گفت‌وگو با حقاني 2: ظرفيت تشكيلات‌فراماسونري در جمع‌كردن فرقه‌هاي انحرافي زير يك چتر

0

جریان ماسونی آتش بس را به ایران تحمیل می کند و زمین ها را برنمی گرداند و بعد از 10 سال، دوره جنگ های دوم شروع می شود و در این دوره شما باز می بینید که این جریان ماسونی است که ما را پای میز مذاکره در ترکمانچای می کشاند.

 

 

قسمت قبلی

 

ريشه‌هاي هشدار آيت‌الله مصباح درباره فراماسونري جديد در گفت‌وگو با حقاني/2
ظرفيت تشكيلات‌فراماسونري در جمع‌كردن فرقه‌هاي انحرافي زير يك چتر/ براي ادعاي بابيت اول سنگر روحانيت را زدند

 

چندي پيش آيت‌الله مصباح يزدي در هشدار كم سابقه‌اي خبر از ظهور و بروز جرياني به نام “فراماسونري جديد”داد. هشداري كه بايد آن را جدي گرفت چراكه سوابق تاريخي هشدارهاي آيت‌الله نشان مي‌دهد، وي باشناخت كامل از جريان موسوم به “انحرافي “اين هشدار را اعلام كرده است.

به منظور بررسي بيشتر اين هشدار، به گفت گو با دكتر موسي فقيه حقاني نشستيم. وي به گواهي مقالات و سخنراني هايي كه ايراد كرده، يكي از كارشناسان و متخصصان ارشد تاريخ معاصر و به‌ويژه موضوع “فراماسونري” است. كتاب دو جلدي “فراماسونر ي در ايران ” با كوشش‌هاي چندين ساله وي تا پايان سال به مخاطبان عرضه خواهد شد. حقاني معاون پژوهشي موسسه تاريخ معاصر، سردبير فصلنامه‌هاي “تاريخ معاصر” و “يادآور” است.

مرور سير تاريخي چگونگي ورود فراماسونري به ايران، فعاليت‌هاي آن و خسارات جبران ناپذير بر ملت ايران و البته تشابه‌هاي “فراماسونري قديم” و “فراماسونري جديد” مي‌تواند عمق هشدار آيت‌الله مصباح را نشان دهد.

بخش اول اين گفت‌وگو هفته گذشته در رجانيوز منتشر شد كه به بررسي نحوه ورود جريان فراماسونري به ايران اختصاص داشت، در بخش دوم از اين گفت‌وگو، به جريان‌هاي همسو و هم‌افزا با فراماسونري يعني بابيت و بهاييت پرداخته شده و برخي از كاركردهاي فراماسونري در ايران در دوره قبل و به‌ويژه بعد از ناصرالدين شاه بررسي شده است.

شعار و مطالبه بابيه چیست؟

این فرقه برای نابودی اسلام و تشیع ازطریق ایجاد شکاف در جامعه ایرانی ایجاد شد.ابتدا ادعای بابیت مطرح شد. یعنی باب کسی است که با امام زمان ارتباط دارد. این ادعا در راستای حذف روحانیت شیعه یعنی سنگر مستحکم مبارزه با استعمار مطرح شد. بعد از مدتی با ادعای مهدویت می گویند که خود حضرت ظهور کرده است، و علی محمد باب همان موعودی است که وعده داده شده است و یک سری از مردم هم باور می کنند و بعدا متوجه می شوند.

البته باب ادعاهای مختلفی دارد که با عکس العمل جامعه ایرانی آنها را پس می گیرد. یک بار در شیراز و بار ديگر در تبریز توبه می کند، در تبریز توبه نامه هم می نویسد اما دوباره به او می گویند که ادعاهای خود را که تا اعلام نبوت و الوهیت هم می رسد، تکرار کند.

خاندان باب خانواده ای هستند که با الیگارشی یهود ارتباط دارند، آنها در شیراز و بوشهر در کار تجارت تریاک بودند و عموی باب در شیراز تجارت‎خانه دارد و تجارت تریاک می کند. تجارت تریاک در آن دوره در دست شبکه ای است که جریان صهیونیستی در آن دخیل است. چهره شاخص این خاندان، ساسون است. ساسون ها یهودیان بغدادی هستند و تحت حاکمیت عثمانی ها قرار داشتند، امپراطوری عثمانی مشاهده می کند که این ها برای سرنگونی امپراطوری توطئه می کنند، بنابراين از بغداد بیرون‌شان می‌كند و آن‌ها به ایران و بوشهر می آیند.

باب با این ها ارتباط دارد، خودش می گوید مدتی که در بوشهر بودم با برخی از علمای بنی اسراییل حشر و نشرداشتم، این علمای بنی اسراییل چه کسانی هستند؟ همین خاندان ساسون و بقایای خاندان ساسون هستند که در بین خانواده های متنفذ صهیونیست جزو چند خانواده اول مانند روچیلدها هستند. بعد این ها از بوشهر به شانگهای می روند. آنجا قدرت اقتصادی به‌دست می آورند و بانک شاهنشاهی که در ایران تأسیس می شود، توسط این ها پشتیبانی می شود و از شانگهای به انگلستان می روند و با خاندان سلطنتی انگلیس وصلت می کنند و در زمره خانواده های قدرتمند انگلستان قرار مي‌گيرند.

باب با این ها در ارتباط است و با علنی شدن ادعاها از حمایت جدی استعمارگران برخوردار می شود. روس ها به صورت علنی و انگلیسی ها به صورت مخفی.

