فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه!!! – 5 (بخش پایانی)

26

يکي از مشکلاتي که پيش روي منتقدان علمي « فرضيه ي تکامل » قرار دارد، مسئله ي خوش باوري عجيب بسياري از عوام و خواص پيرامون مجامع علمي است! به نحوي که اين عزيزان، تصور مي نمايند که از دانشگاه ها، مجلات و منابع آکادميک، چيزي جز حقيقت و راستي صادر نمي گردد! متاسفانه چنين خوش باوري در بين مجامع علمي و دانشگاهي کشور عزيزمان ايران…


بسم الله الرحمن الرحيم

 


دعوت از دانشگاهيان، دانشجويان و دانش پژوهان جهت تفکري دوباره!

حدود 2 سال از آغاز فاز جديد مطالعاتي وبسايت « وعده ي صادق » مي گذرد و به لطف خدا در اين فاز، نقد علمي « فرضيه ي تکامل » در دستور کار قرار گرفته است. البته مولف مقاله ي حاضر به توجه به تحصيلات عاليه ي آکادميک در علوم پزشکي و تمرکز خاص بر مباحث علوم پايه ي زيستي از سال ها قبل، در صدد ارايه ي اين سلسله مقالات بوده است؛ اما شرايط لازم براي ارايه ي اين مطالب به صورت « دنباله دار » و « منسجم »، تا اندکی قبل، وجود نداشته است.

به ياري خداوند متعال، در اين راه گام هاي اوليه برداشته شده و تا کنون 5 قسمت از اين سلسله مقالات با استناد بر منابع علمي، منتشر گرديده است. تمامي تلاش ها انجام شده تا در زمینه ی استنادات، حتی الامکان از مقالات منتشر شده در مجلات مشهور علمي همچون « Nature »، « Science »، « Proceedings of the National Academy of Sciences (PNAS) »، « New England Journal of Medicine (NEJM) » و در درجه ي بعد مجلات آنلاين شناخته شده اي همچون « PLOS ONE » و نيز نشرياتي مانند « CELL Press »، بسياري از نشريات قابل دسترسي آنلاين در پايگاه هاي « ELSEVIER »، « Taylor & Francis »، « SAGE »، و کتاب هاي آکادميک منتشر شده توسط انتشارات شناخته شده همچون « Springer »، « Wiley » و … استفاده گردد:(240)

 


جدول موجود در يکي از مقالات علمي، که به معرفي 10 مجله ي برتر علمي دنيا در طي سال هاي اخير مي پردازد؛ (مجلاتي که زير آن ها خط کشيده شده است، مجلاتي هستند که به وفور در مقاله ي « فرضيه ي تکامل: منطقه ي ممنوعه! – 5 » مورد استناد قرار گرفته اند! به عبارت ديگر، بالغ بر % 70 مقالات مورد استناد دراين مقاله، مربوط به مطالب مندرج در مجلات فوق، و در بازه ي زماني سال 2000 ميلادي تاکنون مي باشد! )


همچنين باعث افتخار است که اين سلسله مقالات، بيش از % 95 استنادات خود را بر پایه ی مقالات منتشر شده ی بعد از سال 2000 ميلادي انجام داده و حداقل % 35 مقالات مورد استناد، مربوط به سال هاي 2012 الی 2014 ميلادي بوده اند!

به منظور جلوگيري از بروز حساسيت ها در بين مخاطبان آکادميک، حداکثر تلاش هاي لازم صورت گرفته تا تمامي منابع مورد استفاده، از دل مقالات « تکامل شناسان » استخراج گردد و از تناقض هاي موجود در اين مقالات، جهت آگاه ساختن مخاطبان محترم، بهره گرفته شود! ضمن اين که به همين دليل، از استناد به منابعي که مختص موسسات « خلقت گرا » بوده است، حتي الامکان خودداري گرديده است تا باز هم بهانه به دست مخاطبان محترمي که عاشق « فرضيه ي تکامل » هستند، داده نشود!

البته به منظور دسترسي مخاطبان عام به بسياري از منابع، تا جايي که ممکن بوده است و در مواردی که مستندات سايت هاي آنلايني همچون « Wikipedia » و « Answers.com » نيز به مقالات اصلي متصل بوده اند، از اين وبسايت هاي در دسترس نيز براي سهولت دسترسي مخاطبان محترم نيز استفاده شده است؛ اما عزيزاني که نياز به مطالعه ي بيشتري در حيطه هاي مذکور دارند، مي توانند از مراجع آکادميک ذکر شده در وبسايت هاي مذکور استفاده نمايند!

آماده سازي و انتشار مقاله ي « فرضيه ي تکامل منطقه ي ممنوعه! – 5 » حاصل زحمات 1 ساله  و شبانه روزي مولف و ساير همکاران فني وبسايت « وعده ي صادق » بوده است و تمامي عزيزان وبسايت « وعده ي صادق» در ارايه ي با کيفيت تر اين مقاله به طريقه ي آنلاين، زحمات بسياري متقبل شده اند. مولف اين مقاله نيز با وسواس و دغدغه ي بسيار زياد، اين مقاله را مهيا نمود تا در اختيار جامعه ي جوان و پوياي ميهن عزيز اسلامي مان قرار گيرد! به نحوي که گهگاه اضافه نمودن فقط يک پاراگراف به اين مقاله، مستلزم مطالعه 117 مقاله در طي 3 الي 4 روز بود که اين وسواس و دقت نيز به منظور ارايه ي هرچه دقيق تر مطالب علمي به مخاطبان محترم اتخاذ گردیده است!

به هر تقدير، قسمت 5 اين سلسله مقالات نيز به حول و قوه ي الهي به پايان رسيده و در اختيار جامعه ي جوان، پويا و داراي تحصيلات عاليه ي کشور عزيزمان ايران قرار گرفته است؛ اما اين آغاز کار است و تنها به مثابه قدم اول در مسيري پر پيچ و خم مي باشد! بالطبع طي اين مسير، نياز مبرم به همراهي ساير دوستان و علاقمندان به مباحث زيست شناسي و ژنتيک دارد و بدون کمک اين عزيزان، نمي توان به بررسي همه جانبه و نقد علمي « فرضيه ي تکامل » دست زد! اما متاسفانه مشکل برزگي در جهت نيل به اين مقصود وجود دارد که همانا ضعف جدي در سيستم آموزشي  و پژوهشي آموزش و پرورش، و آموزش عالي است! با کمال تأسف بايد بگوييم که متاسفانه به دليل سيستم آموزشي معيوب کشور ما در دبيرستان و حتي دانشگاه ها که بعضاً تا مقاطع فوق ليسانس نيز ادامه يافته و بر حفظ و به ياد سپاري – نه تحليل – بر اساس جزوه، چکيده ي مباحث، مطالب قديمي و کهنه ي علمي و … بنا نهاده شده است، بسياري از دانش آموزان و دانشجويان عزيز ما هوش، ذکاوت و قوه ي تحليل قوي خود را به دست اين مطالب سپرده و از علوم و دانش روز، فاصله گرفته اند.

همچنين با کمال تأسف بايد گفت که حتي در سطح اساتيد نيز مشکلاتي مشابه وجود داشته و بسياري از اساتيد که یا خود تحصيل کرده ي غرب هستند و يا شيفته و مسحور دانشمندان، مجلات و مقالات غربي مي باشند، فضاي نامناسب جامعه ي دانشگاهي را تشديد نموده و روح تسليم و خضوع بي چون و چرا در مقابل غرب و دانشمندان غربي را در دانشجويان خود تزريق مي نمايند!

دوستاني که اين سطور را مي خوانند، ممکن است تصور نمايند که اين تصور، يک تصور مبتني بر بدبيني نسبت به فضاي دانشگاهي است؛ اما نگارنده به عنوان فردي که در سطوح مختلف آموزشي و پژوهشي کشور به تحصيل، تدريس و پژوهش در مقاطع عالي مشغول بوده است، به عينه بر آن صحه مي گذارد.

در واقع همت مولف در نقد جدي و علمي « فرضيه ي تکامل »، نه اقدامي 1 ساله يا 2 ساله، بلکه اقدامي است که ريشه در بيش از 1 دهه مطالعه ي آکادميک دارد و موتور محرکه ي آن نيز ناراحتي و تاسف از کلاه گشادي بوده است که مافياي به اصطلاح علمي تکامل بر سر دانش پژوهان گذاشته است!

ذکر یک خاطره – مربوط به مسئله ای که برای اولین بار، موتور محرکه ي مولف این سلسله مقالات را در مطالعه ي انتقادي در مورد « فرضيه ي تکامل » روشن نمود -، ممکن است در درک بهتر اين مسايل یاری رسان باشد:

« سال ها قبل، در حالي که سال هاي ابتدايي رشته ي طب را مي گذراندم، در حين مطالعه ي کتاب « انگل شناسي باليني پايه : Basic Clinical Parasitology » تاليف « Neva. F » و « Brown. H » و در فصل « پلاسموديوم فالسيپاروم (انگل مالارياي انساني) » و در بخش « اپيدميولوژي (همه گير شناسي) » اين فصل، مطلب زير توجه بنده را به خود جلب کرد: « … تا آن جا که به پلاسموديوم فالسيپاروم مربوط مي شود. انسان بيش از آن که به ميمون شبيه باشد، به پرنده و موش شبيه است! نظريه اي که بي شک تکامل شناسان را پريشان مي کند! اين نظريه منبعث از تجزيه ي متوالي و مقايسه اي زير واحد کوچک RNA ريبوزومي به وسيله ي مک کوشان و همکارانش است. … »(241)

 


بخش هايي از کتاب« انگل شناسي باليني پايه : Basic Clinical Parasitology » تاليف « Neva. F » و « Brown. H ».


با توجه به علاقه ي هميشگي نسبت به مباحث علوم پايه و مطالعه ي جدي و آکادميک در اين زمينه که حتي موجب گرديده بود تا در حوالي همان ايام، رتبه ي ممتاز دانشگاهي و کشوري را در امتحانات جامع علوم پايه ي آن زمان کسب نمايم، دغدغه ي ذهني عجيبي در اين زمينه در ذهن بنده شکل گرفت و مطالعات در زمينه ي علوم پايه ي پزشکي و زيستي، از آن زمان تا کنون در کنار فعاليت هاي باليني، ادامه داشته که منجر به تأليفات موفق آکادميک در اين حيطه ها نيز گرديده است!

اما آتشي که کتاب « انگل شناسي باليني پايه » تاليف « Neva. F » و « Brown. H » در ذهن بنده انداخت، به همين سهولت تأثير گذار نبود! در وهله ي اول، نگاه بنده به عبارات کتاب مذکور (که به دليل وضعيت نوستالژيک! آن، بخش هايي از ترجمه ي فارسي آن را براي مخاطبان محترم آورده ام!)، خيلي نگاه خوش بينانه اي نبود!!! حتي تا حدي موجب بدبيني بنده نسبت به کتاب مذکور و مولفان آن شد!!! اما با گذشت زمان و با ملاحظه ي شواهد روز افزون نقض کننده ي « فرضيه ي تکامل » در مجلات علمي و سکوت عمدي رسانه هاي خبري و حتي بايکوت علمي برخي از اين مقالات و برخورد دوگانه ي مجلات با اين گونه مقالات انتقادي، توجه بنده به تناقضات، فريبکاري ها و دسيسه هاي مافياي علمي « فرضيه ي تکامل » بيشتر شد! به نحوي که عصبانيت از اين کلاه برداري بزرگ به ظاهر علمي که مافياي قدرتمند علمي از آن حمايت مي کردد، موجب شد تا بنده عزم خود را جزم کرده و تلاش نمايم تا با مطالعه، تحقيق و پرده برداري از گاف ها، تناقضات، ابهامات، اشکالات و حتي فريبکاري ها و دروغگويي هاي به ظاهر علمي تکامل شناسان و مافياي علمي پشتيبان آن ها، از هدر رفتن وقت و سرمايه ي ساير برادران و خواهران بزرگوار جامعه ي علمي کشورم در آموختن، و مشغول شدن به اين « فرضيه ي » مسئله دار، جلوگيري نمايم و از اين به بعد نيز علي رغم مشغله ي فراوان علمي، پژوهشي، و شغلي، به اين مهم ادامه خواهم داد. »

به لطف باري تعالي، در طي دهه هاي اخير، روز به روز بر تعداد مقالات حاوي مطالب نقض کننده ي « فرضيه ي تکامل » اضافه شده و به فضل الهي، پوچ بودن اين فرضيه، روز به روز بيشتر آشکار گردیده و حتي موجب شده تا طرفداران و حاميان اين « فرضيه »، بعد از يک و نيم قرن از ارايه ي « فرضيه ی تکامل »، براي حفظ آن به تکاپو بيفتند!!!

