تئودور هرتصل و صهیونیسم سیاسى

0

نکته قابل تأمّل در مورد وصیت هرتصل این است که درخواست کرده بود او را کنار قبر پدرش در وین اتریش دفن کنند تا زمانى که قوم یهود بتواند بقایاى جسد او را به فلسطین ببرند. از این‏رو، در آگوست 1949 اندکى پس از تأسیس دولت اسرائیل بقایاى جسد او را به کوهى در اورشلیم بردند، همان‏گونه که بقایاى جسد پدرش را بردند و در آنجا یک موزه خانوادگى درست کردند. سالروز مرگ هرتصل در 20 تموز 1904 به عنوان روز ملى در اسرائیل نام گرفته است.

 

چکیده

صهیونیسم سیاسى یکى از جنبش‏هاى افراطى یهودى است که طى یک فرایند تاریخى در میان جامعه یهودى شکل گرفت.نویسنده مؤسس این جریان را تئودور هرتصل اتریشى مى‏داند. این گرایش برآمده از مشکلاتى است که یهودیان در سالیان متمادى براى خود ایجاد نموده‏اند.

هدف مقاله تبیین این گرایش، ضمن معرفى شخصیت مؤسس آن و ایده‏هاى صهیونیستى وى است. این نوشته با روش تحلیلى ـ توصیفى ابعاد اندیشه هرتصل را بررسى و به این نتیجه رسیده است که مجموعه عوامل گوناگون، اعم از نادیده‏انگارى آموزه‏هاى یهودى، حمایت برخى از اندیشمندان یهودى و پشتیبانى قدرت‏هاى بزرگ، زمینه را براى فعالیت جنبش صهیونیسم به رهبرى هرتصل فراهم کرد.

 

مقدّمه

جنبش صهیونیسم، انعکاس انحراف قومى است که به عنوان یک دین جهانى مطرح است. هدف این جنبش، استقرار یهودیان جهان در سرزمین فلسطین است تا در آن کشور بتوان یک دولت مستقل یهودى تشکیل داد.1یهودیانى که روزى اسباب خوارى و ذلّت خود را با دستانشان رقم زده بودند و منتظر «ماشیح» بودند تا آنها را از حقارت نجات دهد، یکباره همه اعتقادات و سنت‏هاى خود را زیر پا گذاشتند و تصمیم گرفتند بدون حضور ماشیح شاهد عزت و سرافرازى خود باشند. بنابراین، سالیان دراز سپرى گردید تا اینکه فضاى دینى آن قوم پذیراى ایده سکولارى صهیونیسم شد.

در زمان نضج‏گیرى اندیشه صهیونیسم جریان‏ها و افرادى بودند که همواره این جنبش را مورد نقد قرار دادند. از ارتدوکس‏ها گرفته تا اصلاح‏طلب‏هاى یهودى، به مخالفت با این تفکر برخاستند و نسبت به آن عکس‏العمل نشان دادند. در میان ارتدوکس‏ها کسانى بودند که صهیونیسم را نوعى کوشش براى زیر پا گذاشتن سنت‏ها تصور مى‏کردند. در حالى که دیگرانى نیز بودند که به لحاظ نگرش دنیوى اکثر رهبران صهیونیستى، از تأثیرات این جنبش بر حیات و عمل دینى یهودى بیم داشتند.

در عین حال، بخش بزرگى از یهودیان ارتدکس از جمله افرادى نظیر سموئل موهیلور2 با پذیرش دیدگاهکالیشر3 از همان ابتدا به این جنبش پیوستند و تحترهبرى ربى اسحاق یعقوب راینس4 حزبى با نام«میزراحى»5 در درون این جنبش با شعار «سرزمینِاسرائیل براى مردمِ اسرائیل بر طبق قانونِ اسرائیل» تشکیل دادند. لیکن این دست از عالمان باید به این سؤال پاسخ دهند که با چه مجوزى حاضر شدند هزاران فلسطینى آواره و کشته، و کودکان و مادران مظلومى به خاک و خون کشیده شوند؟ از سوى دیگر، در درون اصلاح‏طلب‏ها نیز خصومتى آشتى‏ناپذیر نسبت به صهیونیسم وجود داشت؛

زیرا اصلاح‏طلب‏ها این جنبش را در نزد افکار عمومى جهانى نوعى به چالش طلبیدن جدى نگرش خود درباره یهودیان ـ که بر اساس آن یهودیان صرفا جامعه‏اى دینى بودند ـ قلمداد مى‏کردند. همچنین به طور یکسان در میان ارتدوکس‏ها و اصلاح‏طلب‏ها بسیارى بودند که صهیونیسم سیاسى را در تعارض با وفادارى به کشورى مى‏دانستند که آنان تابعیت آن را پذیرفته بودند.6

در میان مقامات یهودى که پیش از هر کس دیگر در حمایت از صهیونیسم بر یهودیان ارتدکس تأثیر نهادند، باید از آبراهام اسحاق کوک7 نام برد. او اعتقاد راسخداشت که این جنبش ملى به رغم گرایش‏هاى دنیاگرایانه‏اش، در تحلیل نهایى جنبشى عمیقا مذهبى است و از موهبتى ویژه براى تقوا و دین‏دارى نشئت مى‏گیرد که قوم یهود از آن برخوردار است.8 هرچند وى مدعى است که این جنبش مذهبى است، اما بى‏تردید، این حرکت برخلاف آرمان‏هاى یهودى است و مى‏توان گفت که بدعتى بیش نیست.