به تعبیر برخی از آگاهان سیاسی، انگلیسی ها کارهای بزرگ و پروژه های بزرگ رادر ایران طراحی می کردند و اجرای آن را به روسیه واگذار می کردند و بهره لازم را می بردند. یکی از مسایلی که به این نحو در ایران اتفاق افتاد، تاسیس فرقه ضاله بابیه است.

اگر بخواهند ایران را عقب نگه دارند، باید یک سری عملیات كنند، بخشی از آن این است که نگذارند ایران به تکنولوژِی دست پیدا کند و زیرساخت های اقتصادی خود را محکم کند؛ مثلا جاده بکشد. می خواستیم در خوزستان جاده بکشیم، اجازه نمی دادند. سیستان و بلوچستان را اجازه نمی دادند آباد کنیم، چون نقشه بعدی‌شان این بود که حالا که به هندوستان آمدند، باید یک حریم امنیتی برای خود ایجاد کنند، بنابراين، مصمم شدند هرات و افغانستان را از ایران جدا کنند و بعد 8000 کیلومتر از سیستان و بلوچستان را از ما گرفتند. سیستان و بلوچستان 15000 کیلومتر مساحت داشت و 8000 کیلومتر از آن را گرفتند و میزان کمی از آن برای ما ماند.

بخش دیگری از کارها فرقه سازی است که به اختصار به آن اشاره شد. این ها آن ظرفیت دینی و نقش علما در جنگ ایران و روس را دیدند.

در ماجرای گریبایدوف دیدند که یک عالم حرکتی را می کند و مردمی را که شکست خورده اند، به صحنه می کشاند و مردم می ریزند و سفارت روس را با خاک یکسان می کنند. سفیر گستاخ روسیه را می کشند و انگار نه انگار این ملت در جنگ شکست خوردند، با حکم یک عالم دینی، این اتفاق می افتد.

بنابراین ایجاد تفرقه در جامعه دینی ایران برایشان مهم بوده است. اگر ایستادگی علما و امیرکبیر در آن تاریخ نبود، فرقه بابیه در براندازی سیاسی و دینی در ایران موفق می شد، آنها برای گرفتن حاکمیت ایران آمده بودند. خواهر حسینعلی نوری (عزیه) در بحث ترور ناصرالدین شاه و در کتاب تنبیه النادمین می گوید که او به قصد گرفتن حکومت، شاه را ترور می کند.

اينكه بهائيان نظير عباس امانت هم به نحوي از اميركبير انتقام می گیرند، در پاسخ به ايستادگي او در برابر بهائيت است، چون قصدشان گرفتن حکومت و شكست برايشان خيلي سخت بود. البته دولت هاي خارجي نيز از آن‌ها حمايت مي كردند.

حمایت رسمی و علنی سفارت روسیه از علی محمد باب و حسينعلي نوري، از بابیان شورشی در زنجان و بارفروش راه را بر هر توجيهي مي بندد. دولت ایران با شورشي‌هايي كه زنجان را اشغال كرده و به كشتار مردم مسلمان مبادرت كرده اند، در حال جنگ است و سفیر روسیه مانع تراشي كرده و امیرکبیر را تهدید می کند به اینکه حق ندارید دست به کشتار بزنید. آن ها دارند کشتار می کنند و مردم را به قتل می رسانند، بعد سفير بيگانه، دولت ايران را تهديد مي كند. در همه صحنه هایی که این ها گرفتار می شوند، شما می بینید که سفیر روسیه می آید و سعی می کند که این ها را نجات دهد.

تا اينجاي بحث به اين رسيديم كه این‌ها در کشور آمده و در واقع فضاسازی کرده اند و نخبگان را مال خود کرده اند. بعد به این نتیجه می رسند که حکومت را تغيير دهند و بعد بحث مقدمات مشروطه را مطرح می کنند. اما در بحث مشروطه ندیدم که به این تحریکات جریان ماسونی اشاره شود و بیشتر وقايع و رويدادهاي تاریخی مدنظر قرار مي گيرد نه مسائل پشت پرده؟

ماجرای جنگ های ایران و روس با دخالت فراماسون ها به ضرر مردم و سرزمين ايران به آن ترتیب خاتمه پیدا كرد. انگلیسی ها در جنگ های اول به این نتیجه رسيدند که باید بین ایران و روسیه آتش بس شود، در شرایطی که قفقاز را گرفته اند و به ما می گویند آتش بس كنيد. نمی گویند که اول عقب نشینی روس ها از مناطق اشغالي و بعد آتش بس.

فتحعلی شاه و عباس میرزا شرط آتش بس را عقب نشینی روس ها اعلام مي‌كنند. اما سرگوز اوزلی وتيم ماسون طرفدار او می گوید که شما آتش بس را بپذیرید، من این ها را متقاعد می کنم که سرزمين هاي ايران را تخليه كنند.

تیم ماسونی شاه را متقاعد می کنند و آتش بس اعلام می شود. ولی عقب نشینی صورت نمی گیرد و یک مرتبه شاه می بیند که در 1228 جنگ ظاهرا تمام شده است اما بدون تخليه مناطق اشغالي و تا سال 1338 شرایط نه جنگ و نه صلح بين ما و روس ها حاكم مي شود. همان بلایی که در جنگ ایران و عراق می خواستند بر سر ما بیاورند. روس‌ها دست از توسعه‌طلبي خود بر نداشته و ضمن آزار و شكنجه ايرانيان در سرزمين هاي اشغالي قصد آغاز جنگ‌هاي جديدي را عليه ايران داشتند. اين اقدامات و دسترسي نداشتن به صلح پايدار زمينه شروع جنگ هاي دوره دوم رافراهم كرد. روس ها تلاش کردند که شروع جنگ را به گردن ایران بیندازند.

