پرسش و پاسخ با استاد حسيني قزويني پیرامون مهدویت 3 + دانلود

0

“شيعيان همواره در دم سرداب يك قاطري يا يك اسبي را زين شده آماده كرده‌اند تا امام زمان از سرداب بيرون بيايد و سوار او بشود و شمشيري هم آماده كرده‌اند كه در خدمت حضرت مهدي باشند.”همين حرف را بعضي از وهابيون معاصر و آنهايي كه در دانشگاه‌ها تدريس مي‌كنند و از اساتيد دانشگاه‌ها و ايدئولوك‌هاي وهابي به شمار مي‌روند، تكرار مي‌كنند.

 

 

 

دانلود صوت

 

آقاي هدايتي

يك صحبتي دارد إبن تيميه در كتاب‌هاي خودش كه در واقع از آن اتهامات و تهمت‌هاي شاخداري است كه به پيروان اهل بيت و به معتقدان به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي‌زند و آن اين‌كه در غالب‌هاي كتاب‌هايش قضيه سرداب را مطرح مي‌كند و مي‌گويد

مهدي در سرداب غائب شده و شيعيان هميشه دم در سرداب ايستاده‌اند تا اين‌كه امام‌شان ظهور كند و از آن سرداب خارج بشود.

اگر إبن تيميه، منابع اعتقادي شيعه را مطالعه مي‌كرد، فكر نمي‌كنم كه چنين چيزي را مطرح مي‌كرد. شايد هم آگاهي كامل داشته و روي آن عنادي كه داشته است، اين مسأله را مطرح كرده است. در اين‌باره مي‌خواهيم كه توضيحات شما را بشنويم.

استاد حسيني قزويني

من از همه بيينندگان عزيز تقاضا مي‌كنم به اين عرضي كه در مورد مي خواهم بكنم توجه ويژه داشته باشند كه كساني كه با شيعه مخالفت را آغاز كرده‌اند و عليه شيعه شمشير را از رو بسته‌اند، ببينند كه منطق ‌اينها چيست؟ تعبيري كه از آقا اما سجاد (سلام الله عليه) آمده است كه مي‌فرمايد:

الحمد لله الذي جعل أعدائنا من الحمقيٰ.

سپاس‌خداي منان را كه دشمنان ما را از احمق‌ترين انسان‌ها قرار داده است.

الإنتصار للعاملي، ج2، ص26

وقتي إبن تيميه اين تعابير را مي‌برد، ما از بعض افراد معلوم الحال نبايد انتظار بيش از اين داشته باشيم.

و من حماقتهم [يعني الشيعة] أيضا أنهم يجعلون للمنتظر عدة مشاهد ينتظرونه فيها كالسرداب الذي بسامراء الذي يزعمون أنه غاب فيه و مشاهد أخر.

يكي از حماقت‌هاي شيعيان اين است كه براي مهدي تعدادي از مشاهد و ساختمان‌هايي را قرار داده‌اند؛ مثل سرداب سامرا و منتظر هستند.

منهاج السنة، ج1، ص44.

بعد جالب اين است كه مي‌گويد:

و قد يقيمون هناك دابة، إما بغلة و إما فرسا و إما غير ذلك، ليركبها إذا خرج.

شيعيان همواره در دم سرداب يك قاطري يا يك اسبي را زين شده آماده كرده‌اند تا امام زمان از سرداب بيرون بيايد و سوار او بشود و شمشيري هم آماده كرده‌اند كه در خدمت حضرت مهدي باشند.

همين حرف را بعضي از وهابيون معاصر و آنهايي كه در دانشگاه‌ها تدريس مي‌كنند و از اساتيد دانشگاه‌ها و ايدئولوك‌هاي وهابي به شمار مي‌روند، تكرار مي‌كنند. مثلاً در كتاب فرق معاصره، جلد 1، صفحه 208، مصطفي حلمي در نظام الخلافة، صفحه 267، محمد علي الجندي در نظرية الإمامة، صفحه 38 و … .

جالب اين است كه محمد بن عبد الوهاب در صفحه 33 و 34 نكته‌اي را مي‌گويد كه من مي‌خواهم به عنوان جوك امشب براي دوستان شيعه و سني نقل كننم تا همه بخندند. ايشان مي‌گويد:

إن سبب جمع الرافضة بين الظهرين و المغربين هو أنهم ينتظرون القائم المخفي في السرداب ليقتدوا به فيأخرون الظهر إلي العصر إلي قريب غروب الشمس.

علت اين‌كه شيعيان نماز ظهر و عصر را با هم مي‌خوانند، اين است كه در كنار سرداب منتظر هستند تا امام زمان ظهور كند تا نماز ظهر و عصر را به امام زمان اقتداء كنند.

مي‌بينند كه ساعت يك ظهر، ظهور نكرد؛ ساعت 2 و 3 … . وقتي ديدند نماز قضاء مي‌شود، فوراً نماز ظهر و عصر را مي‌خوانند و با هم مي‌خوانند. دوباره نماز مغرب و عشاء را تأخير مي‌اندازند تا بلكه امام زمان (عليه السلام) بيايد و به او إقتداء كنند. وقتي تا نيمه‌هاي شب ديدند كه حضرت مهدي (عليه السلام) ظهور نكرد، لذا مغرب و عشاء را با هم مي‌خوانند.

ببينيد كه آيا در هيچ‌جاي دنيا، حتي پيرزن‌هاي روستانشين و عشائر شيعه، چنين حرفي به گوشش رسيده است؟! حتي يك احمق و ديوانه‌اي چنين چيزي به ذهنش خطور كرده است كه اين آقاي تئوريسين وهابيت مي‌گويد؟!