به علاوه، باید به این نکته نیز توجه داشت که آنچه در بالندگى اندیشه صهیونیسم تأثیر مستقیم گذاشت، تفکر ملى‏گرایى یهودى بود. این تفکر در دهه 1890 به بسیارى از کشورهاى اروپایى سرایت کرد. ملى‏گرایى یهودى پدیده‏اى است که در دوره مدرن به دنبال ایده‏هاى ناسیونالیستى و جنبش‏هاى ملى در اروپاى غربى و در طول قرن 19 ظاهر شد.مفهوم ناسیونالیسم ابتدائا در کشمکش‏هاى اروپایى از دل نیروهاى ناپلئون قد برافراشت و از سال 1848 رشد کرد و مطرح گردید.9 بهمرور زمان این ایده در طول قرن 19 و دهه اول قرن 20 تا زمان حکومت نازى‏ها در آلمان مورد مخالفت فیلسوفان یهودى قرار گرفت که از آن جمله مى‏توان به هرمان کوهن مثال زد.10

به دنبال این تفکر، موضوع صهیونیسمپررنگ‏تر گردید و در این باب فیلسوفان و الاهیدانان به تبیین آن پرداختند که از آن بین مى‏توان به ام اهس (1812ـ1876) اشاره کرد.11 در میان حامیان ایناندیشه، تئودور هرتصل قرار داشت. وى تأثیر عمیقى از دارى فوسى گرفت؛ کسى که ارتباط و پیوند خوبى با جنبش محبان صهیون برقرار کرده بود.12

سؤال اصلى مقاله این است که چه رابطه‏اى بین جنبش صهیونیسم و تئودور هرتصل وجود دارد؟ پاسخ به این سؤال نشان مى‏دهد که هرتصل چگونه با زمینه‏هاى شکل‏گیرى این جنبش ارتباط برقرار کرد و با تمام توان در رشد و بالندگى آن تلاش نمود. در تبیین این مسئله باید به این سؤال‏ها نیز توجه داشت: چه عواملى باعث شکل‏گیرى جنبش صیهونیسم گردید؟ موقعیت یهودیان در کشورهاى مختلف غربى چگونه بود؟ دولت‏ها نسبت به مهاجران یهودى چه نگرشى را دنبال کردند؟ و… .

معرفى تئودور هرتصل بدین شکل یک کار جدید است و سابقه پژوهش جز در متون یهودى نظیر دایره‏المعارف یهودى ندارد.البته در دایره‏المعارف المسیرى گوشه‏اى از شخصیت وى معرفى شده است، اما این مقاله به منظور معرفى این چهره به نظر مى‏رسد کامل‏تر باشد.در این نوشته تلاش گردیده به نقش هرتصل در شکل‏گیرى جریان صهیونیسم پرداخته شود. بر این اساس، در ابتدا شخصیت وى مورد بررسى قرار گرفته، نشان داده شده است که هویت یهودى او چگونه در خانواده و مدرسه رشد یافته است.

آموزش این شخصیت به گونه‏اى بود که وى را به یک یهودى سیاسى با رویکردصهیونیستى تبدیل کرد. به علاوه، این مقاله برخى از اندیشه‏هاى وى را در حوزه صهیونیسم سیاسى بیان کرده است. در این نوشته آمده است: هرتصل بر این باور است که یهودیان قوم مهاجرى هستند که به دلیل نداشتن سرزمین، همواره از جایگاه مناسبى در میان کشورهاى غربى برخوردار نبوده‏اند و باید دنبال چاره باشند. همچنین نشان داده شده است که هرتصل معتقد است: راه‏حلى نظیر همانندسازى یهودیان با مسیحیان نتوانست مشکل این قوم را حل کند.

بر این اساس، خود پیشنهاد کوچاندن یهودیان به سرزمین مستقل را مطرح مى‏کند. در ادامه، مقاله ایده صهیونیستى هرتصل (سرزمین اسرائیل براى ملت اسرائیل) را تبیین نموده و اظهار داشته که هرتصل در یک تلاش سازمان‏دهى‏شده ایده خود را در میان دانشمندان یهود فرهنگ‏سازى کرد. به علاوه، در این مقاله فعالیت‏هاى سیاسى هرتصل در راستاى تحقق ایده‏اش بیان شده است. نیز به این مطلب اشاره شده که چگونه هرتصل توانست مقامات دولت‏هاى بزرگى مثل بریتانیاى کبیر را همراه ایده خود کند؛ تا آنجا که طرح وى بدون مقاومت جهانى مورد تأیید قرار مى‏گیرد.

شخصیت‏شناسى هرتصل

تئودور هرتصل13 پدر صهیونیسم سیاسى و بنیانگذارسازمان صهیونیسم جهانى در سال 1860 در خانواده‏اى تاجر و ثروتمند به دنیا آمد. پدر هرتصل، یعقوب هرتصل (1835ـ1902) علاقه زیادى به تئودور داشت. از این‏رو، تمام زمینه‏هاى پیشرفت براى شکوفا شدن استعداد پسرش را فراهم نمود؛ چنان‏که به او در فعالیت‏هاى صهیونیستى از نظر مالى و مشاوره‏اى کمک کرد. یعقوب هرتصل براى دومین کنگره صهیونیستى یک نماینده از طرف خود به آنجا فرستاد. مادر هرتصل نیز به تئودور مباهات مى‏کرد، اما نتوانست با همسر وى ارتباط خوبى برقرار کند. مادر نیز همواره تئودور را در فعالیت‏هاى صهیونیستى‏اش مورد حمایت و تشویق قرار مى‏داد.14