حتي اگر ما هم شروع کرده بودیم، حق داشتیم، بخش هایی از ایران جدا شده بود و به ما وعده داده بودند که به ما برگردانند و حالا باید پس بگیریم و این حق طبیعی هر ملتی است. تازه این هم نبود، خود این ها یک سری تحریکاتی را كردند و شما نمی دانید که چه نسل کشی در آذربایجان و قفقاز به راه انداخته بودند. این ها را متأسفانه تاریخ نگاری غرب زده مورد غفلت قرار می دهد. کشتاری که از مردم کردند و تجاوزهايی که به زنان کردند، نابودی میراث فرهنگی که در این دوران كردند، کشتار علمای بزرگ که در قفقاز انجام دادند، بسيارفجيع است و هر روز صداي استغاثه مردم قفقاز بلند بود و از دولت، ملت و علماي ايران كمك مي خواستند.

قفقاز از کانون های پرشور شیعه پرور و روحانی پرور بوده است و درست است که به اردبیل وصل بوده ولی در یک دوره، علمای بزرگی را می بینید که در آن فعاليت مي كنند. نزدیک 150 عالم شیعی در قفقاز قد علم می کنند و در راه مبارزه با روس ها شهید می شوند و برخی نیز انواع لطمات را تحمل کردند. عده اي نيز مهاجرت کردند و به ایران آمدند. نمونه آن ها خاندان معظم لنکرانی است که به جهت جهاد و مقاومت در مقابل روس هاي اشغالگر آسيب زيادي ديدند و به‌واسطه همين صدمات و تهديدهاي عملي روس ها به ایران مهاجرت کردند.

متاسفانه در زمينه معرفي مصايبي كه از طريق تهاجم نظامي و تهاجم فرهنگي روس ها بر مردم سرزمين هاي ايراني قفقاز وارد شد، تاكنون كار درخوري نشده است. عمق اثرات سوء اشغالگري وقتي فهميده مي شود كه يك ملتي پيشينه قدرت هاي استعمارگر را بداند. تهاجم فرهنگي روس ها در زمان دولت كمونيستي نيز ادامه يافت و موجب قطع شدن ارتباط عميق مردم اين نواحي با فرهنگ اصيل و عميق ايراني و شيعي شد.

در هر صورت جریان ماسونی آتش بس را به ایران تحمیل می کند و زمین ها را برنمی گرداند و بعد از 10 سال، دوره جنگ های دوم شروع می شود و در این دوره شما باز می بینید که این جریان ماسونی است که ما را پای میز مذاکره در ترکمانچای می کشاند.

بعد از این چه اتفاقی می افتد؟

نوبت به هرات می رسد، انگلیسی ها تحرکات‎شان را در هرات گسترش می دهند و دولت ایران می خواهد به هرات برود و آن را پس بگیرد. یک بار در دوره عباس میرزا اقدام می شود ولی به نتیجه نمی رسيم و بار ديگر در دوره محمدشاه اقدام می شودو هرات به محاصره قواي مركزي درمي آيد.

کانون جاسوس های انگلیسی در هرات مستقر بود. یک سرگردی به نام هنری پاتینجر که از نيروهاي نظامی اطلاعاتی انگلستان در هرات بود با اختيارات تام به خدمت حاكم شورشي هرات در مي آيد. او یک مدت در چارچوب عمليات اطلاعاتي پنهان انگليسي ها به عنوان یک مولوی در یکی از مساجد هرات نماز می خوانده و امام جماعت بوده است. او و تيم همراهش مدت ها قبل از این اتفاق به منطقه آمده بودند و کل منطقه را تا اصفهان دو تیم جاسوسی انگلستان کاملا رصد مي كنند. يك تيم از سیستان و بلوچستان وارد می شود و به اصفهان می آید و ديگري از هرمزگان. هر دو تيم در اصفهان به هم ملحق مي شوند. اين ماموريت در راستاي تجزيه هرات و افغانستان و نيز سيستان و بلوچستان صورت گرفت. نقاط قوت خود و نقاط ضعف ایران را بررسی می کنند.

پاتینجر در حمله ای که ایران برای بازپس گیری هرات كرد، از حاکم شورشی و نافرمان حمايت كرد، از لباس پوششي مولوی گری خارج شد و به حاکم هرات گفت که من به کمک شما آمده ام. کمک هم می کند و نمی گذارد که محمد شاه به نتیجه برسد و سپاه ایران علی‌رغم اینکه هرات را محاصره می کند، به نتیجه نمی رسد.

يكي از همكاران پاتينجر، مانكجي ليمجي هاترياي زردشتي است كه در خدمت دستگاه جاسوسي انگلستان در ايران بود كه در دوره ناصري وارد ايران مي شود و در راه اندازي فراماسونري و حمايت از فرقه ضاله بهائيت كارهاي زيادي كرد. چاپ كتاب‌هاي جريان‌هاي برانداز ايراني در چاپخانه هاي بمبئي، ترويج باستان‌گرايي از طريق كمك به چاپ كتاب‌هاي مجعولي نظير دبستان مذاهب، پرداخت حقوق مزدوران انگليس در ايران و… بخشي از فعاليت‌هاي مخرب اين فرد در ايران است.

