اسطوره صهیونیسم مسیحی؛ همسویی یهودیت و مسیحیت (2)

0

صهیونیسم مسیحی، پدیده جدید دینی و سیاسی در مسیحیت بود که برای اولین بار کلیسای انگلیس در اواخر قرن نوزدهم میلادی بوجود آورد. پروتستانهای مقیم آمریکا و انگلیس این جریان نوظهور را «عملی کردن خواسته های مسیح» و «عملی کردن پیش گوییهای انجیل» می دانند.

 

 

 

 

 

ب) تولد صهیونیسم مسیحی

صهیونیسم مسیحی بمعنای وجود تفکر بنیادگرانه، بسیار کهن‌تر از دولت مدرن اسرائیل و حتی جنبش صهیونیسم یهودی است. چنانکه اشاره شد بارور شدن عقاید این جنبش به دوران پس از ترجمه کتاب مقدس به زبان بومی برمی گردد که آن را خارج از سلسله مراتب کلیسا در دسترس مردم قرار داد تا کتاب مقدس را بخوانند و پیغامهای آن را باز تفسیر کنند. ایده تاسیس دولت یهودی در فلسطین که نشانه آمدن دوباره مسیح است، در گفتار و نوشتارهای رهبران و حکمای پروتستان در قرن هفدهم سندیت پیدا کرد.

با انقلاب پیوریتن ها در انگلستان که علاقه زیادی به عهد عتیق (تورات) و یهودیان از خود نشان می دادند، صهیونیسم به مثابه پروژه بازگشت یهودیان به سرزمینهای مقدس، حمایت گسترده به دست آورد و هسته اولیه مسیحیان صهیونیست شکل گرفت. این نظریه که تشکیل دولت یهودی می تواند نشانه ای بر بازگشت مجدد مسیح باشد، اولین بار در سخنان و نوشته های الیور کرومول و پاول فلگن هاور، از رهبران و نظریه پردازان پروتستان در قرن هفدهم مطرح شد. در این میان نقش کرومول دیکتاتور پیوریتن انگلستان، اهمیت ویژه ای دارد که اجازه استقرار یهودیان را در انگلستان- تنها کشوری که در آن هیچ یهودی وجود نداشت- صادر کرد.

پس از آن، پیوریتن ها خواستار وساطت برای انتقال یهودیان به سرزمینهای مقدس شدند. آنها به محض اینکه محقق شدن پیش گویی «انتشار و استقرار یهودیان در چهارگوشه جهان» را قرین به واقعیت یافتند نسبت به آغاز دوره مسیح از خود بی تابی نشان دادند و باور کردند که زمان بازگشت یهودیان به سرزمینهای مقدس فرا رسیده است.(1) نیز کارن آرمسترانگ(2) در کتاب «جنگ مقدس»(3) نوشت: «خواسته پیوریتن ها در انتقال یهودیان به سرزمینهای مقدس پس از سالهای 1600 نیز با همان شدت و حدت دنبال می شد».(4) پیوریتن ها در اقدامات بعدی خود طرح «هواداران یهود»(5) را در امریکا نهادینه کردند.

از قرن نوزدهم، مسیحیان پروتستان این طرحها را به صورت رهیافت پیش داروانه نسبت به پیش گویی های کتاب مقدس و تاسیس دولت تازه پیگری کردند. صهیونیست برجسته انگلیسی، لورد آنتونی آشلی کوپر(6) برای اولین بار گفت: «فلسطین، کشوری بدون ملت برای ملتی بدون کشور است» بعدها صهیونیستهای یهودی با الهام گرفتن از سخن کوپر، این اشعار را برای خود ساختند: «سرزمینی بدون مردم برای مردمی بدون سرزمین»(7) جنبش اصلاح پروتستان هنگامی که از تبدیل آیین یهودی به پروتستانتیسم ناامید شد، شعار بازگشت یهودیان به فلسطین را برای رهایی از دست آنان مطرح ساخت و این به معنای اعلام تاسیس مسیحیت صهیونیست بود.(8) در نیمه سال 1600م. پروتستانها پیمان نامه هایی را بستند که در آنها به یهودیان اخطار داده شده بود اروپا را به مقصد فلسطین ترک کنند. الیور کرمول(9) نیز به عنوان متولی کشورهای مشترک المنافع بریتانیا که به تازگی تاسیس شده بود، اعلام کرد:

«حضور یهودیان در فلسطین، زمینه را برای آمدن دوباره مسیح آماده خواهد ساخت»(10) جان لاک در کتاب تعلیقات بر رساله های پولس قدیس می نویسد: «پروردگار قادر است که همه یهودیان را در کشور واحدی جمع کند و آنان را در میهن خود در رفاه و شکوفایی قرار دهد».(11)

