شناخت کابالا و نقش آن در تاریخ انسان

0

ابتدا نام و عنوان کابالا: به گونه های متعدد این لفظ و تلفظ آن در میان جامعه های پیشین و امروز، به شرح زیر از روی آماری که در اینترنت آمده، توجه فرمائید:
آیا با دیدن این الفاظ که در زبان های مختلف با لهجه های مختلف آمده، چیزی به ذهن تان خطور نمی کند؟

آیا غیر از لهجه های مختلف از «قابیل» چیز دیگری است؟ قابیل که بنیانگذار جریان پیروی از ابلیس است. و ابلیس اولین ستاد مدیریتش را با او تشکیل داد.

 

کابالا

۳۰۰/۱۱

۵/۴۱۰/۰۰۰

Kabbalah

قبالا

۳۷۰/۷

۷۶۵/۰۰۰

Kabala

کبالا

۷۷۰/۲

۱۸۱/۰۰۰

Kabalah

قابالا

۶۸۴

۱۷۶/۰۰۰

Gabala

قابالاه

۴۶۸

۱۲۹/۰۰۰

Qabalah

قباله

…….

۷۴/۵۰۰

Qabala

45/400

Qabbalah

3/280

Ghabala

th

 

گمان نکنید من فقط بر اساس خطور ذهن یا شباهت ظاهر لفظ،‌ چنین اصل بزرگ را ادعا می کنم بل خواهید دید که این بحث را مستدل با ادلّة تاریخی مسلّم، و اصول ادیان، به ویژه قرآن و احادیث اهل بیت(ع)، پیگیری و روشن خواهم کرد. به توفیق خداوند.

تحریف یک اصل بزرگ: در این ماجرا نام سه تن از فرزندان آدم، محور آن اولین حادثة بزرگ است: قابیل، هابیل و قاین. قابیل هابیل را کشت. پس از گذشت زمانی، قاین به انتقام هابیل، قابیل را کشت.

اما اگر امروز به دنبال نام «قاتل هابیل» در زبان انگلیسی، فرانسوی و اسپانیولی، بگردید، آن را «کاین» یا «کین» می یابید که همان «قاین» است.

خاصیت خاص جریان کابالیسم در طول زمان که بر بشر گذشته، این است که همیشه جنایات خود را حق مسلّم خود دانسته، کشتارهائی را که مرتکب شده همه را کار مثبت و لازم و انسانی تلقی کرده. و اگر طرف مقابل برای دفاع از خود یا برای مجازات قاتلان، اقدامی کند، او را مجرم بزرگ نامیده است. همان طور که امروز در نظر قدرت جهانی کابالیسم فلسطینیان قاتل و تروریست نامیده می شوند و صهیونیست ها معصومانی که از خود دفاع می کنند.

این قانون همیشگی کابالیسم است.

در ماجرای پسران آدم، قتل اول را به فراموشی سپرده و قتل دوم را (که مصداق مجازات حقوقی است)‌ فراز کرده اند. گوئی تنها قتلی که در میان پسران آدم رخ داده، کشتن قاین است قابیل را. اما این برنامۀ تحریف طوری برگزار شده که واقعیت ماجرا همچنان همراه با ابهاماتی برای مردم جهان باقی بماند.

عیاشی در تفسیرش یک سخن عجیب از علی(ع) نقل کرده است: «عَنْ عِیسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ(ع) قَالَ إِنَّ ابْنَ آدَمَ الَّذِی قَتَلَ أَخَاهُ کَانَ الْقَابِیلَ الَّذِی وُلِدَ فِی الْجَنَّةِ»[۱]: آن پسر آدم که برادرش را کشت قابیل بود که در آن باغ متولد شده بود.

در میان مسلمانان هر کس این حدیث را بشنود تعجب می کند: مگر کسی در نام قاتل شک و تردید داشته که علی(ع) در صدد تعیین نام قاتل است!؟! آیا علی(ع) توضیح واضحات می کند؟! خود من بارها این حدیث را دیده بودم و احساس تعجب کرده بودم. و شاید آن را در پیش هر کس بگذارید و یا برایش بخوانید، این حالت برایش دست خواهد داد.