هرتصل سه نام داشت که مهم‏ترین آن، نام آلمانى «تئودور» بود. نام دوم وى، نام عبرى «بنیامین زئیو» و سومى، نام مجارى «تیوادارا» بود. در شش سالگى (1866) به مدرسه یهودى رفت و چهار سال در آنجا درس خواند و پس از آن، ارتباطش با آموزش یهودى قطع شد و ظاهرا به مدارس غیردینى رفت؛ بر این اساس، نتوانست زبان عبرى و حتى الفباى عبرى را یاد بگیرد. در سن پانزده سالگى (1875) به هنرستان انجیلى که یک مدرسه دینى بود، رفت و بار دیگر وارد مباحث دینى شد، تا اینکه در سال 1878 از آنجا فارغ‏التحصیل شد.

خانواده هرتصل مجارى‏تبار بودند، اما با این حال، همراه عده‏اى از یهودیان در برابر عملیات مجارى کردن مقاومت کردند و مثل بسیارى از یهودیان مجار همچون ماکس نوردو، جرج لوکاچ و دیگران، وفادارى خود را به آلمان حفظ کردند. به همین دلیل، در سال 1878 خانواده هرتصل در وین رحل اقامت افکند و در آنجا هرتصل رشته حقوق را در دانشگاه وین گذراند. پس از فراغت تحصیل از دانشگاه وین (1884) یک سال مشغول کار وکالت گردید، لیکن ترجیح داد زندگى خود را وقف ادبیات و نویسندگى کند.

از سال 1885 دست به انتشار مقالات متعددى زد و چندین نمایشنامه نوشت. هرتصل در سال 1889 با ژولیا نچاور15 ازدواج کرد. ژولیا نیز از خانواده ثروتمندى بودو هرتصل امید داشت که با این ازدواج مشکلات مالى خود را حل کند. لیکن این ازدواج موفق نبود. ظاهرا بى‏توجهى ژولیا به آرزوهاى صهیونیستى شوهرش وضع را پیچیده‏تر کرد. شاید مشکلات جنسى هرتصل هم در این امر نقش داشت. هرتصل در سال 1891 به روزنامه«نویا ورایا پراسا»16 پرتیراژترین روزنامه اتریش پیوستو به عنوان خبرنگار به پاریس فرستاده شد و تا سال 1895 در پاریس ماند. در همین سال سردبیر بخش ادبى روزنامه شد و تا پایان عمر در همین سمت باقى ماند.17

هرتصل به زبان‏هاى آلمانى، مجارى، انگلیسى و فرانسوى مسلط بود، لیکن زبان عبرى را نمى‏دانست. شاهد این مطلب اینکه در کنگره اول صهیونیسم (1897) چون مى‏دانست باید نماز بگزارد، برخى از عبارات عبرى را حفظ کرد و از باب مجامله با خاخام‏هاى شهر بازل سوئیس، مجبور شد در کنیسه نماز بگزارد. وى مى‏گوید: یادگیرى چند کلمه عبرى از اداره کردن تمام جلسات کنگره سخت‏تر بود. وى خود را دیسرائیلى یهودى مى‏پنداشت و این بسیار بامعنا بود. دیسرائیلى، یهودى مسیحى شده‏اى بود که با پذیرش شروط و الزامات غرب و پس از دست برداشتن ازهویت‏یهودى،باچهره‏یهودى‏ظاهر مى‏گردید.18

مهم‏ترین ویژگى هرتصل اندیشه صهیونیستى وى با رویکرد سیاسى است که از وى یک شخصیت برجسته صهیونیستى در تاریخ تفکر صهیونیست ساخته است. وى که سال‏ها در اندیشه صهیونیست بود، در سال 1895 با انتشار کتاب دولت یهود: کوششى براى حل امروزین مسئله یهود19 طرح صهیونیستى خود را براى ارائه راه‏حل مسئله یهود مطرح کرد.20نسل هرتصل در نهایت بر افتاد. دختر بزرگش پالین21 اختلال روانى پیدا کرد و از شوهرش طلاق گرفت و به کار هرزگى روى آورد؛ چنان‏که معتاد به مواد مخدر نیز شد و سرانجام در بیمارستان درگذشت.

پسر بزرگ او هانس22 نیز مخالفت با برخى تعالیم یهود را به منصه ظهور رساند. او نیز به افسردگى و اختلال روانى دچار گردید و به مسیحیت روى آورد، و در نهایت، خودکشى کرد. دختر کوچکش تراد معروف به مارگارد23 هم دایم بیمار بود. نوه دخترى‏اش استفان تئودور نیومن24 که تا مقام افسرى ارتش انگلستان پیش رفته بود،در واشنگتن خود را از بالاى پل به رودخانه انداخت.25

اندیشه صهیونیستى هرتصل

هرتصل داراى یک فکر و اندیشه نبود، بلکه افکار و برداشت‏هاى گوناگون و نوشته‏هاى فراوانى داشت که در بیشتر آنها چیزى از هوشمندى و تسلسل منطقى و انسجام به چشم نمى‏خورد؛ از این شاخ به آن شاخ مى‏پرد و در مطالبش تعمقى وجود ندارد.در میان اندیشه‏هاى وى مى‏توان به نظریه «ملت اندام‏وار مطرود» اشاره کرد. وى در این نظریه بر این باور است که یهودى‏ستیزى بخشى از فرهنگ و تمدن غرب است و زمینه‏اى براى خلاص شدن از یهودستیزى وجود ندارد. در توضیح این مطلب باید اظهار داشت که در پشت یهودستیزى علتى علمى و اجتماعى و ساختارى نهفته است که همان رقابت تجارى است.26