اسحاق نیوتن در کتاب ملاحظاتی درباره پیش گوییهای دانیال و مکاشفات یوحنای قدیس نوشت: «یهودیان به وطنشان باز خواهند گشت…نمی دانم چگونه اینکار انجام خواهد شد. باید بگذاریم زمان این امر را تفسیر کند».(12) ژان ژاک روسو در کتاب امیل(1762م) چنین آورد:«ما انگیزه های درونی یهود را هرگز نخواهیم شناخت مگر اینکه ایشان صاحب کشوری آزاد باشند و خود، مدرس و دانشگاه هایشان را اداره کنند».(13) امانوئل کانت نیز یهودیان را فلسطینی هایی می دانست که در میان آلمانیها زندگی می کنند.(14)

صهیونیسم مسیحی،(15) پدیده جدید دینی و سیاسی در مسیحیت بود که برای اولین بار کلیسای انگلیس در اواخر قرن نوزدهم میلادی بوجود آورد. پروتستانهای مقیم آمریکا و انگلیس این جریان نوظهور را «عملی کردن خواسته های مسیح» و «عملی کردن پیش گوییهای انجیل» می دانند.

در این زمینه در اواخر قرن نوزدهم، یک مفسر معروف انجیل بنام سایرس اسکوفیلد،(16) تفسیر انجیل را مطابق با افکار جدید جان داربی انگلیسی نوشت که امروزه معتبرترین تفسیر انجیل برای پروتستانهای سراسر جهان و بهترین مرجع برای انجیل شناخته می شود.

پیروان این مکتب، خود را از مبلغان انجیل می دانند و معتقدند همه پیروان این مکتب، مسیحیان دوباره متولد شده هستند و فقط اشان اهل نجات خواهند بود و دیگران هلاک خواهند شد. از ویژگیهای ممتاز پیروان این مکتب، اعتقاد راسخ و تعصب خاص به صهیونیسم است. تعصب این مسیحیان به صهیونیسم، بیش از صهیونیستهای یهودی مقیم اسرائیل و امریکاست.(17) می توان گفت صهیونیسم مسیحی، ابزار ایدئولوژیکی برای انتقال حمایت بین المللی از یک دولت یهودی در فلسطین است. نباید فراموش کرد که مجمع عمومی سازمان ملل متحد چگونه در سال 1975م. قطعنامه 3379 را که در آن، صهیونیسم به نژادپرستی و تبعیض نژادی تعریف شده بود، تصویب کرد.(18)

مهمترین کتابی که در آن، هدف صهیونیسم از تشکیل اسرائیل به مثابه دولتی نژادپرست نقد شده، اثر یوری دیویس است.(19) صهیونیسم مسیحی معاصر، واکنشی به این نقد جهانی از صهیونیسم است. برای مثال، در سال 1967م.در پی تصویب قطعنامه 242سازمان ملل متحد در اعتراض به اشغال کرانه باختری و بیت المقدس فلسطینی از سوی اسرائیل، در حالیکه جامعه بین الملل، سفارت خانه های خود را در اورشلیم می بست، سفارت مسیحیت بین الملل برای نشان دادن حمایت خود از اسرائیل به اورشلیم منتقل شد.

مسیحیت صهیونیست در پایان قرن نوزدهم بصورت جریان عمیقی در فرهنگ غرب رسوخ کرد و از آن زمان به بعد، از میدان کلام و فلسفه و ادبیات و رمز و راز به صحنه سیاست تغییر جهت داد.

ج) اصول اعتقادی فکری جنبش صهیونیسم مسیحی

باور اساسی صهیونیست های مسیحی، دفاع سرسختانه از کیان اسرائیل است. آنها بر این باورند که تشکیل دولت اسرائیل و بطور کلی، صهیونیسم، فرمان الهی بوده و تکمیل وعده خداوند به ابراهیم است که فرمود:(20)«من کسانی را که تو را تقدیس کنند، تقدیس خواهم کرد و هر آنکس که تو را دشنام دهد، او را لعنت خواهم کرد و همه مردمان بواسطه تو تقدیس خواهند شد».(21)

برای همین، هیل لیندسکی ادعا کرده که «کانون همه پیشگویی های وحیانی، دولت اسرائیل است».(22) به عبارت دیگر، صهیونیستهای مسیحی، خود را مدافعان ملت یهود، بویژه دولت اسرائیل می دانند. اینگونه حمایت کردن آنها را رویارویی کسانی قرار می دهد که به فکر نقد یا دشمنی با اسرائیل هستند.(23)

این جنبش، دفاع از از سرائیل را در قالب «هزاره گرایی»(24) و«تقدیرگرایی»(25) تحلیل می کند که توجه به آنها می تواند معرف باورها و نگرش صهیونیسم مسیحی باشد. هزاره گرایی تاکید دارد که در ابتدای هر هزار سال، یک منجی از سوی خداوند می آید و دین خداوند را یاری می دهد و مومنان را از دست ستمکاران رها می کند. براین اساس، مبلغان این جنبش، آمدن مسیح را در ابتدای هزاره سوم میلادی پیشگویی و جهان را در آستانه ظهور فرض می کنند.