اما به خوبی روشن است قابیلیان (کابالیست ها) می خواستند در اسلام هم تا جائی نفوذ کنند (مانند نفوذی که در آئین موسی و عیسی کردند) که این موضوع را در عرصه اسلام نیز تحریف کنند[۲]، که امیرالمومنین(ع) در مقابل شان به دفاع پرداخته و مانع تحریف می شود.

مسعودی در مروج الذهب، می گوید: «و فی زمن أنوش قتل قاین بن آدم قاتل أخیه هابیل و لمقتله خبر عجیب قد أوردناه فی کتاب أخبار الزمان و فی الکتاب الأوسط»: و در زمان اَنوش، قاین پسر آدم قاتل برادرش هابیل را کشت. و این داستان عجیبی دارد که در کتاب «اخبار الزمان» و «کتاب اوسط» آورده ام.

ائمة اهل بیت(ع) یکی پس از دیگری در مقابل این تحریف ایستادند و همیشه نام قابیل را به عنوان قاتل، در جامعه مسلمانان محفوظ داشتند. و کابالیست های نفوذی در ادیان از قبیل سامری در میان یهود، و پولس در میان مسیحیان، و… را معرفی کرده اند که در مباحث آینده خواهد آمد.

اینک عنوان «کابیل»- کاباله، کابالا، قبّالا، قباله- واژه مقدس و مورد پرستش کابالیست ها است. و در عوض، عنوان «کاین» (کین، قاین، قین، قیین) در نظرشان منفور و ترور کنندة برادر است؛ قابیل مقدس و قاین منفور است.

مشاهده می کنید که با چه وضوحی معنی کابالا و کابالیسم روشن می شود.

اما جریان کابالی، برای هر چه ریشه دار کردن و تحکیم تحریف شان، کار دیگری هم کردند، گفتند کابالا- و یا تلفظات مختلف از آن- یعنی «دریافت، رسم رسیده،‌ دیرین، کهن، قدیمی، باستانی، پنهانی». تا هر چه بیشتر از روشن شدن ماهیت تحریف شان، پیشگیری کرده باشند. معلوم نیست این واژه بدین معنی از کدام زبان، و از آن کدام مردم است. واژه را در قالب تلفظات مختلف آورده اند که بالاخره شباهتی یا شبیهی در یکی از زبان های دنیا برایش قابل ادعا نباشد.

کودکانه تر از همه این است که گفته اند کابالا یک واژة عبری است در حالی که دیرینگی آن به قرن ها پیش از آن می رسد که خبری از ابراهیم(ع) سر سلسله نژاد عبری نبود آنان می توانستند به جای آن، یک واژة دیگری به کار برند و در میان خودشان رایج کنند تا کاملاً از فاش شدن سرّشان در امان باشند. اما نظر به احترام و اهمیتی که به بنیانگذار راه شان قائل بوده و هستند همچنان به نام قابیل وفا دار ماندند.

پرسش: تورات امروزی می گوید: قاین برادر بزرگ بود که برادر کوچک خود بنام هابیل را کشته است. چه فرق می کند نام او قاین باشد یا قابیل؟ از تعویض نام چه چیزی برای تحریف کنندگان حاصل می شود؟ و از جانب دیگر می بینیم که در ادبیات اسلامی نام خیلی شخصیت های امت های پیشین متفاوت آمده و باصطلاح معرّب شده و گاهی با تفاوت اساسی آمده مثلاً تورات می گوید «ابراهام» ما می گوئیم ابراهیم، یا «شاؤل» را طالوت، ایلیا را الیاس، می گوئیم. همین طور نیز قاین را قابیل گفته ایم. بنابر این تلفظ قابیل نیز مانند اسامی دیگر از تعبیرات اسلامی است.