در واقع، در جامعه‏اى که یهودیان بدون سرزمین، در منطقه‏اى از برخوردارى‏هاى اجتماعى بهره‏مند مى‏شوند، به طور طبیعى در برابر خود واکنشى احساس مى‏کنند و به گونه‏اى شرایط را در مقابل خود مى‏بینند. هرتصل این‏گونه مواجهه با یهودیان را یهودى‏ستیزى تفسیر مى‏کند و دنبال چاره‏جویى است. البته هرتصل تعصب موروثى را نیز از این مسئله جدا نمى‏بیند؛ چنان‏که هرتصل به یهودى با برداشت‏هاى نژادى رایج در ادبیات یهودى ستیز نگاه مى‏کند. هرتصل معتقد است که یهودیان با مادیتى که در آنها نفوذ کرده و زبان آلمانى (یدیشى) فاسدشان نموده است، روابط اندامى میان اعضاى ملت اندام‏وار آلمان را تباه مى‏کنند.

در واقع، شکل و مضمون ملت اندام‏وار شکل و مضمون خروجى و تصفیه‏اى دارد؛ یعنى خروج جسمبیگانه از شاکله اندامى بزرگ‏تر در تمدن غرب که براندازى کامل آن ضرورى و حتمى است و خروج، راه‏حل نهایى است. هرتصل معتقد است: میان خروج موسى و طرح صهیونیستى رابطه‏اى وجود دارد، اما خروج به شیوه موسى راه‏حل کهنه و پوسیده است. هرتصل خروج را به شیوه سکولار مى‏پسندد.27

هرتصل در دفاع از طرح صهیونیستى خود اعتقاد دارد که گرچه یهودیان ملتى اندام‏وار مطرود هستند و از این منظر مزاحم جامعه اروپایى محسوب مى‏شوند، لیکن اروپا از آغاز رنسانس به سودمندى یهودیان و امکان استفاده ابزارى از آنان در جهت منافع تمدن غرب پى برده است. هرتصل بر این باور است که راه‏حل امپریالیستى همان کوچاندن یهودیان به مناطق مختلف جهان، مثل فلسطین، است که فواید زیادى را براى دولت‏هاى ذى‏ربط و همچنین کشورهاى اروپایى خواهد داشت. از جمله این فواید مى‏توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1. دولت‏هاى ذى‏ربط از این مهاجرت استفاده بزرگى خواهند کرد.

2. اگر دولت عثمانى در واگذارى فلسطین به صهیونیسم کمک کند، یهودیان متعهد مى‏شوند اداره کامل امور مالى ترکیه را بر عهده بگیرند.

3. نفوذ صهیونیسم براى دولت عثمانى میتواند مانع خوبى در برابر ارامنه باشد.

4. این امکان نیز فراهم خواهد بود تا با تأسیس دانشگاهى در استانبول جوانان ترک از جریان‏هاى انقلابى غربى مصون بمانند.

5. این مهاجرت باعث افزایش قدرت امپراتورى عثمانى خواهد شد.

البته این مهاجرت براى دولت‏هاى غربى نیز فوایدى خواهد داشت که از آن جمله‏مى‏توان‏به این موارد اشاره کرد:

1. پایان یهودى‏ستیزى در غرب و آرامش از احساس گناه نکردن؛

2. کاهش جمعیت با خروج یهودیان از این کشورها و ورودشان به فلسطین.

پس در واقع، راه‏حل هرتصل همانا تأسیس یک دولت یهودى در خارج از اروپا بود که منشأ حاکمیت آن جهان غرب باشد.28دیدگاه اساسى هرتصل این است که مسئله یهودیت از راه همانندسازى حل‏شدنى نیست؛ زیرا از یک طرف، تفکر ضدیهودیت وجود دارد و از سوى دیگر، یهودیت بقاى خود را مى‏خواهد. یهودیان یک قوم هستند که به دین یهود وفادارند؛ کسانى که در بدترین شرایط اجتماعى و اقتصادى به گونه‏اى بیگانه در کشورها زندگى مى‏کنند.

به نظر مى‏رسد تنها با راه‏حل سیاسى، یهودیان مى‏توانند تغییر شکل و سبک بدهند و شرایط بهترى در زندگى پیدا کنند؛ که آن‏هم تنها با تأسیس دولت مستقل یهودى و با رضایت قدرت‏هاى بزرگ جهان امکان‏پذیر خواهد بود. این دولت مى‏تواند در اسرائیل یا در آرژانتین با اراده و تصمیم قوم یهود شکل گیرد. هرتصل مى‏گوید: تحقق این طرح مستلزم تأسیس دو ساختار است:

1. جامعه یهودیان که بتواند نمایندگى قوم یهود را در یک ساختار کاملاً قانونى رهبرى کند.