واژه دیگری که می تواند دکترین صهیونیستهای مسیحی را به خوبی توضیح دهد، تقدیرگرایی یا اعتقاد به خواست الهی است. بنظر تقدیرگرایان، خداوند برای پایان جهان، طرح دارد و همه باید تسلیم تقدیر و طرح الهی باشند. ایشان براین باورند که هفت گام بلند در پیشگویی های کتاب مقدس برای آینده جهان مطرح شده است که عبارتند از:

1. بازگشت یهودیان به فلسطین؛
2. تاسیس دولت یهودی؛
3.جهانی بودن مواعظ انجیل که شامل اسرائیل نیز می شود؛
4. سرخوشی مومنان کلیسا وقتی وارد بهشت می شوند؛
5. رنج و محنتی که به مدت هفت سال، مومنانی را که در زمین باقی مانده اند، عذاب خواهد داد و یهودیان ستم خواهند دید. سرانجام، خوبان بر ضد نیروهایی که «ضد مسیح»(26) آنها را رهبری می کند، جنگی به راه خواهند انداخت؛
6. نبرد آرماگدون در دشت مجیدو در اسرائیل برپا خواهد شد؛
7. شکست ضدمسیح و ارتش او و به دنبال آن، ایجاد پادشاهی سرشار از صلح مسیح به مرکزیت اورشلیم.(27)
رهبران برجسته تقدیرگرا- بنیادگرا همیشه به کتاب سیاره بزرگ و فقید زمین(28) اثر هال لیندسی(29) استناد می کنند که بهترین شارح این عقیده است.

باورهای اسطوره ای دیگری که این گروه ادعا دارد، این است که آنها در آرزوی جبران «یهودی سوزی»(30) و پیشینه «سامی ستیزی»(31) در مسیحیت هستند.

صهیونیسم مسیحی از سویی، مسیحیان را برتر از یهودیان می داند و می گوید همه یهودیان در پایان جهان باید به مسیحیت ایمان داشته باشند تا زنده بمانند و مشمول عیسی شوند. از سوی دیگر، به یهودیان به مثابه ملت برگزیده خداوند می نگرد و آنان را ابزاری برای آمدن دوباره مسیح می داند.

از نظر این جنبش، باور هفت مرحله ای بودن پایان تاریخ مستلزم تحقق حوادثی است که باید تا ظهور دوباره مسیح به وقوع بپیوندد و وظیفه دینی پیروان این مکتب آن است که برای تسریع در عملی شدن این حوادث کوشش کنند. این حوادث عبارتند از:

1. یهودیان از سراسر جهان باید با فلسطین آورده شوند و کشور اسرائیل در گستره ای از رودخانه نیل تا رودخانه فرات بوجود آید.یهودیانی که به اسرائیل مهاجرت کنند، اهل نجات خواهند بود؛

2. یهودیان باید دو مسجد «اقصی و صخره» را در بیت المقدس منهدم کنند و بجای این دو مسجد مقدس مسلمانان، معبد بزرگ را بنا نهند؛(32)

3. روزی که یهودیان مسجد اقصی و مسجد صخره را در بیت المقدس منهدم کنند، جنگ جهانی مقدس(آرماگدون) به رهبری امریکا و انگلیس آغاز می شود. در این جنگ جهانی تمام جهان نابود خواهدشد؛

4. روزی که جنگ آرماگدون آغاز شود، تمامی مسیحیان پیرو اعتقادات «عملی کردن خواسته های مسیح» که مسیحیان دوباره تولد یافته هستند، مسیح را خواهند دید و سفینه بزرگی آنان را از دنیا به بهشت منتقل می کند. آنان در آنجا همراه با مسیح، نظاره گر نابودی جهان و عداب سخت در این جنگ مقدس خواهند بود؛

5. در جنگ آرماگدون، زمانی که ضد مسیح(دجال) در حال پیروز شدن است، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولد یافته در جهان ظهور خواهد کرد. او ضد مسیح را در پایان این جنگ مقدس شکست می دهد و حکومت جهانی خود را در بیت المقدس برپا می سازد. معبدی نیز که مسیحیان و یهودیان قبل از آغاز جنگ آرماگدون به جای مسجد اقصی و صخره در بیت المقدس ساخته اند، محل حکومت جهانی مسیح خواهد بود؛

6. دولت صهیونیستی اسرائیل با کمک امریکا و انگلیس، مسجد اقصی و مسجد صخره را در بیت المقدس نابود خواهد کرد و این رسالت مقدس به عهده این دولتهاست که معبد بزرگ را در این مکان بسازند؛

7. این حادثه پس از سال 2000میلادی حتما اتفاق خواهد افتاد؛

8. قبل از آغاز جنگ آرماگدون، رعب و وحشت، امریکا و اروپا را فراخواهد گرفت؛

9. قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان هیچ معنا ندارد و مسیحیان برای تسریع در ظهور مسیح باید مقدمات جنگ آرماگدون و نابودی جهان را فراهم کنند.(33)

با توجه به پیشگویی های کتاب مقدس و حوادثی که به عنوان مقدمه ظهور مسیح باید رخ دهد، به سه مورد از رهیافتهایی اشاره می کنیم که این جنبش مطرح کرده است:

1. احساس برگزیدگی الهی: آنها معتقدند خداوند آنها را برگزیده است تا همه انسانها را نجات دهند و راه نجات آنها از بلایای آخرالزمان، پیروی از مسیحیت است. بوش در سخنان خود می گفت: «ایالات متحده فراخوانده شده تا آزادی را که یکی از مواهب الهی است، به تمام مخلوقات در سراسر جهان ارزانی کند».