همين عبارت إبن تيميه و محمد عبد الوهاب را آقاي ناصر العمر در كتاب الشيعة بين الأمس و اليوم، صفحه 25 تكرار مي‌كند.

مجموعاً نظر إبن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و علماي معاصر وهابي اين است كه اولاً: آقا حضرت مهدي (عليه السلام) در سرداب غائب شده است و ثانياً: شيعيان منتظر ظهور حضرت از سرداب هستند و اسبي و شتري آنجا مي‌برند و منتظر حضرت هستند و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با هم مي‌خوانند … .

حتي جالب اين است كه احسان إلهي ظهير مي‌گويد:

بعضي از شيعيان نماز نمي‌خوانند و آن را ترك مي‌كنند. چون مي‌ترسند اگر مشغول نماز شدند، امام زمان بيايد ظهور كند و ‌اينها چند دقيقه دير به حضرت برسند.

مي‌گويد:

و في أثناء مرابطتهم لا يصلون خشية أن يخرج و هم في الصلاة.

آن‌هايي كه نماز نمي‌خوانند؛ مي‌ترسند يك مرتبه امام زمان ظهور كند و آنها مشغول نماز باشند.

فرق معاصره، ج1، ص208

اين نحوه ورود و خروج تئوريسين و ايدئولوك وهابي‌ها و ليدر وهابي‌ها است نسبت به قضيه سرداب.

 

جواب

اين مطلب را از طريق اينترنت خيلي سؤال مي‌كنند و حتي از اساتيد دانشگاه زياد اين مسأله را مي‌پرسند.

من در اينجا عرض كنم بر اين‌كه دوستان اگر بتوانند كتاب حياة الإمام المهدي، نوشته باقر شريف قرشي (ره) ، صفحه 15 به بعد را مراجعه كنند.‌ ايشان اين قضيه را مفصل در آنجا آورده و توضيح داده است و علامه مرحوم صدر الدين (ره) در كتاب المهدي جواب داده است. علامه اميني (ره) در الغدير، جلد 3، صفحه 308 اين شبهه را جواب داده است. مرحوم إربلي (ره) در كشف الغمة، جلد 3، صفحه 283 اين شبهه را جواب داده است. من خلاصه اين جواب‌ها را همراه با تحقيقي كه خودم داشته‌ام اشاره مي‌كنم.

 

اولاً:

سرداب مقدسه، براي شيعه قداست دارد و مكان پاكي است. چون محل زندگي آقا امام هادي، امام عسكري و آقا ولي عصر (عليهم السلام) و محل عبادت آن بزرگوار بوده است.

 

ثانياً:

ولي اين‌كه آقا امام زمان (عليه السلام) در آنجا غائب شده باشد، هيچ عالم شيعي و حتي جاهل شيعي هم به اين اعتراف ندارد.

مرحوم محدث نوري (ره) كه از علما و بزرگان گران‌سنگ و مفاخر شيعه است، به جز 2 ، 3 موردي كه ايشان در بعضي از قضايا لغزش داشتند، مي‌گويد:

نحن كلما راجعنا و تفحصنا لم نجد لما ذكروه أثرا، بل ليس في الأحاديث ذكر للسرداب أصلا …

هر چه ما كتاب‌ها را مراجعه كرديم، از اين افترائي كه وهابيون به ما زده‌اند، هيچ اثري پيدا نكرديم.

حياة الإمام المهدي، ص119

همين تعبير را مرحوم إربلي (ره) در كشف الغمة، جلد 3، صفحه 283 و علامه اميني (ره) در الغدير، جلد 3، صفحه 308 دارد.

 

ثالثاً:

آنچه كه ما در اين‌باره مي‌بينيم، فقط علماء اهل سنت آن را آورده‌اند. خود آقايان شبهه را مطرح كرده‌اند و طبق همان شبهه شروع كرده‌اند عليه شيعه حمله كردن. آقايان خودشان بريده‌اند و خودشان دوخته‌اند و خودشان هم همين قضيه را مايه هجمه عليه شيعه قرار داده‌اند. مثلاً مي‌بينيم كه إبن خلدون همين عبارت را در مقدمه‌اش، صفحه 352 دارد و بحث سرداب را پيش مي‌كشد. إبن خلّكان همين تعبير را وفيات الأعيان، جلد 1، صفحه 372 دارد. ولي در كتاب هاي شيعه آقايان مي‌توانند مراجعه كنند به كتاب معجم أحاديث المهدي، جلد 1، صفحه 364 كه بيش از 50 نفر از شيعه و سني را ايشان نقل كرده است كه محل ظهور حضرت مهدي (عليه السلام)، نه سامرا است و نه كربلا و نه سرداب است؛ بلكه محل ظهور حضرت، در مكه و بين ركن و مقام است.

جالب اين است كه خود آقاي احمد بن حنبل در مسندش، جلد 6، صفحه 316 و إبن داود در سننش، جلد 4،‌ صفحه 107 و إبن أبي شيبه در المصنف، جلد 15، صفحه 45 احاديثي آورده‌اند بر اين‌كه ظهور و قيام حضرت مهدي (عليه السلام) در مكه، كنار بيت الله الحرام و بين ركن و مقام است. عجيب است كه خود إبن حجر هيثمي هم در الصواعق المحرقة، صفحه 165، باب 11،‌ فصل اول همين احاديث را آورده و با توضيحاتي كه داده است.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

إبن تيميه مدعي است كه مهدي موعود (عليه السلام) از فرزندان امام مجتبي (عليه السلام) است و از نسل امام حسين (عليه السلام) نيست. در اين‌باره هم توضيح مختصري بفرمائيد.