جالب است که اين مافياي به ظاهر علمي که همواره دم از اثبات شده بودن اين « فرضيه » مي زند، باز هم تلاش مي نمايد تا آن را اثبات کند!!! حال آن که اگر اين مطالب قوياً اثبات شده باشند، نيازي به اثبات کردن هر روزه ي آن ها در رسانه هاي جمعي وجود ندارد! همچنین بسیار شگفت انگیز است که امروزه رسانه ها، مطبوعات، راديو و تلويزيون، مکانيک نيوتني يا مکانيک کوانتومي را اثبات نمي کنند، چرا که اين قوانين در شرايط خاص خودشان اثبات شده اند (گر چه هنوز برخي سوالات در اين زمينه ها وجود دارند.) و نيازي به دست و پا زدن هر روزه براي اثبات آن ها وجود ندارد! حال آن که برعکس اين قوانين علمي قدرتمند، بعد از بيش از يک قرن از ارايه ي « فرضيه ي تکامل »، باز هم مافياي علمي، هر روز سعي مي کند تا در رسانه هاي گروهي، درستي اين « فرضيه » را اثبات کند!!! زيرا خود اعضاي اين مافيا هم در اعماق درونشان مي دانند که اين « فرضيه » تا چه حد متزلزل و مستعد فرو ريختن است و به همين دليل با پروپاگانداي رسانه اي، سعي در قوي جلوه دادن آن مي نمايند تا مبادا افرادي بخواهند پوچي اين « فرضيه » را اثبات نمايند!

البته جريان انتقادي نسبت به « فرضيه ي تکامل » تنها به مسلمانان اختصاص ندارد؛ بلکه تعدادي از محققين آکادميک در کشورهاي ديگر و حتي اروپا و آمريکا وجود دارند که منتقد جدي اين « فرضيه » مي باشند و انتقادات علمي به آن وارد مي نمايند، اما متاسفانه در اکثر موارد، با محدوديت ها و تحريم هايي از سوي مافياي به ظاهر علمي « فرضيه ي تکامل » مواجه اند.

همانگونه که در مقدمه ي اين قسمت از سلسله مقالات ذکر کرديم، دکتر « سيد حسين نصر » استاد ايراني الاصل کرسي اسلام شناسي دانشگاه هاي « جرج واشنگتن » و « تمپل »، در اظهار نظري جالب، چنين عنوان کرده است:(46)

» The theory of evolution is the peg of the tent of modernism. If it were to fall down, the whole tent would fall on top of the head of modernism. And therefore it is kept as an ideology and not as a scientific theory which has been proven. «

« نظريه ي (فرضيه ي) تكامل ستون خيمه مدرنيسم است و اگر اين ستون سقوط كند، كل خيمه بر سر مدرنيسم فرو خواهد ريخت. بنابراين به مانند يك ايدئولوژي با آن رفتار مي شود، نه يك تئوري علمي كه به اثبات رسيده است. »(46)

همچنين در بخش ديگري از مقاله ي خود، چنين آورده است:(46)

 »There are different kinds of scientific theories. For example, you have string theory in physics and cosmology and you have quantum mechanics. Now if someone were to oppose them, no one would expel them from their university; no one would have his or her promotion denied because of his or her saying “I do not accept this theory.” Evolution, on the contrary, is a totally different matter, because it is an ideology, it is not ordinary science; so if you are a professor of biology in a university, especially in the Anglo-Saxon world, less so in Italy, France, and Germany, and if you oppose the theory of evolution on purely scientific grounds, you are rejected and even ejected from your position, your colleagues think you are insane, you do not get promotions, and so on. «

«  انواع مختلفي از نظريه هاي علمي وجود دارد. مثلاً مكانيك كوانتوم يا تئوري زنجيره در فيزيك و كيهان شناسي. اكنون اگر كساني با اين نظريه ها مخالفت ورزند، هيچ كس آنها را از دانشگاه اخراج نمي كند و هيچ كس به خاطر بر زبان راندن جمله « من اين نظريه را نمي پذيرم »، مانع ارتقاي شغلي آنها نمي شود. تئوري تكامل – برعكس همه نظريه ها – موضوعي كاملاً متفاوت است زيرا اين تئوري يك ايدئولوژي است و نه علم متعارف. بدين ترتيب اگر شما استاد زيست شناسي در يك دانشگاه به خصوص در دنياي آنگلوساكسون و كمتر در ايتاليا، آلمان و فرانسه باشيد و اگر طبق زمينه هاي كاملاً علمي با نظريه ي تكامل مخالفت مي ورزيد، فردي مطرود خواهيد بود و حتي موفقيت كاري خويش را نيز از دست خواهيد داد، همكارانتان شما را ابله مي پندارند، ارتقاي شغلي نمي يابيد و …. »(46)
 
اما علي رغم تمامي اين دسيسه هاي شيطاني مافياي به ظاهر علمي طرفدار « فرضيه ي تکامل »، ان شاء الله با تلاش دانشمندان حق طلب، به زودي بساط اين شعبده ي به ظاهر علمي، پرچيده خواهد شد.

البته ذکر اين نکته حائز اهميت است که دامنه ي ارايه مباحث انتقادي به « فرضيه ي تکامل » نبايد در مجامع آکادميک محدود بماند! چرا که به دليل رويکرد « ايدئولوژيک » طرفداران « فرضيه ي تکامل » و انتشار مقالات حامي « فرضيه ي تکامل » در سطح « رسانه هاي تصويري عمومي »، « مجلات عمومي »، « روزنامه ها » و …، مباحث انتقادي نيز مي بايست در سطح عام منتشر گردد تا از جريان يک طرفه و يکجانبه ي اطلاعاتي ايجاد شده توسط « طرفداران فرضيه ي تکامل »، حلوگيري شود.

به عبارت ديگر، همان گونه که « تکامل شناسان »، مباحث مربوط به « فرضيه ي تکامل » را از کرسي هاي آکادميک و مجامع دانشگاهي، به سطح رسانه هاي عمومي منتقل مي نمايند، منتقدان اين « فرضيه » ي پراشکال نيز بايد مباحث علمي مطرح شده در نقد « فرضيه ي تکامل » را از دانشگاه ها به رسانه هاي عمومي منتقل نمايند تا از بمباران اطلاعاتي يکجانبه ي مغزهاي مخاطبان عام به وسيله ي « تکامل شناسان »، خودداري نمايند! اين راه طولاني و طاقت فرسا، قطعاً نياز به همراهي، همکاري و همفکري جوانان مومن و دانش پژوه ايران اسلامي دارد!

قطعاً در جهت نيل به اين مقصود، طرفداران فرضيه ي تکامل، با طرح شبهه، ايجاد شانتاژ و انتشار شعارهاي عوام فريبانه همچون « مطالب علمي را فقط در جوامع علمي بايد ارايه کرد! »، « افراد عادي، توانايي درک درست مباحث زيست شناسي و تکامل را ندارند! » و … تلاش خواهند نمود تا مانع انتشار اين گونه نقد هاي علمي به « فرضيه ي تکامل » در نشريات، سايت ها و کتب عمومي شوند! حال آن که خودشان همواره چنين مباحثي را به راحتي در نشريات و رسانه هاي عمومي مطرح مي نمايند و هفته اي نيست که سپري گردد، اما سايت ها، رسانه ها، مجلات و …، مطلب جديدي در راستاي حمايت از « فرضيه ي تکامل » منتشر ننمايند!

با توجه به مطالب گفته شده، دستيابي به اين اهداف، از يک سو همت مضاعف، جهاد علمي، تلاش و پشتکار دانش جويان و دانش پزوهان ايران اسلامي را مي طلبد و از سوي ديگر، مستلزم هوشياري و آمادگي ساير اقشار محترم کشورمان مي باشد تا ان شاء الله هر دو گروه، دست در دست هم بتوانند توطئه ها و دسيسه هاي مافياي به ظاهر علمي را خنثي نمايند.


مثالي براي خوش خيال ها!

 

يکي از مشکلاتي که پيش روي منتقدان علمي « فرضيه ي تکامل » قرار دارد، مسئله ي خوش باوري عجيب بسياري از عوام و خواص پيرامون مجامع علمي است! به نحوي که اين عزيزان، تصور مي نمايند که از دانشگاه ها، مجلات و منابع آکادميک، چيزي جز حقيقت و راستي صادر نمي گردد! متاسفانه چنين خوش باوري در بين مجامع علمي و دانشگاهي کشور عزيزمان ايران نيز به چشم مي خورد که ريشه ي آن نيز علاوه بر خوش بيني، عدم اعتماد به نفس در مقابل مجامع علمي خارج از کشور است!

البته مولف اين مقاله، به جزأت مي تواند بگويد که تعداد دانشمندان دانا، شريف، با وجدان و راستگو در مجامع آکادميک و علمي مغرب زمين کم نيست! اما متاسفانه به دليل تسلط شديد مافياي حامي تکامل در اين کشورها، بسياري از اين دانشمندان، محتاط هستند و در مقالات علمي خود، اگر مطالبي داشته باشند که حتي کوچکترين تناقضي با « فرضيه ي تکامل » داشته باشد، سهواً يا عمداً به صورت گذرا و خلاصه، از روي مطلب مذکور رد مي شوند! در بسياري از موارد نيز نتايج چنين مطالعاتي دچار خودسانسوري مي گردد تا مبادا مشکلاتي براي نويسندگان اين مقالات ايجاد نمايد!

به هر حال آن چه که در بسياري از مجامع آکادميک ملاحظه مي گردد، اين است که مافياي علمي حامی اين مجامع که تأمين کننده ي امکانات مادي، مالي، لجستيکي و رسانه اي چنين محفل هايي است، حاصل تلاش بسياري از دانشمندان را کاناليزه کرده و در جهت اهداف ايدئولوژيک، سياسي، ضد مذهبي و استکباري خود قرار داده  اجازه ي شکستن چنين حلقه ي مافيايي را نيز به هيچ کس نمي دهد! اين مافيا به قدري قدرتمند مي باشد که حتي در « نامگذاري » کشفيات علمي نيز دخالت کرده و آن ها را مطابق اهداف شيطاني خود، مورد بهره برداري و استثمار قرار مي دهد!

مثال زير، گوشه اي از اين دسايس مافياي به ظاهر علمي را نشان مي دهد:

بسياري از مخاطبان محترم، احتمالاً با « کرم شب تاب : Firefly »(242) چه در طبيعت و چه در رسانه هاي گروهي و فيلم هاي مستند، برخورد داشته اند. تلالو و درخشش سبز مايل به زرد اين حشرات (که به غلط کرم شب تاب ناميده مي شوند!)، بسيار زيبا و چشم نواز است:(242)

 


تصاوير مختلفي از انواع مختلف « کرم شب تاب : Firefly » و لاروهاي آن، که تلالو و درخشش سبز رنگ مايل به زرد در محيط هاي تاريک دارند.


البته فقط « کرم شب تاب : Firefly »(242) نيست که چنين تلالو و درخششي را در محيط هاي تاريک نشان مي دهد؛ بلکه موجوداتي مانند باکتري « آليويبريو فيشري : Aliivibrio fischeri »(243)، « حلزون آب شيرين : Latia neritoides »(244)، برخي « ميگو ها » و برخي « ماهي هاي آب هاي عميق » نيز تلالو و درخشش با رنگ هاي مختلف را بروز مي دهند که اين پديده « زيست تابي : Bioluminescence »(245) ناميده مي شود.

اما نکته ي جالبي در مورد مکانيسم شيميايي و بيولوژيک (زيست شناختي) اين تلالو و درخشندگي موجودات زنده ي فوق، وجود دارد؛ نکته ي مذکور اين است که خانواده ي ترکيبات شيميايي مسبب « زيست تابي : Bioluminescence »، « لوسيفرين : Luciferin » و پروتئين هاي آنزيمي موثر بر اين ترکيبات شيميايي، « لوسيفراز : Luciferase » ناميده شده اند!!!(246)

 

 


تصاويري از چند ترکيب شيميايي فعال در « زيست تابي : Bioluminescence » که « لوسيفرين : Luciferin » ناميده مي شوند؛ « لوسيفرين » هاي فوق به ترتيب در « کرم شب تاب : Firefly » (شماره هاي 1 و 2)، « حلزون آب شيرين» (شماره ي 3)، و « ماهي هاي آب هاي عميق » و « ميگو ها » (شماره ي 4) يافت مي شوند.

 


تصوير 2 پروتئين آنزيمي موثر در پديده ي « زيست تابي : Bioluminescence » که « لوسيفراز : Luciferase » ناميده مي شوند. سمت راست، آنزيم« لوسيفراز » موجود در « کرم شب تاب : Firefly » و سمت چپ، آنزيم« لوسيفراز » موجود در برخي « باکتري » ها را به نمايش گذاشته است.