2. شرکت یهودى که کار کنترل امور تجارى و بازار کار را بر عهده داشته باشد.29

ایده صهیونیستى هرتصل

هرتصل صهیونیسم را از فکر و اندیشه صِرف، به جنبش و سازمان تبدیل کرد و قراردادهاى خاموش میان تمدن غرب و سازمان صهیونیسم به عنوان نماینده یهودیان اروپا برقرار ساخت. در این مرحله، هرتصل برخلاف تیزهوشى‏اش، فعالیت‏هاى صهیونیستى خود را به شیوه‏اى سنتى آغاز کرد و به رهبران سنتى یهودیت (خاخام‏ها و ثروتمندان) و نیز صاحب ‏نفوذان سنتى که به او با نوعى نفرت و بى‏تفاوتى نگاه مى‏کردند روى آورد.

هرتصل در مى 1895 نامه‏اى به هیرش30 (ثروتمند یهودى و حامى صهیونیسم) نوشت و ملاقاتى را با او براى بحث روى مسئله یهودیت ترتیب داد. این جلسه که در دوم ژوئن 1895 اتفاق افتاد، در واقع، اولین جلسه‏اى بود که با هدف صهیونیستى تشکیل گردید. لیکن به وى اجازه صحبت داده نشد و هرتصل نتوانست به خواسته خود برسد. شاید اشکال کار در این بود که هرتصل نتوانسته بود طرح خود را دقیق آماده کند؛ از این‏رو، در نامه دیگر به هیرش تذکر داد که طرحش را براى وى ارسال مى‏کند. در مجموع، هرتصل چندین نامه به هیرش نوشت، تا بتواند تا اندازه‏اى ایده خود را به وى معرفى کند.

در چهارمین و آخرین نامه به هیرش بیان داشت که این نامه حاوى یک یادداشت بسیار مهمى است، و آن این است که اگر کسى به یهودیان، سرزمین موعودشان را نشان دهد، آنها او را مسخره مى‏کنند؛ چراکه آنها روحیه خود را از دست داده‏اند و هیچ‏گونه امیدى براى رسیدن به آن سرزمین را در خود نمى‏بینند. با این حال، من مى‏دانم جایى که به عنوان کشور مقرّر گردیده، مال ماست، پایتخت ماست؛ اما ما باید همچنان خوار باشیم، ما باید به طور روزافزون مورد توهین قرار گیریم، سیلى بخوریم، مورد استهزا و ضرب و شتم قرار بگیریم، اموالمان به غارت برود و کشته شویم. در واقع، هرتصل طرح خود را با به تصویر کشیدن وضعیت جامعه یهود به هیرش معرفى کرد.31

هرتصل به موازات فعالیت‏هاى روزنامه‏نگارى خویش همچنان به دنبال رایزنى با شخصیت‏هاى برجسته وین مثل آلبرت روتچیلد32 بود. هرتصل در 11 ژولاى 1895 نامه‏اى به روتچیلد مى‏نویسد و از ایده صهیونیستى خود مى‏گوید، اما با یک پاسخ سرد و همراه با تردید مواجه مى‏شود.33 همچنین در 17 آگوست 1895 با ام.گایدمن34 و برلین35 ملاقات کرد.

گایدمن در بدو امرعمیقا از عقاید هرتصل متعجب و تحریک شد، لیکن به مرور زمان به مخالفت با ایده صهیونیستى هرتصل برخاست، و ضدیت خود را علنى کرد. چنان‏که با یهودیان برجسته وین، پاریس و لندن ملاقات کرد، اما نتوانست آنها را وادار به ورود در یک‏سرى مباحث بنیادى مربوط به ایده خود کند. البته تنها کسى که کاملاً با ایده هرتصل همراه شد، ماکس نوردو36 بود که اتفاقا شهرت و آبروىخود را در اختیار هرتصل و صهیونیسم گذاشت.37

یک سال فعالیت (1895) هرتصل را به این نتیجه رساند که باید ایده خود را هم از نظر شیوه و هم از نظر محتوا مورد تجدیدنظر قرار دهد. از این‏رو، در فوریه 1896 این طرح به صورت کتاب و با عنوان Der Judenstaat توسط ام. برایت استین38 منتشرگردید. کتاب مذکور به زبان‏هاى گوناگونى از جمله عبرى، انگلیسى، فرانسوى، روسى و رومانى ترجمه شد.39

پس از انتشار کتاب، ایده هرتصل با عکس‏العمل‏هاى گوناگونى مواجه شد. بیشتر یهودیان اروپاى غربى، از یهودیان همانندشده تا یهودیان ارتدکس، مفروضات هرتصل را به نقد کشیدند و طرح وى را رد کردند. حتى برخى از محبان صهیون40 در غرب و شرق اروپا ایدهوى را رد کردند. البته در مقابل، بخش عمده جنبش محبان صهیون و دانشجویان صهیونیستى در استرالیا و کشورهاى دیگر از حامیان جدى هرتصل شدند و وى را رهبر خود معرفى کردند. اتفاقا به خاطر ارتباط زیاد با جنبش محبان صهیون، هرتصل به این جمع‏بندى رسید که تنها سرزمینى که مى‏تواند ایده خود را اجرا کند، فلسطین است.41

فعالیت‏هاى سیاسى هرتصل براى تحقق ایده صهیونیسم

هرتصل گام نخست فعالیت سیاسى خود را در سفر به قسطنطنیه (1896) آغاز کرد و موفق شد با امپراتورى عثمانى دیدارى داشته باشد. هرتصل در این دیدار، طرح خود را تسلیم امپراتورى کرد و در قبال واگذارى فلسطین به یهودیان، متعهد شد که یهودیان کمک مالى به دولت عثمانى داشته باشند. اما به دلیل آنکه امپراتورى با این درخواست مخالفت کرد، هرتصل پیشنهاد کرد دولت یهودى تحت نظر دولت عثمانى تأسیس شود.42