دوره بعد، دوره ناصرالدین شاه است که نوبت به جنگ سوم ما بر سر هرات می رسد. در این دوره، سپاه ایران، هرات را می گیرد و انگلیسی ها با استفاده از شبکه ماسونی خودشان که عمده ترین عوامل این ها هستند، خرمشهر را تصرف مي كنند. اتفاقا خرمشهر در آن دوره یکی از قوی ترین استحکامات نظامی را برای برخورد با هر نیروی مهاجمی داشت و سقوط خرمشهر عجیب بود! با این حال، انگلیسی ها خرمشهر را می گیرند و به سمت اهواز حركت و تهدید می کنند که اگر هرات را تخلیه نکنید، ما تا تهران هم می آییم. مقرر شد که مذاکره کنیم و این بار در پاریس و هیئتی به سرپرستی فرخ خان امین الدوله و عضویت میرزا ملکم خان ارمنی و چند نفر دیگر در 1273 به پاریس می روند.

قرار بود اين افراد به پاریس بروند و از حقوق ایران دفاع کنند و هرات را به ایران بازگردانند. وقتی وارد فرانسه می شوند، ابتدا به عضويت فراماسونري درآمده ودر لژ سنسرآميتيه پاريس عضويت مي يابند و بعد می روند پای میز مذاکره می نشینند و علي‌رغم دستور دولت ايران هرات را واگذار می کنند و این نشان می دهد که ماسون ها ناصرالدین شاه را فریب دادند. ناصرالدین شاه در نامه اي می نویسد که فرخ خان امین الدوله نتیجه عکس داد و از این فقره و از این بلایی که این ها به سر ما درآوردند، تا قیامت خواهم سوخت.

این‌ها رفته بودند تا هرات را پس بگیرند، رفتند و فراماسون شدند و هرات را واگذار کردند و یک قسمت ديگر از نقشه انگلیس برای این که ایران در وحوشت و بربریت باقی بماند، عملی می شود. چون هرات برای ما یک شهر کلیدی بود و یک جای معمولی نبود.

فرخ خان غفاری يا همان امين الدوله و بردار و پسرش كه آنها نيز فراماسون شدند، از نظر وابستگی به استعمار بسیار مفتضح هستند. برادر او مهدي خان انحراف ديني نيز پيدا كرد و به خدمت فرقه ضاله بهائيت درآمد. ميرزا ملکم خان نيزعضو این هیئت بود. اودر سال1277 براي توسعه فعاليت فراماسونري در ايران تشكيلاتي ماسوني به‌نام فراموش خانه راه می اندازد.

ملکم خان با برخی از چهره هاي سياسي نظیر میرزا حسین خان سپهسالار که صدراعظم ایران بود، ارتباط برقرار می کند و تشكيلات فراماسونري در پرتو چنين همكاري هايي در ايران گسترش مي يابد. قرارداد رویتر را همین آقای سپهسالار می بندد، آن وقت می گویند که سپهسالار صدر اعظم مترقی و روشنفکر ایرانی است. وي با کانون های ماسونی در ارتباط است و خودش هم فراماسون است و برادر وی میرزا محسن نیز فراماسون است که مدتي سفیر ايران در عثماني بود.

قرارداد رویتر بسته می شود و 70 سال منابع روي زمینی و زیرزمینی ایران به یک یهودی انگلیسی به نام اسرائیل یوسفات معروف به رویتركه خبرگزاري رويترز نيز متعلق به او بود، واگذار می شود. جالب است بدانيم در تاريخ نگاري عصر قاجار و پهلوي نام واقعي او كه بيانگر ريشه هاي صهيونيستي او است، بيان نمي‌شود.

جرياني که درجنگ های ایران و روسیه اجازه نداد که با استفاده از ظرفیت های دینی و بومي خودمان کار را پیش ببریم و حاكميت ايران را به جاي تدارك امكانات به در خانه دولت هاي بيگانه كشاند، در راستاي سياست عقب نگهداشتن ايران مدعي است كه تنها راه پيشرفت ايران، واگذاري امتيازات به بيگانگان است. شعار از فرق سر تا ناخن پا فرنگي شدن نيز توسط همين جريان سر داده شد.

میرزا حسین خان صدر اعظم و میرزا ملکم خان شاه را به فرنگ برده و ترتيب ملاقات لرد روچيلد از چهر ه هاي شاخص کانون های یهودی، صهيونيستي و فراماسونری را با شاه می دهند. در مرحله بعد، اعطاي امتيازات به وابستگان به همان كانون صهيوني- ماسوني آغاز مي شود.

میرزا حسين خان سپهسالار و ملکم خان با اخذ رشوه هاي كلان، بالاخره این قرارداد را می‌بندد و 70 سال بهره برداری از منابع روي زمینی و زیرزمینی در ازای یک پول ناچیزی واگذار می شود.

مرحوم حاج ملا علی کنی و سید صالح عرب از علمای ایران در آن دوره هستند که جلوی این ماجرا را می گیرند و مرحوم حاج ملا علی کنی یک نامه مفصل به ناصرالدین شاه می نویسد و می گوید که این چه کاری است که مي‌كنيد و لغو امتياز و قرداد را خواستار مي شود. اين ادامه همان جريان است كه در جنگ هاي ايران و روس جهاد با كفار روسي را واجب مي دانست و معتقد بود به جاي تمسك به بيگانگان بدعهد بايد از ظرفيت هاي خودمان براي دفاع استفاده كنيم. در مبارزه با قراداد رويتر ما شاهد صف آرايي مردم به رهبري علما و فراماسون‌ها به سردمداري انگلستان در مقابل يكديگر هستيم.

اولین مواجهه آقای کنی با فراماسونری در همین جاست و یا قبل از این هم بوده است؟

ظاهرا قبل از این هم با ناصرالدین شاه مکاتبه ای داشته است. اطلاعاتی از درون فراموش خانه ملکم به گوش ناصرالدین شاه می رسد که این را با این نامه حاج ملاعلی کنی که کنار هم می گذاریم، می توانیم نتیجه بگیریم که اطلاعات اولیه از سوی حاج ملا علی کنی به ناصرالدین شاه رسيده و اگر هم این طور نبوده، ایشان از این ماجرا مطلع بوده است.