اين نامگذاري در وهله ي اول ممکن است بسيار عادي به نظر برسد و بسياري از مخاطبان محترم، ممکن است مشکلي در اين نامگذاري احساس نکنند! اما توجه به کلمه ي « لوسيفر : Lucifer »، دسايس پشت پرده ي اين نامگذاري را مشخص مي نمايد!

« لوسيفر : Lucifer » در آيين مسيحيت، جهان غرب، مجامع مخفي و حتي در بين « شيطان پرستان »، نمادي از شيطان و شخصيت هاي شيطاني است!(247و248) گرچه قرائت هاي مختلف آيين مسيحيت در اين که « لوسيفر » خود شيطان است و يا از اعوان و انصار وي مي باشد، با يکديگر تفاوت دارند، اما در شيطاني بودن مفهوم « لوسيفر »، تفاوت زيادي با يکديگر ندارند!(247)

 


« لوسيفر : Lucifer » در آيين مسيحيت و جهان غرب نمادي از شيطان و شخصيت هاي شيطاني است!


همچنين در کتاب مرجع « شيطان پرستان » با عنوان « انجيل شيطاني : The Satanic Bible »، از « لوسيفر : Lucifer » به عنوان يکي از چهار « وليعهد جهنم »، نام برده شده است و حتي يکي از بخش هاي عمده ي کتاب « انجيل شيطاني »، به نام « کتاب لوسيفر : Book of Lucifer »، نامگذاري شده است!:(248)

 

 


در کتاب مرجع « شيطان پرستان » با عنوان « انجيل شيطاني : The Satanic Bible »، از « لوسيفر : Lucifer » به عنوان يکي از چهار « وليعهد جهنم »، نام برده شده است و حتي يکي از بخش هاي عمده ي کتاب « انجيل شيطاني »، به نام « کتاب لوسيفر : Book of Lucifer »، نامگذاري شده است!


البته اگر اين سوال از مافياي علمي حاضر در « زيست شناسي » پرسیده شود که آن ها به چه دليلي از عبارت شيطاني « لوسيفر : Lucifer » براي نامگذاري ترکيبات شيميايي و آنزيم هاي روشني بخش و تلالو ساز موجودات زنده بهره جسته و آن ها را« لوسيفرين : Luciferin »(246) و « لوسيفراز : Luciferase »(246) ناميده اند، ممکن است به آيات زير از انجيل، استناد کنند:(249)

 


Isaiah 14:12-15 : “How art thou fallen from heaven, O Lucifer, son of the morning! How art thou cut down to the ground, which didst weaken the nations! For thou hast said in thine heart, I will ascend into heaven, I will exalt my throne above the stars of God: I will sit also upon the mount of the congregation, in the sides of the north: I will ascend above the heights of the clouds; I will be like the most High. Yet thou shalt be brought down to hell, to the sides of the pit.”


کتاب اشعياء نبي 14:12- 15 : « اي‌ لوسيفر!‌ پسر صبح!‌ چگونه ‌ از آسمان‌ افتاده‌اي‌؟ اي‌ كه‌ امّت‌ها را ذليل‌ مي‌ساختي،‌ چه‌گونه ‌ به‌ زمين‌ افكنده‌ شده‌اي‌؟ و تو در دل‌ خود مي‌گفتي‌: « به‌ آسمان‌ صعود نموده‌، كرسي‌ خود را بالاي‌ ستارگان‌ خدا خواهم‌ افراشت‌، و بر كوه‌ اجتماع‌ در اطراف‌ شمال‌ جلوس‌ خواهم‌ نمود. بالاي‌ بلندي ‌هاي‌ ابرها صعود كرده‌، مثل‌ حضرت‌ اعلي‌ خواهم‌ شد. » لكن‌ به‌ جهنم،‌ به‌ اسفل‌هاي‌ حفره‌ فرود خواهي‌ شد. ».(249)

البته آيات فوق از انجيل مسيحيان و مطالب ذکر شده در کتاب مرجع شيطان پرستان يعني « انجيل شيطاني : The Satanic Bible »، باز هم مفهوم شيطاني عبارت « لوسيفر : Lucifer » را در زبان انگليسي نشان مي دهد، اما مافياي علمي حاضر در علوم زيستي، ممکن است به دليل ذکر عبارت « اي‌ لوسيفر!‌ پسر صبح!‌ : O Lucifer, son of the morning! »(249) در انجيل و اطلاق لفظ « پسر صبح: son of the morning »(249) به « لوسيفر : Lucifer »، بگويند که به همين دليل از اين نام در جهت نامگذاري ترکيبات شيميايي و آنزيم هاي روشني بخش و تلالو ساز موجودات زنده بهره جسته، و آن ها را « لوسيفرين : Luciferin »(246) و « لوسيفراز : Luciferase »(246) ناميده اند!!!

اما اين توجيهات، دردي از آن ها دوا نمي کند! چرا که حداقل 25 آيه در انجيل (اعم از عهد عتيق و عهد جديد) موجود هستند که به نور، روشنايي و تلالو خداوند اشاره کرده است. در زير، بخشي از آن ها را ملاحظه فرماييد: (250)

 


حال بايد از مافياي قدرتمند حاضر در علوم زيستي پرسيد که با وجود اين همه آيات انجيل در رابطه  با نور، روشنايي و تلالو پروردگار و عرش الهي(249)، به چه دليل آن ها نام شيطاني « لوسيفر : Lucifer » را براي نامگذاري ترکيبات شيميايي و آنزيم هاي فعال در پديده ي « زيست تابي : Bioluminescence »(245) (همانند « لوسيفرين : Luciferin »(246) و « لوسيفراز : Luciferase »(246))، انتخاب کرده اند؟! به ويژه با توجه به مفهوم مثبت نور و درخشش در همه ي زبان ها و فرهنگ ها، به چه دليل اين مفهوم را در نام گذاريشان، به شيطان (لوسيفر) پيوند زده اند؟! آيا نمي توانستند عبارات زيبايي همچون « آلمايتين : Almightin » و « آلمايتاز : Almightase » که از عبارت « ذات اقدس خداوند : Almighty » استخراج مي شود را براي عوامل موثر در درخشش موجودات زنده به کار ببرند؟ آيا نمي توانستند عباراتي همچون « آنجلين : Angelin » و « آنجلاز : Angelase » را که از عبارت « فرشته : Angel » مشتق مي شود، مورد استفاده قرار دهند؟!!!

آيا به راستي اين اصرار مافياي قدرتمند علوم زيستي بر استفاده از عبارات و مفاهيم شيطاني در نامگذاري مفاهيم مثبت، از حقد و کينه ي آنان به اديان الهي نشأت نمي گيرد؟ (به اولين مقاله از همين سلسله مقالات رجوع فرماييد.)(251)

با توجه به مطالب ذکر شده، می توان دریافت که مافیای قدرتمند « ملحد » و « ضد خدا »، در جای جای علوم مختلف و بالاخص علوم زیستی، ریشه دوانده است و تلاش می نماید تا با تحریفات گسترده ی واقعیات علمی و حتی نامگذاری جهت دار اختراعات و اکتشافات، اهداف پلید خود را به نتیجه برساند!

بسیار جالب است که این مشکل، همه ی ابعاد علم را در بر می گیرد و تنها مختص « فرضیه ی تکامل » نیست! بلکه حتی شاخه های مختلف علوم زیستی همچون « بیولوژی مولکولی »، « بیوشیمی »، « ژنتیک » و … را نیز در برمی گیرد! (مسئله ی ذکر شده در مورد « لوسیفرین » و « لوسیفراز » در سطور فوق، یک مثال شاخص در این زمینه است!).

البته در حیطه ی مباحث مرتبط با « فرضیه ی تکامل »، دانشمندان « ملحد » طرفدار « فرضیه ی تکامل »، جسارت بیشتری از خود نشان داده و علناً شمشیر را از رو بسته اند! چاپ کتاب هایی همچون « توهم (هذیان) خدا : The God Delusion » و حمایت مالی، معنوی و تشکیلاتی از کمپین های « ضد خدا » و « ضد دین » همچون « کمپین اتوبوس های بی خدا : Atheist Bus Campaign » از سوی تکامل شناسان مشهوری همچون « ریچارد داوکینز : Richard Dawkins »(252)، نشان می دهد که برخلاف ژست علم گرایانه و عقل محورانه ی بسیاری از « تکامل شناسان »، نه تنها ادعاهای آن ها با کشفیات علوم جدید مطابقت چندانی ندارد (تمامی بخش های مربوط به سلسله مقالات « فرضیه ی تکامل: منطقه ی ممنوعه! 4 و 5 را ملاحظه فرمایید!)، بلکه دامنه ی تحرکات شیطانی آن ها از مسئله ی « خداناباوری » به « خدا ستیزی » رسیده است! به عبارت دیگر، آن ها نه تنها مسئله ی « عدم اعتقاد به خدا را » فقط به خودشان محدود نمی کنند، بلکه علناً در جهت ترویج « خداگریزی » و « خداستیزی » در جوامع مشغولند و در این راه، از تمامی امکانات مالی، علمی و تشکیلاتی خود بهره می جویند!

 
چاپ کتاب هایی همچون « توهم (هذیان) خدا : The God Delusion » و حمایت مالی، معنوی و تشکیلاتی از کمپین های « ضد خدا » و « ضد دین » همچون « کمپین اتوبوس های بی خدا : Atheist Bus Campaign » از سوی تکامل شناسان مشهوری همچون « ریچارد داوکینز : Richard Dawkins »، نشان می دهد که برخلاف ژست علم گرایانه و عقل محورانه ی بسیاری از « تکامل شناسان »، نه تنها ادعاهای آن ها با کشفیات علوم جدید مطابقت چندانی ندارد (تمامی بخش های مربوط به سلسله مقالات « فرضیه ی تکامل: منطقه ی ممنوعه! 4 و 5 را ملاحظه فرمایید!)، بلکه دامنه ی تحرکات شیطانی آن ها از مسئله ی « خداناباوری » به « خدا ستیزی » رسیده است! به عبارت دیگر، آن ها نه تنها مسئله ی « عدم اعتقاد به خدا را » فقط به خودشان محدود نمی کنند، بلکه علناً در جهت ترویج « خداگریزی » و « خداستیزی » در جوامع مشغولند و در این راه، از تمامی امکانات مالی، علمی و تشکیلاتی خود بهره می جویند!


حال از دوستان خوش باوری که فریب مافیای علوم زیستی و بالاخص « تکامل شناسان » و طرفداران آن ها را می خورند و تصور می کنند که تحرکات تکامل شناسان تنها به مطالعات علمی و چاپ کتب و مقالات به ظاهر علمی محدود می شود، باید پرسید که چگونه این تحرکات « تکامل شناسان » را در ترویج « خداستیزی » (نه حتی « خدا گریزی! »)، توجیه می کنند؟!!! چرا این دوستان خوش باور، « منتقدان فرضیه ی تکامل » را به دخالت دادن مباحث اعتقادی و دینی در مباحثات متهم می نمایند، اما در مقابل تحرکات فراوان غیر علمی « خدا ستیزانه » و « دین ستیزانه » ی تکامل شناسان، زبان به اعتراض نمی گشایند؟!!! قطعاً چنین برخورد دوگانه ای، خلاف روح علم می باشد!!!

البته مثال های فوق، تنها موارد معدودی از دسایس بی شمار مافیای علمی بوده و اشاره به موارد ديگر، خارج از دستور کار اين سلسله مقالات مي باشد؛ اما اين مثال ها نشان مي دهد که خوش بيني افراطي نسبت به آن چه که جامعه ي علمي ناميده مي شود، دور از تدبير و دورانديشي است! اميد است که مخاطبان محترم به اين مسئله توجه داشته باشند!


دستورالعملي براي جلوگيري از فريب خوردگي!

 

تا اين بخش از سلسله مقالات، حدود 30 درصد از شواهد علمي موجود عليه « فرضيه ي تکامل » ارايه گرديده است و ان شاء الله در قسمت هاي آتي نيز بقيه ي شواهد علمي موجود عليه « فرضيه ي تکامل »، خدمت مخاطبان محترم عرضه خواهد شد.