پاسخ: برای تدوین پایان نامه ای به انجمن کلیمیان تهران نامه ای نوشته شد. در پاسخ، اصل پرسش و جواب آن را شماره بندی کرده و به شرح زیر ایمیل کردند:

۴/۹/۱۳۸۹ سؤال: با عرض سلام و احترام، دانشجوئی هستم که در حال تهیه پایان نامه ارشد می باشم بسیار متشکر می شوم لطف فرمائید و نام هابیل و قابیل را در زبان عبری به همراه تلفظ صحیح آن برایم ارسال کنید پیشاپیش از مساعدت شما سپاسگزارم.

۲۲/۹/۱۳۸۹ جواب: هابیل= هِول. قابیل= قیین.

اکنون ما می پرسیم: چرا در ترجمه های عربی، فارسی، ترکی، که از تورات شده که برای همین مردمان مسلمان و امت اسلامی ترجمه شده، چرا «هِول» به هابیل که مطابق تعبیر مسلمانان است ترجمه شده اما قاین به قابیل ترجمه نشده و با همان لفظ قاین آمده است؟ این یک بام و دو هوا برای چیست؟

و در بیان دیگر: در ترجمه ها همیشه تلفظ اصلی خودشان را آورده اند مثلاً نوشته اند «شاؤل»، نه طالوت، ایلیا، نه الیاس، چرا در ماجرای هابیل و قابیل به جای هِول هابیل آورده اند. چه عاملی موجب شده که دربارة‌هول، تعبیر اسلامی را بیاورند؟‌ این رفتار استثنائی برای چیست؟ چرا هر دو را با تعبیر اصلی خودشان هول و قاین نیاورده اند و یا هر دو را با تعبیر اسلامی هابیل و قابیل نیاورده اند؟ دلیل این رفتار ویژه و مخصوص، چیست؟

کابالیسم از آغاز کوشیده است که نام قابیل (قابل، قابال، کابل، کاباله، قباله) همچنان برای شان مقدس و پنهان بماند به طوری که برای پیروان خودشان نیز آن را به «پنهان» معنی کرده اند. و پس از نفوذ در امت موسی(ع)- که شرحش خواهد آمد- قاین را به جای آن گذاشتند و تورات را تحریف کردند.

و چون اسلام آمد و راز پنهان آنان را روشن می کرد و اسم مقدس شان که عنوان مسلک شان است را افشا می کرد، در ترجمه ها نیز از آوردن عنوان «قابیل» خودداری کردند و نام هابیل را با تعبیر اسلامی آوردند تا در ذهن ها بکارند که در تعبیر مسلمانان نیز قاتل هابیل، قاین است. و دیدیم که علی(ع) اصرار دارد که نام قاتل، قابیل است.

و این که می پرسید: چه فرق می کند، فرقش همین است که نمی خواهند عنوان مقدس شان، عنوان اولین قاتل انسان باشد. همیشه کشته اند اما از عنوان قاتل تبرّی جسته اند.

برداشتن نام سامری از ماجرای گوساله: جریان کابالیسم تنها دربارة قابیل این کار را نکرده است بل در همة مواردی که یکی از بزرگان و سران شان که مستقیماً با ابلیس در تماس بوده کار یا کارهای بزرگی را برای شان کرده و در نظر شان مقدس است، این گونه تحریف ها را کرده اند.

چه کسی تندیس و بت گوساله را ساخت و نسل اسحاق و یعقوب را بت پرست کرد؟ تورات امروزی می گوید: هارون برادر موسی گوشواره های زنان و دختران را جمع کرده ذوب نمود و بت را ساخت.

