بیجهت باقی نگذاشته است، اما شاید پاسخ به این سؤال، یکی از ضروریات جامعه باشد که وقتی حجت خدا در پس پرده غیبت به سر میبرد و مردم نمیتوانند به طور مستقیم از وجود او و علمش بهره ببرند، تکلیف آنان چیست؟ چگونه میتوان در هدایت جامعه بشری از امامی که در پس پرده غیبت است، بهره برد؟ در شماره گذشته در پاسخ به این سؤال، به بیان نیابت در عصر غیبت و ضرورت آن، تداوم نیاز به اجرای قوانین اسلامی و ناروای تعطیلی احکام در عصر غیبت پرداختیم. اینک در ادامه، به بیان مطالب این مبحث میپردازیم.
ضرورت حکومت اسلامی برای تحقق قضای اسلامی
هیچ اندیشمند پژوهشگری در ثبوت نظام قضا در اسلام تردید ندارد [باور چنین نظامی در اندیشة دینی، خود همچون برهانی است که نتیجهاش ثبوت ولایت فقیه عادل است].بحث قضا با ولایت تفاوت عمیقی دارد، چرا که قضا شأنی از شئون والی به شمار میرود که مباشرتاً ﴿بیواسطه﴾ یا تسبیباً ﴿با واسطه﴾ عهدهدار آن خواهد بود و چون مسئله قضا اولاً در تمام مشاجرات اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و غیر آنها اعم از دریایی، فضایی، زمینی، داخلی و خارجی حضور فقهی دارد و ثانیاً صرف حکم و داوری بدون اجرای حکم قاضی سودمند نیست و ثالثاً تنفیذ حکم به معنای وسیعش بدون وجود ولایت و قدرت اجرایی مقدور و میسور نیست، لازمِ قطعی پذیرش قضا در اسلام ضرورت وجود حکومتی اسلامی است.
آنان که ثبوت اصل قضا در عصر غیبت را پذیرفتهاند، به پارهای از لوازم آن نیز پایبند گردیدهاند.اما حقیقت این است که در بررسی عالمانه روشن خواهد شد که لوازم پذیرش نظام قضا در عصر غیبت ولی عصر همه شئون کشور را فرا میگیرد؛ زیرا نزاعها و مشاجرههای قضایی گاه میان اشخاص حقیقی و زمانی بین شخصیتهای حقوقی رخ میدهد که در شکل دوم، پایان یافتن خصومت طرفین نزاع بدون وجود حکومت مقدور نخواهد بود.
چنانکه اختلاف حقوقی گاهی محلی، زمانی منطقهای و گاهی بینالمللی است و اسلام برای هر سه مقطع رهنمود فقهی، حقوقی و قضایی دارد. مسلماً تعهد به اسلام و اجرای قوانین قضایی آن در بخشهای یاد شده، بودن حکومت نظاممند و مقتدر مقدور نخواهد بود. چگونه میتوان رژیم حقوقی مرزهای دریایی، فضایی و زمینی کشور اسلامی را بدون حکومت ترسیم نمود.
نتیجه آنکه لازمِ عقلی پذیرش نظام قضا در سیستم دستورهای اسلام، پذیرش ضرورت وجود حکومت اسلامی است و به حکم روشن عقل، جز اسلامشناسی متخصص و عدالتپیشه دیگران شایستگی تصدی چنین حکومتی را نخواهند داشت.چنین حاکمی که یا به عنوان نیابت خاص و یا نیابت عام منصوب حضرت ولی عصر و نماینده آن جناب است، ولیّ جامعه اسلامی است و امت آن جامعه، مولّیٰ علیه او؛ نه اینکه او برگزیده و منصوب مردم باشد تا وکیل یا نماینده و نائب مردم باشد و آنان موکل او؛ چرا که دایره نفوذ وکیل بیش از محدوده تعیینی موکل نیست، حال آنکه ولیّ منصوب امام(ع) در حیطة ولایت منوب عنه خود، واجد شایستگی اعمال ولایت بر مولّیٰ علیهم است.
دعای امام صادق(ع) راهی بر اثبات ولایت فقیه
ادعیه مأثور، دریای عمیق معارف الهیاند که در قالب نیایش از زبان معصومان: صادر شدهاند و دقت و بررسی عمیق نکات و لطایف مندرج در آنها راهگشای بسیاری از عرصههای علمی و اعتقادی است. دعای وجود مقدس امام صادق(ع) که آن را به زراره آموختند، از بهترین نمونههایی است که میتوان در این زمینه از آن یاد کرد:در جمله پایانی این دعا میخونیم:<اللّهمّ! عرّفنی حجّتک، فإنّک إن لم تعرفنی حجّتک ظللت عن دینی؛ خدایا اگر من ولیّات را نشناسم، از دینم منحرف خواهم شد>.