اما با شواهد فعلي ارايه شده نيز، اطلاعات کافي جهت ممانعت از فريب خوردن از ادعاهاي آتي « تکامل شناسان » به خصوص در حوزه « فسيل شناسي » و « DNA باستاني : Ancient DNA »، در دست مي باشد! به عبارت ديگر، مخاطبان محترم، اگر از اين پس با ادعاهاي « تکامل شناسان » در موارد مرتبط با « فسيل شناسي » و « DNA باستاني : Ancient DNA » مواجه گردند، مي توانند با استفاده از دستورالعمل زير، از فريب خوردگي!!! خود توسط « تکامل شناسان » خودداري فرمايند:

الف) در برخورد با ادعاهاي « تکامل شناسان » پيرامون کشف « فسيل هاي جديد » يا « کشف مطالب جديد » از فسيل هاي کشف شده طي سال هاي قبل، مخاطبان محترم می توانند پرسش ها و سوالات زير را مطرح نمایند و پاسخ آن ها را از مقالات مذکور، طلب کنند:

1 – طول عمر منتسب به فسيل مورد ادعاي « تکامل شناسان »، بر اساس چه ابزارها و روش هايي اندازه گيري شده است؟

2 – در صورت استفاده از روش « زمان سنجي راديومتريک : Radiometric Dating »، « تکامل شناسان » چه راه حلي براي مقابله با اثرات « فشار محيطي »، « وضعيت شيميايي محيط »، « اثر شراره هاي خورشيدي »، « نوسانات فاصله ي زمين تا خورشيد » و … بر سرعت « واپاشي هسته اي : Radioactive Decay » و نيز مسئله ي احتمال بروز ناخالصي « گزنوليت : Xenolith » در نمونه ي مورد مطالعه، انديشيده اند؟ (قطعاً جواب مناسبي براي اين سوال نخواهند داشت!)

3 – چه تعداد و چند نمونه از فسيل مورد ادعاي « تکامل شناسان » در طبيعت کشف شده است؟

4 – آيا فسيل مورد ادعاي « تکامل شناسان » کامل مي باشد، يا اين که تنها بخش هاي خاصي از بدن (شامل فک، استخوان ناقص لگن، تکه اي از استخوان جمجمه و …) را کشف نموده اند؟

5 – در فسيل مورد ادعاي تکامل شناسان، چگونه احتمال وجود بيماري هاي مسبب تغييرات اسکلتي و استخواني (همچون « بيماري پاژه ي استخوان : Paget’s disease of bone »(26)، « آکندروپلازي : Achondroplasia »(19)، « آکرومگالي : Acromegaly »(25)، « کوتولگي : Dwarfism »(24))، و کمبود ويتامين D رد شده است؟

6 – در فسيل مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چگونه تفاوت هاي بين جنس زن و مرد، مورد بررسي قرار گرفته است و چگونه جنسيت فسيل تعيين شده است؟

7 – در فسيل مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چگونه تفاوت هاي سني (کودک، نوجوان، جوان، بالغ و پير) مورد بررسي قرار گرفته است؟

8 – در فسيل مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چگونه احتمال « دورگه : Hybrid » بودن، رد شده است؟

9 – در فسيل مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چگونه احتمال بروز بيماري هاي مسبب تغيير شکل جمجمه اي همچون « سر قايقي (اسکافو سفالي) : Scaphocephaly »(29) يا به عبارت ديگر « دوليکو سفالي : Dolichocephaly »(30)، « سر مورب (پلاژيو سفالي) : Plagiocephaly »(31)، « سر مثلثي (تريگونو سفالي) : Trigonocephaly »(32)، « سر پهن (براکي سفالي) : Brachycephaly »(33) و … رد شده است؟

10 – در فسيل مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چگونه تفاوت هاي بين نژادي (همچون اختلاف جثه، اختلافات اسکلتي، اختلافات ظاهري اندام ها و …) مورد بررسي قرار گرفته است؟

11 – در فسيل هاي مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چگونه مسئله ي « بافت هاي نرمي که در فسيل ها ممکن است ردي بر جاي نگذارند (مثل خرطوم و …) »، مورد بررسي قرار گرفته و احتمال وجود اين گونه بافت هاي نرم در فسيل مربوطه، لحاظ شده است؟

12 – در فسيل هاي مورد ادعاي « تکامل شناسان »، به خصوص فسيل هاي مربوط به « انسان ساها : Hominids »، چگونه احتمال دستکاري هاي جمجمه اي توسط ابزار ها (همانند آنچه در اقوام سرخپوست، ماياها، اينکاها، « نئاندرتال هاي موسوم به Shanidar 1 و Shanidar 5 » و … به وفور ملاحظه مي گردد)، مورد بررسي قرار گرفته و احتمال بروز اين مسئله، رد شده است؟

13 – آيا فسيل مورد ادعاي « تکامل شناسان »، نماينده ي مناسبي از فسيل هاي مورد مطالعه مي باشد؟ (جواب اين سوال، قطعاً خير مي باشد! چون 1 فسيل نمي تواند نماينده ي مناسبي از يک جمعيت باشد!)

14 – در فسيل هاي مورد ادعاي « تکامل شناسان » به خصوص فسيل هاي منتسب به « انسان ساها : Hominids »، چگونه تغييرات فسيلي ناشي از عادات زندگي و حتي روش هاي خوابيدن! (مانند آن چه در مثال مربوط به افزايش بروز ناهنجاري پلاژيو سفالي بعد از به پشت خواباندن نوزادان ذکر شد!)، مورد بررسي قرار گرفته است؟


مقالات و فيلم هاي به اصطلاح مستند تکامل شناسان، قطعاً در پاسخ به انبوه سوال هاي فوق، پاسخ مناسبي نخواهند داشت!

 
ب) در برخورد با ادعاهاي « تکامل شناسان » پيرامون مطالعات مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » بر روي فسيل هاي کشف شده، مخاطبان محترم می توانند پرسش ها و سوالات زير را مطرح نمايند و پاسخ آن ها را از مقالات مذکور، طلب کنند:

1 – مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » مورد ادعاي « تکامل شناسان »، بر اساس کدام نوع DNA (DNA ميتوکندريال (mtDNA) يا DNA هسته اي) انجام شده است؟

2 – در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چه تمهيداتي براي مقابله با مشکل تغييرات پس از مرگ DNA انديشيده شده است؟

3 – در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چه تمهيداتي براي مقابله با مشکل « آلودگي : Contamination » نمونه ي DNA حاصل از فسيل، با DNA هاي موجود در محيط (اعم از DNA پوست پژوهشگران، DNA باکتري هاي محيطي، DNA باقيمانده از مطالعات قبلي در محيط آزمايشگاه و …) انديشيده شده است؟

4 – در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » مورد ادعاي « تکامل شناسان »، از چه روشي استفاده شود؟ با توجه به نبود روش استاندارد و جهانشمول، چه تمهيداتي جهت بهتر انجام شدن اين مطالعات، انديشيده شده است؟

5 – در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چه تمهيداتي براي مشخص کردن ويروس هاي احتمالي که ژنوم و DNA خود را در لا به لاي DNA موجود زنده وارد مي نمايند، انديشيده شده است؟ (قطعاً جواب مناسبي براي اين سوال نخواهند داشت! چرا که هنوز بسياري از ويروس هاي موجود در طبيعت، کشف نشده اند!)

6 – در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » مورد ادعاي « تکامل شناسان »، DNA چند فسيل مورد بررسي قرار گرفته است؟

7 – در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چه ميزان از DNA سلولي موجود در فسيل ها، مورد بررسي قرار گرفته است؟ آيا در فسیل های منتسب به « انسان ساها : Hominids »، تمامي قطعات DNA هسته اي (بيش از 7 ميليارد جفت باز (نوکلئوتيد)) و DNA ميتوکندريال (mtDNA) (حدود 16400 جفت باز (نوکلئوتيد)) تحت مطالعه قرار گرفته است، يا تنها بخش هايي از اين 7 ميليارد جفت باز (نوکلئوتيد) تحت بررسي قرار گرفته است؟ (قطعاً در بيش از % 99 مطالعات مورد ادعاي تکامل شناسان، فقط بخشي از DNA مورد مطالعه قرار گرفته است!)

8 – در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چگونه احتمال وجود بيماري هاي شناخته شده يا ناشناخته ي « کروموزومي » و « ژنتيکي » در DNA فسيل مورد مطالعه رد شده است؟ (به خصوص در مورد بيماري هاي ناشناخته، قطعاً جواب مناسبي براي اين سوال، نخواهند داشت!)

9 – در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » مورد ادعاي « تکامل شناسان »، چگونه مسئله ي تفاوت هاي موجود بين DNA افراد مختلف يک گونه از نژاد هاي گوناگون، مورد بررسي قرار گرفته است؟ آيا احتمال بروز اين گونه تفاوت ها در DNA مورد مطالعه، مورد توجه محققان بوده است؟

10 – در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » مورد ادعاي « تکامل شناسان »، آيا DNA فسيل مذکور، نماينده ي مناسبي براي « گونه » ي مورد ادعاي تکامل شناسان مي باشد؟ آيا صرفاً با مطالعه ي DNA مربوط به فقط 1، 2، 10 يا حتي 100 فسيل، مي توان ادعا کرد که DNA هاي مذکور، نماينده ي DNA مربوط به جمعيت چند صد هزار نفري، چند ميليوني و چند ميلياردي مد نظر مي باشد؟ (جواب اين سوال قطعاً خير مي باشد!)

11 – در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA »، هنگامي که « تکامل شناسان » ادعا مي کنند که « در مقايسه ي DNA فسيل مکشوفه با DNA انسان هاي امروزي، شباهت ها و تفاوت هايي يافت شده است »، چنين ادعايي چقدر صحت دارد؟ با توجه به نبود « DNA مرجع » و « DNA نماينده » براي انسان هاي کنوني، تکامل شناسان DNA فسيل مذکور را با چه DNA يي مقايسه نموده اند؟ آيا DNA انسان امروزي که با DNA فسيل مقايسه شده است، نماينده ي مناسبي از DNA بيش از 7 ميليارد انسان امروزي موجود بر روي کره ي زمين مي باشد؟ (جواب اين سوال قطعاً خير مي باشد!)

12 – در صورت استفاده ي تکامل شناسان از « DNA ميتوکندريال (mtDNA) » در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » بر روي فسيل مورد نظر، آن ها چه مفروضاتي را در نظر گرفته اند؟

13 – با توجه به باطل شدن مفروضات قبلي در مورد سرعت جهش در « DNA ميتوکندريال (mtDNA) »، چرا « تکامل شناسان » هنوز از مفروضات غلط قبلي در مطالعات مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » استفاده مي نمايند؟

14 – با توجه به باطل شدن مفروضات قبلي در مورد « DNA ميتوکندريال (mtDNA) و کشف پديده ي هتروپلاسمي در آن ها که از بافتي به بافت ديگر يا سني به سن ديگر نيز تغيير مي کند، چرا « تکامل شناسان » هنوز از مفروضات غلط قبلي در مطالعات مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » استفاده مي نمايند؟

15 – با توجه به باطل شدن مفروضات قبلي در مورد « DNA ميتوکندريال (mtDNA) » و کشف پديده ي توارث پدري در  « DNA ميتوکندريال (mtDNA) »، چرا « تکامل شناسان » هنوز از مفروضات غلط قبلي در مطالعات مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » استفاده مي نمايند؟

16 – در مطالعه ي مبتني بر پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » مورد ادعاي « تکامل شناسان »، آيا فقط يک ژن و يک قطعه از DNA بررسي شده است، يا چند ژن و چند قطعه از DNA مورد بررسي قرار گرفته است؟ در صورت بررسي چند ژن، آيا همه ي آن ها نتايج مشابهي به دست داده اند، يا اين که نتايج آن ها با هم تناقض داشته است؟ در مطالعات انجام شده بر روي چند ژن، آيا « تکامل شناسان » حقيقتاً و با صداقت، بخشي از نتايجي را که با بقيه ي بخش هاي مطالعات آن ها، تناقض و ناهمخواني داشته، منتشر نموده اند؟

17 – در صورت ادعاي بروز آميزش بارور بين چند گروه از « انسان ساها : Hominids » ي ماقبل تاريخ با يکديگر و با انسان هاي به اصطلاح مدرن در مطالعات مبتني بر « DNA باستاني : Ancient DNA »، « تکامل شناسان » چه توجيهي براي اين مسئله دارند؟ اگر مسئله ي « آميزش : Interbreeding » باور گروه هاي مختلف « انسان ساها : Hominids » (همچون نئاندرتال ها، هوموارکتوس ها، هوموهايدلبرگنسيس ها، دنيسووان ها و …) با يکديگر و با انسان هاي به اصطلاح مدرن و انتقال ژن آن ها به انسان هاي امروزي را بپذيريم، آيا نمي توان نتيجه گرفت که انسان هاي به اصطلاح مدرن، نئاندرتال ها، هوموارکتوس ها، هوموهايدلبرگنسيس ها، دنيسووان ها و … همگي متعلق به يک گونه يعني « انسان » هستند و از « گونه هاي مجزا » نمي باشند؟ (قطعاً جواب مناسبي براي اين سوال نخواهند داشت!)