این در حالی است که خود همین تورات هارون را مرد شماره ۲ و معاون پیامبر خدا و در حد یک پیامبر می شناسد. چگونه ممکن است چنین شخصی بت سازی کند و مردم را به پرستش آن وا دارد تا موسی(ع) بیاید زحمات خودش را بر باد رفته ببیند و هارون را مؤاخذة‌ شدید کند که چرا مردم را بت پرست کردی. کاری که یا از ابلیس بر می آید یا از دستیار ابلیس و یا از یک فرد کودن و جاهل که در جهالت سر آمد همگان باشد. کاری که هیچ عاقلی صدور آن را از شخصی مثل هارون، باور نمی کند.

این تحریف نیز به خاطر مخفی داشتن نام خبیث ترین، هوشمند ترین و پیچیده ترین شخصیت تاریخ کابالا یعنی «سامری» است.

پس روشن می شود که پنهان کردن نام برخی از مهره های مهم و مؤثر کابالا یکی از سنت های جاری کابالیسم است که قاین در جای قابیل و هارون در جای سامری قرار بگیرد.

نظر خود یهودیان دربارة تحریف تورات: برای تدوین کتاب «جامعه شناسی کعبه» جهت برخی مسائل به کنیسه یهودیان در اصفهان رفتم، هر چه از شخص فرهیختۀ آنان دربارة مطالب نا معقول تورات پرسیدم، گفت: این ها را مسیحیان به تورات وارد کرده اند. مثلاً خداوند به دنبال آدم می گشت و صدا می زد آدم کجائی، یا خداوند آمد و با یعقوب کشتی گرفت. و… دربارة‌ همة این گونه مسائل می گفت: مسیحیان تحریف کرده اند.

این آقای فرهیخته دو اشتباه داشت:

۱- اشتباه تاریخی: گمان می کرد که مسیحیان این تحریف را در تورات ایجاد کرده اند. او توجه نمی کند که این تحریفات خیلی پیشتر از تولد مسیح ایجاد شده است. و در جای خود خواهیم دید که نفوذ کابالیسم در امت یهود از زمان خود موسی شروع شده و در زمان تجزیه دولت شان به دو دولت یهودا و اسرائیل، این نفوذ به اوج خود رسیده و حتی بعل پرستی نیز به میان شان وارد شده است و حدود هفتاد پیامبر یهودی در برابر نفوذ کابالیسم و بعل، مبارزه کرده اند و نتوانستند از آن کاملاً پیشگیری کنند و اگر نبود حملۀ بخت النصر (بنوآکد ناصْر) و سقوط دولت شان و اسارت شان در بین النهرین، وضعیت دین شان بدتر از این هم که هست، می گشت. زیرا همواره دو دولت شان در رقابت با همدیگر از دولت کابالیست و بعل پرست لبنان در مشرق شان،‌ و از دولت کابالیست بعل پرست مصر در مغرب شان، استمداد می کردند و همچنین هر شخص سیاستمدار که می خواست به جائی برسد با قدرت های کابالیست همکاری کرده و از آنان بهره مالی و سیاسی می گرفت. درست مانند وضعیت کشورهای اسلامی امروز. با این تفاوت که امت موسی فقط به دو دولت تقسیم شده بود و امت محمد(ص) به دولت های متعدد.

معجزه حدیث را ببینید: «قال رسول الله(ص): یَکُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ کُلُّ مَا کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»[۳]: در این امت، هر آن چه در بنی اسرائیل رخ داده، رخ خواهد داد نعل به نعل و قُذّه به قُذّه.

شرح: اگر کسی در روی برف، خاک و رمل راه برود جای پاهایش می ماند، و اگر شخص دیگری به دنبال او دقیقاً به جای پای او پانهد و راه برود، می شود قذّه به قُذّه. و اگر کفش (نعل) در پا داشته باشند می شود نعل به نعل.

در برخی ضبط ها ادامه دارد: «… لو دَخَلَ أَحَدُهُمْ فِی جُحْرِ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ»: اگر کسی از آنان به لانه آفتاب پرست داخل شده باشد شما هم داخل خواهید شد.- مراد تاکید است که هر چه در امور فردی و اجتماعی بنی اسرائیل رخ داده، در جامعة شما هم رخ خواهد داد.