عدم معرفت ولیّ هر زمان، به انحراف و گمراهی از دین و صراط مستقیم میانجامد؛ امّا آیا این شناخت تنها در عصر حضور امام معصوم(ع) است؛ یا زمان غیبت امام معصوم(ع) را هم در بر میگیرد؟ قطعاً در عصر غیبت نیز محتوای این حدیث و دعای شریف سریان و جریان دارد.آری بخش از ولایت امام معصوم(ع) بیحضور فیزیکی امام زمان اعمال کردنی نیست؛ در این امور آیا میتوان ولایت امام عصر را عِضَه عِضَه کرد و به اجرای بعضی و تعطیل برخی دیگر فتوا داد؟
اگر چنین کاری شدنی نیست، چه کسی میباید نائب آن وجود مبارک باشد و امور مسلمانان را در عصر غیبت سامان ببخشد؟ بسیاری از سخنان ناروا و شبهههای نادرستی همچون زعم وجود قرائتهای گوناگون یا شبهات مختلف درباره نظام اسلامی و ولایت فقیه از سر ناآشنایی با معارف چنین ادعیهای است.
در عصر ائمه: آنجا که خودشان شخصاً به مردم دسترسی نداشتند، چه کسانی را به نیابت خویش میگماردند؟ آیا کسانی که از شاگردان ایشان بودند، امر و سخن امام را ادراک میکردند یا افرادی که هیچ رابطه علمی و عملی با امام نداشتند؟ وجود مبارک حضرت امیر مؤمنان(ع) آن هنگام که شخصاً در مصر حضور نداشت شاگردش را به مصر گسیل داشت و وجود مبارک سیدالشهداء(ع) نیز شخصیتی برجسته از شاگردان خویش همچون مسلمبن عقیل را به نیابت از خود به کوفه روانه ساخت، چون جز کسانی که در مکتب امام(ع) دانش آموخته و به ادراک اندیشه امام بار یافته و با او به نحوی سنخیت پیدا کردهاند، دیگری توان نیابت و جانشینی امام معصوم(ع) را ندارد.
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
روایات فراوانی که در نیابت فقها از امام معصوم(ع) رسیده است در رسیدن به ولایت فقاهت و عدالت از معصوم کفایت میکند، گرچه عقل نیز مستقلاً پس از نظر در ادله نقلی به همین مطلب فتوا میدهد. طبق دعای شریف امام صادق(ع) تا کسی خدا را نشناسد،پیامبرشناس نخواهد شد و تا پیامبر شناس نباشد، به شناخت حجت خدا و امام عصر خویش راه نمییابد و جانشینان پیامبرش را نخواهد شناخت.
قهراً ـ چنانچه قبلاً بیان شد ـ آنکه امامت و امام را نیز نشناسد، جانشین امام معصوم در عصر غیبت را نخواهد شناخت و چنین کسی دینشناس نخواهد بود، در نتیجه در منظر او جمهوری اسلامی دو ضلع خواهد داشت: جمهوریت و اسلامیت. چنین نظامی از پایین آغاز و از کثرت به سوی وحدت میرود؛ سهمی از آنِ مردم و سهمی دیگر آن هم به اندازه مساوی یا کمتر از آنِ اسلام؛ چونان نظامهای مدّعی مردمی بودن که بر اندیشههای لائیک استوارند.با نگرش توحیدی و تأمل در دعای حضرت صادق(ع) در مییابیم که جمهوری اسلامی یعنی جمهوری مردمی که این دین و این راه را پذیرفتهاند و متعهد به رعایت تمام قواعد علمی و عملی آن هستند.
ولایت فقیه که خود از پیشروترین قواعد اسلام در عصر غیبت معصوم(ع) است به ولایت فقاهت و عدالت باز میگردد؛ نه حکومت فرد از جهت شخصیت حقیقیاش، همچنانکه امام راحل1 در این نظام الهی به عنوان روحالله موسوی خمینی جز یک رأی نداشت؛ همانند سایر شهروندان ایران اسلامی پای صندوق اخذ رأی میرفت و رأی میداد. اگر رأی شخصیت حقیقی امام; معیار اسلامی بود، دیگر چه نیازی به تنفیذ مسئولیتِ مسئول برگزیده مردم بود؟
سرّ مطلب آن است که رأی به صندوق انداخته نظر شخص حقیقی امام راحل1 بود که از حیث حقوقی همانند رأی سایر شهروندان بود؛ ولی تنفیذ حکم، نه به شخص حقیقی بلکه به شخصیت حقوقی ولایت فقیه باز میگردد که در آن مقام نه نظر شخص که رأی اسلامی است. از اینرو تا ولیّ فقیه حکم را تنفیذ نکند یا اذن ندهد، نه شورای نگهبان و نه ریاست جمهور و نه هیچ نهاد سیاسی دیگری مشروعیت نمییابد. آن مسئولی شایستگی اعمال مسئولیت و بذل اطاعت دارد و آن نهادهایی رسمی میشوند که شخصیت حقوقی ولیّ فقیه به نیابت از سوی امام عصر حکم آن را امضا و تنفیذ کند.