2. احساس قرار داشتن در آستانه آخرالزمان: از سال 1916م. روسای جمهور امریکا تحت تاثیر این گروه، با این مفهوم آشنا و به آن معتقد شدند. اولین رئیس جمهوری که به این مفهوم ایمان آورد، ویلسون بود. دیگر روسای جمهور نیز این ایده را به صورت جدی دنبال می کردند. معروف است که می گویند آرزوی ریگان، آغاز جنگ آرماگدون بدست او بود.

3. باور داشتن بنیادگرایی: به باور آنان، تنها راه فهم و درک کامل و مطلق آموزه های مورد نظرشان بنیادگرایی است و دیگران در این باره در اشتباه هستند.(34)

همانگونه که می بینید، صهیونیستهای مسیحی بر دو نکته عقیدتی بسیار پافشاری می کنند. نکته اول، بازگشت یهود به فلسطین و تاسیس دولتی بنام اسرائیل در سرزمین موعود است. علت آن را شاید بتوان به نظر مسیحیان درباره جایگاه یهود ارتباط داد. ایشان معتقدند:

1. یهودیان، امت برگزیده خدا هستند. پس همه کسانی که برای یهودیان دعا می کنند، خدا به آنها برکت می دهد؛

2. خدا در طرح کلی خود درباره هستی، جایی برای اعراب فلسیطینی در نظر نگرفته و توجه خدا تنها معطوف به یهودیان است؛

3. خدا در همه کارهایی که اسرائیل انجام می دهد، دستی دارد؛ یعنی خداوند همیشه با اسرائیل است؛

4. اسرائیل، تو را دوست داریم؛ چون خدا تو را دوست دارد و اگر عربها دشمن اسرائیل هستند، پس دشمن خدایند؛
5. خداوند به این دلیل با امریکا مهربان است که امریکا نسبت به یهودیان مهربان است؛

6. اگر ما پشتیبانی از اسرائیل را رها کنیم، اهمیت خود را نزد خداوند از دست می دهیم.(35)

نکته دوم، تاکید ایشان بر جنگ جهانی آماگدون است که خود را پیروز این نبرد می دانند و ضد مسیح نیز در این جنگ شکست خواهد خورد. در همین جا شایسته است به بحثی درباره آرماگدون بپردازیم تا زوایای تاریک آن روشن شود.

د) ریشه یابی الهیات آرماگدون
آرماگدون، واژه ای یونانی به معنای نبرد نهایی حق و باطل در آخرالزمان است. همچنین نام شهری در منطقه عمومی شام است که بنابر آنچه در باب شانزدهم مکاشفات یوحنا در عهد جدید آمده است، جنگی عظیم در آنجا رخ می دهد و زندگی بشر در آن زمان به پایان خواهد رسید.(36)

عمرو سلمان در مقاله ای با نام «رسالت آرماگدون» براین باور است که براساس عقاید اعضای جنبش تدبیری،ریشه این کلمه عبری بوده و بمعنای «تپه شریفان» است و آن، تپه بزرگی است که در شمال فلسطین قرار دارد.(37)

مسیحیان صهیونیست این عبارت یوحنا را که گفته است: «و ایشان را به موضعی که آن را به عبرانی «آرماگدون» می خوانند، فراهم آوردند»(38)، به نفع خود تفسیر می کنند. آنان با بهره گیری از اطلاق آرماگدون به منطقه ای میان اردن و فلسطین اشغالی، معتقدند نبرد آخرالزمان در آنجا انجام میشود. به تعبیر برخی از تفاسیر ایشان، تا دهانه اسبان، این منطقه پر از خون خواهد شد و شواهد نشان می دهند که این نبرد جنگ هسته ای خواهد بود. باید دانست آنچه صهیونیستهای مسیحی می گویند، تنها حربه ای برای دستیابی به اهداف سیاسی شان است و از آرماگدون و جنگ پایان تاریخ، هیچ سخنی در عهد عتیق نیامده است.

خانم گریس هالسل، نویسنده بنیادگرایی مسیحی در کتاب آرماگدون: تدارک جنگ بزرگ، برای فهم مفهوم آخرالزمانی آرماگدون، از کتاب سیاره بزرگ و فقید زمین بهره برده است که در طول دهه 70 میلادی، از پرفروش ترین کتابها بود.(38) وی در این کتاب با بیان گزارشی از سفر کوتاه خود به سرزمینهای اشغالی فلسطین به این جمع بندی رسید که آرماگدون از ترکیب «هار» بمعنای کوه و «مجدو» بمعنای شهری باستانی در کرانه غربی رود اردن شکل یافته و درگذر تاریخ، نبردگاه اقوام مختلف از جمله اسرائیلیان و کنعانیان بوده است.