این حدیث از حدیث های اجماعی و ردیف اول است که در منابع شیعه و سنّی آمده است.

۲- اشتباه در نام و عنوان تحریف کنندگان: اشتباه دوم آن یهودی فرهیخته این بود که می گفت: این قبیل موضوعات را مسیحیان به تورات وارد کرده اند. از یک دیدگاه سخن او باصطلاح فی الجمله درست است. زیرا در دوران مسیحی نیز تحریف ها ادامه داشته است؛ مسیحیان مطالبی از هر دو کتاب (عهد عتیق= تورات، و عهد جدید= انجیل) شان را به طور مرتب تعویض می کنند و اخیراً این کارشان را انکار هم نمی کنند و به حساب تکامل
می گذارند. اما اینان مسیحی نیستند بل که «مسیحی کابالیست» هستند. و تنها یک جریان واحد است که از آغاز تاریخ به نفوذ در ادیان و تحریف آن ها پرداخته است: کابالیسم.

گفته اند: «الکفر ملة واحدة»[۴] کفر فقط یک فرقه و یک جریان است گرچه گونه های مختلف داشته باشد. ادبیات و منطق قرآن، همیشه و همه جا، دو جریان حق و باطل را در برابر هم می گذارد. در این مقال حق فقط یک فرقة واحده است و باطل نیز فقط یک فرقه واحده است. و همین طور است ادبیات و منطق رسول خدا(ص) و ائمه طاهرین(ع).

امیرالمومنین(ع) در خطبه ۱۶ نهج البلاغه می گوید: «حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ لَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ»: یک حق است و یک باطل، و هر کدام پیروان خود را دارد. اگر باطل حکومت کند از قدیم حکومت کرده است، و اگر اهل حق کمتر باشند بساکه چنین بوده و می شود.

شرح: باصطلاح ادبی، تنوین« ٌ» در دو لفظ حق و باطل، «تنوین وحدت» است؛ یعنی یک حق است و یک باطل.

پیش از آن که راز کابالا بر ملا شود، معنی برخی آیات و نیز حدیث ها را چنان که باید دریافت نمی کردیم و نمی دانستیم که واقعاً و در عینیت جامعۀ جاری بشری عملاً تنها یک جریان معین کفر هست که از آغاز تاریخ، جاری بوده است. امروز این واقعیت روشن شده است.

اشتباه سوم: نه فقط آن آقای یهودی فرهیخته، بل همة یهودیان، مواردی از تحریفات را اساساً تحریف نمی دانند و به آن ها معتقد هستند. و تنها موارد باصطلاح افتضاح آمیز که به وضوح غیر عقلانی هستند را تحریف مسیحیان می نامند. مثلاً به حذف نام قابیل و جایگزین کردن قاین به جای آن، اساساً توجهی ندارند و همین طور جامعة معتقد مسیحی. و کابالیسم اینگونه با آنان و دین شان بازی کرده است.

دجّال: دجال در ادیان پیشین، و همچنین در نظر اهل تسنن، یک شخص و یک فرد معین است که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد. اما از نظر احادیث اهل بیت(ع)- البته اگر احادیث را غربال کنید و نفوذی ها را کنار بگذارید- دجال یک جریان است، یک جریان فکری، سیاسی، فرهنگی است که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد. دجّال یعنی «وارونه نشان دهنده». حقایق را معکوس نشان داده و به مردم القاء می کند. و بالاخره: لذت را به جای سعادت قرار می دهد که شرحش خواهد آمد.

این «ظهور» دو عنصر معنائی دارد:

۱- به نهایت اقتدار و تسلط خود بر جامعه، می رسد.

۲- پردة مداوم و همیشگی بر می افتد و سرّ مخفی و راز پنهان چند هزار ساله، فاش
می گردد. زیرا که به پایان تاریخ خود رسیده است. و در آغاز تاریخ نوین، به دست عیسی(ع) به فرمان امام زمان(عج) از بین می رود.