18 – حتي اگر « تکامل شناسان » بخواهند مسئله ي آميزش بارور (Interbreeding) گروه هاي مختلف « انسان ساها : Hominids » (همچون نئاندرتال ها، هوموارکتوس ها، هوموهايدلبرگنسيس ها، دنيسووان ها و …) با يکديگر و با انسان هاي به اصطلاح مدرن و انتقال ژن آن ها به انسان هاي امروزي را توجيه نمايند و بگويند که فعلاً تعريف مشخصي براي « گونه » از نظر علمي وجود ندارد!!!، آيا اين توجيه آن ها خطر بزرگي براي خود آن ها محسوب نمي شود؟ آيا چنين توجيهي موجب نحواهد شد تا اين شبهه مطرح گردد که با توجه به اين که هنوز تعريف دقيق « گونه » مشخص نشده است، آن ها چه گونه دم از فرضيه ي تکاملي مي زنند که يکي از مفاهيم اصلي آن، « تغيير گونه ها » و « تکامل گونه ها » مي باشد؟ (قطعاً جواب مناسبي براي اين سوال نخواهند داشت!)

19 – هنگامی تکامل شناسان برای فرار از انتقادات منتقدان به توجیهاتی همچون « تفاوت سرعت روند تکاملی » در « موجودات زنده » ی مختلف متوسل می شوند، آیا این توجیهات بیش از هر چیز، علیه خودشان عمل نخواهد کرد؟!!! آیا این توجیهات مضحک آن ها، زمینه ی زیر سوال بردن درخت های « فیلوژنتیک » مورد استناد آن ها را فراهم نخواهد نمود؟!!!

مقالات و فيلم هاي به اصطلاح مستند تکامل شناسان، قطعاً در پاسخ به انبوه سوال هاي فوق، پاسخ مناسبي نخواهند داشت!

بدين ترتيب، با رعايت دستورالعمل فوق، حتي با علم به اين که تا مقاله ي حاضر، فقط % 30 شواهد علمي عليه « فرضيه ي تکامل » ارايه شده است!، باز هم مي توان در مقابل ادعاهاي « تکامل شناسان »، شبهات و سوالات متعددي مطرح کرد و از فريب خوردن توسط آنان و تبعيت بي چون و چرا از پروپاگاندايي که آن ها ايجاد مي نمايند، خودداري نمود!


جمع بندي کلي مبحث فسيل شناسي و سخن پاياني

 

همان گونه که در مقالات « فرضيه ي تکامل: منطقه ي ممنوعه! – 4 »(2) و « فرضيه ي تکامل: منطقه ي ممنوعه! – 5 » ملاحظه فرموديد، « فسيل ها » آيينه ي مناسبي از موجودات زنده ي ماقبل تاريخ نيستند! و ادعاهايي که تکامل شناسان پيرامون « فسيل ها » مطرح مي نمايند، ادعاهاي گزافي بيش نيست!

به عبارت ديگر، هنگامي که « تکامل شناسان » با اعتماد به نفس و قطعيت فراوان از کشف فسيل ها و حتي آناليز DNA برخي از آن ها بر اساس پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA »، سخن مي گويند، ممکن است ادعاهاي آنان اغوا کننده باشد؛ اما هنگامي که در بوته ي نقد علمي قرار مي گيرند، جزء به جزء اين ادعاها با ابهامات، ايرادات، و اشکالات جدي مواجه مي گردد! به نحوي که اين ابهامات، از مسئله ي طول عمر فسيل ها و ايرادات روش« زمان سنجي راديومتريک : Radiometric Dating »(2) شروع شده و با ابهامات پيش روي ماهيت واقعي فسيل ها (اعم از بيمار يا سالم بودن، جنسيت فسيل، و …) ادامه يافته و با ايرادات و ضعف هاي متعدد در مطالعه ي DNA فسيل ها بر اساس پروتکل « DNA باستاني : Ancient DNA » خاتمه مي يابد!

در طي قسمت هاي 4 و 5 اين سلسله مقالات، مفصلاً پيرامون ضعف ها، اشکالات، ايرادات و ابهامات موجود در مطالعات فسيلي بحث شد و مستندات علمي متعدد در اين خصوص ارايه گرديد که بيش از % 95 آن ها مربوط به مقالات منتشر شده طي سال هاي 2000 ميلادي تا ژانويه ي 2014 ميلادي و منتشر شده در مقالات مشهور علمي بوده است!

مطابق مطالب مطرح شده در اين بخش از سلسله مقالات، مشخص مي گردد که برخلاف ادعاي تکامل شناسان، فسيل ها از دقت کافي براي مطالعه پيرامون موجودات زنده ي ماقبل تاريخ برخوردار نيستند!

به عبارت ديگر، فسيل ها آيينه ي مناسبي از وضعيت حيات در قرون و اعصار گذشته نيستند و آن چه که تکامل شناسان در اين رابطه، ادعا مي کنند، ادعاي گزافي بيش نيست! چرا که علاوه بر فريبکاري هاي و خباثت هاي عمدي آن ها در ارايه ي گزينشي مطالب علمي، بسياري از اطلاعاتي که آن ها ادعاهاي خود را بر پايه ي آن ها مطرح مي نمودند، امروزه فاقد اعتبار بوده، و ضعف ها، ايرادات و سهل انگاري هاي موجود در اين مفروضات قديمي، کاملاً به اثبات رسيده است! (البته تکامل شناسان اين کشفيات جديد را نيز عمدتاً سانسور مي کنند!)

در هر حال، ممکن است اين نکته در اين قسمت مطرح شود که اصولاً تغيير در اطلاعات، داده ها و تحليل ها، بخشي از ذات علم است و قطعاً با پيشرفت هاي علمي، بخشي از اطلاعات علمي قبلي، مورد بازبيني، تغيير، حذف و تعديل قرار می گيرد!

اين نکته، مسئله ي مهمي است که خود ما نيز بر آن صحه مي گذاريم و به آن معتقديم! اما به همين دليل معتقديم که طرفداران « فرضيه ي تکامل »، نبايد بر صحت ادعاي خويش، اصرار داشته باشند و ادعاي گزاف اثبات شده و قطعی بودن « فرضيه ي تکامل »، و استفاده از عبارت جعلي « نظريه ي تکامل » را داشته باشند!!! زيرا همان گونه که در قسمت 3 اين سلسله مقالات با استفاده از مستندات علمي عنوان کرديم، « فرضيه ي تکامل » به هيچ عنوان لياقت اطلاق عبارت « نظريه : Theory » يا « واقعيت : Fact » را ندارد!(138)

متاسفانه تکامل شناسان بر خلاف ظاهر روشنفکرانه و ادعاهای به ظاهر علمی که دارند، از درک پیچیدگی ها و عظمت علم، عاجزند و ادعاهای خود را بر مفروضاتی کاملاً ضعیف، ساده انگارانه و کودکانه بنا نهاده اند! حال آن که پیچیدگی ها و عظمت علم، بسیار بیشتر از آن چیزی است که آن ها تصور می نمایند و افق علم، از تصورات آن ها، بسیار گسترده تر می باشد، و روز به روز نیز بر این گستردگی افزوده می شود! آن ها هنوز تمامی موجودات زنده ی عالم را کشف نکرده اند! هنوز تمامی مولکول ها و پروتئین های موجود بر روی سطح گلبول های سفید خون را نشناخته اند! هنوز بسیاری از ارتباطات چند جانبه ی موجودات زنده را کشف نکرده اند! هنوز …! اما علی رغم تمامی این مجهولات و نادانی های « تکامل شناسان » در حوزه های مذکور، آن ها ادعا می نمایند که « فرضیه ی تکامل »، اثبات شده و قطعی می باشد!!! به راستی فرضیه ای که هنوز اجزای آن عمدتاً مجهول و ناشناخته مانده است، چگونه می تواند صحت و دقت کافی داشته باشد؟!!!

البته تکامل شناسان از حربه های گوناگونی برای پوشاندن ضعف های علمی خود استفاده می کنند که یکی از آن ها، شلوغ کاری و پیچیده نمایی در ارایه ی مطالب علمی است! به نحوی که تلاش می نمایند تا ضعف های علمی خود را به وسیله ی اصطلاحات دهان پرکن، روش های پیچیده همچون روش های مبتنی بر ژنتیک، پروتئومیک و …، و نیز ارایه ی همزمان انبوهی از اطلاعات به مخاطبان، پنهان نمایند! اما هنگامی که پله پله، مرحله به مرحله و گام به گام، ادعاهای آنان به وسیله ی روش های علمی بررسی می گردد، مشخص می گردد که در پس همه ی شلوغ کاری ها و پیچیده نمایی ها، انبوهی از اطلاعات غلط، مفروضات ساده انگارانه و روش های ناصحیح وجود دارد!!! به عبارت دیگر، « تکامل شناسان » همچون شاگرد ضعیفی می مانند که درس ریاضی را بلد نیست و راه حل سوالات جلسه ی امتحان ریاضی را نمی داند، اما با ذکر چند فرمول پیشرفته از مباحثی همچون انتگرال، مشتق، حد، مثلثات و … تلاش می کند تا ذهن معلم ریاضی خود را از ناتوانی در پاسخ به سوالات منحرف نموده و معلم خود را مجاب به دادن نمره ی قبولی به خود نماید!!! حال آن که این شاگرد ضعیف و بی سواد، حتی نمی داند که چه اطلاعات و چه مفروضاتی را در کدام فرمول قرار دهد که به جواب درست رهنمون شود!!! آری! « تکامل شناسان » نیز همچون شاگردی ضعیف، تنها با شلوغ کاری و پیچیده نمایی، تلاش می کنند تا با ایجاد سردرگمی در مخاطبانشان، آن ها را مجاب به پذیرفتن ادعاهایشان کنند! حال آن که بسیاری از مفروضات پایه و اطلاعات بنیادین آن ها، در مرداب جهل، نادانی و ساده انگاری، غوطه ور است!

تناقضات، ایرادات و اشکالات موجود در ادعاهای « تکامل شناسان »، به قدری فراوان و در دسترس می باشد که کار منتقدان را بسیار سهل و آسوده می نماید! به نحوی که ما در این سلسله مقالات، تنها بر اساس تناقضات و ایرادات موجود در مقالات « تکامل شناسان »، انتقادات خود را بیان نموده ایم و تمامی مستندات خود را نیز از دل مقالات منتسب به « تکامل شناسان » استخراج نموده ایم! در واقع، ایرادات و تناقضات موجود در مقالات به ظاهر پیشرفته ی « تکامل شناسان »، به قدری زیاد و سهل الوصول است که تمامی منابع و مأخذ علمی مقاله ی کنونی ما، از مقالات و کتب « تکامل شناسان » استخراج شده است تا از یک سو تناقضات این مقالات و یافته هایشان را با یکدیگر، به مخاطبان محترم متذکر گردیم، و از سوی دیگر نیز مانع ایرادات بنی اسرائیلی طرفداران فرضیه ی تکامل شویم! بالطبع با این ترفند، طرفداران و عاشقان « فرضیه ی تکامل » نمی توانند ما را به استناد به مقالات دانشمندان « خلقت گرا » متهم نمایند! چرا که تمامی منابع مقاله ی کنونی ما را، مقالات دانشمندان « تکامل شناس » و « تکامل گرا » تشکیل می دهد و انتقادات مطرح شده از سوی ما نیز دقیقاً بر اساس تناقضات و ایرادات چنین مقالاتی عنوان شده است!

اما نکته ی مهم دیگری که مخاطبان محترم باید به آن توجه داشته باشند، این است که بسیاری از طرفداران « فرضیه ی تکامل » حتی برخی از طرفداران این فرضیه در کشورمان (نه همه ی آن ها)، دنیا و آخرت خود را بر اساس آموخته های خود از « داروینیسم » و « فرضیه ی تکامل » بنا کرده اند و با دیدگاه ماتریالیستی و ماده گرایانه ی مبتنی بر قبول « فرضیه ی تکامل »، سال های سال به زندگی پرداخته اند؛ قطعاً برای چنین افرادی، مسئله ی قبول یا رد « فرضیه ی تکامل »، مسئله ی مرگ و زندگی است و دیدگاه مذهبی این افراد نیز با این فرضیه پیوند خورده است! بنابراین آن ها تمامی تلاش خود را خواهند نمود تا از باورهای ذهنی قبلی خود با چنگ و دندان دفاع نمایند! این افراد ممکن است در ظاهر ادعا کنند که بحث آن ها در دفاع از « فرضیه ی تکامل »، یک بحث علمی و مبتنی بر دانش است، اما در عمل و به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه، تلاش ها و دست و پا زدن هایشان، تنها برای حفاظت از باورهایی است که سال ها با آن ها زیسته اند!