استاد حسيني قزويني

در اين رابطه هم همان‌طوري كه حضرت‌عالي اشاره فرموديد، هدف إبن تيميه اين است كه به نوعي با عقائد شيعه بازي كند و گرنه من فكر نمي‌كنم كه او اين قدر بي‌سواد بوده يا به منابع روائي مراجعه نكرده كه واقعاً حضرت مهدي (عليه السلام) از نسل امام مجتبي (عليه السلام) است يا از نسل امام حسين (عليه السلام). هفته قبل هم گفتيم كه ايشان اصلا منكر اين است كه از حضرت امام عسكري (عليه السلام) نسلي باقي‌مانده باشد و سخن خود را مستند كرد به كتاب إبن جرير طبري كه گفتيم اين دروغ محض است و جايزه هم گذاشتيم كه اگر كسي در تاريخ طبري مستندي براي إبن تيميه پيدا كند و تا به حال هم كه كسي پيدا نشده است.

ايشان در منهاج السنة، جلد 4، صفحه 95 مي‌گويد:

و قد روي عن علي أنه قال: هو من ولد الحسن بن علي لا من ولد الحسين.

روايت از علي آمده است كه مهدي از اولاد حسن است، نه از اولاد حسين.

يك سري از اين رواياتي كه مخالف عقائد شيعه است، ديده‌اند كه اگر در ميان مردم منتشر كنند و خوب جا بگيرد، معمولاً به بزرگان شيعه، مثل آقا امير المؤمنين يا امام حسين و امام حسين يا امام صادق (عليهم السلام) نسبت مي‌دهند.

اين عبارتي را كه إبن تيميه نقل مي‌كند، مصدر را نياورده است. ولي ما مصدرش را پيدا كرديم و بزرگان ديگر هم كه جواب داده‌اند مصدرش را پيدا كرده‌اند. روايتي است در سنن أبي داود، جلد 2‌، صفحه 311، حديث 4290:

عن أبي إسحاق، قال: قال علي رضي الله عنه و نظر إلي إبنه الحسن فقال: إن إبني هذا سيدكما سماه النبي صلي الله عليه و سلم و سيخرج من صلبه رجل يسمي بإسم نبيكم يشبهه في الخلق و لا يشبهه في الخلق، ثم ذكر قصة: يملأ الأرض عدلا.

… در اخلاق شبيه پيامبر است، ولي در خلقت شبيه پيغمبر نيست.

اين را إبن أثير جزري در جامع الأصول، جلد 11، صفحه 49 آورده و متقي هندي در كنز العمال، جلد 13، صفحه 647. براي اين‌كه اين حرف مستند باشد، تمام مصادر سخن او را گشته‌ايم تا درست نقد كنيم.

 

اولاً:

روايتي را كه ايشان نقل كرده‌ است، هم ضعيف است و هم مرسل. چون أبو داود مي‌گويد:

حدثت عن هارون بن مغيره.

از هارن بن مغيره به من حديث شد.

اين‌كه چه كسي به او حديث كرده باشد، معلوم نيست. پس از اين جهت ارسال دارد كه كسي كه اين روايت را به آقاي إبن داود از طريق هارون بن مغيره آورده است، مشخص نيست كه ثقه است يا غير ثقه؟

آقايان علماء و خود إبن تيميه روايتي را كه مرسل باشد و يكي از حلقات راويان مفقود باشد، عمل نمي‌كنند. حال چطور شد كه در اينجا آمده و به اين روايت عمل كرده است؟!

 

ثانياً:

اشكال ديگر اين است كه راوي از آقا امير المؤمنين (سلام الله عليه)، أبو اسحاق است و تمام بزرگان اهل سنت مي‌گويند كه آقاي أبو اسحاق اصلاً سخني و روايتي از علي (عليه السلام) نقل نكرده است. چون خود إبن حجر دارد:

و كان عمره يوم شهادة امير المؤمنين سبع سنين؛ لأنه ولد لسنتين بقيتا من خلافت عثمان.

روزي كه امير المؤمنين از دنيا رفت، اين شخص، 7 ساله بوده است؛ چون 2سال مانده به آخر خلافت عثمان به دنيا آمده است.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص56  ـ تهذيب الكمال للمزي، ج22، ص103

يك بچه 7 ساله‌اي كه هيچ روايتي از امير المؤمنين (عليه السلام) نشنيده، اين روايت را نقل كرده است.

 

ثالثاً:

همين روايت را كساني كه از آقاي ابو داود نقل كرده‌اند، مثل آقاي جزري شافعي (متوفاي 833 هجري) نقل مي‌كنند و مي‌گويند:

نسخه إبن داود كه در دست من است، در آنجا دارد:

و نظر إلي إبنه الحسين.

و اشمل المناقب، ص165 و 168

مشخص است كه اين نسخه أبو داود كه در قرن 7 و 8 بوده و حتي در عصر آقاي إبن تيميه و نسخه‌اي كه در دست آقاي جزري شافعي بوده، در آنجا أمير المؤمنين (عليه السلام) به امام حسين (عليه السلام) نگاه كرده است، نه به امام حسن (عليهما السلام).

آقاي ابو صالح كه از اعلام اهل سنت است، مي‌گويد در آنجا كلمه «الحسين» دارد نه الحسن.

 

رابعاًً:

آقايان اهل سنت روايات متعددي آورده‌اند از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود:

مهدي از فرزندم حسين است.