واژه آرماگدون با اینکه در عهد قدیم نیامده و تنها یک بار در عهد جدید ذکر شده، توجه صهیونیستهای مسیحی را به خود جلب کرده است. نکته جالبی که هالسل از آن به عنوان باور غالب تقدیرگرایان و کشیشان انجیلی یاد می کند، هسته ای بودن جنگ آرماگدون است. استناد این گروه به این عبارت از سفر حزقیال نبی است که میگوید: «بارانهای سیل آسا و تگرگ سخت آتش و گوگرد، تکانهای سختی در زمین پدید خواهند آورد. کوهها سرنگون خواهد شد و صخره ها خواهد افتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهد گردید؛ رویارو در برابر هرگونه وحشت».(39)

همچنین با استناد به کتاب زکریای نبی، از کشتار دو سوم یهودیان در این جنگ خبر می دهد. در آنجا آمده است: «وخداوند می گوید در تمامی زمین دو حصه منقطع شده، خواهند مرد و حصه سوم در آن باقی خواهد ماند و حصه سوم را از میان آتش خواهم گذرانید و ایشان را مانند قال گذاشتن نقره، قال خواهم گذاشت و مثل مصفا ساختن طلا ایشان را مصفا خواهم نمود و اسم مرا خواهند خواند و من ایشان را اجابت نموده، خواهم گفت که ایشان قوم من هستند و ایشان خواهند گفت یهوه خدای ما می باشد».(40)

گریس هالسل معتقد است که کشیشان مسیحی چون فالول، کلاید و لیندسی از فساد هرچه بیشتر برای زمینه سازی ظهور مسیح استقبال می کنند. «با مسیح، به راه راست برو و روح خداوند در قلب تو تجلی خواهد کرد و بعد، پیش از آنکه تهدید ویران شدن جهان صورت بگیرد، تو به عنوان یک نفر رستگار شده، از زمین به ملکوت اعلا برده می شوی. بنظر کلاید، نیازی نیست که انسان برای از میان بردن آلودگی محیط زیست شهرهای خودمان و یا قحطی و گرسنگی همه گیر در هندوستان و افریقا کاری بکند، ما نباید نگران گسترش یافتن سلاحهای اتمی در دنیا باشیم. نیازی نیست که سعی کنیم از جنگ میان عربها و اسرائیل جلوگیری کنیم، بلکه بجای همه اینها، باید دعا کنیم که این جنگ در بگیرد و همه دنیا را در کام خود بکشد؛ زیرا این، بخشی از طرحهای آسمانی است».(41)

تلاش برای بدست آوردن قدرت هرچه بیشتر با شعار«هدف، وسیله را توجیه می کند» و استفاده ابزاری از باورهای مذهبی مردم برای راضی نگه داشتن آنان از وضع موجود و اعتراض نکردن به آن، از ویژگیهای اصلی صهیونیسم مسیحی است. یکی دیگر از پی آمدهای اعتقاد به الهیات آرماگدون، تجویز مسابقه تسلیحاتی از جمله سلاحهای کشتار جمعی و هسته ای بین کشورهاست. صهیونیستهای مسیحی به صراحت اعلان می کنند که «آرماگدون، در دنیایی که خلع سلاح شده باشد، نمی تواند تحقق پذیرد».(42)

دولتها و در رأس آنها ایالات متحده امریکا در فکر پیشبرد سیاستهای تولید و تکثیر فزاینده تسلیحات استراتژیک هستند. براساس آماری که در کتاب میدانهای نبرد هسته ای اثر ویلیام ام. آرکین و ریچارد دبلیو. فیلدهاوس ذکر شده، ایالات متحده دارای 670 جنگ افزار هسته ای در 40 ایالت است که جمع کلاهکهای آنها به 14599 می رسد. آلمان غربی میزبان3396 جنگ افزار هسته ای امریکایی است؛ انگلیس، 1268؛ ایتالیا،549؛ ترکیه489؛ یونان،164؛ کره جنوبی،151؛ هلند،81 و بلژیک25.