چون یک سری نکات در نامه حاج ملاعلی کنی به چشم می خورد که می گوید قبلا هم گفته ام و این برمی گردد به همین گزارش كه شاه را از این امر برحذر می کند که به این ها میدان ندهید و اگر این ها پا بگیرند هم سلطنت تو از بین می رود و هم دین ضربه می خورد.

ایشان در طي مبارزاتش عليه سلطه استعمار هم قرارداد ننگین رويتر و هم تشکیلات ماسونی را موردهدف قرار مي دهد. در سال 1278 بعد از اینکه سه سال این فراموش خانه در ایران فعال است، مرحوم حاج ملاعلی کنی بساط آن را جمع می کند، ماسون ها می روند در یک مجموعه دیگری به نام مجمع آدمیت و پنهانی تر فعاليت خود را دنبال مي كنند و شاه هم در این بین به‌واسطه هشدار علما هوشیارتر مي شود.

علما حساس تر شده اند، چون یک پدیده ای آمده است که به دین ضربه می زند و آدم هایی که در آن عضو می شوند، ضمن اینکه وابستگی پیدا می کنند و جاسوسی می کنند و زمینه ساز قراردادهای آن چنانی می شوند، صبغه غیر دینی و سکولاریستی نيز دارند و علما این ها را می بینند و جلوی این جريان را می گیرند، ملکم خان استاد دارالفنون است و زبان درس می دهد و تعداد زیادی از دانش آموزان این مدرسه و معلمان آن به واسطه تبليغات او فراماسون می شوند، نخبه گرایی كه در تعريف فراماسونري عرض كردم، اينجا به شكل واضحي نمايان است.

مسئله بعدی كه منجر به نهضت تحريم تنباکو می شود، واگذاري امتياز توتون و تنباكو به كمپاني رزي است. هر چند که واسطه قرارداد تنباکو امین السلطان است ولی در همین ماجرا تشکیلات ماسونی و بقایای باند میرزا ملکم خان او را همراهی می کنند. در این مقطع نيز میرزای شیرازی ضربه کاری را به استعمار و این جریان وابسته می زند. البته نهضت تحریم با رويكرد نفي سلطه اقتصادي كفار و عقيم گذاشتن تلاش هاي خانمان برانداز ماسون ها در ايران جلوتر از قضیه تحریم تنباکو شروع می شود.

شعار این جریان وابسته این است که باید امتیاز بدهیم، ايراني ها چیزی نمی دانند و ما نه استعداد تمدن سازی داریم و نه کار دیگری می توانیم انجام دهیم، ما باید امتیاز بدهیم تا این ها انگيزه پيداكنند و به ايران بیایند و کشورمان را آباد کنند.

از زمانی که ملکم خان و امثال تقی زاده در آن زمان این حرف را زدند، تا سال 57 این مسیر و همين دستورالعمل در کشورمان دنبال می شود، همه اش می گویند که امتیاز بدهیم تا بیایند و کشورمان را آباد کنند. اين امام خميني (ره) است که این جریان را بر هم می زند. در طول سال‌هايي هم كه امتياز داديم، هيچ امتيازي نگرفتيم و كشور ما به عنوان يك كشور با اقتصاد تك محصولي مصرف‌كننده توليدات غربي ها شد، بدون اين كه خود به توانايي توليد دست پيداكند. از ورود ماشين آلات گرفته تا تخم مرغ و كره و پنير و…

جهاد اقتصادی که علمای شیعه در طول 100، 150 سال اخیر راه انداخته اند، برای مقابله با این جریان بود. یعنی علما یک بحث تحریم داشتند، مشخصا مانند تحریم تنباکو كه براي نفي سلطه كفار بود و جنبه سلبی داشت و یک بحث ایجابی داشتند و آن حمایت از تولیدات داخلی است.

مثلا شرکت اسلامیه در سال 1317 در اصفهان با همكاري علما و تجار، با همین انگیزه تأسیس می شود و بعد هم علما از ظرفیت آموزه هاي ديني براي حمايت از توليدگر مسلمان در مقابل تجار اجنبي و اجناس خارجي استفاده می کنند. مثلا علمای اصفهان فتوا صادر می کنند و می گویند بعد از این بر مرده ای که کفنش از پارچه خارجی باشد، نماز نمی خوانیم و در کفن و دفنش شرکت نمی کنیم.

در ماجرای جهاد اقتصادی، مرحوم حاج ملاعلی کنی، آقا نجفي اصفهاني، حاج شيخ فضل الله نوري، ميرزاي آشتياني از سردمداران اصلي محسوب مي شوند. هدف آنان هم جلوگیری از نفوذ استعمار و هم ترویج استفاده از تولیدات داخلی است.

مرحوم آقا نجفي اصفهانی در اصفهان، مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری در تهران، مرحوم میرزا جواد آقا مجتهد در تبریز، مرحوم فال اسيري در فارس از سردمداران جهاد اقتصادی علیه استعمار و استکبار در کشور هستند و برای همین، این همه از سوي استعمار و عوامل تشكيلات ماسوني ضربه خوردند و به دار آویخته شدند.