من يكي از ‌اينها را انتخاب كرده‌ام براي بينندگان عزيز. روايت به اين شكل است:

عن حذيفة بن اليمان قال: خطبنا رسول الله (ص) فذكرنا ما هو كائن فقال: لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يبعث رجلا من ولدي إسمه إسمي، فقام سلمان الفارسي. فقال: يا رسول الله! من أي ولدك هو؟ قال: من ولدي هذا، و ضرب بيده علي الحسين (سلام الله عليه).

اگر از عمر دنيا يك روز باقي‌مانده باشد، خداوند اين يك روز را آن‌چنان طولاني مي‌كند تا مردي از اولادم كه هم‌نام من است برخيزد. سلمان فارسي سؤال كرد: از كدام يك از فرزندت؟ فرمود: از اين فرزندم، سپس دستش را زد به شانه حسين (سلام الله عليه)

المنار المنيب لإبن قيم جوزيه، ص148، فصل 50 ـ القول المختصر لإبن حجر، ص377 ـ فرائد السمطين للحمويني، ج2، ص325 ـ سيره الحلبية، ج1، ص193 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج2، ص210

 

خامساًً:

ما احتمال قوي مي‌دهيم كه اين قضيه تبديل حسن به حسين در دروان بني العباس صورت گرفت و سادات حسني كه در گوشه و كنار ايران و عراق و … قيام كردند؛ به ويژه در زمان مأمون و متوكل، براي اين‌كه براي قيام خودشان يك قداستي هم پيدا كنند، آمده‌اند محمد بن عبد الله حسن مثني را كه از نواده‌‌هاي امام مجتبي (عليه السلام) است به عنوان مهدي معرفي كردند و لذا احتمال قوي است كه ‌اينها روايت را جعل كرده‌اند يا در او تصرف كرده‌اند. يا اين‌كه منصور عباسي، اسمش بود محمد بن عبد الله، ملقب به مهدي بود. ‌اينها هم در برابر شورشيان آمده‌اند و گفتند:

آن مهدي‌اي كه پيامبر از او خبر داده، من هستم.

 

سادساًً:

بر فرض كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته باشد كه از نسل فرزندم امام حسن (عليه السلام) است، آيا مشكلي ايجاد مي‌كند يا نه؟ حضرت مهدي (سلام الله عليه) حسني الأم و حسيني الأب است. از طرف مادر، جد حضرت مهدي (عليه السلام) به امام حسن (عليه السلام) مي‌رسد و از طرف پدر، به آقا امام حسين (عليه السلام) مي‌رسد. زيرا همسر آقا امام سجاد (عليه السلام)، مادر امام باقر (عليه السلام)، فاطمه دختر امام مجتبي (عليه السلام) بوده است. و تمام كساني كه بعد از امام باقر (عليه السلام) به دنيا آمده‌اند، حسني الأم و حسيني الأب هستند و خود قرآن هم كساني را كه از كانال مادر به كسي برسند، صراحتاً مي‌گويد كه فرزند او هستند. مثلا در سوره انعام، آيه 85 حضرت يحيي و عيسي (عليهما السلام) را از فرزندان اسحق و يعقوب (عليهما السلام) شمرده است؛ در حالي كه همه مي‌دانند حضرت عيسي (عليه السلام) از كانال مادر به حضرت اسحق و يعقوب (عليهما السلام) رسيده است. و اضافه بر اين‌كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت به امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) بارها فرموده است:

الحسن و الحسين إبناي شبابا أهل الجنة.

با اين‌كه ‌آنها فرزند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از طريق حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) هستند.

پس ما به جناب إبن تيميه و پيروان او مي‌گوييم كه فرضاً هم روايت آن‌گونه باشد كه شما مي‌گوييد، ضرري نمي‌زند.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

سؤال بعدي كه بازهم از اشكال‌تراشي هاي جاهلانه يا معاندانه إبن تيميه سر چشمه مي‌گيرد، اين است كه مهدي فرزند عبد الله است و اين مخالف عقيده شيعيان است كه معتقدند حضرت مهدي فرزند امام حسن عسكري (عليه السلام) است. توضيح شما را درباره اين مطلب هم مي‌شنويم.

استاد حسيني قزويني

بلي، يكي از چيزهايي كه إبن تيميه اشاره دارد در منهاج السنه‌، جلد 4، صفحه 95 اين است:

عقيده شيعه كه مي‌گويد مهدي فرزند امام عسكري است، درست نيست؛ چون پيامبر فرموده:

مهدي من أهل بيتي يواطئ إسمه إسمي و إسم أبيه إسم أبي.

مهدي، خودش هم‌نام من است و پدرش هم هم‌نام پدر من.

يعني من كه محمد بن عبد الله هستم، حضرت مهدي هم محمد بن عبد الله است. همين تعبير را ايشان در منهاج السنة، جلد 8، صفحه 254 دارد. بعد از او هم آقاي دكتر علي سالوسي در عصر ارتباطات در كتاب أثر الإمامة في الفقة الجعفري، صفحه 134 همين تعابير إبن تيميه را با يك آب و تابي نقل مي‌كند.

إبن تيميه اگر چنين حرفي را در قرن هفتم و هشتم مي‌زند ما گلايه ندارم؛ ولي آقا سالوسي كه به قول خودش استاد دانشگاه است و يك متفكر جهان وهابيت، چنين مطلبي را بي‌اساس نقل مي‌كند، جاي تأسف دارد!

