کسروی گرائی – بخش سوم

0

بنابر آنچه درباره ي شيوه فكري و هدف اجتماعي كسروي در اظهار نظرات و مكتب تازة مذهبي- اجتماعي او گفته شد و با توجه به آنچه از قول طرفداران او در مهنامه پيمان نقل شد، مي توان چنين نتيجه گيري كرد و افكار و اهداف او را ارزيابي نموده كه: او با تأثر از شيوه اصلاح مذهبي وهابيان كه نيم قرن قبل از او صورت گرفته بود و در حالي كه ذهنش سرشار از انگيزه و حس ناسيوناليستي و تعصب مليت خواهي بود و با در نظر گرفتن مساله سرخوردگي او از روحانيت، ناشي از آن اختلافاتي كه در آغاز با بعضي علماي مذهبي تبريز داشته و از اين جهت رفته رفته با اسلام و عربيت به ضديت برخاسته و نيز با احساس موضوع عقب ماندگي فكري و اجتماعي ملل شرقي در مقابل پيشرفتگي علمي و صنعتي ملل غرب و در نتيجه عملا تحت تاثير تجدد خواهي غربي قرار گرفتن و انگيزه هاي ديگر، افكار تلفيقي خود را ، تحت عنوان«پاكديني» به عقيده خودش براي حل مشكلات اجتماعي و رفع علل عقب ماندگي ، در كتابها، رساله ها ، روزنامه و مجله ها و سخنراني هاي خود ارائه داد  اظهار كرد.

 

 


 

او  بخصوص علل عقب  ماندگي هاي اجتماعي و فني ملل شرق را ، همان وجود افكار  كهن و بعضي خرافات غير منطقي مي دانست و عقيده داشت كه وجود اختلافات مذهبي و عقيدتي در موضوع عقب ماندگي ، عامل مهمي هستند و مي گفت: تا وقتي آن خرافات كهن و اختلافات مذهبي كه باعث تفرقه و از ميان رفتن وحدت شده ، از بين نروند، رسيدن به آن اهداف امكان پذير نخواهد بود؛ از اين رو بجاي ارائه هر گونه برنامه ي اقتصادي و اجتماعي مثبت مي كوشيد آن باصطلاح خرافات و اختلافات را از ميان بردارد.

 

ولي او افكار و راه حلهاي خود را با شيوه تند  و اهانت آميزي مي گفت و مي نوشت كه باعث مي شد مخاطبانش، بجاي خواندن و تأمل در مفاهيم آنها، از لحن اهانت آميز و تند او ناراحت شوند و از اين رو ، مقابله به مثل مي كردند به هر حال شيوه گفتار و نوشتار او ، احساساتي بود تا منطقي. همين شيوة او باعث شده كه ، او در نظر مردم ديندار مردي بدعت گذار و بي دين و ملحد جلوه گر شود. اينك كلياتي از نظريات كسروي درباره دين و اختلافات مذهبي.

 

قبلاً بايد گفت كه نظريات انتقادي كسروي نمي تواند به حقايق اصلي دين اسلام وارد شود،  حقايق اصلي اسلام، صرف نظر از برخي اضافات و خرافاتي كه بعدها احياناً در آن بوجود آمده، بسيار مترقي است ؛ از اين رو انتقادات كسروي نمي تواند به آنها وارد شود به هر حال كسروي در كتاب «مشروطه بهترين شكل حكومت» رژيم مشروطه را بهترين گونه ي حكومتها مي شمارد و با دلايلي آنرا تائيد مي كند و مي گويد: در راه پيروزي اين حكومت ، كه در ايران برقرار است ، موانعي بسيار وجود دارند كه مهمترين آنها ، اختلافات مذهبي مردم و رواج برخي خرافات است. او در كتابش «يك دين ويك درفش» مي گويد : افراد يك ملت كه افكار و ايده هاي آنها با هم يكي نباشد و انديشه و افكار آنها را اختلاف و بعضي خرافات… بخود مشغول گرداند ،و هر دسته اي داراي عقيده و آرمان ويژه اي باشد، هيچگاه نمي تواند قدم در را ه ترقي علمي و اجتماعي گذارد و نمي تواند در سوق دادن اجتماع به سوي ترقي، هم فكر و هم زبان كه شرط اصلي اتحاد يك ملت است باشد . او مي گويد : ملتي كه بخواهد در پيشرفت جامعه آزاد قدم بگذارد بايد اين اختلافات فرقه اي را كنار گذارد و افكار خود را از خرافات و اوهام دور كند و فقط يك دين و يك درفش داشته باشد زيرا افراد يك ملت در يك كشور، مانند افراد يك خانواده بايد از يك قانون و دين و درفش پيروي كنند و اختلافات فكري را كنار گذارند . روي اين مبنا بود كه كسروي بنا به عقيده پيروانش، در راه مبارزه براي از ميان بردن اختلافات فرقه اي و برانداختن خرافات قديمي مي كوشيد و در ضمن مي گفت كه مي خواهد دين اصلي و پاك را معرفي و تعريف كند.