انگلیسی ها در مقابله با همين مجاهدت هاست كه نزد ناصرالدين شاه می روند و به شاه فشار می آورند که باید مرحوم آقا نجفي اصفهانی را از اصفهان بیرون کنید، چون جنوب ایران از کانون هایی بود که فراماسونری برنامه ریزی خاصی براي آن داشت و حضور يك عالم مجاهد همه اين برنامه ها رابه هم مي ريخت. مرحوم آقانجفي اصفهاني بعدها در مورد قيام تحريم تنباكو مي فرمايند اگر آن روز ما قيام نمي كرديم، امروز مسلمانان در مقابل بيگانگان بايد دست بسته بايستند. اين تفكر دقيقا در مقابل تفكري است كه ايراني را به بندگي خارجي فرا مي خواند؛ آن هم ازفرق سرتاناخن پا!

مجموعه این اتفاق‌ها و نفوذی که فراماسونرها انجام می دهند، منجر به تضعیف ایران و همان چیزی که سرگور اوزلی می خواست، مي شود.

ابتدای دوره سلطنت ناصرالدین شاه یک تومان ایران برابر یک پوند انگلیس بود. آن قدر در این دوره امتیاز می دهند که اواسط دوره ناصری، یک پوند انگلیس 50 تومان ایران می شود و اقتصاد داخلی نابود می شود. تجاری که ملی هستند و سرمایه های داخلی ایران در دست آن هاست، یا ورشکست می شوند و یا می روند به سمت اینکه با بیگانه پیوند پیدا کنند و به این ترتيب سرمایه داری، وابسته يا كمپرادور در ايران شكل مي گيرد كه البته زمينه هاي آن ازدوران محمد شاه قاجار فراهم شده بود و این بدبختی تا الان دامنگير کشورمان است.

در حال حاضر بخش خصوصی و سرمایه داری ایرانی چقدر در ساختن زیرساخت های اقتصادی ایران و پیشبرد تولید در ایران و سرمایه گذاری تولیدي نقش دارد؟ نقش آنها در واسطه گری و بالا و پایین بردن نرخ طلا و ارز پررنگ تر است. وقتی که پول داشتند، می رفتند از انگلستان و ژاپن جنس می آوردند و الان از چین می آورند و تنها جایی که برای آن از سوي بخش خصوصي كمتر پول صرف می شود، بخش تولید است.

يكي ديگر از شگردهاي فراماسون ها و حاميان استعمارگر آنها، ايجاد شكاف و اختلاف از جهت ديني و فرهنگي در ايران است.

البته اول آمدند از ظرفیت ميسونرهاي مسیحی استفاده کردند و در ارومیه، تبریز و اصفهان گروه هاي تبشيري فعال شدند و بحث راه می انداختند. هانری مارتین معروف به پادری نصرانی يكي از اين ميسيونرها است كه علیه قرآن، اسلام و پیامبر(ص) کتاب نوشت و علما نيز جوابش را دادند. با تمام تلاشي كه كردند، نتوانستند جامعه ايراني را مسيحي كنند، رفتند سراغ فرقه های موجود مانند صوفیه و اسماعیلیه.

دیدند که کاری نمی توانند بكنند، ولی استفاده خودشان را کردند و شما دیدید که در اوج درگیری های داخلي در كشور، صوفیه در ایران شورش می کند، حسن خان سالار شورش می کند، اسماعیلیه به رهبري ميرزا آقا خان كرماني شورش می کند و علیه دولت مرکزی وارد جنگ و درگیری می شود. با بي نتجه ماندن اين ترفند دنبال ايجاد شكاف در بين شيعه اثني عشري رفتند، بنابراين، سراغ شیخیه آمدند و از شیخیه برای ایجاد شقاق و نفاق در روحانیت شیعه استفاده کردند که از بطن شیخیه، بابیه به‌وجود می آید.

در اين ماجرا فراماسونري تشكيلاتي است كه تمام گروه هاي معارض را درخود جمع مي‌كند.

براي نمونه، میرزا آقاخان کرمانی داماد يحيي صبح ازل وصی باب است خود نيز پيرو فرقه ضاله ازلي و نيز عضو تشکیلات فراما سونري ملکم است. او همراه و همفكر آخوند زاده ملحد است كه با همكاري جلال الدین میرزا رییس فراموش خانه ملکم مروج باستان‌گرايي الحادي است و در چارچوب اصول تفكر ماسوني با هم همكاري دارند. مانكجي هاتريا كه از او به عنوان هنري پاتينجر نام بردم نيز همكار و همسو با آن‌ها است. مانکجی قبل از ورود به ایران در بغداد با حسینعلی نوری، رهبر فرقه بهائيت ملاقات دارد و ازتمام ظرفيت‌هاي خود براي كمك به فرقه ضاله استفاده مي كند.

آخوند زاده که يك ايراني افسر ارتش روس تزاری است، زماني كه قفقاز از ایران جدا شد، در آنجا در خدمت ارتش تزاری درآمدند و به جای اینکه بیاید به ملت خود ملحق شود و از سرزمین آبا و اجدادی دفاع کند، در خدمت ارتش روسیه قرار گرفت و علي‌رغم جنایت هایی که روس ها در قفقاز و آذربایجان كردند، همچنان خدمت‎گزار آنها ياقي ماند. آقای آخوندزاده در همراهی با مانکجی مشوق تشکیل فراماسونری در ایران می شود و به صراحت می گوید که اگر می خواهید به نشئه آزادی برسید و از شر استبداد خلاص شوید، باید بروید و فراموش خانه تأسیس کنید. آخوند زاده از قفقاز در بند قشون تزاري پیغام می دهد و به جامعه ایرانی می گوید که فراماسون شویدو به مانکچی می گوید که من خوشحالم که شما دین اجدادی ما را حمایت می کنید و شر دين اسلام را از سر ما كم مي كنيد.