يك سري رواياتي را آقايان در منابع روائي‌شان آورده‌اند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

لا تذهب الدنيا حتي يبعث الله رجلا من أهل بيتي، يواطئ إسمه إسمي و إسم أبيه إسم أبي.

المصنف لإبن أبي شيبه، ج8، ص678 ـ معجم كبير طبراني، ج10، ص135 ـ مستدرک علي الصحيحين للحاکم النيشابوري ، ج4، ص443

 

اولاً:

اين رواياتي كه آورده‌اند، بسياري‌شان از نظر سند ضعيف است. چون راوي اين قضيه، رشدين بن سعد مهري است كه خود آقاي ذهبي در ميزان الإعتدال، جلد 2،‌ صفحه 49 مي‌گويد:

اين روايت ضعيف است و ابو زرعه گفته ضعيف است و نسائي گفته كه متروك است.

پس اين روايت يك اشكال سندي دارد كه راويانش صحيح نيستند

 

ثانياً:

گذشته از اين، ما مي‌بينم كه در همان سنن أبي داود كه اين آقايان اين همه به او تكيه دارند، اين روايت آمده؛ ولي همين اندازه::

يواطئ إسمه إسمي.

سنن أبي داود، ج2، ص310

بدون اين‌كه إسم أبيه إسم أبي در آن باشد.‌ فقط آمده كه مهدي، هم‌نام من است و اين‌كه پدرش هم‌نام پدرم هست، نيامده است. آقاي ألباني در كتاب صحيح جامع صغير، جلد 5، صفحه 70 مي‌گويد روايت صحيح است. در سنن ترمذي همين روايت را آورده است:

لا تذهب الدنيا حتي يملك العرب رجل من أهل بيتي، يواطئ إسمه إسمي.

مردي از اهل بيتم كه هم‌نام من است، قيام خواهد كرد … .

سنن الترمذي، ج3، ص343

در اينجا هم نيامده است: اسم پدرش هم‌نام پدر من است. آقاي ترمذي مي‌گويد:

و هذا حديث حسن صحيح.

آقاي بغوي در مصابيح السنة، صفحه 492 ـ كه تمام رواياتش را خود إبن تيميه مي‌گويد صحيح است‌ ـ آورده و در آنجا اين‌كه پدرش هم‌نام پدر من است، نيامده است.

احمد بن حنبل، 5 روايت در اين زمينه آورده است؛ يعني از پنج طريق. در هيچ‌كدام از اين 5 طريق، إسم أبيه إسم أبي ندارد.

مسند احمد، ج1، ص376 و 377 و 430 و 448

أبو نعيم اصفهاني ـ متوفاي 430 هجري از اعلام قرن چهارم و پنجم هجري ـ مي‌گويد:

طرق هذا الحديث عن عاصم عن واحد و ثلاثين طريقاً.

اين روايت از طريق عاصم با 31 سند آمده است.

و در هيچ‌كدام از اين 31 طريق، عبارت إسم أبيه إسم أبي ندارد. فقط آمده است كه مهدي، هم‌نام من است. جالب اين‌كه ظاهر قضيه اين است كه جمله إسم أبيه إسم أبي، ساخته پرداخته محمد بن عبد الله نفس زكية است كه او به نام مهدي قيام كرد و اين روايت را جعل كردند. حتي آقاي ربيد سعودي ـ از كبار علماي سعودي ـ در كتاب الشيعة الإمامية مي‌گويد:

و لا ريب أن هذا قد وضعه أصحاب محمد بن عبد الله النفس الزكية.

هيچ شكي نيست كه اين روايت را ياران محمد بن عبد الله نفس زكيه جعل كرده‌اند.

الشيعة الإمامية، ص307

حضرت آيت الله كوراني هم در كتاب معجم احاديث الإمام المهدي،‌ جلد 1، ‌صفحه 178 مي‌گويد:

ظاهراً اين روايت يا از جعليات محمد بن عبد الله حسن مثني است يا محمد بن عبد الله منصور است.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا حديث مهدويت در صحيحين آمده است؟ اگر آمده به چه شكلي است؟

استاد حسيني قزويني

باز اين را بينندگان عزيز توجه داشته باشند؛ مخصوصاً اساتيد شيعه در دانشگاه‌ها، يكي از شبهاتي كه وهابيون امروز مطرح مي‌كنند، اين است كه اگر واقعاً حديث مهدويت صحيح است‌، چرا در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيامده است؟ مثلاً آقاي احمد امين در المهدي و المهدوية، أبو زهره در الإمام الصادق، صفحه 328‌، محمد فريد وجدي در دائرة المعارف قرن بيستم (عربي) جلد 10، صفحه 481 و احمد محمود صبحي در كتاب نظرية الإمامة، صفحه 403 همين اشكال را آورده‌اند.

ما در جواب مي‌گوييم:

 

اولاً:

مگر صحيح بخاري و صحيح مسلم تمام روايات صحاح را نقل كرده‌اند كه اگر ما در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيافتيم، اين روايت از درجه اعتبار ساقط باشد؟ آقاي محمد بن اسماعيل بخاري، طبق عبارتي خود بزرگان اهل سنت دارند، با حذف مكررات، 2761 روايت در صحيح بخاري آورده است و حال آن‌كه خودش مي‌گفت:

من 100 هزار روايت صحيح را حفظ هستم.