مدیریت دائمی: اگر بخواهید حدیث های ما را دربارة دجال بررسی کنید دقت کنید که این بار نیز از آن طرف بام سقوط نکنیم. این که گفته شد دجال در بینش تشیع یک فرد نیست بل یک فرهنگ است، بدین معنی نیست که کسانی، یا ستادی، یا قدرت مدیریتی، در پشت سر آن نیست. مراد این است که دجال شخص معین و یک فرد نیست که مانند قیام کنندگان تاریخ، قیام کند. بل که یک جریان است که در طول تاریخ، نسلاً بعد نسل، جریان داشته و افرادی در ستاد مرکزی آن، با باز کردن شبکه شان در میان مردمان، آن را فرماندهی و برایش برنامه ریزی می کردند و می کنند. و همیشه ابلیس در مرکز ستادشان حضور عینی و مشهود داشته و دارد. که در مباحث آینده به شرح خواهد رفت.

برنامة امروزی ستاد کابالیسم دربارة دجال: امروز شرایط و مسائل جهانی بشر، از دایره های جغرافی محیطی خارج شده، و سرنوشت همة مردمان جهان، یکی می شود که اصطلاح «دهکده جهانی» به زبان ها افتاده است. همگان (اندیشمندان و جامعه شناسان و آنان که توان اندام شناسی و نیز ماهیت شناسی جامعه و تاریخ را دارند) به چیزی به نام «پایان تاریخ» رسیده اند گرچه در بیان آن نظرهای مختلف دارند. و همچنین در موضع گیری ها و نسخه پیچی ها برای آینده، پیشنهادهای مختلف دارند.

در این جا این سخن را داشته باشید، تا باصطلاح در میان پرانتز مطلبی را بگویم: «وبریسم» که آخرین «ایسم» جریان کابالیسم بود. به شدت با «نسخه دادن برای آینده» مخالفت کرد؛ ماکس وبر، خشت اول این بنا را با سخنرانی معروفش که به عنوان «پیامبر و سیاستمدار» ایراد کرد، تاریخی اندیشان، و آنان را که برای آینده نسخه می دادند، به باد انتقاد گرفت و اشخاصی مانند هگل، مارکس و همه پیشینیان از خود، را دارای اندیشه های غیر علمی که یا مانند پیامبران پیشگوئی می کنند، و یا سیاستمدار عوامفریب هستند، دانست. و با این سخنرانی بود که افسار اندیشه و علم را در دست گرفت، و اندیشه و علم را از آینده نگری باز داشت. و در این برنامه موفق شد و محافل علمی را پیرو خود کرد.

اما امروز خلف و شاگرد مکتب او که زمانی به شدت مخالف آینده نگری و مخالف نسخه پیچی علمی برای آینده بود، نسخة «جنگ تمدن ها» را داده ره چارة خروج تاریخ کابالی از بن بست را، در این نسخه می داند.

و بدین سان، غرب وبریسم را زیر پا نهاده است و به نادرستی و غلط بودن آن، تاکید می کند. اما برخی از متفکران ما، بل هنوز مراکز آکادامیک ما به دنبال ماکس وبر له له می زنند-!-!.

برگردیم به ادامه مطلب پیش؛ آنان اصل «بن بست» را مسلّم می بینند و تاریخ کابالی شان را در حال سقوط. به دنبال این هستند که به قول خودشان آلترناتیو این سقوط چیست و کیست و کدام اندیشه و مکتب است؟؟؟؟ به همه جای این کره زمین که در اثر امکانات ارتباطی بس کوچک و کوچکتر شده، می نگرند، بررسی می کنند، همة ملت ها، تفکرها و اندیشه ها، بینش ها و مکتب ها را یک به یک بررسی کرده و می کنند. نتیجه می گیرند: هیچ سکوئی برای تاریخ نوین که از راه می رسد، وجود ندارد مگر تشیع. لذا کل قدرت شان را برای سرکوبی شیعه در هر زمان و هر مکان به کار گرفته و می گیرند؛ سرکوبی رسانه ای، سرکوبی اقتصادی، سرکوبی نظامی، سرکوبی فرهنگی، ایجاد گروه های ترور و…