در ادامه موج باستان گرایی که از ویلیام اوزلی و یارانش نشأت می گیرد، مانکجی و آخوندزاده و جلال الدین میرزا و ملكم خان و تشكيلات فراماسونري نداي باستان‌گرايي و ستيز با اسلام را سر مي دهند. به اسم ضدیت با عرب گرایی، اسلام را تخطئه کردند و با اقسام توهین، ناسزا و بدگویی به ستيز با دين حيات بخش اسلام كه مانع اصلي تسلط استعمار بر سرزمين هاي اسلامي برخاستند.

عمده متون ضداسلامي آخوندزاده و غيره که در ایران قابل چاپ نبود، توسط مانکچی به بمبئی می رفت و در آنجا چاپ می‌شد. چون هند مستعمره انگلیس بود و بدیهی بود که باید آنجا می رفت، چون امور ایران از ناحیه حكومت هند بریتانیا در هند تصدی می شد نه از ناحیه وزارت امور خارجه انگلیس در لندن.

شبیه آن كاري که وزارت مستعمرات در کشورهای اسلامی كرد، هند بریتانیا در ایران مي‌كرد. مانکچی فرستاده حكومت هند بریتانیا هست. اردشیرجی هم که بعداً به‌جای مانکجی می آید، فرستاده حکومت هند بریتانیا است و به اسم انجمن پارسیان هندبه ايران می آیند. این انجمن با جریان استعماری کاملا همراه است.

در هر صورت، این موج اسلام ستیزی و عرب ستیزی، باستان گرایی در این دوره افزایش پیدا می کند و می آید تا دوره مشروطه. اين كه چگونه فراماسونري همه اين گروه هاي ساختارشكن را در خود جا مي دهد، باز مي گردد به اصول آن كه به شرح آن مي پردازم.

فراماسونری اصولی دارد که باعث می شود تمام گروه‌های ساختار شکن زیرمجموعه آن شوند و این نکته ای است که بايد به آن دقت كرد.

در قانون اساسی فراماسونری یکی از نکاتی که به آن تأکید می شود، اومانیسم و انسان گرایی است. اين همان شعار انقلاب های بورژوازی و جزو اهداف این انقلاب هاست. غرب جدید و مدرن بر اساس همین مولفه شکل می گیرد، یعنی نگاه انسان ديگر به آسمان نیست، انسان جای خدا را می گیرد و محور همه چیز می شود.

علوم تربیتی و انسانی جديد شکل می گیرد و علوم جديد بر اساس همین رویکرد است که در قرن جدید شکل می گیرد و اینکه تأکید می شود که ما بايد به سوي تدوين علوم انسانی اسلامی حركت كنيم، به این علت است که در اسلام، انسان محور نیست و خدا محور است؛ انسان بنده است. تمام بزرگی و شکوفایی تمدن اسلامي در سایه عبودیت به دست می آید، نه در سایه خود محوری و خود بنیادی. به طور قطع علوم تربیتی ما نمی‌تواند مطابق علوم تربیتی غرب باشد. تحلیل جامعه و علوم انسانی نیز همین گونه است. جامعه ای که بر اساس تفكرات اسلامی ساخته شده است، با جامعه ای که بر اساس اومانیسم ساخته شده است، تفاوت زیادی دارد. همه چیز فرق می کند حالا یک سری تجربیات عملی هست که بشر می تواند از تجربیات عملی در برخی از جاها استفاده کند.

اصل بعدی، دخالت نكردن دین در سیاست یا همان سکولاریسم است، بنابراين، گروه هاي ساختارشكن مخالف اسلام و روحانيت از اين اصل، استقبال مي كنند.

اصل بعدی نسبی گرایی و یا پلورالیسم است كه بسيار بر آن تاكيد مي كنند. از دوره ای در تاریخ بشر هم یاد می کنند به عنوان دوران ترانسانداس و یا دوران رواداری و روامداری كه همان تساهل و تسامح است. این دوره از نظر آنها بهترین دوره است که هيچ يك از اديان ثلاثه يهوديت، مسيحيت و اسلام مطرح نبودند. البته منظور يهوديت و مسيحيت مسخ نشده است. در تشكيلات فراماسونري از برخي از آموزه هاي مسيحيت و يهوديت مسخ شده و نيز سمبل های یهودی- مسیحی و مسیحی- صهیونیستی استفاده مي كنند.

به دليل تبعيت از آئين هاي رازآلود با رويكردهاي شرك آلود شيطاني و وجود چنين تفكراتي است كه کلیسای کاتولیک، حوزه علمیه قم و الازهر مصر حکم تکفیر فراماسونری را صادر می‌كند، یعنی هم جهان اسلام در کلیت یعنی قم و الازهر و از آن طرف کلیسای کاتولیک حکم تکفیر این ها را صادر می‌کند و هر کس که وارد جریان فراماسونری شود، از نظر ادیان وحیانی کافر است.

اگر ساختار شکنان بخواهند براي رسيدن به اهداف خودتحت لواي تشكيلات واحدي فعاليت كنند، بهترین تشکلی که می تواند آنها را با هم جمع کند، تشکیلات فراماموسونری است. اولا نهان روش است، از حمایت‌های استعمار برخوردار است. قابل کنترل هم هست تا اهداف استعمار را انجام دهد و از همه مهم‌تر این اصول هم در آن هست. به فراماسون ها می گویند که وقتي وارد لژ شدید، یکی بهایی است، یکی مسلمان و دیگری مسیحی است و یا ناتورالیست است، بنابراین از دین صحبت نکنید و براساس ضابطه هاي پلوراليسم بايد با هم تعامل داشته باشيد.