در سال 1897 هرتصل به منظور انتشار ایده صهیونیستى خود اقدام به انتشار هفته‏نامه «داى ولت»43کرد تا از این مسیر بتواند به معرفى تفکر صهیونیستى پردازد. لیکن بارزترین فعالیت سیاسى وى را مى‏توان همان تشکیل کنگره صهیونیستى با حضور نمایندگان یهودى از اقصا نقاط جهان دانست. این کنگره که در سال 1897 و در شهر بازل سوئیس به ریاست هرتصل آغاز به کار کرد، توانست برنامه جنبش صهیونیستى را بر مبناى این اهداف تدوین کند. مهم‏ترین اهدافى که این کنگره دنبال کرد عبارت بودند از:

1. تأسیس یک اقامتگاه محلى براى قوم یهود در فلسطین باموافقت‏قدرت‏هاى‏بزرگ‏وترکیه‏ازطریق‏گفت‏وگو؛

2. ساخت و تقویت سازمان جهانى صهیونیستى به منظور تعامل با کشورهاى دیگر در زمینه‏هاى گوناگون سیاسى و تجارى.44

هرتصل پس از این کنگره، به دنبال تأسیس یک بانک صهیونیستى براى تقویت سازمان برآمد که اتفاقا در کنگره دوم نیز در مورد مقرّ اصلى تصمیم گرفته شد.هرتصل پس از کنگره دوم که باز ریاست آن را بر عهده داشت، توانست موافقت قیصر آلمان را نسبت به ایده صهیونیستى خود بگیرد، و از طرفى، قیصر به هرتصل وعده داد که سازمان صهیونیستى را به سلطان عثمانى معرفى کند. به دنبال آن، هرتصل مسافرتى به فلسطین انجام داد.

مذاکراتى در خصوص طرح صهیونیستى صورت گرفت، لیکن هرتصل نتوانست نظر امپراتورى را جلب کند. چندین سفر دیگر براى هرتصل فراهم گردید، که در یک جمع‏بندى، وى تصمیم گرفت مسیر جدیدى را باز کند تا از آن منظر بتواند اهدافش را دنبال کند. بر این اساس، بریتانیاى کبیر را انتخاب و فعالیت‏هاى سیاسى خود را آغاز کرد.45

هرتصل به منظور به دست آوردن حمایت دولت‏مردان بریتانیا و اعتماد عمومى نسبت به ایده صهیونیستى، کنگره چهارم را در لندن برپا کرد. وى با کمک ال. جى. گرنبرگ46 ارتباط مستحکمى با دولتبریتانیا برقرار کرد. در ژوئن 1902 براى اداى شهادت در مورد مهاجران بیگانه به لندن دعوت شد. در این سفر، وى با روتچیلد که از یک‏سو، مخالف ایده صهیونیستى‏اش بود و از سوى دیگر، موافق ساکن شدن یهودیان در بخش‏هایى از امپراتورى بریتانیا بود ملاقات کرد.

هرتصل در محکمه‏اى که براى اداى شهادت در مورد مهاجران یهود تشکیل شده بود، اظهار داشت که مسئله مهاجرت یهودیان به بریتانیا قابل حل خواهد بود، مشروط به اینکه دولت بریتانیا یک منطقه مستقلى را براى تشکیل دولت یهودى در اختیار یهودیان قرار دهد. در ملاقاتى که هرتصل با رئیس کمیسیون رسیدگى به مهاجران یهود داشت توضیح داد که منظور وى از منطقه بریتانیایى، مناطق تحت سیطره بریتانیا مثل«قبرس»و«صحراى‏سینا»است.47

در 22 اکتبر 1902 هرتصل با دبیر مستعمراتى بریتانیا ملاقات کرد و موضوع قبرس را عنوان نمود، اما مورد پذیرش قرار نگرفت. لیکن مقام بریتانیایى تمایل خود رانسبت به صحراى سینا نشان داد. در 18 دسامبر 1902 مسئول خارجى بریتانیا از هرتصل درخواست کرد تا هیأتى را به منطقه سینا بفرستد و نسبت به وضعیت معیشتى آن منطقه گزارش تهیه کند. هیأت مذکور پس از بازدید از منطقه اعلام کرد: اگر انتقال آب به آنجا صورت گیرد، مشکل نخواهد بود و یهودیان مى‏توانند در آنجا دولت تشکیل دهند، على‏رغم این گزارش، دولت بریتانیا زیربار نرفت و این موضوع را رد کرد.48

طرح صهیونیستى هرتصل

در گفت‏وگوى هرتصل با گرینبرگ و چمبرلین49 در 20مى 1903، گرینبرگ طرح سکونت یهودیان در جزیره قبرس را برجسته کرد، در حالى که چمبرلین پیشنهاد سکونت در اوگاندا را داد، ولى هرتصل آن را نپذیرفت.50 لیکن شرایط اروپاى شرقى، هرتصل رامصمم کرد تا ضمن از سرگیرى مذاکرات با دولت بریتانیا، حتى طرح اوگاندا را مدنظر داشته باشد.