از جانب دیگر؛ مطابق طرح برنامه ریزی شده از ناحیه ابلیس،‌ به شدت برای دو چیز کار می کنند:

۱- دجال سازی:‌ می کوشند پیشاپیش زمینه سازی کنند تا اگر نهضتی بر علیه شان عملاً قیام کند، آن را در نظر مردم، دجال معرفی کنند. یعنی، نام خود را به دشمن خود، بدهند تا شاید اجل مرگ تاریخ شان را به تاخیر بیندازند. همان کاری که همیشه با انبیاء کردند آنان را مجنون، مرتبط با جن و شیطان[۵]، یا کسی که به خدا افتری می بندد و مدعی وحی است[۶]، شاعر است می خواهد با شیوائی سخن مردم را تسخیر[۷] کند خیال پرداز است[۸] و… و بالاخره وارونه کنندة حقایق و واقعیت ها (دجال) معرفی کردند. به ویژه با نفوذ در نهضت های ضد کابالیسم خواه در صورت نبوت ها و خواه در قالب هدایت ائمه(ع) و خواه در قالب دیگر، آن چه را خواستند کردند.

فرقی که میان تاکتیک های گذشته شان با امروز شان وجود دارد، فرقی است بس مهم؛ در گذشته قرن ها فعالیت می کردند که تاریخ مال آنان باشد و تا ابد بر جامعة بشری مسلط باشند. اما این بار فقط در اندیشة «تاخیر» هستند. تاخیر سقوط، هر چه باشد چند سالی هم چند سال است.

۲- موعود سازی: سران کابالیسم بیش از دینداران همۀ ادیان، به آخرالزمان، دجال و موعود، معتقد هستند. همان طور که رهبرشان ابلیس به توحید، نبوت ها، آخرالزمان، دجال و موعود، معتقد است. همان طور که ابلیس و دستیاران نزدیک او از بشر، توحید و نبوت ها را وارونه سازی کردند، امروز دربارۀ آخرالزمان، دجال، موعود به وارونه سازی مشغول هستند.

موعود را طوری معرفی می کنند که خواهد آمد و از این همه جنایات آنان و ستم های شان، دفاع خواهد کرد.

و دجال را طوری معرفی می کنند که بر علیه نظام مقدس کابالی(!) قیام خواهد کرد.

موسی در دامن فرعون: اما بیهوده دست و پا می زنند، هر چه تقلاّ کنند بیشتر به باتلاقی که خودشان ساخته اند فرو خواهند رفت. با این کارها و برنامه های شان، به موعود(عج) کمک می کنند. همان طور که موسی روی زانوی فرعون بزرگ شد. اینان نیز دارند با دست خودشان زمینه را برای موعود آماده می کنند.

آیه۹ سورة قصص: «وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لی‏ وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى‏ أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»: همسر فرعون گفت: او (موسی کودک) را نکشید شاید سودی برای ما داشته باشد، یا او را فرزند خود قرار دهیم، در حالی که نمی دانستند.

توضیح: ۱- بر خلاف مشهور، این زن فرعون غیر از «آسیه» است که زن دیندار و مؤمن بود. زیرا موسی در عصر یک فرعون متولد شده و در عصر فرعون دیگر به مبارزه پرداخته و آسیه ملکة عصر دوم است.

۲- فرد کابالیست هرگز نمی تواند از سود مادی صرف نظر کند (عَسى‏ أَنْ یَنْفَعَنا).

۳- نمی دانستند که با دست خودشان موعود را پرورش می دهند؛ موعودی که برای پیشگیری از آمدن او آن همه شکم زنان را دریده و کودک کشی کردند.