پوشش این است و با این حرف همه این ها را با هم جمع مي کنید لذا وقتي در عصر مشروطه به لژ بیداری نگاه کنید، می بینید که همه تشكل هاي ضد ديني وضد ملي در آن وجود دارند، ازلی، بابی، بهایی، لیبرال و مسیحی، ملحد و… در آن هست، این چتر را با این کیفیت پهن می کنند و همه گروه‌ها در سایه تشکیلات فراماسونری که بحث اصلی‌شان نفوذ و تصرف جوامع و كانون هاي اصلي از درون استفعاليت مي كنند. از درون قدرت را در دست می گیرند و آن تغییراتی را که می خواهند ایجاد مي كنند.

این ها یک حزب هستند يا یک شبه حزب هستند، یعنی با پوشش دین ولی با کارکرد سیاسی وارد می شوند.

فراماسونري یک تشکیلات منسجم مخفي است كه از يك منظر شاید بتوان گفت که از احزاب هم گسترده تر هستند و سعی می کنند که احزاب مختلف را درون خود جمع کنند.

كار بابیه و بهاییت در ایران همان طور كه ذكرشد، به علت مبارزه علما با آنان و نفرت عمومي كه مسلمانان از آنان داشتند، نگرفت و هيچ زمينه اي که مردم پرت و پلاهای این ها را بپذیرند، وجودنداشت. اما استعمار با كمك امثال مانكجي، اردشير جي و مسيوهايم يهودي، یهودیان و زرتشتیان را به جمعيت اندك بهايي ترزیق می کند. یکی از مواردی که فراماسونرها در آن موثر بودند، همين مسئله است و مخصوصا اردشیرجی و مانکجی هم این کار را می کرد.

در مشهد به صورت ناگهانی سه هزار نفر یهودی بهایی می شوند، در همدان تعداد زیادی یهودی بهایی می شوند و یا در یزد و کرمان تعداد زیادی از زردشتي ها بهایی می شوند، چون مسلماني به این ها ملحق نمی شد، می رفتند و يهود يا نو زرتشتيان را فریب می دادند و علي‌رغم مخالفت روحانيون يهودي و زرتشتي آنها را وارد فرقه بهايي مي كردند تا جمعيت آنان زيادشود. نه اینکه یهودیان يا زرتشتيان استعداد این را داشتند که بهایی شوند، آنها را با ابزارهاي مختلف فريب مي دادند. مثلا مانکجی می آید، یک مدرسه راه می اندازد و می گوید که من این مدرسه را برای تربیت شما زرتشتی ها ایجاد کردم و 50 نفر دانش آموز زرتشتی را به یزد و یا کرمان می آورد و برایشان مدرسه می‌سازد و بهایی ها را به عنوان معلم و ناظم مدیر مدرسه می گذارد. بعد از مدتي محصلان زرتشتي با تشويق معلمان و مديران بهايي خود به فرقه ضاله مي پيوستند.

نمونه اش میرزا ابوالفضل گلپایگانی است، ایشان معلم مدرسه ای است که مانکجی تاسيس كرده به عنوان تربیت بچه های زرتشتی و عمده این بچه های بهایی می شوند.

اردشیرجی از موسسین لژ بیداری در ایران است و از کسانی است که با تفکرات ماسونی قبل از تشکیل لژ بیداری که مربوط به مشروطه می شود، ارتباط دارد.

زمانی که زمزمه های مشروطه در ایران بلند می شود، تشکیلات ماسوني که در ایران فعالیت می کند، جامعه آدمیت است كه ادامه همان فراموشخان ملکم خان است كه عباسقلی خان آدمیت در راس آن قرار دارد.

مرگ ناصرالدین شاه یک فرصت طلایی در اختیار این گروه‌های ساختار شکن قرار می دهد. کاری به ناصرالدین شاه و ماهیت استبدادی اش نداریم، نفس حضور این آدم جلوی این ها را گرفته بود. وقتی ناصرالدین شاه کشته می شود، فعالیت این ها در ایران تا حدود زیادی افزایش پیدا می کند. ازلی ها، بهایی ها، صوفی ها، ليبراليست ها و… همه این ها زیر چتر فراماسونری به صورت متحد با هم عمل می کنند، گرایش های فرقه ای دارند ولی براي نابودي اسلام و روحانيت به صورت متحد عمل می کنند.

در سال 1317 چهار سال بعد از ترور ناصرالدین شاه، انجمن اخوت در ایران شروع به فعالیت می کند. در طبقه بالاي خانقاه می نشینند هو می کشند و ذکر می گویند و در طبقه پایین، جلسات ماسونی تشکیل می دهند. انجمن اخوت یک نوع تشکل صوفی – ماسونی است. طبقه بالا خانقاه است و طبقه پائين تشکیلات ماسونی با علائم و تزئينات.

یکی دو نفر در این فاصله تلاش می کنند که یک لژ در ایران راه بیندازند نظیر معین الملک برادر میرزا حسین خان سپهسالار که بعدا مشیرالدوله می شود. او در عثمانی فراماسون شده بود و بعد که به ایران می آید، می خواهد تشکیلات ماسونی ایجاد کند. در همين اثنا علما نيز كه به جهت تشديد فعاليت ساختارشكنان بي دين و فاسد العقيده نگران شده بودند، دست به كار شده و در صدد اعمال اصلاحاتي در ايران عصر مظفرالدين شاه كه فردي ضعيف و بي تدبير بود، برمي آيند. در چنين شرايطي، تشكيلات فراماسونري جامع آدميت دچار مسائلي مي شود كه از درون آن، لژ بيداري ايران ظهور مي كند.

ادامه دارد…

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!