امروزه توسعه سلاحها، صرفا کمّی نیست، بلکه از نظر کیفی نیز قدرت تخریبی آنها بارها بیش از گذشته شده است؛ چنانکه وزیر سابق دفاع امریکا؛ کلارک کلیفرد در چهارده اوت 1985م. در باشگاه ملی مطبوعات در واشنگتن دی.سی. چنین گفت: «امروز قدرت ویرانگری نیروهای هسته ای جهان، یک میلیون بار نیرومندتر از قدرت بمبی است که ما بر هیروشیما افکندیم».(43)

3. صهیونیسم مسیحی در امریکا

مطالعه صهیونیسم مسیحی در ایالات متحده امریکا، ویژگی خاص این جنبش اسطوره ای، یعنی معطوف بودن و منعطف بودن از قدرت را به خوبی تبیین می کند. با وجود اندک بودن جمعیت یهودیان در کشورهای مسیحی بویژه امریکا، آنان از نظر کارکردی و نفوذ در اداره های دولتی اثرگذار، اکثریت بشمار می آیند. به همین دلیل، دیوید لوچینز،(44) معاون اتحادیه ارتدوکس جامعه یهودیان امریکا گفته است: «یهودیان در امریکا دیگر اقلیت نبوده بلکه بخشی از اکثریت هستند و اکنون در جامعه امریکا پذیرفته شده و توانایی دستیابی و پیشرفت دارند.»(45)

یهودیان چگونه به این موقعیت اجتماعی در جوامع مسیحی رسیده و توانسته اند در آن کشورها نفوذ کنند؟ رضا هلال در کتابهای خود با نام مسیحیت صهیونیست و بنیادگرایی امریکا و مسیح یهودی و فرجام جهان (1383) به تفصیل، زمینه شکل گیری و اهداف و برنامه های جنبش مسیحیت صهیونیست را بطور خاص در غرب بویژه ایالات متحده امریکا بررسی کرده است. وی در آثار خود، بعد دینی و مذهبی این جنبش را برجسته کرده و مدعی است دو تحلیل «حمایت استراتژیک غرب از اسرائیل» که روشنفکران عرب مطرح می کنند و«تاثیر لابی یهودی» در تصمیم گیریها و حمایت از یهود که عقیده عموم اعراب است، ساده لوحانه و کوته بینانه است. به باور او، این پیوند بیش از اینکه سیاسی باشد، خاستگاه فرهنگی دارد که در دین آنها نهفته است.

برای اینکه جامع نبودن استدلال هلال را ثابت کنیم باید به شیوه تعامل کشورهای بزرگ یا صهیونیسم بنگریم. امروزه انگلیس یکی از حامیان مهم صهیونیسم مسیحی به شمار می آید، در حالیکه سابقه مبارزه با یهود و اعمال محدودیت برای یهودیان را دارد و در سال 1939م. در دوران نخست وزیری ارنست بون به اوج رسید. تلقی یهودیان از این عمل انگلیس، طرد شدن یهود از سوی انگلیس و روی آوردن به اعراب بود که سبب گرایش آنها به امریکا شد. آلمان، کشور دیگری است که مهد پروتستانتیسم بود وکاملا با صهیونیسم مسیحی همگرایی فرهنگی دارد. با وجود این، بدترین فاجعه تاریخی علیه یهود در آلمان رخ داد. کشور روسیه نیز که از مهمترین مراکز ارتدوکس جهان بشمار می آید و بیشترین تلاش را برای استقرار دولت اسرائیل کرد، به اندازه امریکا با صهیونیسم مسیحی تعامل زیادی ندارد.

همکاری روسیه با اسرائیل بگونه ای بود که «برخی امریکا و روسیه را والدین اسرائیل دانسته اند. به این صورت که امریکا به عنوان پدر، پول در اختیار این فرزند قرار می دهدو روسیه به عنوان مادر، فرزندان خود را به این کشور تازه تاسیس گسیل می دارد».(46) از این شواهد تاریخی چنین برمی آید که اگر عامل روابط تنگاتنگ امریکا و اسرائیل، تنها علقه های مذهبی و فرهنگی باشد، پس در کشورهای دیگری نظیر آلمان، انگلیس و روسیه نیز باید شاهد چنین روابطی باشیم. به باور ما همگرایی صهیونیسم با امریکا افزون بر برخورداری از عامل مذهبی، نوعی همگرایی استراتژیک و سیاسی است که به مدد آن، منافع مشترکشان حفظ می شود. صهیونیسم مسیحی برای کسب قدرت بیشتر، امریکا را که ابرقدرت بی رقیب جهان بشمار می رود، از نظر فکری و سیاسی، مسحور و مقهور خویش کرده است تا اهدافش را از طریق هژمونی امریکایی در خاورمیانه بازیافت کند.

الف) خاستگاههای قدرت یهودیان امریکا

سیدعلی طباطبایی(47) در مقاله ای با نام«خاستگاههای قدرت یهودیان امریکا» علت بر فراز نشستن یهودیان امریکا را در چهار خاستگاه جمع بندی کرده است تا بتواند زوایای مختلف این همگرایی را بخوبی تبیین کند. اکنون این خاستگاهها را برمی شماریم.(48)

خاستگاه اول. ویژگیهای درونی قوم یهود

یهودیان با توجه به گذشته پردرد و رنج خویش، احساس همیشگی اقلیت بودن در کشورها و نیز گذار از دوران مهاجرتها و تحقیر و آزار مسیحیان، روحیه ای سخت و انعطاف ناپذیر یافته اند. این وضعیت سبب پیدایش انسجام، سازمان دهی سریع، برخورداری از سطح نخبگی بالا و دانش فراوان در میان یهودیان برای رهایی از وضعیت انفعالی به وضعیت فعال گشته است. یهودیان همواره برای متحد ساختن قوم یهود، بر محور موضوعهایی همچون آوارگی و پراکندگی یهودیان، سامی ستیزی و کوره های یهودی سوزی تبلیغات می کنند.