آن همه اطفال را کشتند لیک

موسی حق را بپروردند نیک

قرآن با شرحی از ماجراهای محشر، شیطان پرستان و کابالیست ها را چنین معرفی
می کند:

آیه۹۲ تا ۹۸ سورة شعراء: «وَ قیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ- مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ- فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُونَ- وَ جُنُودُ إِبْلیسَ أَجْمَعُونَ- قالُوا وَ هُمْ فیها یَخْتَصِمُونَ- تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ- إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ»: به آنان گفته می شود: در کدام مسیر بودید پرستش می کردید؟ خدا را واگذاشته بودید، آیا معبودهای تان یاری تان می کردند یا از شما یاری می گرفتند؟-؟ پس مکرر بر دوزخ به روی شان کوبیده می شوند آنان (معبودان) و ره گم کردگان و لشکر ابلیس. در آن جا با هم مخاصمه می کنند به شیاطین می گویند: به خدا سوگند ما در گمراهی واضح، بوده ایم که شما را با پروردگار عالمیان مساوی می دانستیم.

آیه۲۰ سورة سباء: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ»: ابلیس گمانش را دربارة آنان درست یافت، که پیروی کردند از او مگر گروهی که عبارت باشند از مؤمنان.

و نیز می گوید: آیه۶۰ سورة یس: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ»: ای فرزندان آدم، مگر یاد آوری نکردم بر شما که شیطان را پرستش نکنید زیرا او دشمن آشکار است برای شما.

آیه۳۸ سورة نساء: «مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَریناً فَساءَ قَرینا»: کسی که شیطان همدم و همراز او باشد، پس چه همدم بدی را برگزیده است.

آیه۶۰ همان سوره: «وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً»: شیطان تصمیم دارد آنان را گمراه کند و به گمراهی دور (عمیق)‌ بکشاند.

و آیه های متعدد دیگر. بویژه آیه های ۶۱ تا ۶۵ سوره اسراء:‌ «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طیناً- قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاَّ قَلیلاً- قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً- وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً- إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ وَکیلاً»: آن گاه که به ملائکه گفتیم بر آدم سجده کنید، سجده کردند مگر ابلیس که گفت آیا سجده کنم بر کسی که از گِل آفریدی، و گفت این طور که می بینی او را بر من گرامی داشتی، اگر تا روز قیامت به من مهلت دهی، افسار خواهم زد بر (سر) ذریّه او مگر گروه اندکی.- خدا گفت: برو، پس هر کس از آنان که پیروی کند از تو، دوزخ جزای اوست، جزائی تمام.- و به حرکت در آور هرکس از نسل آدم را که بتوانی با صدای خودت، و بر انگیزان بر ایشان سوارگان و پیادگان خودت را،‌ و شریک باش با آنان در اموال و اولاد و وعده (ها) بده به آنان. و شیطان وعده نمی دهد به آنان (به پیروان خودش) مگر فریب
را.- حقاً که تو را بر بندگان من (مؤمنان) تسلطی نیست و (ای رسول ما) پروردگارت به عنوان وکیل، برای (مؤمنان) کافی است.

 


[1] بحارالأنوار ، ج ۱۱ ص ۲۴۵

[۲]کابالیست ها در این تحریف در میان مسلمانان نیز تا حدودی موفق بودند و از آثار آن است که طبری در جلد۱ ص۶۴ قاتل را پسر اول آدم می داند اما نام او را قاین ثبت کرده است

[۳]من‏لایحضره ‏الفقیه، ج۱ ص۲۰۳

[۴] الصوارم المهرقه ص۵۵ و متشابه القران ج۲ ص۱۸۶

[۵] إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ- آیه۲۵ سورة مومنون

أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ- آیه۷۰ سورة مومنون

[۶] أَفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ- آیه۸ سورة سباء

[۷] قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ- آیه۵ سورة انبیاء

أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ- آیه۳۶ سورة صافات

[۸] قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ- آیه۵ سورة انبیاء

أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ- آیه۳۶ سورة صافات

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!