افرادی که سال ها است با تکیه بر « فرضیه ی تکامل »، از خداوند متعال دست کشیده و زندگی بدون خدا و فارغ از قید و بند اخلاقی را تجربه کرده اند، حال بعد از 30 یا 40 سال، به راحتی نمی توانند غلط بودن باورهای قبلی خود را بپذیرند! چرا که پذیرفتن غلط بودن باورهای قبلیشان، به معنای پذیرفتن 30 سال زندگی لاقید و بی بند و بار می باشد! بالطبع برای چنین افرادی، دفاع از « فرضیه ی تکامل » به هر قیمتی، آسان تر از پذیرفتن غلط بودن « فرضیه ی تکامل » و جبران تمام اشتباهات سال های سپری شده از زندگیشان می باشد! (البته افرادی که « فرضیه ی تکامل »، باورهای مذهبی و اخلاقی قبلیشان را تحت تأثیر قرار نداده و نابود نکرده است، راحت تر می توانند در مورد صحیح یا غلط بودن « فرضیه ی تکامل »، تصمیم بگیرند!)

در پایان به این نکته اشاره می نماییم که در مقاله ي حاضر، تنها به صورت اختصاصي به مباحث مرتبط با فسيل شناسي و متعلقات آن (از جمله بررسي DNA فسيل ها) پرداخته شد! اما ايرادات و ابهامات پيش روي « فرضيه ي تکامل » اتمام نيافته است و ان شاء الله در طي مقالات آتي، ابهامات مربوط به « آناليز هاي ژنتيکي »، « درخت هاي فيلوژنتيک »، « آناتومي مقايسه اي »،  مسئله ي موسوم به « انتخاب طبيعي » و … به تفصيل و با استفاده از اسناد و مدارک، مورد بررسي قرار خواهد گرفت. فلذا از همه ي مخاطبان محترم درخواست مي گردد تا ضمن ارايه ي پيشنهادات و انتقادات در قالب علمي، از تعجيل در مباحثه پيرامون مطالبي که در مقالات آتي مطرح خواهند گرديد، فعلاً خودداري فرمايند و اجازه دهند تا این مطالب، در جای خود، مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

به لطف باري تعالي، با آغاز قرن 21 و پيشرفت هاي خيره کننده ي علمي، روز به روز بر تعداد شواهدي که ادعاهاي تکامل شناسان را به چالش مي کشد، افزوده شده است و فريبکاري ها و خودسانسوري هاي مافياي به اصطلاح علمي نيز نمي تواند، مانع از دستيابي به اين اطلاعات گردد.

ان شاء الله با ياري خداوند متعال و تلاش دانش پژوهان و دانشمندان ايران اسلامي، مطالعات بيشتر در حيطه ي « فرضيه ي تکامل »، روز به روز توسعه ي بيشتري خواهد يافت و مافياي حامی « فرضيه ي تکامل »، مجبور به عقب نشيني خواهد گشت.


به اميد روزي که معصوميت علم، از تجاوز و دستبرد نامحرمان، دور بماند.

 

کاري از: خادم الامام (عج) – اسفند 1391 الی اسفند 1392

 

پايان مباحث مربوط به فسيل شناسي (اتمام مقاله ي « فرضيه ي تکامل: منطقه ي ممنوعه! – 5 »)

تذکر بسیار مهم: انتشار مطالب مندرج در این سلسله مقالات، با ذکر منبع (وبسایت « وعده ی صادق »)، کاملاً مجاز خواهد بود؛ اما انتشار مطالب مندرج در این سلسله مقالات، بدون ذکر منبع، از نظر شرعی، قانونی و اخلاقی مجاز نمی باشد و وبسایت « وعده ی صادق » به صورت جدی و بدون اغماض، با خاطیان برخورد خواهد کرد.

 

 

 

 

منابع و مآخذ


240 –
Johan Bollen, Marko A. Rodriguez, and Herbert Van de Sompel. Journal status. Scientometrics, 69(3), December 2006 (DOI: 10.1007/s11192-006-0176-z).


241 – کتاب انگل شناسی پزشکی، تألیف نوا فرانکلین و هارولد براون، ترجمه ی دکتر عمید اطهری، ناشر: نشر آییژ، چاپ ششم، 1382، صفحه ی 108.


242 –
http://www.answers.com/topic/firefly-1
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Firefly


243 –
http://www.answers.com/topic/aliivibrio-fischeri
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Aliivibrio_fischeri


244 –
http://www.answers.com/topic/latia-neritoides
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Latia_neritoides


245 –
http://www.answers.com/topic/bioluminescence
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Bioluminescence


246 –
Marques S.M., Esteves da Silva J.C. Firefly bioluminescence: a mechanistic approach of luciferase catalyzed reactions. IUBMB Life 2009; 61(1): 6–17.
    و
Keyaerts M, Remory I, Caveliers V, Breckpot K, Bos TJ, et al. (2012) Inhibition of Firefly Luciferase by General Anesthetics: Effect on In Vitro and In Vivo Bioluminescence Imaging. PLoS ONE 7(1): e30061. doi:10.1371/journal.pone.0030061
    و
T. O. Baldwin (1996) Firefly luciferase: the structure is known, but the mystery remains. Structure 4, 223-228.
    و
http://www.answers.com/topic/luciferase
    و
http://www.answers.com/topic/luciferin
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Luciferase
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Luciferin


247 –
http://www.markbeast.com/satan/lucifer-satan-devil.htm
    و
http://www.answers.com/topic/lucifer


248 –
The Satanic Bible (E-Book), Anton LaVey; Avon Publishers; (1969), (Chapter: The Book of Lucifer).


249 – انجیل، عهد عتیق، کتاب اشعیاء نبی، فصل 14، آیه ی 12 (نسخه ی اصلی انجیل پادشاه جیمز).
    و
http://biblehub.com/kjv/isaiah/14.htm
    و
http://www.biblebell.org/angels/satan2.html

250 –
http://voices.yahoo.com/25-bible-verses-light-gods-light-guidance-elimination-5298971.html?cat=34


251 –
http://www.alvadossadegh.com/fa/vijhe-13/16106-1-q-16106.html


252 –
http://www.answers.com/topic/richard-dawkins-british-ethologist
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Richard_Dawkins
    و
http://www.answers.com/topic/atheist-bus-campaign
    و
http://en.wikipedia.org/wiki/Atheist_Bus_Campaign

 

 

Loading

26 COMMENTS

  1. یک سوال کلی که منتظر بودم همه مقالات منتشر شوند و بعد بپرسم.

    جناب مولف تراسفورمیسم را از اساس منتفی می دانند و معتقد به فیکسیسم هستند؟

    ————————–

    دوست عزیز

    با سلام مجدد

    برخلاف سخن شما، کل سلسله مقالات اتمام نیافته اند و فقط سلسله مقاله ی شماره 5 که خودش شامل 11 بخش بود به اتمام رسیده است.

    ان شاء الله در پایان کل سلسله مقالات در خدمتتان خواهم بود.

    موفق باشید

  2. با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما دوستان و تشکر بخاطر مقالات خوبتان
    چه جالبه که یکسری دانشمند برجسته و دارای هوش زیاد اینقدر اصرار دارند خودشونو به حیوانات مخصوصا میمون 😡 بچسبونند در صورتی که جایگاه انسان نزد خداوند اشرف مخلوغات هستش و… 😕

  3. با سلام

    گرانش هم یک فرضیه علمی است، ولی یک حقیقت علمی است و به نظرم هکذا فرضیه تکامل.
    چون دلایل ارائه شده توسط حامیان این مسئله واقعا قابل تامل هست.

    از طرف دیگه در موضوعات مختلف ممکن است در بین مقالات اختلاف نظر باشد، نمی توانیم به صرف یک مقاله بقیه مقالات را حذف کنیم. بنده چند جایی که تحقیق کردم به چنین موردی برخوردم در نوشته های شما. یکی همین زمان سنجی رادیو متریک که شما به استناد دو یا چند مقاله ضعیف کل بحث را زیر سئوال برده اید و از طرف دیگر به ده ها مورد مقاله قوی تر در تایید این مسئله توجه نکرده اید و موارد مشابه دیگر.

    از طرف دیگر اسلوب نگارش شما علمی نیست و ژورنالیستی است. نگارش علمی که قطعا حضرتعالی از آن مطلع هستید متد مخصوص به خود را دارد.
    البته روحیه شما در به چالش کشیدن نظریات علمی قابل تحسین هست اما به نظرم اگر در راه و روش خود صورت گیرد بهتر است.

    موفق و موید باشید

    r />
    ——————-

    دوست بزرگوار

    با سلام و احترام

    در پاسخ شما باید نکاتی را عرض نمایم:

    1 – در مورد متن مقالات حاضر، در مقدمه ی اولین سلسله مقالات هم ذکر شده که برای استفاده ی مقاله توسط مخاطبان عام، نگارش مقاله بیشتر به زبان عام نزدیک شده و حتی بعضا تکرار پاراگراف ها که در مرز حشو هم قرار می گیرد، به کار رفته است. بنابراین ما در مقدمه ی مقالات نیز به چرایی سبک ساده و زبان نزدیک به زبان عام اشاره کردیم.

    2 – در مورد ضعیف یا قوی بودن منابع مورد استفاده، معیار شما از ضعیف و قوی چیست؟

    تمامی مقالات اصلی مورد استناد این سلسله مقالات، در زمره ی مقالات اندکس شده در ISI، Pubmed و … و موجود در دیتابیس های معتبر مثل EBSCO، ScienceDirect، wiley، nature، Science، New England Journal و … هستند و در موارد معدودی هم که از سایت های عمومی تر استفاده شده، وبسایت مذکور، مستقیما از منابع معتبر استفاده کرده است. بنابراین ذکر کلی این نکته که منابع ضعیف هستند، کمی مبهم است. مگر این که دقیقا مقاله ی مد نظر خود و چرایی ضعیف بودن آن را ارائه فرمایید.
    3 – اگر مقصودتان از ضعف رفرانس، بخشی از مقاله ی زمان سنجی رادیومتریک است، باید بگویم که احتمالا دچار شتابزدگی شده اید. چرا که 3 مقاله ی اول مربوط به اختلاف محاسبات و طول عمر حقیقی بازالت ها از کتاب دکتر دالریمپل اقتباس شده است که خود دالریمپل و کتابش شناخته شده هستند. اما جدول بزرگ اصلی را از یک مقاله اقتباس کرده ایم که گرچه خود نشریه ی مقاله ی حاوی جدول، ممکن است از شهرت چندانی برخوردار نباشد، اما خوشبختانه خود جدول مذکور دارای رفرانس هست! برای مثال ذکر کرده (Armstrong, 1978) یا (Noble & Naughton, 1968) و … که با بررسی دقیق تر مشخص می شود که مقالات مذکور کاملا معتبر هستند و مربوط به انتشارات شناخته شده ای همچون (Taylor & Francis) و (Wiley) و … هستند. بدین ترتیب جدول مذکور، از مقالات معتبری استفاده کرده است و به این علت جدول نامبرده، مشمول اطلاق عبارت ضعیف نمی شود! 4 – بنده در مقدمه و در پایان هم عرض کردم. هدف اولیه و اصلی این مقالات، بازگرداندن فرضیه ی تکامل به جای خود یعنی یک فرضیه ی پر ابهام و اشکال هست! نه این که مدعی باشیم پرونده ی تکامل را به طور کامل بسته ایم.
    4 – در هر موردی که ابهامی ملاحظه فرمودید، بفرمایید تا بر اساسا منابع و مستندات مفصلا بحث نماییم.

    موفق باشید

  4. به پاس قدردانی از زحمات شما من حافظ قران ثواب تمامش را به شما هدیه میکنم گرچه اجرکم عند الله

    ——————-

    خواهر بزرگوارم

    با سلام و احترام

    این بهترین هدیه ای می شد که بنده و همکارانمان از مخاطبان وبسایت گرفتیم.

    اجرکم عند الله

  5. سلام و خسته نباشید
    آیا این تحقیقات مقاله‌ای شما قابل ارائه در مجامع دانشگاهی دنیا هم هست؟ چون اکثرا از منابع علمی اونها استفاده کردین و بعدا هم علیه خود آنها اقامه رای دادین!
    خوانندگان را متهم به فریب خوردگی میکنین درصورتیکه همه ما سهم عظیم غرب را در کشف علوم و پدیده‌های هستی میدونیم و نمیتوانیم انکار کنیم.در دوراهی بین علم و باور به سمت علم میرویم یا باور؟ ندانستن یک چیز نمیتواند به صدور حکم به اشتباه بودن آن منجر شود.واقعا اگر این مقالات و سایر مطالب پراکنده‌ای که در سطح اینترنت علیه نظریه فرگشت که به اشتباه عام بهش فرضیه تکامل میگن ، بار علمی و استدلالی قوی داره چرا هنوز خدشه ای به این بحث علمی وارد نکرده؟خب بشینن با بقیه دانشمندان جهان بحث و مناظره کنن داوکینز هم بیارن.ببینیم کی راست میگه!!!