مقدمه فتح الباري، ص488 ـ فيض القدير للمناوي، ص31 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج2،‌ ص25 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج52، ص64 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج2، ص556 ـ كشف الظنون،‌ ج1، ص597 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج19، ص 245

از اين 100 هزار روايت،‌ فقط 2761 روايت را آورده است. بر فرض كه بدون حذف مكررات، 7 هزار روايت را آورده باشد، ولي اين 90 هزار و اندي روايتي كه ايشان حفظ بوده و نياورده است، كجا است؟

و اضافه بر اين، يكي از علماي اهل سنت به نام آقاي دكتر عبد الباقي ـ از فارغ التحصيلان دانشگاه الأزهر ـ كتابي دارند به نام بين يدي الساعة و تعبير خيلي قشنگ و زيبائي دارد و مي‌گويد:

لا أري لزاما علينا نحن المسلمين أن نربط ديننا بهما.

چه لزومي دارد كه ما دين‌مان را به صحيح بخاري و صحيح مسلم گره بزنيم؟

آيا خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چنين گفته‌اند؟ مگر ما اهل سنت حديث عشره مبشره بالجنة را نمي‌گوييم كه صحيح و متواتر است؟ آيا در صحيح بخاري اين حديث آمده است؟

 

ثانيا:

اين روايات در صحيح بخاري و صحيح مسلم روايت آمده است؛ ولي هم آقاي محمد بن اسماعيل بخاري و هم مسلم بن حجاج نيشابوري در عصر خلفاء عباسي بودند. اولي متوفاي 256 هجري و ديگري متوفاي 261 هجري است؛ يعني در زماني كه حكومت عباسي داشت كوه به كوه دنبال حضرت مهدي (عليه السلام) مي‌گشت. حتي امام هادي (عليه السلام) را آورد در داخل ارتش زنداني كردند به خاطر اين‌كه از ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) جلوگيري كنند. بعد از شهادت امام عسكري (عليه السلام)، خانه امام عسكري (عليه السلام) كاملاً محاصره و تهديد شد و حتي مادر حضرت مهدي (عليه السلام) را زنداني كردند كه احتمال مي‌دادند بعد از 8 ماه يا 9 ماه مهدي (عليه السلام) از نرجس خاتون به دنيا بيايد و تمام سرداب و خانه را لحظه به لحظه قدم به قدم مورد تفتيش و مراقبت قرار مي‌دادند. مگر در اين موقعيت حساس سياسي، آقاي بخاري و مسلم جرأت مي‌كردند كه احاديث مهدي را ذكر كنند؟ ولي با همه اين‌حال روايت هم در صحيح بخاري آمده و هم در صحيح مسلم.

در صحيح بخاري و صحيح مسلم اين تعبير آمده است:

أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ إبن مَرْيَمَ فِيكُمْ وَ إِمَامُكُمْ مِنْكُمْ؟

حال شما چگونه خواهد بود روزي كه عيسي بن مريم از آسمان نزول كند و حال آن‌كه پيش‌نماز شما، از شما مسلمان‌ها است؟!

صحيح بخاري، ج4، ص143 ـ صحيح مسلم، ج1، ص94

يعني حضرت عيسي (عليه السلام) پشت سر امام شما و پيشواي شما نماز مي‌خواند.

هم‌چنين در صحيح مسلم از جابر بن عبد الله انصاري نقل شده است كه:

أَنَّهُ سَمِعَ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُا: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ يَقُولُ: لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَي الْحَقِّ ظَاهِرِينَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ، قَالَ: فَيَنْزِلُ عِيسَي إبن مَرْيَمَ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فَيَقُولُ أَمِيرُهُمْ: تَعَالَ صَلِّ لَنَا، فَيَقُولُ: لَا، إِنَّ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْضٍ أُمَرَاءُ تَكْرِمَةَ اللَّهِ هَذِهِ الْأُمَّة.

شارحين صحيح بخاري و صحيح مسلم اتفاق نظر دارند بر اين‌كه مراد از و إمامكم منكم حضرت مهدي (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) است.

خود آقاي قسطلاني در إرشاد الساري شرح صحيح البخاري، جلد 5،‌ صفحه 419 مي‌گويد:

و إمامكم منكم هو المهدي.

ابن حجر عسقلاني در كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد 6، صفحه 358 نقل مي‌كند از الأبدي:

تواترت الأخبار بأن المهدي من هذه الأمة و أن عيسي يصلي خلفه.

مهدي از اين امت است، حضرت عيسي پشت سر او نماز خواهد خواند.

همين تعبير را در تهذيب التهذيب، جلد 9، صفحه 129 آورده است.

جناب عيني در عمدة القاري شرح صحيح البخاري، جلد 16، صفحه 40 مي‌گويد مراد از إمامكم منكم، حضرت مهدي (عليه السلام) است.

آقاي نووي در شرح صحيح مسلم، جلد 18، صفحه 58 همين مطلب را دارد.

از دانشمندان بزرگ وهابي آقاي عبد المحسن العماد ـ قائم مقام دانشگاه مدينه منوره ـ در مجله رسالة الثقلين، عدد 25، سال هفتم مي‌گويد:

فهذا الحديثان الواردان في الصحيحين و إن لم يكن فيها التصريح بلفظ المهدي تدل علي صفات رجل صالح يؤم المسلمين.

اين دو روايتي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده، اگر چه در آن نام مهدي نيامده، ولي دلالت مي‌كند بر مرد صالحي كه پيش‌نماز مسلمين خواهد شد.