 

تعريف دين نزد كسروي


  با توجه به مطالب ياد شده، تعريف و مفهوم دين در نزد كسروي جز آن است كه در نزد ديگران مي باشد. به عقيده او، بطور كلي پيروان اديان و مذاهب، معمولاً دين را عبارت مي دانند از اعتقاد به خدا و باور داشتن به معاد و امو غيبي، انجام دادن عبادات و فرايض ديني و رعايت واجبات و محرمات… در اينجا بايد توجه داشت كه چنانچه علماي اسلام مي گويند تعريف و هدف اصلي دين اسلام در اصل خارج از تعريف كسروي بوده ، بلكه عبارت بوده است از راه و روشي كه با اجراي آن به ترقي اجتماعي نائل مي شدند؛ اسلام ديني مترقي بوده است كه توانست دنياي آن روز را تسخير سياسي و فرهنگي كند.

به هر حال، كسروي تعريف ويژه اي از دين كرده و درباره مفهوم آن چنين نوشته است: «… آنان دين را به معناي ديگري مي دانند. در نزد آنان دين يك ساختمان انديشه  است شناختن خدا و يك پيامبر كه در زير دست او پيشواياني ، در مرتبه پايين تر از او و پاره اي از كارها از نماز، زوره، زيارت رفتن، گريه كردن و مانند اينها…. ولي مادين را عبارت از آئين زندگي مطابق دانش و خرد مي دانيم كه جهانيان را در زندگي رستگار گرداند…»

بنابر اين تعريف، كسروي اديان و مذاهبي را كه عقلي نداشتند و دور از زندگي سياسي و اجتماعي مردم بودند، باطل و گمراه كننده مي دانست.

 

عقيده كسروي به وجود خدا و زندگي پس از مرگ


كسروي به وجود خدا معتقد بوده و به زندگي پس از مرگ نيز اعتقاد داشته است ، ولي با بينش ويژه خود او در اين باره چنين نوشته است:«… بي گمان جهان را پديد آورنده و گرداننده اي هست… ما نمي دانيم جهان كي پديد آمده، ولي اين را مي دانيم كه بخود پديد نيامده است… آنچه ما را راه مي نمايد اين است، ميرساند كه او دانا و تواناست و از  چگونگي خدا كسي را دانشي نيست» و نيز در جاي ديگر گويد:« مرگ آدمي پايان زندگي او نيست، و زندگاني ديگري جهان را در پي است ، ولي اين جهان و آن جهان بهم پيوسته و كارهاي نيك و سودمند، كه مايه آبادي اين جهان و نيكي اين زندگي باشد، در آن جهان نيز مايه خشنودي روان خواهد بود» بنابراين ، كسروي زندگي پس از مرگ و معاد را روحاني و دنباله همين زندگي مي دانسته است، بدون اينكه چگونگي آن را توصيف كند.

 

عقيده كسروي درباره دين اسلام

كسروي دين اسلام را، كه به مذاهب منشعب شده است، اسلام اصلي نمي داند و مي گويد بيشتر اصول و اصالت آن در قالب مذاهب پنهان شده و در اين باره چنين نوشته است:

«نخست بايد دانست كه اسلام دوتاست، يكي آنكه بينانگزارش آورده و در هزار و سيصدو پنجاه سال پيش بوده است، و يكي آنست كه امروز ميان مسلمانان روان است و به چند مذهب ، از سني ، باطني ، علي اللهي ، شيخي ، صوفي و مانند اينها بخش شده است. ما هر دو را اسلام مي خوانيم ، ولي يكي نيست و مي بايد اين دو را از هم جدا گرفت، بدو دليل: يكي دليل جستجو است . ما آگاهي از آن اسلام داشته و نيك مي دانيم كه اسلام اصلي ، جز  اينها بوده است. ديگري دليل نتيجه است. آن اسلام مردم پراكنده و زبون عرب را يك توده گردانيد و به فرمانفرمائي رسانيد ولي اين اسلام كه در قالب فرقه ها و شعبه هاي مختلف در آمده، مردم يك توده را از هم پراكنده ساخته است … و به كيشها چند از هم جدا شده است..»

كسروي به عنوان اينكه بع قول خودش دين را بصورت اصلي خود بر گرداند ، با اختلاف مذاهب مخالفت مي كرد و در كتاب هاي خود، بر آنها انتقاد مي نمود و به اهل مذاهب اسلام مي گفت كه از دين پاك اصلي پيروي كنند و از انحرافاتي كه انتقادات كسروي باعث شد كه او دز نظر ديگران مرتد و از دين برگشته معرفي شود.ولي كسروي مي گفت «ما دين را زندگي آئين خرد و در ميان مردم و در كارهاي آن مي طلبيم و يك نتيجهت ي بزرگ كه يك توده بودن مردم باشد، از آن مي خواهيم»

 

مفهوم عبادت خدا در نظر كسروي

كسروي با اينكه به وجود خدا و دانايي و توانايي او معتقد بود و او را آفريننده و مدبر جهان مي دانست، براي او عبات آنگونه كه در اديان معمول است ، مانند نماز خواندن و روزه گرفتن، واجب نمي دانست . او مي گفت: بايد اول او را شناخت و مي گفت پرستش خدا آنست كه هر كسي نه تنها بايد در فكر خود باشد ، بلكه در فكر خوبي ديگران و اجتماع باشد و در آرزوي آباد كردن جهان و آماده كردن وسايل زندگي باشد. هر كس بايد با بديها و گمراهيها مبارزه كند. اين كارها كه از بندگان سرزند، همان عبادت خداوند خواهد بود.