  6. با سلام
    استاد گرامی من در حال مطالعه ی این مباحثی هستم که مطرح نمودید
    برای من سوالی پیش اومده که آقای راسل در کتاب نبرد علم و دین خودش مطرح کرده
    اون گفته وجود حیوانات و انسان های بومی در قاره ی آمریکا و آمریکای جنوبی نشان دهنده ی این هست که این موجودات در طوفان نوح نابود نشده اند.
    از طرف دیگر به وجود کانگورو ها در جزیره ی استرالیا اشاره میکند و میگوید اگر کشتی نوح در حوالی آرارات و همین اطراف به زمین نشسته باشد. چرا و چظور تمام کانگور ها به قاره ی استرالیا رفته اند و حتی یک جفت از آن ها در این حوالی زندگی نمی کند. ( با توجه به تاریخ شکل گیری استرالیا از نظر زمین شناختی )
    ممنون میشوم اگر پاسخی در این موارد برای من ارائه نمایید چون واقعا جای دیگری را نمیشناختم که بتوانم این موارد را مطرح کنم.

  7. با سلام
    اولا باید تشکر کنم به این همت عالی شما
    ثانیا ای کاش فرضیه خودتون رو هم ارائه میکردین. چرا که تکامل برغم همه اشکالاتی که دارد هنوز برخی امور از قبیل شباهتهای جانداران. چگونگی ایجاد و انقراض آنها و تغییرات متناسب با جغرافیا(مثلا اثر جزیره ای ) را خوب توضیح میدهد.
    به نظر من فرضیه جایگزین هم باید تا حدی فندانسیون تکامل را رعایت کند. مگر اینکه به عوامل ماورایی و فوق علمی جهان معتقد باشیم که مستقیما اسباب مادی محسوس نداشته باشند. هرچند خود من به این سمت هم گرایش دارم اما به نظر میرسد میتوان با همین اسباب مادی ولی با پیچیدگی خیلی بیشتری چگونگی تحول در گونه ها را بازگو کنیم.
    برای مثال شاید بشود به راهکارهای درونی و کیفیتهای کنترلی در خود موجودات برای تغییر و تحول که مارا از تصادف محض موجود در تکامل بینیاز گرداند سخن گفت.

  8. با سلام خدمت مولف مقاله….خسته نباشید …من دو تا سئوال داشتم میشه به صورت کوتاه و اجمالی برای من که مخاطب عام هستم پاسخ بدید:
    1-آیا تا به حال به صورت کامل اون هفت میلیارد جفت باز dna یک انسان یا میمون را مورد بررسی قرار دادند یا فقط بخشی از آن را؟؟؟
    2-روش مقایسه DNA چطوریه…مثلا اینا میان میبینن کهACTG ATTG ACCT الی آخر یک انسان با یک میمون شباهت داره حکم به شباهت میدن یا روش دیگری است؟؟؟

  9. با سلام
    تمامی مقالات ویژه شما را پیرامون فرضیه تکامل مطالعه کردم. انصافا سایت شما(البته فقط مطالب راجع به تکامل منظورمه هنوز موفق به مطالعه بقیه موضوعات نشدم) منحصربه فرد بود. هیچ سایتی را به این کیفیت ندیدم که همه جانبه به این موضوع فراگیر بپردازد.فکر میکنم اگه مطالب شما هم به شیوه های مختلف فراگیر شود،تمامی فعالیتهای ملحدین از جمله ریچارد داوکینز نقش بر آب میشود و این حرکت شما،خود منجر به نیروسازی برای حکومت منحصر به فرد تاریخ خواهد شد
    خدا خیرتون بده

  10. با سلام مجدد
    اگه امکانش براتون هست بیایید این مطالب رو فراگیر کنید مثل کرسی های آزاداندیشی در دانشگاه ها،و…
    یکی از موفقیتهای داروینیزم سرمایه گذاری روی مخاطبان عام هست
    و شماهم میتونید با نیروسازی و تشکیل کارگروههایی در تمامی کشور و حتی خارج از کشور حمله و هجمه های داروینیزم را خنثی کنید
    برای نمونه من با استفاده از مطالب شما و مستندات دیگر به تنهایی توانستم چند نفر از همکارانم که عضو گروه “آزاداندیشان سکولار” بودند را از طریق گفتگو در درجه اول ساکت و بعضا قانع کنم
    لطفا اگه پاسخی به عرایضم بود به من ایمیل کنید
    خدا قوت

  11. سلام
    ممنون از مقالات فوق العادتون . اجرتون با خود خود خدا.

    فقط اگه میتونستید این سلسله مقالات را به به یک فایل PDF تبدیل می کردید و برای دانلود میزاشتید عالی بود.

  12. بسمه تعالی
    «قل لا تسئلون عما اجرمنا و لا نسأل عما تعلمون»
    سبا 25
    سلام و خدا قوت
    تشکر بابت مطالبتان
    لطفا در برخورد با مخالفان ایه فوق بیشتر مطمح نظر قرار گیرد.
    خداوند در این ایه در مقام مخاطب قرار دادن کفار, عمل پیامبر خود را جرم و و عمل ایشان را صرف عمل معرفی میکند(درحالی که پیامبر مجرم نیست بلکه کفار به دلیل کفرشان مجرمند)

  13. باسلام خدمت پژوهشگر گرامی
    بنده هم همانند شما در رشته پزشکی تحصیل می کنم و بنده هم به چنین مشکلاتی برخوردم و پس از پاره ای از تحقیقات به پاسخ هایی رسیدم.بنده در حین تحقیق با چند پژوهشگر در زمینه بیوشیمی و زیست شناسی آشنا شدم که یکی از این اشخاص به نام
    Dr.Douglas Axe
    اخیرا کتابی به رشته تحریر به نقد از نظریه تکامل پرداخته است.
    این کتاب که چاپ 2016 است با نام
    Undeniable: How Biology Confirms Our Intuition That Life Is Designed
    قابل خریداری در سایت آمازون است اما متاسفانه به دلیل عدم توانایی بنده در خرید این کتاب از مطالعه آن بی بهره مانده ام.
    با توجه به علاقه حضرتعالی به این مباحث، اگر در توان شما است که این کتاب را تهیه فرمایید و در اختیار مشتافان نیز قرار دهید بسیار سپاسگزار خواهم بود
    با تشکر

  14. [quote name=”مهدی”]بسمه تعالی
    «قل لا تسئلون عما اجرمنا و لا نسأل عما تعلمون»
    سبا 25
    سلام و خدا قوت
    تشکر بابت مطالبتان
    لطفا در برخورد با مخالفان ایه فوق بیشتر مطمح نظر قرار گیرد.
    خداوند در این ایه در مقام مخاطب قرار دادن کفار, عمل پیامبر خود را جرم و و عمل ایشان را صرف عمل معرفی میکند(درحالی که پیامبر مجرم نیست بلکه کفار به دلیل کفرشان مجرمند)

    “تعملون”

  15. ۱- تعدّد بالای فسیلهای کشف شده انسانی در جغرافیاهای مختلف از کنیا تا اسپانیا و سیبری و … در طول دو صده، که در لینک ذیل قابل مشاهدست، کفایت لازم جهت اعتباربخشی به نظریه تکامل مرتبط با انسان و جد مشترک همه گونه های انسانی حداقل تا شش میلیون سال قبل رو داره:

    https://australian.museum/learn/science/human-evolution/a-timeline-of-fossil-discoveries/

    ۲ و ۳ – تشخیص جنسیت و دو رگه بودن فسیل رو قطعاً در مقاله چاپ شده ذیل در مجله نیچر، تحت آنالیز دی ان ای میتوکندریایی استخوان انسانی دورگه، از مادری نئاندرتال و پدری دنیسوان، بهتر از من و شما صاحب نظران این علم مورد مداقه قرار داده و اعتبار بخشیده اند:
    https://www.nature.com/articles/s41586-018-0455-x

    ۴- پدیده ام تی دی ان اِی توارث مادری یک نظریه تایید شده جهت توارث در پستاندارنه و در مقالات زیادی توارث پدری در گونه پستانداران رد شده، دلیل علمی مستند و معتبر در رد روش قدرتمند توالی ژنتیکی اگر دارید ارائه کنید، مرجع ذیل به موضوع ارث مادری دی ان ای پرداخته:
    https://www.nature.com/articles/352255a0

    نظریه و نه فرضیه تکامل به دفعات براساس مشاهدات و آزمایشات مکرر، معتبر شناخته شده، اگر به جز شبهات عامی که روزانه مطرح و با کنکاش علمی پاسخ داده میشه، بنابه ادعایتان مستندِ معتبری در رد دقیق و عدم فرضیه بودن این نظریه دارید ارائه کنید.

    در لینک ذیل براساس تحقیقات جمعیتی انجام شده در ایالات متحده، نود وهفت درصد دانشمندان نظریه تکامل رو قبول دارند، در حالیکه پنجاه و هفت درصد مسیحیون سرسخت اِونجلیکال پروتستان، اعتقاد به آفرینش انسان به شکل دفعی و به فرم امروزی دارند. باقی اعداد هم تاییدیست بر علمی بودن این نظریه و رد بودنش نزد عوام و اقلیت اهل علم مدرن.

    https://www.pewresearch.org/politics/2009/07/09/section-5-evolution-climate-change-and-other-issues/

  16. سلام – چند مورد از مواردی که به عنوان جلوگیری از فریب خوردن مطرح کردید:

    + سوالی که شما در انتهای مقاله مطرح کردید:
    1- چه تعداد و چند نمونه از فسيل مورد ادعای شما در طبیعت کشف شده؟

    پاسخ: ۱- تعدّد بالای فسیلهای کشف شده انسانی در جغرافیاهای مختلف از کنیا تا اسپانیا و سیبری و … در طول دو صده، که در لینک ذیل قابل مشاهدست، کفایت لازم جهت اعتباربخشی به نظریه تکامل مرتبط با انسان و جد مشترک همه گونه های انسانی حداقل تا شش میلیون سال قبل رو داره:

    https://australian.museum/learn/science/human-evolution/a-timeline-of-fossil-discoveries/

    + سوالی که شما در انتهای مقاله مطرح کردید:
    2- تفاوت زن یا مردم بودن چه طوری در این فسیل ها و با چه روشی بررسی شده؟
    3- احتمال دو رگه بودن در فسیل های مورد ادعای هم تفکران شما چه طور رد شده؟

    پاسخ: ۲ و ۳ – تشخیص جنسیت و دو رگه بودن فسیل رو قطعاً در مقاله چاپ شده ذیل در مجله نیچر، تحت آنالیز دی ان ای میتوکندریایی استخوان انسانی دورگه، از مادری نئاندرتال و پدری دنیسوان، بهتر از من و شما صاحب نظران این علم مورد مداقه قرار داده و اعتبار بخشیده اند:
    https://www.nature.com/articles/s41586-018-0455-x

    + سوالی که شما در انتهای مقاله مطرح کردید:
    4- علی رغم کشف پديده ي توارث پدری چرا هنوز از مفروضان غلط موجود در دی ان ای باستانی استفاده میشود؟
    Ancient DNA

    پاسخ: ۴- پدیده ام تی دی ان اِی توارث مادری یک نظریه تایید شده جهت توارث در پستاندارنه و در مقالات زیادی توارث پدری در گونه پستانداران رد شده، دلیل علمی مستند و معتبر در رد روش قدرتمند توالی ژنتیکی اگر دارید ارائه کنید، مرجع ذیل به موضوع ارث مادری دی ان ای پرداخته:
    https://www.nature.com/articles/352255a0

    نظریه و نه فرضیه تکامل به دفعات براساس مشاهدات و آزمایشات مکرر، معتبر شناخته شده، اگر به جز شبهات عامی که روزانه مطرح و با کنکاش علمی پاسخ داده میشه، بنابه ادعایتان مستندِ معتبری در رد دقیق و عدم فرضیه بودن این نظریه دارید ارائه کنید.