قدرت سازمان دهی بالا از ویژگیهای برجسته یهودیان است که نشان دهنده تلاش لابی های یهودی و صهیونیستی در کشورهاست. برای مثال، آمار نشان می دهد حدود 90 درصد از یهودیان در انتخابات ایالات متحده امریکا شرکت می کنند، در حالیکه متوسط حضور امریکاییان در انتخابات بین 40 تا 50 درصد است. پناهندگی و مهاجرت دانشمندان بزرگ یهودی چون آلبرت اینشتین،(49) اوتواشترن،(50) اریک فروم،(51) اریک اریکسون،(52) هاناآرنت،(53) هربرت مارکوزه،(54) پاول لازارفلد(55) و هلن دوچ(56) به امریکا سبب شد یهودیان از دهه 60 میلادی به بعد، در اقتصاد فرهنگ و سیاست امریکا نقش شگرفی داشته باشند. در حالیکه حدود 5/2 درصد جامعه امریکا یهودی هستند، نیمی از میلیاردهای امریکایی و 11درصد نخبگان جامعه امریکا، یهودی هستند.

خاستگاه دوم. لابیگری

گروههای ذی نفع یا فشار، گروههایی هستند که در کشورها بیشترین نفوذ و تاثیر را در نهادهای قدرت دارند و به صورت غیر مستقیم، سیاستهای خرد و حتی کلان دولت را در زمینه مسائل مورد علاقه آن گروهها تغییر می دهند. لابی های یهودی و صهیونیستی از پرنفوذترین گروههایی هستند که مهمترین مراکز تصمیم گیری کشورهای اروپایی و امریکا را بدست گرفته اند و سیاستهای مالی، نظامی و سیاسی آن کشورها را به نفع اسرائیل تغییر می دهند. آیپک(AIPEC)(83) از مهمترین لابی های یهودی در واشنگتن است که هر سال، کارهای زیر را انجام می دهد:

1. نظارت بر دو هزار ساعت جلسه های کنگره؛
2. برگزاری بیش از هزار ملاقات با دفترهای کنگره؛
3. برقراری صدها ملاقات با نامزدهای انتخاباتی دیگر؛
4. همکاری با50 کمیته و زیر کمیته در کنگره و 100دپارتمان و آژانس فدرال.

اهدافی که آیپک برای تحقق آنها تلاش می کند، عبارتند از:

1. حفظ امنیت اسرائیل با گسترش همکاری استراتژیک میان امریکا و اسرائیل و چاره اندیشی برای مقابله با تهدیدهای فعلی و آینده نسبت به اسرائیل و منافع امریکا؛
2. تضمین همکاری امریکا و اسرائیل برای تحقق صلح میان اسرائیل، فلسطینی ها و اعراب؛
3. تغییر سیاست امریکا برای به رسمیت شناختن بیت المقدس به عنوان پایتخت تقسیم ناپذیر اسرائیل؛
4. ادامه یافتن کمکهای ایالات متحده به اسرائیل و تضمین آینده اقتصادی اسرائیل با گسترش روابط تجاری، سرمایه گذاری و تحقیق و توسعه میان امریکا و اسرائیل.(57)

پی نوشت ها :