ما روايات متعددي داريم آن كسي كه پيش‌نماز حضرت عيسي (عليه السلام) است، جز مهدي (عليه السلام)، كسي ديگر نيست. البته روايات ديگري آماده كرده بودم كه براي بينندگان عرض كنم در رابطه با حديث يصلي عيسي خلف المهدي؛ ولي چون فرصت نيست، إن شاء الله در فرصت‌هاي بعدي عرض خواهيم كرد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

سؤالي كه از هفته قبل باقي‌مانده بود، اين بود كه يكي از اهل افغانستان سؤال كردند:

در برخي از كتب اهل سنت آمده كه در كتاب‌هاي شيعيان رواياتي آمده كه در آن روايات پيامبر اسلام و ائمه بشارت داده‌اند به خلافت ابوبكر و عمر.

در اين‌باره توضيحي بفرمائيد.

استاد حسيني قزويني

ما اين سوال را در سايت‌مان جواب داده‌ايم. يك روايتي را در تفسير قمي، جلد 2، صفحه 375 و تفسير صافي، جلد 5، صفحه 194 و تفسير نور الثقلين، جلد 5، صفحه 367 پيدا كرده‌اند كه اصل روايت اين است:

مرحوم علي بن ابراهيم قمي در ذيل اين آيه:

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ

سوره تحريم/آيه1

مي‌فرمايد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به حفصه فرمودند:

و أنا أفضي إليك سراً فان أنت أخبرت به فعليك لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين فقالت: نعم، ما هو؟ فقال: إن أبا بكر يلي الخلافة بعدي ثم من بعده أبوك.

حفصه! من مي‌خواهم يك خبر سرّي را به تو بيان كنم، آيا حاضري تعهد بدهي كه به كسي نگويي؟ گفت بله، آن خبر سرّي چيست؟ حضرت فرمود: بعد از من، أبوبكر خلافت را عهده‌دار مي‌شود و بعد از او هم پدرت عمر.

جالب اين است كه آقاي چابهاري در اين كتاب راز دلبران كه با خيلي آب و تاب در نوشتنش تلاش كردند، در صفحه 18 كتاب مي‌گويد:

قضاوت كنيد، امام‌هاي شيعه و مصنف تفسير شيعه، اين‌قدر مژده بزرگ مي‌دهند براي خلافت شيخين، چرا اين شيعه‌ها امروز انكار مي‌كنند و خلافت‌ورزي امام‌هاي‌شان را مي‌كنند؟

اگر فرد چوپاني يا گله‌چراني اين حرف را بزند، ما از او گلايه نداريم. ولي يك كسي كه مسؤول حوزه علميه و امام جمعه و آدم شاخصي است، از او انتظار نداريم!

 

اولا:

ما سؤال داريم: در كجاي اين روايت آمده است كه امامان شيعه بشارت داده‌اند؟ در كجاي اين روايت است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بشارت داده است؟ مسأله‌اي كه آقاي علي بن ابراهيم قمي از قول خودش نقل مي‌كند. مي‌گويد: سبب نزول آيه اين بوده است. نه به معصومي نسبت مي‌دهد و نه اين روايت سند دارد. اين‌كه امامان شيعه و مفسر تفسير شيعه بشارت مي‌دهند، درست نيست و دروغ است؛ مژده‌اي در كار نيست. آيا پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) فرمود: بشرناكم؟ اگر اين مژده بوده، چرا سرّي بوده؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از خيلي از قضاياي آينده خبر داده و هزاران مورد از آينده خبر داده است.

 

ثانيا:

آيا از آينده خبر دادن دليل بر اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بشارت داده است؟ مثلا در خود صحاح شما هم آمده است:

الخلافة بعدي ثلاثون سنة …

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص61

يا در رابطه با بني أميه، خود امام قرطبي در جلد 1، صفحه 283 از آمدن بني اميه كه همانند ميمون‌ها از منبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بالا مي‌ روند، خبر داده است. آيا اين بشارت از خلافت بني أميه است؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از پيشوايان ناصالح خبر داده است:

يكون بعدي أئمة لا يهتدون بهداي و لا يستنون بسنتي و سيقوم فيهم رجال قلوبهم قلوب الشياطين.

صحيح مسلم، ج6، ص20

آيا ‌اينها را ما مي‌توانيم بشارت حساب كنيم؟ اگر بشارت است، نبايد حالت سرّي داشته باشد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بايد بيايد در مسجد و اين بشارت را بدهد.

 

ثالثا:

اضافه بر اين‌كه اين روايت، مرسل است.

 

رابعا:

اگر شما روايت را قبول كنيد، نمي‌توانيد يك تكه روايت را قبول كنيد و تكه ديگر را ردّ كنيد. در اينجا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد:

حفصه! اگر اين خبر را افشاء كني، لعنت خدا، ملائكه و تمام مردم بر تو باد.

بعد حفصه رفت،‌ خبر را به عايشه داد و عايشه به ابوبكر گفت و اين سرّ، فاش شد.

آيا شما مي‌توانيد به اين مطلب ملتزم بشويد؟

 

خامسا:

اضافه بر اين‌كه در روايت آمده كه وقتي عايشه اين مطلب را به ابوبكر گفت، ابو بكر آمد پيش عمر و گفت:

عايشه يك حرفي به من زده، ولي من به حرف عايشه هيچ اعتمادي ندارم. شما از حفصه سؤال كن كه درست است يا نه؟

اينجا نشان مي‌دهد كه جناب ابوبكر به حرف عايشه هيچ اعتمادي نداشته است. هم‌چنين خود عمر به حرف حفصه اعتمادي نداشته است.

 

سادسا:

و اضافه بر اين‌كه ‌اينها 4 نفري تصميم گرفتند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را مسموم كنند. آيا شما حاضريد كه به ذيل روايت ملتزم بشويد؟

از همه ‌اينها بالاتر اين‌كه در روايت آمده:

«وَ إِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ» يعني أمير المؤمنين (عليه السلام).