كسروي معتقد بود كه از لذات دنيا پرهيز كردن و رياضت كشيدن و… و از خداوند تقاضاهاي بيجا كردن، اور را خشنود نمي كند و نيز مي گفت : عبادت خدا وظيفه اي است كه بايد خود بندگان انجام دهند، نه اينكه خدا از آنها بخواهد. زيرا در اين صورت او به عبادت آنها محتاج خواهد بود، در صورتي كه چنان نيست. وظيفه عبادت چينين است كه چون ما بندگان، خدا را مي شناسيم و به عظمت و بزرگي او پي مي بريم، لازم است كه گاهگاهي، بعنوان نيايش و اظهار قدرداني از او، در مقابل او نيايش و فروتني كنيم و نام ورجاوند  او را ببريم و او را ستايش نمائيم.

كسروي براي نيايش خداوند ، كه بقول او لازم است گاه گاهي او را بعنوان اداي وظيفه ي بندگي سپاس گفت و نيايش كرد، بعنوان سرود نيايش خدا ، متني تعيين كرده است كه پيروان مكتب او ، خدا را بوسيله ي خواندن آن نيايش مي كنند، ولي بايد در اينجا اجمالا متذكر شد كه اين عقايد و نظريات كسروي درباره تعريف دين و عبادات ديني در نزد پيروان اسلام نادرست و بطور كلي مردود است و متعقد شدن بدان مطالب كفر و خروج از  اسلام شمرده مي شود.

 

مفهوم نبوت در نظر  كسروي

كسروي مساله ي نبوت را براي رهبري و راهنمائي اخلاقي و اجتماعي جامعه امري لازم دانسته؛ ولي پيامبران و انبياء را اشخاصي فوق العاده دانسته است. او معتقد بوده است كه پيامبران نمي توانستند معجزه هايي فوق طبيعت و خلاف قوانين آن بياورند و يا اينكه علم غيب بدانند . بلكه چنانكه در كتاب هاي خود اظهار كرده ، گفته است: وقتي خدا را براي راهنمائي مردم بعنوان نبوت مأمور كند ، او را به حقايق آگاه و بينا گرداند و به او بينشي دهد كه حقايق را از گمراهيها باز شناسد وبا گمراهيها و نادانيها مبارزه كند و در اين هدف و مأموريتش، ملاحظه ي هيچكس را نكند و با ايجاد انقلاب اجتماعي ، افكار را تكان دهد و عقلها سالم را رهبري نمايد.

او معتقد بوده است كه آوردن معجره هاي خلاف قوانين طبيعي و علم غيب دانستن، ارتباطي با وظايف نبوت ندارد. اين قسمت را از زبان خود كسروي نقل ميكنيم . او نوشته است:

«در جائي كه پاك مرد عرب(يعني پيامبر اسلام) در قرآن ، سوره اسراء آيه هاي 58 و 90 از آوردن معجزه امتناع كرده ، معجزه بنامش ساخته اند»

 

مفهوم وحي در نظر احمد كسروي

كسروي به وحي و الهام از سوي خداوند به پيامبران معتقد بوده است ، ولي مفهوم آن را بگونه ي خاصي تفسير و توجيه كرده و گفته است : اگر وحي عبارت از آن باشد كه ، فرشته اي از آسمان نازل شود و بعنوان واسطه ي ارتباط ميان خدا و پيامبرع پيام آورد؛ و يا اينكه از ميان خدا و پيامبر حجاب برطرف شود، درست بنظر نمي رسد؛ بلكه مفهوم وحي چنين است كه خداوند كسي از بندگان شايسته ي خود را برگزيند و او را به كنه حقايق آگاه و دانا گرداند ، كه بتواند عقلهاي مردم را راهنمائي كرده و با گمراه ها و بدي ها به هر صورتيكه باشد مبارزه كند.

 

با توجه به شرايط و خصوصياتي كه كسروي براي وحي و نبوت قايل شده ، شرايط نبوت و پيامبري را بسيار آسان كرده و آنرا امري فوق العاده نشمرده است!!

منبع :

 

کتاب تحقیق در تاریخ و عقاید شیخی گری ، بابی گری ، بهائی گری و کسروی گرائی – تالیف دکتر یوسف فضائی

مقدمه ترجمه کتاب تاریخ مشروطه ، مترجم : اوان زيگل، استاد مطالعات خاورميانه در دانشگاه شهر نيوجرسی

 

محقق :

محمد صادق

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!