    در لینک ذیل براساس تحقیقات جمعیتی انجام شده در ایالات متحده، نود وهفت درصد دانشمندان نظریه تکامل رو قبول دارند، در حالیکه پنجاه و هفت درصد مسیحیون سرسخت اِونجلیکال پروتستان، اعتقاد به آفرینش انسان به شکل دفعی و به فرم امروزی دارند. باقی اعداد هم تاییدیست بر علمی بودن این نظریه و رد بودنش نزد عوام و اقلیت اهل علم مدرن.

    https://www.pewresearch.org/politics/2009/07/09/section-5-evolution-climate-change-and-other-issues/

    ممنون میشم پاسخ مستدل و مستندی در مورد موارد بالا بفرمایید

    • جناب ادمین لطفا پاسختون رو در باره موارد بالا بفرمایید

      چون مباحث شما رو در جایی مطرح کردم و این پاسخ ها رو از همان جماعت گرفتم

      • سلام و وقت بخیر خدمت شما مخاطب گرامی. در خصوص شبهاتی که برخی دوستان وارد کردند، باید ابتدائاً عرض کنیم که اگر دوستان مذکور، به صورت کامل و با جزئیات تمام، مطالب سلسله مقالات را مطالعه می کردند، پیشاپیش پاسخ کلیه شبهات مربوطه در سلسله مقالات، ذکر شده بود. با این حال به صورت مختصر، اشاره ای به برخی مطالب می گردد:

        1 – در بخش اول شبهات مطرح شده، این گونه ذکر شده است که هزاران فسیل هومینیدها یا انسان ساها در تمامی نقاط جهان کشف شده اند و به لحاظ جغرافیایی نیز توزیع مناسبی دارند. این ادعا، کذب محض یا به تعبیری دیگر، قرائتی فریبکارانه از واقعیت است. در صورت جستجوی دقیق تر مشخص می شود که در کل، 6000 قطعه فسیل متعل به هومینیدها یافت شده است که این به مفهوم 6000 موجود مستقل نیست. بلکه بسیاری از مواقع، چند قطعه متعلق به یک موجود بوده اند. برای مثال در یک سایت فسیل شناسی، 400 قطعه فسیلی، متعلق به حدوداً 40 هومینید بوده اند. بنابراین تعداد هومینیدهای کشف شده بسیار کمتر از ادعای مطرح شده است. از سوی دیگر همین تعداد کشف شده نیز، توزیع مشابه ندارند. ادعا شده است که تاکنون حدود 400 نئاندرتال در برخی سایت های فسیل شناسی در کل دنیا کشف شده است. با این حال در کل دنیا فقط یک فسیل هومینید موسوم به هوموفلورسینسیس یا LB1 کشف شده است. همچنین در کل جهان، فقط 2 قطعه استخوانی از دو هومینید موسوم به استرالوپتیکوس سدیبا در کنار هم یافت شده است. به طرز مشابه، فقط 4 تکه استخوان فک بالا (ماکزیلا) در نواحی خاص و نزدیک به هم در آفریقا پیدا شده است که ادعا شده است متعلق به هومینید موسوم به استرالوپتیکوس بحرالغزالی است و …. بنابراین در همین میزان کل فسیل های کشف شده، توزیع کاملا متفاوت است. بسیار جالب است که هر چه تعداد فسیل های کشف شده بیشتر بوده است، عقب نشینی تدریجی از ادعای قبلی نیز افزایش یافته است! برای مثال قبلاً ادعا می شده که نئاندرتال ها اجداد انسان بوده اند! بعداً ادعا شده است که نئاندرتال ها گونه ای جدا از انسان خردمند بوده اند و در واقع پسرعموی! انسان ها بوده اند! بعداً ادعا شده است که نئاندرتال ها با انسان ها ازدواج داشته اند و حاصل این ازدواج نیز فرزندان بارور بوده اند که با این ادعا، تمام ادعاهای قبلی مبنی بر این که نئاندرتال ها گونه ای جدا از انسان های خردمند بوده اند، زیر سوال می رود. چرا که اگر گونه ها با یکدیگر فرق داشته باشند، فرزندان حاصله، نابارور خواهند بود و این مثال را در خصوص قاطر، تایگون و لایگر نیز ذکر کردیم. فلذا هر چه فسیل بیشتر، عقب نشینی تدریجی بیشتر بوده است. ضمناً در قضیه کرونا و کووید 19 نیز ادعا شده است که یک ژن حساس کننده به عوارض و مرگ و میر کووید 19، از نئاندرتال ها به ارث رسیده است که این مساله نیز موید بحث های فوق است. اما اصلاً چرا مساله تعداد محدود فسیل ها و پراکنش جغرافیایی مطرح شد؟ علت این بود که در بخش های قبلی، با استناد به مقالات علمی، مشخص شد که PH محیط، فشار محیط، گزنولیت ها، حتی بروز طوفان های خورشیدی و … در سطح خورشید و … می تواند در محاسبه طول عمر عناصر رادیواکتیو موثر باشد! فلذا وقتی کلا 1، 2، 4، 10، حتی 50 فسیل از یک نوع هومینید در یک نقطه جغرافیایی خاص از جهان باشند، باز دچار بایاس، سوگیری، و تورش شده و این مساله منجر به خطاهای جدی در محاسبه زمان زیستن فسیل های مربوطه می گردد. چه بسا با کشف تعداد بیشتری فسیل، و در نقاط جغرافیایی جدید، تمام معادلات، به هم بریزد. مثال علمی و عملی این بحث در خصوص فسیل «تیکتالیک » در مقاله « فرضیه تکامل: منطقه ممنوعه!!! – 5 (بخش 2) » ذکر شد و مشخص شد که کشف یک فسیل در یک منطقه جغرافیایی جدید، تا چه حد می تواند توالی های مورد ادعای قبلا رسم شده را زیر و رو کند!

        2 – در خصوص بخش دوم شبهه، دو موضوع با هم خلط شده است. شبهات پیش روی تعیین جنسیت بر اساس استخوان، و تعیین جنسیت بر اساس DNA باستانی متفاوتند. در مواردی که صرفاً بر اساس استخوان مقایسه انجام شده است، در متن مقالات توضیح داده شد که شبهاتی همچون وجود لگن اندروید یا مردانه در بسیاری از زنان، وجود بیماری های مختلف استخوانی همچون پاژه، کمبود ویتامین D، اختلالاتی همچون فیبروس دیس پلازی، تفاوت های استخوانی مربوط به سن و …، همگی از عوامل مداخله گر در تعیین قطعی جنسیت هستند و برای هر مورد نیز، مثال های مختلفی در متن مقالات مطرح شد. در مقابل، شبهات پیش روی DNA باستانی، کاملا متفاوتند. عدم وجود DNA مرجع قطعی و در حال مطالعه بودن این قضیه در فرآیندهای همچون HapMap Genome Project، آلودگی نمونه های DNA باستانی توسط DNA موجودات زنده اطراف، اعم از حشرات، جوندگان و … که بعد از مرگ موجود زنده در اطراف وی وجود دارند، Insert شدن ژنوم بسیاری از ویروس ها در بدن موجودات زنده، تغییرات در نوکلئوتیدها و …، همگی مجدداً در زمره چالش های پیرامون مطالعه DNA باستانی هستند. بنابراین کماکان در مقابل ادعاهای مبتنی بر این نوع DNA نیز شبهات بسیاری وجود دارد که تمام آن ها را در متن مقالاتمان با استناد به همان مجلات نیچر، ساینس، نیوانگلند، و …، ذکر کردیم.
        ضمنا مقاله ای که ارسال کردید در این خصوص، باز هم در تایید حرف های مقالات ما است! در مقاله مذکور، اگر شبهات فسیلی و DNA باستانی و … را نادیده بگیریم و طبق ادعای مولفانش پیش برویم، مجدداً می بینیم که به کودکی اشاره شده است که پدر وی، به انسان های دنیسوا و مادرش به انسان های ئئاندرتال منتسب شده است. خوب این مساله، باز شبهه ای که در جای دیگری از مقاله ذکر شده است را تقویت می نماید! وقتی نئاندرتال ها با انسان ها و دنیسوان ها قابلیت ازدواج و توالد و تناسل بارور داشته اند، یعنی نئاندرتال و انسان خردمند و دنیسوان ها، گونه های جدا از هم نیستند!!! مهم ترین شاخص تعریف گونه ها، مساله توالد و تناسل بارور است. در واقع همان داستانی که بالاتر در خصوص نئاندرتال ها گفته بودیم، در خصوص دنیسوا ها در حال رخ دادن است! کم کم عقب نشینی تدریجی در حال انجام است! وقتی اعتراف به ازدواج بارور نئاندرتال و انسان و دنیسوا می شود، عملاً این 3، در یک گونه قرار دارند و صرفاً نژادهای مختلف از یک گونه هستند و تفاوت های ظاهری و اسکلتی و … نیز مانند تفاوت های اسکلتی سیاهپوستان با زردپوستان با سفیدپوستان قفقازی و … است! ما امروزه علی رغم تفاوت اسکلتی این نژادها، همه آن ها را انسان می دانیم، نه گونه های مختلف! اعتراف به باروری ازدواج نئاندرتال با دنیسوا و انسان کرومانیون نیز، مترادف همین موضوع است که این 3، گونه ای مجزا از هم نیستند!

        3 – اما مقاله سوم و شبهه سوم از همه جالب تر است! نمی دانم کسی که این مقاله را برای شما ارسال کرده، اصلاً آن را خوانده یا به زبان انگلیسی مسلط بوده است یا خیر؟ زیرا این مقاله دقیقاً تایید 100 درصد حرف های ما در مقالاتمان است!!!! عنوان مقاله مذکور این است: « وراثت پدری DNA میتوکندری در موش ها »!!! در متن مقاله نیز این طور ذکر شده است که سال ها تصور بر این بود که وراثت DNA میتوکندریال از طریق مادر انجام می شود، اما مطالعات انجام شده، الگوی انتقال وراثت DNA میتوکندریال را از طریق پدری نیز نشان داده است که این موضوع، توضیح دهنده هتروپلاسمی، و نیز توراث DNA میتوکندریال، از طریق هر دو والد پدر و مادر است!!! دیگر نیازی به توضیح نیست! فرد شبهه افکن عملاً یک شاهد دیگر به شواهد مورد استفاده ما در مقاله، اضافه نمود!!! تا قبل از سال 1999 تصور می شد که DNA میتوکندریال فقط از طریق مادر منتقل می شود، اما از آن زمان به بعد شواهد متعددی این موضوع را زیر سوال بردند و امروزه مشخص شده است که این نوع DNA قابل وراثت توسط هر دو والد است. اطلاعات فرد شبهه افکن، آپدیت نبوده و به قبل از سال 1999 میلادی برمی گردد!!!!

        4 – اما در خصوص آمار و ارقام ارایه شده در خصوص این که چه تعداد دانشمند فلان فرضیه را قبول دارند یا ندارند، و یا اوانجلیکال ها به چه چیز اعتقاد دارند، هیچ تاثیری روی حقیقت نمی گذارد. ما نه به تایید کسی کار داریم و نه برایمان مهم است که اوانجلیکال ها در خصوص خلقت، به چه چیز اعتقاد دارند. آن چه که در این سلسله مقالات مورد تاکید است، استناد بر منابع علمی و یافتن تناقضات، اطلاعات جدید و … از دل آن ها است. ضمناً افراد نویسنده مطالب حاضر، دارای تحصیلات عالیه آکادمیک در حوزه های مرتبط هستند و مرعوب ادعایی نمی شوند. امروزه تصمیم گیری مبتنی بر شواهد ملاک است، نه تصمیم گیری مبتنی بر نظرات فلان یا بهمان فرد! در هرم تصمیم گیری مبتنی بر شواهد، Expert Opinion یا نظر متخصصان، پایین ترین بخش هرم قرار دارد و بالاتر از آن، سطوح مختلف مطالعات علمی است! ضمناً در هر دوره ای افرادی مثل انیشتین که فیزیک جدید را با نسبیت عرضه کرد و یا افرادی همچون گالیله که در مقابل صدها فرد دارای نظرات مخالف ایستادند، حقیقت را گفتند و لشکر انبوه مقابل آن ها، نتوانست در بلند مدت جلوی حقیقت را بگیرد! پس این آمارها، هر چقدر هم بزرگ باشند، ملاک نیستند و صرفاً استناد بر اسناد، شواهد و مدارک، ملاک می باشد.به همین علت، ترسی نیز از عرضه این مقالات وجود ندارد و این مجموعه مقالات به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده و بر روی سایت قرار گرفته است و در حال ویرایش ادبی و بهبود فصاحت ادبی است و بعد از اتمام ویرایش نهایی، به خوبی قابل تبلیغ برای ارایه به مخاطب انگلیسی زبان، خواهد بود.
        در پایان باید به این نکته تاکید نماییم که پاسخ بسیاری از این شبهات، پیشاپیش در مقالاتمان ذکر شده است و مطالعه دقیق متن آن، برای پاسخ به شبهات مختلف کفایت می کند. موفق و موید باشید.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!