اکنون روشن شد که خورشید کلام صادق آل محمد(ص) که در شکل دعا به زراره آموخته میشود ، چگونه از پس اعصار و قرون متمادی چهرة استمرار ولایت ولیّ معصوم را در عصر غیبت روشن میسازد و ولایت فقیه عادل را میشناساند و میآموزد که تنها راه زدودن مشکل جامعه در مسئله امامت و ولایت برهان لمّ است: آنکه منوب عنه را نشناخت، به شناخت نائب راه نمییابد؛ امام معصوم نائب رسول اکرم(ص) است و ولایت فقیه عهدهدار نیابت عام امام معصوم، پس آنکه وحی و نبوت را نشناخت، امامشناس نمیشوند و آنکه امامشناس نشد، نیابت عام و ولایت فقیه را نخواهد شناخت و شخص فقیه نیز تابع فقاهت خواهد بود.
انقلاب اسلامی آینه انقلاب مهدوی
برخی افراد در انقلاب و تحول عمیق عصر مهدویت که با محدودی از شاگردان و سربازان ویژه آن حضرت آغاز میگردد و سرانجام به تغییر نظام حاکم بر پهنه زمین خواهد انجامید، تشکیک روا میدارند و چنین تحول عظیمی را که با یاری گروهی به ظاهر اندک آغاز میشود، بعید میشمارند.انقلاب اسلامی ایران در این حوزه نمونه بسیار روشنی از امکانِ وقوعی چنین خیزش و حرکتی عظیم است؛ چون انقلاب پر ارج اسلامی به رهبری امام راحل1 به خوبی روشن ساخت که با افرادی اندک میتوان خیزشی عمیق و حرکتی سترگ را ضدّ طاغوت و طغیان آغاز کرد و با بیدار کردن دلهای خفتة انسانها آنان را با خویش همراه ساخت و با برچیدن نظام طاغوت، شاهد درخشش خورشید حکومتی الهی و اسلامی بود.
پیر روشندل و سفر کرده این انقلاب با دستی تهی از عوامل مادی امّا باوری عمیق به نصرت الهی، چنان حرکتی عظیم را در سطح جهانی آفرید که برخی نشریات خارجی در زمان تبعید آن بزرگوار به پاریس در زیر تصاویر او نوشتند: هذا المنفی از عج الشرق، حیّر الغرب و شغل العالم؛ یعنی این شخص تبعیدی، شرق را به زحمت انداخت، غرب را متحیر ساخت و جهان را به خویش سرگرم ساخت.
حقیقت آن بود که نه تنها ایران و خاورمیانه، بلکه سراسر جهان بر محور نوک قلم او میگشت و از انوار پر تلألؤ بنان و بیان او روشنایی میگرفت و در تپش و انقلاب به سر میبرد.وقتی نمایندهای از نمایندگان امام عصر چون امام راحل1 چنین قدرتی دارد، در تسخیر عالم به دست با کفایت وجود مبارک ولیّ الله الاعظم با 313 شاگرد و ارادتمند ـ همانند امام راحل1 ـ جای شک و تردید نیست، هرچند دیگران نیز به اردوگاه یاران و اصحاب امام عصر خواهند پیوست.
بدین ترتیب، انقلاب شکوهمند اسلامی از جهات متعددی آینه انقلاب جهانی مهدوی خواهد بود. بیشک انقلاب عظیم مهدوی نقطه عطف تاریخ است، همانگونه که نمونه کوچک آن نهضت عظیم نقطه عطف بود. نقطة عطف بودن انقلاب اسلامی در قیاس با نهضت مهدوی ، چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی.انبیای دیگر نیز گرچه نقطه عطف عصر خویش بودند، در برابر انقلاب آن حضرت همان شبنماند. آنکه کل جهان را تغییر میدهد و نظام ظلم و طاغوت را به نظامی بر محور حق و عدالت تبدیل میسازد، او نقطة عطف جهانشمول و عالمگیر است.
شرط زمینهساز بودن انقلاب اسلامی برای انقلاب مهدوی
این انقلاب گرانقدر که ثمره مجاهدات خستگیناپذیر جوانان، پیران و زنان و مردان این سرزمین، به رهبری نائب امام عصر امام راحل1 است، هدفی جز زمینهسازی برای ظهور آن وجود مبارک ندارد؛ اما باید دانست که این نظام مقدس وقتی زمینه ظهور بقیة الله را فراهم میآورد که فرهیختگان فرهنگی آن، جامة علم صحیح و کسوت عمل صالح را در پیروی از معارف الهی و احکام نورانی اسلام در برکنند و لباس کهنه و فرسودة دوران طغیان را برکنند و نیز پیراهن مدرن جاهلیت نوین را در بر نکنند، تا تجربة کارآمد جمهوریت را در محضر اسلام ناب، بیافراط و تفریط به جهانیان ارائه کنند.
ادامه دارد……………..
1,645 total views