اگر آن دو نفر (عايشه و حفصه)‌ نسبت به تو تظاهر كنند، خداي عالم مولاي پيامبر و جبرئيل و صالح المؤمنين مولاي او هست. مراد از صالح المؤمنين، امام علي بن أبي طالب (عليه السلام) است.

اگر بخواهيد به اين روايت ملتزم بشويد، تالي فاسد‌هاي زيادي دارد.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال:

بحث جانشيني خداوند بر روي زمين يا جانشين بودن امام زمان (عليه السلام)، مورد إستهزاء وهابيون كور دل قرار گرفته است و آنها هم عنوان كرده‌اند كه مگر خدا در روي زمين قرار دارد كه جانشيني داشته باشد. وقتي طلبه افغاني، اين وهابي را رجوع مي‌دهد به آيه:

وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً

و هم‌چنين اشاره به آيه ديگري مي‌كند:

يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ

ايشان ادعا كرده است كه منظور از خليفه و جانشين، براي گذشتگاني است كه بر روي زمين مي‌زيسته‌اند و منظور جانشيني خدا نيست.

البته من به جلد اول تفسير الميزان رجوع كردم و روشن بيان شده است كه منظور، جانشيني خدا در روي زمين مي‌باشد. مي‌خواستم آقاي قزويني يك توضيحي مفصلي علي الخصوص از تفاسير اهل تسنن در اين‌باره بدهند.

مطلب ديگر اين‌كه در هفته‌هاي قبل آن‌طور كه من از سخنراني‌هاي استاد انصاري دريافتم:

وهابيون مطلقاً به عالم برزخ معتقد نيستند و معتقدند پس از مرگ جسماني، روح نيز مي‌ميرد و به همين دليل، آن شخص، نماز خواندن پيامبر در درون قبر را قبول نداشت و مي‌گفت كه در اين‌صورت، پيامبر زنده به گور شده است.

اما سؤال من اين است كه مگر همين‌ها در بحث توسل، وقتي آقاي قزويني اشاره به فرزندان يعقوب (عليه السلام) مي‌كنند و ‌اينها مدعي هستند كه اين در زمان حياتش بود و آقاي قزويني آن آيه:

وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

سوره آل عمران/آيه169

را مطرح مي‌كند، مگر ‌اينها نمي‌گويند كه اين حيات شهيدان مربوط مي‌شود به عالم برزخي. ما نفهميديم كه ‌اينها به عالم برزخي معتقدند يا نه؟

و ديگر اين‌كه در روايات زيادي در مورد برزخ ـ چه براي مؤمنين و چه براي گناهكاران ـ آمده است كه مهمترين آنها اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)‌ وقتي در كودكي چوپان بود، بارها گله‌هاي گوسفند را مشاهده مي‌كرد كه حيران زده به يك سو مي‌روند. بعد از بعثت، علتش را از جبرئيل مي‌پرسد. پاسخ مي‌شنود:

حيوانات از شنيدن عذاب گناهكاران در عالم برزخ، حيرت زده به يك سو مي‌روند.

از اين گذشته، اين‌كه مؤمن در قبر سالم مي‌ماند، روايات زيادي هست.

جواب:

بنده نيز آن برنامه را اتفاقا گوش مي‌كردم كه يك طلبه افغاني از ايشان (ملازاده) سؤال كرد و ايشان حتي ترجمه آيه را بلد نبود. عبارت‌هاي ايشان را خوشبختانه ضبط كرده‌ام. اي كاش! امكان‌پذير بود كه هم سؤال آن طلبه افغاني را پخش مي‌كردند و هم جواب ايشان را تا حتي دوستان ايشان بدانند كه ايشان از الفباي ترجمه آيات و تفسير آيات بي‌خبر است.

در رابطه با آيه 30 سوره بقره:

وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً

ايشان گفتند كه خداوند، خليفه نمي‌خواهد و اين خليفه بازي‌ها، براي علماي شيعه است و … . اين طلبه كه اين آيه را خواند، ايشان جواب داد:

يعني حضرت آدم، خليفه آدم‌هاي پيش بوده است.

آقاي قرطبي ـ كه علماء اهل سنت ايران هم به ايشان ارادت ويژه دارند و حتي خود وهابي‌ها هم به تفسير قرطبي ارادت خاصي دارند ـ وقتي اين آيه را مطرح مي‌كند، مي‌گويد:

هذه الآية أصل في نصب إمام و خليفة يسمع له و يطاع، لتجتمع به الكلمة و تنفذ به أحكام الخليفة و لا خلاف في وجوب ذلك بين الأمة و لا بين الائمة.

اين آيه شريفه، اصل و اساس در نصب امام و خيلفه‌اي است كه مردم از او حرف شنوي داشته باشند و از او اطاعت كنند. در اين‌باره هيچ خلافي بين امت اسلام و بين ائمه نيست.

و بعد مي گويد:

و دليلنا قول الله تعالي: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (البقرة/30)» و قوله تعالي: «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ (ص/26)» و قال: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ (النور/55)» أي يجعل منهم خلفاء، إلي غير ذلك من الآي.

تفسير القرطبي، ج1، ص264

پس معلوم مي‌شود كه انتخاب خليفه و امام به دست خداوند است، نه به دست مردم. خدا بايد خليفه را معين كند.چون اين خليفه روي زمين مي‌خواهد احكام إلهي را اجرا كند، حدود إلهي را إجراء كند و بيان‌گر حكم إلهي باشد.

 

منبع: valiasr-aj.com

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!