هرتصل معتقد بود که ایجاد ارتباط عمیق بین سازمان صهیونیستى و دولت بریتانیا ضمن اینکه به قوم یهود رسمیت مى‏بخشد، بر فهم اهداف صهیونیستى تأثیر مى‏گذارد؛ علاوه بر اینکه طرح اوگاندا ممکن است دولت ترکیه را تحت فشار قرار دهد و از این حیث امتیاز بیشترى عاید یهودیان شود. در کنار این طرح در 5 آگوست 1903 هرتصل سفرى به روسیه داشت تا در آنجا موقعیت یهودیان در امپراتورى روسیه را آرام کند، و حمایت روسیه را در خصوص دولت عثمانى براى تحقق ایده صهیونیستى در سرزمین فلسطین جلب نماید.51

با توجه به اینکه دولت بریتانیا نسبت به اجراى ایده صهیونیستى در اوگاندا نظر مساعد داد و اعلام کرد هیأتى براى شناسایى منطقه به آنجا برود، هرتصل طرح اوگاندا را به کنگره ششم صهیونیستى برد. در این کنگره هرتصل بیان کرد که طرح اوگاندا هدف اصلى صهیونیسم نیست، بلکه هدف اصلى احیاى سرزمین اسرائیل است. این نکته باعث تحریک نمایندگان به ویژه روس‏ها شد و در آن کنگره تصمیم گرفته شد تا هیأتى به‏منطقه‏آفریقاى‏شرقى برود.52

هرتصل ضمن طرح پیشنهادهاى جدید به دولت عثمانى، نسبت به مذاکرات با دولت بریتانیا نیز تأکید مى‏کرد، که در این مسیر مخالفانى داشت. جریان مخالفان تا آنجا پیش رفتند که طى یک نشست در نوامبر 1903 نماینده‏اى را نزد هرتصل فرستادند و از او درخواست کردند تا طرح اوگاندا ملغا اعلام شود و فقط فلسطین مورد توجه قرار بگیرد. گرچه هرتصل در ملاقاتى با شوراى صهیونیست توانست تا حدودى از موج مخالفت‏ها بکاهد، لیکن همچنان مخالفت‏ها با فراز و فرود ادامه داشت تا اینکه هرتصل در سوم ژولاى 1904 درگذشت.53

هرتصل پس از مرگش از جایگاه و منزلت خاصى بین جهان یهودى برخوردار شد تا آنجا که به یک اسطوره تبدیل گردید.هرتصل توانسته بود صهیونیسم را از یک وضعیت ضعیف به یک سازمان جهانى و یک نهاد سیاسى که بریتانیاى کبیر آن را به عنوان نماینده قوم یهود مى‏دانست، تبدیل کند.54

نکته قابل تأمّل در مورد وصیت هرتصل این است که درخواست کرده بود او را کنار قبر پدرش در وین اتریش دفن کنند تا زمانى که قوم یهود بتواند بقایاى جسد او را به فلسطین ببرند. از این‏رو، در آگوست 1949 اندکى پس از تأسیس دولت اسرائیل بقایاى جسد او را به کوهى در اورشلیم بردند، همان‏گونه که بقایاى جسد پدرش را بردند و در آنجا یک موزه خانوادگى درست کردند. سالروز مرگ هرتصل در 20 تموز 1904 به عنوان روز ملى در اسرائیل نام گرفته است.55

جمع‏بندى و ارزیابى

در یک جمع‏بندى باید اذعان شود که ایده صهیونیسم در بستر زمان تحقق پیدا کرد. تئودور هرتصل کسى است که از تمام شرایط و امکانات به منظور تثبیت ایده صهیونیستى بهره برد. آنچه از این نوشته به دست مى‏آید این است که نگرش انحرافى به آموزه‏هاى سنتى یهودى، حمایت برخى از دانشمندان یهودى و کمک برخى از کشورهاى بزرگ، همانا مؤلفه‏هاى شکل‏گیرى این جنبش صهیونیستى هستند که هرتصل عامل پیوند میان آنهاست.

در پایان این مقاله به عنوان ارزیابى از جریان صهیونیستى، به دو نکته توجه داده مى‏شود: مشکل آوارگى یهودیان سراسر جهان؛ و اصطکاک میان یهودیان و کشورهاى مقیم آنان.در توضیح نکته اول باید تاریخ یهود را مورد مطالعه قرار داد.اجمالاً تاریخ یهود مشحون از بهانه‏ها، ایرادها، و سخت‏گیرى‏هاى قوم یهود نسبت به حضرت موسى علیه‏السلام و سایر انبیاى بنى‏اسرائیل است. یهودیان در طول حیات دینى خود به نصایح و اندرزهاى انبیاى بنى‏اسرائیل گوش ندادند و همواره از آزمون‏هاى الهى سرافکنده بیرون آمدند.

پیامبران به ایشان گوشزد مى‏کردند که اگر به پیشگویى‏هاى آنها گوش ندهند آواره و سرگردان مى‏شوند؛ چنان‏که چهل سال در صحراى سینا به دلیل تمرد از فرامین حضرت موسى علیه‏السلام سرگردان شدند. اما این قوم چشم خود را به روى حقایق الهى بستند و سرنوشت خود را از دست پیامبران گرفته و به دست حاکمان تبهکار دادند و موجبات خوارى و ذلّت خود را فراهم نمودند. طبیعى است که طبق سنت الهى، هر قومى سرنوشتش به دست خودش است.