1. 26- همان، قابل دسترس در پایگاه:http://mouood.org/content/view/439/3
2. 27- Karen Armestrong.
3. 28- Holy War.
4. 29- نصیر صاحب خلق، «پیوریتن ها و صهیونیسم مسیحی»، ماهنامه موعود، ش42، بهمن و اسفند 1382، به نقل از:Karen Armesrong,HolyWar,London:Macmilan 1988,p,349.
5. 30- Judaizer.
6. 31-Lord Anthony Ashley Cooper.
7. 32- www.earlham.edu/pols/17fall97/middleeast/christian.htm#history.
8. 33- رضا هلال، مسیحیت صهیونیستی و بنیادگرایی امریکایی، ص64.
9. 34- Oliver Cromwel.
10. 35- همان، ص66.
11. 36- FranzKobler,The vision Was There,London,1926,p.39.
12. 37- Ibid,p.40.
13. 38- see:Jewish Zionism:its roots inWestern history,London, Zed press,1983- ReginaS. Sharif,Non.
14. 39- Ibid.
15. 40- Christian Zionism.
16. 41- Cyrus Scofiold.
17. 42- حیدررضا ضابط،«نگاهی به پیوند پروتستان و صهیونیسم»، کیهان، 1382/6/24.
18. 43- Sharif,Non-Jewish.,pp.1,120.
19. 44- Uri Davis,Israel,An Apartheid State,London,Zed, 1987.
20. 45- Rob Richards,Has God Finished with Israel?,Crowborough,Monarch,1994,p.177.
21. 46- عهد عتیق، سفرپیدایش، باب دوازدهم، آیه 3.
22. 47- Cited in’The Church and Israel’ by Michael Horton,Modern Reformation, May/June1994,p.1.
23. 48- Hal Lindsey,The Road to Holocaust,New York,Bantam,1989.لیندسی در این کتاب سامی ستیزی را لغزشی می داند که میراث تحقیر یهود را فراهم آورد و در نهایت، به ایجاد کوره های یهودی سوزی آلمان نازی انجامید.
24. 49- Millennialism.
25. 50- Dispensationalism.
26. 51- Antichrist.
27. 52- این پادشاهی را یهودیانی که همگی مسیحیی شده اند و نیز مسیحیان مومن اداره خواهند کرد.
28. 53- The Late Great Planet Earth.
29. 54- Hal Lindsry.
30. 55- Holocaust.
31. 56- Anti-Semitism.
32. 57- از سال 1967م. تاکنون یهودیان و مسیحیان صهیونیست بیش از صدبار به دو مسجد اقصی و صخره در بیت المقدس حمله کرده اند.
33. 58- حیدررضا ضابط، نگاهی به پیوند پروتستان و صهیونیسم»، همان.
34. 59- ر.ک: «مسیحیت صهیونیستی»،(روی خط اینترنت)، منتشر شده در تاریخ 8اکتبر2005، قابل در دسترس در آدرس: www.mouood.org
35. 60- مرتضی شیرودی،«مسیح، ضد مسیح»،(روی خط اینترنت)، منتشر شده در تاریخ 11/4/1384، قابل دسترس در آدرس:www.bashgah.net.
36. 61- همو، «سه پرده از آرماگدون»، ماهنامه پرسمان، ش37، مهر 1384، ص34.
37. 62- عمرو سلمان، «رسالت آرماگدون»، ترجمه عباس سیدمیرجمکرانی، کیهان، 1382/3/26.
38. 63- عهد جدید، مکاشفات یوحنا، باب شانزدهم، آیه 16.
39. 64- برای مطالعه بیشتر، ر.ک: http://armageddon.mihanblog.com.
40. 65- عهد عتیق، سفر حزقیال نبی، باب سی و هشتم، آیه های 18-20.
41. 66- عهد عتیق، سفر حزقیال نبی، باب سی و هشتم، آیه های 8، 9.
42. 67- گریس هالسل، «آرماگدون: تدارک جنگ بزرگ» ترجمه خسر, اسدی،(روی خط اینترنت)منتشر شده در تاریخ 1383/8/27، قابل دسترس در آدرس: www.sharifNews.com.
43. 68- همان.
44. 69- همان.
45. 70- Luchins David.
46. 71- سیدعلی طباطبایی، «خاستگاه قدرت یهودیان امریکا، کتاب امریکا: ویژه روابط امریکا- اسرائیل، تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، 1382، ص11.
47. 72- قاسم ذاکری، «صهیونیسم مسیحی و خاستگاه مذهبی حمایت امریکا از اسرائیل»، کتاب امریکا: ویژه روابط آمریکا- اسرائیل، تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، 1382، ص85.
48. 73- سیدعلی طباطبایی عضو هیات علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی است و مقالات ارزشمندی در مباحث بین المللی دارد.
49. 74- برای مطالعه بیشتر،ر.ک: سیدعلی طباطبایی، کتاب امریکا، ص14-45.
50. 75- Albert Einstein.
51. 76- Otto Stern.
52. 77- Eric Fromm.
53. 78- Erik Erikson.
54. 79- Hanna Arendt.
55. 80- Herbrt Markuse.
56. 81- Lazarfeld Poul.
57. 82- Helen Deurch.
58. 83- The American public Affairs Committee.آیپک به معنای«کمیته امور عمومی اسرائیل- امریکایی» از قدیمی ترین و کاراترین لابی های یهود در امریکاست که برای تقویت روابط امریکا و اسرائیل تلاش می کند. این لابی ابتدا در سال 1951م. با نام «شورای صهیونیست امریکایی» آغاز بکار کرد و در سال 1954م. به «کمیته صهیونیست امریکا برای امور عمومی» تغییر نام داد. آیپک، نامی است که در سال 1959م. برای آن انتخاب شد. آیپک در دهه اول نود میلادی، 158 کارمند با بودجه سالانه، افزون بر پانزده میلیون دلار داشت. آیپک دارای یک ساختار مرکزی است که بیست کارمند عالی رتبه آن را اداره می کند. کمیته اجرایی که شامل 150 نماینده بیش از چهل سازمان و فدراسیون محلی و ملی یهودیان است، این بیست نفر را هر دو سال یکبار انتخاب می کند.
59. 84- همان، ص26.

منبع :  بنیادهای سیاسی جنبش صهیونیسم مسیحی و انگاره موعود گرایی/ محسن قنبری آلانق /

ادامه دارد…….

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!