گرچه مسیحیان موجبات این آوارگى را سبب شدند، لیکن عامل تسلط مسیحیت بر این قوم به خاطر عملکرد زشت و بد آنها بود. بدین ترتیب، یهودیان در سراسر جهان آواره شدند. از این‏رو، افرادى نظیر تئودور هرتصل به خاطر این حقارت و عقده تاریخى پشت پا به تمام عقاید خود زده و با طرح «صهیونیسم سیاسى» زمینه گردآورى یهودیان از سراسر جهان را در سرزمین فلسطین فراهم ساختند.

اما در تبیین نکته دوم باید گفت که چرا اروپاییان تحمل حضور یهودیان را در میان خودشان نداشتند؟ مى‏دانیم در زمان نازى‏ها جمعى از یهودیان مثل مسیحیان و مسلمانان توسط هیتلر کشته شدند. یهودیان از این واقعه به «هلوکاست یهودى» یاد کردند تا بتوانند به تمام امیال و آروزهاى خود برسند. به نظر مى‏رسد کشتار یهودیان توسط دولت نازى به تحریک خود یهودیان باشد، اثبات این مسئله مجال دیگرى مى‏طلبد.

لیکن باید یهودیان از یک طرف و اروپاییان از طرف دیگر، مستمسکى داشته باشند تا بتوانند ایده صهیونیستى خود را بر کرسى نشانند. کشتن عده‏اى یهودى باعث شد یهودیان صیهونیست فریاد مظلومیت سر دهند و از مجامع جهانى درخواست خون‏خواهى کنند و از طرف دیگر، اروپاییان به منظور جبران این خسارت به فکر تأسیس دولت مستقلى براى این قوم بیفتند.

نتیجه تلاش سیاسى اروپاییان این شد که زمینه خروج این قوم از کشورشان فراهم شود و از سوى دیگر، توجیه مناسبى براى لابى کردن با مجامع جهانى براى تحقق ایده صهیونیسم داشته باشند. طبق این تحلیل، فرایند فعالیت سیاسى تئودور هرتصل و در مقابل، سیاست باز کشورهاى بزرگ در قبال ایده صهیونیسم سیاسى به آسانى و بدون هیچ مقاومتى از سوى سازمان‏هاى جهانى انجام شد. چنان‏که طبق این تحلیل، امروز هم على‏رغم هلوکاست فلسطینى، شاهد بى‏توجهى نهادهاى بین‏المللى به مظلومیت فلسطینى‏ها هستیم.

پی نوشت ها:

1. Arthur Allen Cohen & Mendes-Flohr, Paul R., Contemporary Jewish Religious Thought, p. 1069-1070.

2. Samuel Mohilever, 1824-1898.

3. Kalisher.

4. Rabbi Isaac Jacob Reines, 1834-1915.

5. Mizrachi.

6ـ ایزیدور اپستاین، یهودیت: بررسى تاریخى، ترجمه بهزاد سالکى، ص 378ـ379.

7. Abraham Isaac Cook, 1868-1935.

8ـ همان، ص 379.

9. Arthur Allen Cohen & Mendes-Flohr, Paul R., Op.cit, p. 702.

10. Ibid, p. 763.

11. Ibid, p. 776.

12. Dan Cohn- Sherbok, Judaism: History, Belief and Practice, p. 278-280.

13. Theodore Hezel, 1860-1904.

14. Dan Cohn- Sherbok, Op.cit, p. 420-421.

15. Julia Naschauer, 1868-1907.

16. Neue Freie Presse.

17. Encyclopaedia Judica, v. 8, P. 407-408 & Daniel H. Frank & Oliver Leaman, History of Jewish Philosophy, p. 779; Louis Jacobs, The Jewish Religion A Companion, p. 237-238; H. H. Ben Sasson, A History of the Jewish People, p. 989;

عبدالواهاب محمدالمسیرى، دایره‏المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش‏هاى تاریخ خاورمیانه، ص 255ـ256.

18ـ عبدالوهاب محمدالمسیرى، همان، ص 256ـ257.

19. Jewesh State.

20. Encyclopaedia Judica, p. 407.

عبدالوهاب محمدالمسیرى، همان، ص 259.

21. Pauline, 1890-1930.

22. Hans, 1891-1930.

23. Trude (officially Margarethe), 1893-1943.

24. Stephan Theodor Neumann, 1918-1946.

25. Encyclopaedia Judica, p. 407.

26ـ عبدالوهاب محمدالمسیرى، همان، ص 261.

27ـ همان، ص 262.

28ـ همان، ص 262ـ263.

29. Encyclopaedia Judica, p. 411.

30. Hirsch.

31. Encyclopaedia Judica, p. 408-409; H. H. Ben Sasson, Op.cit, p. 898.

32. Albert Rothschild.

33. Encyclopaedia Judica, p. 409.

34. M. Guedemann.

35. Berlin.

36. Max Nordou.

37. Encyclopaedia Judica, p. 410.

38. M. Breitenstein.

39. Encyclopaedia Judica, p. 410-411.

40. Hovevei Zion.

41. Encyclopaedia Judica, p. 411-412.

42. Ibid, p. 412.

43. Die Welt.

44. Ibid, p. 412-413.

45. Ibid, p. 413-414.

46. L. J. Greenberg.

47. Ibid, p. 414-415.

48. Ibid, p. 415-417.

49. Chamberlian.

50. Ibid, p. 417.

51. Ibid, p. 417-418.

52. Ibid, p. 418.

53. Ibid, p. 419.

54. Ibid, p. 419-420.

55. Ibid, p. 420.

مرتضى صانعى/ عضو هیئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره

منبع: ماهنامه معرفت شماره 169

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!